دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
جغرافیا علم فضا و مکان است. بنای محوری جغرافیا شناخت عوامل طبیعی، فرهنگی و فیزیکی مؤثر در مکانها، قسمت های قابل زیست و زندگی بر روی کره زمین است و هدف جغرافیا تشریح، تخمین و تفسیر الگوهای متغیر مکانی و فضائی است.
بنابراین دانش جغرافیا از یک طرف به توصیف، بررسی، تجربه و تحلیل پدیده های مختلف محیط در عرصه های گوناگون آب و خاک و اقلیم و محیط زیست و نیز نحوه پراکندگی سازمان بندیهای اجتماعی و فعالیت های اقتصادی و پیامدهای ناشی از کنش های متناسب جوامع انسانی با محیط زیست می پردازد و از طرف دیگر می کوشد تا با شناخت علمی که نسبت به قانونمندیهای محیط طبیعی و جریانهای اجتماعی پیدا می کند، نقشی فعال در کاهش یا از بین بردن ناهماهنگی های فضایی و آفرینش چشم اندازهای فرهنگی بر عهده گیرد. این کار میسر نیست مگر با تکیه بر جنبه های علمی و کاربردی جغرافیا و اهمیتی که امروزه این علم در شناخت محیط زندگی انسان و راهگشائی و حل بسیاری از مسائل و مشکلات یافته است.
بازشناسی جغرافیائی کشورمان نه تنها به لحاظ برنامه ریزی های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی و فضائی اهمیت دارد، بلکه به جهات اصولی دیگر نیز از اولویت خاصی برخوردار است. به تعبیری هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا کند، الا اینکه خودش، خودش را بفهمد و تا زمانی که ملتها خودشان را گم کرده اند و دیگران را بجای خود نشانده اند، نمی توانند استقلال پیدا کنند.
برای خودشناسی و خود فهمی، یعنی شناسائی وضع ایران، دانش جغرافیا می تواند گامهای مؤثر و استواری بردارد. هدف از ارائه این رشته شناخت ارزش کاربردی جغرافیا و نیز آگاهی از ضرورت کاربرد بررسیهای جغرافیائی در کلیه تصمیم گیریهای سیاسی- نظامی، اجتماعی، اقتصادی و فضا- مکانی است. جهت افزایش کارائی و توانائی دانشجویان در مورد مسائل گوناگون جغرافیا، در این رشته به مسافرت های پژوهشی و علمی و انجام عملیات میدانی توجه خاصی شده است.
چکیده
جهانی شدن را فشردگی مکانی نامیدهاند؛ گاهی هم آن را باطل شدن جغرافیا تعریف کردهاند. این تعریف از جهانی شدن به سوی نوعی دیدگاه ایدئولوژیک، آرمانی و تخیلگرایانه سوق داده شده است؛ یعنی باید مکان را باطل کرد، نه اینکه مکان باطل میشود.
مکان، یعنی جغرافیا و جغرافیا، یعنی فرهنگ؛ چرا که هیچ مکان انسانی بدون فرهنگ نیست و هر فرهنگی زمانی را در درون خود دارد و یا در یک تاریخ خاص تنفس میکند؛ پس هیچ مکان و جغرافیایی بدون زمان و تاریخ نیست. این دو همراه با هم فرهنگ را میسازند؛ پس باطل کردن مکان به معنی باطل کردن زمان و باطل کردن این دو نیز به معنای باطل کردن فرهنگ است؛ بنابراین جهانی شدن به معنای مذکور، یعنی باطل کردن فرهنگها در جهان.
باطل کردن فرهنگ، یعنی جایگزین کردن فرهنگی دیگر، چون انسان نمیتواند بدون فرهنگ زندگی کند و فرهنگ جدید، به معنای زمان و مکان جدید یا تاریخ و جغرافیای جدید خواهد بود؛ پس جهانی شدن به معنای فوق یعنی ساختن زمان و مکانهای جدیدی که با نظریه جهانی شدن تطابق و همراهی داشته باشد.
