اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد تربیت اخلاقی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد تربیت اخلاقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تربیت اخلاقی


تحقیق در مورد تربیت اخلاقی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه55

 

فهرست مطالب

 

تربیت اخلاقی:

الف: جنبۀ عقلی

 1) جهل مرکب:

3) عجله و شتابکاری:

4)شکم پرستی:

ج)مشکلات اجتماعی و نوجوان:

1) خشم و پرخاشگری:

دنیای نوجوانی دختران

منظور از جهل مرکب این است که کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و تصور نماید که حق را یافته است و به عبارتی نمی داند و نمی داند  که نمی داند. هر چند گفتیم نوجوان قدرت استدلال یافته توانایی این را دارد که چون بزرگسال به تفکر و تعمق در امور بپردازد ، اما در بسیاری از مواقع نمی تواند منطقی فکر کند یا به علت غلبۀ احساسات نمی تواند همواره درست بیندیشد و افکارش جنبه احساسی می یابد تا تعقلی. همچنین خصیصه خیالبافی نوجوان گاهی آنچنان قوت می گیرد که او تصورات و خیالات خویش را با واقعیت مخلوط م ینماید، در حالیکه خود بیخبر است و تصوراتش را واقعیت می پندارد همان وطری که وقتی احساسات بر او غلبه می کند او تصور می کند انچه به نظر او می رسد تنها واقعیت موجود ناپسند به واسطه این صفت از او صادر می گردد.

 قدما  خواندن علوم ریاضی را در معالجۀ این مرض مفید می دانستند با توجه به نقشی که ریاضیات از جمله هندسه در پرورش  قدرت استدلال دارد، این پیشنهاد می تواند مفید


