اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله در مورد کلیات علم اقتصاد

اختصاصی از اس فایل مقاله در مورد کلیات علم اقتصاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد کلیات علم اقتصاد


مقاله در مورد کلیات علم اقتصاد

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه23

 

بخشی از فهرست مطالب

 

 

 

 

کلیات علم اقتصاد

 

اقتصاد کشاورزی شا خه ای از علم اقتصاد

 

اقتصاد تولیدمحصولات کشاورزی

 

عوامل تولید متغیر

 

منابع تولید قابل ذخیره  

 

منابع تولید غیر قابل ذخبره 

 

 

 

تأثیر تکنولوژی بر سطح تولید

 

تنوع وتخصص در کشت

 

شاخص های پایداری

 

کشاورزی پایدار

 

 

 

تقاضا

 

 

 

کشش«حساسیت » تقاضا :

 

عوامل موثر برکشش تقاضا

 

اثر جانشینی :

 

1- رابطه شیب منحنی تقاضا با کشش آن :

 

 

 

محور های افقی است

 

الف) اگر منحنی تقاضا برای محصول کاملاً کشش پذیر باشد در این صورت منحنی موازی

 

 

 

علم اقتصاد که از قرن 16 میلادی در کشورهای اروپایی تکوین یافت از یک طرف در اثر

 

 

 

محدود بودن عوامل تولید ، رشد روزافزون جمعیت و افزایش نیازهای نا محدود و متنوع به

 

 

 

محصولات مختلف واز طرف دیگر در اثر پیشرفت تکنیکهای تولید وگسترش فعالیتهای

 

 

 

اقتصادی ، بیش ازپیش تکامل یافته است .اصولاً ارائه تعریفی از یک کار ساده ای نیست .علم

 

 

 

اقتصاد که امروز دارای قلمرو بسیار وسیعی است ازاین قاعده مستثنی نیست ولیکن بسیاری

 

 

 

از اقتصاد دانان در تعریف آن به مسئله کمیابی نهاده های تولید واختصاص آنها بین یک سری

 

 

 

فعالیتهای رقیب اشاره کرده اند (1-ص 17)

 

 

 

تولید بیشتر ، توزیع عادلانه تر ثروت ، به دست آوردن سطح معیشت بالاتر وتأمین زندگی

 

 

 

آسوده تر هدف عمومی جوامع امروز جهانند . قوایمادی ومعنوی افراد بشر ومنابع کره زمین

 

 

 

که خداوند آنها را برای استفاده بشر خلق فرموده ،برای رسیدن به اهداف اقتصادی واجتماعی

 

 

 

واجرای برنامه های رفاهی وانسانی باحداکثر سرعت ممکن تجهیز شده اند

 

 

 

هدف بشر در قرن بیستم بیشتر تأمین حداکثر نتیجه در حداقل مدت ممکن است (2- ص1)

 

 

 

 

 

 

اقتصاد کشاورزی شا خه ای از علم اقتصاد

 

ازآنجا که کشاورزی تأ مین کننده ضروری ترین ما یحتاج انسان یعنی مواد غذایی است وبا

 

توجه به اینکه مسئله کمیابی و نیازهاروز افزون به محصولات کشاورزی در این بخش نیز

 

وجود دارد لذا بایستی علم اقتصاد در کشاورزی نیز بکار گرفته شود به عبارت دیگر کار

 

اقتصاد در این بخش این است عوامل تولید ، مثل زمین و آب و... را به نحو مطلوبی بین

 

فعالیتهای مختلف زراعی ودامی اختصاص می دهد و بنابراین می توان گفت گفت اقتصاد

 

کشاورزی  شاخه ای از علم اقتصاد است که از آن عوامل تولید کمیاب کشاورزی بین

 

محصولات مختلف آن تخصیص می یابد

 

بخش عمده ای اقتصاد کشاورزی درباره سیستم قیمتهاست از یک طرف تعیین قیمت عوامل

 

قیمت  تولید واز طرف دیگر تعیین قیمت محصولات مختلفی مثل گندم ، ذرت ، جو

 

...وگوشت و تخم مرغ و... از جمله مهمترین وظایف اقتصاد کشاورزی تلقی می گردد

 

 

اقتصاد تولیدمحصولات کشاورزی

 

هر عاملی که در پروسه تولید بکار گرفته می شود به نهاده یا عامل تولید موسوم است که مهمترین آنها در فعالیتهای کشاورزی عبارتند از :

 

1-زمین یا سطح زیر کشت

 

2- نیروی کار اعم از خانوادگی ومزدبگیر

 

3- سرمایه در اشکال مختلف وبویژه ماشین الات مثل تراکتور و کمباین

 

4- آب

 

5- بذر

 

6- کود و سم

- نور خورشید

2

 

می توانیم منابع تولید را به چند دسته تقسیم کنیم

 

  • منابع ثابت و متغیر

 

  • منابع قابل ذخیره و غیر قابل ذخیره

 

عوامل تولید ثابت :

 

آن دسته از منابع است که مقدار مصرف آن بستگی به مقدار تولید ندارد  مثل زمین زراعی

 

وساختمانهای احداث شده جهت پرورش دام

 

عوامل تولید متغیر

 

برخلاف عوامل تولید ثابت دسته ای از منابع تولید است که با سطح تولید رابطه مستقیم دارند

 

یعنی هرچه عوامل تولید بیشتر باشد تولید هم بیشتر می شود . مثل بذر در جریان تولید

 

محصولات کشاورزی که هرچه میزان بذر در یک قطعه زمین بیشتر باشد تولید هم افزایش می یابد(1- ص32)

