اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد تفسیر سوره الم نشرح

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد تفسیر سوره الم نشرح دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تفسیر سوره الم نشرح


تحقیق در مورد تفسیر سوره الم نشرح

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه19

 

تفسیر َسوره الم نشرح
ََمقدمه
این سوره در مکه نازل شده و داراى 8 آیه است

 

تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 118

محتوى و فضیلت سوره ا لم نشرح
معروف این است که این سوره بعد از سوره و الضحى نازل شده است و محتواى آن نیز همین مطلب را تایید مى کند چرا که در این سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره ا لم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه این سوره همه جنبه معنوى دارد و عمده این سوره بر سه محور دور مى زند:
یکى بیان همین نعمتهاى سه گانه و دیگر بشارت به پیامبر از نظر بر طرف شدن مشکلات دعوت او در آینده و دیگر توجه به خداوند یگانه و تحریص و ترغیب به عبادت و نیایش .
و به همین دلیل در روایات اهل بیت (علیهمالسلام ) چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم این دو به منزله یک سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اینکه یک سوره کامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند.
در میان اهل سنت نیز بعضى طرفدار این نظریه هستند چنانکه فخر رازى از طاووس و عمر بن عبد العزیز نقل کرده که آنها نیز مى گفتند این دو سوره سوره واحده است و در یک رکعت هر دو را تلاوت مى کردند و میان این دو بسم الله را حذف مى کردند (ولى طبق فتاواى فقهاى ما بسم الله در هر دو باید باشد و اینکه مرحوم طبرسى در مجمع البیان نقل کرده که فقهاى ما بسم الله را حذف مى کنند درست به نظر نمى رسد).
عجب اینکه فخر رازى بعد از ذکر قول کسانى که آنها را سوره واحده مى گویند، مى گوید این سخن درست نیست زیرا محتواى آن دو با هم فرق دارد

 

تفسیر نمونه جلد 27 صفحه 119

سوره و الضحى هنگامى نازل شد که رسول خدا از ایذاء کفار ناراحت بود و در محنت و اندوه بسر مى برد در حالى که دومى وقتى نازل شد که پیغمبر خوشحال و شادمان بود این دو چگونه با هم جمع مى شود.
ولى این استدلال عجیبى است چرا که هر دو سوره سخن از

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تفسیر سوره الم نشرح

تحقیق در موردتفسیر سوره ضحی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در موردتفسیر سوره ضحی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در موردتفسیر سوره ضحی


تحقیق در موردتفسیر سوره ضحی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه7

 

فهرست مطالب ندارد 

آیات 1 - 11، سوره ضحى
سوره ضحى ، مکى یا مدنى است و یازده آیه دارد

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَ الضحَى (1)

وَ الَّیْلِ إِذَا سجَى (2)

مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا قَلى (3)

وَ لَلاَخِرَةُ خَیرٌ لَّک مِنَ الاُولى (4)

وَ لَسوْف یُعْطِیک رَبُّک فَترْضى (5)

أَ لَمْ یجِدْک یَتِیماً فَئَاوَى (6)

وَ وَجَدَک ضالاًّ فَهَدَى (7)

وَ وَجَدَک عَائلاً فَأَغْنى (8)

فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ(9)

وَ أَمَّا السائلَ فَلا تَنهَرْ(10)

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّث (11)

 

 

ترجمه آیات

 

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.

سوگند به روز در آن هنگام که نور خورشید گسترده مى شود (1).

و سوگند به شب هنگام که سکونت و آرامش مى بخشد (2).

که پروردگارت نو روحى را از تو قطع نکرده و تو را مورد خشم قرار نداده است (3).

و مسلما آخرت براى تو از دنیا بهتر است (4).

و پروردگارت به زودى عطایى مى کند که راضى شوى (5).

آیا نبود که تو را یتیم یافت و سپس پنا داده ؟ (6).

و آیا نبود که راه به جایى نمى بردى قدم به قدم هدایتت کرد؟ (7).

و تهى دستت یافت پس بى نیازت نمود (8).

حال که چنین است پس هیچ یتیمى را از روى قهر خوار مشمار (9).

و هیچ سائلى را مرنجان (10).

و نعمت پروردگارت را با رفتار و گفتارت بازگو کن (11).

 

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 522

 

بیان آیات


بعضى گفته اند: چند روزى به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) وحى نشد، به طورى که مردم گفتند خدا با او وداع کرده ، در پاسخشان این سوره نازل شد و خداى تعالى به این وسیله آن حضرت را شاد کرد، و در سوره مورد بحث ، هم احتمال مکى بودن هست و هم مدنى بودن .

وَ الضحَى وَ الَّیْلِ إِذَا سجَى


این دو آیه سوگند به ضحى و به لیل است ، و کلمه ((ضحى )) به طورى که در مفردات آمده به معناى گسترده شدن نور خورشید است . ولى بعدها آن زمانى را که نور خورشید گسترده مى شود نیز ضحى نامیدند، و مصدر ((سجو)) که فعل سجى مشتق از آن است ، وقتى در کلمه لیل استعمال مى شود، معناى سکونت و آرامش شب را مى دهد، پس ((سجواللیل )) آن هنگامى است که ظلمت شب همه جا را فرا گیرد.

مَا وَدَّعَک رَبُّک وَ مَا قَلى


((تودیع )) که مصدر فعل ((ودع )) است به معناى ترک است ، و کلمه ((قلى )) - به کسره قاف - به معناى بغض و یا شدت بغض ‍ است ، و این آیه جواب دو سوگند اول سوره است ، و مناسبت نور روز با مساءله وحى ، و تاریکى شب با انقطاع وحى بر کسى پوشیده نیست .

وَ لَلاَخِرَةُ خَیرٌ لَّک مِنَ الاُولى


این آیه در معناى ترقى دادن مطلب نسبت به مفاد آیه قبل است ، و مفاد آیه قبلى موقف کرامت و عنایت الهى را براى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) اثبات مى کرد، در این آیه مى فرماید تازه زندگى دنیاى تو با آن کرامت و بزرگى که دارى ، و با آن عنایتى که خداى تعالى به تو دارد در برابر زندگى آخرتت چیزى نیست ، و زندگى آخرت تو از دنیایت بهتر است .

وَ لَسوْف یُعْطِیک رَبُّک فَترْضى


این آیه شریفه آیه قبل را تثبیت مى کند و مى فرماید: در زندگى آخرت خداى تعالى آنقدر به تو عطا مى کند تا راضى شوى ، هم عطاى خدا را مطلق آورده ، و هم رضایت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را.

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 523

ولى بعضى از مفسرین گفته اند: این آیه ناظر است به هر دو زندگى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم )، هم به زندگى دنیائى اش ، و هم به زندگى آخرتیش .
مقصود از اینکه خطاب به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود خدا تو را ((یتیم )) و((ضالّ)) یافت . چند وجه در این باره

أَ لَمْ یجِدْک یَتِیماً فَئَاوَى


این آیه و دو آیه بعدش به بعضى از نعمت هاى بزرگى اشاره مى کند که خداى تعالى به آن جناب انعام کرده بود، آرى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) هنوز در شکم مادر بود که پدرش از دنیا رفت ، و دو سال بود که مادرش درگذشت ، و هشت ساله بود که کفیل و سرپرستش و جدش عبد المطلب از دنیا رفت ، که از آن به بعد در تحت تکفل عمویش ‍ ابو طالب قرار گرفت .
بعضى گفته اند: مراد از یتیم در این آیه پدر مرده نیست ، بلکه منظور بى نظیر بودن است همچنان که در بى نظیر را هم در یتیم مى گویند، و معناى این آیه این است که : مگر نبود که خدا تو را فردى بى نظیر از بین مردم دانست ، و در نتیجه مردم را دور تو جمع کرد؟

وَ وَجَدَک ضالاًّ فَهَدَى


مراد از ((ضلال )) در اینجا گمراهى نیست بلکه مراد عدم هدایت است ، و منظور از هدایت نداشتن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم )، حال خود آن جناب است ، و یا صرفنظر از هدایت الهى مى خواهد بفرماید اگر هدایت خدا نباشد تو و هیچ انسانى دیگر از پیش ‍ خود هدایت ندارید مگر به وسیله خداى سبحان ، پس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) هم نفس شریفش با قطع نظر از هدایت خدا ضاله و بى راه بود، هر چند که هیچ روزى از هدایت الهى جدا نبوده و از لحظه اى که خلق شده بود ملازم با آن بود، در نتیجه آیه شریفه در معناى آیه زیر است ، که مى فرماید: ((ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان ))، و از همین باب است کلام موسى که بنا به حکایت قرآن کریم از آن جناب گفته بود: ((فعلتها اذا و انا من الضالین ))، یعنى هنوز به هدایت رسالت اهتداء نشده بودم .