اولین قدم این تاریخسازی و جغرافیاسازی، دائره المعارف یا دانشنامهنویسی و تهیه دانشنامههای تاریخی و جغرافیایی کشورها است و به همین منظور در کشورهای غربی دانشنامههای متعددی برای سراسر جهان و به خصوص برای کشورهای متعددی برای جهانی شدن مقاومت میکنند (مثل ایران) نوشته میشود.
تاریخسازی براین نکته اساسی بنا میشود که زمان جوامع با هم متفاوت هستند. زمان معیار سنجش حرکت است (یعنی از حرکت زاییده میشود و سپس وسیله سنجش آن قرار میگیرد) و حرکت در جوامع از نظر کمی و کیفی بسیار متفاوت است؛ پس زمانها نیز متفاوت میشوند.
جوامعی که دچار «گسل زمانی» میشوند، دارای دو یا چند زمانی میشوند؛ در این زمینه اولین مسئلهای که میتوان به آن اشاره کرد، «دو زمانه شدن» معرفتی است. یک زمان به موقت سنتی و زمان دیگر به معرفت وارداتی از غرب تعلق دارد که زمان اولی کندتر (چون حرکت کندتر است) و حتی دچار اختلال سرعتی و اختلال زمانی است، ولی در دومی زمان و حرکت بسیار تندتر و حتی تندتر از خود غرب است (چون حرکت بسیار سطحی و غیر عمیق است)؛ پس این جوامع سخت دچار دوگانگی زمانی میشوند و به همین دلیل، بحرانهای اجتماعی عمیق را به وجود میآورند. این گسل زمانی با نزدیکتر شدن به غرب زیادتر خواهد شد، چون سنت برخاسته از زمان و مکان است و این زمان و مکان خاص، به سنت خاص خود نیاز دارد. نزدیکی به غرب، یعنی فاصله گرفتن از این زمان و هرچه نزدیکتر باشد، فاصله و بحران بیشتر خواهد بود.
جهانی شدن و جهانی کردن، یعنی مسلط کردن زمان غربی بر زمانهای غیرغربی، پس بحران زمانی، آرامش جامعه غیر غربی را خواهد گرفت.
زمان غربی سریع است، چون زمان غربی تابع عقلانیت ابزاری حرکت در سطح و جهان مادی صرف است و به عکس جهان شرقی که زمان جهان ملکوتی و بالاتر را دارد و زمان آن نسبت به این جهان کند است (مثل یک روز قیامت در مقابل پنجاه هزار سال این دنیا.
گرفتن زمان غربی، یعنی رها کردن اعتقادات دینی؛ به همین دلیل، جهانی شدن با اعتقادات دیگر کشورها برخورد مستقیم خواهد داشت.
ورود زمان غربی موجب میشود که تاریخ و نگرش تاریخی در آن جامعه دچار اختلال شود. چون تاریخ با توجه به زمان فعلی یک جامعه تفسیر میشود و با یک اضافه هرمنوتیکی سعی میشود، جوامع ما قبل زمان فعلی که براساس حدس و یا شهود رخ میدهد، فهمیده شود؛ پس جامعه جهانیشده غیرغربی (با فرض امکان) جامعهای با نگرش کج و معوج تاریخی است.
چون زمان و مکان به هم پیوستهاند، هیچ مکانی بدون حرکت و هیچ حرکتی بدون زمان نیست ؛ پس هیچ مکانی بدون زمان نیست و چون زمان دچار بحران میشود، مکانی نیز دچار بحران میشود؛ به عبارتی چون تاریخ دچار بحران میشود، جغرافیا نیز بحرانی میشود؛ پس باطل شدن جغرافیا توسط فرآیند جهانی شدن چنین باطنی دارد.
بحرانی شدن جغرافیا، نتیجه مصادره مکان به نفع مکان غربی است؛ یعنی متنفر شدن از یک جغرافیا و عاشق شدن به جغرافیای دیگر.
مهاجرت از این جغرافیا به جغرافیای دیگر نتیجهای طبیعی است پس یکی از دلایل اصلی مهاجرت نخبگان علمی و مالی کشورها غیر غربی به غرب و از کشورهای اروپایی به امریکایی همین نکته است.