 

منابع تولید قابل ذخیره  

 

بعضی از عوامل تولید وجود دارند که می توان قسمتی از آنها را برای فصلهای کشت بعدی

 

ذخیره نمود . مثل سم وکود

 

منابع تولید غیر قابل ذخبره 

 

بعضی از عوامل تولید اگر در یک دوره معین بدون استفاده نگهداری گردد ارزش تولیدی که

 

می توانست از آن قسمت بدست آورد از بین می رود

 

تأثیر تکنولوژی بر سطح تولید

 

تکنولوژی دانشی است که بوسیله انسان در جهت افزایش تولید بکار می رود . تبلور

 

تکنولوژی بذر اصلاح شده ، سموم برای آفات ، کود شیمیایی ، ماشین آلات کشاورزی و

 

 

 

3

 

شیوه های بهتر شخم و آبیاری و مانند آن است . هدف از به کار بردن آن ، بدست آوردن

 

محصول بیشتر از مقدار معین زمین ،کار وسرمایه است .

 

البته تکنولوی مسائلی چون پایین آمدن قیمت محصول کشاورزی ویا بیکاری نیز ممکن است

 

ایجاد کند ، به موازات بکاربردن یک تکنیک جدید هزینه تولید کاهش یافته ومقدار محصول

 

بیشتر وبا کیفیتی بهتر تولید می شود اگر تغییردر تقاضا روی ندهد قیمت محصول کاهش

 

خواهد یافت بدین گونه بخشی از فواید تکنولوژی از طریق کاهش قیمت ویا افزایش کیفیت

 

محصول عاید مصرف کننده می شود .(2- ص 136- 128)

 

به طورکلی کاربرد تکنولوژی مناسب درکلیه فعالیتها ازجمله فعالیتهای کشاورزی می تواند

 

باعث افزایش کارایی اقتصادی شود کاربرد تکنولوژی تولید به گونه ای بیشتر می کند که

 

بااستفاده ازهرسطح معین از عوامل تولید محصول بیشتری بد ست آید وهمچنین تولید با

    

سطح کمتری از عوامل تولید یا نهاده مقدار مشخصی محصول بد ست آید (1- ص50-49)

 

تکنولوژی جدید سبب افزایش بهره ورِ زمین می شود پیشرفت تکنولوژی در کشاورزی سبب

 

شده که خاک بعنوان یک ماده حیاتی به نحوی در جهت ارضاء نیاز های غذایی نسل کنونی

 

مورد بهره برداری قرارمی گیرد ودر عین حال ،منافع نسلهای آینده نیز در نظر گرفته شود

(2- ص 137)

 

تنوع وتخصص در کشت

 

با توجه به اینکه بخش کشاورزی در محیط متغیر اقتصادی وجوی قرار دارد مدیر کشاورزِ

 

باید به تخصص در کشت وتنوع در محصولات توجه نماید . تخصص در کشت زمانی

 

مطرح می شود که یک یا دو محصول اصلی در مزرعه کاشته شود ولی تنوع در کشت

 

زمانی است که چندین محصول اصلی در مزرعه کاشته شود

 

تخصص در کشاورزی همراه با پذیرش ریسک است بویژه آنکه شرایط بازار نامطمئن است

4

 

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد کلیات علم اقتصاد

دانلود مقاله کامل درباره بررسی کاربرد علم اخلاق و مقایسه با سایر علوم

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله کامل درباره بررسی کاربرد علم اخلاق و مقایسه با سایر علوم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره بررسی کاربرد علم اخلاق و مقایسه با سایر علوم


دانلود مقاله کامل درباره بررسی کاربرد علم اخلاق و مقایسه با سایر علوم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :6

 

بخشی از متن مقاله

بررسی کاربرد علم اخلاق و مقایسه با سایر علوم

علم اخلاق از علومی است که از دیرباز مورد توجه اندیشمندان مخصوصاً اندیشمندان علوم اسلامی قرار گرفته، هر چند که نسبت به مسائل دیگر دین مثل فقه، کلام، فلسفه، فعالیت‌های پژوهشی کمتری در آن انجام گرفته در حالیکه ضرورت بیشتری در آن احساس می‌شده است.

بهرحال در جهان معاصر با پیچیده‌ شدن روابط انسان‌ها و دهکده‌ای شدن جهان، این علم نمود بیشتری یافته و از ضروری‌ترین علوم برای انسان بوده تا آنجائیکه یکی از مهم‌ترین رسالتهای پیامبران نیز تزکیه و تهذیب نفوس انسان بوده و پیامبر اکرم نیز هدف خود را از رسالت به کمال رساندن خلق‌های کریم می‌داند.

با بررسی مقایسه‌ای علوم می‌توان پی برد که علم اخلاق با سایر علوم حتی علوم انسانی تفاوت‌های چشمگیری دارد که گذشته از مبانی نظری آن، این اختلاف در مبانی کاربردی آن حساس‌تر و پررنگ‌تر است که بشرح زیر و بطور خلاصه آمده است.

1- بهم آمیختگی دو حوزه نظری و عملی:

در سایر علوم می‌توان دیوار بلندی بین مبانی نظری و کاربردی کشید و آن را در دو حوزه مستقل تعریف کرد اما در علم اخلاق این دو حوزه بهم کاملاً آمیخته‌اند.

