اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله زندگینامه سید مصطفی خمینی

اختصاصی از اس فایل مقاله زندگینامه سید مصطفی خمینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله زندگینامه سید مصطفی خمینی


مقاله زندگینامه سید مصطفی خمینی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:5

 

  

 فهرست مطالب

 

 

او در آذر ۱۳۰۹، در قم متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌های باقریه و سنایی به پایان رساند. در سال ۱۳۲۵ به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در سال ۱۳۳۰ سطح را به پایان رساند و در درس خارج سید روح‌الله خمینی و سید حسین طباطبائی بروجردی حضور یافت.[۱] مصطفی علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول، در علوم معقول و منقول نیز مهارت داشت.

فعالیت‌های سیاسی

 

 

خمینی همراه مصطفی خمینی

از همان روزهای نخستین فعالیت‌های سیاسی خمینی بر ضد حکومت پهلوی، در کنار او به فعالیت سیاسی پرداخت و در پیشبرد حرکت اسلامی نقش بسزایی داشت.[۲] خمینی در روز ۴ آبان ۱۳۴۳ علیه لایحه کاپیتولاسیون و انقلاب سفید، دولت وقت ایران سخنرانی کرد. در ۱۳ آبان همان سال خمینی، شبانه دستگیر و به ترکیه تبعید شد.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله زندگینامه سید مصطفی خمینی