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 524

نقل اقوال مفسرین در مراد از ضلالت در آیه شریفه
قریب به این معنا گفتار بعضى از مفسرین است که گفته اند: مراد از ضلالت ، از دست دادن علم است ، همچنان که در آیه ((ان تضل احدیهما فتذکر احدیهما الاخرى ))، ضلالت به این معنا آمده ، و مویدش آیه زیر است که مى فرماید: ((و ان کنت من قبله لمن الغافلین )).
بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که خدا تو را در بین مردم گمشده یافت ، مردم تو را نمى شناختند، و قدرت را نمى دانستند، و او مردم را به سوى تو و اینکه چه کسى هستى دلالت و هدایت کرد.
بعضى دیگر گفته اند: این آیه به گم شدن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در راه هوازن و مکه اشاره دارد، آن زمان که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در دامن حلیمه سعدیه دختر ابى ذویب بود، و حلیمه به طورى که در روایت آمده مى خواست وى را به جدش عبد المطلب برساند، در بین راه متوجه شد که محمد (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) نیست .
بعضى دیگر گفته اند: اشاره است به آن واقعه اى که در کودکى آن جناب رخ داد، و در دره هاى مکه گم شد.
و بعضى آیه را اشاره به داستان گم شدنش در راه شام دانسته اند که با عمویش ابو طالب در کاروان میسره غلام خدیجه به شام مى رفت ، و در بین راه ناپدید شد.
و بعضى دیگر وجوه دیگرى ذکر کرده اند که ضعفش براى هر خواننده اى روشن است .

وَ وَجَدَک عَائلاً فَأَغْنى


کلمه ((عائل )) به معناى تهى دستى است که از مال دنیا چیزى ندارد، و رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) همینطور بود، و خداى تعالى او را بعد از ازدواج با خدیجه دختر خویلد (علیهاالسلام ) بى نیاز کرد، و خدیجه تمامى اموالش را با همه کثرتى که داشت به آن جناب بخشید.

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 525

تو یتیم بودى و درد یتیمى کشیده اى ، پس بر یتیم قهر مکن . تهیدست بوده اى و طعمفقر چشیده اى ، پس سائل را از خود مران و...
ولى بعضى گفته اند: مراد از اغناء، استجابت دعاى آن حضرت است .

فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ


راغب مى گوید: کلمه ((قهر)) به معناى غلبه کردن بر کسى است ، اما نه تنها غلبه کردن ، بلکه غلبه توام با خوار کردن او، و قهر به یک یک این دو معنا هم گفته مى شود.

وَ أَمَّا السائلَ فَلا تَنهَرْ


کلمه ((نهر)) که مصدر فعل نهى ((لا تنهر)) است ، به معناى زجر و رنجاندن با غلظت و خشونت است .

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّث


کلمه ((تحدیث )) که مصدر فعل امر ((حدث )) است ، وقتى در نعمت بکار رود تحدیث نعمت به معناى ذکر و یاد آورى و نشاندادن آن است ، حال یا به زبان و یا به عمل ، و این عمل شکر نعمت است ، و اوامر و نواهى این چند آیه یعنى خوار نکردن یتیم ، و نرنجاندن فقیر، و نشاندادن نعمت ، دستور به همه مردم است ، هر چند که خطاب متوجه به شخص رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) شده .
و این آیات سه گانه به خاطر اینکه حرف ((فاء)) در ابتداى آیه اولى در آمده نتیجه گیرى از آیه قبل است که عنایات الهى نسبت به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را مى شمرد، گویا فرموده : تو طعم ذلتى را که یتیم مى چشد چشیده اى ، و ذلت و شکسته شدن دل او را احساس کرده اى ، پس هیچ یتیمى را خوار مشمار، و مال او را هم خوار مدار و در آن تجاوز مکن ، و نیز تو تلخى گمراهى و احتیاج به هدایت را، و تلخى فقر و تهى دستى را درک کرده اى ، پس هیچ سائلى را که از تو مى خواهد حاجتش را بر آورى از خود مران ، حاجتش اگر هدایت است و اگر معاش است برآور، و تو طعم انعام خدا را بعد از فقر و تهى دستى چشیده اى ، و ارزش جود و کرم و رحمت خدا را مى دانى ، پس نعمت او را سپاس گوى ، و همه جا نعمتش را یادآور شو، و از مردم پنهانشمدار.
بحث روایتى
در تفسیر قمى در ذیل آیه ((و الضحى )) امام فرموده : ضحى به معناى بلند شدن نور خورشید است ، ((و اللیل اذا سجى )) یعنى شب در هنگامى که همه جارا تاریک کند.

بحث روائى
روایاتى درباره نزول آیه : ((و لسوف یعطیک ربّک فترضى ))، شفاعت ، و معناى آیه: ((و امّا بنعمة ربّک فحدث ))و...
و در همان کتاب در معناى جمله ((و ما قلى )) فرموده : یعنى و تو را دشمن نداشت .
و سیوطى در الدر المنثور در ذیل آیه ((و لسوف یعطیک ربک فترضى )) از ابن ابى شیبه از ابن مسعود روایت آورده که گفت : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود: ما اهل بیتى هستیم که خداى تعالى براى ما آخرت را بر دنیا برگزید و ترجیح داد، و لذا فرمود: ((و لسوف یعطیک ربک فترضى )).
و در همان کتاب است که عسکرى در کتاب ((المواعظ)) و ابن لال و ابن نجار، از جابر بن عبد اللّه روایت کرده اند که گفت : روزى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) بر على و فاطمه وارد شد، دید فاطمه مشغول دستاس کردن است ، در حالى که به جاى لباس ، حله شتر بر خود افکنده ، همین که چشمش به او افتاد فرمود: یا فاطمه بشتاب و تلخى دنیا را بچش براى فردا و نعیم آخرتش ، دنبال این جریان بود که آیه ((و لسوف یعطیک ربک فترضى )) نازل شد.
مؤ لف : در این روایت دو احتمال وجود دارد: یکى اینکه خواسته باشد بگوید آیه مذکور نخست به تنهایى بعد از آیات قبلش نازل شد، و بعدها بقیه آیات سوره به آن ملحق گردید، دوم اینکه سوره همه اش یکباره نازل شد، و در خصوص این داستان آیه مورد بحث دوباره نازل شده باشد.
و در همان کتاب است که ابن منذر و ابن مردویه و ابو نعیم - در کتاب الحلیه - از طریق حرب بن شریح روایت کرده اند که گفت : من به ابى جعفر محمد بن على بن الحسین (امام باقر (علیه السلام ) گفتم : به نظر شما این شفاعتى که اهل عراق بر سر زبانها دارند حق است ؟ فرمود: آرى به خدا سوگند عمویم محمد بن حنفیه از على بن ابى طالب نقل کرد که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود: آنقدر از امتم شفاعت مى کنم که خداى تعالى خطاب مى کند اى محمد آیا راضى شدى ؟ عرضه مى دارم : بلى ، پروردگارا راضى شدم .
آنگاه رو به من - حرب ابن شریح - کرد و فرمود: شما به اهل عراق مى گویید: از تمامى آیات قرآن آیه اى که بیش از همه امید بخش است آیه زیر است که مى فرماید: ((یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه اللّه ان اللّه یغفر الذنوب جمیعا - اى بندگانم که بر خود ستم روا داشتید، از رحمت خدا ماءیوس نشوید، که خدا همه گناهان را مى آمرزد عرضه داشتم بله ، ما اینطور معتقدیم ، فرمود: لیکن ما اهل بیت مى گوییم از همه آیات در کتاب خدا امیدبخش تر آیه ((و لسوف یعطیک ربک فترضى )) است ، که راجع به شفاعت است .
و در تفسیر برهان از ابن بابویه نقل کرده که وى به سند خود از ابن جهم از حضرت رضا (علیه السلام ) روایت کرده که در مجلس مامون فرمود: خداى تعالى به پیامبر گرامیش محمد (صلوات اللّه علیه ) فرموده : ((الم یجدک یتیما فاوى ))، یعنى تو یتیمى بودى خداى تعالى مردم را دور تو جمع کرد، ((و وجدک ضالا)) یعنى تو نزد قومت گم شده بودى ، فهدى یعنى قوم تو را به سوى معرفت تو هدایت نمود، ((و وجدک عائلا فاغنى )) یعنى تو را بى نیاز کرد از این راه که دعایت را مستجاب نمود مامون چون این تفسیر را شنید گفت : خدا در تو برکت دهد یا بن رسول اللّه (و یا خدا در تو برکت نهاده ).
و در همان کتاب از برقى نقل کرده که او به سند خود از عمرو بن ابى نصر نقل کرده که گفت : مردى از اهل بصره برایم حدیث کرد که من حسین بن على (علیهما السلام ) و عبد اللّه بن عمر را دیدم در خانه کعبه طواف مى کردند، از ابن عمر معناى آیه ((واما بنعمه ربک فحدث )) را پرسیدم ، گفت : خداى تعالى به آن جناب دستور داده نعمت هاى خدا را حدیث کند و به مردم بگوید.
آنگاه به حسین بن على عرض کردم منظور از آیه ((و اما بنعمه ربک ف حدث )) چیست ؟ فرمود به آنجناب دستور داده که نعمت دین را که خدا به او انعام فرموده با مردم در میان بگذارد.
و در الدر المنثور است که بیهقى از حسن بن على روایت کرده که در معناى آیه ((و اما بنعمه ربک فحدث )) فرمود: هر وقت به چیزى رسیدى به برادران ایمانیت اطلاع بده .
و در همان کتاب است که ابو داوود از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گفت : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرمود: هر کس بانعمتى که به او داده شده مورد آزمایش قرار گیرد و آن را به اطلاع مردم برساند شکرش را به جا آورده و هر کس آن را کتمان کند کفرانش نموده ، و هر کس در این باب بلوف بزند و خود را به چیزى که ندارد و به او نداده اند بیاراید مثل کسى است که جامه دروغ به تن کرده باشد.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در موردتفسیر سوره ضحی