بطور مثال در علم اقتصاد، اندیشمندان این رشته می‌توانند انسانهای ثروتمندی نباشند و از دانش خود استفاده کاربردی ننمایند و یا عالمان علم ریاضی می‌توانند به کاربرد آن بی‌اعتنا باشند.به عبارتی مثال « کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد» نفیاً یا اثباتاً در علم اخلاق مصداق ندارد و عالم علم اخلاق نه تنها می‌بایست مبانی را شناخته و آن را تجزیه و تحلیل کند بلکه خود نیز باید در کاربرد آن اسوه و نمونه باشد.

منابع تاریخی و نقلی نیز مؤید این مسئله است و اندیشمندانی در این علم ماندگار بوده و این علم را ارتقاء داده‌اند که خود نیز در کاربرد آن کوشیده‌اند و رنج فراوان برده‌اند.

2- نقش مهم کاربرد علم اخلاق در تقسیم‌بندی و جایگاه علم اخلاق:

بسیاری از اندیشمندان تنها از ناحیه عمل و کاربرد علم اخلاق به تقسیم‌بندی آن کوشیده‌اند و جایگاه آن را در سایر علوم با توجه به بحث کاربردی آن تعیین کرده‌اند که به موارد زیر می‌توان اشاره کرد.(1)

ارسطو:

ارسطو علوم را به نحوی تقسیم‌بندی کرد که اکثر فلاسفه یونان به رسمیت شناختند وی علوم را به علوم نظری شامل: ریاضیات، طبیعات، الهیات و علوم عملی شامل علم اخلاق، علم تدبیر منزل و علم سیاست مدن تقسیم نمود.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره بررسی کاربرد علم اخلاق و مقایسه با سایر علوم

تحقیق در مورد علم ریاضیات

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد علم ریاضیات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد علم ریاضیات


تحقیق در مورد علم ریاضیات

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه19

 

علم ریاضیات

 

ریاضی
ریاضیات عموما مطالعه الگوی ساختار، تحول، و فضا تعریف شده است؛ بصورت غیر رسمی تر، ممکن است بگویند مطالعهاعداد و اشکال است.تعریف ریاضیات بر حسب وسعت دامنة آن و نیز بسط دامنة فکر ریاضی تغییر کرده است.
ریاضیات زبانی خاص خود دارد،که در آن به جای کلمات و علائم نقطه گذاری از اعداد و نمادها استفاده میشود. در منظر صاحبان فکر، تحقیق بدیهیات ساختارهای مجرد تعریف شده، با استفاده از منطق و نماد سازی ریاضی میباشد.
نخستین اعداد ثبت شده خطوطی بودند که روی یک چوب کشیده میشدند،که اصطلاحا آنها را چوبخط مینامیدند.این خطوط به شکل دسته های کوچک دو یا پنج تایی کشیده میشدند.سرانجام به این دسته ها نمادهای خاصی اختصاص داده شد(5،2 و غیره)و یک دستگاه حساب ایجاد شد.
ریاضیدانان نمادهای خاصی را به جای کلماتی از قبیل به اضافه و مساوی است با وضع کردند،همچنین کلمات خاصی را برای بیان مفاهیم جدید ابداع کردند.
چنانکه زمانی آن ار علم عدد ، زمانی علم فضا ، گاه علم کمیات ، و زمانی علم مقادیر متصل و منفصل خوانده اند.ریاضیات درباره حساب ، هندسه ، جبر و مقابله بحث می کند که ما در اینجا به سراغ تاریخ هر یک از آنها می رویم.
ساختارهای بخصوصی که در ریاضیات مورد تحقیق و بررسی قرار میگیرند اغلب در علوم طبیعی منشاء دارند، و بسیار عمومی در فیزیک، ولی ریاضیات ساختارهای دلایلی را نیز بررسی می نماید که بصورت خالص در مورد باطن ریاضی است، زیرا ریاضیات می توانند برای مثال، یک عمومیت متحد شده را برای زیر-میدانهای متعدد، یا ابزارهای مفید را برای محاسبات عمومی، فراهم نماید. در نهایت، ریاضیدانان بسیاری در مورد مطالبی که مطالعه می نمایند که منحصرا دلایل علمی محض داشته، ریاضیات را بصورت هنری برای پروراندن علم، صرف نظر از تجربی یا کاربردی، می نگرند.
حساب ، علم اعداد است. واژه انگلیسی حساب ، از کلمه ای یونانی به معنای اعداد گرفته شده است.
در آغاز شهرنشینی ، انسان گوسفندان ، گاوها و سایر حیوانات خود را با انگشتانش می شمرد. در واقع کلمة دیژیت که برای شمارش اعداد از 0 تا 9 به کار می رود، از یک کلمة لاتین به معنای انگشت گرفته شده است.
بعدها انسان با علامت زدن روی چوب یا درخت ، اشیاء را می شمرد. اما این روش به زودی جای خود را به استفاده از علامتهایی باری هر یک از اعداد داد.
هندسه مطالعه انواع مختلف اشکال و خصوصیات آنهاست. همچنین مطالعه ارتباط میان اشکال ، زوایا و فواصـل است.

