اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله سخنان دانشمندان در باب آزادی

اختصاصی از اس فایل مقاله سخنان دانشمندان در باب آزادی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله سخنان دانشمندان در باب آزادی


مقاله سخنان دانشمندان در باب آزادی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:5

 

  

 فهرست مطالب

آندره شینه: خداوند آزادی را آفرید و بشربندگی را
جورج واشنگتن: وقتی نهال آزادی ریشه گرفت به سرعت رشد ونمو می‌کند
بنجامین فرانکلین: کسی‌که حفظ جان را مقدم بر آزادی بداند، لیاقت آزادی را ندارد
امرسون: وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم دوست واقعی باشد.
گالیله: هرگز مردی ولو بسیار نادان را ندیدم که از وی چیزی نتوانسته‌ام بیاموزم
گوته:زیبایی ناپایدار و فضیلت جاودانه است
جرج برنارد شاو: مراقب باشید چیزهایی را که دوست دارید بدست‌آورید وگرنه ناچار خواهید بود چیزهایی را که بدست آورده‌اید دوست داشته‌باشید.
آنتونی نیولی : دنیا را نگه‌دارید. می‌خواهم پیاده شوم.
مارک تواین: وقتی جوانتر بودم همه چیز را به خاطر می‌آوردم، حالا می‌خواست اتفاق افتاده باشد یا نه!
برنارد شاو: مردها را شجاعت به جلو می‌راند و زنها را حسادت.
برنارد شاو: زن زشت در دنیا وجود ندارد فقط برخی از زنان هستند که نمی‌توانند خود را زیبا جلوه دهند.
ویلیام شکسپیر:ما از جنس رویاهایمان هستیم.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله سخنان دانشمندان در باب آزادی

دانلود مقاله امیر کبیر در مقابله با باب و بهاء

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله امیر کبیر در مقابله با باب و بهاء دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 یکی از طرق شناسائی ماهیت و مواضع سیاسی میرزا حسینعلی بهاء، موسس بهائیت، بررسی روابط و مناسباتش با رجال عصر خویش است .وضعیت فکری و سیاسی رجالی که با او در «پیوند» یا «ستیز زبوده اند ،نشان می دهد که بهاء در چه خطی سیر می کرده:خط دفاع از مصالح ایران یا خیانت به آن ؟خط ستیز با دشمنان استقلال ایران یا وابستگی به بیگانگان؟.
به عنوان نمونه ،مرحوم امیر کبیر با بهاء ، دشمن بلکه از سخت ترین دشمنان او و یارانش بود و متقابلا"میرزا آقا خان نوری (جانشین«انگلوفیل» امیر) از دوستان صمیمی بهاء بود و برای حفظ جان او تلاشها کرد .مقاله زیر ،روابط و مناسبات امیر و آقا خان با پیشوای بهائیت را (بر پایه اسناد و مدارک معتبر ) بررسی می کند :
نقش بی بدیل امیر در سرکوب بابیت
از نا بختیاری ها و بد شا نسی های بابیان و بها ئیان ،آن است که تاریخ،اعدام باب و سرکوب قیام پیروانش در دوران قاجار را عمدتا به پای شخصیتی می نویسد که تحلیلگران تاریخ (اعم از ایرانی و خارجی)نوعا" وی را شخصیتی وطنخواه، اصلاح طلب و ضد استعمار می شناسند: شادروان امیر کبیر !
مهدی بامداد ،یکی از اقدامات امیر کبیر در زمان صدارت را، در کنار«اصلاح امور مالیاتی –ارتش-تنظیم بودجه و تعدیل جمع و خروج مملکتی » ، «قلع و قمع فتنه» تجزیه طلبانه «حسن خان سالار در خراسان» ، «برافراشتن بیرق ایران در ممالک خارجه »، «تاسیس دار الفنون » و « ایجاد روزنامه وقایع اتفاقیه »،«فرو نشاندن انقلاب بابیان» می داند و با اشاره به «شورش ها و انقلاب خونین » پیروان باب در ابتدای سلطنت ناصر الدین شاه در کشور می نویسد "«اگر عرضه ، کفایت ،درایت ، لیاقت و مدیریت ... امیر کبیر در امور نبود غائله و دامنه شورش ها به این زودی ها خاموش نمی شد و در این صورت حتمی بود وضع دولت و ملت ایران دگرگون می گردید». دکتر ابوالحسیننوایی نیز نقش امیر در سر کوبی بابیه را بسیار تعیین کنند می داند : «میر زا تقی خان ... با قتل باب در تبریز و سرکوب کردن فتنه زنجان و نی ریز ، بساط باب در ایران را وازگون ساخت و نگذاشت که ریشه فساد بیش از این در این سر زمین جایگیر گردد».
نقش بی مانند امیر کبیر در سرکوب شورش بابیان ،مورد تأیید و تصریح مورخان بابی و بهائی نیز هست نورالدین چهاردهی،پزوهنده تاریخ باب و بهاء ، «از بزرگان ازلیها و بهائیان شنیده است که باب و افراد حروف حی[=یاران برجسته باب ] همگی درصد تغییر رزیم قاجار بودهو به جای آن، تمامی قوای خود را مصروف بر پا شدن حکومت بیان [کرده] بودند و اگر ... امیر کبیر نبود مسلما" به مقصود خود می رسیدند ».عبدالحمید اشراق خاوری (نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) می نویسد :امیر«در مدت سه سال صدرات خود با تمام قوی کوشید تا... امر باب را از روی زمین محو و نابود سازد .برای نیل به این مقصود »فرمان «به قتل این سید باب» داد «ولی عاقبت جز خسران ثمری از رفتار نا هنجار خویش نگرفت».وی سپس به اقدام قاتع امیر در سالهای نخست صدارت به سرکوب آشور بابیان در نقاط مختلف کشور اشاره می کند که به گفته او:«سبب شد مردم در هر شهر و بلد اقتداد به وزیر شریر نموده به اذیت و آزار اهل ایمان » بپردازند. سنخ این مطلب را در آثار دیگر مورخان شاخص بهائی (محمد علی فیضی و فضل الله مازندرانی ) و حتی عباس افندی (پیشئای بهائیت)نیز مشاهده می کنیم . به قول ویلیام هاچر دوگلاس مارتین.مورخان بهائی معاصر می نویسد :«میرزا تقی خان صدر اعظم ایران... مقتدرترین دشمن امر بدیع[=بهائیت]شمرده می شود ».
امیر کبیر ،حسینعلی بهاء را نیز در 1267به کربلا تبعید کرد و دایی و سرپرست باب (حاجی سید علی تاجر شیرازی) را نیز در توطئه ترورامیر با بابیان همدست بود دستگیر و.به علت عدم اظهار توبه، به مجازات رساند.
بر این سیاهه باید نام قره العدین را نیز افزود.قره العیناز پیشگامان بابیت در زمان ناصرالدین شاه بود که عملیات کشف حجاب و رفتن وی با چهره ای بزک شده و عریان به میان مردان بابی و همخوابیش با سران بابیه(که در تاریخ از آن با عنوان رسوائی بدشت یاد می شود) "ثبت تاریخ است و حتی مورخین بابی و بهائی نیز بدان اشاره دارند. به قول کسروی خروج قره العین «از خانه شوهر و همراهیش با مردان و آن داستان بدشت که خود بهائیان پوشیده نداشته اند .دستاویز دشمنان بیشتر گردیده تا دستاویز دوستان این است در کتاب ها دیده می شود که خواهر عبدالبهاء که بهائیان او را همپای فاطمه زهرای شیعیان می شمارند در نامه خود به بهائیان تهران چنین نوشته: قره العین یک دفعه بی حکمتی کرد و هنوز از کله مردم نمی توانیم به در اوریم ».نورالدین چهاردهی «از افراد ثقه ازلیها »شنیده است که«طاهره درزمان زندانی بودن خود تقاضای ملاقات با ناصرالدین شاه نمود و شاه مایل به ازدواج با او بود.درباریان [بخوانید:امیر کبیر] از ملاقات طاهره بیمناک شده و وهم داشتندکه.... زیبایی او موجب شود که شاه مفتونش گردد.لذا مرگ او را جلو آوردند» بابیان درصدد ترور امیر کبیر نیز بر آمدند، که البته با هوشیاری و درایت وی. دستگیر و به جزای عمل خود رسیدند.جالب این است که ،حواریون و یاران با وفای امیر نیز نظیر آیت الله حاج شیخ عبد الحسین تهرانی(وصی امیر )، میرزا هاشم طباطبائی (منشی مخصوص امیر )، سردار مکری (داماد امیر) ، مؤتمن الملک انصاری(کاتب سر امیر) سخت با بابیه و بهائیه مخالف بودند و در قلع و قمع ریشه های آن در ایران و عراق اهتمام شایان داشتند.(ایام" در این باره در مقاله«یاران امیر...»بحث شده است).
بی جهت نیست که با عزل و قتل امیر کبیر ،راه برای تاخت و تاز مجدد بابیان باز شد و میدان را تا آنجا برای پیش برد اهداف خود فراهم دیدند که تا مرز ترور(نافرجام) شاه نیز پیش رفتند.
عباس امانت(مورخ بهائی تبار معاصر) می نویسند :«بابیان ،پس ازشکست های فجیع در مبارزات قلعه طبرسی و درشهر های نیریزو زنجان ،متعاقبا" اعدام باب در شعبان 1266در تبریز،سخت روحیه ﻯ خود را باخته بودند.
ولی پس از سقوط دولت امیر کبیر مجال یافتند تجدید سازمان یابند و بخش هایی از شبکه خود را باز سازی کنند ».سلیمان خان تبریزی (از عناصر اولیه و مهم بابیه که در جریان ترور نا فرجام ناصر الدین شاه دستگیر و به مجازات رسیدند)پس از عزل و تبعید امیر به کاشان د رنامه ای به سید جواد کربلایی (از وفحول بابیان ) نوشت:
«امیر نظام بحمد الله تمام شد، معزول ابدی گردید. الان در باغ فین کاشان محبوس است. میرزا آقا خان اعتماد الدوله وزیر و صدر اعظم گردید.ان شاءالله امورات بهتر نظم خواهد گرفت. البته جناب ایشان[حسین علی نوری] باید خیلی زود تشریف فرما شود که وجود مبارک ایشان مثمرثمر است »
باید گفت نه تنها با اخراج امیر از صحنه، میدان برای تنفس مجدد بابیان باز شد، اصولا" جانشین امیر ، میرزا آقا خان نوری (که«تحت الحمایه» انگلیسی ها بود) از دوستان صمیمی حسینعلی بهاء بود و از بهاء که توسط امیر کبیر به عراق تبعید شده بود رسما" دعوت کرد که به تهران برگردد و پس از باز گشت نیز او را توسط برادرش مورد پذیرائی گرم قرار داد و حتی پس از ترور نا فرجام شاه ،و بگیر وبگیر افراد ،در مقام مخفی کردن بهاء،(که متهم به همدستی با تروریست ها بود) بر آمد، که البته بهاء با احساس خطر شدید ،پیشنهاد میرزا آقا خان را نپذیرفت و خود را به خانه شوهر خواهرش میرزا مجید آهی (منشی سفارت روسیه) رساند و صفیر روسیه (پرنس دالگوروکی) نیز بهاء را تحت حمایت آشکار و پیگیر خویش قرار داد.
(ایام: شرح مطالب در مقاله «حسینعلی بهاء ؛پیوند دیر پا با روسیه» آمده است ).
امیر کبیر ،آماج کینه بهائیان
مرحوم امیر ،سرکوب قاطع فتنه بابیان و اعدام باب و تبعید بهاء،همراه با انجام برخی اصلاحات سباسی –اجتماعب در کشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه ،برای همیشه راه را برپیشرفت این گروه در تاریخ ایران سد کرد .این نقش بی بدیل ،چنان که دیدیم ،از چشم بابیان و بهائیان مخفی نمانده و اورا آماج کینه توزی و فحاشی آنان ساخته است .
به قول نور الدین چهاردهی :«بابیها وبهائیان سرسخت دشمن آشتی ناپذیرند ومیرزا تقی خان امیر کبیر وناصر الدین شاه را لعن فرستند و این دو تن را مانند یزید و شمر می نگرند».سخن دکتر فریدون آدمیت نیز مؤید اظهارات چهاردهی است :«امیر شورش بابیهرا بر انداخت .به قول شیل [وزیر مختار انگلیس در ایران در کزارش به پالمرستون وزیر خارجه لندن ،مورخ 14 مارس 1851]پس از قائله [بابیان در ]زنجان پیروان باب جرئت نکردند که صلح و امنیت عمومی را بر هم بزنند .اما بیکار ننشستند و پنهانی فعالیت داشتند ؛تا زمانی که اختلالی ایجاد نمی کردند ،کسی را با انان چندان کاری نبود ،البته کینه امیر را در دل داشتند ،کینه ای که در نوشته های همکیشان آنان ،و بهائی و بهائی زادگان در ایران و امریکا هنوز منعکس است .بابیان توطئه کشتن شاه و امیر و امام جمعه تهران را چیدند ، ولی امیر پرده از روی آن بر داشت» و ان توطئه را در نطفه خفه کرد ،که شرح آن در «المتنبئین»نوشته علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه آمده است .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  16  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله امیر کبیر در مقابله با باب و بهاء

