اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود پایان نامه نقش ضمیرناخودآگاه درنقاشی کودکان و سبک سوررآلیسم

اختصاصی از اس فایل دانلود پایان نامه نقش ضمیرناخودآگاه درنقاشی کودکان و سبک سوررآلیسم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه نقش ضمیرناخودآگاه درنقاشی کودکان و سبک سوررآلیسم


دانلود پایان نامه نقش ضمیرناخودآگاه درنقاشی کودکان و سبک سوررآلیسم

انسان بدوی چون «دم» یا «روان» خود را شناخت، بر او نام همزاد داد و در تصویر برکه‌ها با او ملاقات و در سایه هایش او را همراه نمود و موجودات دیگر را نیز به خود قیاس سپس بر این باور شد که جادو علمی است قابل اطمینان و او را از گزند حوادث مصون و بر غلبه با دشمنان یاری می دهد . او با جادو ، رقصها ، شکلهای نقاشی شده بسیار ساده و انتزاعی و باورهایی راسخ ، بر مراسم جادویی تأکید می ورزید و این اعمال را تنها داروی امراض و برکت ریزش باران و غلبه بر رقیب و شکار می دانست . ولی هر چه از عمر بشر گذشت ، برخورد او  با عالم خارج بیشتر ، و آزمایشهای او مکررتر شد . حوزه دید و دریافت او وسعت گرفت و مفاهیم کهنه بی اعتبار گشت . بشر بیش از بیش به جدایی بی جان و جاندار و انسان و حیوان پی برد . جان را به حیوانات و گیاهان مختص ساخت و خود را واجد چیزی پنداشت برتر و فاخرتر از جان سائقه خودبینی بر آن شد که «روان» یا «روح» آدمی کاملا" از جسم مستقل است و بر خلاف «جان حیوانی» با مردن تن، نمی میرد . او در جریان قرون ، مفهوم «روح» را گسترد و حالات «درونی»  خود  را که نمی توانست به عضو معینی نسبت دهد ، نشأت روح مرموز خود دانست. [1] «افلاطون مانند سقراط «روح» را جوهری فعال خواند که در انسان سه جلوه دارد:

عقلی و شوقی و شهوی . جلوه عقلی برترین جلوه هاست . باید بدان گرائید و کوشید تا همواره بر دو جلوه دیگر چیرگی ورزد[2]».

«از یکسو ارسطو وحدت و هماهنگی موجود میان فعالیت های ارگانیسم را «روح» نامید، روح ارسطویی به سه وجه ظاهر می شود : یکی بصورت روح گیاهی که کارش تغذیه و تولید مثل است ، دیگری روح حیوانی که احساس و  تخیل را می سازند ، دیگری روح عقلی که باقی و خالد است2».

از سوی دیگر ، طبیبان یونانی وجود روح را مورد تردید قرار دادند و بدن را موجه «حالات روانی» تلقی کردند . در قرن پنجم (قبل از مسیح) ، الکسئون از تشریح بدن انسان و تأمل در چگونگی امر «دیدن» پی برد که «مغز» انسان مبدأ اصلی حالات روحی است . ولی مغز به خودی خود کار نمی‌کند ، بلکه به وسیله «حواس» از عالم خارج مایع می‌گیرد.

با انحطاط یونانیان و برقراری رومیان بازار هواداران روح مجددا" گرم شد . دانشوران یهودی که در اسکندریه علمدار حکمت شدند ، معتقدات یهود را با فلسفه یونانی آمیختند و بیش از بیش میان جسم و جان تفاوت گذاشتند . پس از آن مسیحیت اعلام داشت که تفاوت ایندو از زمین تا آسمان است .

رنسانس اروپا ، دنیای کهنه را با تمام مفاهیم و معتقداتش لرزانید با حضور رنسانس علم و ادبیات از اسارت دین آزاد شد .  بشر با چشمان باز به تماشای عالم پرداخت به خود و آینده امیدوار گشت . و بر خلاف قرون وسطی از فکر آخرالزمان و قیام قیامت انصراف جست «اهل علم در دو میدان وسیع، بکار پرداختند . گروهی به حل و فصل مشکلات اجتماعی انسان ، و گروهی بشناخت قوای طبیعی برخاستند . مساعی این هر دو دسته بضعف دین و قدرت علوم منجمله روانشناسی انجامید[3]».

«فرانسیس بیکن باب مشاهده و تجربه را گشود . رسانید که از گوشه گرفتن و خیال بافتن و کائنات را با مفاهیم مجهولی چون «روح» و «خدا» توجیه کردن، بجایی نتوان رسید . باید بتهای فردی و سنت های اجتماعی را در هم شکست و با شکیبایی در حوزه واقعیات بمشاهده و تجربه پرداخت . زیرا به قول «گالیله» : «حتی با هزار دلیل هم نمی توان یک حقیقت تجربی را باطل کرد[4]».

با این همه روح از عرصه روانشناسی بیرون نرفت دکارت و پیروانش اگر چه نسبت به معارف گذشتگان شک نمودند و با احتیاط بحلاجی تفکرات قبل پرداختند ، اما همچنان متأثر سنتها باقی ماندند و از یک سو تضاد بین جسم و روح را مورد تاکید قرار دادند و از سوی دیگر حرکات حیوانات را تحت تأثیر عوامل مبهمی بنام «نفوس حیوانی» پنداشتند.

دوره روشن فکری از اواخر سده هفدهم آغاز گشت و در هر کشوری به رنگی در آمد: در انگلیس با مردمی اهل آزمایش و عمل ، به صورت دبستان «تجربی» در آلمان و فرانسه با اهلیتی که نظر بر عمل چیرگی داشت، دو دبستان «عقلی» و «طبیعی» اهمیت یافت . تجربیون میگفتند که نفسانیات ناشی از آزمایش های واقعی فرد است . عقلیون باور داشتند که قوای عقلی جدا از بدن است ولی با آن ارتباط دارد. طبیعیون معتقد بودند که حالات روحی مثل حرکات بدنی ، نمودهایی است که مکانیکی و مبتنی بر اعضای بدن.

در نظر پدر روانشناسی جدید ، هابس(Hobbes) ، عقل یا علم عبارت از تأثیراتی است که جبرا" بواسط حواس از عالم مادی گرفته می شود . تأثیر حسی نیز خود چیزی جز «حرکت» نیست . حرکتی که از انسجام برمی خیزد و از طریق اعضای حسی و اعصاب به مغز ما می رسد . بنابراین «احساس» حرکتی است که از اشیاء خارجی بر می خیزد و به مغز منتقل می شود . «خیال» دنباله یا اثر حرکتی است که نخست «احساس» را برمی‌انگیزد  و سپس متوقف می شود. «رویاء» هم مانند «خیال» ادامه حرکات مغزی است در غیاب محرک خارجی «عقل» و «استدلال» نیز جمع و تفریق احساسات و خیالات است[5]».

لاک که شالوده علم روانشناسی را نهاد . برخلاف دکارت ، وجود «مفاهیم فطری» یا «عقل مادرزاد» را رد کرد ، و اعلام کرد که نفسانیات ما محصول دو عامل ماشینی است : «احساس» و «تفکر» . عمل احساس سبب اخذ و دریافت تصاویر اشیاء خارجی است، و عمل تفکر باعث آمیختن تصاویر، و تشکیل قوای عقلی از قبیل «حافظه» و «تخیل» و «استدلال» اما عمل تفکر ناشی از عقل یا روح نیست ، بلکه تابع و ماحصل قوانین «پیوستگی» تصورات است . [6]


1-  فروید، زیگوند، آینده یک پندار ، هاشمی رضی ، چاپ دوم ، انتشارات آسیا، تهران (1357) ص 154تا 143.

1-آریان پور . امیرحسین، فرویدیسم چاپ دوم انتشارات امیرکبیر. تهران (1357) ص 20و19.

2- آریان پور، همان منبع ، ص 22.

  • آریان پور.امیرحسین.فرویدیسیم .ص 22.

       [4]- آریان پور. امیرحسین . همان منبع، ص 23.

1-آریان پور ، فرویدیسم، ص 24 .

1-( ر . ک ) ، فروید، زیگموند، آینده یک پندار ، 247 ، 238 .

