اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره امام حسین (ع) و یاران او

اختصاصی از اس فایل تحقیق درباره امام حسین (ع) و یاران او دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره امام حسین (ع) و یاران او


تحقیق درباره امام حسین (ع) و یاران او

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:4

فهرست و توضیحات:

امام حسین (ع) و یاران او

امام حسین و مظلومیت

عاشورا و انتظار

اسلامی

نهضت عاشورا به لحاظ ماهیت اسلام خواهی، اصلاح طلبی و ظلم ستیزی اش، همواره الهام بخش انقلابیون و حرکتهای اصلاحی بوده است، انقلاب اسلامی ایران نیز از آن سر چشمه سیراب شدو از محتوای عاشورا الهام گرفت، شرایط سیاسی و اجتماعی ایران قبل از انقلاب، شبیه دوران بنی امیه بود، فساد و ظلم حاکمیت داشت، اسلام در حال فراموشی و انزوا بود، ابتذال فرهنگی غربزدگی، معروف شدن منکر، منکر شدن معروف، زندان وشکنجه آزاد مردان وحیف و میل بیت المال و… ، همه شرایطی را به وجود آورده بود که اصلاحی عمیق را می طلبید امام خمینی (ره) با الهام از عاشورا، روح حماسه و غیرت دینی را در مردم دمید و آنان را به حکومت اسلامی و حاکمیت ارزشهای قرآنی فرا خواند، همانند جدش سید الشهداء مفاسد رژیم منحط طاغوت را بر شمرد و از تبیین مفاسد معاویه، یزید، ابن زیـاد و … ذهنها بـه مفـاسد و مظـالم طاغوتیان منتقل می شد. ولـذا مـردم مبارزات خـود را بـر ضد یـزید زمـانـه می دانستند و شعارهای زمـان انقلاب، ایـن پیـونـد را تـائید می کند، مـردم می گفتند


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره امام حسین (ع) و یاران او

تحقیق در مورد امام حسین ( ع ) و هفتاد و تن یاران

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد امام حسین ( ع ) و هفتاد و تن یاران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد امام حسین ( ع ) و هفتاد و تن یاران


تحقیق در مورد امام حسین ( ع ) و هفتاد و تن یاران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:36

 

  

 فهرست مطالب

 

  امام حسین ( ع ) و هفتاد و تن یاران

مقدمه :

 

علی اکبر :

 

علی اصغر :

ابوالفضل العباس

عبدالله بن امام علی ( ع )

 

عثمان بن امام علی ( ع )

 

جعفر بن امام علی ( ع )

محمد بن امام علی

ابوبکر بن امام حسن ( ع )

 

قاسم بن حسن ( ع )

 

عون بن عبدالله جعفر ( ع )

 

محمد بن عبدالله جعفر ( ع )

 

عبدالله بن حسن ( ع )

عبدالرحمان بن عقیل جعفر بن عقیل عبدالله بن مسلم بن عقیل

محمد بن ابی سعید بن عقیل ( ع )

بشر بن عمرو حضرمی حر ریاحی نافع بن هلال یزید بن حسین حبیب بن مظاهر یزید بن زیاد کندی

اسلم :

قارب عبدالله بن عمید کلبی

جابرین عروه غفاری

جون غفاری

سالم بن عمرو  

 

 

 

 

 

 

مقدمه :

کربلا سرزمین خون ، ایثار ، شهادت ، پیام . کربلا سرزمینی به پهنای فلک ، به بلندای آفتاب ، سرزمین انسانهایی که عاشقانه در کنار رهبر الهی ، از سلالة طلاها ، در راه پاسداری و اعتلای کلمه العلیا ، جان یافتند و زور ، زر ، تزویه و کفر اموی را باطل نمودند سلام خدا بر تو ای حسین ( ع ) ای سالار شهیدان  و بر روان پاک فرزند برومند و برادران فداکار و کودک شیر خوارت و درود بی پایان بر ارواح آن پاکانی که با یک جهان شهامت جان و خویش را در کف اخلاص نهاده و در رکاب مقدست خود را قربان دین و شریعت نمودند و با دادن سرمای پر شور و هیجان خود از حریم قرآن و عترت ( ع ) دفاع کردند و با ریختن خون خویش درخت فرخنده اسلام را آبیاری و تربت خجسته کربلا را رنگین ساخته و با صورتی آغشته به خون لبخند زنان پیک مرگ را استقبال نمودند و دامن خاک را از قطعات بدن خویش پر از عظمت ساخته و با کشش معنوی خود قلوب جهانیان را متوجه خویش کرده و مزار خود را قبله گاه ارباب معرفت نمودند .