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تربیت اخلاقی

دانلود مقاله نقش ارتباط سالم در رشد اخلاقی و موفقیت تحصیلی دانش آموزان

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله نقش ارتباط سالم در رشد اخلاقی و موفقیت تحصیلی دانش آموزان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
در جامعه انسانی، ارتباطات می تواند نقش مهمی در زندگی داشته باشد.مزایای زبان لغات سروده ها و خط ها و غیره بر ما روشن است . گذشته از این، ما احساسات خود را می توانیم با حالات چهره، دستها و غیره بیان کنیم . از طریق ارتباطات است که یک فرد خود را به دیگران می شناساند. یک فرد کرولال می تواند با استفاده از علائم و اشارات ارتباط برقرار نماید . هدف ارتباطات انتقال یا تبادل ایده ها و افکار می باشد . ارتباطات یک بخش مهم از فرایند آموزشی را تشکیل می دهد . وقتی که هدف از یادگیری تغییر در آگاهی، گرایش و رفتار می باشد نشانگر این است که نتیجه ارتباطات نیز به تغییر در آنها منجر می گردد . در جریان ارتباطهای آموزشی عامل مهم را
می توان کلید و عامل اصلی کنترل و هدایت رفتار دانش آموزان و نیروی مؤثر در برقراری ارتباط و سودمندی آن در کلاس درس دانست .
ارتباط چیست ؟
ارتباط عبارت است از : فرایند مبادله اطلاعات و احساسات .مبادله بر وزن مفاعله .امری است طرفینی و دو جانبه .پس ارتباط جریانی است متقابل .
ارتباط سالم کدام است؟
ارتباط سالم و صحیح آن است که، طرفین در امر مبادله ی اطلاعات
و احساسات در فضایی مناسب شرکت کرده و با یکدیگر هماهنگی داشته و در این ارتباط، هر دو احساس ارزشمندی کنند .به طور کلی ارتباط انسانها با یکدیگر بر اساس دو بینش برقرار می گردد .
((کرامت)) و ((امانت)) یعنی یا براساس تکریم شخصیت است و یا بر اساس تحقیر شخصیت . ما در برخوردها و ارتباطاتمان با دیگران، هر گونه انسان را تلقی کنیم، همانگونه با او برخورد می کنیم . اگر انسان را موجودی با شخصیت و با عزت بدانیم تلاش می کنیم که این کرامت را در او تقویت کنیم
و اگر او را فاقد کرامت نفس بدانیم سعی در تحقیر او داریم .
از دیدگاه اسلام ارتباطی سالم است که بر پایه تکریم شخصیت و عزت
و احترام متقابل افراد انسانی استوار باشد .
مهم ترین وسیله ی ارتباط :
یکی از روشهای برقراری ارتباط انسانها با یکدیگر طریقه ی گفت وشنود
و مکالمه است .
کلمات، مبین عواطف و احساسات انسانهاست . از طریق رد وبدل کردن کلمات اهداف و مقاصد و نیتها آشکار می شود، در حقیقت، شخصیت انسانها در زیر زبانشان و بین سخنانشان نهفته است .
انواع ارتباط:
1- ارتباط کلامی
با تحقیقاتی که به عمل آمده، در جامعه ما تقریبا نزدیک به 85% ارتباطات افراد از طریق حرف زدن و گوش دادن ( گفت و شنود ) و نزدیک به 15% از طریق خواندن و نوشتن است. پس در این مورد واژه ها و کلمات و جملات نقش ویژه ای رادر نقل وانتقال مفاهیم و احساسات انسانها بازی می کند. واژه ها در نقل وانتقال اطلاعات و ارتباط دو انسان از بار احساسی مهمی برخوردارند و از نظر عاطفی، کلمات تأثیر فوق العاده ای در روحیه ی افراد انسانی دارد .
بیان و گفت وگو که برای ایجاد ارتباط در قالب کلمات و الفاظ رد وبدل
می شود، از اهمیت خاصی برخوردار است و به همین سبب، خداوند متعال در قرآن کریم اولین ویژگی مهم انسان را پس از خلقت او بیان ذکر می نماید:
((خلق الانسان علمه البیان)) انسان را بیافرید. به او سخن گفتن آموخت .
بیان و گفتار، مهم ترین وسیله ارتباط انسانها با یکدیگر است و چون ارتباط فرایندی است دو طرفه، بخش اعظم ارتباط انسانها از طریق گفت و شنود
و همین مکالمات عادی و روزمره صورت می گیرد و لذا در ارتباط صحیح
و سالم، باید هم گوینده خوبی بود و هم شنونده ی خوبی، یعنی در تبادل اطلاعات و احساسات و عواطف باید از نقش و تأثیر عاطفی و روانی واژه ها
و کلمات آگاه بود . باید توجه داشت که چگونه بعضی از کلمات و واژه ها در ایجاد و برقراری ارتباط سالم نقش سازنده داشته و همواره در ایجاد صمیمیت و دوستی مؤثرند . همچنین باید به موقعیت و فضای ارتباط که این واژه ها و کلمات در آن رد و بدل می گردد، آشنایی داشت . گاهی گفتن یک کلمه مثبت در شرایط و فضای نامناسب و نامساعد بار منفی القاء می کند .
بنابراین باید هم به نقش کلمات و واژه ها و هم شرایط القاء و مبادله کلمات آشنایی ودقت کامل داشت، چرا که ارتباط سالم در فضایی حاکی از صمیمیت و محبت و احترام متقابل با شناخت و در نظر گرفتن معنا و نقش عاطفی کلمات امکان پذیر است و رعایت آنها موجب استحکام آن روابط خواهد شد. متأسفانه ما توجهی به سخنان و واژه هایی که در مکالمات و گفت وگوهای روزانه مان رد و بدل می کنیم، نداریم به خصوص اگر در نقش اولیاء و مربیان در مقام تعلیم و تربیت هم باشیم.
2- ارتباط معنوی :
گفتارو تئوری نمی تواند افراد را جذب سازد تنها تجسم رفتار است که انسانها را به خضوع در می آورد و هر انسانی در دوران زندگی خود با بسیاری از دانشمندان و بزرگان برخورد می کند، تنها کسانی که دارای جاذبه اخلاقی هستند موجب تغییر رفتار می شوند .
در اهمیت و برجستگی عامل اخلاقی همین مقدار بس که حضرت محمد (ص) می فرمایند((افکم لن تسعوا الناس باموالکم فالقوهم بطالقه الوجه ))
یعنی انسانها نمی توانند به وسیله اموالشان دلهای مردم را متوجه سازند بلکه
خوش خویی و گشاده رویی عامل جذب و شیفتگی است .
بنابراین معلمان و مربیان تنها در پرتو تجسم اخلاق می توانند دلهای شاگردان
را جذب کنند و از همین رهگذر به ساختن و پرداختن آنان بپردازند .
3- ارتباط بصری:
ارتباط بصری با شاگردان از اهمیت خاصی برخوردار است معلمی که قادر
باشد در حفظ عدالت با همه شاگردان خود ارتباط بصری برقرار کرده
به طور طبیعی به تمامی آنان به تناوب و تناسب نظر کند همانند آن است
که با تارهای نامرئی، اذهان شاگردان خود را تسخیر خویش سازد . در
نتیجه یک ارتباط بصری متقابل ،دانش آموزان کمتر دچار بی حوصلگی
می شوند و نه تنها رفتار زاید ایشان فوق العاده کاهش می یابد و با
کوچکترین محرک بیرونی حواس ایشان پرت نمی شود بلکه با افزایش دامنه
توجه اشان از دقت و تمرکز ذهنی بیشتری برخوردار می شوند و بالطبع
با یاد گیری بهتر مواد آموزشی ،پیشرفت تحصیلی مطلوبی نیز خواهند داشت. بعضی از معلمان به دلایل مختلف از جمله توجه بیشتر به یک یا چند
دانش آموز خاص و یا به دلیل کم رویی، اضطراب و یا ضعف مهارتهای اجتماعی، به گونه ای که انتظار می رود نمی توانند به طور طبیعی با همه شاگردان ارتباط بصری داشته باشند . در نتیجه نه تنها شاگردان این چنین کلاسی زودتر خسته شده بیشتر دچار حواس پرتی می گردند بلکه بعضا در آنها نگرش منفی و احساسی ناخوشایند نسبت به شخصیت معلم به وجود
می آید . اگر چنانچه دانش آموزان بر این باور باشند که معلم عمدتا به هنگام تدریس به دانش آموز یا دانش آموزان خاصی نگاه می کند احساس تبعیض دامنگیرشان می شود و تقویت چنین احساسی عواقب ناخوشایندی از
بی رغبتی نسبت به درس و گریز از کلاس همراه خواهد داشت .
این مسأله در مدارس، آنجا که کودکان و نونهالان به الگوهای رفتاری بزرگسالان بیشترین توجه را دارند و هر لحظه در انتظار نگاه محبت آمیز معلم هستند از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
4- ارتباط معلم با دانش آموزان :
مدرسه روابط انسانی را که موجب ایجاد تعادل فکری در کودک می شود ترغیب می کند و به او این احساس را می بخشد که متعلق به گروه معینی
می باشد و در این گروه نقش مفیدی دارد و می تواند در داخل آن محیط دوستی و تأمینی به دست آورد .
((کلاس هایی که در آنها روابط انسانی نیکو وجود دارد محیط مطبوعی ایجاد می کند که کودک در داخل آن شکفته می شود .))
آموزگار که بیش از هر شخص دیگری در ایجاد روابط انسانی نیکو مؤثر است باید از لحاظ تعادل احساساتی چنان باشد که مسایل شخصی وی در روابط او با شاگردان اختلال ایجاد نکنند. وی با شاگردان تفاهم پیدا می کند
و نسبت به آنها محبت صمیمانه ای دارد و خود را نسبت به آنها منصف و
بی غرض نشان می دهد و می تواند جانب شخصیت و مزاح را حفظ کند و همراه شاگردان و نه به خود آنها بخندد.
شخصیت خاص آنها را محترم می دارد و در کلاس محیط گذشت و مسالمت به وجود می آورد روابط حسنه ی مابین معلم و شاگردان در آهنگ صدای او در نحوه ی نامیدن هر شاگرد و در روش اظهار علاقه ی او به حوادث زندگی شاگرد آشکار می شود.
وی با شاگردان از مطالبی که به آنها مربوط است گفتگو می دارد و برخی از تجارب شخصی خود را برای آنها حکایت می کند . این احساسات دوستی هر قدر که معلم وشاگرد بیشتر با هم کار و تفریح و بازی کنند مستحکم تر
می شود.
معلم احتیاجات عاطفی هر شاگرد را مطالعه می کند و در رفع آنها کوشش
می نماید. و علامات هر نوع اختلال روانی و احساساتی را در آنها مورد توجه قرار می دهد. معلمین نباید تصور کنند که ارتباط همیشه به سادگی برقرار
می گردد عوامل بی شمار برونی و درونی ممکن است موجب جلوگیری از برقراری ارتباط مطلوب گردند. این گونه عوامل را پارازیت یا موانع ارتباط گویند. مهم ترین این عوامل عبارتند از :
موانع ارتباط مطلوب بین معلم و دانش آموزان :
1- اهنگ گفتار :