دانلود مقاله پژوهشی در باب دگرگونی‌های اجتماعی و مسأله انتظار

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله پژوهشی در باب دگرگونی‌های اجتماعی و مسأله انتظار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


سرنوشت‌سازترین دگرگونی جهان

 

دگرگونی اجتماعی از مسائلی است که همواره ذهن دانشمندان را به خود جلب کرده است و هر کدام به فراخور وسع علمی خویش در این باره اظهار نظر کرده و علل و عوامل آن را با توجه به دیدگاه خود شرح و بسط داده‌اند.
در این پژوهش با استفاده از سخنان بزرگانی همانند استاد مطهری، (به عنوان عالمی روشن اندیش که نسبت به جایگاه مسأله واقف بوده است) به بحث وبررسی درباره این موضوع خواهیم پرداخت و نیز نظریه‌هایی را که در این باره مطرح شده است نقد و ارزیابی می‌کنیم. در پایان نظر خود را طرح کرده و به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
این که چه علل و عواملی باعث دگرگونی‌های اجتماعی است، سؤال اصلی و محوری این نوشتار را تشکیل می‌دهد و با توجه به بضاعت علمی و منابع موجود به آن پاسخ داده خواهد شد.
فرضیه‌ای که در صدد بررسی آن هستیم این است که محتوای باطنی انسان (اندیشه، عقیده و ایدئولوژی) بویژه فطرت کمال جویی و تجدد خواهی انسان علت اکثر دگرگونی‌های اجتماعی است. این فرضیه با توجه به این اصل بررسی می‌شود که فرد و جامعه هر دو اصیل‌اند. و به تعبیری دیگر این انسان است که اصالت دارد، به عنوان یک موجود با شعور، آگاه، دین‌خواه و عقل‌گرا با فطرتی که طالب کمال و تعالی است.
مفاهیم اصلی و کلیدی
انتظار: در لغت یعنی چشم به راه داشتن، چشم داشتن، انتظار داشتن (1) و در اصطلاح، دیده دوختن به راه تحقق امری است که منتظر را به حالت انتظار واداشته است و هرچه آن امر در نظر او مهم‌تر باشد، برای تحقق آن کوشش و جدیت بیش‌تری ـ خواه ناخواه ـ‌خواهد کرد (2).
تحول یا دگرگونی: به معنای تغییر و تبدیل چیزی است به چیز دیگر.
دگرگونی و تغییر اجتماعی: این واژه کلی و مبهم، معمولا به معنی تغییر در فرایندهای اجتماعی یا ساختار جامعه به ویژه در بحث گذر از جوامع سنتی به جوامع صنعتی و جدید مطرح می‌شود. دگرگونی اجتماعی ممکن است مثبت یا منفی،‌ پیش‌رو یا واپس‌گرا، قهری یا دستوری، کند یا سریع، ‌جزیی یا کلی، سطحی یا عمیق و موقت یا دائمی باشد. دگرگونی اجتماعی فرایند پیچیده‌ای است که عوامل متعددی نظیر اختراع، تراوشات ناشی از فرهنگ‌ها یا اشاعه ویژگی‌های از جوامع دیگر، افزایش یا کاهش جمعیت، تکنولوژی، شخصیت‌های بزرگ، جنبش‌های اجتماعی، آموزش و پرورش و بی‌سازمانی اجتماعی و … در آن دخالت دارند. عادت،‌ ترس از گسسته شدن رشته تداوم، سنت گرایی، صاحبان منافع و مقاومت ایدئولوژیک نیز از عوامل عمده ایستادگی در برابر تغییرات اجتماعی است.(3)