تاریخچه

انسان اولیه نسبت به اعداد بیگانه بود و شمارش اشیاء اطراف خود را به حسب غریزه یعنی همانطور که مثلاً مرغ خانگی تعداد جوجه‌هایش را می‌داند انجام می‌داد. اما بزودی مجبور شد وسیلة شمارش دقیقتری بوجود آورد. لذا، به کمک انگشتان دست دستگاه شماری پدید آورد که مبنای آن 60 بود. این دستگاه شمار که بسیار پیچیده می‌باشد قدیمی‌ترین دستگاه شماری است که آثاری از آن در کهن‌ترین مدارک موجود یعنی نوشته‌های سومری مشاهده می‌شود.
سومریها که تمدنشان مربوط به حدود هزار سال قبل از میلاد مسیح است در جنوب بین‌النهرین، یعنی ناحیه بین دو رود دجله و فرات ساکن بودند. آنها در حدود 2500 سال قبل از میلاد با امپراطوری سامی، عکاد متحد شدند و امپراطوری و تمدن آشوری را پدید آوردند.
در این موقع مصریها نیز در سواحل سفلای رود نیل تمدنی درخشان پدید آورده بودند. طغیان رود نیل هر سال حدود و ثغور زمینهای زراعتی این قوم را محو می‌کرد. احتیاج به تقسیم مجدد این اراضی موجب رهبری آنها به اولین احکام سادة هندسی گردید. همچنین مبادلات تجارتی و تعیین مقدار باج و خراج سالیانه آنها را وادار به توسعه علم حساب نمود این اطلاعات همگی از روی پاپیروسها و الواحی است که در نتیجه حفاریها بدست آمده و به خط هیروگلیفی می‌باشد. قدیمی‌ترین آنها که مربوط به 1800 سال قبل از میلاد است شامل چند رساله دربارة علم حساب و مسائل حساب مقدماتی می‌باشد، از آن جمله رسالة پاپیروس آهس است که درسال 1868 توسط ایسنلر مصرشناس مشهور ترجمه شد. سایر تمدنهای شرقی نظیر چینی و هندی در ترویج دانش نقش مؤثری نداشته‌اند و جز برخی نتایج پراکنده که در زیر فشار مفاهیم ماوراءالطبیعه خرد شده است چیزی از آنان در دست نیست.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد علم ریاضیات

دانلود تحقیق کامل درمورد پدیدار شناسی علم تفسیری

اختصاصی از اس فایل دانلود تحقیق کامل درمورد پدیدار شناسی علم تفسیری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد پدیدار شناسی علم تفسیری


دانلود تحقیق کامل درمورد پدیدار شناسی علم تفسیری

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 127

 