از نظر روانی و عاطفی آهنگ کلام در ارتباطات تأثیر مطلوب و نامطلوب دارد . انسان به طور خود کار در برابر محرک های آزار دهنده حالت تدافعی به خود می گیرد و مثلا در بین صداهای گوناگون می تواند به صدای مورد علاقه اش گوش دهد . وقتی صدای معلم هنگام تدریس به صورت مفاهیم تکراری و خسته کننده و غیر جذاب دراید دانش آموزان می توانند صدای او را همچون صدای رادیو خاموش کنند.
معلمان با تجربه معتقدند که استفاده مداوم از یک وسیله یا محرک باعث کاهش کارایی تدریس و یادگیری می شود.
2- جالب نبودن پیام :
انسان از میان پیام های مختلف آن دسته را دریافت می کند که زمینه پذیرش آنها را دارد اگر فعالیت های آموزشی معلم در کلاس درس برای شاگردان تازه نباشد مورد توجه آنها واقع نخواهد شد درنتیجه ارتباط مطلوب برای یادگیری صورت نخواهد گرفت.
برای کاهش اثر این محدودیت و ایجاد علاقه و انگیزه معلم باید ابتدا مخاطبین خود را شناسایی کند تا از گرایش ها اطلاعات و نیازهای آنان مطلع گردد و بر اساس این اطلاع تدریس خود را آغاز کند تا بتواند رابطه مؤثری با آنها برقرار نماید.
3- رؤیایی شدن یا در خود فرو رفتن:
یکی دیگر از موانع بسیار متداول ارتباط مؤثر(( رؤیایی شدن)) است در چنین حالتی شاگرد ناگهان از مدار ارتباط کلاس خارج می شود و با یک حالت رؤیایی وارد تجارب شخصی خود می گرددو اگر تجارب و مفاهیم شخصی او قوی تر، قابل فهم تر و با ارزش تر از مفاهیم ارائه شده توسط معلم باشد مفاهیم معلم را کناری می زنند و جایگزین آن می شوند در واقع رؤیایی شدن یک وسیله تدافعی است که دانش آموز در برابر محیط خشک و بی روح کلاس از خود نشان می دهد .
در رؤیا فرو رفتن شاگرد سبب می شود تا کاملا از محیط کلاس و فعالیتهای یادگیری علیرغم حضور فیزیکی دور شود . معلم اگاه و با تجربه باید چنین شاگردان را شناسایی کرده و به جای تنبیه و سرزنش سعی کند علل چنین حالتی را در نحوه ی تدریس و محیط کلاس خود جستجو کند این حالت را بدون شک می توان با افزایش سطح درک شاگرد و جذابیت موضوع و به کارگیری تکنیک های مختلف ارتباطی به نحو شایسته ای کاهش داد.
4- فضای فیزیکی ارتباط:
وضعیت فیزیکی کلاس می تواند سبب احساس ناراحتی فراگیر آن گردد . زیرا اگر شاگرد در اثر یکی از عوامل فیزیکی کلاس ناراحت شود این ناراحتی سبب قطع ارتباط او با معلم خواهد شد. برعکس هر چه محیط آموزشی مناسب تر و دلپذیر تر باشد موضوع درس بیشترمورد علاقه شاگردان خواهد بود و یادگیری پرثمرتری انجام خواهد گرفت.
بنابراین لازم است محیط کلاس از نظر نور، راحتی صندلی ،رنگ دیوارها سردی و گرمی و سایر عوامل فیزیکی مناسب و حداقل ناراحت کننده نباشد.
5- انتقال منفی :
هنگامی که با موضوع و شکل جدیدی مواجه می شویم اگر درباره ی آن موضوع زمینه ی قبلی کافی نداشته باشیم سعی می کنیم در ذهن خود از تجارب قبلی نزدیک به آن، برای درک مطلب جدید و یا حل مشکل جدید کمک بگیریم.
هرگاه تجارب ما بتواند ما را در درک مطلب جدید یاری دهد انتقال صحیح یا انتقال مثبت انجام گرفته است. اما اگر اطلاعات و تجارب گذشته سبب ایجاد مشکلات جدید و سردرگمی و آشفتگی در حل مسأله شوند یعنی تجارب گذشته ما را در حل مشکل جدید به اشتباه بیندازد . چنین وضع خاصی را (انتقال منفی نامند.)) انتقال منفی ممکن است در یک فعالیت ارتباطی به دفعات اتفاق افتد. انتقال منفی غالبا در ارتباط کلامی ایجاد می شود هر چه موضوع مورد بحث دور ازذهن و مجرد باشد تشابه کمتری بین درک معلم و شاگردان وجود خواهد داشت.
مناسب ترین راه برای از بین بردن اثر انتقال منفی ایجاد ارتباط از کانال های مختلف به ویژه استفاده از عکس اسلاید و فیلم و آموزش می باشد.
ارتباط والدین با یکدیگر:
در حال حاضر در جوامع صنعتی ارتباط بیشتر اعضای خانواده با یکدیگر رو به کاهش گذاشته و اگر ارتباطی هم وجود دارد در بسیاری از موارد ارتباط کاری و فیزیکی است ، نه عاطفی وقلبی . این امر به علت نفوذ فرهنگ غربی به تدریج به جوامع دیگر هم سرایت کرده است به طوری که در جامعه ی ما در شهرهای بزرگ ارتباط اعضای خانواده ها با یکدیگر رو به ضعف نهاده و گفتگو ها بعضا یک طرفه و روابط خانوادگی بسته است. تفهیم و تفاهم به دشواری صورت می پذیرد،پدر،مادرواعضای خانواده هریک به کاری مشغول
وگرفتارند و فرصت حضور در جمع دوستانه ی خانواده را کمتر پیدا می کنند
وازطرفی دیگر تلویزیون با برنامه های متنوع در کاهش ارتباط بین اعضای خانواده تأثیر زیادی داشته ودرموقعیت ها و فرصت های کوتاهی هم که اعضای خانواده پیدا می کنند، به علت عدم درک احساسات یکدیگر،ارتباط ناقصی صورت می گیرد و لذا ارتباط یک طرفه بوده و زن وشوهر دچاربریدگی عاطفی می گردند.ظاهرا باهم هستند ،ولی این ارتباط بیشتر
ارتباط فیزیکی است تا ارتباط قلبی و احساسی،بطوری که هر کدام درلاک
خود فرو رفته و به دنبال جل معضلات خود دست وپا می زنند : مردها که
در کار ومشاغل روزانه تحت انواع فشارهای روحی وروانی قرار می گیرند
و زمانی که فراغت حاصل کرده و به خانه روی می آورند دیگر حال وحوصله
سخن گفتن و فرصت گوش دادن را ندارند . وبرای برآوردن احتیاجات خود،حتی حال استفاده ی از جملات وبه کاربردن کلام کامل را ندارند به طوری که در گفتار خود ، تنها از کلمات مقطع بهره می برند،مثلا می گویند :نهار……(لطفا نهار بیاور).چای……(لطفا چای بیاور)در این هنگام،زن که اوقاتی از روز را گذرانیده و منتظر بوده تا شوهر بیاید و گفتنی های خود را برای او تعریف کند . مواجه بابی حوصلگی شوهر می شود. سخنش ر ادر پیش خود نگه می دارد و حتی از بازگو کردن مسائل ابتدایی و احتیاجات اولیه ی زندگی روزمره ی خود ، خودداری می کند از طرفی شوهر برای گرفتاری ها
خستگی ها و فشارهای زندگی ،دیگر حوصله شنیدن سخنان طرف مقابل را ندارد و از این سو زن می خواهد با حرف زدن احساسات خود را تخلیه کند تا شاید شوهر با شنیدن سخنان او بر زخم وی مرهمی بگذارد و از دردها و
غم های او بکاهد و به او امید و شادی بدهد ، ولی شوهر دیگر آمادگی پذیرش این اظهارات را ندارد و همین عدم پذیرش سخنان یکدیگر منجر به عدم درک وتفاهم شده و در نهایت ، ناسازگاری را به دنبال خواهد داشت . گاهی این تعارض ها موجب درگیری های لفظی شدیدی می شود و همین پرخاشگری های اختلا لات شدید روانی در شبکه ی ارتباطی خانواده به وجود می آورد این مشکل به سایر اعضای خانواده، یعنی فرزندان نیز منتقل
می شود و تأثیر نامطلوبی در شبکه ی ارتباطی و رفتاری آنان به جای
می گذارد.
((در پی مطالعات و بررسی هایی که به عمل آمده، روشن گردیده است در این گونه خانواده ها، نارضایتی ها و برخوردهای نامناسب و ناسالم موجب بروز بیماری های جسمانی، افسردگی ها، اضطراب ها وکاهش سلامت روانی گردیده به طوری که بسیاری از فرزندان این خانواده ها از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند.)) و با احساس تنهایی و بی تفاوتی، تمایل دارند که در کارها شکست خود را به دیگران استناد دهند و همواره با عدم موفقیت و پیشرفت تحصیلی مواجه می شوند بر خلاف ((خانواده هایی که دامنه ی ارتباطات متقابل والدین ، وسیع و صمیمانه است و در نتیجه مبادله ی اطلاعات و احساسات در اثر فرصت های حاصل شده، موجب صمیمیت بیشتر اعضای خانواده، زمینه ی رشد اخلاقی و موفقیت تحصیلی فرزندان می گردد.))
نقش روانی و عاطفی کلمات:
در ارتباطات بین دو انسان واژه ها و کلمات گاهی نقش سازنده یا مخرب دارند بعضی از کلمات روح انسانی را خراش می دهند و موجب شیارها و زخم هایی در دل انسان می گردند این زخم ها گاهی کاری تر از زخم شمشیر و ماندگار تر از آن است و همواره مثل خوره روح آدمی را می خورد و منجر به بیماری های عمیق روانی می گردد کلمات و جملات ناسالم موجب ارتباط ناسالم و کلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم میگردد. گاهی کلمات ناسالم به طور ناخود آگاه در گفتار متداول والدین پیام های نامناسب و پیامدهای مخربی به بار خواهد آورد و سبب تضعیف و تحقیر شخصیت و آزرده شدن روح یکدیگر می گردد.
اظهار نظرها و کلمات ناهنجاری که در برخوردهای ارتباطی روزانه ی والدین رد وبدل می شود عزت نفس آنان را جریحه دار می سازد و تهدیدی برای ارتباط سالم خود و فرزندانشان خواهد بود . غرولندهای مادر به دنبال پدر یا بالعکس در حضور فرزندان نیز آثار بسیار ناگواری در شبکه ی ارتباطی خانواده به وجود خواهد آورد.
((انکم مؤاخذون باقوالکم فلا تقولوا الا خیرا))
((البته شما در مورد گفتارتان مورد مؤاخذه قرار می گیرید پس نگوید مگر سخن خیرو نیکی را.))
مشکل عمده ی ما این است که از مهارت های ارتباطی سالم بی بهره ایم. بیشتر اعضای خانواده ها در جامعه ی ما اکثرا انسانهای مؤمن متدین و وفادار به یکدیگرند ولی متأسفانه در ایجاد ارتباطی سالم و شاد با هم به خصوص از زمانی که صاحب فرزند می شوند ،بی بهره اند.
برای برقرای یک ارتباط سالم چه باید کرد؟
همان طور که بیان شد ارتباط سالم و خوب، ارتباطی است که دو طرفه باشد و هر دو بر اساس احترام متقابل در فضایی مناسب تبادل افکار و احساسات نمایند برای یکدیگر ارزش قائل شوند به نظرات یکدیگر اهمیت داده و با صمیمیت مشکلات دردها و شادی ها و انتظارات و آرزوها را با هم در میان بگذارند این خود در کاهش دردها مؤثر است و در مواقع دشواری و بروز مشکلات به راه حل های مناسب می انجامد .
((ادامه دارد))