چکیده
پیشگفتار
مقدمه1
فصل اول: ضمیرناخودآگاه چیست
بخش اول
ضمیر ناخود آگاه چیست؟9
آشنایی با دو نیمکره12
بخش دوم
فروید و ضمیر ناخودآگاه21
نظریه‌هایی در مورد ناخودآگاه30
فصل دوم : آفرینش هنری کودکان
بخش اول
تاریخچة مطالعة نقاشی کودکان41
طبقه‌بندی مراحل رشد نقاشی در کودکان42
الف – خط‌خطی کردن ( از تولد تا دو سالگی )43
ب – از دوسالگی تا پنج سالگی ( ماندالا)45
ج – پنج تا هشت سالگی (شفاف‌بینی‌ )48
د- هشت تا سیزده سالگی (واقع‌گرایی بصری)49
مراحل رشد از دیدگاه پیاژه 51
مراحل رشد از دیدگاه فروید58
بخش دوم
نقاشی چیست؟66
الف – خط 67
ب - فضا68
ج – رنگ69
د – تصویر 69
هـ – سنبلها و نمادها70
نظریهای ادراکی تصاویر72
الف – نظریه‌های پرسپکتیو ـ فرافکنی72
ب - نظریه‌های بوم شناختی گیبسون74
ج - نظریة ساختمان‌گرایان دربارة ادراک تصویر76
د - نظریة گشتالت ادراک تصویری79
بخش سوم
فرآیندهای پیچیده نقاشی و تأثیرات آن بر نقاشی کودکان84
الف – زبان گرافیکی در نقاشی کودکان85
 - شکلهای ساده85
 - رجهان الگو و حرکت88
 - ترکیب‌بندی شکلهای و خطوط89
- تعیین محل90
- ترتیب و توالی91
 - برنامه‌ریزی92
- طرح93
ب – تأثیر موقعیت نسبی نقاشی95
ج – تأثیر سرمشقهای بصری و مکانی96
فصل سوم
افکار فروید و کاربردهای ضمیر ناخودآگاه در شکل‌گیری سبک سوررآلیسم
بخش اول
هنر نوین109
سرآغاز109
الف – مفهوم، شناخت، تصویر110
ب – سبک، شکل، محتوا113
بخش دوم
دادا بستری برای سوررآلیسم118
الف – باروک تا دادا119
ب – داداایسم125
 - آ‎غاز کار125
- مانیفست‌ و بیانیه‌ها129
- نتیجه و پایان کار داداایسم131
بخش سوم
فروید و مراتب سوررآلیسم136
 الف – اتوماتیسم پدیده خود انگیختگی136
ب – ضمیر ناخودآگاه142
- تخیل144
- رؤیا147
- نماد151
ج – از ارسطو تا هگل154
 د -نظریه‌های هنری فروید159
تصعید یا برتر نمودن161

بخش چهارم
سوررآلیسم
الف- آغاز کار165
ب- بحثی در باب سوررآلیسم166
فصل چهارم:
مقایسه نقش ضمیر ناخودآگاه در آثار هنری کودک و هنرمندان سوررآلیسم
بخش اول
روش تحلیلی ساختار نقاشی کودکان169
سرآغاز169
بررسی ویژگی‌های ساختاری و محتوای نقاشی در کودکان171
الف – تحلیل فضای نقاشی کودکان171
ب – خطوط ترسیمی175
ج –رنگ و تخیلات177
 - نماد رنگها184
  جنبه های تحلیلی ساختار نقاشی کودکان190
الف – نمادگرایی‌ کلی و اجزای نمادین در نقاشی کودکان191
- خانه – درخت – آدمک191
بررسی سمبولیک ( اعضای آدمک )204
الف – سر 204
ب – صورت204
ج – تنه207
د – اعضا208
هـ – خورشید و ماه211
 و – حیوانات213
نقاشی و ناسازگاری215
- عقب افتادگی ذهنی217
تفسیر نقاشی کودکان218
سایه زدن218
هنر و درک هنری کودکان229
بخش دوم
تحلیل آثار نقاشی سوررآلیسم232
سر آغاز 232
تحلیل در آثار نقاشی سوررآلیسم258
اتوماتیسم در اروتیسم درسوررآل260
نقش جنسیت در آثار کودکان289
الف – ترسیم آدمک و مراحل تحول عاطفی289
- مرحله دهانی289
- مرحله مقعدی290
- مرحله احلیلی291
- مرحله اد‌یپی ـ تناسلی292
 ب – اولین ترسیمهای کودک از اختلاف جنسیت293
ج – رمزگرایی جنسی در نقاشی294
د – نمادهای جنسی در آثار نقاشی کودکان296
نتیجه گیری309
منابع و مآخذ315

 

شامل 320 صفحه فایل word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه نقش ضمیرناخودآگاه درنقاشی کودکان و سبک سوررآلیسم

دانلود پایان نامه صدا و بیان برای بازیگر

اختصاصی از اس فایل دانلود پایان نامه صدا و بیان برای بازیگر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه صدا و بیان برای بازیگر


دانلود پایان نامه صدا و بیان برای بازیگر

این رساله درباره جذابترین حرفه­ها در دنیا است. نیز درباره این است که چگونه بتوانیم زیباترین، متقاعدکننده­ترین و مؤثرین ابزار صوتی-یعنی صدای انسانی را تولید کنیم.

تأتر هنری است جمعی و وابسته به کار گروهی، و بازیگران مردمانی هستند متکی به کار مشترک. کار بازیگری علیرغم تصور بسیاری اشخاص، بسیار پرزحمت و شاق است[1]. آنان نمی­توانند مسئولیت خود را تفویض کنند، نمی­توانند در جریان تمرین و اجرا مرتکب غیبت شوند و بدون همکاری نمی­توانند کار کنند. مهمتر از همه اینکه نمی­توانند از زیر بار تمرین­های شخصی و مطالعه­ی روزانه شانه خالی کنند.

بازیگران انسانهایی اجتماعی­اند که باید با خودشان و نقش­هایشان رابطة متقابل داشته باشند. بدن و صدا باید هماهنگ با یکدیگر حرکت کنند، همچون زمانی که بازیگر با دیگران حرکت و گفتگو می کند. این نکات پیشة بازیگر را هم جذاب می­سازد و هم بسیار مشکل.

من خود به عنوان بازیگر و کارگردان، و تماشاگر، بسیار دیده­ام که دانشجویان و مجریان کم تجربه و بعضاً پر تجربه به هنگام اجرای نقش، اجرای کلامی پیچیده که مستلزم طراحی و تربیت بیان است، هراس از نرساندن صدا در سالنی بزرگ، پرداخت خصایص شخصیت، الگوهای متفاوت کلامی، مسئله زمان­بندی و نیاز به انعطاف صدا، مشکلات عدیده­ای پیش روی خود می­یابند. در هرحال خوانندة این سطور- بازیگر- در ارتباط با این مشکلات پیوسته با پرسش­هایی مواجه است، و این رساله در پی آن است پاسخ­هایی پیش رو قرار دهد تا هم دانش نظری او را پیرامون مسایل صدا و بیان صوتی بالا ببرد و هم مواد تمرین عملی برای وی تدارک ببیند . حتی بسیاری معلمین مجرب صدا و همچنین بازیگران توانای صحنه  به ما یاد آور می­شوند که بازیگر باید نکاتی پیرامون آواز خو اندن بداند. زیرا آواز خواندن یکی از بهترین راههای تربیت صدا است. "خواندن"، حس درک زیر و بمی را تقویت می­کند، توجه به ضربآهنگ[2] را ملکه ذهن می­سازد، آگاهی از ضرب را افزایش می­دهد و موجب روانی و وضوح می­گردد.

بازیگر باید بیاموزد و آنچنان عمل کند تا به روح تماشاگر دست یابد. کار بازیگر این است که خود را برانگیزد و سرزنده و هوشیار نگاهدارد، نه به خاطر خود بلکه به خاطر تماشاگر. سخن گفتن بخشی از تخیل است، و چنانچه بازیگر درکی از آنچه بر زبان می­آورد نداشته باشد، یا اینکه در کجا سخن می­گوید و با چه کسی، صرفنظر از اینکه درست یا نادرست صدا تولید می­کند، سخن­اش شنیده نخواهد شد.

نکته مهم دیگری که بازیگر باید به آن بیاندیشد این است که بکوشد تماشاگر را با آنچه می­گوید درگیر سازد، نه اینکه او را متوجه فنون بیان نماید. فرق است میان به نمایش گذاشتن خلاقیت از راه به کارگیری مهارت، و عرضة مهارت و فن.

بالاتر اشاره کردم که صدا مانند سازی است که باید آنرا نواخت. بازیگر لازم است بتواند این ساز را هم تند و هم کند بنوازد، و در انجام این کار هم فنی باشد و هم با احساس، اما در اینکه کدامیک را بر دیگری مقدم بدارد جای بحث و مجادله نیست-فن وسیله­ای است برای انتقال هرچه بهتر حقیقت احساس (یا محتوا)، و چنانچه بازیگر بر این گمان باشد که یکی از این دو در الویت است، به راه خطا رفته.

بازیگر لازم است ضمن فراگیری فن، شرایط فراخواندن احساس­های گوناگون را به عنوان مشقی از مشق­های بازیگری در درون خود ایجاد کند. یکی از اهداف این رساله این بوده است که ضمن تدارک مواد تمرین سازنده و کارآمد، آنها را به گونه­ای طرح کند که هر دو مورد مزبور، یعنی فن و احساس برای خواننده قابل تجربه باشد. اگر خواننده بازیگر است، پس این رساله دربارة اوست، دربارة صدای اوست. تمرین­های صدا و بیان که در این جا ارایه می شود از ساده تا پیچیده –مقدماتی تا پیشرفته را شامل خواهد شد که برخی از آنها را ضمن کار گروهی یافته­ام که در جای خود به آنها اشاره خواهم کرد. شما به عنوان بازیگر به قدرت صدا نیاز دارید. اگر توانستید این نیاز را در خود احساس کنید,به وجوب تربیت صدای خود پی خواهید برد. من امیدوارم چنین شود، زیرا در این صورت امکان عظیمی را به حوزه بازیگری خود وارد می­سازید و نتیجتاً توان اجرای تولیدی را که در آن شرکت می­جویید بالا می­برید. یادگیری این فن ویژه مشکل،اما در عین حال لذت بخش است. به جوهر هنر بازیگری بیاندیشید تا به معیارهای بازیگری خوب دست یابید و بتوانید بازیگری رایج در تولیدات صحنه­ای و تصویری امروز را در کشورمان بررسی و نقد کنید[3].

"استانیسلاوسکی" را همه نیک می­شناسیم، او نه تنها یک نظریه پرداز بلکه همچنین تکنسینی ممتاز بود که برآن شد تا حقیقت و زیبایی را در حوزة کلی تأتر وارد سازد. او می­گفت: «تفاوت عمدة میان هنر بازیگر و هنرهای دیگر در این است که سایر هنرمندان ممکن است زمانی که به آنان الهام می­شود چیزی خلق ­کنند. اما هنرمند صحنه، باید آقا و ارباب الهام خود باشد و باید بداند چگونه آنرا هنگام اجرا فرابخواند، این است راز اساسی هنر ما. بدون این، کاملترین فنون، عظیم­ترین مواهب نیز کاری صورت نخواهند داد[4].» بازیگر رابط میان نمایشنامه نویس و تماشاگر است. صدای او وسیله­ای است که اثر نمایشنامه­نویس توسط آن عینی می­گردد، و از راه آن فکر و احساس اثر جریان پیدا می­کند. از این رو بازیگر عهده دار مسئولیت معینی نسبت به نمایشنامه­نویس، کارگردان،سایر بازیگران و تماشاگران است. کلمات نمایشنامه به یک معنا جزء تغییر ناپذیر هر اجرای بازیگر است. بازیگران با خصوصیات جسمانی متفاوت و تفسیرهای گونه­گون ممکن است به ایفای نقش بپردازند، اما باز هم واژه­ها همان است که نمایشنامه­نویس نوشته است. با این وجود خود واژه­ها بسته به اینکه به چه نحو توسط بازیگر ادا شوند مستعد انتقال معانی متنوعی هستند. همین چگونه ادا کردن است که نیاز بازیگر را به فن پیش می­آورد، و هر گاه سخن از نیاز فنی به میان می­آید صدا وبیان روشن­تر و مهمتر از هر فن دیگری خود را می­نمایانند. آموزش و تربیت بیان بازیگر باید چنان باشد که وی را قادر سازد بر صدای خود با توجه به ارتفاع, لحن، زیر و بمی، زمانبندی و وضوح واژه‌ها تسلط کامل پیدا کند، زیرا حد توان او برای تفسیر شخصیت­های گوناگون توسط خصوصیت کنونی صدای خود وی و میزان قابلیتی که وی می­تواند آنرا به کار برد محدود می­شود. برای از میان برداشتن این محدودیت تنها می­توان به تربیت صدا و بیان از راه صحیح و علمی روی آورد. "جودیت تامپسون" نمایشنامه نویس معاصر کانادایی، در مقدمة نمایشنامة کوتاه خود بنام "صورتی" اظهار می­کند:«من معتقدم صدا دری است که ما را نه تنها به درون روح فرد، بلکه به درون روح یک ملت و فرهنگ آن، به درون روح یک طبقه، یک اجتماع،یک نژاد راهبر می­شود[5].»

بیشتر دانشجویان رشته بازیگری با صداهایی که دارند گذران می­کنند، صدایی که به ندرت تغییر می­کند،این صدا را می­توان بهتر کرد یا بدتر کرد. اما از آنجا که این صدا آلت موسیقی بازیگر شمرده می­شود وطیفة اوست که به نواختن صحیح آن همت کند. این رساله پیشنهادها و تمرین­هایی برای تولید و نواختن صدا در بر دارد.بازیگران دانشجو و تازه کار باید مطالبات هنر خویش را که عبارت از ذکاوت ، هوش، قوه­ی تخیل وبیان تربیت شده است بشناسند و از حوزه­های اساسی پژوهش یعنی موسیقی، نقاشی، نگارش و مطالعه آگاه باشند.


[1] - دانیل می­یر دینکگراف در کتاب "رویکردهای بازیگری" (راتلج،2001،ص163) به نقل از آلیسون هاج نویسنده­ی کتاب "تربیت بازیگر در قرن بیستم" مینویسد: تربیت بازیگر بی نظیرترین پدیدة تأتر در قرن بیستم است.

[2] - در بخش ضمیمه پیرامون زمانبندی (rate, tempo, rhythm) به طور مشروح سخن خواهیم گفت.

[3] -"الک گینس" بازیگر شهیر تأتر و سینما می­گوید" من نمی­دانم بازیگری خوب چیست، اما مطمئنم هر کس آن را ببیند به راحتی تشخیص خواهد داد." به نقل از کتاب "بازیگری" نوشته جان هاروپ، انتشارات راتلج-1994

[4] -my life in art, c.Stanislavsky, translated by , j,j, Rabins, Mardian books, N,Y.1956,p,517

مقدمه1
بخش اول: تاریخچه 8
- چشم انداز تاریخی صدا و بیان 8
- زبان در تاتر 30
بخش دوم: تکلم51
- اندامهای گفتار52
- آوای کلام زبان فارسی 62
- توصیف آوایی مصوت¬ها و صامت¬ها 65
- تبیین تمایز صدا و گفتار 71
- تولید صدا 72
- تنفس(کلیات) 77
- تمرین¬ها 80
بخش سوم: عناصر آواهنگ(لحن) 110
- کیفیت 112
- قدرت 116
- زمان 121
- دانگ صدا 124
- تمرین¬ها 125
بخش چهارم:تشدید کننده¬ها
- حلق/ بینی / دهان 135
- تنوع دانگ و شتاب137
- تنوع ارتفاع صدا138
- تمرین¬ها 140
ضمیمه: زمانبندی147
- شتاب 148
- ضرب 152
- ضرباهنگ153  
- منابع و مآخذ156
 
 
شامل 175 صفحه فایل word

دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه صدا و بیان برای بازیگر

مقاله بررسی دلالت معجزه بر نبوت

اختصاصی از اس فایل مقاله بررسی دلالت معجزه بر نبوت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله بررسی دلالت معجزه بر نبوت


 مقاله بررسی دلالت معجزه بر نبوت

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات28

مقدمه   ۱
آراء و نظرات   ۳
نحوه نگرش به معجزه   ۴
دو تقریر از دلالت عقلی   ۶
برهانی یا اقناعی بودن دلالت معجزه   ۷
الف- برهانی بودن معجزه و ادله آن   ۸
ب- اقناعی بودن معجزه و ادله آن   ۱۳
پاسخ به چند سوال   ۱۷
پی‌نوشت‌ها   ۱۹

مقدمه

در حوزه مسائل اعتقادی، مبحث راهنماشناسی از اهمیتی ویژه و جایگاهی والا برخوردار است. از فروع مبحث راهنماشناسی، بحث طرق اثبات نبوت خاصه یا راه‌های تشخیص مصادیق راستین پیامبری از مدعیان دروغین است.

پس از قبول لزوم نبوت و ارسال رسل از سوی خدا برای هدایت بشر، از جمله مسائلی که به طور جدی در برابر یک انسان جویای حقیقت در این مسیر مطرح می‌باشد، این است که اثبات صدق دعوی نبوت چگونه و از چه راهی ممکن و میسر است. به عبارت دیگر، آیا می‌توان بدون داشتن سخنی قاطع و دلیلی متقن، به دنبال هر کس که مدعی سفارت از سوی خداست، روان شد و فرامینش را به کار بست یا اینکه باید طریقی مطمئن و دلیل محکم برای این کار وجود داشته باشد تا بر اساس آن، انسان دچار اشتباه و انحراف نشود و به حقیقت رهنمون گردد؟ بحث از مساله اعجاز به عنوان یک راه شناخت یا اثبات آن در همین راستا اهمیت می‌یابد و شکل می‌گیرد؛ زیرا از جمله اموری که به عنوان راه اثبات نبوت، و به نظر برخی، تنها راه اثبات آن(۱) مطرح گردیده و به طور جدی مورد بحث و نظر واقع شده مساله معجزه است. (۲)

در این مقاله، کوشش شده است که دلالت معجزه به عنوان یک وسیله و راه برای اثبات صدق مدعای آورنده‌اش مبنی بر نبوت او، بررسی و ارزیابی شود. به دیگر سخن، در این نوشتار سعی ما آن است تا روشن گردد که آیا اساساً معجزه می‌تواند گذار به صدق دعوی نبوت را برای کسی که در جست‌جوی یافتن مصداق حقیقی منصب نبوت است، هموار کند تا دچار حیرت نشود یا در دام افراد شیاد کذابی که نقاب پیامبری بر چهره‌ زده‌اند، نیفتد و به بیراهه نرود، یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است چرا و چگونه؟

پیش از ورود به بحث بررسی دلالت معجزه، تذکر دو نکته بجاست:

۱- برخی از مسائل برای این بحث، جنبه مقدمه دارند و در این‌جا، به عنوان اصل موضوع پذیرفته شده‌اند؛ از جمله: اثبات وجود خدا و صفات او، لزوم بعثت انبیا u و ارسال رسل، تحقق ادعای پیام‌آوری از سوی خدا در میان بشر و ارائه معجزه از سوی پیامبران u.

2- مقصود از معجزه در این‌جا، معجزه به مفهوم عام و تمام اقسام آن نیست، بلکه مراد آن دسته از اعمال و اموری است که مدعیان نبوت برای صدق ادعای خود به عنوان دلیل و حجت ارائه داده‌اند، با ویژگی‌هایی که آن‌ها را از سایر اعمال مشابه امتیاز می‌بخشد؛ از جمله:

- خارج از توان بشری بودن و در نتیجه، مغلوب واقع نشدن و قابل تعلیم و تعلم نبودن؛

- با ادعای آورنده مطابقت داشتن؛

- برای اثبات نبوت و اتمام حجت صادر شدن؛ بنابراین کرامات اولیا و اعمال خارق‌العاده مرتاضان و ساحران وامثال آنان (هر چند از لحاظ ماهیت با معجزه متفاوت است) و نیز معجزاتی که به منظور عذاب قومی یا برای ارهاب معاندان و تعظیم و تکریم مومنان صورت گرفته باشد، از دایره این بحث خارج است.

رابطه معجزه و نبوت

آیا معجزه می‌تواند به گونه‌ای دال بر چیزی خارج از خود باشد؟ بر فرض دلالت، آن چیز خارج از معجزه چیست و چه رابطه‌ای بین معجزه و صدق ادعای آورنده‌اش وجود دارد؟ آیا معجزه با نبوت پیوند منطقی دارد و به صورت برهانی، بر آن دلالت می‌کند یا خیر؟

آراء و نظرات

۱- گروهی از اندیشمندان اعتقاد دارند که بین معجزه و صدق ادعای آورنده‌اش رابطه‌ای منطقی وجود دارد. (۳) اینان مدعی تلازم بین آن دو هستند و می‌گویند: معجزه بر نبوت دلالت برهانی دارد. به نظر این گروه، رابطه مذکور هرگز اعتباری و قراردادی نیست؛ زیرا معجزه در سایه عنایت ویژه خدا و اعطای قدرت از سوی او به افراد خاصی، تحقق می‌یابد، به گونه‌ای که صدور عمل مذکور از غیر او اصلاً ممکن نیست. (۴) به عبارت دیگر، صدور معجزه تخصیص فعلی خدا بر نبی بودن آورنده‌اش می‌باشد. (۵)

۲- برخی دیگر گفته‌اند: بین معجزه و نبوت ارتباطی نیست و معجزه دلالتی بر صدق ادعای آورنده‌اش ندارد. این نظر از سوی بعضی از دانشمندان مسلمان و برخی از غریبان ابراز شده است. به عنوان مثال، شبلی نعمانی، از دانشمندان مسلمان، می‌گوید: بین معجزه و نبوت هیچ ارتباطی نیست. اگر کسی ادعا کند و بگوید من هندسه می‌دانم و دلیلی که می‌آورد این باشد که بیست روز متوالی می‌توانم گرسنه بمانم، هر چند این کار عجیب و خارق عادت باشد، ولی از این عمل هندسه‌دانی او اثبات نمی‌شود. به همین صورت، شخصی که اظهار می‌کند من پیغمبرم، معنایش این است که من رهبر و راهنمای سعادت دو جهانم، و دلیلی که برای اثبات دعوای خود اقامه می‌کند این است که عصا را به اژدها تبدیل می‌کند … او هر چند از عهده آن کار عجیب برآید، اما پیامبری او از کار ثابت نمی‌شود. (۶) براد (Ch. D.Broad)، فیلسوف معاصر انگلیسی، نیز گفته است: بر فرض قبول وقوع معجزات، این‌ها فقط می‌توانند دلیل بر قدرت فوق‌العاده و بی‌نظیر آورندگانشان باشند، نه دلیل صدق ادعای آنها. علاوه بر آن، در زمان ما کسانی یافت می‌شوند که معجزه دارند، در حالی که اصلاً وجود خدا را قبول ندارند. (۷) پس چه تلازمی بین این دو مطلب می‌توان ادعا کرد؟

۳- بعضی دیگر از ارباب دانش برآنند که معجزه، خود دلالتی تام و قطعی بر چیزی ندارد؛ یعنی، به صرف دیدن معجزه از کسی، نمی‌توان به صدق ادعای آورنده‌اش یقین نمود، بلکه دلالتش اقتضایی است؛ یعنی، قابلیت آن را دارد که با ضمیمه شدن قراین و مقدمات دیگر به آن، بتواند در طریق دلالت بر نبوت به کار آید. (۸)

نحوه نگرش به معجزه

پیش از آنکه هرگونه قضاوتی درباره صحت و سقم آراء یاد شده به عمل آید، بهتر است بحث به این شکل مطرح شود که معجزه را به دو صورت می‌توان نگریست که هر یک از این دو نگرش، نتایج مخصوص به خود را همراه دارد و نباید بین آن‌ها خلط شود:

الف- گاهی به معجزه به عنوان یک پدیده خارق‌العاده، که از سوی فردی خاص ارائه می‌شود، بدون هرگونه مشخصات، پیش فرض‌ها و اصول دیگر نگاه می‌کنیم و می‌خواهیم با قطع نظر از هر اصل و حقیقت دیگری، به بررسی دلالت آن بر چیزی خارج از آن بپردازیم. در این صورت، معجزه تنها بر وجود نیرویی عظیم و شگرف درآورنده آن و یا خارج از او دلالت دارد و از اثبات نبوت و صدق ادعاهای آورنده آن ناتوان است. در این نگاه، حتی نمی‌توان با مشاهده معجزه، به وجود موجودی ماورای عالم طبیعت پی برد، مگر آنکه با شواهد و دلایلی، دخالت عوامل طبیعی در پیدایش آن کار خارق‌العاده را نفی کنیم.

ب- نگاه دوم به معجزه آن است که آن را به عنوان پدیده‌ای که در شرایط خاص و پس از اثبات برخی اصول دیگر رخ می‌دهد، در نظر بگیریم. در این نگاه، پس از اثبات خداوند حکیم و لزوم نبوت عامه، معجزه را به عنوان پدیده‌ای که برای رهنمون ساختن بشر به پیامبران راستین ارائه می‌شود، مورد توجه قرار می‌دهیم. در این نگاه، پذیرفته‌ایم که خداوند حکیم برای هدایت انسان‌ها لزوماً پیامبرانی فرستاده است و با توجه به اینکه مردم با دیدن معجزات، تسلیم آورنده آن می‌شوند، اگر آورنده معجزه پیامبر نباشد، مردم دچار گمراهی می‌شوند و این بار حکمت خداوند سازگار نیست. توضیح نگاه دوم را در ادامه بحث پی می‌گیریم و در اینجا تنها در صددیم که این دو نوع نگاه را از یکدیگر متمایز سازیم و متذکر شویم که شاید بتوان بین آراء دانشمندان مسلمان در این باره وجه جامعی پیدا کرد، به این شکل که آن‌ها که دلالت قطعی معجزه بر نبوت را مدعی هستند، در واقع، معجزه را طبق دید دوم ملاحظه کرده‌اند و کسانی که منکر دلالت آن شده و یا دلالتش را کافی ندانسته‌اند، مطابق نگاه اول، به معجزه نگریسته‌اند. بر این اساس، دلالت معجزه بر نبوت دلالتی برهانی و عقلی است. (۹)


دانلود با لینک مستقیم


مقاله بررسی دلالت معجزه بر نبوت

بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا

اختصاصی از اس فایل بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا


بررسی و دلایل اثبات  وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات43

 

بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا

مطالعه و بررسی دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا، این نتیجه را به دست می دهد که مبنای پذیرش وجود خدا توسط او دلایلی است که از فسلفة دکارت در اختیار داشته است. هر چند برخی از شارحین فلسفه اسپیتوزا براهین موجود در آثار او را بعضاً متفاوت دانسته‌اند اما واقعیت این است که اصل و اساس این براهین همان اصول موضوعه ای است که او از آثار دکارت آموخته است. این احتمال قوی به نظر می رسد که تفاوت استدلالهای اسپیتوزا و دکارت در خصوص اثبات وجود خدا بیشتر مربوط به نتایجی باشد که دو فیلسوف (و خصوصاً اسپیتوزا) از آنها استخراج کرده اند.

به هر حال صرفنظر از صحت و سقم این سخن که آیا دلایل اسپیتوزا متفاوت از استدلالهای دکارتی اثبات وجود خدا هستند یا خیر، در مجموع در این زمینه چهار برهان یا چهار تقریر مختلف از یک برهان، در آثار فیلسوف مورد نظر ما قابل تفکیک هستند که در این قسمت به شرح آنها خواهیم پرداخت.

۱- برهان اول
به نظر می رسد با توجه به اشارات خود اسپیتوزا در آثارش مهمترین برهانی که او برای اثبات وجود خدا بیان می کند، برهانی است که اکنون قصد بیان آن را داریم. این برهان مبتنی بر این اصل است که در گفتن اینکه چیزی مندرج در طبیعت یا مفهوم چیزی است به منزله این است که بگوییم آن دربارة این چیز صادق است .» به عنوان مثال اگر ما مفهوم سه ضلعی را مندرج در طبیعت یا مفهوم یا ذات مثلث می دانیم این بدین معنی است که مثلث های موجود در جهان هم سه ضلعی هستند. مقدمه دوم این برهان این است که طبق تعریف اسپیتوزا از مفهوم خدا، «وجود ضروری مندرج در مفهوم خداست»

بنابراین، در مورد خدا میتوان گفت که «وجود ضروری در اوست یا اینکه او موجود است .»
این برهانی است که اسپیتوزا آن را برهان لمی می داند و به واسطة آن با توماس آکوئیناس که معتقد به عدم امکان اقامه برهان لمی در اثبات وجود خداست، مخالفت می ورزد. همین برهان در قضیه ۱۱ از کتاب اخلاق به این صورت بیان شده است که «خدا یا جوهر که ؟؟‌از موجود است.» برخی از شارحین آثار اسپیتوزا با تبدیل این استدلال به قیاسی شرطی آنرا به این صورت توضیح داده اند:

«اگر تصور واضح و متمایزی داریم از خدا چونان موجودی که ماهیتش متضمن وجود است، پس خدا را مستقیماً ادراک می کنیم.
اما تصور واضح و متمایزی داریم از خدا چونان موجودی که ماهیتش متضمن وجود است. پس وجود خدا را مستقیماً ادراک می کنیم .