پدیدار شناسی علم تفسیری

Hermenuties نظریه دریافت Reception theory

پدیدار شناسی، علم پدیده های ناب است. اما هدف پدیدارشناسی درواقع مقابله با تجریه بود.این مکتب چنان که از شعار آن، یعنی« بازگشت به خود چیزها!» برمی آید، بازگشتی به  عینینات و واقعیات مجسم بود(1).  این مکتب مدعی شناخت ساختار طی خودآگاهی و شناخت از خود پدیده ها از رهگذر آن بود(2)  پدیدارشناسی با ادعای این که آنچه درک ناب میدهد همان ماهیت چیزهاست امیدوار بود بر این شک گرایی فائق آید(3). پدیدارشناسی در قلمرو نقد ادبی تأثیراتی بر فرمالیست های روسی به جای گذاشت. همانطور که هوسرل عین واقعی را در پرانتز قرار می دهد تا توجه خویش را به عمل معرف بر آن معطوف کند، شعر نیز از نظر فرمالیست ها عین واقعی را در پرانتز قرار می داد، و در عوض برچگونگی درک شعرتأکید می دهد.  اما مکتب اعتقادی ژنو که در دهه های 1940 و 1950 شکوفا شد و چهره های درخشانی از قبیل ژرژپولت Georges Poulet بلژیکی، ژا ن استاروبینسکی Jean starobineki و ژان روسوی Jean Rousset سوئیسی، ژان پیرریشار فرانسوی Jean- Pierre Richard از اعضای آن بودند. بیش از همه به پدیدارشناسی مدیون است. از جمله معاشران دیگر این مکتب می توان امیل اشتایگر Emil Staiger استاد آلمانی دانشگاه زوریخ و منتقد امریکایی ج. هالیس میلر J. Hallis Miller را نام برد(4). نقد پدیدارشناختی کوشش برای بکاربستن روش پدیدارشناختی در نقد آثار ادبی است. همانطور که هوسرل عینی واقعی را در پرانتز می گذارد، در اینجا نیز بافت تاریخی واقعی اثر ادبی، شرایط تولید، و نویسنده و خواننده آن نادیده گرفته می شود و بجای آن مطالعه کاملاً« درونی» متن و برکنار از هرگونه تأثیر خارجی مورد توجه قرار می گیرد. خود متن به تجسم نابی از آگاهی خواننده تقلیل می پذیرد، همه جنبه های سبکی و معنای اثر قسمت های زنده ای از یک محل پیچیده تلقی می شود که جوهر وحدت بخش آن ذهن نویسنده است. بمنظور وقوف بر این ذهن نباید به آنچه دربارة نویسنده می دانیم رجوع کنیم- نقد زندگی نامه ممنوع است  بلکه صرفاً باید به جنبه هائی از آگاهی او بپردازد که در کارش منعکس شده است. بعلاوه ما با« ژرفساخت های» این ذهن سروکار داریم که می توان آن را در مضامین و انگاره های مکرر صور چنان جستجو کرد. در پرتو چنین درکی است که می توانیم دریابیم نویسنده جهان خود را چگونه زیسته یعنی میان خود به مثابه یک ذهن و جهان به مثابه یک معین چگونه مناسبت پدیدارشناختی برقرار کرده است.«دنیای» یک اثر ادبی یک واقعیت  عینی نیست بلکه آن چیزی است که در آلمانی آنرا« لبنزولت» lebenswelt می نامند، یعنی واقعیت در آنگونه که بوسیله یک ذهن منفرد سازمان یافته و تجربه شده است. فقر پدیدارشناختی مشخصاً برچگونگی تجارب نویسنده از زمان یا قضا بر رابطه میان خود او و دیگران با درک او از عینیات مادی تأکید می کند . بعبارت دیگری برای نقد پدیدارشناختی، غالباً ملاحظات روشن شناختی فلسفه هوسرل به« محتوای» ادبیات تبدیل می شود(5). نقد پدیدارشناختی بمنظور درک این ساختهای استعلایی ونفوذ به درون آگاه و با نوعی همدلی خود را در«دنیای» اثر غرق می کند و با کمال دقت و نهایت بی بعضی هرآنچه را که می بیند بازسازی می کند. ای بعبارت دیگر این شیوه تحلیل کاملاً غیرانتقادی و برکناراز هر گونه ارزشگری است(6). فرض بر این است که اثر ادبی، و حتی بیشتر از آن یعنی محل آثار یک نویسنده یک محل زندگی است،لذا نقدپدیدارشناختی می تواند در جستجوی مصممانة خود برای رسیدن به یگانگی ها با اطمینان متونی را که به لحاظ تاریخی و موضوعی با یکدیگر متفاوتند بکاود. این نوع از نقد، ایده آلیستی، ماهیت گرا، ضدتاریخی، فرمالیستی و ارگانیکی است. از دیدگاه نقد پدیدارشناختی زبان، نژاد چیزی بیش از«بیان» معانی درونی آن نیست.این طرز تلقی از زبان از خود هوسرل به عاریت گرفته شده است. زیرا در پدیدارشناختی هوسرل، زبان حقیقتاً چندان جایی ندارد. از دیدگاه هوسرل آنچه تجربه مرا با معنا می کند، زبان نیست بلکه عمل درک پدیده هائی خاص است که جهانیها نامیده می شوند. عملی که بنا به فرض مستقل از خود زبان است. بعبارت دیگر از نظر هوسرل معنا مقدم بر زبان است، زبان  صرفاً فعالیت ثانویه ای است که معنایی از پیش داشته را نامگذاری می کند. این که چگونه می توان بدون داشتن زبانی از پیش به معنایی رسید پرسشی است که هوسرل پاسخی برایش ندارد(7). پدیداشناخختی به رغم تأکیدش برواقعیت، بدانگونه که عملاً تجربه  می شود،  به مثابه واقعیتی پویا و نه راکد و در قبال جهان موضعی غیرتاریخی و مبتنی بر تأمل دارد. درک این نکته که معنا واقعیتی تاریخی است باعث شدکه مشهورترین شاگرد هوسرل، فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر، از نظام فکری او فاصله بگیرد. هوسرل با«  ذهن استعلایی» آغاز میند و هادیگر این آغاز را نفی می کند و بجای آن اندیشه« ماهیت» غیر قابل تغییر وجود انسانی یا بعبارت خود او «دازاین» Dasein ( هستی انسان ) را می گذارد . به همین دلیل است که اثر او در مقابل ماهیت گرایی انعطاف ناپذیر مربی خود، غالباً با عنوان« اصالت وجود» مشخص می شود. حرکت از هوسرل به هایدگر، حرکت از قلمرو ذهن ناب به فلسفه ای ایست که دربارة آنچه احساس می کند زنده است به تأمل می پرازد(8). معرفت بشر همواره از آنچه هایدگر آنرا« پیش ادراک» Pre-understanding می نامد منشاء می گیرد و در آن حرکت می کند. اصولاً پیش از آنکه به هرگونه تفکر منظمی بپردازیم، اسیر مجموعه فرضیاتی هستیم که حاصل پیوندهای عملی ما با جهان است(9).

 وجود من چیزی نیست که بتوانم آنرا به مثابه چیزی تمام شده دریابم، بلکه همواره مسئله امکانات تازه و غامض مطرح است. و این معادل آن است که بگوئیم انسان ساخته تاریخ یا زمان است.زمان محیطی نیست که حرکت ما بر آن همانند حرکت یک بطری بر رودخانه باشد، بلکه خود ساختار زندگی انسان است یا پیش از آنکه چیزی قابل سنجش باشد، چیزی است که من از آن ساخته شده ام . پس ادراک، پیش از آنکه معطوف به ادراک چیز بخصوص باشد، یکی از ابعاد« دازاین» یا پوشش درونی و فرا  روی  ثابت من است، ادراک عمیقاً تاریخی است و همواره مقید به شرایطی است که من در آن هستم و سعی می کنم از آن فراتر روم. از دیدگاه هایدگر زبان صرفاً ابزاری برای ارتباط یا وسیلة ثانویه ای برای بیان اندیشه ها نیست، بلکه بعدی است که زندگی انسان در آن حرکت می کند؛ چیزی که در وهله اول جهان را در معرض دید قرار می دهد، در مفهومی انحصاراً انسانی، فقط در صورتی که زبان وجود داشته باشد، جهان هم وجود دارد. زبان موجودیتی خاص خود  دارد که انسانها در آن مشارکت می جویند و از رهگذر   همین مشارکت است که هویت انسانی پیدا می کنند. زبان همواره مقدم بر مدرک فردی و به مثابه قلمرویی که وی خود را در آن آشکار می سازد وجود دارد . زبان به مفهوم حامل« حقیقت» است که واقعیت در آن خود را آشکار می سازد، و در معرض  اندیشة ما قرار می گیرد، ونه در مفهوم ابزاری برای مبادلة اطلاعات دقیق. در این مفهوم از زبان به مثابه رخدادی نیمه عینی و مقدم بر کلیه افراد خاص، اندیشه هایدگر به نظریه های ساخت گرایی کاملاً نزدیک می شود. بنابراین آنچه در اندیشه هایدگر محوری است نه مدرک فردی، بلکه خود هستی است(10). هایدگر با بازگشت به اندیشه قبل از سقراط و پیش از آنکه ثنویت میان عقل و ذهن پدید آید هستی را به نوعی محیط بر هردو در نظر می گیرد.  