تحقیق در مورد تفسیر سوره بروج

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد تفسیر سوره بروج دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تفسیر سوره بروج


تحقیق در مورد تفسیر سوره بروج

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه32

 

فهرست مطالب ندارد 

تفسیر سوره بروج

سوره بروج مکى است و بیست و دو آیه دارد

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَ السمَاءِ ذَاتِ الْبرُوج (1)

وَ الْیَوْمِ المَْوْعُودِ(2)

وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ(3)

قُتِلَ أَصحَب الاُخْدُودِ(4)

النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ(5)

إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ(6)

وَ هُمْ عَلى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُودٌ(7)

وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ إِلا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ(8)

الَّذِى لَهُ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ شهِیدٌ(9)

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا المُْؤْمِنِینَ وَ المُْؤْمِنَتِ ثمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَاب جَهَنَّمَ وَ لهَُمْ عَذَاب الحَْرِیقِ(10)

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ ذَلِک الْفَوْزُ الْکَبِیرُ(11)

إِنَّ بَطش رَبِّک لَشدِیدٌ(12)

إِنَّهُ هُوَ یُبْدِىُ وَ یُعِیدُ(13)

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ(14)

ذُو الْعَرْشِ المَْجِیدُ(15)

فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ(16)

هَلْ أَتَاک حَدِیث الجُْنُودِ(17)

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ(18)

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فى تَکْذِیبٍ(19)

وَ اللَّهُ مِن وَرَائهِم محِیط(20)

بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مجِیدٌ(21)

فى لَوْحٍ محْفُوظِ(22)

 

 

 

 

ترجمه آیات

 

به نام خداى رحمان و رحیم .

سوگند به آسمان داراى برجهاى بسیار (1).

و به روز موعود (2).

و به همه بینندگان آن روز و به خود آن روز که مشهود همه مى شود (3).

که هلاک شدند ستمگرانى که براى سوزاندن مؤ منین چاله هایى آتشى که براى گیراندنش وسیله اى درست کرده بودند (5).

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 412

در حالى که خودشان براى تماشاى ناله و جان دادن و سوختن مؤ منین بر لبه آن آتش مى نشستند (6).

و خود نظاره گر جنایتى بودند که بر مؤ منین روا مى داشتند (7).

در حالى که هیچ نقطه ضعفى و تقصیرى از مؤ منین سراغ نداشتند بجز اینکه به خدا ایمان آورده بودند (8).

خداى مقتدر حمیدى که ملک آسمانها و زمین از آن اوست و خدا بر همه چیز شاهد و نظاره گر است (9).

محققا این ستمگران و همه ستمگران روزگار که مؤ منین و مومنات را گرفتار مى کنند و بعدا از کرده خود پشیمان هم نمى شوند عذاب جهنم در پیش دارند و عذابى سوزاننده (10).

محققا کسانى که ایمان آورده و اعمال شایسته مى کنند باغهایى در پیش ‍ دارند که نهرها از زیر درختانش جارى است و این خود رستگارى بزرگ است (11).

و محققا دستگیر کردن پروردگار تو بسیار سخت است (12).

آرى اوست آغازگر پیدایش عالم و او است که بعد از فناى آن ، دوباره اعاده اش مى دهد (13).

و آمرزگار و محبوب و مهربان هم او است (14 ).
صاحب عرش پر عظمت (15).

و تنها کسى است که هر چه بخواهد مى کند (16).

آیا داستان لشکریان را شنیده اى ؟ (17).

لشکریان فرعون و ثمود (18).

کفار قوم تو از سرنوشت آنان پند نخواهند گرفت چون تکذیب خوى آنان شده است (19).

و خداى تعالى از خارج وجودشان محیط به وجودشان است (20).

و این قرآن افسانه نیست بلکه قرآنى است مجید (21).

که در لوح محفوظ جاى دارد (22)

 

 

بیان آیات


اشاره به مضامین سوره مبارکه بروج
این سوره مشتمل بر انذار و بشارت است ، و در آن به سختى کسانى را انذار کرده که مردان و زنان مسلمان را به جرم اینکه به خدا ایمان آورده اند شکنجه مى کنند،

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 413

نظیر مشرکین مکه که با گروندگان به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) چنین مى کردند، آنان را شکنجه مى کردند تا از دین اسلام به شرک سابق خود برگردند، بعضى از این مسلمانان صبر مى کردند و بر نمى گشتند و لو شکنجه به هر جا که خواست برسد، و بعضى برگشته مرتد مى شدند، و اینها افرادى بودند که ایمانى ضعیف داشتند همچنان که دو آیه ((و من الناس من یقول امنا باللّه فاذا اوذى فى اللّه جعل فتنه الناس کعذاب الله ))، ((و من الناس من یعبد اللّه على حرف فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب على وجهه )). به وضع آنان اشاره مى کند. خداى سبحان در این آیات قبل از این مطالب اشاره اى به ((اصحاب اخدود)) مى کند، و این خود تشویق مؤ منین به صبر در راه خداى تعالى است ، دنبال این داستان اشاره اى هم به سرگذشت لشکریان فرعون و ثمود دارد، و این مایه دلخوشى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) و وعده نصرت به آن جناب و تهدید مشرکین است ، و این سوره به شهادت سیاق آیاتش در مکه نازل شده .
مراد از ذات البروج بودن آسمان

وَ السمَاءِ ذَاتِ الْبرُوج


کلمه ((بروج )) جمع برج است ، و ((برج )) به معناى هر چیز پیدا و ظاهر است ، و اگر بیشتر در کاخهاى عالى استعمال مى شود، براى این است که کاخها در نظر تماشا کنندگان و بینندگان ظاهر و هویدا است ، ساختمان استوانه اى شکلى که در چار گوشه قلعه ها براى دفاع مى سازند نیز برج نامیده مى شود، و همین معنا منظور آیه است چون مى فرماید: ((و لقد جعلنا فى السماء بروجا و زیناها للناظرین و حفظناها من کل شیطان رجیم ))، پس مراد از کلمه بروج موضع ستارگان در آسمان است .
با این بیان روشن مى شود اینکه بعضى از مفسرین بروج را به دوازده برج اصطلاحى علم نجوم معنا کرده اند، درست نیست .

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 414

و در آیه مورد بحث سوگند به آسمانى یاد شده که به وسیله برجها محفوظ مى شود، و مناسبت این سوگند با قصه اى که به زودى بدان اشاره مى کند، و با وعده و وعیدى که مى دهد بر کسى پوشیده نماند، و ما به زودى به این مناسبت اشاره مى کنیم .

وَ الْیَوْمِ المَْوْعُودِ


این جمله عطف است بر کلمه ((السماء))، یعنى سوگند به آسمان داراى برجها، و ((سوگند به روز موعود)) که منظور از آن روز قیامتى است که خداى تعالى وعده داده در آن روز میان بندگانش داورى کند.

وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ


این دو کلمه نیز عطف بر ((سماء)) است ، و همه این مذکورات سوگند بعد از سوگند است بر مطلبى که مى خواهد در این سوره بیان کند، و آن - همانطور که اشاره کردیم - تهدید شدید است به کسانى که مؤ منین را فریب مى دهند و یا شکنجه مى کنند که چرا ایمان آورده اید، و نیز وعده جمیلى است به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح مى کنند.
پس گویا فرموده : سوگند مى خورم به آسمان داراى بروج که شیطانها به وسیله آن رانده مى شوند، که خدا کید شیطانها و اولیاى کافرشان را از ایمان مؤ منین دفع مى کند، و سوگند مى خورم به روز موعودى که هر انسانى به جزاى اعمالش مى رسد، و سوگند مى خورم به شاهدى که اعمال این کفار را و رفتارشان با مؤ منین را مى بینند، و سوگند مى خورم به آینده مشهودى که همه آن را به زودى خواهند دید که آن افرادى که مؤ منین را اذیت مى کنند چنین و چنان مى شوند، تا آخر دو آیه .
مقصود از ((شاهد)) در ((و شاهد و مشهود))رسول اللّه (صلى الله علیه و آله ) و مراد از ((مشهود)) شکنجه هاى کفّار به مؤ منین وثواب و کیفر اخروى هر کدام است
از اینجا روشن مى گردد که شهادت در دو کلمه ((شاهد)) و ((مشهود)) به یک معنا است ، و آن عبارت است از حاضر بودن و به چشم خود دیدن ، نه به معناى اقامه شهادت ، براى اینکه اگر به آن معنا مى بود جا داشت بفرماید: ((و مشهود علیه )) چون شهادت به این معنا حتما باید با حرف على متعدى شود.
بنابر این ، کلمه ((شاهد)) قابل انطباق است بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم )، براى اینکه آن جناب امروز شاهد اعمال امت است ، و فرداى قیامت بدانچه دیده شهادت مى دهد. و کلمه ((مشهود)) هم قابل انطباق است با شکنجه اى که کفار به این مؤ منین مى دادند، و وضعى که در آخرت به خود مى گیرند، و یا به عبارتى جزاى آن رفتار، و یا به عبارتى دیگر آنچه در روز قیامت براى این ظالمان و مظلومان رخ مى دهد، چه ثواب و چه عقاب . و بنابر این احتمال نکره آمدن این دو کلمه به منظور تعظیم بوده و خواسته است بفهماند، شاهد و مشهودى که از حیطه تعریف بیرون است .