 


علل و عوامل دگرگونی اجتماعی
دانشمندان بر این مسأله که عامل اصلی تحولات و دگرگونی‌ اجتماعی چیست، اتفاق نظر ندارند و هر یک عاملی را مؤثر و دخیل می‌دانند. گروهی عوامل مادی را منشأ اثر دانسته، عده‌ای شرایط جغرافیایی و خون و نژاد را عامل تحول می‌دانند، برخی فرهنگ و عقیده و ایدئولوژی و به طور کلی محتوای باطنی انسان را مهم‌ترین عامل می‌دانند و گروهی از نقش شخصیت‌ها و نوابغ و قهرمانان سخن به میان آورده و آن را یگانه عامل دگرگونی می‌دانند. در زیر، نظریه‌های گوناگون در این باره مطرح و مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد:
1ـ خون و نژاد
طبق این نظریه، عامل اساسی پیش برنده تاریخ، نژاد‌ها هستند، زیرا بعضی نژادها و خون‌ها استعداد فرهنگ آفرینی و تمدن گستری دارند و برخی دیگر خیر، بعضی می‌توانند علم و صنعت و اخلاق تولید کنند و گروهی صرفا مصرف‌کننده‌اند.
ارسطو، برخی نژادها را مستحق برده داشتن و بعضی دیگر را مستحق برده شدن می‌دانست. طرفدار این نظریه کنت گوبینو، فیلسوف معروف فرانسوی است. این نظریه به گوبینیزم نیز مشهور است. (4)
این که معتقد شویم تنها یک نژاد است که تحول و تطور تاریخ به دستش صورت می‌گیرد، یا این که همه انسان‌ها در آن دخیل‌اند، مشکلی را حل نمی‌کنند، زیرا معلوم نیست چرا زندگی انسان یا نژادی از انسان متحول و متطور است و زندگی حیوان چنین نیست. این که یک نژاد باشد یا همه نژادها، راز تحرک تاریخ را نمی‌گشاید. البته شاید نتوانیم تفاوت نژادها را به طور کلی انکار کنیم. چرا که ممکن است در عین این که همه استعداد دارند، برخی نژادها دارای استعداد بیش‌تری باشند.(5)
2ـ شرایط اقلیمی و جغرافیایی
بر اساس این نظریه، عامل سازنده تمدن و به وجود آورنده فرهنگ و تولید کننده صنعت، محیط و شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. در مناطق معتدل، مزاج‌های معتدل و مغزهای نیرومند ومتفکر به وجود می‌آید. علاوه بر این، شرایط اقلیمی و محیط جغرافیایی و منطقه‌ای بر روی نژادها تأثیر می‌گذارد و استعدادهای خاص ایجاد می‌کند و درنهایت عامل پیش برنده تاریخ می‌شوند. (منتسکیو) دانشمند جامعه شناس فرانسوی طرفدار این نظریه است.(6)
بنابراین موقعیت‌های جغرافیایی خاص در رشد عقلی و فکری و ذوقی و جسمی انسان‌ها مؤثرند. هم‌چنین تاریخ تنها در میان انسان‌های برخی اقلیم‌ها و منطقه‌ها تحرک دارد، و در محیطها و منطقه‌های دیگر، ثابت و یک نواخت و شبیه سرگذشت حیوان است. اما پرسش اصلی به قوت خود باقی است که مثلا چرا زنبور عسل یا سایر جانداران که در همان مناطق جغرافیای زیست می‌کنند فاقد تحرک‌اند. در واقع عامل اصلی اختلاف میان آدمی و حیوان، که یکی ثابت می‌ماند و دیگری به طور دائم از مرحله‌ای به مرحله دیگر انتقال می‌یابد، چیست؟ نتیجه این که این عامل نیز آنچنان که باید، استحکام ندارد.

 


3ـ نظریه الهی
طبق این نظریه آن چه در زمین پدید می‌آید، امری است آسمانی که بنا بر حکمتی بر زمین فرود آمده است. تحولات و تطورات تاریخ را می‌توان جلوه‌گاه مشیت حکیمانه و حکمت الهی دانست. پس آن چه تاریخ را جلو می‌برد و دگرگون می‌سازد،‌ اراده خداوند است و تاریخ واجتماع پهنه بازی اراده مقدس الهی است. «بوسوئه» مورخ و اسقف معروف،‌طرفدار این نظریه است.(8)
این نظریه سست‌ترین و بی‌پایه‌ترین نظریه در باب دگرگونی‌های اجتماعی است. زیرا مگر تنها تاریخ است که جلوه‌گاه مشیت الهی است؟ نسبت مشیت الهی به همه اسباب و علل جهان مساوی است،‌هم چنان که زندگی متحول و متطور آدمی جلوه‌گاه مشیت الهی است، زندگی ثابت و یک نواخت زنبور عسل و سایر جانداران هم جلوه‌گاه مشیت حکیمانه خدا است. پس سخن در این است که مشیت الهی، زندگی انسان را با چه نظامی آفریده است و چه رازی در آن نهاده است که به طور دائم در تغییر و تغیر است، در صورتی که زندگی حیوانات دیگر، فاقد آن راز است.(9)
4ـ نوابع و قهرمانان
طبق این نظریه،‌ تحولات و دگرگونی‌های تاریخ، اعم از علمی، سیاسی،‌اقتصادی و فنی و یا اخلاقی،‌به وسیله نوابغ به وجود می‌آید. تفاوت آدمی با سایر جانداران در این است که جانداران از نظر استعدادهای طبیعی در یک درجه‌اند،‌ بر خلاف انسان‌ها که از نظر استعداد تفاوت‌هایی دارند، نوابغ و قهرمانان، افراد استثنایی هر جامعه‌اند که از قدرت خارق العاده‌ای از نظر عقل، اراده، ذوق و ابتکار برخورداند و هرگاه در جامعه‌ای پدید آیند،‌ آن جامعه را از نظر علمی و فنی،‌اخلاقی و اقتصادی و سیاسی و نظامی به جلو می‌برد و به سعادت و تکامل نزدیک می‌کنند. از این رو اکثریت افراد بشر فاقد ابتکار، دنباله رو و مصرف کننده‌اند. «کارلایل» فیلسوف معروف انگلیسی چنین نظری دارد. (10)
این نظریه، اعم از این که درست باشد یا نادرست، به طور مستقیم به فلسفه تاریخ، یعنی به عامل محرک تاریخ مربوط می‌شود.
البته این که فقط نوابغ و قهرمانان قدرت خلاقیت و ابتکار داشته باشند امر بعیدی است،‌ زیرا در تمام افراد بشر،‌کم و بیش استعداد اختراع و ابداع و نوآوری وجود دارد. بنابراین همه افراد یا حداقل اکثر آن‌ها می‌توانند در خلق و تولید و اختراع سهیم باشند. البته سهمشان نسبت به نوابغ ناچیز است. (11)
5ـ اقتصاد و عامل مادی
براساس این نظریه،‌ اقتصاد تنها عامل محرک تاریخ است. تمام شؤون اجتماعی و تاریخی هر قوم و ملت، اعم از شؤون فرهنگی و مذهبی و سیاسی و نظامی و اجتماعی، جلوه‌گاه شیوه تولید و روابط تولیدی آن جامعه است. تغییر و تحول در بنیاد اقتصادی جامع است که جامعه را از بیخ و بن زیر و رو می‌کند. و جلو می‌برد نوابع،‌که در نظریه قبل سخنشان به میان آمد،‌جز مظاهر نیازهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه نیستند و آن نیازها به نوبه خود معلول دگرگونی ابزار تولید است.
نظریه «ماتریالیسم تاریخی» بر اساس چنین اندیشه‌ای به وجود آمده است. ماتریالیسم تاریخی، یعنی برداشتی اقتصادی از «تاریخ» و برداشتی اقتصادی و تاریخی از «انسان» بدون برداشتی انسانی از اقتصادی یا تاریخ.
جان کلام این که تاریخ، طبیعت مادی دارد نه معنوی و انسانی. و تمامی دگرگونی‌های اجتماعی و تاریخی، زاییده عامل اقتصادی و مادی است. این نظریه، ریشه انقلاب‌ها را دو قطبی‌شدن جامعه‌ها از نظر معیشت می‌داند و مدعی است که تمام خصلت‌های مادی و معنوی انسان از جامعه گرفته می‌شود و در سرشت انسان آن چه را الهیون فطرت می‌نامند وجود ندارد. انسان و وجدانش را، جامعه به کمک عوامل بیرونی می‌سازد. بر این اساس انسان همانند نواری است خالی که نسبت به آن جه در آن ضبط می‌شود حالت بی‌تفاوتی و بی‌طرفی دارد و هیچ عکس‌العملی نسبت به آن نشان نمی‌دهد.(12)
نظریه ماتریالیسم تاریخی دارای اصول و مبانی‌ای است که نقد و بررسی آن‌ها از حوصله این پژوهش خارج است و خود مقاله‌ای مستقل می‌طلبد.(13)
درمقابل این نظریه،‌ نظریه‌ای دیگر است که عامل اقتصادی را تنها و یگانه عامل دگرگونی اجتماعی نمی‌داند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منکر تأثیر عالم اقتصادی در تحولات اجتماعی نیست، ولی هیچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمی‌دارد و معتقد است که وجود اصیل انسان را نمی‌توان با ماده و شؤون آن توجیه و تفسیر کرد.(14)
6ـ فطرت
آدمی دارای خصایص و ویژگی‌هایی است که به موجب آنها زندگی اجتماعی‌اش در حال تکامل و پیشرفت است. ویژگی نخست: حفظ و جمع تجارب و آموخته‌های دیگران و استفاده از آنها است.
ویژگی دوم: یادگیری از راه بیان و قلم است.
ویژگی سوم: مجهز بودن به نیروی عقل و ابتکار است.
ویژگی چهارم: میل ذاتی و علاقه فطری به نوآوری است، یعنی حب ذاتی آدمی به نوآوری و خلاقیت، محدود به هنگام ضرورت نیست، بلکه این میل در او به طور ذاتی به ودیعه نهاده شده است و جزء جدایی ناپذیر سرشت وی محسوب می‌شود.
این چهار ویژگی، نیرویی را در انسان به وجود می‌آورد که همواره آدمی را به جلو می‌راند. اما در حیوانات دیگر، نه استعداد نگه داری تجربه و نقل و انتقال آن وجود دارد و نه استعداد خلق و ابتکار که خاصیت قوه عاقله است و نه میل شدید به نوآوری وجود دارد. این است که حیوان در جا می‌زند و زندگی ثابت و یک نواختی دارد،‌ اما انسان به پیش می‌رود و زندگی‌اش به طور دائم در حرکت و تغییر و تغیر است و دگرگون می‌شود.(15)
وجود چنین ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی است که سبب تکامل و تعلالی بشر می‌شود، لذا شهید مطهری این نظریه را بسیار عالی می‌داند و درباره آن سخنان ارزشمندی دارد.
فطرت کمال جوی و افزون طلب آدمی این گونه است که هر مقدار واجد چیزی باشد، باز می‌خواهد مرحله بالاتری را طی کند و افق‌های جدیدی را به رویش بگشاید و به وضع موجود قانع نگردد.(16)، نظریه فطرت، که از آن به عنوان «محتوای باطنی انسان» نیز می‌توان یاد کرد، نظریه شهید مطهری است. (17)

 


دگرگونی و مسأله انتظار
گفته شد که این «محتوای باطنی» و به عبارتی فطرت پاک و بی آلایش و نوگرای آدمی است که سهم مهمی در دگرگونی‌های اجتماعی داشته و باعث و بانی اکثر تحولات اجتماعی و تاریخی است. البته عوامل دیگر نیز دخالت دارند، اما نه به اندازه عقیده و باطن انسان. مسأله انتظار وظهور منجی و مصلح بشر را نیز می‌توان از دیگر عوامل تحول اجتماعی و تاریخی دانست. این مسأله نشأت گرفته از دین و اعتقادات مذهبی انسان است، لذا این موضوع از دیر زمان مطرح بوده و همه ادیان به ظهور منجی و مصلحی در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته‌اند. انتظار در اسلام به ویژه در مذهب تشیع از جایگاه والا و عظیمی برخوردار است. شیعه بنا به روایات رسیده از پیامبر اسلام و ائمه (علیهم السلام) بر این عقیده است که در مقطعی از تاریخ زندگی بشر منجی نهایی و قائد جهانی ظهور خواهد کرد و حکومت واحد جهانی را بر اساس احکام الهی در زمین برپا خواهد ساخت. البته آیات قرآن بر این نکته تصریح دارند که آینده از آن پارسایان و شایستگان است و آنان هستند که وارثان زمین‌اند. از جمله آیه 105 سوره انبیا است:
«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر، ان الارض یرثها عبادی الصالحون»، در زبور داود، از پس ذکر «تورات» نوشته‌ایم که سرانجام زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند.
امام باقر(ع) می‌فرماید: این بندگان شایسته که وارثان زمین می‌شوند، اصحاب مهدی هستند، در آخر الزمان. (18)
اصل انتظار، که شیعه هم (آن هم با خصوصیات و ویژگی‌های خاص)‌به آن معتقد است،‌ از بالاترین عبادت‌ها شمرده شده است. اما این که حقیقت انتظار چیست؟ و کدام انتظار مورد اشاره ائمه (علیهم السلام) قابل توجه است؟
انتظار، عامل سازندگی و تحرک و تعهد است و جامعه را به طرف کمال نهایی پیش می‌برد و راه را برای ظهور مصلح کل هموار می‌سازد. اما گاهی، برخی افراد انتظار را به گونه‌ای معنا می‌کنند که جز ضعف و تسلیم و ویرانگری و اسارت بخشی، ‌مفهومی نخواهد داشت. در زیر به بررسی این دو بینش درباره انتظار، که باعث به وجود آمدن دو نوع دگرگونی در سطح اجتماعی می‌شوند، می‌پردازیم:
1ـ انتظار منفی
انتظاری است ویرانگر و مخرب که بازدارنده و فلج کننده است وجامعه را به طرف انحطاط و سقوط می‌کشاند. هستند افرادی که خیال می‌کنند انتظار یعنی دست روی دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن. در نظر اینان هر اصلاحی محکوم به شکست است و گناه و فساد و ظلم و تبعیض و حق‌کشی، راه را برای ظهور منجی بشریت باز می‌کند. بدیهی است این گونه انتظار، ‌عاملی است برای توجیه ستم‌ها و فسادها و حق‌کشی‌ها و بی‌عدالتی‌ها‏، مسئولیت‌گریزی و مسؤولیت ستیزی و پشت کردن به انسان و بشریت. بر اساس چنین برداشتی اگر جامعه‌ای در اوج عزت و اقتدار هم باشد، به ذلت و فلاکت گرفتار می‌شود. ساده اندیشان و بیمار دلان، گمان برده‌اند که فسق و فجور،‌زور و استبداد، جهل و گمراهی، رکود وجمود، سکون و سکوت و پژمردگی و افسردگی عاملی است در تسریع حرکت بشری که با قیام جهانی، به رهبری مصلح کل، به نهایت و اوج خود خواهد رسید و آن جاست که حکومت جهانی واحد پدیدار خواهد شد و صلح و عدالت همه جا را فرا خواهد گرفت.
2ـ انتظار مثبت
این نوع انتظار،‌ انتظاری تعهدآور و تحرک بخش است. انتظاری است که انسان را از سکون و سکوت می‌رهاند و به حرکت وادار می‌کند.
لازمه انتظار، ساقط شدن تکلیف از آدمی نیست.تکالیف در جای خود محفوظ و ثابت‌اند. و همه موظف به اجرای این وظایف‌اند. لازمه انتظار، به کارگرفتن تمامی نیروها و کوشش بی‌دریغ به سوی امر مورد انتظار است، نه تعطیل کردن تکالیف و قوه تفکر و جسم و دست روی دست گذاشتن به امید این که مصلحی خواهد آمد و نظام جهان را دگرگون ساخته و بشر را از نیستی و بدبختی نجات خواهد داد. در روایات وارد شده است که در زمان ظهور امام زمان(عج) گروهی زبده به ایشان ملحق می‌شوند.(19)
روشن است که این گروه ناگهانی خلق نمی‌شود، بلکه در عین ظلم و فساد،‌ زمینه‌هایی وجود دارد که چنین گروهی ورزیده و آماده پرورش یابند. نخستین فایده انتظار، حفظ آمادگی برای نبرد نهایی و کوشش و تلاش برای رسیدن به هدف است. امام خمینی (ره) «انتظار فرج» را «انتظار قدرت اسلام» می‌داند. چنین انتظاری است که بالاترین عبادت‌ها است. چرا که به انسان حرارت و شوق، تحرک و جوشش، مسؤولیت و تعهد، عشق و امید و عزت و سرافرازی می‌دهد. در یک کلام انتظار مثبت، اعتراض به وضع موجود است برای حرکت به وضع مطلوب ونهایی.
شاخص‌های رشد جوامع اسلامی
رشد، یعنی «لیاقت و شایستگی نگهداری و بهره‌برداری از امکانات و سرمایه‌هایی که در اختیار انسان قرار داده شده است.»(20) و در اصطلاح مقابل«سفاهت» است. آدم رشید،‌ آدمی است که سفیه نیست و این با عقل تفاوت دارد. عقل مقابل جنون است(21) ممکن است فردی عاقل باشد،‌ ( یعنی مجنون نباشد) اما لیاقت مسؤولیتی که بر دوشش نهاده شده است را نداشته باشد. حال جامعه‌ای که منتظر مصلح جهانی و موعود نهایی است، باید انتظارش مثبت باشد. افرادش ابتدا رشد یابند،‌ (لیاقت و شایستگی پیدا کنند) تا مسؤولیتها و وظایفی که به آنان واگذار می‌شود، به نحو احسن انجام دهند. اینک نگاهی داریم به شاخص‌های یک جامعه اسلامی رشد یافته، که در انتظار خلیفه حق و ولی مطلق است. آن چه در ابتدا قابل ذکر است این است که: شناخت صحیح سرمایه‌های مادی و معنوی، نیازها، مشکلات، ‌موانع، امکانات و نیروهای موجود، رکن اول و شرط نخست رشد یافتگی است. در مرحله بعد،‌قدرت، لیاقت، شایستگی وتوانایی نگه داری و بهره‌برداری از امکانات و سرمایه‌های موجود است. دیگر علایم رشد یافتگی یک جامعه عبارتند از:
1ـ رشد اسلامی، یعنی مسؤولیت شناخت، حفظ و نگهداری و بهره‌برداری از معارف اسلام به عنوان سرمایه‌ای غنی، و ادای مسؤولیت در برابر آن، و اجرای دقیق مقررات و قوانین دینی.
2ـ رشد کمی و کیفی آموزش و پرورش، ‌آموزش باعث آگاهی بخشی است که یک رکن رشد است،‌ پرورش هم باعث توانایی بخشی است که رکن دوم رشد است.(22) این دو رکن به عنوان دو بازو و دو بال همدیگر را در پرواز به سوی پیشرفت و تکامل، یاری می‌رسانند.
3ـ شناخت مقتضیات زمان و مکان، یعنی شناخت زمان و مکان و درک درست آن دو، ‌در واقع شناختن وضع موجود که پیش شرط آینده نگری است.
4ـ آینده نگری، یعنی سوار شدن بر زمان و هدایت و رهبری آن بر اساس قواین و سننی که بر زمان و تاریخ حاکم است. در واقع آینده را دیدن وبرای آن برنامه‌ریزی کردن و برنامه داشتن.(23)
5ـ توجه به مسؤولیت، یعنی توجه به وظایفی که بر عهده انسان گذاشته شده است، از جانب شرع یا جامعه.
6ـ توجه و احترام به اندیشمندان و عالمان، شک نیست که دانشمندان ذخایر و سرمایه‌های معنوی هر جامعه‌ای به شمار می‌روند. شناخت و افتخار به آنها از علایم مثبت رشد یک اجتماع اسلامی است.
7ـ توجه به بناها و آثار تاریخی ملی ـ اسلامی، ‌آثار تاریخی هر ملتی، میراث فرهنگی و تمدن آن ملت را تشکیل می‌دهد. آگاهی نسبت به سرگذشت و تاریخ خود و حفظ و نگهداری و بهره‌برداری از امکانات تاریخی، از علایم رشد مثبت است.
8ـ اطلاع از اوضاع جهان اسلام و مسلمانان، یک جامعه زنده از سرگذشت‌های دردناک اعضای خویش بی خبر نمی‌ماند، همچنانکه بی تفاوت هم نمی ماند، (24)
9ـ انتشار کتاب و مطبوعات، تولیدات فرهنگی به میزان وسیع به همراه حفظ کیفیت ا زعلایم رشد جامعه اسلامی است.
10ـ استفاده درست از فکر و اندیشه، ‌یعنی مصرف به جای،‌ اندیشه و فکر واستفاده از آن در کارهای پرخیر و پرفایده.
11ـ گسترش کارهای خیر، انفاق در کارهای خیر ومصرف به جا و مفید آن. 12ـ دانستن ارزش زمان، یعنی استفاده از فرصت‌ها و زمان‌ها و غنیمت‌شمردن اوقات. 13ـ احترام متقابل، یعنی احساس تعاون و حسن روابط با یکدیگر

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   22 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله پژوهشی در باب دگرگونی‌های اجتماعی و مسأله انتظار

پایان نامه تحقیق در باب فاهمه بشری

اختصاصی از اس فایل پایان نامه تحقیق در باب فاهمه بشری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه تحقیق در باب فاهمه بشری


پایان نامه تحقیق در باب فاهمه بشری

 

 

 

 

 

 

 

 

با فرمت ورد  word  ( دانلود متن کامل پایان نامه  )

 

فصل اول : درباره انواع مختلف فلسفه

 1-فلسفه اخلاق1 یا علم طبیعت انسان را می توان به دو روش متفاوت مورد بحث و بررسی قرار داد که هر کدام از این روش ها دارای مزایای خاص خود می باشد و می تواند در سرگرمی،تعلیم و اصلاح نوع بشر سهیم باشد . روش اول به این نکته توجه دارد که انسان اساسا برای عمل آفریده شده و همانطور که به اندازه خود از ذوق و احساس مانطباع می شود،بسته به ارزشی که امور مزبور دارندو بر مبنای ظاهری که خودرادرآن نمایان می سازند، به یک امر مبادرت و از امر دیگر اجتناب می ورزد . از آنجا که فضیلت به عنوان پر بهاترین امور محسوب می شود، این دسته از فلاسفه آن را بارنگهای دلپذیر رنگ آمیزی کرده و از شعر و فن فصاحت استعانت می جویند وموضوع خویش را با سبکی روان مورد بررسی قرار می دهند تا به گونه ای شایسته رضایت قوه خیال را برآورده ساخته و عواطف و احساسات را مجذوب خود سازند .آنها برجسته ترین شواهد و موارد را در زندگی عادی انتخاب می کنند و خصوصیات متضاد را به گونه ای مناسب با هم مقایسه می کنند و ما را با ارائه چشم اندازی از جلال ، شکوه و سعادت شیفته راه فضیلت و تقوی نموده ، گام هایمان را باارائه سالم ترین احکام و برجسته ترین نمونه ها در مسیر مستقیم قرار می دهند . و حس تشخیص فرق بین فضیلت و رذیلت را درما ایجاد می کنند و عواطف ما را بر می انگیزند و آنها را متعادل می کنند،بنابراین آنها می توانند دلهای مارا به سمت عشق به نجابت و شرافت واقعی معطوف ساخته و می اندیشند که نتیجه نهائی زحمات خویش را یافته اند.

2-دسته دیگر فلاسفه انسان را بیشتر موجودی عاقل می دانند تا فاعل،و در شکل

دادن به فاهمه بیشتر تلاش می کنند تا در پرورش رفتارهای او .آنها طبیعت انسان را به عنوان یک موضوع تفکر تلقی می کنندوبایک موشکافی ظریف آن را مورد بررسی قرار می دهند تا اصولی راکه قوه فاهمه را نظام می بخشد ،عواطف ما را برانگیخته، و باعث می شوند تا شیء یا عمل و یا رفتار معینی را تصدیق یا سرزنش کنیم.آنان این مسئله را انتقادی به همه ادبیات می دانند ،چرا که فلسفه هنوز شالوده اخلاقیات و استدلالات و نقادی راجدای مشاجرات و منازعات، استوار نساخته ،و همیشه ازاموری مانند صدق و کذب ،فضیلت و رذیلت ،زیبایی و زشتی سخن می گویدوحال آنکه هنوز نتوانسته منشأ این تمایزات را تعیین کند. آنها در راه این وظیفه خطیر می کوشند و هیچ مشکلی نمی تواند آنها را از این وظیفه بازدارد ؛ اما ابتدا از مواردجزئی شروع نموده تابه اصول کلی می رسند وهمین طور تحقیقات خود را به سمت اصول کلی تر به پیش می برند و از پای نمی نشینند تا به مبانی واصولی نائل آیندکه درهرعلمی همه حس کنجکاوی انسان ارضاءکند.گرچه تحقیقات آنهابرای خواننده عوام انتزاعی ومبهم است، هدف آنها بیشتر جلب رضایت علما ودانشمندان است؛واگر بتوانند برخی حقایق پنهان را که برا ی تعلیم نسل آینده مفید است کشف نمایند به قدرکافی جبران زحماتی راکه درسرتاسرعمرخویش متحمل شده اند می بینند .

3-مسلم است که همیشه فلسفه روان وآشکار1 نزد عامه مردم بر فلسفه دقیق و دشوار2 برتری دارد وبسیاری این سبک فلسفه راتوصیه می کنند نه تنها به خاطر اینکه موردپسند آنهاست بلکه به این دلیل که مفیدترازنوع دیگر فلسفه است.این نوع فلسفه با زندگی انسان بیشترسروکاردارد، عواطف قلبی و احساسات راشکل می بخشدو با لمس اصولی که انسانها را به جنب وجوش وامی دارد ، رفتارآنها را اصلاح نموده ، به کمال مطلوبی که خودآن راتوصیف می کند نزدیکتر می سازد. در مقابل ، فلسفه پیچیده و دشوار مبتنی براستعدادهای درخشان است ،که

1-easy and obvious philosophy

2- accurate and   abstruse   philosophy

درحوزه معاملات وفعالیتها نمی تواندراه یابد؛آنگاه که فیلسوف از پرده بیرون می

آید و به روز روشن بر می گردد،آثار آن محوشده واصول آن به سادگی قادربه تأثیربر رفتاروکردار انسان نخواهد بود . احساسات قلبی ما هیجانات ناشی از اشتیاق و برآشفتگی عواطف و علایق ما تمام نتایج آن را نابود می سازد و فیلسوف دانشمند را صرفا درحدیک فرد عامی تنزل می دهد .

4-بایداعتراف کردکه ماندگارترین وسزاوارترین شهرت ازآن فلسفه ساده بوده و به نظرمی رسد حکمای مباحث نظری که تاکنون به دلیل جهالت مردمان عصر خود و به میل آنها تنها از شهرتی لحظه ای لذت برده اند،لکن نتوانسته اند از شهرت و آوازه خویش برای آیندگان که نسبت به آن مردم معقول ترند،حمایت کنند. یک فیلسوف فرزانه به سادگی در استدلالات ظریف خود دچار اشتباه می شودوهر اشتباه لزوما خطای دیگری رادربردارد.درحالی که او بر نتایج کار خود اصرار می ورزد وازاینکه هیچ کدام ازنتایج بدست آمده وی، به سبب اینکه غیر معمول بوده و یا خلاف عرف است، مورد قبول واقع نمی شود، هراسی ندارد. اما فیلسوفی که هدفش نمایاندن (محتوای) عقل سلیم یاشعور بشر، به شکلی زیبا وجالبتر است ،اگر احیانا دچار خطا شود، از آن فراتر نمی رود . لکن بایاری عقل سلیم به محض گرایش عقاید و نظرات طبیعی ذهن ، به راه راست برمی گردد وخود را از گرفتاری در هر توهم خطرناکی مصون نگه می دارد. شهرت سیسرون1 اکنون نیز باقیست اما شهرت ارسطو2 دیگر کاملا فروریخته، نام لابرویر3 هنوز پرآوازه و باقیست .اما شکوه وجلال مالبرانش4 تنها در میان ملت و عصر خودش بودآثار ادیسون5 شاید با لذت تمام مورد مطالعه قرار گیرد در حالی که لاک6 کاملا به دست فراموشی سپرده شده .

فیلسوف محض شخصی است که معمولا کمتردردنیا مورد قبول واقع می شود .

1- Cicero                               2- Aristetle                 3- La Bruyere

4- Malebranche                   5- Addison                 6- Locke

زیرا مردم فکرمی کنند که وجود او نه سود و نه لذتی، برای جامعه ندارد ،در حالی که به دوراز ارتباط با دیگران به سر می برد و به همان نسبت که کاملا غرق

در اصول و اندیشه های خویش است از ادراک آنها هم فاصله دارد . از طرف دیگر کسی که جاهل محض باشد ازارزش کمتری برخورداراست ودریک عصروملتی که علوم درآن به شکوفایی رسیده هیچ چیز مسلم ترازاین نیست که انسان رامطلقا نسبت به اینگونه سرگرمی های اصیل بی ذوق پنداریم واین نشانه کوته فکری است .کامل ترین شخص کسی است که بین حداکثر افراط ونهایت تفریط قرار گرفته . توانمندیهای خودرامتعادل نموده،اهل کتاب،معاشرت ومعامله باشد،درمحاورات آن بصیرت و ظرافتی را که برخاسته از گفتاری مؤدبانه است دارا باشدو درمعامله و کسب نیز آن صداقت و دقتی را که ناشی ازیک فلسفه درست و صحیح است رعایت کند . برای پرورش و ازدیاد چنین شخصیتهای فاضلی چیزی مفیدتراز این نیست که یک سبک ومنش ساده و روان که چندان هم مانطباعاز مسائل زندگی نباشد ایجاد کنیم که درک آن مستلزم پشتکار فراوان و یا انزوا گردد و دانش پژوهان را با انبوهی ازاحساسات عالی واحکام آموزنده که برای هر پیشامدی درزندگی انسان قابل استعمال است ،به میان نوع بشربرگرداند.با چنین نظامی تقوی دلپذیرتر،علم پسندیده ، شراکت و همنشینی آموزنده و گوشه نشینی و انزوا موجب سرگرمی می شود. انسان موجودی عاقل است ، پس به همین خاطر تغذیه و خوراک مطبوع روح او علم است . اما مرزهای فاهمه در انسان چنان محدود است که در این مورد به خصوص یا در حوزه تحصیل و فراگیری کمتر انتظار می رود که رضایت چندانی حاصل شود . همان اندازه که انسان موجودی عاقل است اجتماعی نیزمی باشداما نه می تواندهمیشه از همنشینی های موردپسندوسرگرم کننده لذت ببردو نه اینکه میل و رضایت مناسب را نسبت به همنشینی با دیگران حفظ کند . همچنین انسان موجودی پر جنب و جوش است و به سبب دارا بودن چنین خویی و به اقتضای

نیازهای متنوع زندگی خویش ناگزیر به انجام شغل یاحرفه ای است.اما انسان نیاز به مقداری استراحت فکری دارد و پیوسته نمی تواند جسم و روح خود را به کار بندد. پس چنین به نظر می رسد که طبیعت برای نوع بشر یک زندگی درهم آمیخته و مفیدرا عرضه می کند. ونوعی هدایت تکوینی در نهاد آنها قرارداده تا مجال چیرگی به هیچ کدام ازتمایلات داده نشودتاآنهارا ازسایرمشاغل و تفریحات باز دارد . طبیعت به انسان توصیه می کند اشتیاق خود را صرف علم کند اما علمی که انسانی بوده وبرای مثال مستقیما به فعالیت های اجتماعی و جامعه مربوط باشد .طبیعت مارا از تفکرات پیچیده و دشوار و بررسی های ژرف نهی می کند . و مارا به هنگام ارتباط با دیگران با مالیخولیای افسردگی که حاصل آن است ،تنبیه می کندوبا تردید بی پایانی که دیگران برای ما به ارمغان می آورند و با عدم رغبتی که مردم نسبت به کشفیات ادعایی ما نشان خواهند داد به شدت مجازات می کند .طبیعت به انسان توصیه می کندکه فیلسوف باش اما در عین فیلسوف بودن انسان نیز باش.

5-اگر اکثریت مردم مدعی ترجیح فلسفه ساده به فلسفه دشوار و دقیق بودند بدون اینکه آن را مورد نکوهش یا تحقیر قراردهند ،شاید رعایت رأی اکثریت و آزاد گذاشتن اشخاص برای لذت بردن از میل و احساس خود بدون هیچ مخالفتی کار نادرستی نبود . ولی همان طور که اغلب موضوع از آنچه که هست پا را فراتر می نهد تا جائی که تمام استدلالات دقیق و یا آنچه که اصطلاحا مابعدالطبیعه1 نامیده شده،کاملا مردود شمرده می شود . اینجاست که ماباید اقدام به رسیدگی کنیم و بدین مطلب توجه کنیم که چه چیزی از سوی آنان مورد بهانه قرار گرفته.

ابتدا باید این مسئله را توضیح داد که یک مزیت عمده فلسفه دقیق و پیچیده یا انتزاعی خدمتی است که در حق فلسفه آسان و انسان دوست انجام می دهد.فلسفه آسان بدون فلسفه انتزاعی هرگز به آن درجه کافی از دقت و ظرافت در احساسات ،احکام و براهین خود نخواهد رسید . جملات ادبی چیزی نیستندجز

1- metaphysics                            

تدریج این نبوغ در میان همه جامعه سرایت کرده و درستی و دقت مشابهی را در هر هنر و شغلی ارائه می دهد . سیاستمدار دوراندیش جسارت بیشتری را در تقسیم بندی و توازن قدرت کسب خواهد کرد ، حقوقدان روش های بیشتر و اصول بهتری در استدلالات خویش بدست خواهد آورد ، سردار لشکر در نظام تصاویری از حالات و موقعیت های مختلف زندگی انسان که با احساسات مختلفی مانندستایش یا نکوهش،مدح یا تمسخر،بر مبنای کیفیات امور الهام بخش ماهستند . هنرمندی در کار هنر شایستگی بهتری برای رسیدن به موفقیت دارد که علاوه بر دارا بودن میلی لطیف و انتقال سریع دارای شناختی دقیق از ساختار درونی ، طرز کار فاهمه 1و کنش هوای نفس باشد و انواع گوناگون عواطف را که فرق بین و نیکی و پلیدی را تشخیص می دهد، بشناسد.هر قدر این تحقیق و کاوش درونی مایه زحمت بشود، برای کسانی که با موفقیت به توصیف ظاهروآشکار زندگی و شیوه های آن می پردازند واجب و ضروری به نظر می رسد. کالبد شکافی زشت ترین و زننده ترین چیزها را در مقابل چشمان ما قرار می دهد.اما این علم برای نقاش هنگام ترسیم اندام ونوس و یا هلن مفید است . هرچندکه نقاش غنی ترین رنگهای هنرش را به کار می برد و به چهره هایش زیباترین و دلپذیرترین حالات را می بخشد اما با وجوداین بایدتوجه خویش رابه ساختار درونی بدن انسان ، وضعیت ماهیچه ها ، ساختار و ترکیب استخوانها و فایده و شکل هر اندام معطوف کند . در هر حال دقت وظرافت برای زیبایی مفید است و استدلال صحیح هم برای احساس لطیف . چه زشت است که با تحقیر کسی شخص دیگری را بستاییم .

به علاوه اگر در هر هنر یا حرفه ای، حتی آن حرفه هایی که ارتباط بیشتری با زندگی و فعالیت ها دارند بنگریم ، آن روح دقت ،به هر نحوی که بدست آمده باشد ، آنها را به حد کمال نزدیکتر می کند و همه را هر چه بیشتر به خدمت خواسته های جامعه درمی آورد؛ اگر چه یک فیلسوف ممکن است بدون غوغای

1-understanding

کسب و کار زندگی کند، اما اگر کسانی نبوغ فلسفی را به دقت پرورش دهند به

آموزشی خود نظم بیشتری خواهدیافت و در طرح ها و برنامه ها ی خود و اجرای آنها احتیاط بیشتری خواهدنمود . ثبات حکومت های مدرن بیش از حکومت های باستان و دقت و درستی فلسفه جدید بیش از فلسفه قدیم پیشرفت نموده و احتمالا باز هم به همین نسبت پیشرفت خواهد کرد .

6-اگر سودی در تکرار این مباحث نبود جدای از رضایتی که نصیب حس معصوم کنجکاوی می شد باز هم نمی بایست به دلیل اینکه تنها ماحصل آ ن لذت های ناچیز، سالم و بی زیانی است که به نوع بشر عرضه شده، مورد تحقیر واقع شود . بی نقص ترین و شیرین ترین راه زندگی طریق علم و یادگیری است وهرکس که بتواندمانعی را از سر راه بردارد یا چشم انداز تازه ای در آن بگشاید باید به عنوان شخصی که بانی خیر برای نوع بشر است ارج نهاده شود. گرچه ممکن است این تحقیقات ،سخت و توانفرسا به نظر آید اما این اندیشه ها و اذهان هم مانند جسم برخی از افراد که با تمرینات سخت نیرومند و شاداب می شود نیاز به ممارسات متعدد دارد تا عموم مردم از آنچه که ممکن است طاقت فرسا و پرزحمت باشد لذت ببرند . بدون تردید تیرگی برای ذهن نیز مانند چشم رنج آوراست .لکن واضح نمودن ابهامات و به عبارتی روشنی بخشیدن به ظلمت که با مشقت همراه است قطعا باید نشاط آور و لذت بخش باشد.

اما این تیرگی و ابهام در فلسفه عمیق و پیچیده نه تنها به خاطر پرزحمت بودن و ملال آور بودن آن ، بلکه به این خاطر که لاجرم منشأ نادرستی و خطاست مورد اعتراض واقع شده . بدون تردید دقیق ترین و موجه ترین ایراد در اینجا بربخش مهمی از فلسفه اولی1 وارد است، و آن این است که این مباحث را نمی توان به درستی یک علم دانست . بلکه یا برخواسته از تلاشهای بی ثمر و خودخواهی انسان درموضوعاتی است که کاملا دوراز دسترس فاهمه رسوخ نموده و یا ناشی از خرافات عوامانه است که به خاطر ناتوانی در دفاع از خویشتن در میدان ،این

1- metaphysics

خاربنهای نامرئی را برای پوشاندن و یا پنهان کردن ضعف خویش سپر قرار می

هند. این دزدان، از دشت رانده شده و به بیشه گریخته شده اند و در کمین اند تا ناخوانده به هر قسمت بی حفاظی از ذهن وارد شده تا با وحشت و تعصب مذهبی نیروی فکری را از پای در آورند . قوی ترین رقیب اگر لحظه ای درنگ کندموردظلم وتعدی واقع می شود وچه بسیار کسان که با بزدلی و حماقت خود دروازه های ذهن خویش را به روی دشمن بازمی کنند و با رضایت و رغبت و کرنش و اطاعت او را همچون فرمانروای مشروطه خود می پزیرند.

7-اما آیا این دلیل کافی است تا فلاسفه از چنین بررسی ها و تحقیقاتی دست کشیده و این خرافات را در مخفیگاه خود رها سازند ؟ آیا شایسته نیست که نتیجه را به عکس کرده و نیاز کشاندن نبرد به مخفیگاه های دشمن را درک کنند ؟ اینکه انسان با نامیدی های پیاپی سرانجام چنین علوم پوچی را رها کرده و قلمرو صحیح عقل انسانی را کشف می کند امیدی بیهوده است . علاوه بر اینکه بسیاری افراد دائما به احیاء اینگونه موضوعات اشتیاق فراوانی پیدا می کنند، من می گویم یأس و ناامیدی مطلق عقلا هرگز نمی تواند در علوم جای داشته باشد،گرچه تلاشهای ناموفق پیشینیان ثابت شده، بازهم چشم امیدی هست که باسخت کوشی و یاخوش شانسی و یا به کمک کنجکاوی بیشتر نسل های آینده شاید به کشفیاتی که برای گذشتگان ناشناخته باقی مانده دست یابیم.هر متفکر ماجراجویی با وجود دلسردی هایی که با شکست و ناکامی پیشینیان ایجاد شده باز هم برای دست یابی به این موهبت دست نیافتنی جست وخیز می کند ودرآن هنگام امیدواراست که افتخار نائل شدن به چنین امر دشواری فقط نصیب اوگردد. تنها راه آزادی ازاین مسائل پیچیده درمرحله اول این است که با جدیت به بررسی درباره ماهیت ادراک انسان بپردازیم و با تحلیل دقیق توانایی و ظرفیت آن ، نشان دهیم که به هیچ وجه گنجایش چنین موضوعات سخت و دور از ذهنی را ندارد . ما باید به این خستگی تن در دهیم تا از این پس در آسایش زندگی کنیم و باید علم مابعدالطبیعه حقیقی را با دقتی چند پرورده سازیم، بگونه ای که

خطاها و زوائد آن را بزداییم . این سستی وکاهلی که درنزدبرخی به منزله حفاظی دربرابر فلسفه دروغین است نزد برخی دیگربه کمک حس زیرکی نامتعادل شده ونا امیدی که گاهی اوقات غالب می گردد بعدها ممکن است جای خود را به دلگرمی ، امیدواشتیاق بدهد.تنها راه رهایی قطعی و حتمی، تعقل دقیق است که با همه افراد و طبایع سازگار است وبه تنهایی قادر به براندازی فلسفه دشوار و اصطلاحات متافیزیکی است که با خرافه درآمیخته و فلسفه را برای متفکران کم توجه به یک حالت غیر قابل فهم کشانده و به آن ظاهری علمی و عقلی بخشیده .

8-پس از بررسی عمیق حدود توانایی و استعداد قوای نفس انسان ، علاوه بررد و ابطال قسمتهایی از علوم که شامل مطالب غیر قابل قبول و متناقض است ، فوائد مثبت دیگری هم هست . این بیشتر راجع به کنش ذهن است که با وجود اینکه بدان علم حضوری داریم لکن هرگاه درموردآن تفکر می کنیم درتیرگی وابهام می افتیم.چشم نمی تواندحدود و مرزهای آن را به سرعت تشخیص دهد . این امور آنقدر لطیف هستند که مدت طولانی در همان حالت و وضعیت باقی نمی مانندو باید آنها را آناً ادراک نمود و آنها را با بصیرتی عالی که از فطرت و ذات آنها نشأت می گیرد و به کمک عادت و تفکر رشد می یابد دریافت. بنابراین تنها شناخت عملکردهای مختلف ذهن ، مجزا کردن آنها از یکدیگر ، قرار دادن آنها دررده مناسب خود و مرتب کردن تمام بی نظمی هایی که هنگام تفکر و تحقیق در آن گرفتار می آیند، بخش مهمی از علم به شمار می آید . این بحث یعنی بحث تنظیم و تشخیص حدودکه عملا راجع به اجسام بیرونی چندان حائز اهمیت نیست ، هنگامی که مستقیما در مورد کنش ذهن صحبت می کند با توجه به دشواری و زحمتی که عملا با آن مواجهیم از ارزش بیشتری برخوردار می شود . و اگر نمی توانیم از این جغرافیایی ذهنی پا را فراتر نهیم و با توضیح بخش های جزئی و توانایی های ذهن برای ما مقدور نیست حداقل هیمن اندازه مایه خرسندی است ؛و هرچه قدر این علم واضح تر به نظر آید (که به هیچ وجه چنین

نیست) جهل مربوط به آن که هنوز هم ارزشمند شمرده می شود در بین مدعیان علم و فلسفه بیشتر تحقیر می شود .

متن کامل را می توانید دانلود نمائید چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه تحقیق در باب فاهمه بشری

دانلود مقاله در باب تهاجم و تعامل فرهنگی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله در باب تهاجم و تعامل فرهنگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله در باب تهاجم و تعامل فرهنگی


دانلود مقاله در باب تهاجم و تعامل فرهنگی

بحث تهاجم فرهنگی هرچند در دو دهه اخیر یکی از گفتمانهای مسلط جامعه فکری ایران تبدیل شده است اما این بحث نه مختص به این دوره از تاریخ ایران است و نه اختصاص به فرهنگ ایرانی - اسلامی ما دارد .  حتی هم اکنون در اروپا و امریکا که مهد تمدن غرب هستند گفتمان تهاجم فرهنگی ،  گفتمانی غالب به شمار می رود. از اهمیت این بحث همین بس که فرهنگ مهمترین بخش حیات یک تمدن به شمار می رود و ضربه زدن بدان همه وجوه و شوون دیگر زندگی انسانی را تحت الشعاع قرار می دهد و به همین جهت است که روشنفکران دیار ما ، روشنفکران دیگر فرهنگهای پیرامونی و حتی روشنفکران و مشفقان غربی، تا بدین حد در این باب سخن گفته اند. در این مقال قصد ما آن است که در ابتدا ماهیت تهاجم فرهنگی را مشخص کنیم و تعریف جامع و مانعی از سرشت این پدیده فرهنگی ارایه کنیم، سپس به فرهنگ ایرانی - اسلامی خودمان نقبی بزنیم و توضیح دهیم تاًثیرات این پدیده در فرهنگ ما چه بوده و چه اثراتی آن را تشدید کرده اند و در این راستا ، پژواکهای تهاجم فرهنگی در عرصه های گوناگون را نیز به بررسی خواهیم نشست و آنگاه سعی خواهیم کرد راهکارهایی متناسب با مشکل شناسی ارایه کنیم .

 اگر بخواهیم تعریفی از تهاجم فرهنگی ارایه کنیم ناگزیریم آن را محدود به تاًثرات آن در جهان مدرن کنیم و به همین جهت است که پیش و بیش از هر چیز باید درمفهوم مدرنیته تمرکز کنیم. مدرنیته با وجود همه نکات مثبت و منفی، از پاره ای جهات فرهنگی منحصربفرد در تاریخ بشری به حساب می آید . یکی از این مشخصه های منحصربفرد مدرنیته آن است که واجد ابزارها و وسایلی شده است که به آسانی روح مدرنیته را در سرتاسر جهان پراکنده اند. این ویژگی بدون شک مختص تمدن جدید غرب است و تنها این فرهنگ است که این چنین  جهان را  مجذوب خود نموده است. در این نکته شکی نیست که روح مدرنیته پیام آور جهانشمولی و وحدت عقلی همه انسانها بوده و این نکته بوفور و بوضوح در آثار دو تن از معروفترین سلسله جنبانان آن؛ دکارت و کانت آشکار است.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله در باب تهاجم و تعامل فرهنگی