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع :
1- مهارت های آموزشی و پرورشی – تألیف حسن شعبانی
2- چگونه باید تربیت کرد- مجید رشید پور
3-تربیت برتر – تألیف رضا فرهادیان – دفتر حوزه
4- آموزش بهداشت – ترجمه دکتر فروغ شفیعی
5- تربیت بهداشتی در مدرسه- ترجمه حسن صفاری
6- پابه پای آفتاب از جلد 1 تا 5 – تألیف امیر رضا ستوده

 

 

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 28   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نقش ارتباط سالم در رشد اخلاقی و موفقیت تحصیلی دانش آموزان

دانلودمقاله حسد و جنبه های اخلاقی آن

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله حسد و جنبه های اخلاقی آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 
حسد
حسد، آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان است از نعمتهائى که صلاح او باشد.اما اگر زوال نعمت را از او نخواهد بلکه مثل آن را براى خود بخواهد «غبطه و منافسه‏» است.و اگر زوال چیزى را از کسى بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت‏» خوانند.
بیان تفصیلى آن این است که اگر انگیزه حسد صرفا حرص بر این باشد که آن نعمت‏به تو برسد، این از پستى و زبونى قوه شهویه است، و اگر انگیزه آن تنها رسیدن مکروهى به محسود باشد از رذائل قوه غضب است، و از نتایج کینه - توزى است که آن هم از نتایج‏خشم است، و اگر باعث آن ترکیبى است از هر دو، این از پستى و زبونى هر دو قوه است.و ضد حسد، نصیحت و خیرخواهى است‏یعنى خواستن دوام نعمت‏خداوند بر برادر مسلمانت، که صلاح او در آن است.
و شکى نیست که حکم قطعى به اینکه این نعمت صلاح است‏یا فساد ممکن نیست.چه بسا که چیزى در آغاز و در نظر اول عمت‏شمرده شود و سرانجام بر صاحب خود و بال و فساد باشد.پس ملاک و مناط در این امر ظن و گمان غالب است، و بنابراین اگر ظن غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال آن حسد است و خواستن دوام و بقاء آن خیرخواهى است، و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن غیرت است.اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است زوال و بقاء نعمت را براى برادرت مخواه مگر اینکه آن را به شرط صلاح مقید کنى تا از حکم حسد رهایى یابى و حکم خیرخواهى برایت‏حاصل شود.و معیار در نصیحت و خیرخواهى این است که آنچه را براى خود مى‏خواهى براى برادر خود نیز بخواهى و آنچه را براى خود نمى‏خواهى و نمى‏پسندى براى او نیز نخواهى و نپسندى.و معیار در حسد این است که آنچه را براى خود نمى‏خواهى براى او بخواهى، و آنچه را براى خود مى‏خواهى براى او نخواهى.
فصل 1: مذمت‏حسد
حسد سخت‏ترین و دشوارترین بیماریهاى روانى و بدترین و پلیدترین رذایل است، و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار مى‏سازد.زیرا در دنیا لحظه‏اى از حزن و الم خالى نیست و به هر نعمتى که در دست دیگران مى‏بیند رنج مى‏برد، و نعمت‏هاى خداى تعالى نامتناهى است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمى‏شود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است.و وبال و سرانجام بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلا به محسود ضررى نمى‏رساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالا رفتن درجات او مى‏شود از این رو که حسود بر او عیب مى‏گیرد، و آنچه در شرع جایز نیست درباره او مى‏گوید، پس نسبت‏به او ظالم است و قستى از وزر و وبال محسود را بر دوش خود مى‏گیرد، و اعمال شایسته خود را به دفتر اعمال او منتقل مى‏سازد، بنابراین حسد وى براى محسود جز خیر و نفع اثرى ندارد.و با وجود این در مقام عناد و ضدیت‏با آفریدگار و پروردگار بندگان است، زیرا اوست که نعمت‏ها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضاى حکمت و مصلحت‏خود ارزانى داشته است، پس حکمت‏حق و کامل او چنین اقتضا کرده که آن نعمت‏بر آن بنده حاصل و باقى باشد، و حسود بیچاره زوال آن را مى‏خواهد.و آیا این چیزى جز ناخشنودى از قضاء الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعضى دیگر است؟ و این نیست مگر آرزوى قطع فیوضات الهى که بر حسب حکمت‏بالغه مقدر و صادر شده و خواستن خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است! بلکه حسود طالب نقص بر خداى سبحان است و نمى‏خواهد خدا را متصف به صفات کمالیه بداند.زیرا افاضه نعمت‏ها از سوى خداوند در وقت‏شایسته و در جاى مستعد از صفات کمالیه خداى تعالى است که عدم آنها نقص است‏بر او، و گرنه از او صادر نمى‏شد، و حسود ثبوت این نقص را مى‏خواهد.از سوى دیگر حسود چون زوال نعمت‏هاى الهى را که وجوداتند مى‏خواهد و بازگشت‏شرور و بدیها به عدم است پس وى طالب شر و دوستدار آن است.و حکما تصریح کرده‏اند که هر که به شر، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شریر است.پس حسد بدترین رذائل و حسود شریرترین مردم است.و چه خباثت و معصیتى بالاتر از این که کسى از راحت مسلمانى بدون آنکه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متالم شود؟ و از این رو در آیات و اخبار از این صفت مذمت‏شدید شده است. خداى سبحان در ناشایسته شمردن آن مى‏فرماید:
«ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله‏» (نساء 53) .
«یا به مردم نسبت‏به آنچه خدا از فضل و کرم خویش به آنان داده حسد مى‏برند؟» .و مى‏فرماید:
«ود کثیر من اهل الکتاب ان یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم‏» (بقره 109) .
«بسیارى از اهل کتاب از حسدى که در دلشان است دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز گردانند» .
و مى‏فرماید:
«ان تمسسکم حسنة تسؤهم و ان تصبکم سیئة یفرحوا بها» .
(آل عمران 120)
«اگر نیکیى به شما رسد بد حال و ناراحت مى‏شوند و اگر بدیى به شما رسد از آن شادمان مى‏گردند» .
و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب‏» .
«حسد کارهاى نیک را مى‏خورد همچنانکه آتش هیزم را مى‏خورد» .
و نیز فرمود: «قال الله عز و جل لموسى بن عمران: یابن عمران لا تحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى و لا تمدن عینیک الى ذلک و لا تتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، صاد لقسمى الذى قسمت‏بین عبادى.و من یک کذلک فلست منه و لیس منى‏» .
«خداى عز و جل به موسى بن عمران وحى فرمود که به مردم بر آنچه از فضل خود به آنها داده‏ام حسد مبر، و چشمهاى خود را بر آن مدوز، و دلت را دنبال آن مکن، که حسود نسبت‏به نعمت‏هاى من خشمگین است، و از تقسیمى که میان بندگان خود کرده‏ام جلوگیر است.و هر که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست‏» .
و فرمود: «لا تحاسدوا و لا تقاطعوا و لا تدابروا و لا تباغضوا، و کونوا عباد الله اخوانا» .
«حسد مورزید و از هم مگسلید و به یکدیگر پشت مکنید (راه مخالفت مپوئید) و دشمنى منمائید، بندگان خدا! با هم برادر باشید» .
و فرمود: «دب الیکم داء الامم قبلکم: الحسد و البغضاء هى الحالقة، لا اقول حالقة الشعر، و لکن حالقة الدین.و الذى نفس محمد بیده! لا تدخلون الجنة حتى تؤمنوا، و لن تؤمنوا حتى تحابوا.
الا انبئکم بما یثبت ذلک لکم؟ افشوا السلام بینکم‏» «بیمارى امتهاى پیش در شما راه یافته: حسد و دشمنى که سترنده است، نه سترنده موى بلکه سترنده دین.به خدائى که جان محمد به دست اوست، به بهشت نمى‏روید تا ایمان آورید، و ایمان نخواهید آورد تا یکدیگر را دوست‏بدارید.
آیا مى‏خواهید شما را به چیزى خبر دهم که مهربانى و دوستى را میان شما برقرار کند؟ به همدیگر سلام کنید!» .
و فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا، و کاد الحسد ان یغلب القدر» . «فقر نزدیک است که به کفر انجامد، و حسد نزدیک است که بر قدر غلبه کند (1) » .
و فرمود: «به زودى به امت من بیمارى امتها خواهد رسید.پرسیدند:
بیمارى امتها چیست؟ فرمود: «خود پسندى و ستیزندگى، و سرکشى، و زیاده جوئى، و همچشمى در دنیا، و دورى نمودن و حسد ورزیدن، تا آنکه ستم و تعدى و سپس آشوب و فتنه پدید آید» .
و فرمود: «ترسناکتر چیزى که بر امتم مى‏ترسم این است که مالشان زیاد شود پس با یکدیگر حسد ورزند و یکدیگر را به قتل رسانند» .
و فرمود: «براى نعمت‏هاى خدا دشمنانى هست.پرسیدند: آنها کیانند؟
فرمود: کسانى که به مردم بر آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده حسد مى‏برند» .
و در یکى از احادیث قدسى وارد شده است که: «خداوند فرمود: حسود دشمن نعمت من است و از قضاء من خشمگین است و به قسمتى که در میان بندگانم کرده‏ام راضى و خشنود نیست‏» .
امام باقر علیه السلام فرمود: «ان الرجل لیاتى باى بادرة فیکفر.و ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب‏» .
«گاهى مرد شتابزدگى و تندى مى‏کند و کافر مى‏شود.و حسد ایمان را مى‏خورد همچنانکه آتش هیزم را مى‏خورد» .
و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «آفة الدین: الحسد و العجب و الفخر» «آفت دین حسد و خودبینى و فخر فروشى است‏» .
و فرمود: «ان المؤمن یغبط و لا یحسد، و المنافق یحسد و لا یغبط (2) » .
«مؤمن غبطه مى‏برد و حسد نمى‏ورزد، ولى منافق حسد مى‏ورزد و غبطه نمى‏برد» .
و فرمود: «حسود پیش از آنکه ضررى به محسود برساند به خود زیان مى‏زند، چنانکه ابلیس به سبب حسد براى خود لعنت‏به ارث برد، و براى آدم برگزیدگى و هدایت و بالا رفتن به مقام حقایق عهد و اصطفاء الهى را حاصل کرد.
پس محسود باش و حسود مباش، که ترازوى حسود همیشه سبک است‏به واسطه سنگینى ترازوى محسود (3) ، و روزى قسمت‏شده است، پس حسد چه نفعى به حسود و چه ضررى به محسود مى‏رساند.و ریشه حسد از کورى دل و انکار فضل و کرم خداى تعالى است، و اینها دو بالند براى کفر.و به واسطه حسد فرزند آدم در حسرت جاوید افتاد، و به دره هلاکتى سقوط کرد که هرگز نجاتى براى او نیست.و حسود را توبه نیست، زیرا بر آن مصر و به آن معتقد است و حسد سرشت اوست که بدون معارض و بى‏سبب ظاهر مى‏شود، و سرشت از ریشه تغییر نمى‏پذیرد، هر چند که معالجه شود (4) » .
یکى از حکما گفته است: «حسد زخمى است‏بهبود ناپذیر» .
و یکى از خردمندان گفته است: «ظالمى شبیه‏تر به مظلوم از حسود ندیدم، که نعمت ترا نقمت‏خود مى‏داند» .
و یکى از بزرگان گوید: «حسود از مجالس و مجامع جز مذمت و ذلت‏بهره‏اى نمى‏برد، و از ملائکه جز لعنت و دشمنى به او نمى‏رسد، و از خلق جز غم و اندوه عایدش نمى‏شود، و در وقت مردن جز سختى و هراس نصیبى ندارد، و در قیامت جز رسوائى و عذاب به او نمى‏رسد» .
اخبار و روایات در نکوهش حسد بیرون از حد شمار است، و آنچه یاد شد براى حق جو کافى است.و نیز باید دانست که ناپسند داشتن نعمت و حب زوال آن نسبت‏به کافر و فاجر که دستاویز فتنه و آزار خلق و افساد بین مردم مى‏شود مانعى ندارد، از این رو که وسیله فساد است نه از آن جهت که نعمت است.
فصل 2: منافسه (5) و غبطه (6)
منافسه یعنى آرزو نمودن نعمتى که براى دیگرى هست‏بى‏آنکه زوال آن را از او بخواهد، و این مذموم نیست، بلکه در واجب واجب است و در مستحب مستحب و در مباح مباح.
خداى سبحان مى‏فرماید:
• «و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون‏» (مطففین 26) .
• «و همچشمى کنان در این باره (نعمت‏بهشتى) همچشمى کنند» .
• و سخن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بر این معنى حمل مى‏شود که فرمود: «لا حسد الا فى اثنین: رجل آتاه الله مالا، فسلطه على ملکه فى الحق.و رجل آتاه الله علما، فهو یعمل به و یعلمه الناس‏» .
• «حسد روا و نیکو نیست مگر در دو مورد: مردى که خدا او را مالى داده باشد و او [در صرف] در راه حق به آن دست‏یابد، و مردى که خدا به او علمى عطا فرموده و او به آن عمل کند و به مردم بیاموزد» .یعنى غبطه جز در این موارد [جایز و نیکو] نیست.گاهى غبطه حسد نامیده مى‏شود چنانکه گاهى حسد منافسه و همچشمى خوانده مى‏شود، و این براى نزدیکى و وسعت و فراخى این دو معنى است.
و سبب غبطه حب نعمتى است که براى شخص مورد غبطه حاصل است.پس اگر آن نعمت امرى دینى باشد سبب غبطه حب خدا و محبت طاعت اوست، و اگر امر دنیوى باشد سبب آن حب نعمتهاى مباح دنیا و بهره‏مندى از آنهاست.در غبطه اول هیچ کراهتى نیست‏بلکه مستحسن و مندوب است و غبطه دوم اگر چه حرام نیست ولى باعث کاهش و نقصان درجه آدمى در دین و واماندن انسان از مقامات بلند و ارجمند است، و با زهد و توکل و رضا منافات دارد.
و اما غبطه اگر فقط این باشد که دوست دارد به مثل نعمت مغبوط (شخص مورد غبطه) برسد، از آن رو که آن نعمت از مقاصد دین و دنیاست، بدون آنکه بخواهد با وى برابر باشد یا نپسندد که کمتر از او باشد به هیچ وجه در آن اشکالى نیست.ولى اگر تمایل به برابرى و کراهت از کمبود نسبت‏به او دارد این حال جاى خطر و لغزش است.زیرا بر طرف شدن کمبود و نقصان یا به وسیله رسیدن به نعمت آن شخص یا به زوال آن از او حاصل مى‏شود.در این صورت اگر یکى از این دو طریقه حاصل نشد نفس از میل و خواهش طریقه دیگر دست‏برنمى‏دارد.