به دلیل همین، تنفر از زمان و مکان یا تاریخ و جغرافیای خود و در پی آن جذب به سوی تاریخ و جغرافیای دیگر، تنفر از فرهنگ خود یا فرهنگ گریز سعی در اخذ فرهنگ غربی و امریکایی، با همه ابعاد آن میشود که این جریان از نخبگان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی (در سطح نخبگی) آغاز و تا مردمان روستاها جریان مییابند و حتی اقشار سنتگرای جامعه، مثل روحانیت را هم طی خواهد کرد.
نسخه روانی یا روان شناختی این فرایند این است که در تاریخ و جغرافیای مبدأ(فرهنگ خودی) یک نوع حالت وارفتگی و افسردگی اجتماعی به وجود میآید که انسانها دست به هیچ کاری نمیزنند، چون به نظر این انسانها کار کرده در این جغرافیا و تاریخ به جایی نمیرسد؛ پس از مدیریت جامعه تا پائینترین سطح اجرایی جامعه، دچار مشکلات افسردگی و وارفتگی میشوند که از زمان ناصرالدین شاه قاجار تا حال این مسئله ادامه دارد.
تنها راه نجات چنین جوامعی از این وضعیت، شناخت زمانی و مکانی جامعه است؛ پس زمانشناسی اجتماعی و برنامهریزی جامع برای شناخت آن بسیار حیاتی است و گرنه هر حرکتی که به این دقت انجام نشده است، سبب تشدید بحران خواهد شد؛ مثل برنامهریزی توسعه در ایران یا نوشتن دائرة المعارف یا دانشنامه و یا ترجمه کتاب و یا سیاستگذاری و برنامهریزیهای دانشگاهی و حوزوی. همه سؤال این است که در چه زمانی و چه مکانی زندگی میکنیم؟
چشماندازهای جغرافیایی در عصر جهانی شدن
دولتهای ملی: مرزها و قومیتها
تضعیف دولتهای ملی، کمرنگ شدن مرزهای بینالمللی، افول تدریجی حاکمیت و ایجاد مجدد دولت ـ شهرها پدیدههایی است که جغرافیای سیاسی جهان را که براساس نظام بینالملل شکل یافته است، در آینده دچار دگرگونی خواهد ساخت.
تاکنون اهمیت دولتهای ملی به اندازهای بوده است که برخی صاحبنظران، حیات و مرگ انسانها را در چهارچوب آن شناسایی میکردند. دکتر سیفزاده در کتاب خود تحت عنوان “نظریههای مختلف در روابط بینالملل” مینویسد: «این اقتدار دولت ملی است که میتواند دستور مرگ کسی را صادر کند یا برعکس، بدون کوشش شخصی، وجود وی را در کنف حمایت خود حفظ کند.وقتی شخصی هیچ ملیتی را نپذیرد یا هنگامی که انسان در جهان، چیزی جز ماهیت وجودی خود نداشته باشد، اولین پیششرط حیات خود را نیز از دست میدهد؛ یعنی شناسایی توسط هموطنانش، تولد یا زندگی یا مرگ انسان بدون شناسایی رسمی از سوی یک دولت ملی امکان ندارد». او میافزاید: «انسان امروز جز در صورت مهاجرت به نقاط قطبی یا ستارگان، راه فراری از نفوذ دولت ملی ندارد». (1)
شکلگیری اولیه دولتهای ملی از سال 1648 و به دنبال “عهدنامهی وستفلن” آغاز شد. ویژگی اصلی آن که در قرن شانزدهم در اروپا شکل گرفت، گرایش به این سمت بود که دولت (یا دولت ـ ملت) تبدیل به یک شکل سیاسی عام گردد و نظام بینالدولی در سطح جهان بسط یابد. استحکام کلی نظام دولت ـ ملتها در سدههای شانزدهم و هفدهم تا اندازهای تابع شرایط خاص حاکم بر اروپای غربی بود. یک همگنی نسبی فرهنگی نیز وجود داشت که مشخصهاش همگرایی در خور توجه اعمال و عادتهای زبانی، خانوادگی، قانونی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی بود. این شرایط، گسترش این شکل از سازمان دولتی را در چارچوب منطقه تسهیل کرد و به جابهجایی مجدد جمعیت سرزمین میان دولتها کمک نمود.
سالهای پایانی قرن بیستم سالهایی بود که همهی واحدهای سرزمینی در لوای دولتهای ملی هویت یافت، اما درست به موازاتی که حتی مناطق بیطرف میان برخی کشورها که خارج از حاکمیت دولتها بود با توافقهایی تحت حاکمیت دولتهای همجوار درمیآید، تأثیر پیشرفت جهانی شدن بر کاهش نقش مرزها نیز معلومتر میشود و در نتیجه اقتدار دولتهای ملی با سؤال مواجه میگردد. فرایند جهانی شدن مراحل اولیه را با شتاب طی میکند و اثرات خود را بر پدیدههای مختلف از جمله پدیدههای جغرافیایی ـ سیاسی نشان میدهد.
از پیامدهای مهمی که جهانی شدن بر پدیدههای جغرافیایی ـ سیاسی دارد، سه موضوع تضعیف دولت ـ ملتها، تقویت هویتخواهیهای قومی و کاهش نقش مرزهای جغرافیایی است که به وضوح دیده میشود.
با این حال برخی سپری شدن دورههای دولت ـ ملتها را نمیپذیرند و معتقدند دولت ـ ملتها قدرتهای زنده و پویایی هستند که جهانی شدن تأثیری بر تضعیف آنان ندارد.
«گیدنز» در پاسخ به این سؤال که آیا در حالت جهانی شدن، ملتها اهمیت خود را از دست میدهند میگوید: “کسانی که معتقدند دوران دولت ـ ملت سپری شده اشتباه میکنند. دولت ـ ملتها هنوز قدرت زنده و پویایی هستند. حتی به جهاتی میتوان گفت که دولت ـ ملتها نه تنها تضعیف نشدهاند بلکه اهمیت بیشتری یافتهاند. تا چند سال پیش پدیدههایی دیگر مانند امپراطوریها در مقابل دولت ـ ملتها قرار داشتند. شوروی یک نوع امپراطوری بود. در قرن بیستم امپراطوریهای مختلفی وجود داشت، اما اکنون همهی اشکال امپراطوری بهغیر از امپراطوری امریکا از بین رفتهاند. همهی کشورها دولت ـ ملت شدهاند و این تحولی بزرگ است”.او در ادامه بیان میدارد: «امروزه برای اولین بار دولت ـ ملت یک پدیدهی جهانی شده است، زیرا تا آنجا که من میدانم تنها قطب جنوب یا هر دو قطب دولت ـ ملت نیستند، انا آنها هم تا حدی مدعی بخشی از سرزمینی هستند که ملت نامیده میشود و مرزهای ملی دارند».
در ادامه گیدنز با طرح معیارهایی تلاش نموده تا قدرت دولت ـ ملتها را فراتراز رقبای خود یعنی شرکتهای بزرگ جهانی نشان دهد ولی هیچیک از معیارهای ذکر شده در استدلال وی، حاکی از قدرتمند بودن دولت ملی نیست. وی میگوید: “دولت ـ ملتها از رقبای خود در نظام جهانی یعنی شرکتهای چند ملیتی مهمتر هستند. برای مثال، اکسون یکی از بزرگترین شرکتهای چندملیتی در دنیاست. که درآمد آن در سال بیشتر از 9 یا 10 کشور جهان است. چنین شرکتی یک سرمایهگذار جهانی است با این وجود، قدرت این شرکتهای بزرگ به اندازه دولت ـ ملتها خصوصاً ملتهای بزرگ نیست، به این علت که مرزها هنوز دارای سرزمین هستند در حالی که شرکتها فاقد آن میباشند. دولت ملتها به قدرت نظامی و کنترل ابزار زور دسترسی دارند، در حالی که شرکتها اگر هم به آن دسترسی داشته باشند به صورت غیرمستقیم است. ملتها هنوز مشمول اجرای چارچوبهای قانونی هستند و این چارچوبهای قانونی در عملکرد شرکتها موثر است. بنابراین نتیجه میگیریم دولت ـ ملتها هنوز بسیار مهم هستند”.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 33 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید