اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی


تحقیق در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

                                                                             

تعداد صفحه15

 

فهرست مطالب

مقدمه

 

ناوگان هواپیمایی سپاه

 

ناوگان هلیکوپتری سپاه

 

تاریخچه

 

ساختار سازمانی

 

فعالیت اقتصادی

 

در ابتدای تشکیل سپاه پاسداران سه گروه به این نام وجود داشت و در پادگان‌های مختلف مثل مقر ساواک در سلطنت آباد (پاسداران فعلی) پادگان قصر فیروزه (اکنون در اختیار نیروی هوایی ارتش قراردارد) و در پادگان لویزان فعال بود که بادستور امام خمینی این سه سپاه در هم ادغام و یکی شدند که مقر اصلی آن به عنوان ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خیابان پاسداران قرار داشت.

 

اولین فرمانده سپاه پاسداران جواد منصوری از اعضای قدیمی حزب ملل اسلامی و گروه حزب الله پیش از انقلاب بود که بعدا از سپاه به وزارت خارجه رفت و اکنون سفیـر ایران در چین است. پس از او عباس آقازمانی مشهور به (ابوشریف) که او نیز از اعضای حزب ملل اسلامی و از مـوسسیـن و اعضای اصلی گروه حزب الله در ایران در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و دارای چندین سال سوابق مبارزاتی با رژیم پهلوی در داخل و خارج ایران بود، فرماندهی سپاه و فرماندهی عملیات آن را بر عهده گرفت . وی بعدها به سمت کاردار و سفیر ایران در کشور پاکستان منصوب شد و پس از اتمام دوران ماموریت در پاکستان و بازگشت از آن کشور ، به منظور تحصیل دروس حوزوی مدتی به قم رفت و بعد از آن در برخی کشورهای اسلامی اقامت گزید . بعد از ابوشریف، سپاه برای مدتی به شورای فرماندهی سپرده شد.

 

اولین فرمانده سپاه پس از شورای فرماندهی ، محسن رضایی است که در ۲۸ سالگی توسط روح‌الله خمینی به این سمت منصوب شد (تا قبل از این انتخاب فرمانده سپاه با شورای انقلاب اسلامی بود) سرلشکر محسن رضائی (دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام) برای مدت ۱۸ سال فرماندهی این نهاد را بر عهده داشت ولی در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸ میلادی) از فرماندهی سپاه استعفا کرد و قائم مقام او سرلشگر سید یحیی صفوی مشهور به رحیم صفوی از سوی آیت الله سید علی خامنه‌ای به این سمت منصوب شد. در ۱۰ شهریور ماه ۱۳۸۶ دوره مسئولیت ۱۰ ساله وی در فرماندهی سپاه به پایان رسید و آیت الله سید علی خامنه‌ای به جای وی سرتیپ پاسدار محمدعلی جعفری فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه را به فرماندهی سپاه پاسداران برگزید و او را از درجه سرتیپی به درجه سرلشگری ارتقا داد.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

تحقیق در مورد رنسانس و سه انقلاب فکری

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد رنسانس و سه انقلاب فکری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد رنسانس و سه انقلاب فکری


تحقیق در مورد رنسانس و سه انقلاب فکری

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

                                                                             

تعداد صفحه10

 

فهرست مطالب

رنسانس و سه انقلاب فکری:

  انقلاب فکری گالیله:

          انقلاب فکری دکارت:

نوزایی یا رنسانس(Renaissance) جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب‌های علمی و اصلاحات مذهبی و تغییرات هنری در اروپا شد. عصر نوزایی دوران گذار بین سده‌های میانه و دوران جدید است. معمولا شروع دوره نوزایی را در قرن چهاردهم در شمال ایتالیا می‌دانند. این جنبش در قرن پانزدهم شمال اروپا را نیز فراگرفت.

دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رِنسانس (نوزایی) مشهور شده است. دانشمندان، سرایندگان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدگانی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند. نقاش‌ها به مطالعهٔ کالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیو‌هٔ واقع‌گرایانه‌ای نقاشی می‌کردند. فرمانروایان ساختمان‌ها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.

سه انقلاب فکری پایه هایی اساسی عصر رنسانس را تشکیل میدهند:

1-     انقلاب فکری کوپرنیک

2-     انقلاب فکری گالیله

3-     انقلاب فکری دکارت

 1-   انقلاب فکری کو پرنیک:

 کوپرنیک نظریه زمین مرکزی را مردود شمرد و بجای زمین ، خورشید محوری یا خورشید مرکز را قرارداد. بااین نظر زمین دیگر مرکز جهان و انسان نیز دیگر اشرف مخلوقات نبود. این نخستین بحران وجدان انسان غربی بود. زیرا انسان موجودی بود در               کیهان بیکران.

نظریه خورشید محوری، انقلاب فکری بزرگی بود زیرا هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با نص کتاب مقدس. در سال ۱۵۱۴ کوپرنیک دست‌ نوشته کوتاهی را بین دوستان خود توزیع کرد که در آن دیدگاه‌هایش را درباره فرضیه خورشید مرکزی به اختصار بیان کرده بود.

نوشته کوتاه کوپرنیک با استقبال زیادی روبرو شد و او را در جمع دانشمندان اروپایی نام‌آور گردانید اما کوپرنیک هنوز نظریه‌اش را قابل عرضه در محافل علمی نمیدانست و سال‌های بعد را صرف تحقیقات دقیق و جمع‌آوری شواهد و مدارک کرد تا به آن اعتبار بیشتری بخشد.

در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپ کلمنت هفتم یک رشته سخنرانی درباره نظریه او برای پاپ و گروهی از کاردینال‌ها در واتیکان ترتیب داد. در ۱۵۳۶ که تحقیقات کوپرنیک به اتمام رسید دیگر در اروپا دانشمندی نبود که درباره نظریه انقلابی او چیزی نشنیده باشد و بسیاری در گوشه و کنار قاره خواستار انتشار آن بودند. او حتی در کلیسا نیز حامیان پرنفوذی داشت؛ کاردینال نیکلاس فون شونبرگ در نامه‌ای خطاب به کوپرنیک نوشت: «... ای مرد فاضل امیدوارم که تقاضای مرا بیجا ندانی ولی مؤکداً از تو استدعا می‌کنم که کشف خود در باب کائنات را در معرض قضاوت دیگر نخبگان جهان قرار دهی و ضمنا در اولین فرصت ممکن شرحی از نظریه خود را همراه با جداول و هرچه که به آن مربوط است برای من ا رسال داری...» این نامه تشویق‌آمیز اگر چه برای کوپرنیک بسیار ارزشمند بود ولی کافی نبود تا او را به انتشار نظریه انقلابی‌اش متقاعد کند.

2-   انقلاب فکری گالیله:

         3-   انقلاب فکری دکارت:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد رنسانس و سه انقلاب فکری

تحقیق در مورد انقلاب مشروطه

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد انقلاب مشروطه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد انقلاب مشروطه


تحقیق در مورد انقلاب مشروطه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه8

 

فهرست مطالب

 

فرمان مشروطیت

شکست در تهران

قیام در تبریز

 

جنبش مشروطه ایران

جنبش مشروطه ایران مجموعه کوشش‌ها و رویدادهائی است که در دوره مظفرالدین‌شاه قاجار و سپس در دوره محمدعلی‌شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و منجر به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران شد.

پیشینه

از اوائل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نارضایتی مردم از ظلم وابستگان حکومت رو به رشد بود. تأسیس دارالفنون و آشنائی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشته‌های روشنفکرانی مثل حاج زین‌العابدین مراغه‌ای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمال‌الدین اسدآبادی و دیگران زمینه‌های مشروطه‌خواهی را فراهم آورد. سخنرانی‌های سیدجمال واعظ و ملک‌المتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا می‌کرد. نشریاتی مانند حبل‌المتین و چهره‌نما و حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر می‌شدند نیز در گسترش آزادی‌خواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.

کشته شدن ناصرالدین‌شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال‌الدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطه خواهی را سبب شد.

عدالتخانه

اگر چه از مدتی قبل شورش‌ها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر می‌کنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین‌الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد انقلاب مشروطه

دانلود مقاله پیروزی انقلاب

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله پیروزی انقلاب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

انقلاب‌ها، ذائقه‌ی‌ انسان‌ها و نگاه‌ و تلقی‌ آنان‌ را نسبت‌ به‌ جهان، جامعه‌ و خویشتن‌ تغییر می‌دهند و همین‌ دگرگونی، دگرگونی‌ در <زبان‌ و احساس> و حتی‌ در قلمرو <قالب‌ و شکل> را نیز در پی‌ دارد. انقلاب‌ بزرگ‌ صنعتی‌ در اروپا، انقلاب‌ مارکسیستی‌ در شوروی‌ و انقلاب‌ مشروطه‌ در ایران، نمونه‌های‌ روشنی‌ هستند که‌ گواه‌ حضور تفکر تازه‌ در عرصه‌ی‌ اجتماعی‌ و فروریختن‌ باورهای‌ قبلی‌ و در نتیجه‌ آفریدن‌ هنر و ادبیاتی‌ متناسب‌ با فضای‌ تازه‌ و نیازهای‌ تازه‌ هستند. در عصر مشروطه، گسترده‌ شدن‌ افق‌ نگاه‌ شاعر و نویسنده‌ به‌ دلیل‌ تجربه‌های‌ تازه‌ی‌ اجتماعی، ظهور موضوعاتی‌ تازه‌ و بی‌سابقه‌ یا کم‌سابقه‌ را در حوزه‌ی‌ ادبیات‌ باعث‌ می‌شود و قلمرو سرودن‌ و نوشتن‌ را وسعت‌ می‌بخشد، عرصه‌ای‌ که‌ پیش‌ از آن‌ حساسیت‌ هیچ‌ نویسنده‌ و شاعری‌ را برنمی‌انگیخت. پرداختن‌ به‌ مساءله‌ی‌ آزادی، بروز احساسات‌ ملی‌ و وطن‌گرایانه، طرح‌ نابسامانی‌های‌ اجتماعی‌ و دردها و رنج‌های‌ رنجبران‌ و کارگران‌ و بهره‌گیری‌ از قالب‌های‌ نوین‌ مانند تصنیف‌ها، نمایشنامه‌ها، رمان‌ها و... پدیده‌هایی‌ هستند که‌ پیش‌ از آن‌ سابقه‌ نداشته‌اند. گرچه‌ فضای‌ ادبی‌ و هنری‌ به‌ شدت‌ متاءثر از فرهنگ‌ فرنگ‌ است‌ و شیفتگی‌ها و غرب‌باوری‌ها بر شیوه‌ی‌ زندگی‌ و نگرش‌ جامعه‌ و در نتیجه‌ بر سیاست، اقتصاد، وضعیّت‌ فکری‌ و فرهنگی‌ جامعه‌ اثر گذارده‌ است. به‌ همین‌ دلیل‌ در نقد و تحلیل‌ آثار ادبی‌ و ذوقی، همچون‌ همه‌ی‌ مقوله‌های‌ دیگر، باید زمینه‌ها، شرایط، تحولات‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ و دگرگونی‌های‌ فرهنگی‌ و حتی‌ معیشتی‌ را فراچشم‌ داشت‌ تا نقد و تحلیل، همه‌ سونگرانه‌ و واقع‌بینانه‌ باشد. بنابراین‌ اگر موقعیت‌ تاریخی‌ تولّد یک‌ اثر ادبی‌ و هنری‌ را نشناسیم، بررسی‌ها و قضاوت‌ها فاقد ارزش‌ و اصالت‌ خواهد بود.
شعر انقلاب‌ اسلامی، پاره‌ای‌ از پیکر انقلاب‌ اسلامی‌ و فرزند و میوه‌ی‌ آن‌ است‌ و باید متناسب‌ با نشیب‌ و فرازها و تحولات‌ سریع‌ و شتابناک‌ جامعه، بررسی‌ و مطالعه‌ گردد. بنابراین‌ شعر اوایل‌ انقلاب‌ (دوره‌ی‌ مبارزه‌ و تظاهرات‌ و درگیری‌های‌ خیابانی) باید با حال‌ و هوای‌ خاصّ خودش‌ سنجیده‌ شود. آنان‌ که‌ با فضای‌ امروز و احساس‌ امروزین، شعر دیروز را محک‌ می‌زنند در داوری‌ خویش‌ به‌ کژراهه‌ خواهند رفت. شاعر، درونمایه‌ شعر خویش‌ را از تجربیات‌ درونی‌ و دریافت‌های‌ بیرونی‌ می‌یابد و به‌ مدد توانمندی‌ خویش‌ در مضمون‌یابی‌ و آفرینندگی‌ و احیاناً تاءمل‌ انتقادی‌ در آثار گذشتگان‌ می‌پرورد و عرضه‌ می‌کند. اگر شاعر در لحظه‌های‌ متفاوت‌ خویش، احساس‌های‌ گونه‌گون‌ و گاه‌ متناقض‌ دارد طبیعی‌ است‌ در تحولات‌ ژرف‌ و بنیادین‌ هم‌ در طرح‌ و ساختار کلی‌ شعر و حتی‌ هم‌ در واژگان‌ و اوزانی‌ که‌ با جوشش‌های‌ شعری‌ او همزمانند تفاوت‌ و تحول‌ احساس‌ شود. <همفری‌ هاوس> در کتاب‌ خود به‌ نام‌ دنیای‌ دیکنز(1) که‌ نمونه‌ی‌ شایان‌ تحسینی‌ از نقد جامعه‌ شناختی‌ است‌ - نظر خود را به‌ تناوب‌ بین‌ بخش‌هایی‌ که‌ گزارش‌ صحنه‌ی‌ متغیر تاریخی‌ روزگار دیکنز است‌ و ارائه‌ی‌ انعکاس‌ این‌ دگرگونی‌ در رمان‌های‌ دیکنز، بیان‌ می‌کند.(2) نویسنده‌ در تحلیل‌ خویش، تاءثیر موفقیت‌های‌ صنعتی‌ بین‌ سالهای‌ 1870 - 1812 را بر آثار دیکنز کاملاً نشان‌ می‌دهد.
انقلاب‌ اسلامی‌ واقعه‌ای‌ بزرگ، تحولی‌ بنیادین‌ و آرمانی‌ در جامعه‌ بوده‌ و هست‌ و حادثه‌ها و لحظه‌های‌ آن، آشکار و پنهان، به‌ دنیای‌ شعر راه‌ می‌یابند. وقوع‌ حادثه‌های‌ بزرگ، لحظه‌های‌ خطیر و سترگ، لحظه‌هایی‌ که‌ با حیات‌ و مرگ‌ انقلاب‌ و جامعه‌ پیوند داشت‌ نمی‌توانست‌ و نباید بر سروده‌ها و احساس‌ شاعران‌ بی‌تاءثیر باشد. سخن‌ از نوع‌ دریافت‌ و نحوه‌ی‌ بازتاب‌ حادثه‌ها و لحظه‌ها نیست‌ بلکه‌ سخن‌ از ناگزیری‌ تاءثیر و تاءثر شاعر است‌ و همین‌ مطالعه‌ای‌ دقیق‌ و عمیق‌ می‌طلبد تا میزان‌ تاءثر شعر و شاعر و تاءثیر متقابل‌ شاعران‌ در مجموعه‌ی‌ حوادث‌ و جریان‌های‌ انقلاب‌ شناخته‌ شود. جز این، باید دید شاعر چقدر خود با لحظه‌ها زیسته‌ و از تجربه‌های‌ عاطفی‌ بهره‌ گرفته‌ است. چرا که‌ شعر عصر ما از فقدان‌ تجربه‌های‌ حسّی‌ شاعرانه‌ رنج‌ می‌برد و جماعت‌ شاعر و نویسنده‌ بیش از گذشته‌ به‌ تجربه‌ها و احساسات‌ عینی‌(objective) نیازمند است.
نکته‌ای‌ که‌ نباید از آن‌ غفلت‌ ورزید جدّی‌ گرفتن‌ <امروز> است‌ و نقد و تحلیل‌ عالمانه‌ و صادقانه‌ی‌ ادبیات‌ انقلاب‌ اسلامی. واگذار کردن‌ این‌ مهم‌ به‌ فردا، تنها به‌ این‌ بهانه‌ که‌ هنوز یک‌ دوره‌ پایان‌ نیافته‌ است‌ تا به‌ جمع‌بندی‌ و تحلیل‌ آن‌ نشست، کاری‌ ناسنجیده‌ و ناصواب‌ است. بسیاری‌ از تذکره‌نویسان‌ دیروز - با همه‌ی‌ ضعف‌های‌ اغماض‌ناپذیر - شاعران‌ عصر خویش‌ را معرفی‌ کرده‌ و گاه‌ نیز به‌ نقل‌ و نقد سروده‌هایشان‌ پرداخته‌اند. هیچ‌کس‌ نمی‌تواند ابوالفضل‌ بیهقی‌ را به‌ دلیل‌ نگارش‌ تاریخ‌ ارزشمندش‌ در دوره‌ی‌ غزنوی، دوره‌ای‌ که‌ در هنگام‌ نگارش‌ تاریخ، پایان‌ نیافته‌ بود و برخی‌ حادثه‌ها نیز به‌ یک‌ یا دو دهه‌ فاصله‌ نقل‌ و طرح‌ می‌شد، محاکمه‌ کند. متاءسفانه‌ کسانی‌ که‌ ناباورانه‌ یا اصولاً ناهمخوان‌ و ناهمخون‌ با این‌ دوره‌اند و یا زحمت‌ مرور و مطالعه‌ی‌ آثار این‌ دوره‌ را به‌ خویش‌ نداده‌اند چنین‌ انگاره‌ و القایی‌ دارند.
اگر این‌ ضرورت‌ امروز تحقق‌ نیابد، نسل‌های‌ بعد که‌ احیاناً در چنین‌ فضایی‌ تنفس‌ نکرده‌اند بی‌شک‌ نخواهند توانست‌ به‌ خوبی‌ و دقت‌ آنهایی‌ که‌ در حادثه‌ها زیسته‌ و تنفس‌ کرده‌اند به‌ بیان‌ و تبیین‌ شعر و هنر این‌ دوره‌ بپردازند. اگر آگاهی‌ ما از زوایای‌ زندگی‌ و آثار بسیاری‌ از چهره‌های‌ بزرگ‌ علمی‌ و ادبی‌ و تاریخی‌ کشورمان‌ کم‌ است‌ شگفت‌آور نیست؛ یا شگفت‌انگیزتر و دردآورتر آن‌ است‌ که‌ اطلاعات‌ ما نسبت‌ به‌ برخی‌ از بزرگان‌ معاصر نیز کم‌ و ناچیز و گم‌ گوشه‌ها در زندگی‌ و اندیشه‌ و آثار آنان‌ فراوان‌ است. حلقه‌های‌ مفقوده‌ در ادبیات‌ نزدیک‌ترین‌ دوره‌ به‌ ما یعنی‌ عصر مشروطیت‌ آن‌قدر زیاد است‌ که‌ فقدان‌ دیوان‌ اشعار دست‌ کم‌ چند نمونه‌ شعر از یک‌ شاعر ما را از دریافت‌ درست‌ تحولات‌ شعر دوره‌ی‌ مشروطیت‌ محروم‌ ساخته‌ است. مجموعه‌ی‌ شعر خانم‌ شمس‌ کسمائی‌ گم‌ شده‌ است. از سروده‌های‌ <میرزاده‌ی‌ عشقی>، <لاهوتی>، <تقی‌ رفعت> اندکی‌ در دست‌ ماست‌ و این‌ تاءسف‌ و دریغ‌ را کسانی‌ به‌ خوبی‌ درمی‌یابند که‌ در اندیشه‌ی‌ تحقیق‌ و تتبع‌ جدی‌ در این‌ دوره‌ برمی‌آیند.
باید ادبیات‌ عصر انقلاب‌ را جدی‌تر و دقیق‌تر پی‌گرفت. در همین‌ جا به‌ نکته‌ای‌ که‌ ضرورت‌ جمع‌آوری‌ آثار و پی‌گیری‌ تحولات‌ فکری‌ و روحی‌ شاعران‌ و نویسندگان‌ این‌ دوره‌ را ضروری‌تر می‌سازد باید اشاره‌ کرد و آن‌ حذف‌ برخی‌ سروده‌ها و آثار، توسط‌ خود شاعر و نویسنده‌ است. برخی‌ از شاعران‌ و نویسندگان‌ امکان‌ ردیابی‌ و رصد را از پژوهشگران‌ به‌ هر دلیل‌ می‌گیرند. در مجموعه‌ دفترهای‌ چاپ‌ شده‌ی‌ شعری، سروده‌هایی‌ آشنا از شاعران‌ دیده‌ نمی‌شود؛ سروده‌هایی‌ که‌ با حافظه‌ی‌ مردم‌ گره‌ خورده‌ و گاه‌ نیز بسیار ارزنده‌ و خاطره‌انگیز است. گاه‌ نیز شعری‌ مثله‌ شده‌ و غیرقابل‌ انطباق‌ با اصل‌ یافت‌ می‌شود.
ثلاً برخی‌ شاعران، سروده‌های‌ دوره‌ی‌ جنگ‌ هشت‌ ساله‌ را در چاپ‌ مجموعه‌ شعرهایشان‌ قلم‌ گرفته‌اند! احیاناً برخی‌ شعارهای‌ تحقق‌ نایافته‌ یا مسائلی‌ که‌ در تحولات‌ سیاسی‌ فرهنگی‌ پیش‌ آمده‌ و یا نشیب‌ و فرازهای‌ روحی‌ و فکری‌ شاعر نیز در این‌ پالایش‌ و زدایش! مؤ‌ثر بوده‌ است. به‌ هر حال‌ این‌ کار به‌ لحاظ‌ اخلاقی‌ و اجتماعی، ستوده‌ یا نکوهیده، از نظر گاه‌ ادبی، بستن‌ پنجره‌ها و کور کردن‌ روزنه‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ شناخت‌ بهتر و دقیق‌تر این‌ دوره‌ کمک‌ می‌کند.

 

سیر تحول‌ در محتوای‌ شعر انقلاب‌
نخستین‌ سروده‌های‌ عصر انقلاب‌ را اگر به‌ سال‌ شروع‌ جدّی‌ انقلاب، یعنی‌ سال‌ 1357 برگردانیم، حال‌ و هوای‌ شعاری‌ چشمگیرتر و پررنگ‌تر است. در این‌ سال، برخی‌ شعارها که‌ سازنده‌ی‌ عمده‌ی‌ آن‌ها شاعران‌ مطرح‌ نیستند از جوهره‌ی‌ شعری‌ برخوردارند. جامعه‌ی‌ ایرانی‌ قرن‌هاست‌ که‌ با شعر خوگر و زندگیش‌ آمیخته‌ با نغمه‌های‌ آسمانی‌ حافظ، سوگسروده‌های‌ عاشورایی‌ و ضرب‌المثل‌هایی‌ است‌ که‌ ایجاز و اعجاز در آن‌ها موج‌ می‌زند. شعر، آن‌ چنان‌ با فرهنگ‌ ما آمیخته‌ است‌ که‌ از لای‌لای‌ گهواره‌ تا سنگ‌ مزار با ما همراه‌ است‌ به‌ تعبیر نزار قبّانی‌ شاعر معاصر عرب: <اگر نیشتر بر رگمان‌ بزنند چیزی‌ سبز می‌جوشد. تصور نکنید نفت‌ است، شعر است!> گرچه‌ این‌ سخن‌ را در توصیف‌ عرب‌ و گرایش‌ او به‌ شعر گفته‌ است‌ اما بر روح‌ هنرمند و ذائقه‌ی‌ شعرگرای‌ ایرانی‌ نیز منطبق‌ است.
در دوره‌ی‌ حرکت‌های‌ مردمی‌ و تظاهرات‌ خیابانی‌ و دیوار نوشته‌ها، این‌ جوشش‌ها کاملاًمحسوس‌ است. شعارهای‌ ارتجالی‌ در کنار سروده‌های‌ تند و شعاری‌ و عموماً مقطعی، سروده‌های‌ انقلابی‌ که‌ شبیه‌ تصنیف‌های‌ دوران‌ مشروطه‌ و گاه‌ متفاوت‌ با آن‌ است‌ نیز دیده‌ می‌شود. شعر برخی‌ از <سروده‌ها> از شاعران‌ مشهور عصر مشروطه‌ مانند فرّخی‌ یزدی‌ و برخی‌ از شاعران‌ گمنام‌ و به‌ ندرت‌ مشهور است. از مهم‌ترین‌ ویژگی‌های‌ سروده‌های‌ این‌ دوره‌ به‌ ویژگی‌های‌ ذیل‌ می‌توان‌ اشاره‌ کرد:
1
- ترسیم‌ افق‌های‌ روشن‌ پیروزی‌
فضای‌ یاءس‌ آلود و سراسر بن‌بستی‌ که‌ شاعر پیش‌ از انقلاب‌ ترسیم‌ می‌کرد فرو می‌شکند. شاعر با بهره‌وری‌ از شکوه‌ و شور حرکت‌های‌ مردمی‌ و باورهای‌ عمیق‌ مذهبی‌ که‌ پیروزی‌ حق‌طلبان‌ را حتمی‌ و <صبحی‌ قریب>(3) را نوید می‌دهد با سرانگشت‌ شعر، فرداهای‌ روشن‌ را نشان‌ می‌داد:
هان‌ ای‌ خدایان!
در روز بار عام‌
حتی‌
تمثال‌ بی‌مثال‌ شما را
یارای‌ ادای‌ تظلم‌ نداشتیم‌
آری‌ حتی‌ خری‌ به‌ دست‌ تظلم‌
زنجیر عدل‌ و داد شما را تکان‌ نداد!(4)
باری‌ هرجا قدم‌ به‌ خاک‌ نهادید
صدها نهال‌ عاطفه‌ خشکید
صدها درخت‌ فاجعه‌ رویید
اینک‌
هرچند تاج‌ تخمه‌ به‌ گهواره‌ بسته‌اید(5)
باری‌ امید بس‌ عبثی‌ دارید!
زیرا که‌ شب‌
آبستن‌ طلوع‌ شگفتی‌ است!(6)
شعر این‌ دوره‌ دیگر از شب‌ و زمستان‌ و وحشت‌ و بن‌بست‌ آکنده‌ نیست. اگر هم‌ از وحشت‌ و انجماد و زمستان‌ و پاییز سخن‌ می‌رود، سرانگشت‌ شعر به‌ سمت‌ <روشنی> است. شاعر چشم‌انداز فضایی‌ بی‌زندان‌ و آسمانی‌ بی‌سقف‌ را دریافته‌ است. شعر سیاسی‌ دیروز - اگر این‌ عنوان‌ رسا و فراگیر باشد - عمدتاً سایه‌های‌ یاءس‌ و مرگ‌ و خزان‌های‌ بی‌برگی‌ با خویش‌ دارد. در شعر اخوان‌ ثالث‌ - که‌ باید او را پیشقراول‌ سرایندگان‌ شعر اجتماعی‌ و سیاسی‌ در حوزه‌ی‌ شعر نیمایی‌ خواند - و در شعر فروغ‌ و دیگران‌ این‌ دریافت‌ و استنتاج‌ مشهود است. حتی‌ سروده‌های‌ شاعران‌ معترض‌ قبل‌ از انقلاب‌ کمتر توفندگی‌ و جوشندگی‌ و خروش‌ و خشم‌ سروده‌های‌ این‌ دوره‌ را دارند.

 

2- طرح‌ فقر و محرومیت‌ و زراندوزی‌ و غارت‌ سرمایه‌های‌ جامعه‌
پیش‌ از این‌ برخی‌ از شاعران‌ که‌ عمده‌ی‌ آنها گرایش‌های‌ سیاسی‌ خاص‌ داشتند در کنار دو جریان‌ شعری‌ روشنفکران‌ غیرمذهبی‌ و شاعران‌ مذهبی‌ با زبانی‌ نمادین‌ و تمثیلی‌ و گاه‌ عریان‌ و شعارگونه، از فقر و محرومیت، استثمار و غارت‌ توده‌های‌ جامعه، و زراندوزی‌ و چپاول‌ سرمایه‌های‌ ملّی‌ توسط‌ عوامل‌ حکومت‌ و سرمایه‌داران‌ سخن‌ می‌گفتند. در سروده‌های‌ خسرو گلسرخی، سیاوش‌ کسرایی، اخوان‌ ثالث، شاملو، فروغ‌ و شاعران‌ مذهبی‌ همچون‌ نعمت‌ میرزازاده‌ (م.آزرم)، طاهره‌ صفارزاده، موسوی‌ گرمارودی، حمید سبزواری‌ و... نمونه‌هایی‌ از این‌ دست‌ مسائل‌ می‌توان‌ یافت. گاه‌ نیز این‌گونه‌ سروده‌ها نوعی‌ <ژست‌ سیاسی> برای‌ شاعران‌ محسوب‌ می‌شد.(7)
در هنگامه‌ی‌ طرح‌ این‌ فقر طاقت‌سوز، گاه‌ شعله‌های‌ اعتراض، دامن‌ سکوت‌ و سکون‌ مخاطب‌ها را فرامی‌گرفت. شاعر آشفته‌ و خشماگین، سکوت، اضطراب‌ و ترس، به‌ انتظار حادثه‌ نشستن‌ محرومان‌ و ستمدیدگان‌ را محکوم‌ می‌کرد:
در سجاف‌ کوچه‌ باغ‌
اضطراب‌
گام‌های‌ عابران‌ خسته‌ را،
شماره‌ می‌کند
رهگذر
غروب‌ را به‌ روی‌ شاخه‌های‌ خشک‌
روبروی‌ چشمه‌های‌ بی‌تپش‌
نظاره‌ می‌کند.
برزگر، خیال‌ خویش‌ را،
به‌ بوی‌ نان‌ گرم‌ آفتاب،
پر نمی‌دهد
سایه‌ی‌ پرنده‌ای‌
از بهارزایی‌ قنات‌ خشک‌
روستای‌ خفته‌ را خبر نمی‌دهد
فقر
خوش‌ نشسته‌ روبرو:
روبه‌روی‌ زرد زخم‌ آفتاب‌
روبه‌روی‌ سایه‌های‌ ممتد ملال‌
روبه‌روی‌ باغ‌های‌ خواب‌
روبه‌روی‌ ریگ، شن، سراب‌
در هجوم‌ هول‌
پشت‌ پلک‌ روستا
می‌توان‌ شکوفه‌های‌ خواب‌ را، نظاره‌ کرد
می‌توان‌ کلاف‌ ابر را
دور دوک‌ صبحدم، هماره‌ دید(8)...

 

3- غلبه‌ شعارگونگی‌ و عنصر تفکر بر دیگر عناصر شعری‌
ضرورت‌ها، نیازها و عطش‌ اجتماعی، فضای‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ و هیجان‌ها و التهاب‌های‌ شاعرانه‌ای‌ که‌ متاءثر از اوضاع‌ و شرایط‌ خیزش‌ و قیام‌ مردمی‌ بود، به‌ شدّت‌ شعر را تحت‌ تاءثیر قرار داد. سروده‌های‌ آغاز انقلاب، گاه‌ سیاسی‌ محض‌ و فاقد ویژگی‌های‌ لازم‌ شعری‌ مانند زبان‌ استوار، ایماژها و صور خیال‌ زنده‌ و تازه‌ هستند. سروده‌ها از این‌ جهت‌ به‌ دوره‌ی‌ مشروطه‌ بسیار شبیه‌ می‌شوند. شاعر به‌ پیام‌ بیش‌ از هر چیز می‌اندیشد. لحن‌ شعر خطابی‌ است‌ و عنصر تفکر و تکیه‌ بر پیام‌ مشخص‌ سیاسی، عرصه‌ را بر دیگر عناصر شعر تنگ‌ می‌کند. در حالی‌ که‌ در یک‌ شعر خوب، هیچ‌ عنصری‌ نباید عرصه‌ را بر عنصر دیگر تنگ‌ کند؛ عاطفه‌ پا به‌ پای‌ تخیّل، آهنگ‌ و زبان‌ پا به‌ پای‌ هم‌ و همه‌ی‌ عناصر همدست‌ و همراه‌ در یک‌ مجموعه‌ی‌ همخوان‌ باید به‌ انتقال‌ پیام‌ شاعر کمک‌ کنند. این‌ گونه‌ سروده‌ها از انسجام‌ و گاه‌ ایجاز لازم‌ برخوردار نبودند. شعر در مدار تکرار می‌چرخید و تنها پاسخی‌ به‌ تشنه‌ کامی‌ و عطش‌ جامعه‌ به‌ این‌ نوع‌ سروده‌ها بود. برخی‌ از این‌ سروده‌ها، بی‌نام‌ و بی‌نشان، در کنار پیام‌ها و اطلاعیه‌ها بر دیوارها نصب‌ می‌شد و یا در تظاهرات‌ خوانده‌ می‌شد و بعدها که‌ اندکی‌ فضا برای‌ تنفس‌ باز شد در روزنامه‌ها و مجلات‌ به‌ چاپ‌ می‌رسید.

 

4- محتوا و مضامین‌ محدود
به‌ دلیل‌ تنفس‌ در فضای‌ واحد (مبارزه‌ با حاکمیت‌ و نظام‌ ستم)، درونمایه‌ و محتوای‌ شعر حول‌ محور موضوعاتی‌ معدود و محدود می‌چرخید. سوژه‌ وموضوع‌ عمده‌ی‌ سروده‌ها، مبارزه، وحدت، خودآگاهی، شهادت‌ و... بود. گاهی‌ تصویرها به‌ دلیل‌ شباهت‌ موضوع‌ نیز به‌ هم‌ نزدیک‌ می‌شد.(9) در حوزه‌ی‌ قصه‌ها و داستان‌های‌ همین‌ سال‌ها نیز مشابهت‌ و محدودیت‌ موضوعات‌ کاملاً محسوس‌ است. اما در عمده‌ی‌ این‌ سروده‌ها خیزش، جوشش‌ و تپندگی‌ واژه‌ها بر تندخوئی‌ و هیجان‌ مخاطب‌ می‌افزود و همین‌ سروده‌های‌ برانگیزاننده‌ و حرکت‌ بخش، نقش‌ جدّی‌ و شگرف‌ در مبارزه‌ی‌ مردم‌ داشت.
5- بیگانه‌ستیزی‌ و غرب‌ستیزی‌ (مبارزه‌ با روشنفکری‌ و خودباختگی)
بازگشت‌ به‌ خویشتن‌ که‌ به‌ شکل‌ جدی‌ و دقیق‌ قبلاً توسط‌ سیّدجمال‌ و اقبال‌ لاهوری‌ و سپس‌ در سخنرانی‌ها و نوشته‌های‌ دکتر شریعتی‌ مطرح‌ شده‌ بود به‌ قلمرو شعر نیز راه‌ یافت. پیش‌ از انقلاب، سهم‌ هیچ‌کس‌ در ستیز با روشنفکری‌ - روشنفکران‌ بی‌درد و خودباخته‌ - در حوزه‌ی‌ شعر، به‌ اندازه‌ی‌ شاعران‌ متعهد و روشن‌اندیش‌ مسلمان‌ نیست. گرچه‌ برخی‌ شاعران‌ دیگر نیز از بی‌تحرکی‌ و بی‌دردی‌ اینان‌ نالیده‌اند:
مرداب‌های‌ الکل‌
با آن‌ بخارهای‌ گس‌ مسموم‌
انبوه‌ بی‌تحرّک‌ روشنفکران‌ را
به‌ ژرفنای‌ خویش‌ کشیدند
و موش‌های‌ موذی‌
اوراق‌ زرنگار کتب‌ را
در گنجه‌های‌ کهنه‌ جویدند.
و در جای‌ دیگر صریح‌تر و تلخ‌تر و گزنده‌تر:
من‌ می‌توانم‌ از فردا
در پستوی‌ مغازه‌ی‌ خاچیک‌
بعد از فروکشیدن‌ چندین‌ نفس‌ از چند گرم‌ جنس‌ دست‌ اوّل‌ خالص‌
و صرف‌ چند بادیه‌ پپسی‌ کولای‌ ناخالص‌
و پخش‌ چند یا حق‌ و یا هو وغ‌ وغ‌ و هوهو
رسماً به‌ مجمع‌ فضلای‌ فکور و فضله‌های‌ فاضل‌ روشنفکر
و پیروان‌ مکتب‌ داخ‌ داخ‌ تاراخ‌ تاراخ‌ بپیوندم...(10)
در سروه‌های‌ طاهره‌ی‌ صفارزاده، موسوی‌ گرمارودی، میرزازاده، حمید سبزواری‌ و برخی‌ شاعران‌ که‌ در این‌ دوران‌ هنوز نام‌ و آوازه‌ای‌ ندارند - مستقیم‌ و غیرمستقیم‌ - ستیز با روشنفکری‌ محسوس‌ و چشمگیر است. بی‌هویتی، بریدگی‌ از فرهنگ‌ جامعه، بی‌دردی‌ و نشستن‌ در حاشیه‌ی‌ حادثه‌ها و به‌ تحلیلی‌ تحلیل‌ رفته‌ بسنده‌ کردن، شناسنامه‌ی‌ روشنفکران‌ است‌ که‌ با سرانگشت‌ شعر ورق‌ می‌خورد:
هم‌ اکنون‌ که‌ نعش‌ تو را به‌ ناکجا می‌برند
او در کافه‌ای‌ نشسته‌ و ودکا می‌نوشد
و مرگ‌ تو را تحلیل‌ علمی‌ می‌کند...
بر او ببخش‌ خواهرم!
روشنفکر است.(11)

 

6- اندیشه‌ها و مضامین‌ مذهبی‌
در طول‌ دوران‌ مبارزه‌ و پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی، هویت‌ مذهبی‌ انقلاب، موجی‌ وسیع‌ و گسترده‌ از مضامین‌ و واژگان‌ و در بیانی‌ کلی‌تر فرهنگ‌ اسلام‌ را به‌ فراخنای‌ شعر کشانید. شعر از آیات‌ و روایات‌ سرشار بود. ستایش‌ و یادکرد از چهره‌های‌
درخشان‌ تاریخ‌ اسلام‌ به‌ ویژه‌ ابوذر، عمار، حرّ، سمیّه، مالک‌ اشتر و مبارزان‌ و مجاهدان‌ و شهیدان‌ بزرگی‌ چون‌ جلال‌ آل‌احمد، دکتر شریعتی‌ و... در سروده‌های‌ این‌ دوره‌ احساس‌ می‌شد. احساسات‌ شورانگیز مذهبی‌ در تار و پود شعر تنیده‌ بود و سروده‌ها با بهره‌وری‌ از این‌ اندیشه‌ها و طرح‌ حماسه‌ی‌ شکوهمند عاشورای‌ حسینی‌ به‌ تهییج‌ و تحریک‌ عواطف‌ می‌پرداخت.

 

7- طرح‌ چهره‌های‌ ملّی‌ و اسطوره‌های‌ تاریخی‌
گرچه‌ طرح‌ چهره‌های‌ ملّی‌ و اشاره‌ به‌ اسطوره‌ها کم‌ فروغ‌تر از اندیشه‌های‌ مذهبی‌ در سروده‌ها چهره‌ می‌نمود اما اشعار این‌ دوره‌ خالی‌ از این‌ مسائل‌ نیست. اشاره‌ به‌ داستان‌ ضحّاک، کاوه‌ی‌ آهنگر، سیاووش‌ و کاربرد واژگان‌ دیو، اهریمن‌ و.... در شعر و اشعار مردم‌ شنیده‌ می‌شود.
در برخی‌ از سروده‌ها و <سرودها> و شعارها، مصراع‌ها و ابیاتی‌ از گذشتگان‌ نیز به‌ کار می‌رفت‌ که‌ مصراع‌ <دیو چو بیرون‌ رود فرشته‌ درآید>(12) از آن‌ جمله‌ است. احیای‌ برخی‌ مضامین‌ شعر مشروطیت‌ و استفاده‌ از سروده‌های‌ شاعران‌ برجسته‌ی‌ عصر مشروطه‌ که‌ مضامین‌ ملّی‌ در شعر آن‌ها وجود دارد مانند فرّخی‌ یزدی، نسیم‌ شمال، عارف‌ و عشقی‌ در لابه‌لای‌ شعارها و سروده‌ها به‌ چشم‌ می‌خورد.

 

8- مردم‌گرایی‌ و مردم‌ باوری‌
در شعر سال‌های‌ اختناق، نوعی‌ نفرت‌ و ناباوری‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ احساس‌ می‌شود. شاید مشاهده‌ی‌ بی‌تفاوتی‌ها، در خود خزیدن‌ها، نظاره‌گر بی‌درد حادثه‌ها و فاجعه‌ها بودن‌ دستاویز تاختن‌ به‌ مردم‌ است. به‌ دلیل‌ همان‌ یاءس‌ که‌ پیش‌تر از آن‌ سخن‌ رفت، شاعران‌ نسبت‌ به‌ فردای‌ این‌ مردم‌ چنان‌ یاءس‌زده‌ و ناباورند که‌ گاه‌ بالحنی‌ تند و شکننده‌ با آنان‌ سخن‌ می‌گویند:
مردم،
گروه‌ ساقط‌ مردم‌
دلمرده‌ و تکیده‌ و مبهوت‌
در زیر بار شوم‌ جسدهاشان‌
از غربتی‌ به‌ غربت‌ دیگر می‌رفتند
و میل‌ دردناک‌ جنایت‌
در دست‌هاشان‌ متوّرم‌ می‌شد(13)
شعر شاملو از ناامیدی‌ مطلق‌ و لحن‌ پرخاشگرانه‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ لبریز است. در مجموعه‌ هوای‌ تازه‌ و باغ‌ آینه‌ از این‌ دست‌ سروده‌ها فراوان‌ می‌توان‌ یافت. بعدها نعمت‌ میرزازاده‌ در مجموعه‌ی‌ <سحوری> پاسخی‌ نرم‌ به‌ او داد:
نفرین‌ مباد جنگل‌ آتش‌ گرفته‌ را
این‌ رهروان‌ دیده‌ شبیخون‌
وز چشم‌ زخم‌ اهرمن‌ از هم‌ گسیخته‌
دیگر سزای‌ سرزنشی‌ نیستند، مرد!
هرگز مباد نفرت‌ از این‌ مردم...(14)

 

9- بازگشت‌ به‌ عشق‌ عارفانه‌
دوره‌ی‌ پیش‌ از انقلاب، سرودن‌ شعر گناه‌آلود (کفرگونه) و در کنار آن‌ غزل‌ عاشقانه‌ زمینی، فراگیر و گسترده‌ در سروده‌ی‌ شاعران‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. در سروده‌های‌ شاملو، نصرت‌ رحمانی، نادرپور و... گاه‌ به‌ حوزه‌ی‌ مقدّس‌ترین‌ ارزش‌های‌ دینی‌ حمله‌ می‌شد. همان‌گونه‌ که‌ در قلمرو رمان‌ها و داستان‌های‌ این‌ زمان‌ همین‌ ویژگی‌ موج‌ می‌زد. دو جناح‌ روشنفکر غرب‌گرا و روشنفکران‌ شرق‌گرا با تفکرات‌ مادّی، با زبان‌ طنز و کنایه‌ و تمسخر و گاه‌ صریح‌ و روشن، باورهای‌ مذهبی‌ را به‌ سخره‌ می‌گرفتند و در کنار آن، خیل‌ شاعران‌ از بیان‌ عریان‌ترین‌ و بی‌پرده‌ترین‌ لحظه‌ها و صحنه‌های‌ جنسی‌ و التذاذهای‌ جسمی‌ پروایشان‌ نبود، فریدون‌ توللی، فروغ‌ فرخزاد، سیمین‌ بهبهانی، اخوان‌ ثالث، نادر نادرپور(15) و... از این‌ دست‌ شاعران‌ محسوب‌ می‌شوند. گرچه‌ برخی‌ از آن‌ها همچون‌ اخوان‌ بعدها رویکردی‌ به‌ سمت‌ سروده‌های‌ عمیق‌تر با نگاهی‌ و تاءملی‌ در مسائل‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ دارند.
در عصر انقلاب، عشق‌ عارفانه‌ با بهره‌گیری‌ کم‌رنگ‌تر از اصطلاحات‌ رایج‌ عرفان‌ سنتی‌ دوباره‌ شعر را باز می‌یابد. در دوران‌ اوج‌گیری‌ مبارزه، عشق‌ هماره‌ با شهادت، خون، ایثار و وصال‌ محبوب‌ و... همراه‌ است. این‌ دست‌ سروده‌ها با عاشقانه‌ترین‌ حماسه‌ی‌ تاریخ‌ اسلام‌ یعنی‌ عاشورا امتزاج‌ و پیوند می‌یابند و با آمیزه‌ای‌ از عشق‌ و حماسه، فضایی‌ تازه‌ و بابی‌ نو در شعر انقلاب‌ می‌گشایند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   23 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله پیروزی انقلاب

دانلود مقاله نقش منطقه آذربایجان در انقلاب مشروطه

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله نقش منطقه آذربایجان در انقلاب مشروطه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

نقش منطقه آذربایجان در انقلاب مشروطه

 


چکیده:
منطقه آذربایجان در تکوین اندیشه‌های روشنفکری و انقلابی پیش از مشروطه و همچنین در پیروزی انقلاب مشروطه نقشی تاریخی داشته است. پایداری مردم تبریز در «حصر تبریز» به فتح تهران بوسیله مشروطه خواهان آذری، شمالی و بختیاری انجامید. درباره انقلاب مشروطه این پرسش مطرح است که اکثریت های قومی چه نقش ایجابی یا سلبی در آن داشتند؟ فرضیه مقاله می‌گوید «منطقه آذربایجان از نظر داخلی و خارجی در تکوین و پیروزی انقلاب مشروطه نقشی بنیادین داشته است». از نظر داخلی منطقه آذربایجان که مقر ولیعهد قجر و یکی از قطب¬های اقتصادی کشور بود، نسبت به سایر مناطق کشور پیشرفته‌تر بود. جنگ ایران- روس و پیامدهای ناشی از آن نیز در مخالفت مردم با قاجار نقش اساسی داشت. همچنین عوامل خارجی یعنی اندیشه‌های انقلابی صادره از اروپا و روسیه، بازرگانی خارجی و حضور استعمار بریتانیا و روسیه موجب شدند مردم منطقه آذربایجان به مخالفت با حکومت و اصلاحات بنیادی گرایش پیدا کنند. در بخش نتیجه‌گیری دلایل اثبات فرضیه تشریح شده است.

واژگان کلیدی:
آذربایجان، انقلاب مشروطه، تبریز

 


مقدمه
درباره تاریخ معاصر ایران از سوی پژوهشگران ایرانی و خارجی پژوهش های متعدد انجام شده است و به کم و کیف آن از دیدگاه¬های مختلف نظری (Theoretic) و عقیدتی (Ideological) نگریسته شده است. پژوهشگران با توجه به میزان آشنایی از گذشته تاریخی ایران و همچنین عقاید شخصی خود، هر یک تاریخ ایران را به شکلی دیده‌اند و بسیار اتفاق می‌افتد که میان تحلیل¬های آنها از وقایع ایران تضاد و تناقض وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، درباره علل و نتایج تحولات تاریخی ایران آرای بسیار متنوع ارائه شده است. به انقلاب مشروطه از یک دیدگاه به منزله تحول سیاسی و فرهنگی ناشی از ترویج اندیشه‌های روشنفکران دینی و غیردینی نگریسته‌اند و از دیدگاهی دیگر، آن را حرکتی ملی و میهنی دانسته‌اند که در جریان آن شخصیت¬های ملی و علمای دینی مردم را در برابر استبداد بسیج کردند. نظر سوم انقلاب را یک حرکت صنفی و لیبرالیستی می‌داند که تجار و قشر سرمایه‌دار آن روز اهداف خود را در چارچوب آن تعقیب می‌کردند (هاشمی زهی، 1383: 24).
به همان میزان که در باره کلیات تاریخ تحولات ایران - همچون انقلاب مشروطه- آثار متعدد ارائه شده است، در باره جزئیات تاریخی وقایع این مرز و بوم - دست کم به زبان فارسی- با تنوع زیادی روبه‌رو نیستیم و از این جهت امروز حتی به نسبت دوره مشروطه که وقایع نگاری¬های شخصی متعدد از فرهیختگان آن زمان در دسترس است، با کمبود آثار جدید پژوهشی درباره اجزای سازنده این دوره تاریخی سرنوشت ساز مواجه هستیم. انقلاب مشروطه از هر زاویه‌ای که تحلیل شود نقش آذری ها را در جریان سازی سیاسی، پشتیبانی از اندیشه‌‌ها و شخصیت¬های سیاسی و پیروزی یا شکست تنش ها و رقابت‌های سیاسی نمی‌توان نادیده گرفت. بررسی «نقش منطقه آذربایجان در انقلاب مشروطه» پژوهشی است که به مسئله آذری¬ها، به عنوان یکی از زوایای کمتر بررسی شده‌‌ی انقلاب مشروطه پرداخته است. نقش اقوام در انقلاب مشروطه چه از جهت ایجابی یعنی تاثیرات مثبت آنها بر روند انقلاب و چه از جهت سلبی یعنی نقش منفی تنش های قومی در جریان انقلاب مورد نظر مقاله حاضر است. پرسش اصلی پژوهش آن است که «آذری¬ها چه نقشی در انقلاب مشروطه داشتند»؟ فرض اصلی پژوهش بیان می‌دارد «منطقه آذربایجان از نظر داخلی و خارجی (بین‌المللی) در تکوین و پیروزی انقلاب مشروطه نقش بنیادین داشته است». برای رسیدن به پاسخ پرسش و ارزیابی فرضیه، از منابع کتابخانه‌ای شامل کتب، پژوهش ها و مقالاتی که به انقلاب مشروطه و جریان¬های درگیر آن پرداخته‌اند، استفاده شده و به‌ویژه از منابع تحلیلی که با دیدگاه-های جامعه شناختی به این واقعه تاریخی نگریسته‌اند؛ بهره گیری شده است. با مراجعه به تاریخ تفکرات سیاسی، داده‌های به دست آمده، توصیف و سپس تحلیل شده است.
در بخش نخست مقاله به ویژگی¬های خاص انقلاب مشروطه، وضعیت سیاسی ایران و شرایط طبقه حاکمه در زمان به وجود آمدن اندیشه و جنبشی که منتهی به انقلاب مشروطه در سال 1285 هـ/1324ق/1906م شد، اشاره شده است. محتوای بخش دوم و سوم پاسخ به پرسش پژوهش درباره نقش مثبت و سپس منفی آذری¬ها در انقلاب مشروطه است. در بخش سوم، ابتدا اتحاد گروه ها و دسته‌های مختلف حول اهداف انقلابی که موجب پیروزی انقلابیون شد، مطالعه شده و سپس فروپاشی این اتحاد میان انقلابیون و آشکار شدن تضادهای فکری، عقیدتی، میان شهری، میان گروهی و قومی- زبانی که به عنوان عاملی منفی به جنگ داخلی و سربرآوردن استبداد رضاخانی منجر شد مورد بحث قرار گرفته است. در بخش چهارم علل اهمیت تبریز در آغاز و انجام انقلاب مشروطه بازشناسی شده است. در بخش پنجم درباره علل و پیامدهای چندپارگی قومیتی در ایران و نقش ایجابی (مثبت) و سلبی (منفی) این پدیده در جریان انقلاب بحث شده است.
1- ایران در آستانه جنبش مشروطه
انقلاب مشروطه در تاریخ انقلاب های جهان از دو جهت منحصر به فرد و ویژه است. یکی اینکه مجریان آن یعنی رهبران انقلابی از میان طبقات حاکم، اشراف و رجال برجسته کشور برخاسته بودند. روشنفکران برخاسته از طبقه متوسط جدید و وابسته به طبقات بالای اجتماعی از عوامل عمده ساخت دولتی جدید بودند که پس از انقلاب مشروطه برقرار شد (بشیریه، 1380: 257). عامل ویژه دیگر که در انقلاب 1911-1906 نقش داشت جایگاه علما در آن بود (Keddie, 1995: 100-106) و (بصیرت منش، 1385). انقلاب در محیطی رخ داد که هم طبقات بالای اجتماعی و هم علمای دینی حامل تفکر تحول خواهی بودند (نجفی، 1379: 199). به سخن روشن این دو قشر اجتماعی، روشنگران و روشنفکران جامعه را تشکیل می‌دادند. پس از صفویه در حافظه تاریخی مردم ایران، علما بیشتر به عنوان قهرمانان ناکام عدالت شناخته شدند. برخی از علما در برابر قدرت گرفتن حاکمان و نیز خارجیان و حتی گاهی در برابر بازرگانان می‌ایستادند. طبقات متوسط بیشتر از میان حکومت مستبد مرکزی که به خارجی‌ها خدمت می‌کرد و علما، گروه دوم را انتخاب می‌کردند (Keddie, 1995: 91). با توجه به نوع رابطه مردم و روحانیت همانطور که کدی اشاره کرده است نقش علمای شیعی ایرانی در بسیج سریع دسته‌های مختلف مردم در شورش‌ها و انقلاب‌های اجتماعی بی‌همتا بوده است (1995: 65) و در بسیاری از برهه‌ها آنها «پیشاپیش نهضت-های اجتماعی ایران» قرار داشتند (مومنی، 1352: 53). بزرگ‌ترین ابزار تاثیر نیروهای دینی با محوریت مجتهدان، علما، امامان مساجد و واعظان بهره برداری از محافل دینی و منبرها برای ایجاد سدی در برابر تعدیات دولت به منزله هسته جامعه مدنی سنتی بود. دولت قاجار نیز به‌طورکلی با وجود کشمکش¬ با طبقه روحانیت، به دلیل سرشت دینی کل مردم ایران، ارزش و جایگاهی والا برای دین قائل بود و سلاطین قجر ارتباط منظم و مستمری با رهبران دینی داشتند (بصیرت منش، 1385: 29؛حائری، 1364: 75-85 و 104-124).
نمایندگان نیروی روشنفکری افزون بر تجار بین‌المللی و بازرگانان فرنگ رفته، کسانی بودند که از زمان عباس میرزای ولیعهد برای کسب علوم و فنون جدید به خارج از کشور رفته بودند. رهبران و اعضای برجسته این نیرو یا از میان طبقات حاکم برخاسته بودند یا از سوی آنها حمایت می‌شدند. از جمله اقدامات اولیه این افراد که نشان دهنده نفوذ روشنگری به جامعه سنتی و شرقی ایران بود، ایجاد چاپخانه و نخستین ارتش مدرن ایران در تبریز، انتشار روزنامه به زبان ترکی در اسلامبول (استانبول) و باکو و به زبان فارسی در باکو، هند و تهران و انتشار خاطرات سفرهای خارجی بود (خواجه سروی، 1382: 156). در نظام سیاسی قاجار پس از پادشاه (دربار تهران) و ولیعهد (دارالسلطنه تبریز)، گروه انبوه شاهزادگان دارای اهمیت زیاد بودند. آنها در تعیین سنخ حکومت، چگونگی اعمال قدرت، اداره امور سیاسی و اقتصادی مملکت نقشی موثر بازی می‌کردند. اهمیت سیاسی شاهزادگان از آن رو بود که سلسله قاجار در طول 130 سال حکومتداری می‌کوشید فرمانروایان ایالات و ولایات را از میان کسانی انتخاب کند که در رگهای آنها «خون شاهی» در جریان باشد. شاهزادگان برای اعمال حاکمیت خود دستگاه عریض و طویل اداری در گوشه گوشه مملکت ایجاد کرده بودند. گسترش این دیوانسالاری نقش شاهزادگان را در تصمیمات مملکتی بیشتر و بیشتر می‌ کرد و بسیاری از روشنفکران از میان آنها برخاستند (ازغندی، 1379: 87). از ابتدا در میان این شاهزادگان و وابستگان آنها اندیشه‌های منتقد و روشنگرانه‌ وجود داشت که به‌ویژه از زمان ناصرالدین شاه که به عنوان اصلاح طلب‌ترین پادشاه قاجار به نسبت بقیه شاهان قجر «از فهم سیاسی خوبی برخوردار» بود (ازغندی، 1379: 83)، فرصت بروز و ظهور پیدا کردند (عاملی رضایی، 1389: 58). رهبران مشروطه بخصوص در جناح معتدلین و تا حدودی نیز لیبرال‌‌ها از روشنفکران طبقه حاکمه بودند.
افزون بر پیدایی تفکر اصلاح طلب، با الهام از غرب یا با اتکا به نهادِ روز به روز درحال ِ تقویت ِروحانیت، عامل دیگر که در تضعیف قاجار نقش داشت شکست مصلحین درون حکومتی بود. میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) که خود از میان طبقات پایین اجتماع برخاسته بود و حاج میرزا حسین خان سپهسالار، نماینده رجال ِاشرافی ِ غربی مآب (زیباکلام، 1378: 326-231) کوشیدند برخی عناصر ناکارای نهادینه را از نظام حکومتی قجری حذف کنند و به جای آنها بر ظرفیت¬های کارآمدی آن نظام بیفزایند و هر دو در تحقق آرمان هایشان ناموفق بودند. نتیجه آنکه منتقدین و مخالفین از آن پس به امکان اصلاح در چارچوب نظام و نظامنامه حکومتی قاجار بدبین و از آن ناامید شدند (عنایت، 380: 277). خواستِ مشروطه شدن حکومت یا مقید کردن حکومت سلطنتی به قوانین نوشته شده، نشان دهنده بدبینی عمیق رجال سیاسی ایران به دربار و شاه بود.
درباره شخصیت مظفرالدین شاه و نقش وی در انقلاب مشروطه دو نظر وجود دارد. برخی در کل او را فردی دینی و خیرخواه می‌دانند که بر خلاف پسرش محمد علی میرزا، لجوج، قدرت طلب و دیکتاتور نبود: «مظفرالدین شاه شخصیتی آرام، معتدل و سلیم النفس داشت و بنابراین پیشبرد مشروطه در زمان وی با سهولت انجام شد» (زیباکلام، 1383: 37). برخی دیگر وی را فردی ضعیف النفس و بیمار می‌دانند که زحمتِ پرداختن به امور مملکتی را به خود نمی‌داد و همه را به مشاورین چاپلوسش محول می‌کرد؛ گرچه حتی اگر می‌خواست توان کشورداری را نداشت. به نوشته اعلم الدوله «مظفرالدین شاه از همه چیز و همه کس می‌ترسید؛ از رعد و برق و صداهای ناگهانی می‌ترسید؛ از آدمهای ناشناس و از کسانی که برای نخستین بار پیشش می‌آمدند، می‌ترسید؛ از عذاب آخرت و مسئولیت¬های وجدانی می‌ترسید...» (برزگر، 1383: 92). به هر حال، مظفرالدین شاه سه هفته پس از تحصن معترضان در سفارت انگلیس مشیر الدوله یکی از رجال برجسته آزادیخواه را به نخست وزیری برگزید و اعلامیه تشکیل مجلس شورای ملی را امضا کرد و پنج روز پس از آن در گذشت. بدین ترتیب، انقلاب پایان یافته بود ولی مبارزه برای مشروطیت تازه آغاز شده بود (آبراهامیان، 1377: 109). انقلاب مشروطه بنا به دلایلی بدون خونریزی (به نسبت انقلاب های معروف دنیا) و بسیار سریع به نتیجه رسید. عمده‌ترین دلایل پیروزی زودرس و آسان انقلاب آن بود که انقلابیون خود از طبقات حاکم یا طبقات بالای اجتماعی بودند. شخصیت ضعیف شاه قاجار و حمایت بی دریغ و سفت و سختِ علمای طراز اول شیعه در نجف، کربلا، قم و تهران (تقی‌زاده، 1382: 19) از انقلاب علل دیگر ین پیروزی شیرین بودند (نجفی، 1379: 69 و95). حتی بازرگانان و روشنفکران که داعیه داران تحولات ایران مدرن بودند سعی می‌کردند پای عالمان برجسته را به میدان وقایع اجتماعی بکشند تا از این طریق کسب مشروعیت کنند (Keddie, 1995: 64).

2- انقلاب مشروطه و اقوام ایرانی
شواهد تاریخی نقش دوگانه منطقه آذربایجان در تحکیم پایه‌های انقلاب مشروطه و سپس بروز دودستگی میان انقلابیون را تایید می‌کنند. ورود سایر اقوام به جریان انقلاب در این امر تاثیرگذار بوده است (حسینی، 1385: 166). بلافاصله پس از انقلاب مشروطه ده¬ها انجمن قومی، ‌سیاسی و اجتماعی نخستین نطفه‌های تشکل¬های مدرن سیاسی و اجتماعی را پایه گذاری کردند. این ساختار نهادی مدرن در تقابل با نظام سیاسی سنتی و دیوانسالاری نظامی- اداری متمرکز سنتی ایران عصر قاجار قرار داشت (رویدل، 1382: 334). انقلاب برآیند صف آرایی سه مسلک غیر متشکل ولی متمایز بود که اندک اندک شناخته شدند. آ‍زداندیشان و ترقی خواهان، مدافعان سلطنت مطلقه شاهنشاهی (هاشمی زهی، 1383: 24)، اعتدالیون و روحانیون در میان هر سه دسته وجود داشتند اما در میان معتدلین ِمدافع مشروطه، بزرگ ترین روحانیون شیعه قرار داشتند. روشنفکران بیشتر در دسته آزاداندیشان قرار داشتند و بزرگان و اشراف معتبر در دسته معتدلین قرار داشتند. از میان سه دسته مستبدین (سلطنت طلبان)، معتدلین (میانه روها) و آزادیخواهان (لیبرال‌‌ها)، دسته دوم اکثریت مجلس یکم را تشکیل می‌دادند و دسته یکم در اقلیت قرار داشتند (آبراهامیان، 1377: 112). لیبرال‌های میانه‌رو و رادیکال‌‌ها بیشتر در میان دسته سوم قرار داشتند. در حالی که معتدلین از سوی طبقه متوسط سنتی حمایت می‌شدند، روشنفکران و مبارزین منطقه آذربایجان بیشتر در میان آزادیخواهان قرار داشتند. رویدادهای بعدی نشان داد که نقطه ثقل رادیکالیزم و تندروی همین دسته لیبرال‌‌ها بودند. آ‍زادیخواهان به رهبری سید حسن تقی زاده از تبریز (علوی، 1385: 53) و یحیی اسکندری از تهران پشتیبان اصلاحات گسترده بنیادین در حوزه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بودند. بیشتر 21 نماینده این جناح از اعضای انجمن های سیاسی- روشنفکری چون «کمیته انقلابی»، «مجمع آدمیت» و «گنج فنون» بودند که پس از انقلاب تشکیل شده بودند. برخی از این افراد را جامعه شیخی تبریز، گروه قومی- دینی مورد حمایت بازرگانان و برخی علما، برای دوره یکم انتخاب کرده بود. برخی دیگر را نیز اصناف تهران برگزیده بودند و مابقی از سوی خود مجلس برای پر کردن کرسی‌های مجلس انتخاب شده بودند (آبراهامیان، 1377: 112).

 


3- آذربایجان در انقلاب مشروطه
«انجمن آذربایجان» نمونه‌ای از انجمن های قومی- منطقه‌ای بود که در کنار سی انجمن‌ قومی، دینی، صنفی و سیاسیِ طرفدار مشروطه تشکیل شده بود (زیباکلام، 1383: 10). این انجمن‌‌ که فعال‌ترین و بزرگ‌ترین گروه بود سه هزار عضو داشت و توسط بازرگانان تبریزی و مهندس برق جوانی به نام حیدر خان عموغلی تاسیس شده بود (آبراهامیان، 1377: 111). اعضای انجمن آذربایجان و فرقه دمکرات (دیموکرات فیرقه سی) که هر دو تشکل¬هایی با اکثریت آذری و با مرکزیت فکری باکو و تبریز بودند در رویدادهای بعدی مشروطه نقشی مهم بازی کردند (باقی، 1370: 144). این نقش مهم بیشتر در جریان رادیکالیزم انقلابی و کشاندن رقابت‌های سیاسی به سمت و سوی خشونت سیاسی هدایت می‌شد (شیرالی، 1384: 162)؛ بگونه‌ای که در متون سیاسی از حیدر عمواوغلی رئیس فرقه دمکرات به عنوان یکی از نخستین پیشگامان قتل¬های سیاسی زنجیره‌ای یاد شده است (علوی، 1385: 163-165). پیوند رهبران و اعضای این دسته‌‌ها با انقلابیون روسیه و اندیشه انقلابی مارکسیستی یکی از علل گرایش تشکلهای آذربایجانی به سمت خشونت و رادیکالیزه شدن آنها است.
بدین ترتیب انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس یکم آغاز دسته بندی¬های مختلف سیاسی بود و تبریز به پایگاهی برای تعدادی از احزاب و تشکل¬های مهم تر تبدیل شد. تقدیر تاریخی و مقتضیات اجتماعی اقتضا می‌کرد که تبریز در ادامه روند انقلاب و پیروزی آن همچنان نقشی مهم و تعیین کننده را بازی کند. پس از آنکه محمد علی شاه از توشیح قانون اساسی سرباز زد، با اعتراضات عمومی در شهرهای مختلف کشور مواجه شد. حدود 20 هزار نفر از مردم تبریز پیمان بسته بودند که به اعتصاب ادامه دهند و حتی تهدید کردند که «اگر قانون اساسی بلافاصله تصویب نشود، آذربایجان را از ایران جدا خواهند کرد» (امین، 1380: 89-86). برخی تلگراف‌های مخابره شده از تبریز نیز با عنوان تهدیدآمیز «ملت آذربایجان» امضا شده بود. در تهران انجمن¬ها و باشگاه¬های مختلف یک انجمن مرکزی تشکیل دادند و در بازار و ادارات دولتی اعتصاب عمومی بر پا کردند و سه هزار داوطلب مسلح را که اکثرا از انجمن آذربایجانی¬ها بودند برای دفاع از مجلس بسیج کردند. همچنین یک صراف تبریزی که احتمالاً با گروه سوسیال دمکرات حیدر خان ارتباط داشت امین السلطان، صدر اعظم مستبد مورد حمایت شاه را ترور کرد و بلافاصله رو به روی مجلس خودکشی کرد (جمال زاده، 1382: 68-72). شاه که در نتیجه کشته شدن امین السلطان و تظاهرات گسترده هراسان شده بود و نمی‌توانست به نیروی نظامی پراکنده و بی پولش امیدی داشته باشد، عقب نشینی کرد (آبراهامیان، 1377: 116) و متمم قانون اساسی تصویب شده بوسیله مجلس را امضا کرد. بسیاری از ناظران و پژوهشگران خارجی علت اصلی یا یکی از علل اصلی عقب نشینی محمد شاه را فشار دو دولت روسیه و انگلیس می‌دانند که بنا به گفته آنها دست کم در آن مقطع زمانی هنوز موافق مشروطه خواهان بودند (به عنوان نمونه: آوری، 1379: 261-234).[1]
گرچه شمار آزادیخواهان اندک بودند، شخصیت برتر و اهمیت بیشتر داشتند زیرا به گفته ادوارد براون عزم آنها برای دست یابی به قانون اساسی مدون جدی بود و شناخت بهتر از قوانین اساسی غربی داشتند. آزادیخواهان که بر انجام اصلاحات انقلابی در سطحی گسترده، حتی اصلاحات غیر دینی، اصرار داشتند حاضر بودند برای دستیابی به اهداف اصلی مشروطه با نمایندگان میانه‌رو همکاری کنند (آبراهامیان، 1377: 113-112). این همکاری در سال¬های نخست مشروطه و تا پس از استبداد کبیر متحقق شد ولی پس از عزل محمد علی شاه و بخصوص در دوره‌ای که به کابینه بختیاری‌‌ها معروف شد طرفین حتی به ترور شخصیت‌های جناح مخالف خود دست زدند. در همین زمان بود که آیت الله سید عبدالله بهبهانی که حامی اعتدالیون بود بوسیله فردی منصوب به دسته حیدر عمواوغلی ترور شد.
نیروهای قومی در دفاع از مشروطه یکبار دیگر زمانی وارد صحنه شدند که محمدعلی شاه با برخی مصوبات مجلس که نیروی نظامی را از کنترل شاه خارج می‌کرد، مخالفت کرد. جامعه اصناف در پشتیبانی از مشروطه اعتصابی عمومی برپا کرد و بیش از 100 هزار نفر از جمله حدود هفت هزار داوطلب مسلح انجمن آذربایجانی¬ها و انجمن فارغ التحصیلان برای دفاع از مجلس شورای ملی آماده شدند (براون، 1380: 139-160). شاه بلافاصله عقب نشینی کرد ولی از شیوه دیرین شاهان ایرانی برای تحقق اهداف خود بهره گرفت، یعنی به دنبال دشمنان ِدشمنانش رفت. محمدعلی شاه با احیای کشمکش¬های قومی - به ویژه میان شیخیه و متشرعه در تبریز، کریمخانی¬ها و متشرعه در کرمان، مسلمانان و زرتشتیان در یزد، فارس و ترک در تهران، ‌حیدری‌‌ها و نعمتی‌‌ها در قزوین و اردبیل- سعی در تحکیم استبداد خود و تضعیف مخالفان دولت داشت (آبراهامیان، 1377: 114). محمدعلی شاه همچنین کوشید حمایت خوانینی که مشروطه به منافع سیاسی- اقتصادی آنها آسیب زده بود و همچنین توجه علمای دینی بزرگ و حتی علمای شهرهای کوچک را به دست آورد. وی نه تنها از وجهه دینی شیخ فضل الله نوری، عالم سیاسی بزرگ (علوی، 1385: 122)، بلکه از اعتبار سید کاظم یزدی، عالم دینی مشهور نیز برای دستگاه خودکامگی خود بهره می‌برد (هاشمی زهی، 1383: 34).
پس از آنکه رحیم خان رئیس قبایل شاهسون آذربایجان وفاداری خود را به محمدعلی شاه اعلام کرد. امیر مفخم رئیس حاج ایلخانی بختیاری و همسر یکی از شاهزاده خانم های قاجار نیز اعلام وفاداری کرد و با مردان مسلح خود وارد پایتخت شد و بدین ترتیب طلایه‌های جنگ داخلی آشکار می‌شد بدون اینکه کسی از آنچه در پیش بود آگاهی داشته باشد. شاه که اکنون نیروی نظامی در اختیار داشت با نشانه‌های مثبتی که انگلیسها و روس ها می‌دادند، برگ های برنده بیشتر به دست آورد. به دنبال آغاز جنگ جهانی یکم و بخصوص پس از قرارداد 1907 که ایران را به مناطق نفوذ بریتانیا و روسیه تقسیم می‌کرد، اکنون دو قدرت استعماری درگیر جنگ رقابت را کنار گذارده بودند و با یکدیگر متحد شده بودند؛ این مسئله به زیان ایران بود. انگلیس¬ها اکنون همانند روس ها ترجیح می‌دادند یک حکومت با ثبات ولی ناکارا همانند قاجار روی کار باشد تا یک حکومت مدرن و دمکراتیک ولی نا استوار مثل کابینه‌های پس از مشروطه. قدرت شاه پس از به توپ بستن مجلس بوسیله بریگاد قزاق در خرداد 1287 آشکار شد. چند تن از رادیکال‌های مشروطه خواه و ضد شاه در باغ شاه به شهادت رسیدند، سید حاجی ابراهیم آقا، نماینده لیبرال تبریز، در هنگام فرار کشته شد و یحیی میرزا اسکندری در اثر شکنجه جان سپرد، سید جمال واعظ به همدان تبعید شد و به طور مشکوکی درگذشت، آیت¬الله طباطبایی و بهبهانی نیز در خانه‌‌هایشان زندانی شدند. سلطنت طلبان و نیروهای طرفدار محمدعلی شاه تهران را تصرف کردند، اما تهران تمام ایران نبود. در گذشته، چنین تصرف و تسخیری سرنوشت ساز بود، ولی این بار ثابت شد که به دست گرفتن پایتخت گره‌گشا نیست. سه تن از پنج مجتهد برجسته نجف و کربلا، بلافاصله از مشروطیت دفاع کردند و آشکارا شاه را محکوم کردند. داوطلبان مسلح نخست در تبریز و سپس در اصفهان، رشت و سرانجام در بیشتر شهرهای دیگر از جمله تهران از انقلاب دفاع کردند. هرچند در گذشته، پایتحت جریان و روند رویدادهای ایالات را تعیین می‌کرد، اکنون ایالات روند تحولات پایتخت را شکل می‌دادند (آبراهامیان، 1377: 123-121). همانند گذشته تاریخیِ تحولات ایران شدیدترین درگیری¬ها در تبریز روی داد (Keddie, 1995: 78). در ایالت آذربایجان، دولت موقت آذربایجان بوسیله انجمن ایالتی تشکیل شد و گروه های قومی شیعه با گروه های غیر همدین و جنبش¬های چپگرا (که منشا آنها باکو بود) ائتلاف کردند. سوسیال دمکرات¬های باکو یکصد داوطلب مسلح قفقازی را به تبریز فرستادند تا در کنار مردم مسلح که دور دو قهرمان محلی به نامهای ستار خان[2] و باقر خان[3] گرد آمده بودند، قرار گیرند (براون، 1380: 237-236) و (Mafinezam & Mehrabi, 2008: 11). شهر تبریز به عنوان نماد دفاع از مشروطه رسما در برابر دولت مرکزی قرار گرفته بود. مدافعان تبریز پس از تصرف شهر، در محاصره شاهسون‌‌ها و روستاییانی قرار گرفتند که به تبعیت از روحانیون ضد مشروطه، آنها را مرتد و ملحد می‌دانستند. تبریز با حمایت از مجلسیان و مخالفت با دربار به صورت یک کانون مبارزه دو جانبه درآمد (براون، 1380: 222). «تبریز به مدت نه ماه در برابر نیروهای استبدادی ایستادگی کرد و نه ماه محاصره را به خاطر حراست از اصول و هدف‌های مشروطه تحمل کرد. اقدامات تبریز سبب شد که امید روسیه به ایجاد یک حکومت خودکامه و زیر نفوذ روسیه ... بر باد رود» (آوری، 1379: 256).
هنگامی که در 22 تیر ماه یپرم خان و صمصام السلطنه به تهران رسیدند داوطلبان مسلح شهر با گشودن دروازه‌های اصلی به یک پیروزی زودرس دست یافتند. هنگامی که سلطنت طلبان پراکنده و متواری شدند و شاه به سفارت روسیه پناهنده شد جنگ داخلی موقتا و برای مدت کوتاهی (حدود یک سال) به پایان رسید (آبراهامیان، 1377: 127). چند ماه بعد در آبان 1288/1909 در میان شور و شوق گسترده مردم، دوره دوم مجلس شورای اسلامی شروع به کار کرد و بلافاصله به دولت سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی رای اعتماد داد. انتظاراتی بزرگ که از دولت دمکراتیک مشروطه می‌رفت هنگامی که در اواسط سال 1288/1910 هواداران دو دسته رقیبِ مجلس در خیابان¬های تهران برابر همدیگر سنگر گرفتند، به ناامیدی تبدیل شد. یک سال بعد در ایالات جنگ در گرفته بود و به همین دلیل وضع اقتصادی کشور بدتر از گذشته شد. در اواخر سال 1289/1911 نیروهای روسی و انگلیسی شروع به تصرف نواحی شمالی و جنوبی کشور کردند و عوامل آلمانی نیز مشغول قاچاق اسلحه و نفوذ در میان روسای ایلات بودند. ده سال بعد در سال 1299/1920 در ایالت‌های آذربایجان و کردستان حکومتهای خودمختار برقرار شده بود، روسای ایلات جای حکومت مرکزی را در ایالتها و مناطق مختلف کشور گرفته بودند و به دلخواه خود حکومت می‌کردند و شمال و جنوب کشور در دست روس و انگلیس بود (حسینی، 1389: 177-178). کابینه بختیاریها به ریاست صمصام¬السلطنه و سردار اسعد اوج شکاف¬های قومیتی و پایان راه مشروطه در حضیض جنگ¬های گروهی- قومی بود.

4- علل اهمیت تبریز در آغاز و انجام انقلاب مشروطه
در تاریخ ایران دورانی که سید جواد طباطبایی آن را «مکتب تبریز» نامیده است با اصلاحات عباس میرزا پس از شکست ایران در جنگ با امپرتوری تزار در نیمه یکم سده نوزدهم از دارالسلطنه تبریز آغاز می‌شود (شیرالی، 1384: 14) و با پیروزی نهضت مشروطه خواهی در دهه اول سده بیستم به پایان رسید. مکتب تبریز کانون تجددطلبی، مشروطه خواهی، گسترش اندیشه آزادی و هواداری از حکومت قانون بود (طباطبایی، 1384: 17-16). در واکنش به شکست ایران در جنگ های ایران و روس، نطفه آگاهی از بحران خودآگاهی، در «خط مقدم جبهه» در دارالسلطنه تبریز بسته شد و همین آگاهی و خودآگاهی در تاریخ ایران دورانی حدود یکصد سال را در بر می‌گیرد که زادگاه آن تبریز بود. این سده، سده روشنگری و مشروطه خواهی بود (طباطبایی، 1384: 521).
اهمیت تبریز از آن جهت بود که ولیعهد قاجار در سنین کودکی به آذربایجان به عنوان والی مهم ترین ایالت ایران فرستاده می‌شد. ولیعهد در تبریز که به پایتخت دوم ایران مشهور بود دیوانسالاری عریض و طویل اداری ایجاد می‌کرد (ازغندی، 1379: 87-86) و دارالسطنه تبریز بر مسائل سیاسی- اداری، نظامی، اجتماعی- فرهنگی و اقتصادی مملکت اعمال نفوذ می‌کرد. ولیعهد قاجار با اداره ایالت پراهمیت و ثروتمند آذربایجان مشق اداره سیاسی- اقتصادی کشور را می‌آموخت. در واقع تبریز پایتخت دوم ایران بود و بسیاری از تصمیمات کشوری به نظر رجال سیاسی و نظامی بستگی داشت که در تبریز مستقر بودند. برجسته‌ترین نقش ایالت آذربایجان در سرکوب مخالفین تاج و تخت و مدعیان سلطنت بود و از این طریق کشور را از جنگ داخلی و چندپارگی نجات می‌داد. سازمان ادارای دارالسلطنه همانند دربار تهران بر دیوانسالاری گسترده استوار بود که با تکیه بر دبیران و وزیران و با شیوه‌های سنتی ایرانی به امور مملکت سامان می‌دادند (علوی، 1385: 21-24).
منطقه آذربایجان با مرکزیت تبریز از آغاز نهضت مشروطه نشان داد که بیش از سایر نقاط ایران به اهداف و ابزارهای دمکراسی علاقمند است، چرا که آذربایجان در شمال غربی سرحدات مملکت پارس، دروازه ارتباط ایران و غرب بوده است و به همین دلیل از نظر فرهنگی، از جهت سیاسی و از نظر بازرگانی و اقتصادی اهمیت زیاد داشت. از نظر فرهنگی، مردم این خطه در ارتباط با عثمانی، اروپا و روسیه در جریان تحولات روز دنیا قرار می‌گرفتند. امپراتوری پر قدرت عثمانی که سرحدات آن تا قلب اروپا پیش رفته بود نمونه‌ای از ترکیب سنت اسلامی با مدرنیسم غربی بود. از نظر سیاسی افکار روشنگرانه بخصوص پس از انقلاب فرانسه از مرزهای آذربایجان به ایران صادر می‌شد و روس ها به عنوان بدیلی در برابر مدرنیسم استعمارگر اروپایی از آغاز سده بیستم اندیشه‌های عدالت محور و اجتماع گرا را ترویج می‌کردند. در حالی که نیمه شمالی آذربایجان به جمهوری آذربایجان روسیه و سپس شوروی تبدیل شد، مردم همدین و همزبان باکو و ارمنستان به انتقال مفاهیم روشنگرانه به مسلمانان و ارمنیان آذربایجان ایران و از آن طریق به کل کشور پرداختند (مومنی، 1352: 14). شاید بنا بر دلایل فوق بود که عباس میرزا نخستین ارتش منظم و مدرن ایران را در آذربایجان تشکیل داد (شهرام‌نیا، 1379: 323-329). از نظر اقتصادی منطقه آذربایجان به عنوان مرکز تهاتر در ایران و آسیای مرکزی و حتی برای برخی از کالاهای هندی که به مقصد بازارهای اروپا و روسیه ارسال می‌شدند (آوری، 1379: 257) دارای اهمیت بود.
یک دلیل روانشناختی نیز در برخی کتب تاریخی ذکر شده است و آن روحیه اصالت عمل و اصولگرایی آذری ها است (آوری، 1379: 257). بر همین اساس، تاریخ تحولات ایران شاهد قاطعیت و شهامت آنها بوده است (براون، 1380: 239 و 244-246). تماس¬های بازرگانی و فرهنگی تبریز با جهان غرب که این شهر از نظر جغرافیایی بدان سو می‌نگرد، این روحیه را تحکیم می‌کرد. از جنگ های ایران و عثمانی، تشکیل دولت صفویه در اردبیل، انقلاب مشروطه و حصر تبریز شاهدی است بر این مدعا.

5- جمع‌بندی: چالش های چند جانبه و شکست مشروطه
ویژگیهای ساختار سیاسی قاجار یعنی مطلق گرایی، فقدان قدرت نهادینه، در حاشیه ماندن نیروهای کارآمد، نفوذ بیگانگان در ساختار نظام و تفرد و یگانگی قدرت (ازغندی، 1379: 82) و (مارتین، 1382: 84) و (کتاب آبی، جلد 3: 641) و (Khazeni, 2006). در جریان انقلاب مشروطه به نسبی¬گرایی، فقدان قدرت مرکزی نظم آور، پراکنده شدن نیروهای کارآمد، تشدید نفوذ بیگانگان و چند پارگی و پراکندگی قدرت تبدیل شد (شهرام‌نیا، 1379: 465-470 و 486) و (بشیریه، 1380: 286). نجات ایران از فروپاشی و تجزیه به معنای پایان جنگ داخلی یا تحقق برخی آرمان¬های سیاسی- اقتصادی مشروطه نبود. آن همه شور و اشتیاق و باور به اینکه سرانجام زمان طلوع آزادی، توسعه سیاسی و حاکمیت قانون در ایران فرا رسیده است، در دو دهه نخست سده بیستم (1920-1900)/ دو دهه آخر سده سیزدهم شمسی (1300-1280) که کشور در آتش جنگ داخلی و بی ثباتی و هرج و مرج ناشی از آن می‌سوخت به رویایی در خواب و سرابی در بیابان تبدیل شد که دست یافتن به آن محال می نمود. در دو دهه آخر سده بیستم/دو دهه آخر سده سیزدهم شمسی در طی جنگ و قحطی حدود نیمی از جمعیت تقریبا ده میلیون نفری ایران از میان رفتند (Majd, 2001: 239). یک روزنامه نگار ایرانی که شاهد درگیریهای پس از مشروطه بود، می‌نویسد:
«در مملکتی که هر طبقه، طبقه دیگر را دشمن می‌شمارد، در جایی که میان 114 وکیل که خلاصه یک ملت... باید باشند، هفت فرقه سیاسی به نام نجدد، تکامل، قیام، ملیون، آزادیخواهان، بیطرفان و اقلیت که خود نیز نمی‌دانند که چه می‌خواهند و چه فرق در میان دارند. در مملکتی که ایلات غارتگر آدم کشتن را آب خوردن و اموال مردم را رزق خدادای خود می‌دانند... در این ایران که نه تنها جهالت و نفاق و تعصب، افراد آن را دشمن همدیگر ساخته بلکه داشتن زبان‌های مختلف، لباس‌های مختلف و عادات و مراسم مختلف طوری این ملت را مرکب از ملت‌های مختلف و غیرمتجانس نشان داده...که خود مردم نیز اهالی ولایات دیگر... را دشمن می‌شمارند. در مملکتی که درجه فهم اکثریت مردم از درک معانی شهر و ولایت بالاتر نرفته و لفظ ایران برای آنها یک معماست...چگونه می‌توان امید به پیشرفت و آبادانی داشت ... پیش از آشنا کردن مردم ایران با اجزای دیگر بشریت باید آنها را با افراد خود آشنا کرد و آشتی داد و برادر نمود...» (به نقل از غنی نژاد، 1382: 33).
میان رواج افکار دمکراتیک، آزادیخواهانه و انقلابی پس از پیروزی مشروطه با از میان رفتن اقتدار دولت مرکزی، جنگ میان اقوام و طوایف که تا مرز از هم پاشیدن کشور پیش رفت، رابطه ای مستقیم وجود دارد. ناآرامی اجتماعی که بلافاصله از پی انقلاب مشروطه پدید آمده بود به تضعیف عوامل سنتی مشروعیت بخش قدرت انجامیده بود و این محیطی مناسب برای پایداری نظم و قواعد حافظ امنیت اجتماعی و اقتصادی نبود (عنایت، 1380: 298). به عبارتی دیگر در این دوره گذار، حد اعتدالی میان افراط قدرت مطلقه خودکامه و تفریطِ سستی و تزلزل ارکان حکومت و نابسامانی‌های ناشی از قدرتهای گریز از مرکز به وجود نیامد (طباطبایی، 1384: 15). آنگونه که در ادبیات دهه‌های پس از مشروطه مشاهده می‌شود، نه تنها ارزش¬های تجددطلبانه دمکراسی سیاسی مورد تجلیل قرار نگرفته، بلکه تعدد احزاب و نظام دمکراتیک با ظرافتی خاص مورد تمسخر واقع شده است (غنی نژاد، 1382: 33). سه عامل اصلی در این روند موثر بودند: یکی افکار انقلابی که مرکزگریز و اقتدار ستیز بودند. دیگری از میان رفتن اقتدار دولت مرکزی، و عامل سوم به عرصه آمدن اشراف، رجال، روسای طوایف و خانها به جای سلطان مستبد پاتریمونیال (پدرشاه) بود.بنابراین مهم ترین دلایل ناکامی مشروطه تنش های میان قومی، بی ثباتی، هرج و مرج سیاسی و فروپاشی اقتصاد مملکت بود (حسینی، 1389: 172-168). در عمل نیز کسانی که روزی به مشروطه خدمت می‌کردند اکنون یا در آلمان بودند و یا به دنبال هر دولتی مقتدر می‌شدند تا در خدمتش درآیند. این دولت مقتدر را رضاخان میرپنج، سرباز مازندرانی تشکیل داد. به عنوان نمونه در دهه نخست سده چهاردهم هجری (1305-1300) فرقه دمکرات (عامیون اجتماعیون) که در دوره دوم مجلس شورای ملی در 1289ش/1328ق تاسیس شد (نوذری، 1380: 12) و فعالیت آن تا دوره سوم تقنینیه و واقعه مهاجرت ادامه داشت، در سال 1299/1337 احیا و دوباره تعطیل شد و نهایتا هنگامی که در دوره چهارم مجلس شورای ملی با عنوان حزب سوسیالیست (ائتلاف فرقه دمکرات و حزب اعتدال) به رهبری سلیمان میرزا اسکندری شاهزاده قجر دوباره احیا شد، تلاش زیادی در راه زمامداری سردار سپه انجام داد و در نخستین کابینه وی در آبان 1302 سه پست وزارت به دست آورد (هوشنگ مهدوی، 1378: 96). اکنون همه به دنبال امنیت با آزادی بودند و نه آزادی از هر قید و بند.

 


نتیجه
انقلاب مشروطه در شرایطی رخ داد که مملکت ایران بر دو پایه نظام سنتی شاهنشاهی قاجار مبتنی بر نظام ایلاتی، اقتصاد کشاورزی مبتنی بر دیوانسالاری ایرانی و نظام مالیات گیری استوار بود. انقلاب با زیر پرسش بردن حکومت فائقه و مطلقه شاه قاجار، مبانی اصلی پایایی نظام را متزلزل کرد و با تضعیف شاه و حکومت مرکزی، امکان ابراز مخالفتهای سرکوب شده و انتقادهای بیان نشده را فراهم آورد و همچنین به نیروهای گریز از مرکز فرصت و مجال بروز و ظهور داد. نتیجه آن بود که دسته‌های فکری و گروه های قومی- زبانی و دینی وارد کارزار سیاسی شدند و در برهه‌های مختلف نهضت به پیروزی مشروطه کمک کردند. ضعف قدرت مرکزی گرچه مدت کوتاهی بازرگانی خصوصا بازرگانی خارجی را رونق داد اما نتایج ناگوار اقتصادی در نتیجه فقدان نظارت مرکزی، ناامنی پس از انقلاب و جنگ محمدعلی شاه و انقلابیون به زودی آشکار شدند. محمدعلی شاه به حق دانسته بود که این نهضت زوال نهاد پادشاهی را نشانه گیری کرده است، بنابراین از رقابت¬ها و درگیری¬ها میان اقوام و گروه های مختلف بهره برداری کرد و مشروطه طلبان را سرکوب کرد. ولی مشروطه طلبی که کانون آن شمال غرب کشور و «مکتب تبریز» بود به دلیل حمایت گسترده مردم و پشتیبانی آگاهانه علمای بزرگ ایران و عراق در جنگ با نیروهای استبداد پیروز شد.
به پرسش پژوهش چنین پاسخ دادیم که از نظر داخلی منطقه آذربایجان به دلیل آنکه مقر ولیعهد قجر بوده، در شمال غرب سرحدات ایران و در شاهراه روابط شرق و غرب (امپراتوری تزار و اروپا) قرار داشت و همچنین به عنوان یکی از قطب¬های اقتصادی کشور نسبت به سایر مناطق کشور از توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بیشتر برخوردار بود. این سه عامل به عنوان عوامل مثبت و ایجابی در طول زمان به روشنگری و آگاه سازی مردم منطقه آذربایجان منجر شدند. مردم منطقه آذربایجان بعدها حامل اندیشه‌های مدرن غربی و پیام آور تجدد شدند و نقشی مهم در جریان مدرن‌ترین واقعه ایران معاصر یعنی انقلاب مشروطه ایفا کردند.
جنگ ایران و روس در نیمه نخست سده نوزدهم و عواقب اقتصادی و روانی ناشی از آن نیز در منطقه آذربایجان که جنگ در آن رخ داد به عنوان یک عامل سلبی در مخالفت مردم با سلطنت قجر نقش اساسی داشته است. این عامل به‌ویژه هنگامی که در کنار عوامل خارجی یعنی اندیشه‌های انقلابی صادره از اروپای مرکزی و روسیه، توسعه اقتصادی- سیاسی عثمانی (همسایه غربی ایران در مرزهای آذربایجان) و حضور استعمار بریتانیا و روسیه قرار گرفت، موجب شد که مردم مناطق آذربایجان حامل اندیشه‌های مخالفت با حکومت و اصلاحات بنیادی شوند.
فرضیه مقاله بیان می‌داشت که «منطقه آذربایجان از نظر داخلی و خارجی (بین‌المللی) در تکوین و پیروزی انقلاب مشروطه نقش بنیادین داشته است». این فرضیه با شواهد فوق اثبات می‌شود ولی نقش سلبی اقوام در ادامه انقلاب قابل تامل است. برخی از دسته‌های قومی و ایلاتی در منطقه آذربایجان بعدها در جریان انقلاب نقشی سلبی داشتند. مدت کوتاهی از تشکیل دومین مجلس شورای ملی گذشته بود که جنگ داخلی آغاز شد، ایلات به آبادی‌‌ها و شهرها حمله کردند، اقوام با یکدیگر دشمنی کردند، محله‌های اقلیت¬های دینی در شهرهای مختلف غارت شدند، گروه ها و احزاب سیاسی به ترور شخصیتهای سیاسی رقیب پرداختند و خارجی¬ها شمال و جنوب ایران را تصرف کردند. برخی از ایلات و طوایف منطقه آذربایجان بخصوص شاهسون‌‌ها در خدمت محمدعلی شاه در آمدند و با مشروطه طلبان جنگیدند. همچنین در میان دسته‌های روشنفکری تهران، تبریز و باکو، هسته‌های رادیکال و خشونت¬گرایی رشد کردند که بسیاری از آنها در آذربایجان شوروی از عقاید انقلابی روسیه متاثر شده بودند. این افراد و گروه ها محیط سیاسی پس از مجلس دوم را ناامن کردند و جنگ میان مشروطه طلبان حاکم را به خشونت کشاندند. هنگامی که این آرا در منطقه آذربایجان و سایر مناطق ایران به اندیشه‌های تجزیه طلبانه تغییر ماهیت داد تمامیت ارضی ایران را نیز در خطر قرار داد. قلمرو ایران که در طول قرون گذشته مدام از دست رفته بود و آخرین بار در جنگ های نیمه یکم سده نوزدهم، یعنی کمتر از یک سده پیش از مشروطیت، ایالت¬های شمالی ایران به تصرف روسیه و هرات تحت نفوذ انگلیس درآمده بود، اکنون بار دیگر با خطر تجزیه مواجه شده بود. بنابراین، مردم منطقه آذربایجان گرچه در پیروزی انقلاب نقش ایجابی و مثبتی داشتند پس از مجلس دوم درگیر جنگ های قومی- شهری شدند و حتی تقاضای خودمختاری کردند. در واقع انقلاب مشروطه یک انقلاب چند قومی بود. تصرف تهران و خلع محمد علی شاه بوسیله سپاه مازنداران، بختیاری¬ها و آذربایجانی¬ها نشان دهنده ماهیت چند قومی انقلاب است. هنگامی که اجزای این جوهره در رقابت¬های قومی و ستیزهای سیاسی با یکدیگر از میان رفت، انقلاب نیز در گرداب جنگ داخلی و ظهور دیکتاتوری مطلقه مدرن، یعنی حکومت پهلوی اول فرو افتاد.

 

ستار خان از سرداران جنبش مشروطه خواهی ایران، و ملقب به سردار ملی است. در مقاومت تبریز وی جانفشانی‌های بسیاری کرد.

 

مقدمه
ستار قره‌داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال 1285 ق ( 1868 میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قره‌داغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان کودکی اش بر می‌گشت. او و دو برادر بزرگ‌ترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند، اما اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری می‌شد، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد. این امر کینه‌ای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد.
جوانی
ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیرخیز تبریز درآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر می‌خاست با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و به ناچار از شهر گریخت و مدتی به راهزنی مشغول شد، اما از ثروتمندان می‌گرفت و به فقرا می‌داد. سپس با میانجیگری پاره‌ای از بزرگان به شهر آمد و چون در جوانی به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان حفاظت از املاک خود را به او می‌سپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی اش، او را در صف فرهیختگان عصر قرار می‌داد.

 

مقاومت
او در مدت یازده ماه از 20 جمادی الاول 1326 ق تا هشتم ربیع الثانی 1327 ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و امریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می‌شد و درباره مقاومت‌های سرسختانه وی مطالبی انتشار می‌یافت.
در اواخر کارِ محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس به سوی تبریز آمد و راه جلفا را باز کرد. قوای دولتی با دیدن قوای روس به تهران بازگشت و محاصره تبریز پایان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی 1327 ق (اواخر ماه مه 1909 م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می‌خواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من می‌خواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی‌روم.»
پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند، اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ِ آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود.
هدف دولت مشروطه از این اقدام که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه 7 ربیع الاول سال 1328 ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانی‌های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محل

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نقش منطقه آذربایجان در انقلاب مشروطه