یکی از چیزهای ارزشمندی که در این فلسفه وجود دارد تأکید بر این نکته است که معرفت نظری همواره از متن علائق اجتماعی عمل سرچشمه می گیرد(11).

 هایدگر در این باور که هنر یک آشنایی زدایی است با فرمالیست ها اشتراک نظر دارد. از دیدگاه هایدگر، تفسیر ادبی مبتنی بر فعالیت انسان نیست، این تفسیردر درجه اول، چیزی نیست که ما انجام می دهیم، بلکه آن چیزی است که ما باید اجازه دهیم اتفاق بیفتد. ما باید خود را منفعلانه در اختیار متن قرار دهیم، خود را تسلیم هستی پر رمز و راز و پایان ناپذیر آن سازیم، و خود را در معرض استنطاق آن قرار دهیم( 12). بلکه بدان معنی است که یکی این فلسفه در پاسخ به بحران تاریخ  جدید یک راه حل عرضه کرد وفاشیسم راه حل دیگری، و این دو راه حل ویژگیهای مشترکی داشتند. هایگر ادقام فلسفی خطیر خود را  نوعی« هرمنوتیک هستی» Hermeneutic  توصیف می کند؛ و واژه هرمنوتیک به  معنی علم یافتن تفسیر است. در اشاره به شکل فلسفه هایدگر عموماً عبارت« پدیدارشناسی تفسیری» به کار گرفته می شود تا آن را از« پدیداشناسی استعلایی» هوسرل و پیروان او متمایز کند. انتخاب این نام به این دلیل است که وی بیش از آنکه به« آگاهی استعلایی» بپردازد، مسائل مربوط به تفسیر تاریخ را مورد توجه قرار میدهد(13).

 برای هوسرل ، معنا یک« عین قصدی»  international object  بود منظور او از این عبارت این بود که معنا نه به اعمال روانشناختی یک گوینده یا شنونده قابل تقلیل است و نه از این قبیل فرآیند های ذهنی استقلال کامل دارد.  نوعی« عین مثالی» بود، بدین معنی که در همان حال که یک معنا را حفظ می کرد توصیف آن به طریقی مختلف امکان پذیر می شد. براساس این دیدگاه، معنای یک اثر ادبی یکبار و برای همیشه تثبیت شده است. این معنا همانا« عینیت ذهنی» mental object است که مؤلف به هنگام نوشتن اثر در ذهن داشته یا« قصدکرده» است(14).

تفسیرشناختی آمریکایی، ا.د. هیرش بزرگ E.D .Hirsch  jr  که اثر عمده اش به نام«اعتبار تفسیر» (1967) تا حدود زیادی ملهم از پدیدارشناسی هوسرلی است، همین موضع را اتخاذ می کند. ا زدیدگاه هیرشن چنین نیست که چون معنی یک اثر ادبی همان است که مؤلف به هنگام نوشتن داشته است، فقط یک تفسیر از متن میسر می باشد.  می توان چندین تفسیر معتبر و متفاوت داشت، مشروط بر آنکه همه آنها در چارچوب« نظام انتظارات و احتمالات بارزی» که معنای مؤلف اجازه میدهد قرار داشته باشد همچنین هیرش انکار نمی کند که یک اثر ادبی می تواند در زمانهای مختلف و برای مردمانی متفاوتی معانی مختلفی داشته باشد اما به ادعای او این مسئله بیشتر به « تعبیر» اثر مربوط می شود تا« معنایی» آن.

هیرش اساساً به این دلیل می تواند این موضوع را حفظ کندکه نظریه معنایی او مانند نظریه هوسرل مقدم بر زبانشناسی است. معنا آن چیزی است که مؤلف اراده می کند، عمل ذهنی بی کلام و غیرجسمانی ای که در هنگام تألیف در مجموعه مشخصی از نشانه های مادی« تثبیت» شده است با معنی موضوعی است مربوط می شود و نه مربوط به کلمات. تلاش به منظور تعیین این موضوع که در ذهن فلان شخص چه می گذرد و سپس مدعی شدن، که این همان معنی یک قطعه نوشتار است، آشکارا مشکلاتی به همراه دارد، از جمله یکی آنکه بهنگام تحریر یک نوشته مسائل بیشماری می تواند در ذهن نویسنده جریان داشته باشد. هیرش این موضوع را می پذیرد، اما قائل به خلط این معانی با ( معنای  کلامی) Verbal meaning نیست. منتقد باید در پی بازسازی آن چیزی باشد که هیرش آن را«طرزنهادی» in trinsicgenere  یک متن می نامد، و منظورش از این عبارت آن قرار دادها و شیوه های کلی دیدی است که بر معانی مولف به هنگام تالیف اثر حاکم بوده است . بمنظور حفظ معنای یک اثر برای همیشه، نقد باید به جزئیات بالقوه آشوبگرای خود را تحت کنترل درآورد و آنها را با آمیزة معنای « نوعی» هماهنگ سازد، موضوع فقط نسبت به متن اقتدار گرایانه و قضایی است ، هر چیزی که نتواند در محدوده« معنای احتمالی مؤلف» گردآید، با خشونت کنارزد ه می شود، و هر آنچه که در این محدوده باقی می ماند دقیقاً تابع این قصد منحصربفرد غالب است. بدین ترتیب معنای غیرقابل تغییر متن مقدس حفظ شده است، و این که شخص باید با آن چه کند یا چگونه از آن استفاده کند، صرفاً در درجه دوم« اهمیت» قرار دارد. هدف از همه این پایداریها حفظ مالکیت است. از نظر هیرش معنای مؤلف متعلق به خود اوست و خواننده نباید آنرا بدزدد یا به آن تجاوز کند،. معنای متن نباید اجمتاعی شده و به دارایی عمومی خوانندگان متعدد آن تبدیل شود.(3) می توان گفت نظریه باصطلاح هیرش مانند اغلب رژیمهای اقتدارگرا از توجیه معقول ارزشهای حاکم بر خود کاملاً ناتوان است. در اصل هیچ دلیلی وجود ندارد که به موجب آن معنای مؤلف بر تعبیری که منتقد عرضه می دارد به کم یا به زیاد ترجیح داده شود.(4) درک این مطلب که داشتن یک قصد« ناب» یا توصیف یک معنای« ناب» چیست دشوار است. تنها دلیل این که هیرش می تواند به این قبیل خیالات واهی اطمینان کند آن است که معنا را از زبان جدا می کند(5).

 او نیز مانند هوسرل شکلی از معرفت را پیشنهاد می کند که بی زمان و کاملاً بیطرفانه است(6).

 ازنظر گارامر معنای یک اثر ادبی به هیچ وجه به مقاصد مؤلف آن محدود نمی شود. با رفتن اثر از یک بافت فرهنگی و تاریخی به بافتی دیگر ممکن است معانی جدیدی از آن استنباط شود که نویسنده یامخاطبان معاصر هرگز آن را پیش بینی نکرده اند.

 از دیدگاه گارامر این ناپایداری بخشی از خصلت خود اثر است. هر تفسیری مشروط است و بر اثر معیارهای سنتی و تاریخی هر فرهنگ خاص محدود می شود و شکل می گیرد. هیچ امکانی برای شناخت یک متن ادبی« آنچنان که هست» وجود ندارد.

از دیدگاه گارامر هر تفسیری یک اثر متعلق به گذشته، شامل گفتگویی بین گذشته و حال است(8).

  گادامر می گوید، سنت« از مشروعیتی برخوردار است که در قالب منطق نمی گنجد.»(9)  گادامر زمانی تاریخ را«  گفت وشنودی که ما هستیم»  تعریف کرده است، تفسیرشناسی، تاریخ را گفتگویی ایده میان گذشته، حال و آینده می داند و صبورانه در پی از میان بردن موانع فراراه این ارتباط متقابلی است، و فکر ناکافی در امر ارتباط را تحمل نمی کند، روش  تفسیرشناختی – در پی آن است که هر یک از اجزاء یک متن را در فرآیندی که عموماً« دور تفسیر شناختی» her meneatical circle نامیده می شود. بر کلی کامل منطبق سازد و ویژگیهای فردی  در مقابل کل متن قابل فهم است و کل متن در پرتو ویژگی های فردی قابل فهم شود(10). تازه ترین تحول تفسیرشناختی در آلمان« زیبا شناسی دریافت» یا reception aesthoetics « نظریه دریافت» نامیده می شود که به خلاف گادامر منحصراً بر آثار گذشته تأکید نمی کند. نطریه دریافت به بررسی نقش خواننده در ادبیات می پردازد و از این نظر تحولی کاملاً تازه است. در حقیقت تاریخ نظریه ادبی جدید را می توان بطور تقریبی به سه مرحله تقسیم کرد:

 پرداختن به مؤلف( رمانتیسم و قرن نوزدهم)؛ توجه  انحصاری به متن( نقد جدید)؛ و چرخش بارز کانون توجه به سوی خواننده در سالهای خیر(11). در اصطلاح اصحاب نظریه دریافت خواننده اثر ادبی را، که چیزی بیش از زنجیرة علائم سیاه سازمان یافته بر صفحه نیست،« عینیت» می بخشد، بدون این مشارکت فعال و مداوم خواننده هیچگونه اثر ادبی در کار نخواهد بود. از دیدگاه نظریه دریافت هر اثر ادبی با هر درجه انسجام از گسلهائی چند ساخته شده است؛ در نظریه دریافت فرآیند خواندن همواره فرآیندی پویا و جنبشی بغرنج و افشاکننده در طول زمان است(12). برای انجام این کار، خواننده«  پیش دانسته های» معینی را وارد اثر خواهد کرد، بافت مبهم عقاید و انتظاراتی را که جنبه های گوناگون اثر در آن ارزیابی خواهد شد. با پیشرفت فرآیند خواندن، خود این انتظارات در نتیجه آنچه که ما می آموزیم  تعدیل خواهد شد و دور تفسیری در حرکت از جزء  به عمل وبالعکس به گردش درخواهند آمد(13). بعلاوه، همه این فعالیت های پیچیده به یکباره درچند سطح صورت می گیرد، زیرا متن دارای« سابقه» و« پیشینه» دیدگاه های روایتی مختلف، و لایه های مختلفی از معناست که ما دائماً در میان آنها حرکت می کنیم(14).

بیست و دو : ساخت گرائی و نشانه شناسی

ساختگرایی چنان که از نامش برمی آید به ساختارها می پردازد، و به ویژه آن دسته قوانین محلی را بررسی می کند که بر ساختارها حاکمند(15). آنچه در این نوع از تحلیل قابل توجه است ین است که محتوای واقعی داستان را در پرانتز می گذارد و توجه خود را بطور کامل بر فرم متمرکز  می کند(16). مناسبات میان عناصر گوناگون داستان می تواند از انواع توازی، تقابل قلب، تعادل و نظایر ن باشد، و تا جایی که ساختار این مناسبات درونی دست نخورده باقی بماند، واحدهای منفرد را می توان به جای یکدیگر نشاند.( سه نکته) اول، از دیدگاه ساختگرایی  اهمیتی ندارد که این داستان نمونه ای از ادبیات طراز اول نیست. این روش در مقابل ارزش فرهنگی موضوع موردبررسی خودکاملاً بی تفاوت است. هر چیزی از« جنگ و صلح» war and peace گرفته تا« هلهلة جنگ» war cry قابل بررسی است با روش آن تحلیلی است نه ارزیابی کننده. دومی ساختارگرایی مواجهه ای حساب شده با شعور متعارف است. ساختگرایی، معنای آشکار داستان را رد می کند و به جای آن در پی جداکردن برخی « ژرف» ساختهای درونی آن که در سطح به چشم نمی خورد برمی آید. متن را با ارزش ظاهری آن در نظر نمی گیرد بلکه آنرا با چیزی از نوعی کاملاً متفاوت جایگزین می کند سوم اگر محتوای خاص متن قابل جایگزین کردن باشد پی به تعبیری می توان گفت که محتوای روایات همان ساختار آن است . این گفته معادل به این ادعاست که بگوئیم روایت به طریقی درباره خودش صحبت می کند« موضوع» آن مناسبات درونی و شیوه های مفهوم سازی خودش است(17). ساختگرایی ادبی در دهه 1960 شکوفا شد و در آغاز کوششی بود به منظور بکاربستن روشها و دریافت های فردینان دوسوسور بنیانگذار زبانشناسی ساختاری نوین در عرصه ادبیات(18). سوسور زبان را نظامی از نشانه ها می دانست که باید به روش« همزمانی» مطالعه شوند و نه« درزمانی» یا به عبارت دیگر زبان باید به مثابه نظامی کامل در مقطع معین از زمان مورد بررسی قرار گیرد و نه در جریان تحول تاریخی آن، هر نشانه ای را متشکل از یک« دال» Signifier ( تصویرآوایی یا معادل نوشتنی آن) و یک« مدلول: Signified ( مفهوم یا معنی) می دانست. بنابراین رابطه میان کلی نشانه و آنچه نشانه به آن ارجاع می شود( چیزی که سوسور آن را« مصداق» Refrent درون نظام فقط به دلیل تفاوتی که با نشانه های دیگر دارد معنی دار است(19). سوسور می گوید، در نظام زبانی فقط تفاوت ها وجود دارند معنا پدیده ای رازآمیز نیست که در ذات یک نشانه وجود داشته باشد بلکه صرفاً نقش نشانه است که حاصل تفاوت داشتن آن نشانه با سایر  نشانه هاست. سرانجام سوسور بر این عقیده بود که چنانچه زبان شناسی خود را به گفتار عملی یا به گفته خود او« پارل» Parole مشغول دارد، به آشفتگی مأیوسانه ای خواهد رسید. سوسور به بررسی آنچه که مردم عملاً می گفتند علاقه ای نداشت بلکه در پی دستیابی به ساختار عینی نشانه هایی بود که در وهله اول محصول گفتار بود و این ساختار« لانگ» langue می نامید. سوسور همچنین به اشیاء واقعی که مردم دربارة آنها صحبت می کردند نمی پرداخت. برای مطالعة مؤثر زبان مصداقهای نشانه ها، یعنی چیزهایی که نشانه ها عملاً به آنها اشارت داشتند باید در پرانتز قرار می گرفت. ساختگرایی بطورکلی کوششی است در جهت بکاربستن این نظریة زبانی در زمینة موضوعات و فعالیت های غیرزبانی. تحلیل ساختگرایانه بر آن است تا مجموعه قوانین شالوده ای ناظر بر ترکیب این نشانه ها و رسیدن به یک معنا را استخراح کند. چنین تحلیلی تا حدود زیادی به آنچه که نشانه ها واقعاً می گویند کاری ندارد و بجای آن بر روابط درونی آنها با یکدیگر تأکید می ورزد.این مکتب گویای این واقعیت ات که زبان همراه با مسائل، رازها، و پیامدهای آن به نمونه اعلاو نیز وسواس حیات روشنفکری قرن بیستم تبدیل شده است(20). دیدگاههای زبانشناختی سوسور فرمالیست ها را تحت تأثیر قرارداد، گرچه فرمالیسم خود دقیقاً نوعی ساختگرایی نیست. فرمالیسم متون ادبی را از دیدگاه های« ساختاری» می نگرد و با رها کردن مصداق، بررسی خود نشانه را مورد توجه قرار می دهد، اما به ویژه معنا را بعنوان پدیده ای افتراقی در نظر نمی گیرد، یا، در بیشتر آثارش، قوانین ژرف و ساختارهای شالوده ای متون ادبی را بررسی نمی کند(21).

 یکی از فرمالیست های روسی، یعنی رومن یاکوسن ربانشناس بود که پیوند اصلی میان فرمالیسم و ساختگرایی امروزین را برقرار کرد. یاکوسن در مهاجرت بعدی خود به  امریکا رفت و در آنجا در سالهای جنگ جهانی دوم با مردم شناس فرانسوی، کلودلوی استراوس آشنا شد، و بخش اعظم تکامل ساخت گرایی نوین مرهو ن این ارتباط تفکری بود(22).

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد پدیدار شناسی علم تفسیری