علی اکبر :

آن جناب که بزرگترین فرزند امام حسین ( ع ) است در اوایل خلافت عثمان متولد شد کینه حضرت علی اکبر ( ع ) ابوالحسن و در حادثه کربلا ، بیست و هفت ساله بود . آن حضرت با دختری از نوادگان ‹‹ ام ولد ›› ازدواج کرده ولی فرزندی نداشت 1 . آن حضرت اولین شهید از بنی هاشم بود . او جوانی خوش چهره ، زیبا ، با وقار ، شجاع ، سخاوتمند و در عین حال خویشتن دار بود 2 . هنگام شهادتش امام حسین ( ع ) خود را به بالین علی اکبر رساند و او را به سینه اش چسباند چهره ی مبارکش را بر چهره فرزند نهاد و کلماتی زیر لب زمزمه کرد و پس از لحظاتی علی اکبر شهید شد .

علی اصغر :

علی اصغر در مدینه متولد شد و مشهور است که هنگام شهادت 6 ماهه بود و تنها خواهر علی اصغر حضرت سکینه می باشد . امام حسین ( ع ) هنگامی که برای وداع دوباره به سوی خیمه ها آمد صدای علی اصغر را شنید که از تشنگی گریه می کرد به حضرت زینب فرمود :‌ آن کودک را به من بده تا بالا و وداع کنم سپس او را در بغل گرفت و بوسید و به سوی دشمنان آمد و فریاد زد اگر به من رحم نمی کنید به این نوزاد ترحم کنید ناگهان حرمه بن کامل اسدی تیری به سوی علی اصغر پرتاب کرد که بر گلوی او نشست و او را به شهادت رساند . امام ( ع ) کودک را به خواهرش داد و مشت خود را از خون علی اصغر پر کرده و به سوی آسمان افکند و فرمود : آنچه بر من آمد بسی آسان است ، چرا که در پیش چشم خداست .

ابوالفضل العباس

چهارمین پسر حضرت علی بود . حضرت ابوالفضل در سال بیست و شش هجری متولد و مادرش حضرت 1 ام النبین ( فاطمه ) بود . پدرش امام علی ( ع ) به پیشنهاد برادرش حضرت عقیل با حضرت ام النبین ازدواج کرد تا صاحب پسرانی شجاع و رشید گردد که حضرت ابوالفضل حاصل این ازدواج بود و در سی و چهار سالگی در کربلا به شهادت رسید . حضرت عباس آخرین سخنانش را اینگونه به برادرش گفت : ‹‹  برادر مرا به خیمه گاه کودکان مبر از آنها خجالت می کشم که نتوانستم برایشان آب بیاورم آنگاه چشمانش را برای همیشه بست .

عبدالله بن امام علی ( ع )

عبدالله که کینه اش ‹‹  ابو محمد ›› بود در سال 36 هجری به دنیا آمد و پنجمین پسر حضرت امام علی ( ع ) است . در زمان شهادتش بیست و پنج سال داشت و به دست ‹‹هانی بن تثبیت ›› به شهادت رسید . عبدالله اکبر در هنگام نبرد این رجزها را می خواند ‹‹من پسر مرد دلاور و بخشنده ام ، آن مرد علی نیکوکار است که شمشیر پیامبر ( ص ) بود و کیفر دهنده ای که آثار ترس از او در هر جماعتی آشکار است .

 

 

عثمان بن امام علی ( ع )

کینه اش‹‹  ابو عمرو ›› متولد سال چهلم هجری بود . سومین پسر ام النبین ( ع ) هنگام شهادت بیست و یک ساله بود و فرزندی نداشت . حضرت علی ( ع ) به یاد بود

محابی بزرگوار ، جناب عثمان بن مظمون فرزندش را ‹‹  عثمان ›› نام نهاد . عثمان بن علی (ع ) در میدان جنگ این رجز را خواند ‹‹  منم عثمان صاحب افتخارات ، آقایم علی (ع) است که کارهای نیکش آشکار است و این حسین است که سرور خوبان و سرور هر کوچک و بزرگ است ›› .


1 . انصار الحسین ، ص 125

2 . انصار الحسین ، ص 125

 

1 . العقدا نمرید ، ج 4 ، ص 360 .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد امام حسین ( ع ) و هفتاد و تن یاران

تحقیق در مورد سلمان و بلال

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد سلمان و بلال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سلمان و بلال


تحقیق در مورد سلمان و بلال

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:html

 

 

 

 