تفسیر استاد محسن جهانگیری مفسر و منتقد آزاد آسپیتوزا در کشور ما ، نیز مشابه تبیین فوق است. ایشان معتقدند : «این برهان را میتوان به صورت قیاس شرطی زیر درآورد:
هرگاه از خدا به عنوان موجودی که ذاتش مستلزم وجود است، تصوری روشن و متمایز داشته باشیم،‌وجود او را مستقیماً ادراک خواهیم کرد. اما از خدا به عنوان موجودی که ذاتش مستلزم وجود است تصوری روشن و متمایز داریم. پس وجود او را مستقیماً ادراک می‌کنیم. البته این قیاس با قیاس دیگری تکمیل می شود به این صورت که هر چیزی را که مستقیماً ادراک کنیم موجود است، آن موجود است. خدا را مستقیماً ادراک می کنیم که موجود است. پس خدا موجود است. یعنی که با نوعی از علم متقین به وجود خدا معرفت داریم .»

بنابر چنین تفاسیری از این برهان است که کسانی مانند ویلیام ارل و ولفین معتقدند که چنین بیانی صرفاً ابراز یک شهود عقلی از ماهیت و وجود ضروری خدا است و اسپیتوزا در اینجا در مقام گزارش این امر است که ما تجربه ای از خدا داریم و یا می توانیم داشته باشیم که در آن وجودش را برای ماهیتش ضروری تصور می کنیم.

در مقابل بنابر تفسیر دیگری که از برهان وجودی اسپیتوزا بر اثبات وجود خدا که توسط هارولدزوکیم ارائه شده است هدف اسپیتوزا از ارائه چنین بیانی آوردن استدلال محکمی در خصوص وجود خدا بوده است. بنابراین برهان «باید گفت ماهیت جوهر اقتضا می کند که موجود باشد و جوهری که موجود نیست، اساساً جوهر نیست. یک جوهر ناموجود،‌یک امر متناقض با لذات است.

براین اساس شما یا باید مفهوم جوهر را رها کنید یا باید بپذیرید که جوهر یعنی خدا، بالضروره موجود است. اما اگر شما مفهوم جوهر را کنار بگذارید در آن صورت ناچارید مفهوم حالت را نیز کنار بگذارید. پس یا هیچ چیز وجود ندارد یا خدا بالضروره موجود است .

روشن است که چنین تقریری از نظر اسپیتوزا، صرفاً با توجه به تعریف خاص فلسفه اسپیتوزا از دو اصطلاح جوهر و حالت ارائه شده است. جوهر در دیدگاه او دو شیئی است که در خودش است و به نفس خودش به تصور در می آید، یعنی تصورش به تصور شیئی دیگری که از آن ساخته شده باشد، متوقف نیست.» و مقصود او از حالت «احوال جوهر یا شیئی است که در شیئی دیگر است و به واسطه آن به تصور در می آید» . با توجه به این دو تعریف است که او در اولین اصل از اصول متعارفه کتاب اخلاق می گوید: «هر شیئی که موجود است

یا در خودش وجود دارد یا در اشیاء دیگر .» به عبارت دیگر هر چیزی که وجود دارد یا جوهر است یا حالت . وجود حالت بدون وجود جوهر قابل تصور نیست. و از آنجا که در فلسفه اسپیتوزا تنها یک جوهر وجود دارد و آن همان ذات لایتناهی خدا می‌باشد بنابراین یا هیچ چیز وجود ندارد، یا خدا بالضروره موجود است. آنچه گذشت شرح استدلالی بود که اسپیتوزا آنرا برهانی لمی دانسته و در مسأله اثبات وجود خدا کارآمدی بیشتری نسبت به سایر براهین برای آن قائل بوده است.

به هر حال روشن است که وقتی در مورد روایت برهانی بیان اسپیتوزا بحث میشود همانگونه که فردریک کاپلتون نیز گفته است ما با شکلی از برهان وجودی ؟؟ که در معرض حملات و انتقاداتی قرار دارد که براهین وجودی قدیس آنسلم و رنه درکات با آن مواجه بودند . فهم چگونگی گذر از این اعتراضات به واسطه تقریرهای متفاوت فلاسفه‌ای همچون، آنسلم، درکارت، اسپیتوزا و ملاصدرا زمینة درک عمیقتری از برهان وجودی را فراهم خواهد آورد. در مورد اسپیتوزا، به احتمال قوی کسانی مانند ولفن و ارل که او را در هنگام بیان برهان وجودی ، در مقام گزارش تجربة ما از خدا می دانند، سعی کرده اند که روایت اسپیتوزایی برهان وجودی را از این انتقادات نجات دهند. به هنگام بحث تطبیقی در مورد آراد اسپیتوزا و ملاصدرا ما تمرکز بیشتری در این خصوص خواهیم داشت.

 

برهان دوم :
برهان دومی که اسپیتوزا در قضیة ششم از کتاب «شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبیعی» بیان کرده است همان برهانی است که دکارت در تأمل سوم از کتاب تأملات در فسلفه اولی اقامه نموده است.

در این برهان، وجود خدا از صرف این واقعیت که تصور او در ما موجود است از طریق برهان انی مبرهن شده است. براساس این برهان «واقعیت ذهنی هر یک از تصورات ما مقتضی علتی است که همین واقعیت نه تنها ذهناً بلکه به صورت برابر یا برتر مندرج در آن است (طبق اصل متعارف نهم) اما با تصوری که از خدا داریم (طبق تعریف دوم و هشتم) واقعیت ذهنی این تصور به صورت برابر یا برتر مندرج در ما نیست (طبق اصل متعارف چهارم) و ممکن نیست جز خدا در چیز دیگری مندرج باشد (طبق تعریف هشتم) بنابراین تصور خدا که موجود در ماست ایجاب می کند که خدا علت آن باشد و در نتیجه (طبق اصل متعارف هفتم) خدا موجود است .

خلاصة‌ این برهان به این صورت است که ؛ تصوری از خدا به عنوان موجودی مطلقاً نامتناهی که علت خود است و دارای همة کمالات در حد اعلای آن است در ما وجود دارد. از طرف دیگر ما محدود هستیم و نمی توانیم علت ایجاد این تصور نامتناهی در خودمان باشیم. بنابراین علت آن تصور باید در عالم واقع موجود باشد. بنابراین خدا به عنوان علت آن تصور، دارای وجود واقعی است. البته این نکته لازم به ذکر است که در مورد تصورات دیگری که در ذهن ما وجود دارد نیز قطعاً چنین نیست که وجود آنها در ذهن ما بی علت باشد،

منتهی در مورد آنها،‌چون محدود و متناهی هستند این فرضیه قابل طرح است که مثلاً خود ما از طریق تخیل آنها را ایجاد کرده باشیم ولی در مورد تصور موجود نامتناهی چنین فرضیه ای قابل طرح نیست. البته این امکان وجود دارد که کسی بگوید این تصور، تصوری سلبی است و نه ایجابی و وجودی تا نیاز به علتی ورای خود داشته باشد که در پاسخ به چنین اشکالی باید توجه داشته باشیم که قطعاً اسپیتوزا هم به تبع دکارت که می گوید : با وضوح معلوم است که واقعیت در جوهر نامتناهی بیشتر است تا در جوهر متناهی . این تصور را تصوری ایجابی می داند. حال این سؤال مطرح می شود که آیا این برهان متفاوت از برهان اول است. کوتاهترین شکل برهان اول این است که ذات (طبیعت) خدا متضمن وجود اوست و این امری واضح و متمایز است.

و جان کلام در برهان دوم نیز این است که مفهوم خدا متضمن وجود واقعی اوست. اگر از اسپیتوزا سؤال شود که چرا ذات خدا متضمن وجود اوست چنانکه ملاحظه می شود خواهد گفت این امری واضح و متمایز است. اما اگر او بخواهد برای کسی که نمی تواند این وضوح و تمایز را درک کند این مطلب را تبیین نماید چه خواهد گفت؟ به نظر می رسد حداقل یکی از راههای تبیین این مسأله که گفته شود امکان ندارد چنین ذاتی با چنان تعریفی معلول علتی جز خودش باشد.

اینجا ممکن است این تصور پیش آید که پس برهان اول و دوم متفاوت از یکدیگر نیستند. اما در خصوص تبیین تفاوت این دو اسپیتوزا می تواند بگوید در برهان دوم سخن بر سر این نیست که وجود امر لایتناهی عین تصور موجود لایتناهی در ذهن ما است و همین نکته است که این برهان را به برهانی انی تبدیل می کند. اما در برهان اول که برهانی لمی است،

اساس این برهان این است که ذات خدا عین وجود خدا است. و از این جهت است که او می گوید خدا علت خود یا موجودی خود تبیین است . شاید این تصور که برهان اول و دوم که شرحشان گذشت قابل تحویل به برهان واحدی هستند

از طریق این موضوع تقویت شود که اسپیتوزا قائل به وحدت وجود و وحدت جوهر است و اشیاء و امور موجود در عالم را به عنوان حالات آن جوهر واحد تلقی می کند . بنابراین ممکن است این گمان پیش بیاید که تصور موجود لایتناهی در ذهن ما نیز به عنوان حالتی از حالتهای وجود خدا و آن جوهر لایتناهی،‌در ما است و حالت نیز وجودی مستقل از جوهر ندارد و در حقیقت رابطة این دو رابطه این همان است. یعنی تصور جوهر لایتناهی در ذهن ما به تعبیری همان جوهر لایتناهی است که در ذهن ما متجلی شده است که البته ذهن ما نیز چیزی حالت دیگر از وجود و جوهر واحد نیست. بنابراین وقتی در برهان دوم گفته می شود وجود خدا علت بودن تصوری از خدا در ذهن ما است،‌این علیت از قبیل علیت جوهر نسبت به حالت است.

«حالتی» که هم وجودش متوقف بر وجود جوهر است و هم تصورش وابسته به تصور جوهر است . اینجاست که باید قبول کرد که تقریر اسپیتوزایی برهان دوم با تقریر دکارتی این برهان حامل قابلیتهای متفاوتی است. در فلسفه دکارت علیت وجود واقعی خدا نسبت به تصور خدا در ذهن ما هرگز نمیتواند مانند فلسفه اسپیتوزا تبیین شود.

چرا که دکارت ذهن انسان را جوهری جدا و متفاوت از خدا می داند که به دلیل قصورش نمی تواند تصور موجود لایتناهی را در خود ایجاد کند اما در اندیشه وحدت وجودی اسپیتوزا، ذهن انسان یک تجلی (حالت) از تجلیات (حالات) الهی است که جوهرة آن و نور آن وجود لایتناهی که مشتمل بر تصور لایتناهی می‌باشد، است. اینجاست که برهان اسپیتوزا به اندیشه ملاصدرا نزدیک و از تفکر دکارت دور میشود.

اما با وجود این بعید است که بشود ادعا کرد که در فلسفه او برهان دوم قابل ارجاع به برهان اول باشد. چرا که فرق است بین اینکه گفته شود تصور امر لایتناهی در ذهن ما یکی از حالات یا تجلیات آن ذات لایتناهی است و اینکه گفته شود ذات خدا عین وجود خدا است.

برهان سوم :
در برهان سوم اسپیتوزا ،‌ مانند برهان اول اثبات وجود خدا، متوقف بر تعریف خدا در اندیشه اوست. بنابراین از همین آغاز میتوان ادعا کرد که این برهان چیزی متفاوت از برهان اول نیست. در اینجا وجود خدا از طریق این حکم که طبیعت موجودی که قدرت حفظ خود را دارد، مسلتزم وجود ضروری است. در کتاب اخلاق ای برهان به این شکل بیان میشود که :

«عدم توانایی بر هستی،‌دلیل ضعف است و برعکس توانایی برای هستی دلیل وجود قدرت (چنانکه بدیهی است) پس اگر آنچه اکنون بالضروره موجود است فقط اشیاء متناهی باشد، در این صورت لازم می آید که اشیاء متناهی قدرمتندتر از موجود مطلقاً نامتناهی باشد و این بالبداهه نامعقول است. بنابراین یا شیئی موجود نیست و یا موجود مطلقاً نامتناهی هم بالضروره موجود است و اما ما وجود داریم :‌در خودمان،‌یا در شیئی دیگر که بالضروره موجود است (اصل متعارف ۱ و قضیه ۷) بنابراین موجود مطلقاً نامتناهی،‌یعنی (تعریف ۶) خدا بالضروره موجود است. مطلوب ثابت شد »

همانطور که اسپیتوزا بعد از بیان این برهان به اشاره می گوید،‌برهان یاد شده قابلیت دو تفسیر مختلف دارد. در تفسیر اول،‌این بیان به برهانی انی تبدیل می شود که با تکیه بر این مطلب که ماهستیم اما خود قدرت بر ایجاد و حفظ خود نداریم (که این نشانه عدم توانایی برای هستی و ضعف است) تأکید میشود که باید

خدا هم به عنوان موجودی که خود بنابرطبیعتش توانایی بر بودن دارد و به عنوان علت موجده ما که این توانایی را نداریم، بالضروه موجود باشد. کاملاً روشن است که با این تفسیر، این برهان، برهانی انی خواهد بود و همانگونه که هابلینگ گفته است،‌عناصری از براهین جهان شناختی قرون وسطی را در بردارد .

اما بعید است که خود اسپیتوزا با این نوع تلقی از این برهان صددرصد موافق باشد. او خود توضیح داده است که از این جهت این برهان را به این شکل بیان کرده است که فهم آن آسانتر است ، چون بیشتر مردم عاتاً دربارة اشیایی می اندیشند که به واسطه علتهای خارجی پیدا شده اند .

اما اینکه در ابتدای این قسمت گفتیم که این برهان چیزی متفاوت از برهان اول نیست بخاطر تفسیر لمی این برهان است. زیرا وقتی اسپیتوزا می‌گوید: «توانایی برای هستی دلیل بر وجود قدرت است» نتیجه می دهد که «شیئی که طبیعتش واقعیت بیشتری دارد، ذاتاً برای وجود قدرت بیشتری دارد. بنابراین موجود مطلقاً نامتناهی ، یا خدا برای وجود، ؟؟ داری قدرت مطلقاً نامتناهی است، و لذا مطلقاً وجود دارد ». معلوم است که بین این دو جمله که «شیئی که طبیعتش واقعیت بیشتری دارد، ذاتاً برای وجود قدرت بیشتری داردظ و «ذات خدا متضمن وجود خداست» تفاوتی وجود ندارد.

برهان چهارم:
برهان دیگری که اسپیتوزا به نحو نسبتاً مبسوط تری به توضیح آن پرداخته است را به این صورت میتوان بیان کرد «علت وجود یا عدم هر شیئی موجود یا معدوم در طبیعت آن است یا در خارج از آن. مثلاً دلیل عدم دایرة مربع در طبیعت آن مندرج است، زیرا که تصورش مستلزن تناقض است. از طرف دیگر دلیل وجود جوهر فقط در طبیعت وجود آن است. از اینجا نتیجه می شود که اگر دلیل یا علتی نباشد که مانع وجود شیئی باشد آن بالضروره موجود خواهد بود.

بنابراین اگر دلیل یا علتی نباشد که مانع وجود خدا باشد و یا وجود را از او سلب کند باید ؟؟ نتیجه گرفته شود که او بالضروره موجود است. برای اینکه چنین دلیل یا علتی موجود باشد، یا باید در طبیعت خدا باشد یا در خارج از آن، یعنی در جوهری دیگر با طبیعتی دیگر، زیرا اگر طبیعت این جوهر یا طبیعت خدا یکسان باشد، در اینصورت وجود خدا پذیرفته شده است

اما جوهری که از طبیعت دیگر باشد وجه مشترکی با خدا نخواهد داشت، لذا امکان ندارد که به او وجود دهد یا از او سلب وجود کند و از آنجا که دلیل یا علتی که وجود را از خدا سلب کند ممکن نیست در خارج از طبیعت الهی باشد، بنابراین با فرض اینکه خدا موجود نیست باید آن دلیل یا علت در طبیعت خود او فرض شود و این مستلزم تناقض است. و چنین سختی در خصوص موجودی که نامتناهی مطلق و از همه جهات کامل است، نامعقول است. بنابراین نه در خدا ، نه در خارج او هیچ دلیلی یا علتی موجود نیست که بتواند وجود را از او سلب کند، نتیجتاً خدا بالضروره موجود است» .

ملاحظه میشود که این دلیل نیز نوعاً با دلایل اول و سوم تفاوتی ندارد. در اینجا نیز اسپیتوزا با تکیه بر ذات و طبیعت خدا و اینکه این طبیعت جوهر لایتناهی و کامل است در حقیقت می گوید اگر کسی بخواهد ادعا کند که چنین ذاتی وجود ندارد او باید بر مدعای خود دلیل بیاورد چرا که وجود و بودن این طبیعت در تعریفش مأخوذ است. حال آیا میتوان بدون اینکه به تناقض مبتلا شویم دلیلی بر نبودن چنین ذاتی بیان کرد. روشن است که خواه این دلیل در درون این طبیعت جستجو شود و خواه در بیرون از آن نتیجه ای جز تناقض نخواهد داشت. و این تناقض از این جهت است که ذات خدا متضمن وجودش است.

بنابر آنچه گذشت دلایلی که در فلسفه اسپیتوزا بر وجود خدا اقامه شده است عمدتاً تعابیر مختلفی از برهان وجودی هستند، و این نشان از دلبستگی بسیار زیاد او به این نوع برهان است. اما آیا تقریرهای اسپیتوزایی این برهان نیز در معرض جملات و انتقادات وارد براینگونه براهین هست؟ این سؤالی است که در ادامه توجه بیشتری به آن خواهیم داشت.

چنانکه آشنایان به فلسفة اسلامی می دانند برهان وجودی در حوزة تفکر اسلامی، نخستین بار در کلام شیخ الرئیس، ابوعلی سینا (۴۲۸-۳۷۰ هـ ) تقریر و تبیین گردیده است و تا قبل از آن براهین خداشناسی با بهره گیری از وسایطی همچون حرکت،

حدوث و امکان ماهوی موجودات، اقامه شده است. خلاصة برهان شیخ الرئیس که خود آنرا برهان صدیقین و کاملترین نع برهان بر وجود خدا می داند به این صورت است که ؛ سلسفه موجودات امکانی یا مقتضی علتند و یا مقتضی علت نیستند، اگر مقتضی علت نباشد واجبند، حال آنکه به یقین برخی از افراد سلسله معلولند.

اما اگر سلسله مقتضی علت باشد به حصر عقلی در علت مفروض آن دو احتمال است: یا فردفرد سلسله است که مستلزم تقدم شیئی بر خودش و انقلاب ماهیت است و یا یکی از افراد سلسله است که این نیز به جهت بطلان ترجیح بدون مرجح باطل است. بنابراین علت سلسله باید امری ورای سلسله امکانی باشد. این برهان در کتاب های نجات، مبدأ و معاد و اشارات و تنبیهات بیان شده است .

برهان مذکور بعد از ابن سینا با تقریرهای مختلفی از طرف فلاسفه و متفکرانی همچون شیخ اشراق، سید حیدرآملی، محقق حضری، صدرالمتألهین، حکیم سبزواری، آقامحمدرضا قمشه‌ای ، شیخ غلامعلی شیرازی و علامه طباطبایی ارائه شده است .

آنچه از نظر ابن سینا وجه رجمان و برتری این برهان نسبت به براهین دیگر می باشد این است که در این برهان «ما برای اثبات وجود خداوند و یگانی و بری بودن او از نقصها به چیزی جز تأمل در حقیقت هستی احتیاج نداریم و نیازمند اعتبار و لحاظ خلق و فعل خداوند نمی باشد .» ملاصدرا با وجود این که این برهان را دارای جایگاه خاصی می داند و ارزش زیادی برای آن قائل است و خود نیز در کتاب شواهد الربوبیه برهانی مشابه آن اقامه می‌کند اما آنرا شایسته عنوان برهان صدیقین نمی داند و معتقد است صدیقین در معرفت خداوند و صفات او کسانی هستند

که از غیر خداوند (صفاتی مانند امکان، حرکت، حدوت و … ) استفاده نمی کنند و تنها برهان صدیقین با تقریری که او در اسفار ارائه می کند واجد این ویژگی است اشکالهایی که از نظر صدرالمتألهین بر برهان ابن سینا وارد است این است که : اولاً مقسم این برهان مفهوم وجود است نه حقیقت وجود. ثانیاً مفاد این برهان ، ابرام بر امکان ماهوی است نه فقری.

ثالثاً این برهان متکی بر ابطال تسلسل می باشد و از زمرة براهین انی محسوب می شود نه از جرگه براهین لمی. رابعاً مفاد این برهان فقط بیانگر اثبات واجب است نه بیانگر حقیقت توحید .
اما تقریر خاص ملاصدرا که او آنرا فاقد همة این نقائص و مصداق واقعی برهان صدیقین و تفسیر کامل آیه شریفة قرآن «أولم یکف بربک أفه علی کل شیئی شهید» «آیا برای خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است »‌می داند چنین است :

«وجود حقیقی عینی است [نه امری ذهنی و وهمی، آنگونه که اهل سفسطه می‌گویند ] و [این حقیقت] یگانه و بسیط می باشد و میان افراد آن هیچ اختلاف ذاتی [که موجب تباین آنها گردد] وجود ندارد مگر به کمال و نقص، ضعف و شدت و یا تفاوت ناشی از «ماهیت» که امر زاید بر وجود است. همانند تفاوتی که در افراد یک ماهیت نوعی [نظیر انسان]‌ وجود دارد.

کمال نهایی آن حقیقت عینی [وجود] این است که [مرتبه ای] تمامتر از آن وجود نداشته باشد و آن موجودی است که وابسته به دیگری نبوده و [برتر] و تمامتر از او نباشد. چرا که [نقص و وابستگی [نیاز] ملازم یکدیگر بوده و هر موجود ناقص در تمامیت خود وابسته و نیازمند دیگری است و پیش از این [در مباحث قوه و فعل] بیان شد که تمام بر نقص، فعل بر قوه و هستی بر نیستی، پیشی و مقدم دارد.

چرا که … و نیز در گذشته بیان شد که : تمامیت (و کمال] هر چیز [با حقیقت آن چیز تغایر و تباین ندارد بلکه ] همان چیزی باضافه چیز دیگر است. [که البته این اضافه و مازاد نیز، امر زاید بر وجود نیست، بلکه تمامیت هر چیزی، صرف الوجود و هستی بسیط و مطلق آن چیز است که پیراسته از ترکیب می باشد. بنابراین «تمام شیئی» چیزی جز حقیقت خالص «هستی مطلق» آن شیئی نیست. که البته این حقیقت بسیط در تأمل ذهنی به «حقیقت شیئی» و «اطلاق »تحلیل می رود. یعنی به نوعی قید «اطلاق» و «بساطت» بر آن حقیقت اضافه میگردد،‌

حال آنکه در عینیت و خارج ، یک حقیقت کامل و بسط، وجود دارد که درست بهجت پیراستگی آن از ترکیب و نقص ، کمال و اطلاق یافته است. در این صورت وجود [بر دو قسم است] یا بی نیاز از غیر خود می باشد و یا در ذات خود نیازمند غیر خود است و اولی همان واجب الوجود و وجود مطلقی است که ؟؟ او نبوده و آمیخته با نیستی و نقص نیست. و قسم دوم یعنی هر چه غیر وجود واجب است که همان افعال و آثار اویند، جز به وجود او تحقق ندارند، چرا که پیش از این گفته شد که نقص در حقیقت وجود راه نداشته و کاستی بهجت معلولیت،‌عارض بر وجود میگردد. چرا که همسانی معلول با علت در فضیلت و مرتبه وجود امکان ناپذیر است

. پس تا وجودی مجعول نبوده [و در ورای خود] وجود برتری که به تناسب نیازش او را وجود و عینیت بخشد، نداشته باشد، هیچگونه کوتاهی و کاستی برای او فرق ندارد تا نیازمند دیگری باشد، زیرا همانگونه که پیش از این دانستنی، حقیقت وجود، بسیط و حد ناپذیر بوده و هیچ تعینی جز فعلیت محض و تحقق و عینیت برای او نیست و گرنه در او ترکیب راه یافته و یا دارای ماهیتی غیر از موجودیت می گردد. [ و حال آنکه حقیقت وجود، بر خلاف موجودات ناقص که ماهیتشان عارض بر وجودشان است، عین ماهیتش می باشد] و همچنین پیش از این گذشت که وجود هرگاه معلول باشد ذات او به جعل بسیط مجعول بوده و نیاز ذاتی به جاعل دارد و چنین وجودی در گوهر وجود و ذات خویش وابسته به جاعل است .»

واقعیت این است که مطالبی که در فوق از زبان ملاصدرا نقل شد همه مقدمات و اصولی بودند که این حکیم متأله به منظور فهم اصل منظور او و پاسخگویی به اشکالهای محتمل بر این آنچه روشن است این است که در تقریر فوق که در کتاب مشاعیر نیز توسط صاحب حکمت متعالیه بیان شده است یکی از اصولی که مورد تأکید ملاصدرا است اصل تشکیک خاصی وجود است،‌که به نظر می رسد این موضوع در اصل برهان بر وجود خدا تأثیری ندارد و از جهت تبیین نسبت خدا و مخلوقات و احتراز از این اشکال که لازمة این برهان واجب الوجود بودن همة موجودات و عدم تفاوت بین خالق و مخلوق است،‌مورد تأکید واقع میشود و به همین جهت است که علامه طباطبایی (ره) با حذف این اصل از متن برهان، و صرفاً با تکیه بر اصل اساسی ضرورت ازلیه وجود، برهان ملاصدرا را به گونه ای اصلاح می کنند که به حق باید برای ادعای کسانیکه آنرا مصداق کاملتری از برهان صدیقین دانسته‌اند احترام قائل بود .

تقریر استاد شهید مطهری (ره) از برهان علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم به کوتاهترین شکل ممکن به این صورت است که «حقیقت هستی در ذات خود، قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد، مساوی است با ذات لایزال حق. پس اصالت وجود ، عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری می کند نه چیز دیگر .
البته به احتمال قوی اگر خود ملاصدرا اراده می کرد که برهان خود را به کوتاهترین شکل آن بیان کند تقریر او با تقریر علامه (ره)‌تفاوت جدی نمی داشت و همانطور که اشاره شد آن تفضیل و تطویلی که در بیان او مشاهده می شود به زعم قوی صرفاً بریا برحذر ماندن از برخی ایرادها و اشکالها بوده است. برهان بیان نموده است. مبادی تصوری این برهان بنابر آنچه گذشت، عبارتند از : اصالت وجود، بساطت وجود،‌؟؟ وجود و عین الربط بودن وجود معلول (ممکن) به علت (واجب).

با توجه به این اصول خلاصة برهان این است که : موجود یا واجب است یا متعلق به واجب است، حال بنابر هر دو بخش وجود واجب بالذات محرز خواهد بود و وجود غیر واجب در حد تعلق و صرف الربط اعتبار خواهد شد. به عبارت دیگر مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه آن که کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق دارد، عین ربط و وابستگی است و اگر آن مرتبة اعلی تحقق نمی داشت، سایر مراتب هم تحقق نمی یافت. زیرا لازمة تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبة وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بی نیاز از آن باشند، در حالیکه حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.

بررسی تطبیقی
به نظر می رسد که اگر بتوان در چند محور اساسی،‌اصل نیت و جان کلام این دو فیلسوف را استخراج کرد،‌ قدم قابل توجهی برای فهم نسبت اندیشه آنها از جهت دوری و نزدیکی به یکدیگر برداشته شود. این محورها عبارتند از :
۱- شأن و جایگاه وجود و جوهر نزد دو فیلسوف
۲- وحدت وجود یا وحدت جوهر
۳- امکان یا عدم امکان پاسخگویی به اشکالهای برهان وجودی به واسطة آرای این دو
۴- کیفیت تبیین اختلاف خدا و موجودات در فسلفه این دو
۵- لمی یا انی بودن برهان وجودی
البته کاملاً واضح است که هر کدام از محورهای فوق این قابلیت را دارد که به تنهایی موضوع مقالة واحدی قرار گیرد، ما در اینجا با رعایت اختصار تا آن حد که به فهم و شاید تقریب تقریرهای این دو فیلسوف از برهان وجودی کمک کند، به این موضوعات خواهیم پرداخت.

برهان وجودی چه نوع برهانی است؟
یکی از سؤالاتی که در مورد برهان وجودی با تقریرهای متفاوتی که از آن وجود دارد و به بعضی از آنها اشاره شد، مطرح بوده و هست این است که این برهان چه نوع برهانی است؟ این سؤال به صورتی نسبتاً مفصل توسط برخی از محققین مورد کاوش قرار گرفته است . ما در اینجا صرفاً در جستجوی پاسخ دو فیلسوف مورد نظر هستیم اسپیتوزا چنانکه قبلاً نیز مورد اشاره واقع شد، در مخالفت با توماس آکوئیناس،‌مدعی است که اقامة برهان لمی بر وجود خدا امکانپذیر است چرا که علت همة اشیاء است و حتی علت خود است و خود را به نفس خود ظاهر می سازد . در مورد براهینی که شرح نها گذشت او صرفاً برهان دوم را انی و سه برهان دیگر را لمی می داند و از توضیحات او در کتاب اخلاق آشکارا این نتیجه حاصل می شود

که او دلبستگی خاصی به این نوع برهان داشته است. اما سؤالی که اینجا قابل طرح است این است که آیا دلیل او برای لمی خواندن این نوع برهان دلیل موجهی است؟ دلیل طرح این سؤال این است که براساس آنچه که در بادی امر به نظر می رسد، امکان ندارد بر وجود خدا برهان لمی اقامه کرد؛ زیرا حد وسط در برهان های لمی علت نتیجه است و از آنجا که در براهین اثبات وجود خدا نتیجه وجود واجب الوجود خدا است، نمیتوان گفت خدا معلول علنی است. ملاصدرا با تکیه بر همین دلیل می گوید: «ان الواجب الابرهان علیه بالذات بل بالعرض و هناک برهان شبیه باللمی» بی تردید مقصود او از این عبارت نفی برهان لمی بر وجود خداست. او معتقد است :« واجب تعالی به هیچ وجه معلول چیزی نیست،‌بلکه او علت تمام ماورای خود است، بنابراین هر چیزی که با آن بر وجود واجب استدلال میشود ، دلیل انی است و دلیل انی معطی یقین نیست .»

از نظر علامه طباطبایی (ره) نیز برهان صدیقین نوعی برهان انی است که شباهت بسیار زیادی با برهان لمی دارد براساس بیان ایشان در میان براهین انی که بر اثبات وجود خدا وجود دارد شبیه ترین آنها به برهان لمی برهان صدیقین است. «ینبغی أن یحمل هذا البرهان الانی من بین سایر البراهین الانیه فی هذاالباب أشبه باللم من غیره و الا فلا معنی لعلیه الذات با النسبه الی نفسها »

بنابر آنچه که در سطور بالا بیان شد ، ظاهراً در ارتباطی با لمی یا انی بودن برهان وجودی (یا همان برهان صدیقین) بین ملاصدرا و اسپیتوزا اختلاف نظر وجود دارد. مترجم و مفسر کتاب اخلاق توجیه اسپیتوزا برای لمی دانستن این نوع برهان را موجه و خالی از اشکال دانسته است . اما به نظر می رسد علامه طباطبایی در نقل قولی که گذشت آن توجیه را با عبارت «فلا معنی لعلیه الذات بالنسبه الی نفسها» بی معنی و نامعقول می داند و ظاهراً نظر صدرالمتألهین نیز چیزی جز این نیست. اما حق چیست؟ آیا علیت ذات خدا نسبت به خودش چنانکه اسپیتوزا می گوید موجه است؟ این سخن چه معنی میتواند داشته باشد؟ ظاهراً منظور او این است که خداوند (علت خود) «خود را به نفس خود ظاهر می سازد» نه اینکه خداوند «خود را ایجاد می کند»‌مسلماً اگر عبارت (self suffi ciente) به این معنا تفسیر شود که خود برای ایجاد خود کافی است،

چیزی بی معنا و مستلزم تقدم شیء بر خود و محال است. اما وقتی منظور این باشد که خدا خود را به نفس خود و بدون نیاز به چیزی دیگر ظاهر می سازد و به عبارتی خود علت ظهور خود است، در این صورت بعید است ملاصدرا و علامه (ره) با این سخن مخالفتی داشته باشند. اصالت وجود که اساسی ترین اصل در فلسفة ملاصدرا است چیزی جز همان ظهور وجود نیست. اگر علت ظهور وجود،‌ذات وجود نیست موجود بودن وجود آنست که در جهان به نفس خود یافته گردد، نه اینکه چیزی باشد که به مدد وجود، وجود گیرد، و باید دانست که هر تحققی در جهان از وجود حاصل می شود و تحقق وجود ذاتی است .»

این سخن در سراسر آثار او کاملاً مشهود و هویدا است. البته اگر کسی بگوید در برهان صدیقین سخن از وجود خدا است و در اصالت وجود سخن از عینیت و ظهور حقیقت وجود، می گوییم در ادامه روشن خواهد شد که آیا ملاصدرا این دو را متفاوت می داند یا قائل به وحدت و یکی بودن آنها است. بنابراین از مطالب این قسمت این نتیجه حاصل می شود که اگر علت بودن خدا برای نفس خود، این تصور را ایجاد کند که این علیت از قبیل علت بودن ؟؟‌نسبت به بنا است،‌یعنی لازمه اش تقدم ذات خدا بر وجود خدا باشد،‌چنین چیزی نه مقبول ملاصدرا است

و نه مرضی اسپیتوزا،‌اما اگر سخن از ظهور یافتن وجود خدا به نفس ذات خدا (که همان وجود و حقیقتش است) باشد، این ایده با مبانی ملاصدرا نیز ناسازگار نیست. البته با این تفسیر به احتمال قوی بتوان حق را به جانب کسانی دانست که معتقدند اینگونه براهین عبارتست از خبردادن از هویدایی و ظهور وجود خدا و زدودن غفلت از علم انسان نسبت به این واقعیت یا چنانکه در مورد تقریر اسپیتوزایی گفته شده است؛ ابراز یک شهود عقلی از ماهیت و وجود ضروری خدا و گزارش و تحلیل و توضیح آن .

 

 


دانلود با لینک مستقیم


بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا

گزارش کارآموزی مراحل اجرای کار ساختمان

اختصاصی از اس فایل گزارش کارآموزی مراحل اجرای کار ساختمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

گزارش کارآموزی مراحل اجرای کار ساختمان


گزارش کارآموزی مراحل اجرای کار ساختمان

دانلود گزارش کارآموزی رشته عمران شرکت ریخته گری آلومنیوم واحد آرشیو فنی مهندسی با فرمت ورد و قابل ویرایش تعداد صفحات 60

دانلود کارآموزی آماده

این پروژه کارآموزی بسیار دقیق و کامل طراحی شده و جهت ارائه واحد درسی کارآموزی میباشد

بتونیر:

دستگاهی است که شن وماسه وسیمان وآب را به نسبتهای مورد نظر مخلوط کرده وبتن تولید می کند . دراستفاده از بتونیر حدوداً نصف آب مورد نیاز بتن رادرداخل دیگ بتونیز می ریزیم وبعد شن وماسه را به نسبتهای مورد نظر درون دیگ بتونیز ریخته وسیمان لازم رانیزمی ریزیم ودیگ بتونیز حرکت دورانی خودرا شروع کرده وبعد از مخلوط شدن آنها نصف دیگر آب بتن را ریخته و1تا 5/1 دقیقه بتونیز دوران حرکت دورانی می کند وبتن خلوط می شود.بتونیز درظرفیتهای کم (125 لیتری ) برای ساختن ملات وبا ظرفیتهای 250 -500-750 لیتری جهت بتون ریزی مورد استفاده قرار می گیرد .

1- بتون ساز ثابت ( دستگاه مرکزی بتن ) این دستگاه جهت مصارف بسیار زیاد مورد استفاده ساختمانهای بزرگ بتنی زیر جاده ها ، باندهای فرودگاه ، سد سازی مورد استفاده قرار  می گیرد.

کارخانه های مرکزی بتن در فرمهای مختلف وبا ظرفیتهای متغییرکه انواع مدرن آن با ظرفیتهای 36 تا46 مترمکعب درساعت ودربعضی موارد تا 120 متر مکعب درساعت قدرت بتن سازی دارند.

 

فهرست

عنوان                                        صفحه

بتونیر                                        1
تلمبه هدایت بتن (پمپ بتن )
مدت عمل آوردن بتن
شرایط محیطی
انبار کردن سیمان
آشنایی  با روش های قالب بندی
دلایل روغن کاری کردن جدار داخلی قالب
فشار های وارد برقالب ها
شمع (پایه)
پایه های اطمینان
جلوگیری از خم شدن قالب
مصالح قالب
قالبهای آجری
قالبهای پلاستیکی
قالب برداری
زمان قالب برداری
آرماتور بندی
پوشش بتنی روی میلگرد ها
وصالی در میلگردها
کارگزاری میلگردهای پی منفرد  ( آماتوربندیفوند اسیون)
آرماتور بندی ستونهای بتن آرمه
آرماتور بندی تیرهای بتن آرمه  
خر پاها
انواع خرپاها

عنوان                                        صفحه
جوشکاری
حداقل بعد جوش گوشه
انواع ملات ها
آجرها
طبقه بندی آجراز لحاظ رنگ
طبقه بندی آجرازلحاظ ابعاد
مرغوبیت آجر
آجرهای سفالی یا توخالی
اجرای پله                                                                        
تیرچه


دانلود با لینک مستقیم


گزارش کارآموزی مراحل اجرای کار ساختمان