زیرا بعید است که آدمى بخواهد با دیگرى در نعمتى مساوى شود و نتواند به مرتبه او برسد و آنگاه میل به زوال آن از او نکند، بلکه غالبا چنین تمایلى در وى پدید مى‏آید، تا آنجا که اگر آن نعمت از او زوال پذیرد در نزد او خوشتر است تا بقاء آن زیرا به زوال آن نعمت کمبود و نقصان خود او از میان مى‏رود.و اگر طورى باشد که چنانچه اختیار را به وى دهند در زوال نعمت از او مى‏کوشد حسود است و دچار صفت مذموم حسد.و اگر مانع عقلى او را از این کوشش باز دارد و لکن در طبعش چنین است که با زوال نعمت از مغبوط شادى و سرورى در خود مى‏یابد، بى‏آنکه این حال را ناپسند شمرد و در دفع آن بکوشد، این نیز حسد و مذموم است، اگر چه به بدى مرتبه اول نیست.و اگر به واسطه نیروى عقل و دین خود خوشحالى و سرورى را که در طبع خویش به سبب زوال نعمت دیگرى مى‏یابد ناپسند شمرد و در دفع آن از نفس خود در مقام مجاهده برآید، مقتضى رحمت واسعه الهى این است که از او عفو نماید، زیرا دفع این حالت جز با ریاضت‏هاى سخت و دشوار در توان و قدرت او نیست.هیچ انسانى نیست مگر اینکه کسى را در میان آشنایان و نزدیکان خود در بعضى از نعمت‏هاى الهى برتر و بالاتر مى‏بیند، و هر گاه به مقام تسلیم و رضا نرسیده باشد خواستار برابرى با او در آن است و کمبود و نقصان آن را درباره خود نمى‏پسندد.و چون نتواند به آن برسد بى‏اختیار طبعش مایل به زوال نعمت از او مى‏شود، و همیشه در ناراحتى و پریشانى است تا او به مرتبه وى تنزل یابد و با وى مساوى شود.و این حالت هر چند نقص است و نفس را از درجات مقربان فرود مى‏آورد و به انحطاط مى‏برد، خواه از مقاصد دنیا باشد یا دین، لکن چون به سبب نیروى عقل و تقواى خود آن را ناپسند و مکروه شمرد و به مقتضاى آن عمل نکند، ان شاء الله مورد عفو قرار مى‏گیرد، و همان ناخشنودى و کراهتى که از این صفت دارد کفاره آن است.
از مجموع آنچه گفته شد معلوم مى‏شود که براى حسد مذموم چهار مرتبه است:
اول - اینکه دوست دارد که نعمت از محسود بر طرف شود هر چند به وى منتقل نشود، و این زشت‏ترین و ناپسندیده‏ترین مراتب حسد است.
دوم - اینکه دوست دارد که نعمت از دست دیگرى بیرون رود براى رغبت و تمایلى که به آن دارد مانند خانه معینى یا زن جمیله‏اى که مى‏خواهد از دست وى در رود و به دست او آید.بر حرمت و مذمت این مرتبه از حسد قول خداى تعالى دلالت دارد که مى‏فرماید:
«و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض‏» (نساء، 31) .
«آنچه را که خداوند به وسیله آن بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داده آرزو مکنید» .
سوم - اینکه تمایل او به مثل آنچه دیگرى دارد باشد نه به خود آن، اما چون از رسیدن به آن ناتوان است دوست دارد که از دست او نیز بیرون رود تا با یکدیگر برابر باشند.و اگر بتواند، در تلف کردن و زوال آن نعمت از دست وى مى‏کوشد.
چهارم - مثل سوم است، با این تفاوت که اگر در بر طرف ساختن آن نعمت قدرت هم داشته باشد نیرومندى عقل و دین او مانع مى‏شود که در زایل کردن آن نعمت‏بکوشد و لیکن از زوال آن خشنود مى‏شود بدون اینکه از این حالت دلشادى خود ناراحت‏باشد.
و براى غبطه دو مرتبه است:
اول - میل دارد که به آنچه مغبوط دارد دست‏یابد، بدون میل به مساوات با وى یا کراهت از کمتر داشتن از او، و زوال نعمت وى را نخواهد.
دوم - میل دارد که به آن نعمت دست‏یابد همراه با میل به مساوات و کراهت از کمبود، به طورى که اگر از نیل به آن ناتوان باشد، در نهانخانه دل خویش نابودى نعمت وى را خواهان و از رسیدن به برابرى با وى و از میان رفتن کمبود شادمان است، جز اینکه از این شادى ناخشنود است و بر نفس خود خشمگین.گاه این مرتبه از حسد «حسد مورد عفو» نامیده شده و گویا مقصود نبى اکرم صلى الله علیه و آله همین معنى باشد که مى‏فرماید: «سه چیز است که مؤمن از آن جدا نخواهد شد: حسد، و ظن و طیرة (فال بد) ...سپس فرمود: و براى او راه بیرون شدن از اینها هست، اگر حسد بردى آن را مخواه و مجو - یعنى اگر در دلت چیزى از آن یافتى به آن عمل مکن، و از آن ناخشنود باش - و اگر گمان [بد] پیدا کردى آن را حقیقت مپندار و آن را تحقق مبخش، و چون شگون بد زدى از آن بگذر [و به کار خود پرداز]» .
فصل 3: انگیزه‏هاى حسد
انگیزه‏هاى حسد هفت چیز است:
اول - خباثت نفس و بخل نسبت‏به خیر بندگان خدا.در گوشه و کنار عالم کسانى را مى‏یابى که از گرفتارى و رنج و مصیبت‏بندگان شاد و خوشدل مى‏شوند، و از راحت و نیکویى حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون مى‏گردند.چنین شخصى هر گاه نگرانى و اضطراب احوال مردم و گرفتارى و ادبار و تنگى معیشت آنان را بشنود به سبب خبث‏باطن و رذالت طبع در خود احساس شکفتگى و شادمانى مى‏کند، هر چند میان او و ایشان هیچ گونه سابقه دشمنى و رابطه آشنائى نبوده باشد و تفاوتى در حال او از رسیدن به جاه یا مال و مانند اینها حاصل نشود.و هر گاه خوبى حال و سر و سامان داشتن زندگى یکى از بندگان خدا را بشنود بر او گران مى‏آید اگر چه هیچ نقص و ضررى به او نرسد.این بیچاره نسبت‏به نعمتهاى خدا بر بندگان بخل مى‏ورزد بدون اینکه قصد و غرضى داشته باشد و یا تصور کند که آن نعمت‏به وى منتقل مى‏شود، پس این خوى ناشى از خبث نفس و پستى و پلیدى طبع است.و از این رو علاج آن در نهایت دشوارى است زیرا سببش خباثت ذات و پستى سرشت است و معالجه امر ذاتى و مقتضاى طبع بسیار سخت است، بر خلاف آنچه از اسباب عارضى پدید آید.
دوم - دشمنى و کینه توزى، و این بزرگترین اسباب حسد است، زیرا هر انسانى - مگر نادرى از اهل مجاهده با نفس - به گرفتارى و رنج دشمن خود شاد و فرحناک مى‏گردد، یا به گمان اینکه این حال مکافاتى است که خداوند به خاطر او به دشمن رسانده، یا براى اینکه طبعا ضعف و نابودى دشمن را دوست دارد.و هر گاه نعمتى به دشمن رسد ناراحت مى‏شود، زیرا ضد مراد و خواهش اوست و گاه تصور کند که خود او در نزد خدا منزلتى ندارد که انتقام او را از دشمن نگرفته و بلکه به او نعمت داده، و از این خیالها اندوهگین مى‏شود.
سوم - حب ریاست و حب مال و جاه.پس کسى که نام و آوازه را دوست دارد، و طالب مدح و ستایش است از اینکه او را در فن خود وحید زمان و یگانه عصر خوانند، و از حیث‏شجاعت‏یا علم یا عبادت یا صنعت‏یا جمال یا غیر اینها مشهور و معروف گردد، اگر بشنود که در دورترین نقاط عالم نظیر و مانند او هست ناراحت و بددل مى‏شود، و به مرگ او یا زوال نعمتى که در آن با او مشارک ست‏شاد مى‏گردد، تا در فن خود از همه برتر و در ستایشى که از صفت او مى‏شود یکتا و بى - همتا باشد.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 21   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله حسد و جنبه های اخلاقی آن