دانلود مقاله زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.
همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمى راسخ چون کوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذکر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است که وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود که لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوى را کسب کرد.
ولادت و تحصیلات
شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) که از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنکه حادثه اى (1) موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود.(2) سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه اى سیدحسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود زمانى که سیدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.(3) وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد.(4) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است .(5) مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمد باقر درچه اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى ، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى ، سید هبه الدین شهرستانى و سیدمصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید.
دوران تدریس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وى صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حکمت نهج البلاغه آشنا مى نمود. تسلط وى به هنگام تدریس در حدى بود که از این زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
زمانى پس از شکست کامل قواى دولت در درگیرى با نیروهاى مردمى ، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتى سپرده شد. صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهاى مسلح عشایر بختیارى نقش مهمى در ماجراى مشروطیت داشت در راءس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتى اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حد شرعى است پس در صلاحیت مجتهد مى باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک مى زنند.(6) صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد اما وقتى ماجراى تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع کارگزاران صمصام را بشدت نگران کرد و خشم مردم ، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ مالیات و دیگر رفتارهاى خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهاى پرخروش مردم که مى گفتند ((زنده باد مدرس ))، به اصفهان بازگشت . مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگى مى کرد و متولیان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیم ناپذیرى او در مقابل کارهاى خلاف و امور غیرمنطقى بر گروهى سودجو و فرصت طلب ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجراى نقش مکارانه خود ناکام ماندند.(7) آیه الله شهید سیدحسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءلیفات فقهى او را ستوده و افزوده است که : از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است .(8) آیه الله حاج سید محمد رضا بهاءالدینى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمى و دینى و سیاسى بود و این گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دینى است زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمى یابد.(9) مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى ) آغاز نمود و تاءکید کرد که کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است .(10) وى در 27 تیرماه 1304 ش . که عهده دار تولیت این مدرسه گشت براى اینکه طلاب علوم دینى از اوقات خود استفاده بیشترى نموده ، و با جدیت افزونترى به کار درس و مباحثه بپردازند براى اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه ، نظام نامه اى تدوین کرد و امور تحصیلى طلاب را مورد رسیدگى قرار داد و براى احیا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زیادى را تحمل کرد. عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شدید تابستان به روستاهاى اطراف ورامین رفته و خود قناتهاى روستاهاى این منطقه را مورد بازدید قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمیر آنها همکارى مى کرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایى نداشت .(11) در این مدرسه شخصیتهایى چون آیه الله حاج میرزاابوالحسن شعرانى ، آیه الله سیدمرتضى پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شیخ محمدعلى لواسانى و ... تربیت شدند.(12)
در عرصه پژوهش
مدرس در اصفهان و در سنین جوانى کتابى تحقیقى در فقه و اصول نگاشت که مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند. از آن شهید رساله اى در فقه استدلالى به جاى مانده که اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى کنند تصدیق مى نمایند که در صورت تکمیل ، این کتاب هم تراز کتاب مکاسب شیخ انصارى است .(13)
مدرس اولین کسى بود که تدریس نهج البلاغه را در حوزه هاى علمیه رسمى کرد و نخستین مجتهدى بود که این کتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصیتى چون حاج میرزا آقاعلى شیرازى ـ استاد شهید مطهرى ـ و آیه الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهید مدرس آموختند. از کارهاى مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه تدوین تفسیرى جامع براى قرآن بود که علاوه بر جمع آورى تفاسیر خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نیل بدین مقصود به همکارى دعوت نمود و در صورتى که این طرح تفصیلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسیار عالى و سبکى تازه و عمیق بود. مدرس مدتها فلسفه تدریس مى کرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماءموران قلعه اى که در آن به سر مى برد مثنوى را تفسیر مى کرد.(14)
آثار قلمى مدرس به شرح زیر است :
1. تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانى .
2. رسائل الفقهیه که به کوشش استاد ابوالفضل شکورى بتازگى انتشار یافته است .
3. رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ).
4. رساله اى در شرط متاءخر (در اصول ).
5. رساله اى در عقود و ایقاعات .
6. رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .
7. کتاب حجیه الظن (در اصول ).
8. شرح رسائل شیخ مرتضى انصارى .
9. حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم آیه الله شیخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى .
10.دوره تقریرات اصول میرزاى شیرازى .
11.رساله اى در شرط امام و ماءموم .
12.کتابى در باب استصحاب (در علم اصول ).
13.کتاب احوال الظن فى اصول الدین .
14.شرح روان بر نهج البلاغه .
15.اصول تشکیلات عدلیه با (همکارى دیگران ).
16.زندگینامه ((خودنوشت )) که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است .
مدرس دیانت در عرصه سیاست
در اصل دوم متمم قانون اساسى ایران پیش بینى شده بود که قوانین مصوبه مجلس شوراى ملى باید زیر نظر هیاءتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاءیید و امضاى آنها برسد. در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته ، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذیحجه 1328 ق . در مجلس حضور یافت ولى از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت .وقتى که مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فکر مى کردند او یک روحانى معمولى است و باور نمى کردند که این سید لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس کرباس بزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال کسى حریفش نمى شود. موقعیت حساس ایران و بى کفایتى زمامداران و نفوذ کامل بیگانگان شرایطى را بر ایران تحمیل ساخت که با استقامت و پایدارى شهید مدرس برخى از این شرایط تحمیلى خنثى گردید. یکى از این موارد اولتیماتوم ننگین دولت روس به هم دستى دولت انگلیس بود ذیحجه 1329 که طى آن خواهان اخراج مستر شوستر (که مشغول رسیدگى به امور مالى ایران بود) گردید.(15) شهید محمد خیابانى و شهید مدرس به مخالفت با این اولتیماتوم پرداختند. بر اثر این مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون ، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصمیمى اتخاذ کند.(16) در گیر و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول که هنوز از عمر مجلس سوم یک سال نگذشته بود نخست وزیر وقت و مستوفى الممالک به طور رسمى ایران را در این جنگ به عنوان دولت بیطرف اعلام کرد. ولى روس و انگلیس بیطرفى ایران را نادیده انگاشته ، مرکز حکومت ایران از سوى بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهى از نمایندگان به منظور مخالفت با این حرکت و ضدیت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز کردند که در حقیقت یک قیام عمومى و همه جانبه بود که رفته رفته افرادى از همه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سیدنورالدین عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بین آنها دیده مى شدند. در شهر قم مهاجران کمیته دفاع ملى تشکیل دادند که در مصاف با روسها ناگزیر به عقب نشینى شده ، بسوى غرب کشور رفتند و در این نواحى دولت موقتى تشکیل دادند که وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهده دار بود. در این برنامه گروهى به تحریکات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولت یعنى نظام السلطنه مافى را داشتند که توطئه آنان کشف و خنثى گردید.(17) شهید مدرس به همراه عده دیگرى از رجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهایت ساده زیستى به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینى پرداخت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وىدعوت کرد که براى ملاقات ومذاکره در قصر او حضور یابد. مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگیزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاک آذربایجان به کشورش جلوگیرى به عمل آورد.(18) وى در ملاقات با دیگر شخصیتهاى این کشور از وحدت مسلمین و زمینه هاى اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت .(19)
باتلاق استعمار
نمونه دیگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقیه بزرگوار با قرارداد استعمارى وثوق الدوله است . یادآورى مى شود که وثوق الدوله قراردادى را که هفت ماده و یک ضمیمه داشت به صورتى کاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمان انعقاد این نامه ننگین (سال 1298 ش . بود) نخست وزیرى را داشت . مدرس در خصوص خطرهاى این قرارداد اظهار داشت روح این قرارداد استقلال مالى و نظامى ایران را از بین مى برد. از تلگراف سرپرسى کاکس انگلیسى به سرلرد کروزن بر مى آید که مدرس از مهم ترین عوامل ضدیت با این قرارداد بوده است .(20) بدین نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترین قدرت استعمارى زمان خود یعنى انگلستان را به زانو درآورد ولى با نهایت تواضع چنین افتخارى را به ملت ایران نسبت داد.(21) حیله گران انگلیس که قدرت مبارزه و نفوذ روحانیت متعهد را به طور عینى مشاهده کردند تصمیم گرفتند به منظور کاستن از فروغ این اقتدار معنوى و استمرار سلطه خویش بر ایران ، نظامى را به وجود آورند تا ستیز با روحانیت و باورهاى دینى را اساس کار خود قرار دهد. فردى که براى اجراى مطامع و این حیله جدید استعمار انتخاب گردید سید ضیاءالدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد بود که به انگلستان تمایل داشت و در صدد آن گردید تا با کودتاى ننگین سوم اسفند 1299 روح قرارداد وثوق الدوله را در کالبد دیگر بدمد. در همان زمان مدرس با هوش ذاتى و فراستى که داشت فهمید که حرکت وى ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال که اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت پیش بینى خود را به اثبات رسانید.(22) شخص دیگرى که در انجام این کودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضاخان بود که بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد. در نیمه شب سوم اسفند 1299 نیروهاى قزاق به سرکردگى این خائن خائف وارد تهران شده ، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگیرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حکومت نظامى اعلام شد. مدرس که چون خارى در چشم این خودباختگان بود، در همان لحظات اول دستگیر و روانه زندان گردید. موقعى که او را از خانه به تبعیدگاه قزوین مى بردند به درخت زردآلویى که در باغچه خانه اش بود اشاره کرد و به فرزندش گفت نگران من نباشید، با شکفتن این شکوفه ها باز مى گردم . پیش بینى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در کابینه سیاه سیدضیاء 93 روز طول کشید که این مدت پایان عمر کوتاه این کابینه بود.
تیرگى و تباهى
یکى از حوادث اسفبار که با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است . وى سعى داشت امور نظمیه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختیار خود قرار دهد. شهید مدرس بدون آنکه از تشکیلات عنکبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس که مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى علیه رضاخان بیان کرد و اظهار داشت : در وضع کنونى امنیت مملکت در دست کسى است که اغلب ما از دست او راضى نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده بر کنارش کنیم !(23) رضاخان براى فریب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیارى نمود. این حرکت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگى ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمرکز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد و در صدد چاره برخاست . تدین که از طرفداران جدى رضاخان بود سعى کرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسین بهرامى معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحریک تدین بر گونه مدرس سیلى محکمى نواخت ! صداى این سیلى که به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتى که به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سیلى عظیم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت . طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیدارى و آگاهى آنان تشکر کرد. فریادهاى رعدآساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستى مفتضحانه براى خود دید در روز 18 فروردین 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 کیلومترى تهران ) رفت . بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهدید کردند که باید سردار سپه را برگردانند و شایعه کردند در غیر این صورت کودتا مى شود. ولى شهید مدرس به نمایندگان دلدارى داد و گفت : نترسید که او نمى تواند کودتا کند!(24) ولى اکثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نکرده ، گروهى را برگزیدند تا سردار سپه را برگردانند و هیاءتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه ماءمور اجراى این کار شدند.(25) پس از بازگرداندن رضاخان با حیله اى که گروهى از نمایندگان تدارک دیده بودند شهید مدرس را به بهانه آنکه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآید در منزل قوام السلطنه معطل کردند و در غیاب او مجلس با 92 راءى به سردار سپه اظهار تمایل کرد. در مجلس پنجم و در حالى که مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهاى زیادى به مدرس و یارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مساءله استیضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضاى وى و تنى چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود. ولى به دلیل جنجال و هیاهویى که طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موکول گردید. در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنى مجلس را عهده دار بود. در این مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشترى بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مى رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهاى شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازیافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد. با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملا فرمایشى برگزار کرد. به نحوى که حتى یک راءى به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من راءى دادند همگى مرده باشند یا راءى نداده باشند پس آن یک راءى را که خودم به خودم دادم چه شده است !
شهادت