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 415

اقوال عدیده مفسرین درباره مراد از ((شاهد و مشهود))
مفسرین در تفسیر ((شاهد)) و ((مشهود)) سخنان بسیار دارند که بعضى آنها را تا سى وجه شمرده اند، از قبیل اینکه بعضى گفته اند: شاهد روز جمعه ، و مشهود روز عرفه است . یا شاهد روز عید قربان و مشهود روز عرفه است . و یا شاهد روز عرفه و مشهود روز قیامت است . یا شاهد فرشته است که علیه انسان شهادت مى دهد و مشهود روز قیامت است . و یا اینکه شاهد گواهانند که علیه مردم شهادت مى دهند و مشهود مردمى هستند که علیه شان شهادت داده شده .
و یا اینکه شاهد امت اسلام و مشهود سایر امت ها هستند. و یا شاهد اعضاى بنى آدم و مشهود خود آدمى است . و یا شاهد حجر الاسود و مشهود حاجیان هستند. و یا شاهد شب و روزها و مشهود بنى آدم است . و یا شاهد انبیا و مشهود محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است ، و یا شاهد خداى سبحان و مشهود کلمه ((لا اله الا الله )) است .
و یا اینکه شاهد خلق و مشهود حق است یا شاهد خداى تعالى و مشهود روز قیامت است . یا شاهد آدم و ذریه او، و مشهود روز قیامت است . یا شاهد روز ترویه ، و مشهود روز عرفه است و یا روز دوشنبه و روز جمعه است . و یا اینکه شاهد مقربین ، و مشهود علیین هستند. و یا شاهد طفل در داستان اخدود است که به مادرش گفت صبر کن که تو بر حقى ، و مشهود خود واقعه است . و یا اینکه شاهد ملائکه دنبال رو و نویسنده اعمال ، و مشهود قرآن فجر است ، و اقوال دیگرى از این قبیل .
و اکثر این اقوال - به طورى که ملاحظه مى کنید - مبنى بر این است که شهادت را به معناى اداى شهادت بگیریم . و بعضى مبنى بر این است که براى شاهد و مشهود دو معنا قائل شویم ، و خواننده محترم ضعف این دو اساس را به دست آورد و توجه فرمود که : مناسب تر با سیاق این است که این دو کلمه را به معناى مشاهده بگیریم ، هر چند که مستلزم شهادت به معناى ادا در روز قیامت هم باشد، و شاهد قابل انطباق بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیز باشد.
و چطور ممکن است منطبق نباشد با اینکه خود خداى تعالى او را شاهد خوانده و فرموده : ((یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا))، و نیز او را شهید خوانده و فرموده : ((لیکون الرسول شهیدا علیکم )) و خواننده توجه فرمود که گفتیم شهادت بر اعمال از ناحیه شاهدان اعمال چه معنا دارد.

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 416

در این سوگندها جواب حذف شده ، چون با بودن آیه ((ان الذین فتنوا المؤ منین و المومنات ... ذلک الف وز الکبیر))، احتیاجى به ذکر آن نبود، و آیه ((قتل اصحاب الاخدود...))، هم اشعار به آن داشت ، و خواننده این آیات مى فهمد که تقدیر کلام چنین است : ((به آسمان داراى برجها و به روز موعود و به شاهد و مشهود سوگند که آزار دهندگان مؤ منین عذابى در جهنم دارند، و خداوند مؤ منین صالح را اگر خلوص ‍ به خرج دهند موفق به صبر مى کند، و در حفظ ایمانشان از کید دشمنان یاریشان مى فرماید، همانطور که در داستان اخدود کرد)).

اقوال از ((اصحاب الاخدود)) و معناى ((قتل اصحاب الاءخدود))

قُتِلَ أَصحَب الاُخْدُودِ


در این آیه به داستان اخدود اشاره مى کند تا زمینه را براى آیات بعدى که مى فرماید: ((ان الذین فتنوا...)) فراهم سازد، و به هیچ وجه جواب قسم نیست .
و کلمه ((اخدود)) به معناى شکاف بزرگ زمین است ، و ((اصحاب اخدود)) جباران ستمگرى بودند که زمین را مى شکافتند و آن را پر از آتش نموده ، مؤ منین را به جرم اینکه ایمان دارند در آن مى انداختند، و تا آخرین نفرشان را مى سوزاندند.
پس جمله ((قتل ...)) نفرین بر آنان است ، نه اینکه خواسته باشد خبر دهد، و منظور از ((قتل ))، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است )).
بعضى گفته اند: مراد از ((اصحاب اخدود)) مردان و زنان مؤ منى هستند که در آن قوم سوخته شدند، و جمله ((قتل )) مى خواهد خبر دهد که این مردان و زنان به وسیله سوختن در آتش کشته شدند، نه اینکه بخواهد بر آنان نفرین کند. لیکن این نظریه ضعیف است ، به دلیل اینکه بر حسب ظاهر ضمیرهاى ((اذهم علیها)) و ((هم على ما یفعلون )) و ((ما نقموا)) به اصحاب اخدود برمى گردد، و مراد از این ضمائر و مخصوصا دومى و سومى جباران ستمگرى هستند که ناقم و شکنجه گر بودند، نه مؤ منین شکنجه شده .

النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ

 

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 417

کلمه ((النار)) بدل است از کلمه ((اخدود))، در نتیجه معنا چنین مى شود ((قتل اصحاب النار))، و کلمه ((وقود)) به معناى آتش ‍ گیرانه است ، حال چه کبریت باشد و چه هیزم و چه چیز دیگر، و اگر نار را به وصف ((وقود)) توصیف کرد براى اشاره به عظمت امر آن آتش ‍ و شدت اشتعال و افروختگى آن بود.

إِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ


یعنى در حالى که خود ستمکاران لب آتش و پیرامون آن نشسته بودند تا سوخته شدن مؤ منین را نظاره کنند.

وَ هُمْ عَلى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُودٌ


یعنى حاضر بودند و عمل سوزاندن و سوخته شدن مؤ منین را مشاهده مى کردند.

وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ إِلا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ


کلمه ((نقم )) - به فتحه نون و قاف - به معناى کراهت شدید است ، مى فرماید نفرتشان از مؤ منین فقط براى این بود که به خدا ایمان داشتند، و به خاطر همین داشتن ایمان ، ایشان را سوزاندند.
آنچه آوردن اوصاف : عزیز، حمید، مالکیّت سموات وارض و شهید بودن بر هر چیز براىخداوند در آیه : ((و ما نقموا منهم ...)) افاده مى کند

الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ الَّذِى لَهُ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ شهِیدٌ


اوصافى که در این آیه براى اسم جلاله - اللّه - آورده به حجت و دلیل حقانیت مؤ منین و مظلومیت آنان ، و بر باطل بودن جباران که بر خدا جرات نموده ، دست به چنان جنایاتى زدند، اشاره دارد و مى فهماند که به زودى خداى تعالى به آنان جزاى خیر، و به اینان عذاب دوزخ مى چشاند.
براى اینکه خداى تعالى اللّه عزیز حمید است ، غالبى است شکست ناپذیر على الاطلاق ، و در آنچه مى کند جمیل است على الاطلاق ، پس ‍ او به تنهایى همه جلالها و جمالها را دارد، و در برابر چنین خدایى باید خاضع شد، و نباید متعرض خشم او گردید، و چون ملک آسمانها و زمین از آن او است ، پس او ملیک على الاطلاق است ، و امر و حکم ، مخصوص او است ، بنابر این او رب العالمین است ، در نتیجه واجب است که او معبود گرفته شود، و برایش شریک اتخاذ نشود، و از این بیان نتیجه مى گیریم که پس مؤ منین بر حق و کفار در ضلالتند.
از سوى دیگر اللّه - که پدید آورنده هر چیز است - بر هر چیزى شهید و حاضر است ، و هیچ چیز از خلق او بر او پوشیده نیست ، و نه عملى از اعمال خلقش ، و او به احسان هر محسن و بدى هر بدکار آگاه است ، و به زودى هر کسى را بدانچه کرده جزا مى دهد.
و کوتاه سخن اینکه : وقتى خداى تعالى متصف به این صفات کریمه هست ، این مؤ منین باید به او ایمان بیاورند، و آن جباران هم نباید متعرض حال ایشان شده به آنان صدمه بزنند.