فهرست مطالب 
سلمان از زبان خودش
فضیلت هاى برجسته سلمان
علم
ولایت
زهد
عبادت
کرامات
سلمان منا اهل البیت
نقش سلمان در جنگ ها
شجاعت سلمان در جنگ
ابتکارات نظامى سلمان
سلمان و حکومت مدائن
وفات سلمان
سخنانى از سلمان
زیارت سلمان
زیارت جناب سلمان ره
بلال فریاد بلند اسلام
بلال
در آستان اسلام
شکنجه در راه خدا
آزادى بلال
هجرت به مدینه
اولین مؤ ذن
ازدواج
بلال ، در میدان هاى جنگ
بلال ، خزانه دار پیامبر
بلال ، در فتح مکه
در آستان وفات پیامبر (ص )
دیگر بلال الله اکبر بر نیاورد
تبعید بلال
بلال ، راوى سخنان پیامبر (ص )
وفات بلال ، آغاز حیات جاودان
مقدمه : سلمان کیست ؟ 
دراین نوشته با چهره پر فروغش و شخصیت استثنایى اش آشنا خواهیم شد. اما...به صورت خلاصه اینکه : سلمان ، جویاى حق و طالب یقینى از ایران بود.
پس از فراز و نشیب هاى گوناگون در زندگى حقجویانه اش و پیمودن راههایى طولانى و سفرهایى پر ماجرا، بالاءخره به حق رسید و خدا را شناخت و مزد آنهمه تلاش را براى رسیدن به راه درست و مکتب الهى ، دراسلام یافت .

آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز

 

پاى پر آبله و بادیه پیماى من است

در راه حق طلبى ، حتى به بردگى هم گرفتار شد ولى در نهایت ، به هدف رسید و در اسلام مقامى بس والا یافت و مدال افتخارآفرین سلمان ،از خانواده من است (1) را از جانب پیامبر دریافت نمود.
در دوران شکوفایى نهضت اسلام ، خدمات ارزنده اى نمود و از یاران بسیار نزدیک و مقرب پیامبر شد و پس از رحلت آن حضرت ، همواره در راه حق ، استوار و ثابت قدم ماند.
در زهد و تقوا، زبانزد خاص و عام بود.
در عبادت و جهاد، نمونه بشارت مى رفت .
در علم و ایمان ، سرآمد روزگار خود بود.
تواضع و فروتنى اش ، ایمان و اخلاصش نسبت به اهلبیت ، پایدارى اش در راه حق و استوارى اش در خط ولایت ، خضوع و خشوعش ، عدالت و کمالش ، همه و همه ، الگو و اسوه اى براى طالبان راه در میان آنهمه بیراهه و انحراف بود.
سلمان ، به افتخار اسلام نایل گشت ، توسط پیامبر آزاد شد، مدتى حاکم مداین بود، و در همه حال ، گامى از راه دین کنار نرفت .
سلمان ، این عصاره فضیلت ها و کمالات ، در سال 35هجرى ، در حالیکه 350سال از عمرش مى گذشت ، با فرجامى نیک و عاقبتى خداپسند، به دیدار حق شتافت .
این ، اجمالى بود از چهره این صحابى بزرگ و شخصیت بى نظیر عالم اسلام که در این مقدمه اشاره شد.
صفحات این نوشته ، ما را با سیماى الهام بخش سلمان ، این مسلمان واقعى بیشتر آشنا خواهد ساخت ، تا از این اسوه ، سرمشق بگیریم و به این الگو،تاءسى بجوییم .
اینک ، پا به پاى تاریخ ، همراه باسلمان :
سلمان از زبان خودش 
سلمان را بى واسطه از زبان خودش بشناسیم . در حدیثى طولانى ، سلمان زندگى و تاریخچه حیات پیش از اسلام خود را اینگونه بیان کرده است :
در روستاى جى اصفهان (2) دهقان زاده اى بودم که پدرم در زمین خود کشاورزى مى کرد و به من علاقه زیادى داشت .
در آیین مجوس (3) خیلى زحمت کشیدم ، همیشه مواظب آتشى بودم که مى افروختیم و نمى گذاشتم که خاموش شود.
پدرم باغى داشت ، روزى مرا به آنجا فرستاد. در راه به کلیساى مسیحیان رسیدیم . صداى نماز و نیایش آنها، مرا مجذوب ساخت .
براى کسب خبر بیشتر به درون صومعه رفتم . با دیدن مراسم نیایش آنان ، با خود گفتم ، این دین بهتر از آیین ماست . تا غروب همانجا ماندم و به باغ پدرم نرفتم تا اینکه کسى را به دنبال من فرستاد.
بدنبال این رغبت و علاقه ، از مرکز دین آنان پرسیدم ؛ گفتند: در شام است .
چون پیش پدرم برگشتم مشاهدات خود و علاقه خویش را نسبت به معبد و آیین آنان ابراز کردم . پدرم با من در این باره بحث کرد و گفتگوهایمان به مشاجره کشید تا اینکه مرا زندانى ساخت و بر پاهایم زنجیر بست .
به مسیحیان پیغام دادم که من دین آنان را برگزیده ام . هر گاه قافله اى از شام بر آنان وارد شود مرا باخبر سازند تا همراهشان به شام بروم . و چنین کردم . از بند پدر گریخته و همراه کاروان به شام رفتم و به حضور اسقف ، که رئیس ‍ کلیسا و عالم بزرگشان بود رفته ، داستان خویش را برایش نقل کردم ، پیش او بودم و به عبادت و درس مى پرداختم .
پس از فوت آن اسقف که مردى دنیا دوست بود، جانشین وى را که به امور آخرت راغب تر و در دین کوشاتر بود، بیشتر دوست داشتم . محبت شدید من نسبت به او، دیرى نپائید، زیرا مرگ او هم فرا رسید.قبل از فوتش از او راهنمائى خواستم و پرسیدم که پس از خود، مرا به خدمت چه کسى توصیه مى کنى ؟ و او مرا به مردى در موصل راهنمائى کرد. پس از مدتى که در موصل بودم ، با فوت او، براى آینده امور دین خود، سراغ عابدى در نصیبین رفتم و پس از وى هم ، آهنگ سفر به عموریه - یکى از شهرهاى روم - کردم و ضمن استفاده از محضر اسقف آنجا، براى امرار معاش خود چند گاو و گوسفند خریدم .
به آن شخص گفتم : پس از خود، مرا به التزام و خدمت چه کسى سفارش ‍ مى کنى ؟ گفت من کسى را که مثل خودم باشد سراغ ندارم . ولى تو در عصرى زندگى مى کنى که بعثت پیامبرى بر اساس آئین حق ابراهیم (ع ) نزدیک است . آن پیامبر به سرزمینى داراى نخلستان که بین دو بیابان سنگلاخ واقع شده هجرت مى کند. اگر توانستى خود را به او برسان .
از نشانه هاى آن پیامبر اینست که : صدقه نمى خورد، ولى هدیه قبول مى کند و میان دو کتف او نشانه نبوت نقش بسته است ، اگر او را ببینى حتما مى شناسى .
روزى همراه قافله اى که از جزیرة العرب بود به سوى آن دیار روان شدم . آنها از روى ستم ، مرا در وادى القرى به یک یهودى فروختند. مدتى به خیال اینکه این محل پر درخت ، همان سرزمین موعود است بسربردم ولى آنجا نبود. روزى یک یهودى مرا از آن مرد خرید و بهمراه خود برد تا اینکه به شهر مدینه رسیدیم .
در مدینه ، در باغ خرماى آن شخص کار مى کردم .
مدتى گذشت . خداوند آن پیامبر را برانگیخت و... بالاءخره پس از سالهائى چند که از بعثت مى گذشت به مدینه هجرت کرد و در قبا میان طایفه بنى عمروبن عوف فرود آمد. از گفتگوى مالک خود با یکى از عموزادگانش پى بردم که آن پیامبر که در جستجویش هستم هموست . شبانه بصورت مخفى از خانه آن شخص بیرون آمده خود را به قبا رساندم . خدمت پیامبر رسیدم . چند نفر هم در حضورش بودند. گفتم : شما در اینجا غریب و مسافرید. من مقدارى غذا همراه دارم که نذر کرده ام صدقه بدهم . و چه کسى از شما سزاوارتر...
پیامبر به اصحاب خود فرمود: بخورید به نام خدا. ولى خودش دست به غذا نزد. پیش خود گفتم : این نخستین نشانه ، که پیامبر صدقه نخورد.
فرداى آنروز، مجددا همراه با غذائى خدمتش رسیدم و از روى احترام ، بعنوان هدیه تقدیمش کردم . به اصحابش فرمود: بخورید به نام خدا. و خودش نیز با آنان میل فرمود. گفتم : این نشانه دوم . او هدیه را پذیرفت .
در جستجوى نشانه سوم بودم . پس از چند روز او را همراه اصحابش در قبرستان بقیع دیدم . دو عبا در بر داشت . یکى را پوشیده و یکى را به شانه انداخته بود. پشت سرش قرار گرفتم تا مهر نبوت را ببینم . همینکه متوجه مقصود من شد عبا را از دوش خود برداشت و من آن علامت و مهر نبوت را، آنگونه که توصیفش را شنیده بودم دیدم . خود را روى پایش ‍ انداخته و بر آن بوسه زدم و گریه کردم .
از من ماجرا را پرسید و من داستان و سرگذشت خویش را براى آنحضرت بازگو کردم . از آن پس ، مسلمان شدم ولى چون برده بودم از شرکت در جنگ بدر و احدمحروم ماندم .
ولى به پیشنهاد پیامبر با صاحب و مالک خود مکاتبه (4) نمودم و با یارى و کمک مسلمین و عنایت خداوند آزاد گردیدم و اینک بعنوان یک مسلمان آزاد، زندگى مى کنم و در جنگ خندق و سایر جنگها شرکت کرده ام . (5)

در دیر بود جایم به حرم رسید پایم

 

به هزار زدم تا، در کبریا زدم من

 

قدم شهود بر بارگه قدم نهادم

 

علم وجود در پیشگه خدا زدم من

فضیلت هاى برجسته سلمان 
سلمان ، که الگوى یک مسلمان کمال جو و پاک و وارسته و خود ساخته است ،ارزشهاى متعالى بسیارى را در وجود خویش ، جمع کرده بود و فضیلت هاى گوناگونى را دارا بود.به برخى از این فضائل ، که نمود و جلوه بیشترى دارد اشاره مى کنیم :
علم 
پیامبر اسلام (ص ) فرموده است : اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسى پیدا مى کرد. (6) این ، اندازه تلاش این مرد را در راه حقجوئى میرساند. در میان صحابه پیامبر، کسى در علم و دانش به پاى سلمان نرسیده است . سلمان ، در طول عمر سیصدو پنجاه ساله اش ، (7) بصورت مداوم در راه کسب آگاهى و معرفت مى کوشید و بهمین منظور هم سالیانى دراز، در خدمت رجال بزرگ مسیحیت بود و پیش از اسلام ، از اوصیاء حضرت عیسى (ع ) بشمار مى رفت .
پس از مسلمان شدن هم ، از یاران ویژه پیامبر بود و در اوقات خاصى با آنحضرت خلوت مى کرد و از آنحضرت ، کسب علم مى کرد. (8) بى جهت نیست که در روایات ، او را نمونه لقمان حکیم یاد کرده اند.
وسعت و عمق آگاهیهاى سلمان ، به حدى بود که براى هر کس قابل هضم نیست . انسان ها به اندازه ظرفیت وجودى خویش مى توانند حامل علم باشند. سلمان در یکى از سخنانش از مقام علمى خود اینگونه تعبیر کرده است :
اى مردم ! اگر من از آنچه میدانستم شما را مطلع مى کردم ، مى گفتید سلمان دیوانه است ، یا بر قاتل سلمان درود مى فرستادید.(9)
سلمان ، داراى علم بلایا و منایا (آگاهى از حوادث آینده ...) بود و همچنین از متوسمین (قیافه شناس ) و محدثین بود (محدث کسى است که از غیب به او خبر میرسد). جایگاه علمى سلمان چنان بود که امام صادق (ع ) درباره اش فرموده است :
در اسلام ، مردى که فقیه تر از همه مردم باشد، همچون سلمان ، آفریده نشده است .(10)
حضرت على (ع ) و دیگر پیشوایان معصوم ، از سلمان بعنوان دانا به علوم گذشتگان و آیندگان یاد کرده اند. هنگامى که امیرالمومنین (ع ) احوال یاران رسولخدا را بیان مى کند، وقتى به نام سلمان مى رسد، مى فرماید:
به به ، سلمان از ما خانواده است ، شما همانند سلمان را کجا مى یابید؟ او همچون لقمان حکیم است و علم اول و آخر را مى داند، سلمان دریائى بیکران است ... (11)
سلمان ، گنجینه علوم محمدى بود. در یک شرفیابى که سلمان خدمت پیامبر رسید، ضمن تکریم و احترامى که پیامبر از او کرد و کنار خود نشاند، فرمود:
سلمان ! تو شب را به صبح آوردى در حالیکه علوم و اسرار ما را در صندوقچه سینه خود محفوظ داشتى ، به آنچه ما امر و نهى کردیم دانائى ،
تو آموزگار مسلمانانى ، مردم باید آداب و دستورات دین را از تو بیاموزند. سلمان ! به خدا سوگند، تو گذرگاه دانش اهلبیت من هستى ، هر که علم تاءویل و تنزیل و رموز و اسرار ما را بخواهد، باید از تو پیروى کند.

دانش سلمان ، به معارف فکرى منحصر نمى شد.آگاهیهاى فنى او هم در حد بالائى بود.در جنگ خندق ، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر پیشنهاد کرد و عملى شد.همچنین در جنگ طائف ، براى در هم کوبیدن قلعه هاى مشرکین ، طرح ساختن منجنیق ، از ابتکاراتى است که به سلمان نسبت داده شده است ، که بعداً به این دو نمونه اشاره خواهیم کرد.
ولایت  
منظور از ولایت ، آن شناخت و معرفت و محبتى است که انسان را نسبت
به امام بر حق ، مطیع مى سازد. ولایت ، پذیرش و اعتقاد به رهبرى امیرالمؤ منین و امامان شیعه است و یک فلسفه سیاسى ، اعتقادى و اجتماعى سرنوشت ساز براى مسلمین است .
سلمان ، درباره حضرت على (ع ) عقیده و معرفت خاصى داشت و مقام او را مى دانست و او را به عنوان امام و خلیفه پیامبر و وارث علوم انبیاء مى شناخت و پس از وفات پیامبر هم ، در خط صحیح و صراط مستقیم ولایت ، ثابت و استوار باقى ماند و یکى از دوازده نفرى بود که در مسجد و در حضور همه ، با یادآورى سفارشها و توصیه هاى پیامبر، از حق على (ع )، که حق امت بود، دفاع کرد. سلمان دومین نفرى بود که در حضور خلیفه وقت ، بپا خاست و چنین گفت :
کردید و نکردید و ندانید چه کردید (12)... اى ابوبکر هنگامى که براى تو جریانى پیش آید که حکم آنرا ندانى ، به چه چیز تکیه خواهى کرد؟ هنگامى که از تو سؤ ال شود چیزى که نمى دانى به چه کس پناه خواهى برد؟ چه عذرى دارى که خود را بر داناتر از خود و نزدیکترین افراد به پیامبر و دانا به تاءویل کتاب خدا و سنت پیامبر مقدم مى دارى ؟ کسى که پیامبر او را در زمان حیاتش مقدم داشته و هنگام وفاتش ، شما را درباره او توصیه کرده است . شما کسانى هستید که فرمان پیامبر را فراموش کرده و وصیت او را از یاد بردید و وعده او را مخالفت کردید و... (13)
سخنان سلمان طولانى است و بطور عمده در دفاع از حقى است که پس از پیامبر نادیده گرفته شد و بناى اختلاف و شکاف بین مسلمین از همان روز و بخاطر همان حوادث نهاده گشت .
آنچه در حوادث و پیشامدها براى یک مسلمان مهم است ، گم نکردن راه و مفتون نشدن به جاذبه هائى که برفتنه ها و تزویرها استوار است . پاى بندى به ولایت دقیقا همین حرکت در خط رهبرى صحیح ائمه و اطاعت از فرمان خدا و رسول در مورد امام است و سلمان ، چهره درخشان معتقدین به این ولایت بود.
سلمان ، در خطبه اى که پیرامون ولایت دارد، گفته است :
آگاه باشید!... اگر از نخست ، ولایت امر را به على علیه السلام واگذاشته بودید از آسمان و زمین و از بالاى سر و زیر پا مى خوردید،...پس منتظر بلا باشید، من رابطه ولاء خود را با شما قطع مى کنم آگاه باشید اگر وظیفه من ، دفع ستم و قیام به وظیفه و یارى دین باشد، شمشیر خود را بر دوش نهاده ، قدم به قدم شمشیر مى زنم و مى شکافم و پیش مى روم .
اى مردم !... هرگاه فتنه ها را دیدید که همچون پاره هاى ظلمت در شب تار بسراغ شما مى آید و قصد نابودى تان را دارد و حتى تکسواران و سخنوران و پیشگامان را هم از آن ایمنى نیست ، پس ملازم آل محمد باشید که آنان قافله سالاران بهشتند. و بر شما باد ملازمت على (ع ). بخدا سوگند ما در زمان پیامبر، بر او بعنوان ولایت سلام دادیم .
آگاه باشید... که من امر خود را آشکارا بیان کردم ، و بخداوند ایمان آورده و تسلیم پیامبر هستم و به تبعیت از مولاى خودم که مولاى هر مسلمان است ، افتخار مى کنم .
(14)
روزى امیرالمؤ منین علیه السلام سوار بر اسب ، از نزدیک سلمان که با جمعى نشسته بود، گذشت . سلمان به همراهان خود گفت : چرا برنمى خیزید تا دامان او را گرفته و از وى مسئله بپرسیم ؟ سوگند به خداوند، جز او کسى دیگرى شما را به راه انبیاء هدایت نمى کند. او عالم ربانى روى زمین و تنها تکیه گاه مردم است . با از دست دادن وى ، علم را از دست مى دهید. آنوقت است که منکرات در بین مردم شایع مى گردد.
ابن عباس ، سلمان را در خواب دید و از او پرسید: در بهشت ، پس از ایمان به خدا و رسول ، چه چیز برتر است ؟ سلمان پاسخ داد: پس از ایمان به خدا و پیامبر، هیچ چیز با ارزش تر و برتر از دوستى و ولایت على ابن ابیطالب (ع ) و پیروى از او نیست . (15)
گر چه پیشواى شایسته و خط صحیح رهبرى ، در نظر سلمان ، همان على ابن ابیطالب و امامت او بود و همیشه در بیان فضائل آنحضرت ، زبان سلمان گویا بود، ولى در عین حال ، براى حفظ وحدت مسلمین ، با خلیفه بیعت کرد و مانع از بروز اختلافى به نفع دشمنان اسلام گردید.
زهد 
دل نبستن به حیات دنیوى و آزاد بودن از تعلقات و وابستگیها به دنیا، اسیر نشدن در برابر جاذبه هاى فریبنده زندگى ، گذرا و بى ارزش دانستن دنیا در برابر آخرت و سعادت جاودانه و معنویت و... مجموعا ارزشى است که مى توان نام زهد را بر آن گذاشت .
سلمان در زهد و پارسائى هم به مقام بلندى رسیده بود که الگو و نمونه شناخته مى شد و به زهدش مثل مى زدند و در ستایش از کسى که به اوج تقوا و پارسائى رسیده باشد بعنوان سلمان عصر، یاد مى کنند.

همچو سلمان در مسلمانى بکوش

 

اى مسلمان ، تا که سلمانت کنند

زهد و وارستگى سلمان ، از ایمان عمیق و زیاد او سر چشمه مى گرفت . چرا که هر کس ایمانى قوى داشته باشد از مدار جاذبه هاى دنیوى آزادتر است و چه کس مؤ من تر از سلمان ؟ امام صادق (ع ) فرموده است :
ایمان ، ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است (16)
سلمان ، خانه نداشت و هرگز دل به خانه سازى نمى داد، شخصى از او خواست تا برایش خانه اى بسازد ولى سلمان راضى نمى شد. با اصرار آن شخص براى ساختن خانه اى کوچک که هنگام ایستادن ، سر به سقف بخورد و هنگام خوابیدن ، پا به دیوار برسد، اجازه داد. (17)
دو نفر از دوستان سلمان به خانه او رفتند. او براى پذیرائى ، مقدارى نان و نمک بر سفره گذاشت و گفت : اگر نبود دستور پیامبر که از تکلف و خود را به زحمت افکندن براى مهمان نهى کرده است ، براى شما غذاى بهترى تهیه مى کردم .
یکى از آن دو نفر گفت : اگر با این نمک قدرى سبزى هم بود، بهتر مى شد. سلمان ، آفتابه خود را گرو گذاشت و مقدارى سبزى خرید.
پس از صرف غذا، آن میهمان در مقام شکر خدا، گفت : خدا را حمد مى کنم که ما را به آنچه داده ، قانع گردانیده است . سلمان گفت : اگر قانع بودى آفتابه من به گرو نمى رفت !...(18)
سلمان پارسا، حتى حقوق اندک سالانه خود را هم از بیت المال (حدود 4 تا 6 هزار درهم در سال ) به فقرا و نیازمندان مى داد و بسیار اندک ، براى خود بر مى داشت . در مورد یک درهمى که برمى داشت ، مى گفت : یک درهم مى دهم و برگ خرما مى خرم . با آن زنبیل درست کرده ، به سه درهم مى فروشم . از این دو درهم سود، یک درهم براى همسر و خانواده ام خرج مى کنم و درهم دیگر را در راه خدا صدقه مى دهم ... (19)
عبادت  
عبادت سلمان هم ، همچون زهد و تقوایش در حد اعلا بود. آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشترى مى داد، علم و آگاهى او بود. چرا که عبادت آگاهانه و پرستش از روى بصیرت و فهم عمیق دین ، به مراتب ارزشمندتر از عبادت سطحى و ظاهرى است و ارزش عبادت هر کس به اندازه شعور و فهمش ‍ است .
به روایت امام صادق (ع ) روزى پیامبر اسلام به یاران خود فرمود: کدامیک از شما تمام روزها را روزه مى دارد؟
سلمان گفت : من ، یا رسول الله .
پیامبر پرسید: کدامیک از شما تمام شبها را به عبادت مى گذراند؟
سلمان گفت : من ، یا رسول الله .
پیامبر پرسید: آیا کسى از شما هست که روزى یک ختم قرآن کند؟
سلمان گفت : من ، یا رسول الله .
یکى از حاضرین که از جواب هاى سلمان ناراحت شده بود و آنرا بر خود ستائى و فخرفروشى سلمان عجمى حمل مى کرد، براى رد سخنان سلمان ، گفت : اکثر روزها دیده ام که سلمان روزه نیست و بیشتر شب را هم مى خوابد و بیشتر روز را هم به سکوت مى گذراند.
پس چگونه همیشه روزه است و هر شب به نیانش خدا بیدار میماند و روزى یک ختم قرآن مى کند؟!
پیامبر فرمود ساکت باش ، تو را با مثل لقمان چه کار؟ اگر مى خواهى چگونگى اش را از خودش بپرس تا خبر دهد.
سلمان در توضیح ادعاى خود، اظهار کرد: در ماه ، سه روز روزه مى گیرم و خداوند فرموده است : هر کس عمل نیکى انجام دهد پاداش ده برابر دارد بنابراین ، چنان است که سى روز روزه گرفته ام . از طرف دیگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آنرا به روزه رمضان متصل مى کنم ، و هر که چنین کند، پاداش روزه همیشه را دارد، از رسولخدا هم شنیدم که فرمود: هر کس ‍ با طهارت بخوابد، در ثواب ، چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد. و اما ختم قرآن ، از رسولخدا درباره على ابن ابیطالب شنیدم که به او فرمود: مثل تو، همچون سوره قل هوالله است ، هر که یکبار آنرا بخواند پاداش ‍ یک سوم را دارد و هر که دو بار بخواند مثل آن است که دو ثلث قرآن را خوانده و هر که سه بار بخواند، گویا که یک ختم قرآن کرده است . یا على ! هر کس هم تو را با زبان دوست بدارد یک سوم ایمانش کامل شده ، هر که با دل و زبان دوستت بدارد، دو ثلث ، و هر که با دل و زبانش دوست بدارد و با دست هم یارى تو کند تمام ایمان را بدست آورده است ... (20)
کرامات  
کارهاى شگفت و اعمال خارق العاده و آگاهیهاى خاصى که در بعضى از بندگان خالص خدا یافت مى شود و نشانه پیوند معنوى یک انسان با خداست ، کرامت نامیده مى شود. سلمان ، بخاطر ایمان فراوان و تقوا و قرب و عبادتش ، از کرامت هم برخوردار بود. کراماتى که در مورد سلمان نقل شده است ، یا به صورت پیشگوئى از حوادث آینده و مقدرات افراد است ، یا دعاهائى که به استجابت مى رسیده یا بروز کارهائى اعجازگونه ، که همه نشانه تعالى روح سلمان است و اعطاى این کرامت ها در سایه قابلیت و استعداد خاصى است که داشته و به برکت همنشینى و استفاده هائى است
که از پیامبر و على (ع ) برده است . به چند نمونه از اینگونه فوق العادگى ها توجه کنید:
هنگامى که سلمان به مدائن مى رفت ، جمعى هم همراهش بودند. یکى از همراهان مى گوید: به سرزمین (کربلا که رسیدیم ، سلمان پرسید: نام این سرزمین چیست ؟ گفتیم : کربلا. گفت : آرى ! محل کشته شدن برادران من . اینجا جاى خیمه ها و باراندازهاى آنان و اینجا محل خوابیدن شتران آنهاست ، در اینجا خون هابیشان را مى ریزند، بهترین پیشینیان در اینجا کشته شده اند و بهترین آیندگان نیز در اینجا کشته مى شوند.
چون به نزدیکى کوفه رسیدند، پرسید: اینجا را چه مى نامند؟
گفته شد: حروراء. فرمود: آرى ! اینجاست که بدترین امت هاى گذشته خروج کرده اند و بدترین افراد این امت هم از اینجا خروج مى کنند (اشاره به خوارج نهروان که بر ضد على (ع ) شورش کردند) چون به کوفه رسید پرسید: اینجا کوفه است ؟ گفتند: آرى . فرمود: اینجا نشانه اسلام است . (21) کوفه و نجف دو مرکز اسلامى بوده است .
نمونه دیگر:
زهیر بن قین (که در راه کربلا به کاروان امام حسین (ع ) ملحق شد) مى گوید: ما، همزمان با بیرون آمدن امام حسین (ع ) از مکه به طرف کوفه مى آمدیم و نمى خواستیم که با کاروان امام ، در یک منزلگاه توقف کنیم . هر وقت امام حرکت مى کرد ما مى ایستادیم و هر جا که او منزل مى کرد، ما به راه ادامه مى دادیم . در یکى از منزلگاهها بین حجاز و عراق مشغول صرف غذا بودیم که ناگهان فرستاده امام حسین ، وارد شد و سلام کرد و رو به زهیر گفت : امام تو را طلبیده است .
زهیر، اندکى تاءمل کرد. زنش به وى گفت : سبحان الله ، اى زهیر، در مقابل دعوت فرزند پیامبر، درنگ مى کنى ؟
زهیر برخاست و رفت و پس از مدتى شاد و خندان برگشت و گفت : در صف یاران حسین (ع ) قرار گرفتم !...
- در توضیح این موضع گیرى جدید، گفت :
به جنگ با رومیان که رفته بودیم ، غنائم بسیارى بدستمان رسید. سلمان که با من بود پرسید: آیا از این غنیمت ها خشنودى ؟
گفتم چطور؟ گفت : پس چقدر خوشحال خواهى شد آنگاه که سید جوانان آل محمد - امام حسین - (ع ) را درک کنى و در رکابش جهاد کنى ؟ نبرد در رکاب او، سعادت دنیا و آخرت است !
آنگاه ، زهیر از اطرافیان و خانواده اش جدا شد و بسوى امام حسین (ع ) براى جنگ در رکابش شتافت . (22)
سلمان ، با بصیرت و آگاهى خود، آینده را مى دید که این پیشگوئى را کرد که سعادت جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام ، آنهم در رکاب سالار شهیدان ، حسین بن على (ع ) نصیب زهیر خواهد شد و زهیر، در صف شهداى والامقام کربلا قرار خواهد گرفت .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سلمان و بلال