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس

دانلودمقاله سید قوامى

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله سید قوامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
الدین صمصام>ییکى از مباحث بسیار بحث انگیز در قرن حاضر مسئله نظام سیاسى و نظام اداریِ حکومت پیامبر اکرم(ص) بوده است. دیدگاه برخى این است که حکومت پیامبر اکرم(ص) اساساً نظام خاص ادارى و سیاسى نداشته است. به این دیدگاه از جنبه هاى گوناگون ـ خصوصاً کلامى ـ پاسخ گفته اند, اما از زاویه طرح عینیِ نظام سیاسى و ادارى پیامبراسلام(ص) کم تر بدین ساحت درآمده اند. نگارنده از کسانى است که به وجود نظامِ اداریِ کامل و پیشرفته اى در دوران رسول اللّه(ص) اعتقاد دارد, در جهت اثبات این اعتقاد, با روى کردى تاریخى به شیوه نظام ادارى پیامبر اکرم(ص) پرداخته و با کاوش در لابه لاى صفحات تاریخِ سیاسیِ پیامبر اکرم(ص) نمودهاى نظام مستحکم ادارى را به دست آورده است. این نوشته به اجمال به یکى از مهم ترین ارکان در نظام ادارى یعنى عضویابى از دیدگاه اسلام اشاره دارد.
منابع نیروى انسانى(عضویابى)
هر نظام ادارى ارکان گونه گونى دارد که یکى از آن ها عضویابى است. علماى مدیریت عضویابى را چنین تعریف مى کنند:
(عملیات کاوش در منابع انسانى و کشف افراد شایسته و ترغیب و تشویق آنان به قبول مسئولیت در سازمان.)
مراد ما از عضویابى در نظام اداریِ حکومتِ رسول اکرم(ص) لزوماً مطابقِ تعریف فوق نیست, زیرا ممکن است در اطلاعاتى که از آن عصر به دست ما رسیده چنین فعل و انفعالى را شاهد نباشیم و البته منکر وجود آن هم نیستیم و یا چه بسا اقتضاى آن زمان دقیقاً پیاده شدن مفاهیم فوق نبوده باشد. بنابراین مراد ما شناسایى منابع نیروى انسانى است که رسول خدا(ص) کادر حکومتى اش را از آن ها تأمین مى کرده است.
شناسایى این منابع به ما کمک مى کند که در انتخاب معیار براى عضویابى و براى منابع انسانى توفیق یابیم تا مدیران سازمان هاى حکومت اسلامى در هر عصر و نسلى بر اساس آن معیارها به عضویابى بپردازند.
در آن شرایط, منابع نیروى انسانى پیامبر اکرم(ص) این ها بودند:
1ـ منابع نژادى عرب و عجم;
2ـ منابع سرزمینى مانند مکه و مدینه و یمن;
3ـ منابع قبیله اى مانند قریش;
4ـ منابع ارزشى مانند مهاجرین, انصار, مجاهدین و تابعین;
5ـ منابع بومى;
6ـ منابع سرزمینى ـ اعتقادى مانند دارالکفر و دارالاسلام;
7ـ منابع اعتقادى مانند مسلمین, یهود و نصارى.
1 ـ منابع نژادى
قرآن به زبان عربى نازل شده, پیامبر اکرم(ص) عرب است, اسلام در عربستان طلوع کرده است, اولین حکومت اسلامى در مدینه ـ که از شهرهاى عرب است ـ تشکیل یافته و عمده نیروهاى پیامبر اکرم(ص) در کادر ادارى و حکومتى عرب بوده اند, ولى با این همه, عربیت یک اولویت نبوده است.
قرآن مى فرماید:
(یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثى وجعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم2; اى مردم ما شما را از دو جنسِ مرد و زن آفریدیم و شما را به شکل ملت ها و قبیله ها در آوردیم تا یکدیگر را بشناسید.)
پیامبر اکرم در روز فتح مکه مى فرماید:
(انّ اباکم واحد کلکم لآدم و آدم من تراب ان اکرمکم عنداللّه اتقیکم ولیس لعربى على عجمى فضل الاّ بالتقوى3; پدر شما یکى است و آن, آدم(ع) است و آدم از خاک, با تقواترین شما نزد خدا گرامى ترین شما است, عرب را بر عجم برترى نیست مگر به تقو).
بعضى از اعراب معاصر از تمدّن اسلامى با نام(تمدّن عربى) یاد مى کنند و مى گویند:(مسلمانِ غیر عرب اگر پیش رفت کرده است به خاطر روح عربى بوده است که در همه ملت ها پیدا شده بود و همه این ملت ها تحت نام و عنوانِ(عربیت) یک حرکت هم آهنگ به وجود آورده بودند).4 این نظریه, به طور آشکار تحریف تاریخ است, در حالى که ملت هاى مسلمان بر روى ملیّت خود پل زده بودند و خود را مسلمان مى دانستند.
محور نبودن عربیت به صورت یک ارزش اسلامى باقى بود حتى خلفاى راشدین بر آن پاى فشرده اند ولى امویان سلسله جنبان تفکر تفوّق عرب شدند5 و سیاست آن ها بر اصل تفوق عرب بر غیر عرب پایه گذارى شد, معاویه به صورت بخش نامه به همه عمّال خویش دستور داد که براى عرب, حق تقّدم قائل شوند. این عمل ضربه مهلکى به اسلام زد و منشاء تجزیه حکومت اسلامى به صورت حکومت هاى کوچک بود, زیرا بدیهى است که هیچ ملّتى حاضر نیست تفوق و قیمومت ملّت دیگر را بپذیرد. اسلام از آن جهت مقبول همه ملّت ها بود که علاوه بر سایر مزایایش رنگ نژادى و قومى نداشت.6
(آجرى) در اربعین از رسول خدا(ص) نقل مى کند که:(همانا خدا اختیار کرد مرا و اختیار کرد براى من اصحابى پس قرار داد براى من از آنها وزرائى.)7 در(استیعاب) از قول على(ع) آن وزرا چهارده نفر شمرده مى شوند:(حمزه, جعفر, ابوبکر, على, حسن, حسین, عبداللّه بن مسعود, سلمان, عماربن یاسر, حذیفه, اباذر, بلال و مصعب).8 جالب است اگر این مجموعه را به منزله کابینه فرض کنیم(هر چند حسنین کم سن بوده اند.) در این جمع دو نفر غیر عرب دیده مى شوند: سلمان فارسى و بلال حبشى. این دقیقاً همان عدم اولویت نژاد عرب را تأکید مى کند در شرایطى که زمین و زمان و زمینه اقتضاى عرب گرایى داشت حضور این دو نفر در سطح بالاى مسئولیت معناى خاص دارد. و وقتى هم پیامبر(ص) به سلمان لقب مى دهد نمى گوید سلمان عربى بلکه مى فرماید(سلمان محمّدى)
پیامبر(ص) به همین دو اکتفا نکرد,(صهیب بن سنان) ملقّب به(ابو یحیى), رومى بوده است, وحشى ـ که بعد اهلى شد و به او مأموریت داده شد ـ حبشى است که شیعه و سنى او را صحابى مى دانند. ابن هشام در سیره خویش(ابو کبشه) را فارسى و(زیدبن حارثه) را حبشى مى داند.9 که در جنگ بدر حضور داشته اند, بعضى(ذو مخبر) را از صحابه پیامبر, که حبشى است, شمرده اند.10 در این میان, نقشِ سلمان فارسى که سلمان الخیر و سلمان السلام و سلمان محمدى است, بسیار برجسته و کلیدى است, وى در جنگ خندق, خندق مى سازد و در جنگ طائف منجنیق مى سازد11 و بعدها در زمان عثمان استان دار مدائن مى شود12 و امیرالمؤمنین(ع) وى را پس از مرگ تجهیز کرد و بر او نماز خواند و جعفر هم حاضر بود.
در فروغ ابدیت آمده است:(مناطقِ خوش آب و هوایِ عربستان در آخرین قرن قبل از اسلام به طور کلّى تحت نفوذ سه دولت بزرگ یعنى ایران و روم و حبشه بود, شرق و شمال شرقى این منطقه زیر حمایت ایران و شمال غربى تابع روم و قطعات مرکزى و جنوب تحت نفوذ(حبشه) قرار داشت, بعدها در اثر مجاورت با اینان سه دولت عرب به نام هاى حیره, غسان و کنده هر کدام تحت نفوذ یکى از سه دولت نامبرده(ایران, روم و حبشه) قرار داشتند.)
جالب است که پیامبر سلاطین هر سه قدرت را به اسلام دعوت کرد خسرو پرویز که پیامبر او را به نام(کسرى عظیم فارس) در نامه اش یاد کرد قبول نکرد,13 ولى نجاشى سلطان حبشه اسلام آورد14 و هرقلِ عظیم روم معروف به(قیصر) اسلام آورد.15 آن چه براى ما مفید است آن که طبق مدارک یاد شده پیامبر به کسری§ و قیصر نوشت:(اسلم تسلم; اسلام بیاور تا سالم بمانى). و در بعضى نامه هایش مى افزود:(اسلم تسلم فاجعل لک ما تحت یدیک)16 و یا مى فرمود:(ان تؤمن باللّه وحده لاشریک له یبقى ملکک).17 این جملات به آن معنا است که اگر اسلام بیاورید به حکومت ادامه مى دهید.
اگر عربیت در کارگزارى حکومت رسول خدا(ص) اولویت داشت چنین وعده اى به حکّام غیر عرب نمى داد. این وعده ها گویاى نفى عرب محورى در حکومت است و این آن چیزى است که ما در این مبحث به دنبال آنیم. مسلمان شدن سلطان حبشه و بقاى او در حکومت با تأیید رسول خدا(ص) نشان مى دهد که کادر غیر عرب رسول خدا(ص) منحصر در بردگان حبشى مثل بلال و وحشى و ذومخبر نمى شود بلکه مَلِک حبشه هم در این حلقه وارد است و نه تنها صهیب رومى که برده است بلکه خود قیصر روم هم به نوعى در حکومت فراگیر و جهان گیرِ رسول خدا(ص) نقش دارد.
آن چه منظور ما را بیش تر تقویت مى کند اسلام آوردن دسته جمعیِ(باذان) حاکم یمن و تمام کارمندانش که ایرانى بودند مى باشد,18 زیرا سرزمین حاصل خیز یمن که در جنوب مکّه قرار دارد و حکمرانان آن همواره دست نشانده شاهان ساسانى بودند19 و تمام کارمندانشان ایرانى بودند با نامه پیامبر و وعده اى که داد مبنى بر این که(اگر مسلمان شوى حکومتت دوام دارد)20 با لبیک به پیامبر و مسلمان شدنشان ایرانیان زیادى به کادر حکومتى رسول خدا(ص) اضافه شد.
این روحیه حتى در حکومت امیرالمؤمنین هم مشاهده مى شد که فردى به نام(شنسب) را که ایرانى و از نسل غوریان است به عنوان فرمان دار ناحیه(غور) هرات منصوب فرموده بود.21 خلفاى دوم و سوم هم سلمان را در مدائن نصب کرده بودند, که ذکر آن رفت. همه این ها نشان مى دهد که نفیِ عرب محورى از دید کتاب و سنت و سیره, مسلّم است و پیامبراکرم(ص) در عضویابى, هیچ گاه به نیروهاى عرب به عنوان یک منبع نیروى انسانیِ داراى اولویت, تکیه نکرده است.
2 ـ منابع سرزمینى
مکّه با همه اهمیتش هیچ گاه براى حکومت اسلامى به یک منبع اولویت دار تبدیل نشد, زیرا ارزش هاى مکه مخصوص اهل آن نیست و یک سرزمین عمومى و متعلق به همه است.
حتى پس از این که مکه فتح شد و پیامبر به وطَنِ اصلى خود بازگشت آن جا را پایتخت قرار نداد و به مدینه بازگشت. در تاریخ حکومت هاى اسلامى هم هیچ گاه مکّه پایتخت نشده است. علّت آن بر ما مجهول است.
آرى, مکه نه تنها پایتخت نشد بلکه با همین عمل پیامبر(ص) عملاً(هم شهرى گرى) و (هم وطن گرایى) نفى گردید.
بسیارى از یاران اوّلیه پیامبر(ص), که مرتباً آزار مى شدند, مثلِ بلال, عمّار, صهیب, سلمان, اویس قرنى, معاذبن جبل, اباذر غفارى, مقداد, عدى بن حاتم و عبدالله بن مسعود, مکى الاصل نبودند. در میان وزرایى که قبلاً شمردیم, شش نفر غیر مکى اند و اگر حسن و حسین(ع) را لحاظ نکنیم سهم مکّى و غیر مکّى, مساوى است.
در بین هفده استان دار ده نفر آن ها اهل یمن و یک نفر از مدینه و شش نفر مکّى هستند که یک نفر از آن ها(عتاب بن اسید) است که والى مکه است از طرف رسول خدا(ص)22 نه به خاطر این که مکّى است بلکه به خاطر بومى بودنش. پنج نفر باقى مانده که قرشى هستند یکى(ابوسفیان) است که به عنوان(مؤلفة قلوبهم) منصوب شد بر نجران23 نه به عنوان مکّى و سایرین هم به خاطر شایستگى و صلاحیت. و مکّى بودن هیچ دخلى نداشت.
پس بنابر آمار وزرا که ستاد رسول خدا(ص) بودند و مطابق آمار استان داران در تشکیلات حکومتى رسول خدا(ص) برترى با عنصر مکّى نبود. در خصوص(عثمان بن طلحه بن شیبه) که به طور موروثى کلیددار کعبه بودند پیامبر او را ابقا کرد,24 ولى نه به خاطر مکّى بودنش بلکه براى ردّ امانت, زیرا این آیه نازل شد که:(انّ اللّه یامرکم ان تؤدو الامانات الى اهلها;25 خداوند به شما امر مى کند تا امانات را به اهل آن بازگردانید.)
حضور حجم عظیمى از یمنى ها در بین استان داران و یک نفر به نام(حذیفه) در بین وزرا حاکى از این است که مکه اولویت ندارد.
ب ـ مدینه(پایتخت گرایى ـ مرکزگرایى)
مدینه الرسول(ص) که قبل از هجرت(یثرب) نام داشت مرکز اسلام و حکومت اسلامى و مدفن بسیارى از نیکان و پاکان است. رسول خدا(ص) این شهر را براى مرکزیت بر مکه مکرّمه هم ترجیح داد و حتى بعد از فتح مکه پایتخت را عوض نکرد.
ولى آیا مدینه اولویت دار است; یعنى اهل مدینه به خاطر این که در این سرزمین و در مرکز و پایتخت هستند مزیتى بر دیگران دارند. و(مرکزگرایى) و(پایتخت گرایى) که در زمان رسول خدا تحت عنوان مدینه گرایى تبلور داشت, آیا معیارى براى عضویابى در حکومت اسلامى است؟
پاسخ این سؤال هم منفى است, زیرا در لیست وزرایى که دیده شد تنها یک نفر مدنى است و آن,(زیادبن لبید انصارى) است و نیروهاى یمنى که نه مکى اند و نه مدنى آمار بالایى را در بین استان داران رسول خدا(ص) داشتند.
نیروهاى مهاجر هم که مکى و غیر مکى داخل آن ها بود پست هاى حکومتى را اشغال کرده بودند.
در یک جمع بندى باید گفت: سرزمین, معیار نیست حتى مکه و مدینه و یمن و هیچ حاکم اسلامى نمى تواند فردى را چون هم شهرى او است یا مقیم پایتخت است یا مقیم یکى از استان هاى مهّم است(مثل یمن) اولویت دهد.
3 ـ منابع قبیله اى(قریش )
قریش نام قبیله اى است پدر این قبیله(نضربن کنانه) است, این قبیله را از آن جهت قریش نامند که گرد حرم فراهم آمده اند.
امویان و علویان و عباسیان از قریش هستند, محمد(ص) هم قرشى است و بزرگ ترین افتخار براى یک نفر این بوده که شاخه اى از آن محسوب و به آن منسوب شود. با توجّه به این که جامعه عرب دچار دردى ریشه دار و مزمن به نام تفاخر به فامیل و خانواده و قبیله بود لذا زمینه برترى این طائفه ممتاز فراهم بود. پیامبر که خود قرشى بود با شناخت درد مزبور قبل از بدخیم شدن, به علاج آن پرداخت و قبل از او قرآن کریم رسماً شعوب و قبائل را مایه تعارف و شناخت یک دیگر و نه سرمایه تفاخر مى داند:(جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا)26.
رسول خدا(ص) وقتى مکّه را فتح کرد براى پیش گیرى از بیمارى قریش گرایى با قدرت مى فرماید:(ایها الناس انّ اللّه قد اذهب عنکم نخوة الجاهلیه و تفاخروها بآبائها الاوانکم من آدم و آدم من طین اِلاّ خیر عباداللّه عبدا تقاه)27.
در جاى دیگر مى فرماید:(اشراف امّتى حَمَلةالقرآن و اصحاب اللیل28; اشرافِ قوم من, حاملانِ قرآن و شب زنده داران هستند). و یا آن جا که با کشتگان آن ها من جمله ابوجهل و عتبه و شیبه و امیّه که در چاه بودند صحبت مى کند, مى فرماید:(دیگران مرا تصدیق کردند…, دیگران مرا جاى دادند, دیگران مرا کمک کردند).29 این دیگران چه کسانى هستند که این همه در کلام رسول خدا(ص) تکرار مى شود; یعنى غیر قریش که ترکیبى از مهاجر و انصار و مکّى و غیر مکّى اند. معلوم مى شود اکثر قریش مانع راه بودند که پیامبر این گونه با چاه سخن مى گوید. البته بعضى از قریش, پیامبر(ص) را هم کمک کرده اند قبلاً خواندیم که از هفده استان دار, شش نفرشان قرشى بوده اند و هم چنین در میان وزراى آن حضرت, هشت نفر از قریش هستند: پنج نفر از بنى هاشم و سه نفر دیگر یعنى ابوبکر, عمر و مصعب از قریش هستند. قریشى ها در بین قضات و نیز در همه ارکان حکومتى حضور داشته اند, ولى نه به خاطر قرشى بودن بلکه ملاحظات دیگرى در نظر بوده است.
البته روایتى از رسول خدا(ص) نقل شده که مى فرماید:(قدموّا قریشا ولاتقدمواها و تعلموا من قریش ولا تعلّموها ولولا ان تبطر قریش لاخبرتها مالخیارها عنداللّه تعالى)30 و در نقلى دیگر از امیرالمؤمنین(ع) آمده است:(قدموا قریشا ولاتقدّموها ولولا ان تبطّر قریش لاخبرتها بمالها عنداللّه تعالى)31 و در نقل سوم دارد که(قدمواّ قریشا ولا تقدموها و تعلموا منها ولا تعلموها)32.
این روایات از طریق اهل سنت است و به قول(مناوى) در شرح جامع صغیر بعضى براى تقدیم قول شافعى بر غیر شافعى به این روایات استناد کرده اند,33 زیرا شافعى نسب به(مطّلب) فرزند هاشم مى رساند و جالب است که خیلى از فقهاى ما, در این که مطلبى را در احکام بنى هاشم وارد کنند تردید دارند.
در کتاب(ذکری§) آمده است که برخى از فقها مثل شیخ مفید و شیخ صدوق و پدرش و غیرهم در بحث نماز میّت براى این که اولویتى به هاشمى بدهند راهى ندارند جز این که به چنین روایاتى استناد کنند, در حالى که در روایات ما اثرى از آن ها مشاهده نمى شود.34
ما مى گوییم اولاّ: این روایات از حیث سند معتبر نیست, زیرا از طریق شیعه اثرى از آن نیست.
ثانیاً: از همان طریق اهل سنّت هم اگر قبول کنیم این روایات به مقدّم داشتن(حذیفه یمانى) غیرقرشى توسط پیامبراکرم(ص) در یک نماز, نقض مى شود; در حالى که پشت سرش قرشى ها بودند; یعنى پیامبر او را امام قرشى ها کرد و بر آن ها مقدّم داشت. لذا بعضى مثل(عیاض) با شتاب در حل این تناقض به این توجیه روى آورده اند که مراد از تقدیم قریش بر غیر قریش تقدم در خلافت و حکومت است نه تقدیم در نماز جماعت یا میّت!35
ثالثاً: اگر قریش باید مقدم شود فقط بنى هاشم مراد است که ما این را قبول داریم, چرا که قریش رسول خدا(ص) را آزار دادند و اخراج کردند و با او جنگیدند و چگونه است که مقدّم شوند و معلّم همگان شوند و کسى معلّم آن ها نشود!؟
رابعاً: از همه که بگذریـم دلالت آن, مقابـل فرمایـش رسول خدا(ص) اسـت که فرمود: (لاحسب لقرشى ولاعربى الاّ بالتواضع). و نیز با آیه سیزدهم سوره حجرات و خطبه پیامبر(ص) در مکه ـ که به همه آن ها اشاره رفت ـ تعارض دارد.
در مجموع این قبیل روایات عاجزند از اثبات تقدّم قریش مگر در بنى هاشم و آن چه در بحث حیض در جوامع فقهى ما آمده است که زنان قرشیه ده سال دیرتر به یائسگى مى رسند36 امرى تعبدى یا تکوینى است و بعید است کسى آن را امتیازى براى قریش حساب کند, زیرا در این صورت باید براى(نبطیه) هم امتیاز قائل شود که در روایات هم دوشِ قرشیه است. شیخ مفید در کتاب(مقنعه) مى گوید:(قد روى ان القرشیة من النساء والنبطیه تریان الدم الى ستّین سنه)37. و در نبطیه اصولاً تردید هست که عرب مستعجم هستند یا عجم مستعرب.38 هرچند از ابن عباس نقل شده است که:(نحن معاشر قریش حیّ من النبط).39 ولى وضوحى ندارد و در نهایت این که در زمان ما شناخته شده نیستند و قرشیه هم جز بنى هاشم در زمان حال شناخته شده نیست, هرچند صاحب جواهر از قبیله معروف به قریش در زمان ما نام مى برد40 که براى ما شناخته شده نیست.
لذا راهى براى برترى قریش وجود ندارد نه آن روایات اهل سنت و نه این مسئله یائسگى قرشیه و نه امورى از این قبیل قادر به اولویت دادن به قریش نیستند و قریش گرایى به حکم کتاب و سنّت مطلوب نیست.
اما آن چه در بحث ما مفید است این که(قبیله گرایى) که در خصوص رسول خدا(ص) به شکل(قریش گرایى) تبلور داشت, یک معیار منفى است; یعنى حاکم یا مدیر اسلامى در عضویابى نمى تواند به قبیله خویش به عنوان یک منبع اولویت دار بنگرد. البته تشخیص قبیله در صدر اسلام بسیار آسان مى نمود, زیرا نظام قبائلى حاکم آن چنان دقیق بودکه به قول قرآن یک عامل شناسایى و تعارف, قبایل بودند41 و هر کس را به قبیله اش مى شناختند و از امام صادق(ع) آموختیم که قبایل, کسانى اند که منسوب به آبا هستند42 که در زبان ما چنین نسبتى را در یک خاندان یا دودمان مى توان یافت یا آن چه که به(آل) معروف است; شبیه آن چه در کشورهاى خلیج فارس متعارف و متداول است مانند آل سعود, آل نهیان, آل صباح و… هر چند طبق فرهنگ قرآن, آل ابراهیم و آل عمران معنایى اعم دارد, زیرا(آل ابراهیم) به بنى اسحاق و بنى اسماعیل تقسیم مى شود که اوّلى یهود و دوّمى عرب را مى سازد.43 پس(آل) حتى معنایى فوق نژاد مى یابد, اما آن چه در زمان ما از آل فهمیده مى شود معنایى بسیار محدودتر است و شاید بهترین ترجمان آن(خاندان) یا(دودمان) باشد وگرنه مصداقى براى قبیله نخواهیم یافت. بر این
اساس وقتى قریش گرایى و قبیله گرایى در زمان رسول خدا(ص) مطرود شد معیارى که متناسب با همه زمان ها به دست مى آید(عدم دودمان گرایى) و (عدم خاندان گرایى) است; به عبارت دیگر, دودمان و خاندان هیچ اولویتى به عنوان نیروى انسانى ندارند.
4 ـ منابع ارزشى
الف ـ مهاجرین
مراد از مهاجرین نیروهاى فداکارى هستند که در صدر اسلام با پیامبراکرم(ص) و یا بدون ایشان از مکه به مدینه یا به شعب ابى طالب یا به حبشه مهاجرت کردند و خود و فعلشان در قرآن کریم ممدوح شمرده شده اند. در ارزش هجرت همین بس که امیرالمؤمنین(ع) در نامه هاى متعدد به معاویه و دیگران,(هجرت) را از ارزش هاى اصلى خویش, ذکر مى کند, مثلاً مى فرماید:(سبقت الى الایمان والهجره)44, یا مى فرماید:(لیس المهاجر کالطلیق)45. بخش عظیمى از کادر رسول خدا(ص) بلکه حواریون و ربیّون او را مهاجرین تشکیل مى دادند. در جنگ بدر ـ طبق آمارى که ابن هشام مى دهد ـ 87 نفر از مهاجرین بوده اند.46 قبل از جنگ بدر هم مراحل شناسایى و اطلاعات عملیات را مهاجرین انجام مى دادند, چون انصار فقط پیمان حفاظت از پیامبر(ص) را در داخل مدینه داشتند نه خارج آن.47 بیش ترِ مسئولیتى که از طرف پیامبر با عنوان مکى یا قریشى یا بنى هاشم یا ذى القربی§ مسئولیت گرفتند هجرت هم کرده اند, مگر مؤلفه قلوبهم که بعد از فتح مکه, اسلام آوردند و یا برخى مثل عباس عموى پیامبر(ص) که عذر از هجرت داشت. لذا هجرت هم از لحاظ قرآن و هم از نظر رسول خدا(ص) یک ارزش و یک اولویت قطعى است; یعنى مهاجرین در عضویابى داراى اولویت هستند.
امّا در این خصوص که عنوان مهاجر اکنون چه مصداقى دارد. بین مفسران و فقها اختلاف است و دو قول وجود دارد: قول اول: انقطاع هجرت بعد از فتح مکه و قول دوم: اتصال هجرت و تداوم آن تا مادامى که کفر باقى است48. دلیل قول اول این سخنِ پیامبر(ص) است که فرمود:(لاهجرة بعد الفتح) و این که بعد از فتح مکه از دارالکفر تبدیل به دارالایمان شده است و آمدن از مکه به مدینه معناى هجرت ندارد.49 دلیل دسته دوم آن است که مراد, هجرت از دارالکفر به دارالایمان است نه فقط از مکّه به مدینه. صاحب جواهر ادعاى لاخلاف مى کند.50
ما مى گوییم هجرت از قبیل حقیقت و مجاز نیست که از مکه به مدینه را حقیقى و باقى را مجازى بدانیم کما این که صاحب جواهر چنین تصور کرده است, بلکه هجرت یک معناى کلى و جامع است به معناى دورى از بدى ها به سمت خوبى ها و داراى مصادیقى است, مصداق بارز آن, همان هجرت از مکه به مدینه است ولى تنها مصداق نیست, هم چنان که در روایتى آمده است:(المهاجر من هجر نفسه)51 و یکى از گناهان کبیره را(تعرّب بعد الهجره) مى دانند که شاید عبارت آخرى از ارتداد و مصادیقى که صاحب(تذکره) و محقق کرکى و دیگران آوردند و شهید هم در(روضه) به آن اشاره دارد52 که یکى از آن ها را ما در معیار(شهرنشین گرایى) اشاره کردیم. و لذا هر نوع دورى از گناه و جهل و آمدن به سمت تعالى و تمدن مى تواند بدون مسامحه و مجاز, هجرت تلقى شود. مگر نه این که ما هجرت از مکه به حبشه را هم هجرت مى دانیم. آیا این جا از دارالکفر به دارالایمان است یا این که از دارالکفر به دارالکفر؟ لذا هجرت از همان زمان رسول خدا(ص) هم مصداقى غیر از هجرت مکه به مدینه داشته است کما این که شعب ابى طالب هم همین معنا را دارد.
به طور کلى هجرت یک ارزش است که بزرگان به رخ دیگران مى کشیدند, امام سجاد(ع) در خطبه معروف خود در شام به افتخارات پدران خویش که اشاره مى کند مى فرماید:(وهاجر الهجرتین).53 در نماز جماعت هم تقدم با کسانى است که زودتر هجرت کرده اند; مگر نماز جماعت فقط مخصوص صدر اسلام است که(اقدم هجرة) ملاک تقدم تنها آن زمان باشد, نماز جماعت همیشگى است پس تقدم(اقدم هجرة) هم همیشگى است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   40 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سید قوامى

پایانامه نقد و بررسی دیوان سید رضی« ره»

اختصاصی از اس فایل پایانامه نقد و بررسی دیوان سید رضی« ره» دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه نقد و بررسی دیوان سید رضی« ره»


پایانامه نقد و بررسی دیوان  سید رضی« ره»

شلینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:269

فهرست و توضیحات:

باب اول

اوضاع سیاسی، اجتماعی فرهنگی و ادبی دوران سید رضی

فصل اول: اوضاع سیاسی، اجتماعی و ادبی                                        29-9

بخش اول: اوضاع سیاسی                                                                       9

بخش دوم: اوضاع اجتماعی                                                                     15

بخش سوم: اوضاع فرهنگی و ادبی                                                 19

الف: نقش آل بویه در  نهضت فکری و ادبی قرن چهارم                                 21

ب: مظاهر فرهنگی و ادبی قرن چهارم                                                       22

1- شعر                                                                                               23

2- نثر                                                                                                 27

3- نقد                                                                                                  28

4- علم لغت                                                                                          28

فصل دوم: سید رضی شاعری از تبار علی(ع)                                   77-30

بخش اول: زندگینامه ی سید رضی

الف: ستاره ای از افق بغداد                                                                     30

ب: شجره نامه                                                                                      31

1- پدر( ابواحمد)                                                                                   32

2- مادر( شیرزنی از تبار ناصرللحق)                                                        37

3- ناصر کبیر یا فاتح مازندران                                                               38

ج: روزگار وصل و غنچه های پیوند                                                         39

د: غروبی نابهنگام                                                                                 41

هـ: ویژگیها و خصوصیات بارز اخلاقی رضی                                            44

بخش دوم: زندگی علمی، ادبی و اجتماعی سیدرضی                  

الف: اساتید و مشایخ رضی                                                                      49

ب: دانش آموختگان و تربیت یافتگان و روایت کنندگان مکتب رضی                56

ج: مجتمع علمی« دارالعلم» یا اولین دانشگاه علوم اسلامی                     58

د: مناصب (نقابت، قضاوت، ریاست « امیرالحاج»                                      61

هـ: تألیفات                                                                                           63

  • شعر( دیوان اشعار)                                                          64

2- سیره نویسی                                                                                     65

3- رسائل( مجموعه ی مکاتبات)                                                              65

4- فقه                                                                                                 65

5- نحو                                                                                                65

6- تفسیر                                                                                             66

الف: حقائق التأویل فی متشابه التنریل                                                         66

ب: معانی القرآن                                                                                    66

7- بلاغت                                                                                            67

الف: تلخیص البیان فی مجازات القرآن                                                        67

ب: نهج البلاغه                                                                                      67

ب1: گردآورنده ی نهج البلاغه واقعاً کیست؟                                                68

 ب2: ادبیات نهج البلاغه                                                                         74

ب3: پژوهش های دانشمندان در اقیانوس نهج البلاغه                                     75

باب دوم:                         

 نقد و بررسی دیوان سیدرضی                                                         256-78

فصل اول: دیوان رضی                                                                          79

الف: نسخه های دیوان در کتابخانه های ایران و جهان                                    85

ب: شروح یا نگاره هایی بر دیوان                                                             89

ج: اغراض و موضوعات موجود در دیوان                                       90

فصل دوم: مدایح                                                                                    92

الف: ممدوحان رضی                                                                             94

ب: ساختار قصیده های مدح                                                          109

ج: مضامین و مفاهیم مدیحه های رضی                                                      114

ج1: شجاعت                                                                                        114

ج2: بخشش و بخشندگی                                                                          116

ج3: خردورزی و نیک اندیشی( عصاره ی چهار خلیفه)                                119

ج4: مقام ومنزلت اجتماعی                                                                      121

ج5: تبریک اعیاد و مناسبتها                                                                    124

ج6: بلیغان در نگاه بلیغ                                                                           125

مدیحه های رضی در یک نگاه                                                                  126

فصل سوم: رثاء« سوگنامه»                                                                   130

الف: افرادی که شاعر در سوگ آنها مرثیه سرایی کرده است                            133

ب: فرهنگ عاشورا در سوگنامه های حسینی (5 مرثیه با بررسی محتوایی آنها) 138

ج: غمنامه ی مادر و تجلیل از مقام و منزلت زن مسلمان                                153

د: بررسی ساختار سوگنامه های رضی                                                       158

هـ : مضامین و موضوعات سوگنامه ها                                                       162

هـ 1: سرانجام و سرنوشت انسان                                                               164

هـ 2: پدیده ی مرگ و تأثیر آن بر مرثیه های رضی                                       165

هـ 3:بزرگداشت و بیان فضائل متوفی                                                          167

هـ 4: تسلیت و همدردی با بازماندگان متوفی                                                171

هـ 5: اعلان جنگ با مرگ                                                                       172

هـ 6: تجلی رثای دوران جاهلیت در سوگنامه های شاعر                       173

نقد وبررسی سوگنامه های سید سوگوار                                                       174

فصل چهارم: فخر و حماسه                                                            178

الف: بررسی ساختار فخریات                                                                    181

ب: مضامین فخریه های رضی                                                                182

ب1:افتخار به اصل ونسب( شجره ی طیبه)                                       183

ب2: شاعری الگو در میدان اخلاق و عمل                                        189

ب3: قله ی عظمت در کوهسار ادب                                                  195

ج: ابعاد و ویژگی های فخریات رضی                                                        197

د: مقایسه ای میان فخریه های رضی و متنبّی                                               200

فصل پنجم: غزلیات و حجازیات                                                               204

ترانه های سرزمین یار( حجازیات)                                                            206

الف: بررسی ساختارغزلیات                                                                     210

ب: مضامین وموضوعات غزلهای رضی                                                   213

ج: ابعاد و ویژگی های غزلهای رضی                                                        215

حجازیات یا ترانه های سرزمین یار:                                                 218

 الف: ساختار ترانه های سرزمین یار( غزلهای حجازی)                                 218

متن و ترجمه غزل« لیلة السفح»                                                               219

نقد وبررسی غزل« لیلة السفح»                                                                 224

برگزیده غزل« یا ظبیة البان...»                                                                229

ب: بررسی مکانهای سرزمین حجاز در حجازیات                                232

ج: مضامین و موضوعات غزلهای حجازی                                                 233

د: جایگاه حجازیات و تأثیرآن بر ادبیات عرب                                              234

فصل ششم: هجویات                                                                     237

الف: موضوعات و مضامین هجوهای رضی                                               238

1) هجو اخلاقی                                                                                    238

2) هجو سیاسی                                                                                      240

ب: نمونه هایی از هجویات رضی                                                              241

فصل هفتم: پند و اندرز و حکمتها                      

الف: نمای کلی حکمتهای رضی                                                                243

ب: نمونه هایی از سخنان حکیمانه ی رضی                                                 244

زبدة البحث (چکیده پایان نامه به زبان عربی)                                              249

منابع                                                                                                   265

چکیده انگلیسی                                                                                      269

 

 

 

موضوع: برای شناخت و شناساندن شخصیتهای برجسته علمی، یکی از بهترین روشها بررسی آثار مکتوب آنان است که بازتاب آرا و اندیشه ها و تجلیگاه علم و دانش آنهاست از آنجائیکه شناخت دقیق افکار و اندیشه های هر یک از بزرگان  می تواند چراغ روشنگری فراروی نسل جوان باشد ما را بر آن داشت تا برای تحقق این آرمان مقدس، دست به دامن آسمان پرستاره ی علم ادب ببریم تا چراغی برگیریم.

 

لذا در این کهکشان، ستاره ای را رصد کردیم که هرچند غبار غرض ورزی وجهل آمیخته با گذشت زمان، چهره ی عالمتاب او را تا حدودی پوشانده است و آنگونه که شایسته شخصیت او بوده برای جهان علم و ادب شناخته نشده است.

 

 وی شخصیت بی نظیری است که با داشتن مناصب فقاهت و زعامت و نقابت علویان و مناصب مختلف سیاسی، هیچگاه شیفته مظاهر و زخارف دنیوی نشد و لذا بواسطه ی اتصال به حقیقت هستی، اهل دل بود. عاطفه ی سرشار، روحیه ی حساس، وقریحه ی وقاد او باعث گردید که برای بیان حقایق و ثبت وقایع سلاح قدرتمند خود را بکار گیرد و در جهت تحقق اهداف و آرمانهایش گوش به ندای دل دهد که نتیجه آن اشعار نغز و دلنشین و سخنان زیبای اوست که دیوان شعری با چنین گلهایی فراهم آورد. با توجه به اینکه دیوان اشعار این نادره ی دوران بازتاب اندیشه های عمیق و آئینه ی تمام نمای سلوک عرفانی اوست ایجاب می کند که برای شناسایی اندیشمند فرزانه و شاعر گرانمایه، دیوان اشعار او را درکنار آثار گرانبها و ارزشمند فقهی و کلامی اش کاملاً مورد نقد و بررسی علمی و ادبی قرار گیرد.

 


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه نقد و بررسی دیوان سید رضی« ره»

تحقیق در مورد استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)


تحقیق در مورد استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه15

 

شهریار

 

استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) در سال ۱۲۸۵ هجری شمس در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای خشکاب در بخش قره چمن آذربایجان متولد شد. پدرش حاجی میر آقا خشکنابی و از وکلای مبرز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دوره خود و با اینان و کریم الطبع بود.
او در اوایل شاعری بهجت تخلص میکرد و بعداْ دوباره با فال حافظ تخلص خواست که دوبیت شاهد از دیوان آمد و خواجه تخلص او را شهریار تعیین کرد. او تحصیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تبریز و دارالفنون تهران گذراند و تا کلاس آخر مدرسه طب تحصیل کرد و به مدارج بالایی دست یافت ولی در سالها آخر تحصیل این رشته دست تقدیر او را به دام عشقی نافرجام گرفتار ساخت و این ناکامی موهبتی بود الهی؛ که در آتش درون وسوز و التهاب شاعر را شعله ور ساخت و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژه ای کشانید تا جایی که از بند علائق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سروده هایش رنگ و بوی دیگر یافت و شاعر در آغازین دوران جوانی به وجهی نیک از عهد این آزمون درد و رنج برآمد و برپایه هنری اش به سرحد کمال معنوی رسید. غالب غزلهای سوزناک او که به دائقه عموم خوش آیند است. این عشق مجاز است که در قصیده زفاف شاعر که شب عروسی معشوقه هم هست؛ با یک قوس صعودی اوج گرفته؛ به عشق عرفانی و الهی تبدیل میشود. ولی به قول خودش این عشق مجاز به حالت سکرات بوده و حسن طبیعت هم مدتها به همان صورت اولی برای او تجلی کرده و شهریار هم بازبان اولی با او صحبت کرده است.
اصولاْ شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده میشود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود به افسانه زندگی او نزدیک است. عشقهای عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزلهای انتظار؛ جمع وتفریق؛ وحشی شکار؛ یوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ ونای شبان و اشک مریم: دو مرغ بهشتی....... و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد. محرومیت وناکامیهای شهریار در غزلهای گوهرفروش: ناکامیها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوی شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بیان شده است. خیلی از خاطرات تلخ و شیرین او در هذیان دل: حیدربابا: مومیای و افسانه شب به نظر میرسد.
استاد شهریار سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانه پربار و افتخار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ به ملکوت اعلی پیوست و پیکرش در مقبره الشعرای تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار است به خاک شپرده شد.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)