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 418

بعضى از مفسرین در توجیه اجراى صفات نامبرده در آیه شریفه گفته اند: این مردمى که از مؤ منین نفرت دارند اگر از مشرکین بوده اند آنچه از مؤ منین مورد نفرتشان بوده و بر سر آن ، مؤ منین را مذمت مى کرده اند ایمان به خداى تعالى نبوده ، بلکه انکار خدایان دروغین ایشان بوده ، و اگر از طایفه معطله که خدا را در تدبیر عالم هیچکاره مى دانستند بوده اند، باز مایه نفرتشان ایمان مؤ منین به خدا نبوده ، بلکه اثبات معبودى بوده که براى آنان شناخته شده نبود، و لیکن در هر دو حال از آنجایى که برگشت هر دو امر به انکار معبود حق ، و خداى موصوف به صفات جلال بوده لذا در آیه شریفه صفاتى را براى خداى تعالى ذکر نمود.
اشکالى که متوجه این توجیه است این است که : مشرکین یعنى وثنى مسلکان اصلا خدا را معبود نمى دانستند چون براى او قائل به ربوبیتى نسبت به خود نبودند، و تنها صنع و ایجاد را به او نسبت مى دادند و اما ربوبیت را که مستلزم الوهیت و معبودیت است و به خاطر آن عبادت رب و معبود لازم مى شود، منحصر در ارباب ها و آلهه خیالى خود مى دانستند، در نتیجه تنها آن آلهه را مى پرستیدند و خدا را نمى پرستیدند، پس خداى تعالى به اعتقاد آنان تنها رب ارباب بود و براى مردم ربوبیتى نداشت .
تهدید شکنجه کنندگان مؤ منین و مؤ منات به عذاب جهنّم و عذاب حریق

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا المُْؤْمِنِینَ وَ المُْؤْمِنَتِ ثمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَاب جَهَنَّمَ وَ لهَُمْ عَذَاب الحَْرِیقِ


کلمه ((فتنه )) به معناى محنت و شکنجه است ، و جمله ((الذین فتنوا...)) عام است ، شامل اصحاب اخدود و مشرکین قریش که گروندگان به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را شکنجه مى دادند، و زن و مردشان را در تنگنا قرار مى دادند، تا از دین اسلام به دین آنان برگردند مى شود.
در مجمع البیان مى گوید: اگر کسى بپرسد چرا در این آیه بین عذاب جهنم و عذاب حریق جدایى انداخت و فرمود: پس براى ایشان است عذاب جهنم ، و براى ایشان است عذاب حریق ، با اینکه این دو عذاب یکى است ؟ در جواب گفته مى شود: مراد از این دو جمله این است که : این طایفه غیر از عذاب حریق و آتش گرفتن ، عذابهاى دیگرى در جهنم از قبیل زقوم و غسلین و مقامع دارند.

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 419

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ ذَلِک الْفَوْزُ الْکَبِیرُ


این آیه وعده جمیلى است به مؤ منین که مایه دلگرمى آنان است ، همچنان که آیه قبلى وعید و تهدیدى بود به کفارى که مؤ منین را شکنجه مى دادند.

إِنَّ بَطش رَبِّک لَشدِیدٌ


این آیه تا تمام هفت آیه ، تاءکید و تحقیق وعده و وعید سابق الذکر است ، و کلمه ((بطش )) - بطورى که راغب گفته - به معناى گرفتن چیزى با خشم و صولت است .
و اگر کلمه ((بطش )) را اضافه کرد به کلمه ((رب ))، و آن را هم اضافه کرد به کاف خطاب و فرمود: ((بطش ربک )) براى دلگرمى به تاءیید و نصرت پروردگارش بود، و اشاره بود به اینکه جباران این امت نیز سهمى از تهدید و وعید قبلى دارند.

إِنَّهُ هُوَ یُبْدِىُ وَ یُعِیدُ


مقابله انداختن بین پدید آورنده و برگشت دهنده ، قرینه است بر اینکه منظور از کلمه ((ابداء)) همان واژه بدء است ، که به معناى افتتاح و آغاز کردن چیزى است ، چون از عرب شنیده نشده کلمه ((ابداء)) را استعمال کنند، تا در نتیجه مضارع آن ((یبدء)) - به ضمه یاء - باشد و لیکن در قرائت چنین آمده ، و در بعضى قرائت هاى متروک به جاى ((یبدء)) ((یبدء)) - به فتحه یا و فتحه دال - آمده .
توضیح تعلیل شدید بودن بطش پروردگار به اینکه او مبدء و معید است
و به هر حال آیه شریفه شدت بطش خداى تعالى را تعلیل مى کند، به این بیان که خداى تعالى مبدء و پدید آورنده است ، و معلوم است که هر چه را بخواهد ایجاد مى کند، بدون اینکه از چیزى و یا کسى غیر از خودش ‍ کمک بگیرد، و او است که هر چیزى را به عین آن وضعى که قبل از فوت داشت بر مى گرداند، پس خداى تعالى از هیچ امرى که اراده اش را کرده باشد جلوگیر ندارد، و هیچ چیزى که فوت شده و از بین رفته براى او فوت شده نیست ، و وقتى مطلب بدین قرار باشد، پس او قادر است بر اینکه بر بنده اى که از حد خود تجاوز کرده عذابى را تحمیل کند که خارج از حد و طاقت او باشد، و نیز مى تواند او را همچنان زنده نگه دارد تا عذاب را بچشد، همچنان که فرمود: ((والذین کفروا لهم نار جهنم لا یقضى علیهم فیموتوا و لا یخفف عنهم من عذابها)).

 

ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 420

و او قادر است بر اینکه آنچه به سبب عذاب ، فاسد شده به حالت اولشبرگرداند، تا مجرم همچنان عذاب را بچشد، بدون اینکه لحظه اى در بین دو عذاب استراحت داشته باشد، همچنان که فرمود: ((ان الذین کفروا بایاتنا سوف نصلیهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ))، با این بیان چند نکته روشن مى گردد:
اول اینکه : سیاق آیه مى فهماند که جمله ((انه هو...)) در مقام افاده قصر است ، یعنى مى خواهد بفهماند ایجاد بدون ابزار و مصالح موجودات ، و نیز اعاده آنها تنها و تنها کار خداى سبحان است ، چون در صنع و ایجاد، هیچ کس دیگرى دخالت ندارد.
دوم اینکه : حدود هر چیزى به دست خداى تعالى است ، اگر بخواهد محدود نمى کند، و اگر بخواهد حد چیزى را به حدى دیگر مبدل مى سازد، پس اوست که عذابها و شکنجه هاى دنیا را به مرگ محدود کرده ، و او مى تواند در آخرت این حد را بردارد، و معذب ، در دوزخ الى الابد شکنجه ببیند، و هر چه آرزوى مرگ کند بدان نرسد.
سوم اینکه : مراد از شدت بطش (با در نظر گرفتن اینکه گفتیم بطش ‍ عبارت است از گرفتن به شدت )، این است ک

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تفسیر سوره بروج

تحقیق در مورد تفسیر سوره انعام آیه 141 تا 146

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد تفسیر سوره انعام آیه 141 تا 146 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تفسیر سوره انعام آیه 141 تا 146


تحقیق در مورد تفسیر سوره انعام آیه 141 تا 146

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه12

 

فهرست مطالب

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 2

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 3

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 4

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 8

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 11

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 2

آیه 141
آیه و ترجمه
وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ جَنَّتٍ مَّعْرُوشتٍ وَ غَیرَ مَعْرُوشتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مخْتَلِفاً أُکلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشبهاً وَ غَیرَ مُتَشبِهٍ کلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ ءَاتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسرِفُوا إِنَّهُ لا یحِب الْمُسرِفِینَ(141)

  ترجمه :

141 - او است که باغهاى معروش (باغهائى که درختانش روى داربستها قرار مى گیرند) و باغهاى غیر معروش (درختانى که نیاز به داربست ندارند) آفرید، و همچنین نخل و انواع زراعت را که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند و (نیز) درخت زیتون و انار را که از جهتى با هم شبیه و از جهتى تفاوت دارند (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یکدیگر است در حالى که طعم میوه آنها فوق العاده متفاوت ) از میوه آن به هنگامى که به ثمر مى نشیند بخورید و حق آن را به هنگام درو بپردازید، اسراف نکنید که خداوند مسرفین را دوست نمى دارد.

  تفسیر :

یک درس بزرگ توحید
در این آیه به چند موضوع اشاره شده است که هر کدام در حقیقت نتیجه دیگرى است .
نخست مى گوید: خداوند همان کسى است که انواع باغها و زراعتها با درختان گوناگون آفریده است که بعضى روى داربستها قرار گرفته ، و بام منظره

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 3

بدیع و دل انگیز خود چشمها را متوجه خویش مى سازند، و با میوه هاى لذیذ و پر برکت کام انسان را شیرین مى کنند، و بعضى بدون احتیاج به داربست بر سر پا ایستاده و سایه بر سر آدمیان گسترده ، و با میوه هاى گوناگون به تغذیه انسان خدمت مى کنند (و هو الذى انشا جنات معروشات و غیر معروشات ).
مفسران در تفسیر کلمه معروش و غیر معروش سه احتمال داده اند:
1 -
همان که در بالا به آن اشاره شد، یعنى درختانى که روى پاى خود نمى ایستند و نیاز به داربست دارند، و درختانى که بدون نیاز به داربست روى پاى خود مى ایستند. (زیرا عرش در لغت به معنى برافراشتن و هر موجود برافراشته است و به همین جهت به سقف و یا تخت پایه بلند، عرش گفته مى شود)
2 -
منظور از معروش درخت اهلى است که به وسیله دیوار و امثال آن در باغها حفاظت مى شود و غیر معروش درختان بیابانى و جنگلى و کوهستانى است .
3 -
معروش درختى است که بر سر پا ایستاده و یا به روى زمین بلند شده اما غیر معروش درختى است که به روى زمین مى خوابد و پهن مى شود.
ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد، و شاید ذکر معروشات در آغاز سخن به خاطر ساختمان عجیب و شگفت انگیز این گونه درختان است ، یک نگاه کوتاه به درخت انگور و ساقه و شاخه پر پیچ و خم آن ، که با قلابهاى مخصوصى مجهز است ، و خود را به اشیاء اطراف مى چسباند تا کمر راست کند، شاهد این این مدعا است .
سپس اشاره به دو قسمت از باغها و جنات کرده مى گوید: و همچنین درختان نخل و زراعت را آفرید (و النخل و الزرع ).
ذکر این دو بالخصوص به خاطر آن است که از اهمیت ویژه اى در زندگانى بشر و تغذیه او برخوردارند (توجه داشته باشید که جنت هم به باغ و هم

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 4

به زمینهاى پوشیده از زراعت گفته مى شود).
بعد اضافه مى کند که این درختان از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند یعنى با اینکه از زمین واحدى مى رویند هر کدام طعم و عطر و خاصیتى مخصوص به خود دارند، که در دیگرى دیده نمى شود (مختلفا اکله ).
سپس اشاره به دو قسمت دیگر از میوه هائى مى کند که فوق العاده مفید و داراى ارزش حیاتى هستند، و مى گوید: همچنین زیتون و انار (و الزیتون و الرمان )
انتخاب این دو ظاهرا به خاطر آن است که این دو درخت در عین اینکه از نظر ظاهر با هم شباهت دارند، از نظر میوه و خاصیت غذائى بسیار با هم متفاوتند لذا بلافاصله مى فرماید هم با یکدیگر شبیهند و هم غیر شبیه (متشابها و غیر متشابه )
پس از ذکر این همه نعمتهاى گوناگون ، پروردگار مى گوید: از میوه آنها به هنگامى که به ثمر نشست ، بخورید ولى فراموش نکنید که به هنگام چیدن ، حق آن را باید ادا کنید) (کلوا من ثمره اذا اثمر و آتوا حقه یوم حصاده ).
و در پایان ، فرمان مى دهد که اسراف نکنید، زیرا خداوند مسرفان را دوست نمى دارد (و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین ).
اسراف به معنى تجاوز از حد اعتدال است ، و این جمله مى تواند اشاره به عدم اسراف در خوردن و یا عدم اسراف در بخشش بوده باشد، زیرا پارهاى از اشخاص به قدرى دست و دل بازند که هر چه دارند به این و آن مى دهند و خود و فرزندانشان معطل مى مانند.

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 5

  نکته ها

در اینجا به چند نکته باید توجه کرد:
1 -
پیوند آیه با آیات قبل - در آیات گذشته از این سوره ، سخن از احکام خرافى بت پرستان در میان بود، که از زراعت و چهارپایان نصیبى براى خدا قرار مى دادند، و عقیده داشتند که این سهام باید به شکل مخصوصى مصرف گردد، و سوار شدن بر پشت بعضى از چهارپایان را تحریم مى کردند و بچه هاى خود را براى بعضى از بتها قربانى مى نمودند.
آیه فوق و آیه اى که بعد از این مى آید در حقیقت پاسخى به تمام این احکام خرافى است ، زیرا صریحا مى گوید
خالق تمام این نعمتها خدا است ، او است که همه این درختان و چهارپایان و زراعتها را آفریده است و هم او است که دستور داده از آنها بهره گیرید و اسراف نکنید، بنابراین غیر او نه حق تحریم دارد و نه حق تحلیل .
2 -
در اینکه جمله اذا اثمر (هنگامى که میوه دهد) با ذکر کلمه ثمره قبل از آن چه منظورى را تعقیب مى کند، در میان مفسران گفتگو است ، ولى ظاهرا هدف از این جمله این است که به مجرد اینکه میوه بر درختان ، و خوشه و دانه در زراعت آشکار شود، بهره گرفتن از آنها مباح و جائز است ، اگر چه حق مستمندان هنوز پرداخته نشده است و این حق را تنها در موقع چیدن میوه و در درو کردن (یوم الحصاد) باید پرداخت (دقت کنید).
3 -
منظور از این حق که بهنگام درو باید پرداخت چیست ؟ بعضى معتقدند همان زکات واجب ، یعنى یکدهم و یک بیستم است ، ولى با توجه به اینکه این سوره در مکه نازل شده و حکم زکات در سال دوم هجرت و یا بعد از آن در مدینه

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 6

نازل گردیده است ، چنین احتمالى بسیار بعید به نظر مى رسد.
در روایات فراوانى که از اهلبیت (علیهم الاسلام ) به ما رسیده و همچنین در بسیارى از روایات اهل تسنن این حق ، غیر از زکات معرفى شده و منظور از آن چیزى است که بهنگام حضور مستمند در موقع چیدن میوه و یا درو کردن زراعت به او داده مى شود، و حد معین و ثابتى ندارد.
و در این صورت آیا این حکم واجب است یا مستحب ، بعضى معتقدند که یک حکم وجوبى است که قبل از تشریع حکم زکات بر مسلمانان لازم بوده ولى بعد از نزول آیه زکات ، این حکم منسوخ شد، و حکم زکات با حد و حدود معینش به جاى آن نشست .
ولى از روایات اهلبیت (علیهم السلام ) استفاده مى شود که این حکم نسخ نشده و به عنوان یک حکم استحبابى هم اکنون به قوت خود باقى است .
4 -
تعبیر به کلمه یوم ممکن است اشاره به این باشد که چیدن میوه ها و درو کردن زراعتها بهتر است در روز انجام گیرد، اگر چه مستمندان حاضر شوند و قسمتى به آنها داده شود، نه اینکه بعضى از افراد بخیل ، شبانه این کار را بکنند، تا کسى با خبر نشود، در روایاتى که از طرق اهلبیت (علیهم السلام ) به ما رسیده نیز روى این موضوع تاکید شده است .

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 7

آیه 142 - 144
آیه و ترجمه
وَ مِنَ الاَنْعَمِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً کلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطوَتِ الشیْطنِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوُّ مُّبِینٌ(142)
ثَمَنِیَةَ أَزْوَجٍ مِّنَ الضأْنِ اثْنَینِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَینِ قُلْ ءَالذَّکرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الاُنثَیَینِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیْهِ أَرْحَامُ الاُنثَیَینِ نَبِّئُونى بِعِلْمٍ إِن کنتُمْ صدِقِینَ(143)
وَ مِنَ الابِلِ اثْنَینِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَینِ قُلْ ءَالذَّکرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الاُنثَیَینِ أَمَّا اشتَمَلَت عَلَیْهِ أَرْحَامُ الاُنثَیَینِ أَمْ کنتُمْ شهَدَاءَ إِذْ وَصامُ اللَّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ کذِباً لِّیُضِلَّ النَّاس بِغَیرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِینَ(144)

  ترجمه :

142 - (و او کسى است که ) از چهارپایان براى شما حیوانات باربر و حیوانات کوچک آفرید، از آنچه او به شما روزى داده است بخورید و از گامهاى شیطان پیروى ننمائید که او دشمن آشکار شما است .
143 -
هشت جفت از چهارپایان (براى شما آفرید) از میش دو جفت و از بز دو جفت بگو آیا خداوند نرهاى آنها را حرام کرده یا مادهها را؟ یا آنچه رحم ماده هاى آنها در برگرفته ؟ اگر راست مى گوئید (و بر تحریم آنها دلیلى دارید) به من خبر دهید.
144 -
و از شتر دو زوج ، و از گاو هم دو زوج ، (براى شما آفرید) بگو کدامیک از اینها را خدا حرام کرده است ؟ نرها را یا ماده ها را؟ و یا آنچه رحم ماده ها را در برگرفته ؟ و آیا شما گواه (این تحریم ) بودید، هنگامى که خدا به این موضوع توصیه کرد؟ بنابراین چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مى بندند، تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، خداوند هیچگاه ستمگران را هدایت نخواهد کرد! .

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 8

  تفسیر :

این آیات همانطور که اشاره شد در پى نفى احکام خرافى مشرکان در زمینه زراعت و چهارپایان است ، در آیه قبل سخن از انواع زراعتها و میوه هاى خداداد در میان بود، و در این آیات درباره حیوانات حلال گوشت و خدمات آنها سخن مى گوید.
نخست مى گوید: خداوند کسى است که از چهارپایان براى شما حیوانات بزرگ و باربر و حیوانات کوچک آفرید (و من الانعام حمولة و فرشا).
حمولة به معنى جمع است ، و چنانکه علماى لغت گفته اند، مفرد از جنس خود ندارد، و به معنى حیوانات بزرگ باربر مانند شتر و اسب و نظایر آنها است .
فرش به همان معنى معروف است ، ولى در اینجا به معنى گوسفند و نظیر آن از حیوانات کوچک تفسیر شده است و ظاهرا نکته اش این است که اینگونه حیوانات بسیار به زمین نزدیک هستند، و در برابر حیوانات بزرگ باربر همانند فرشى محسوب مى شوند، هر گاه به بیابانى که گوسفندانى در آن مشغول چرا هستند از دور بنگریم درست به فرشى مى مانند که روى زمین گسترده شده است ، در حالى که گله شتران هیچگاه از دور چنین منظره اى ندارد.
تقابل حمولة با فرش نیز این معنى را تایید مى کند.
این احتمال را نیز بعضى از مفسران داده اند که منظور از این کلمه ، فرشهائى است که مردم از حیوانات درست مى کنند، یعنى بسیارى از حیوانات هم براى باربرى مورد استفاده قرار مى گیرند و هم براى تهیه فرش ، ولى احتمال اول نزدیکتر به معنى آیه است .

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 9

سپس چنین نتیجه مى گیرد، اکنون که همه اینها مخلوق خدا است و حکم آن به دست اوست ، به شما فرمان مى دهد که از آنچه او به شما روزى داده است بخورید (کلوا مما رزقکم الله ).
اینکه نمى گوید از این حیوانات بخورید، بلکه مى گوید از آنچه به شما داده است تناول کنید، به خاطر آن است که حیوانات حلال گوشت منحصر به چهارپایان نیستند بلکه حیوانات دیگرى نیز حلال گوشتند که در جمله فوق از آنها ذکرى نشده است .
و براى تاکید این سخن و ابطال احکام خرافى مشرکان ، مى فرماید: از گامهاى شیطان پیروى نکنید، که او دشمن آشکار شما است (دشمنى که از آغاز خلقت آدم با شما اعلان جنگ داده است ) (و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین ).
اشاره به اینکه اینگونه احکام و مقررات بى دلیل که صرفا از پندارهاى خام و هوى و هوسها و جهل و نادانى سرچشمه گرفته ، یک سلسله وسوسه هاى شیطانى بیش نیست ، که شما را گام به گام از حق دور کرده و در بیراهه ها سرگردان مى سازد.
در ذیل آیه 168 سوره بقره درباره این جمله توضیح جالبى داده شد.
در آیه بعد به عنوان توضیح ، قسمتى از حیوانات حلال گوشت و قسمتى از حیواناتى را که هم باربرند و هم براى تغذیه انسان قابل استفاده اند، شرح مى دهد و مى گوید: خداوند هشت جفت از چهارپایان را براى شما آفرید، از گوسفند و میش یک جفت (نر و ماده ) و از بز یک جفت (نر و ماده ) (ثمانیة ازواج من الضان اثنین و من المعز اثنین ).

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 10

پس از ذکر این چهار زوج بلافاصله به پیامبرش دستور مى دهد که از آنها صریحا بپرسد: آیا خداوند نرهاى آنها را حرام کرده یا ماده ها را (قل آلذکرین حرم ام الانثیین )
یا حیواناتى که در شکم میشها یا بزهاى ماده است (اما اشتملت علیه ارحام الانثیین )
بعد اضافه مى کند: اگر راست مى گوئید و بر تحریم هر یک از این حیوانات از روى علم و دانش دلیلى دارید به من خبر دهید (نبئونى بعلم ان کنتم صادقین ).
در آیه بعد چهار زوج دیگر را بیان مى کند و مى فرماید: از شتر، دو زوج (نر و ماده ) و از گاو هم دو زوج (نر و ماده ) قرار دادیم ، بگو کدامیک از اینها را خدا حرام کرده است ، نرها یا ماده ها را و یا حیواناتى که در شکم شترها یا گاوهاى ماده است (و من الابل اثنین و من البقر اثنین قل آلذکرین حرم ام الانثیین اما اشتملت علیه ارحام الانثیین ).
از آنجا که حکم به حلال بودن یا حرام بودن این حیوانات تنها به دست خداوندى است که آفریننده آنها و آفریدگار بشر و تمام جهان هستى است ، بنابراین کسى که ادعاى تحلیل یا تحریم کند، یا باید از طریق گواهى عقل باشد، و یا شخصا وحى بر او نازل گردد، و یا به هنگام صدور این فرمان از ناحیه پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) حضور داشته باشد.
در آیه قبل تصریح شده بود که هیچگونه دلیل علمى و عقلى براى تحریم

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 11

این حیوانات در اختیار مشرکان نبود، و چون آنها ادعاى نبوت و وحى نیز نداشتند، بنابراین تنها احتمال سوم باقى مى ماند که ادعا کنند به هنگام صدور این فرمان ، از پیامبران الهى ، حاضر و گواه بوده اند، لذا مى فرماید: آیا شما شاهد و گواه این مطلب بودید، هنگامى که خداوند به این موضوع توصیه کرد (ام کنتم شهداء اذ وصاکم الله بهذا).
و چون جواب این سؤ ال نیز منفى بوده ، ثابت مى شود که آنها جز تهمت و افتراء در این باره سرمایه اى نداشتند.
لذا در پایان آیه اضافه مى کند: چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مى بندند تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، مسلما خداوند هیچگاه ستمگران را هدایت نخواهد کرد (فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا لیضل الناس بغیر علم ، ان الله لا یهدى القوم الظالمین ).
از آیه فوق استفاده مى شود که دروغ بستن به خدا یکى از بزرگترین ستمها است ، ستم به مقام مقدس پروردگار، و ستم به بندگان خدا، و ستم به خویشتن و همانطور که سابقا گفته ایم ، تعبیر به ستمکارترین در اینگونه موارد جنبه نسبى دارد، بنابراین مانعى ندارد که عین این تعبیر در مورد بعضى از گناهان کبیره دیگر ذکر شود.
و نیز از این آیه استفاده مى شود که هدایت و اضلال الهى جنبه اجبارى ندارد بلکه عوامل و مقدمات آن از خود انسان شروع مى شود، هنگامى که کسى دست به ظلم و ستم زد، خداوند حمایت خود را از او دریغ مى دارد و در بیراهه ها سرگردان خواهد شد.

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 12

آیه 145
آیه و ترجمه
قُل لا أَجِدُ فى مَا أُوحِىَ إِلىَّ محَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطعَمُهُ إِلا أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَّسفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسقاً أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضطرَّ غَیرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّک غَفُورٌ رَّحِیمٌ(145)

  ترجمه :

145 - بگو در آنچه بر من وحى شده ، هیچ حرامى بر کسى که غذائى مى خورد نمى یابم بجز اینکه مردار باشد یا خونى که (از بدن حیوان ) بیرون ریخته یا گوشت خوک که اینها همه پلیدند، یا حیوانى که در طریق گناه به هنگام سر بریدن ، نام غیر خدا (نام بتها) بر آنها برده شده است ، اما کسانى که ناچار شوند بدون اینکه بخاطر لذت باشد و یا زیاده از حد بخورند (گناهى بر آنها نیست ) پروردگار تو آمرزنده مهربان است .

  تفسیر :

بخشى از حیوانات حرام
سپس براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهائى که مشرکان در آئین حق گذاشته بودند، در این آیه به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور مى دهد که صریحا به آنها بگو در آنچه بر من وحى شده هیچ غذاى حرامى را براى هیچکس (اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ ) نمى یابم (قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه ).
مگر چند چیز، نخست اینکه مردار باشد (الا ان یکون میتة ).
یا خونى که از بدن حیوان بیرون مى ریزد (نه خونهائى که پس از بریدن رگهاى حیوان و خارج شدن مقدار زیادى از خون در لابلاى رگهاى موئین در وسط گوشتها باقى مى ماند) (او دما مسفوحا)

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 13

یا گوشت خوک (او لحم خنزیر).
زیرا همه اینها رجس و پلیدى است و مایه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگیها و سرچشمه زیانهاى مختلف (فانه رجس ).
ضمیر انه با اینکه مفرد است ، به عقیده بسیارى از مفسران به هر سه قسمت (گوشت مردار، خون و گوشت خوک ) باز مى گردد، و معنى جمله چنین است همه آنچه گفته شد پلیدى است و متناسب با ظاهر آیه نیز همین است که ضمیر به تمام آنها باز گردد، زیرا شک نیست که مردار و خون همانند گوشت خوک پلید است .
سپس به نوع چهارم اشاره کرده مى گوید: یا حیواناتى که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شده است (او فسقا اهل لغیر الله به ).
جالب اینکه به جاى ذکر کلمه حیوان کلمه فسق آمده است و همانطور که در سابق نیز اشاره کرده ایم ، فسق به معنى خارج شدن از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خدا است ، و لذا به هر گونه گناه فسق گفته مى شود، اما ذکر این کلمه در برابر رجس که در مورد سه موضوع حرام سابق گذشت ، ممکن است اشاره به این باشد که گوشتهاى حرام ، اصولا بر دو دسته است گوشتهائى که تحریم آنها به خاطر پلیدى و تنفر طبع و زیانهاى جسمانى مى باشد، و به آن رجس اطلاق مى گردد، و گوشتهائى که نه پلید است و نه از نظر بهداشتى زیان آور، اما از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بیگانگى از خدا و دورى از مکتب توحید است ،

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 14

و به همین دلیل نیز تحریم شده است .
بنابراین نباید انتظار داشت که گوشتهاى حرام ، همیشه داراى زیانهاى بهداشتى باشد، بلکه گاهى به خاطر زیانهاى معنوى و اخلاقیش تحریم شده است ، و از اینجا روشن مى شود که شرائط ذبح اسلامى نیز بر دو گونه است ، بعضى مانند بریدن رگهاى چهارگانه و بیرون ریختن خون حیوان ، جنبه بهداشتى دارد، و بعضى مانند رو به قبله بودن و گفتن بسم الله و ذبح به وسیله مسلمان جنبه معنوى .
در پایان آیه کسانى را که از روى ناچارى و اضطرار، و نیافتن هیچ غذاى دیگر براى حفظ جان خویش ، از این گوشتهاى حرام استفاده مى کنند، استثناء کرده و مى گوید: کسانى که اضطرار پیدا کنند، گناهى بر آنها نیست ، مشروط بر اینکه تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و یا حلال شمردن حرام الهى و نه زیاد از حد، بخورند در این صورت پروردگار آمرزنده مهربان آنها را معاف خواهد ساخت (فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فان ربک غفور رحیم ).
در حقیقت این دو شرط براى آن است که افرادى اضطرار را دستاویز براى تجاوز به حریم قوانین الهى نسازند، و به بهانه اضطرار از حدود مقررات خدا پا فراتر ننهند.
ولى در بعضى از روایات اهلبیت (علیهم الاسلام ) مانند روایتى که در تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده چنین مى خوانیم الباغى الظالم و العادى الغاصب : منظور از باغى ستمگر است و منظور از عادى ، غاصب است ،
و نیز در روایت دیگرى از امام (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: الباغى الخارج

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 15

على الامام و العادى اللص : منظور از باغى کسى است که بر ضد امام عادل و حکومت اسلامى قیام کند و منظور از عادى دزد است .
این روایات و مانند آنها اشاره به این است که اضطرار به گوشتهاى حرام معمولا در سفرها رخ مى دهد، اگر کسى در راه ظلم و ستم و یا غصب و دزدى ، اقدام به سفر کند و گرفتار کمبود غذا شود، خوردن گوشتهاى حرام براى او جائز نیست ، گر چه موظف است براى حفظ جان خود از آن گوشتها استفاده کند، ولى کیفر این گناه را خواهد داشت چه اینکه مقدمات چنین سفر حرامى را خودش فراهم ساخته است و در هر صورت این روایات با مفهوم کلى آیه کاملا سازگار است
پاسخ به یک سؤ ال
در اینجا یک سؤ ال پیش مى آید که چگونه تمام محرمات الهى در زمینه غذاها منحصر به چهار چیز شمرده شده است با اینکه مى دانیم غذاهاى حرام منحصر به اینها نیست ، گوشت حیوانات درنده و گوشت حیوانات دریائى (جز ماهى فلس دار) و مانند آنها همگى حرام هستند در حالى که در آیه هیچ نامى از آنها به میان نیامده و محرمات منحصر به چهار چیز شمرده شده است ؟
بعضى در پاسخ این سؤ ال گفته اند که به هنگام نزول این آیات در مکه ، هنوز حکم تحریم سایر غذاهاى حرام نازل نشده بود،
ولى این جواب صحیح به نظر نمى رسد، گواه این سخن آنکه عین همین تعبیر یا شبیه آن در بعضى از سوره هاى مدنى نیز دیده مى شود، مانند آیه 173 سوره بقره .
ظاهر این است که این آیه ، تنها نظر به نفى احکام خرافى مشرکان دارد و به اصطلاح ، حصر اضافى است ، و به تعبیر دیگر آیه مى گوید: محرمات الهى اینها هستند نه آنچه شما به هم بافته اید.

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 16

براى روشن شدن این سخن بد نیست مثالى بزنیم ، کسى از ما سؤ ال مى کند آیا حسن و حسین ، هر دو آمدند، ما در جواب مى گوئیم نه فقط حسن آمد، در اینجا منظورمان این است که آمدن نفر دوم ، یعنى حسین را نفى کنیم ، اما هیچ مانعى ندارد کسان دیگرى که اصلا مورد بحث ما نبوده اند آمده باشند، چنین حصرى را حصر اضافى (یا نسبى ) مى گویند.
اما باید توجه داشت که ظاهر حصر، معمولا حصر حقیقى است مگر در مواردى که قرینه اى در کار باشد مانند آیه مورد بحث .
آیه 146 - 147
آیه و ترجمه
وَ عَلى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا کلَّ ذِى ظفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ شحُومَهُمَا إِلا مَا حَمَلَت ظهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَایَا أَوْ مَا اخْتَلَط بِعَظمٍ ذَلِک جَزَیْنَهُم بِبَغْیهِمْ وَ إِنَّا لَصدِقُونَ(146)
فَإِن کذَّبُوک فَقُل رَّبُّکمْ ذُو رَحْمَةٍ وَسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأْسهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ(147)

  ترجمه :

146 - و بر یهودیان ، هر حیوان ناخن دار (حیواناتى که سم یکپارچه دارند) را حرام کردیم و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را تحریم نمودیم ، مگر چربى هائى که بر پشت اینها قرار دارد، و یا در لابلاى امعاء و دو طرف پهلوها و یا آنها که با استخوان آمیخته است این را به خاطر ظلم و ستمى که مى کردند، به آنها کیفر دادیم و ما راست مى گوئیم .
147 -
اگر ترا تکذیب کنند (و این حقایق را نپذیرند) به آنها بگو پروردگار شما رحمت وسیعى دارد، اما در عین حال مجازات او از مجرمان دفع شدنى نیست (راه بازگشت به سوى شما باز است و فورا شما را مجازات نمى کند ولى اگر به کارهاى خلاف ادامه دادید، کیفر شما حتمى است )

 

تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 17

  تفسیر :

محرمات بر یهود
در آیات قبل ، حیوانات حرام ، منحصر به چهار چیز شمرده شده بود اما در این آیات اشاره به قسمتى از محرمات بر یهود مى کند تا روشن شود، که احکام مجهول و خرافى بت پرستان نه با آئین اسلام سازگار است و نه با آئین یهود، (و نه با آئین مسیح که معمولا در احکامش از آئین یهود پیروى مى کند).
تازه در این آیات تصریح شده که این قسمت از محرمات بر یهود نیز جنبه مجازات و کیفر داشته و اگر مرتکب جنایات و خلافکاریهائى نمى شدند، این امور نیز بر آنها حرام نمى شد، بنابراین جا دارد از بت پرستان سؤ ال شود این احکام ساختگى را از کجا آوردید؟!
لذا نخست مى گوید: بر یهودیان ، هر حیوان ناخن دارى را حرام کردیم (و على الذین هادوا حرمنا کل ذى ظفر).
ظفر (بر وزن شتر) در اصل به معنى ناخن مى باشد، ولى به سم حیوانهاى سم دار (آنها که همچون اسب ، سمهائى دارند که شکاف ندارد نه مانند گوسفند و گاو که داراى سم شکافته مى باشند) نیز اطلاق شده زیرا سمهاى آنها شبیه ناخن است ، و نیز به پاى شتر که نوک پاى او یکپارچه است و شکافى ندارد گفته اند.
بنابراین از آیه فوق چنین استفاده مى شود که تمام حیواناتى که سم چاک نیستند اعم از چهارپایان یا پرندگان ، بر یهود تحریم شده بود.
از سفر لاویان تورات کنونى فصل 11 نیز همین معنى اجمالا استفاده مى شود آنجا که مى گوید:
از میان به

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تفسیر سوره انعام آیه 141 تا 146

عنوان مقاله : آشنایی اجمالی با سوره های قرآن

اختصاصی از اس فایل عنوان مقاله : آشنایی اجمالی با سوره های قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

عنوان مقاله : آشنایی اجمالی با سوره های قرآن


عنوان مقاله : آشنایی اجمالی با سوره های قرآن

تعداد صفحات:92

قالب بندی : Word

شرح مختصر : کتاب عملی اسلام و دستور العمل برای زندگان است و تنها برای خواندن بالای قبرهای مردگان و آویزان کردن به سینه ی کودکان و حفاظت مسافران و جهیزیه ی دختران نباید مورد استفاده قرار گیرد ، لکن باید به این نسخه ی حکیمانه عمل نمود و راه و روش زندگانی را از آن آموخت تا در پرتو اشعه ی تابناک آموزش و پرورش قرآن ، تعلیمات عالیه ی آن، جامعه راه سلامت و سعادت را پیموده به کمال مطلوب که علت غایی خلقت است، برسد.

 

گِردِ قرآن گَرد زیرا هر که در قرآن گریخت       آن جهان جست از عقوبت این جهان جست ازفِتَن

 

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


عنوان مقاله : آشنایی اجمالی با سوره های قرآن