دانلودمقاله نکات اخلاقی و فردی فضه

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله نکات اخلاقی و فردی فضه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

اینک به تشکیل خانواده، تربیت فرزندان، امتیازات فردی و استفاده از آن برای تبلیغ آرمانهای اهل بیت(ع) می‏پردازیم.
خانواده و فرزندان
بعد از شهادت حضرت زهرا(س)، فشارهای سیاسی قدرت حاکم برای از بین بردن نفوذ و مقاومت اهل بیت و اقلیت طرفدار آنان فزونی یافت. هر دو ستون برپادارنده خمیه اسلام (پیامبر(ص) و فاطمه(س)) فرو ریختند و امیرمؤمنان یکه و تنها با یارانی انگشت‏شمار در معرض خباثتها و دشمنی‏ها واقع شد اما فضه، همچنان نزد امیرمؤمنان علی(ع) ماند و از کودکان فاطمه(س) سرپرستی کرد. بر اساس روایتی از امام صادق(ع) در همین دوران امیرمؤمنان، فضه را تشویق به ازدواج کرد. در این خبر که در عوالم العلوم از عمروبن داود نقل شده، آمده است: «فضه با نظر امیرمؤمنان(ع) به عقد ابوثعلبه که مردی از اهالی حبشه بود، درآمد و از وی صاحب فرزندی شد و بعد از وفات ابوثعلبه، با سلیک غطفان ازدواج کرد. در این حین یگانه فرزندش از ابوثعلبه وفات یافت.1
نصیرالدین امیر صادق در کتاب (فاطمه) بر خلاف دیگر متون ازدواج اول فضه را در زمان حیات حضرت فاطمه می‏داند و می‏نویسد: «ابوثعلبه از دنیا رفت، فاطمه از فضه دلجویی نمود و او را با خود مأنوس کرد تا خود از دار جهان رحلت فرمود. فضه بعد از وفات فاطمه با مردی به نام سلیک ازدواج کرد».2
این ادعای امیرصادق ظاهرا بدون دلیل است و هیچ مدارکی دال بر اینکه ازدواج وی قبل از شهادت حضرت زهرا باشد، یافت نشد.
در اغلب کتب تاریخی نامی از فرزندان سلیک به میان نیامده است از این رو برخی احتمال داده‏اند فرزندان از شخصی دیگر باشند، چه در موارد فراوانی نام دختر، نوه و پسرانی از فضه نقل شده که مسلّم می‏نمایاند فضه شوهری غیر این دو نیز داشته است. و یا فرزندانش از سلیک، مورد اشاره منابع تاریخ قرار نگرفته‏اند.3
علامه مجلسی در خبری از «مسکه» دختر فضه و «شهره» نوه‏اش نام می‏برد و ذبیح‏الله محلاتی در ریاحین الشریعة بعد از نقل روایتی که نام فرزندان پسر (داود، محمد، یحیی و موسی) فضه را ثبت کرده است، می‏نویسد: مرحوم مجلسی مدرک این خبر را در بحارالانوار از دو نفر مشیخه اهل سلوک و عرفان حکایت می‏نماید که بهتر از روات کثیر الروایة غیر ضابط است.4
فضه با وجود تمام درگیریهای سیاسی هرگز شانه از مسؤولیت پرورش فرزندان فرزانه خالی نکرد او چنان به تربیت فرزندان همت گمارد که نسل بعد از نسل حافظ قرآن بوده و از عفاف و تقوا و تقرب نزد خدای متعال در حد کمال برخوردار گشتند تا به آنجا که در طول تاریخ روایات مربوط به پاکیزگی روحی آنان بارها مورد اشاره و تأکید نویسندگان و محققان قرار گرفته است و به عنوان بانوان نمونه از آنها یاد شده است.
ابن‏شهر آشوب در مناقب به نقل از مالک دینار می‏نویسد: «هنگام حج بانویی را دیدم که بر حیوانی ضعیف سوار شده است و زمانی که حاجیان برمی‏گشتند، در حال رفتن به حج است. وسط بیابان او را دیدم که خسته و رنجور همچنان به زحمت و آرامی راه می‏پیماید. اندکی جلوتر رفتم و خود را به او رساندم و ملامتش کردم. گفتم: چرا با این مرکب لاغر حرکت کرده‏ای که چنین در راه بمانی؟
سر به سوی آسمان بالا برد و گفت: «لا فی بیتی ترکتنی و لا الی بیتک حملتنی فوعزتک و جلالک لو فعل بی هذا غیرک لما شکوته الا الیک».
نه مرا به خانه‏ام واگذاری و نه به خانه خودت رساندی. قسم به عزت و جلالت اگر جز تو چنین می‏کرد، نزد تو شکایت می‏آوردم.
همان دم شخصی خود را به او رساند و زمام ناقه‏اش را در دست گرفت و از او خواست سوار شود. آنگاه ناقه با سرعتی شگفت به پیش تاخت. در جایگاه طواف دوباره همان زن را دیدم حس کنجکاوی راحتم نگذاشت، جلوتر رفتم و پرسیدم تو کیستی؟ گفت: من «شهره» دختر مسکه دختر فضه خادمه فاطمه زهرا(س) هستم.5
اعتراض به حاکمیت
فضه هوش سرشار و قدرت یادگیری بسیاری داشت. قابلیت پذیرش در حد وسیع، وجودش را برای کسب فضایل از اهل بیت(ع) آماده ساخت. از این‏رو در مدتی اندک به مقامهای والایی در پیروی و همراهی عترت(ع) رسید. آنچه فضه را از دیگران متمایز می‏کند و از وی بانویی شاخص برای آیندگان می‏سازد این است که وی ظرفیت وجودیش اعم از، قدرت، یادگیری، پذیرش حق، خستگی‏ناپذیری، حافظه قوی، خطابه و قدرت انتقال همه و همه را در راه دفاع از اهل بیت(ع) به کار برد و از هر امتیاز به عنوان ابزاری برای نبرد با ظالمان غاصب سود برد حتی بعد از شهادت حضرت زهرا و تشکیل خانواده (روایات تاریخی به پرجمعیت بودن خانواده وی تأکید دارد) در جریان مبارزه‏اش وقفه‏ای ایجاد نکرد. وی با تسلط ویژه‏ای که به احکام فقهی داشت، به انتقاد علمی از حکام وقت می‏پرداخت و بر ناروا بودن جایگاهی که در اختیار گرفته‏اند، اشاره می‏کرد.
امام صادق(ع) می‏فرماید: بعد از وفات شوهر اول فضه (ابوثعلبه) روزی سلیک (شوهر دوم) نزد عمر آمد و از فضه شکایت کرد و گفت: فضه اجازه نزدیکی به من نمی‏دهد. «فاشتکاها الی عمرو ذالک فی ایامه. فقال لها عمر: ما یشتکی منک ابومالک یا فضه؟ فقالت: انت تحکم فی ذالک و ما یخفی علیک. قال عمر: ما اجدلک رخصة قالت: یا ابااحفض ذهبت بک المذاهب ان ابنی من غره مات فاردت ان استبری ...
عمر به او گفت: ای فضه ابومالک چه شکایتی از تو دارد؟
ـ تو حکم می‏کنی در باره‏اش؛ پس بر تو مخفی نیست.
ـ من که دلیلی بر این کار تو نمی‏بینم.
ـ ای اباحفض مذاهب تو را منحرف نکنند. پسرم از (ابوثعلبه) وفات یافته است؛ در این مدت از حیض استبراء می‏کردم که اگر حامله‏ام جنین من بچه ثعلبه است و اگر حیض شدم معلوم شود بچه از ثعلبه نیست. عمر که در مقابل پاسخ متین فضه درمانده شد، به شگرد همیشگی خود پناه برد و به موضع انفعالی فرو رفت. وی هر گاه که در بین مردم از حل مسایل عاجز می‏ماند و علی گره را می‏گشود، با عبارت «لولا علی لهلک عمر» اگر علی نبود خلیفه از بین می‏رفت، خود را از سرزنش فکری و زبانی مردم می‏رهانید. این بار نیز گفت: «شعرة من آل ابی‏طالب افقه من عُدّی» یک تار مو از خانواده ابی‏طالب از قبیله عدی فقیه‏تر است.6 عظمت این گفتار آنگاه روشن می‏شود که بدانیم قبیله عدی در فقاهت سرآمد روزگار خویش و ضرب‏المثل فقاهت بودند.
فریاد با سکوت
نقطه آغازین مهجوریت اهل بیت را بی‏گمان باید در آخرین روز مریضی پیامبر اکرم جستجو کرد «هنگامی که پیامبر فرمود برای من استخوان شانه و دوات و یا کاغذ و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعدها گمراه نشوید ...»7
خلیفه دوم در مقابل درخواست پیامبر گفت: بیماری بر پیامبر غلبه کرده و قرآن پیش شماست. کتاب آسمانی ما را کافی است. ابن‏عباس دانشمند معروف اسلام که با یادآوری آن روز دانه‏های اشک بسان مروارید بر روی گونه‏اش می‏غلطتید می‏گوید: بزرگترین مصیبت برای اسلام این بود که اختلاف گروهی از صحابه مانع شد که پیامبر نامه‏اش را بنویسد؟8
همین تفکر که برای جلوگیری از نفوذ امیرمؤمنان و اهل بیت در رهبری جامعه بعد از پیامبر به ذهن برخی صحابه خطور کرد، زمینه‏های مهجوریت اهل بیت، و احادیث و حقایق دینی را که آنان بیان می‏کردند، به وجود آورد. به این ترتیب بعد از وفات پیامبر اکرم عموم مردم از منبع جوشان اهل بیت به طور گسترده‏ای محروم شدند و جامعه‏ای به وجود آمد که قرآن ظاهری پایه فکریش و حاکمان تنها مفسرینش شدند در این دوره مفسران مستقل به طور شدیدی از سوی خلافت تحت فشار بودند تا از حریم ظاهر قرآن تجاوز نکنند و به سیره و سخن و رأی علی(ع) اشاره نکنند. فضه تدبیری اندیشید وی دیگر سخن نگفت و تنها به تلاوت و پاسخگویی با آیات الهی پرداخت و با این کار آرمانهای اهل بیت و آراء آنان را به مردم بازگو کرد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   24 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله نکات اخلاقی و فردی فضه

پایان نامه بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان

اختصاصی از اس فایل پایان نامه بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان


پایان نامه بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان

پایان نامه بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان

نوع فایل:ورد قابل ویرایش

تعداد صفحه:103

قیمت:3000 تومان

دانلود و خرید به صورت آنلاین

 

مقدمه:

جایگاه اخلاق در جهان معاصر:

 

در عصری زندگی می‌کنیم که تنظیم روابط اجتماعی بر اساس اصول اخلاقی اهمیتی فوق‌العاده پیدا کرده است. زندگی، آسایش و حرمت شخصی هر یک از ما، بیش از پیش، در گرو آن قرار دارد که اصول اخلاقی تا چه حد به طور عمومی مورد رعایت قرار می‌گیرند. در بسیاری از عرصه‌های نوین کار و زندگی اگر انسان‌ها نخواهند به احکام اخلاقی وفادار بمانند هیچ نیرویی برای بازداری آنها از تجاوز به حقوق یکدیگر وجود ندارد. همبستگی جماعتی و قومی و قوام زندگی اجتماعی نیز ضعیف‌تر از آن است که افراد را به یکدیگر مرتبط سازد و انسان‌ها بیش از پیش به صورت افراد مجزا، مستقل و بی اعتنا نسبت به یکدیگر درآمده‌اند.

دولتهای ملی، به دنبال جهانی شدن اقتصاد و عروج نهادهای سیاسی بین المللی، قدرت و اعتبار خود را تا حد زیادی از دست داده اند؛ بحرانهای اقتصادی و سیاسی و انقراض باورهای سخت گیرانه سنتی تضعیف دستگاههای امنیتی را به همراه آورده است؛ و نهادهای گوناگون جامعه، محکوم به انشقاق و از هم پاشیدگی، توان نظارت بر اعمال اعضای خود را از دست داده‌اند. در نتیجه، حوزه‌هایی از زندگی اجتماعی که بر آنها هرج و مرج و اغتشاش حاکم است به طور مداوم در حال تکثیر و گسترش هستند. در این شرایط تنها اخلاق است که به علت موقعیت استعلایی خود می‌تواند، انسان‌ها را به جدی گرفتن مسئولیت خود در قبال یکدیگر فرا خواند.

اما امروزه آموزه‌های اخلاقی نیز در وضعیتی بحرانی قرار دارند. بنیادها، مراجع و تکیه گاههای سنتی احکام اخلاقی، تا حد معینی مشروعیت خود را از دست داده‌اند و هیچ گونه الگوی رفتاری معینی – حداقل برای نسل جوان – وجود ندارد.

هنجارهای اجتماعی، باورهای مذهبی و آموزشهای فلسفی، سه بنیاد اصلی ترویج آموزه‌های اخلاقی، هر یک به نوعی، دیگر از اعتبار و نفوذ دیرینه خود برخوردار نیستند.

هنجارهای اجتماعی، از یک سو، حالتی آن چنان مجرد و عام پیدا کرده‌اند که هیچ تکلیف مشخصی را برای کسی تعیین نمی‌کنند و از سوی دیگر، دلیل انشقاق جامعه و تضعیف نهادهای اجتماعی اقتدار و نفوذ خود را بر اذهان مردم از دست داده‌اند. در سطح کلی زندگی اجتماعی، مشروعیت هنجارهای اجتماعی چندان ضربه نخورده است، اما این هنجارها آن قدر از اقتدار برخوردار نیستند که فرد را از تک‌روی و بی‌توجهی به منافع جمع باز دارند.

به علاوه فرد نیز دیگر از آن توان، شهامت و امکانات برخوردار نیست که بتواند به صورت خودانگیخته و خودجوش از سر اقتدار و بزرگواری، اخلاقی عمل کند.

قدرت عظیم نهادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و حاکمیت شرایط بغرنج و پیچیده جهانی بر فراز و نشیب زندگی اجتماعی انسان‌ها را به موجوداتی خرد و حقیر تبدیل نموده است. فرد در چنبرة زنجیر منطق سرمایه، عقلانیت نظم اداری و پیامدهای تصمیم‌های خیل کنشگران قدرتمند گرفتار آمده است. در چنین شرایطی انسان دیگر سرنوشت را به مبارزه نمی‌طلبد، خود را وارد ماجراهای پیچیده برای تغییر شرایط کلی جهان نمی‌سازد و نگران از عواقب اعمال خود، خویش را چندان درگیر مشکلات دیگران نمی‌کند. او بیشتر سعی می‌کند تا از فرصتهای ممکن بهره جسته و امکانات لازم برای بهره مندی از یک زندگی بی دردسر را برای خود فراهم آورد. فداکاری و احساس مسئولیت نسبت به وجود و موقعیت دیگران برای او اهمیت چندانی ندارد. بیهوده نیست که ما امروزه با خیل افرادی روبرو هستیم که درصدد بازگردانیدن مشروعیت و اقتدار سابق به بنیادها و مراجع احکام اخلاقی هستند. در زمینة درک مذهبی، اجتماعی و فلسفی از امور رد پای این تلاش را می‌توان مشاهده کرد. این گونه تلاشها در برخی از مناطق جهان و حوزه‌های زندگی اجتماعی با موفقیت روبرو شده‌اند. اینجا و آنجا، مذهب، نهادهای سنتی جامعه و تعقل و استدلال وجهه‌ای نو پیدا کرده‌اند و افراد و گروههای بسیاری راغب شده‌اند که ادعای از نو طرح شدة این نهادها و مراجع را مورد ملاحظة جدی قرار دهند.

معهذا فریب ظاهر قضیه را نباید خورد. بنیادها و مراجع سنتی هر قدر که نوسازی شده باشند باز توان ارایة چنان احکام جهان‌شمولی را ندارند که انسان، جدا از موقعیت اجتماعی و اندیشه و طرز نگرشش به جهان، آنها را معتبر بشمارد. موقعیت قدرتمند این بنیادها و مراجع بیشتر اوقات محدود به یک زمان معین و وضعیت خاص است. مذهب به طور عمده مؤمنین، هنجارهای اجتماعی افراد میان‌سال و کمابیش موفق و استدلال و تعقل روشنفکران را مخاطب قرار می‌دهد.

به علاوه، آنها نمی‌توانند همان گروه مخاطب خود را به صورت جمع و کلیتی واحد تثبیت نمایند. مذهب خود متشکل از مذاهب مختلف است و هر مذهب احکام اخلاقی خاص خود را دارد. اعتقاد و ایمان به یک مذهب به طور معمول انسان را از مؤمنین به مذاهب دیگر دور و حتی گاه منزجر می‌سازد. از این لحاظ، حس عطوفت و اخوت نشأت گرفته از درک مذهب به طور معمول محدود به انسانهای خاص است. هنجارهای اجتماعی نیز به طور مداوم در حال تغییر هستند. هنجارهای حاکم بر نهادهای سنتی اجتماعی نیز هر چند در عرصه‌های خرد زندگی اجتماعی به کار می‌آیند، در عرصه‌های کلان و وسیع زندگی اجتماعی نقشی سرکوبگرایانه پیدا می‌کنند. هر چند صلابت و اقتدار این هنجارها ممکن است زمینة امن کار و کوشش را برای برخی فراهم آورد ولی این امنیت به بهای نقض آزادی عمل برخی دیگر از افراد به دست می‌آید. شکست این پروژه‌ها در عین حال شکست تلاش برای بنیان گذاری و فراافکندن هر نوع مرجع فرا-فردی برای اصول اخلاقی است.


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان