اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)


تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه9

 

فهرست مطالب

 

مقدمه

دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )

بدون تردید در میان زنان و بانوان اسلامی  ، فاطمه زهرا ( ع ) محبوبترین چهره دینی ، علمی ، ادبی ، تقوایی و اخلاقی در میان مسلمانان و دیگر مردم جهان به شمار می رود . شخصیت فاطمه زهرا ( ع ) سیده نساء العالمین ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگویی تام و تمام برای تمام زنان عاشق عفت و فضیلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسین ( ع ) سرور شهیدان تربیت یافتند ، و نیز زینب کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنوری و حق طلبی که پیام حسینی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ریا و پستی و دنیاپرستی را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد . کیست که نداند که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران ، سهم بسیار زیادی  دارد ، و فاطمه زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون تقوای خانوادگی  به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه یگانه دختر بازمانده پیغمبر ( ص ) از خدیجه کبری  می باشد . چه بگویم درباره پدری که پیغمبر خاتم و حبیب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سیه کاری بود ؟ چه بگویم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی  او نیست ؟ و فصیحان و بلیغان جهان در توصیف سجایای او عاجز مانده اند ؟ و اما مادرش خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیفترین زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامی نخستین زنی که به پیامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ایمان آورد و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت - در راه پیشرفت اسلام - کریمانه بذل کرد . درجه وفاداری خدیجه ( ع ) نسبت به پیامبر ( ص ) را در بذل مال و جان و هستی اش ، تاریخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پیامبر اکرم نیز تا خدیجه زنده بود زنی دیگر نگرفت و پیوسته از فداکاریهای او یاد می کرد . از عایشه ، زوجه پیامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : " احترام هیچ یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید . رسول الله ( ص ) پیوسته از او به نیکی یاد می کرد و به حدی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند خدیجه نبوده


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)

تحقیق در مورد زندگی وسیمای حضرت امام مهدی القائم

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد زندگی وسیمای حضرت امام مهدی القائم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگی وسیمای حضرت امام مهدی القائم


تحقیق در مورد زندگی وسیمای حضرت امام مهدی القائم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه15

 

فهرست مطالب

 

بخش اول:                                                           صفحه

  • معرفی امام مهدی                                                      3
  • میلاد امام مهدی                                                         3
  • پنهان بودن میلاد امام حجت (ع)              4
  • روزگار امامت حجت (ع) چگونه آغاز شد.           5
  • خدا داناتراست براینکه رسالت خویش را کجا قرار دهند. 6
  • غیبت صغری                                         6
  • شمایل وصفات امام مهدی (ع)              7
  • رسول خدا اوصا ف مهدی (ع) را چنین بیان می فرماید:
  • امام علی (ع) نیز درتوصیف قائم (ع) چنین فرماید:
  • امام حسین (ع) اوصا ف مهدی را چنین بیان می فرماید:
  • امام رضا (ع) نیزاوصا ف مهدی را چنین بیان می فرماید:

 

بخش دوم:

     1) مهدی (ع) در آیات وروایات                                           9

     2) مسأله طول عمر                                                          9

     3) آیا امام مهدی (ع) زنده است؟                                          9

     4) مهدی حجت شاهد                                                        11

     5) امام حجت درکتابهای آسمانی                                                  11

 

بخش سوم:

     -) نشانه های ظهورمهدی (ع)                                            13

 

بخش چهارم:

     -) سخن آخر                                                                  15

 

 

 

 

 

 

 

                                                       (2)                                                       


بخش اول

1) معرفی امام مهدی:

    پدرش امام حسن بن علی بن محمد بن موسئ بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب(درود خداوند بر تمامی انان باد) بودئمادرش کنیزی   ترک و از سلاله پاکی بود که با اوصیای عیسئ بن مریم (ع) پیوند می یافت. نام این کنیز نر جس یا صیقل بود. او پیش از ازدواج با امام حسن (ع) در کشور خود، به خاطر خوابی که دیده بود، اسلام آورد وهنگامی که طلایه داران سپاه اسلام به دیارش هجوم بردند خود را تسلیم انان کرد تا تقدیر او را به خانه امام عسگری (ع) بیاورد و مام حجت خدا گردد.

2) میلاد امام مهدی‹‹عج››:

    در شب نیمه شعبان سال 255 هجری ودر شهر سامراء پایتخت خلافت در روزگار معتصم عباسی، امام حجت (ع) چشم به جهان گشود.

     ولادت او را شواهدی بود که نشان می داد خداوند برای این نوزاد با سعادت چه اثری بر زندگی بشری تقدیر کرده است.

     با هم به سخنان حکیمه دختر امام محمد بن علی (ع) وعمه امام حسن (ع) گوش فرا داریم وماجرای ولادت ان حضرت را از زبان او بشنویم:

     ابومحمد حسن بن علی (ع) مرا خواست وگفت : حکیمه! امشب نزد ما افطار کن. امشب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالئ حجت را دراین شب اشکار فرماید. او حجت خدا بر زمین است.

     حکیمه گوید: پرسیدم مادراین نوزاد کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدایت گردم! نشانی ازحمل در نرجس نمی بینم. فرمود: همین است که با تو گفتم.

     حکیمه گوید: به خامه آن حضرت آمده سلام دادم و نشستم. نرجس آمد کفش ازپای من دراورد وگفت :ای بانوی من وبانوی خانواده ام امشب چگونه ای؟ به او گفتم: تو بانوی من وبانوی خانواده منی گفت: چنین نیست. سپس کفت: عمه چه شده است ؟ به او گفتم: خداوند متعال امشب تو را فرزندی عطا خواهد کرد که در دنیا و آخرت سرور است... حکیمه گوید: نرجس از شنیدن این سخن خجل شد وشرم کرد. چون نمازرا گزاردم، افطار کردم به بستر رفته خوابیدم. شب برای خواندن نمازازجا برخاستم. نرجس خفته بود ونشانی ازوضع حمل نداشت. نمازگزاردم وبه تعقیبات نمازپرداختم وآنگاه دوباره خوابیدم. پس از لحظه ای مضطرب برخاستم واو را دیدم که خوابیده. سپس بر خاست و نماز گزارد و خوابید. حکیمه گوید؛ برای اینکه ببینم سپیده دمیده یا نه بیرون آمدم. دیدم که هنوز فجر اول است. نرجس خفته بود. درباره سخن ابومحمد(ع) دچار تردید شدم که ناگاه حضرت از جائی که نشسته بود با صدای بلند به من بانگ زد:‹‹عمه شتاب مکن! هنگام وعده نزدیک است››. حکیمه گوید: نشستم سورههای الم سجده ویاسین را قرائت کردم.

 

                                             

                                                         (3)                                                  

 

    دراین حال بودم که ناگهان نرجس مضطرب از خواب بیدار شد. به طرف او جستم ونام خدا را بر او بردم وانگاه پرسیدم: ایا چیزی احساس می کنی؟ گفت :اری عمه. گفتم:روح و دل خویش را فراهم آر(دل قوی کن واستوار باش). این همان چیزی است که با تو گفته بودم. مرا سستی فرا گرفت واو را زایمان. ناگهان متوجه سرورم (امام زمان ‹‹عج››) شدم. از نرجس پرده بر گرفتم. دیدم نوزاد به دنیا آمده وسجده گاه های خویش اندامهایی که به هنگام سجده بر زمین می نهند را بر زمین نهاده ودرحال سجده است. اورا در اغوش گرفتم. دیدم (برخلاف سایر نوزادان)تمیز وپاکیزه است.

    دراین هنگام ابومحمد(ع) مرا بانگ زد :عمه! پسرم را نزد من بیاور. اورا خدمت امام (ع) بروم. امام دست زیررا نها و پشت بچه گرفت و پاهای او را روی سینه خود گذارد وسپسزبان در دهانش گرد انید و دست بر چشمان و مفصلهای بدن نوزاد کشید.

    ازابراهیم صحابی امام حسن عسکری (ع) نقل است که گفت:

    ‹‹مولایم ابومحمد (ع) چهارقوچ برایم فرستاد ونامه ای نیزبه من نوشت :

    بسم اﷲ الرحمن الرحیم. این قوچ ها به خاطر(ولادت) فرزندم محمدالمهدی است. ازآنها با لذت بخورو هرکه ازشیعیان ما را دیدی بدو نیز بخوران››.

3) پنهان بودن میلاد حجت (ع):

    ولادت امام زمان (ع) بدین گونه انچام پذیرفت و به خاطرشرایط سیایسی دوران درزیرپرده ضخیمی از کتمان پوشیده ماند . امام حسن عسکری (ع) تولد فرزند خوش را جزخواص اضحاب خود درمیان ننهاد. در روایتی از کتاب غیبت ازعده ای از اصحاب امام عسکری نقل شده است که گفتند:

    ‹‹نزد ابو محمد حسن بن علی (ع) گرد امده بودیم و ازوی درباره حجت و پیشواب پس ازاو پرسش می کردیم. درمجلس او چهل مرد حضورداشتند. عثمان بن سعید بن عمرعمری دربرابرآن حضرت برپا خاست وگفت: فرزند رسول خدا (ص)! می خواهم درباره مطلبی ازشما سوال کنم که خود بدان داناتر ازمنی. امام به اوفرمود: کسی بیرون نرود. هیچ کدام ازما بیرون نرفتیم. تا پس ازساعتی که امام، عثمان را با صدای رسا آوازداد: عثمان روی پاهایش برخاست. امام فرمود: آیا شما را به خاطر مطلبی که آمده اید، آگاهی دهم؟ همه گفتند:آری ای فرزند رسول خدا ! فرمود: شما امده اید تا درباره حجت پس ازمن پرسش کنید:همه کفتند: آری. ناگهان پسری را دیدم مثل پاره ماه، شبیه ترکسی به ابومحمد!                                             
فرمود: این پس ازمن پیشوای شماست و جانشین من برشما. اورا فرمان برید وپس ازمن به تفرقه دچار نشوید که دردین خویش به هلاکت افتید. بدانید که شما پس ازاین روزاورا نخواهید دید تا عمرش تمام گردد وکامل شود. ازعثمان بن سعید آنچه را می گوید بپذیرید و فرمان اورا اطاعت کنید که او جانشین امام شماست وکاربه دست اوست.

                                                      (4)

 

4) روزگار امامت حجت (ع) چگونه آغازشد؟

    خلفای عباسی بنابرعادت معمول خویش، هرگاه فرصتی برای کشتن اولیاء الله میافتند، فوراً آنها را به زهرازپای درمی آوردند. معتصم نیز امام حسن عسکری (ع) را به زهر شهید کرد وسپس درصدد یافتن فرزند آن حضرت برآمد تا اورا نیز ازمیان بردارد وبه خیال خویش دنباله امامت را نیست ونابود گرداند.

    معتصم عده ای را به خانه امام فرستاد تا هر که وهرچه درآنجاست توقیف کنند.

    ماجرا را اززبان احمد بن عبدالله بن یحیی بن خاقان پسروزیرمعتصم دنبال می کنیم چون امام حسن عسکری (ع) بیمارشد، پدرم به من پیغام داد که ابن الرضا (ع) بیمار شده. آنگاه خود همان لحظه سوارشود و به دارالخلافه رفت وسپس با پنج نفر ازخدام امیرالمؤمنین شتابان باز گشت. همه آنان ازافراد مورد وثوق و خواص خلیفه بودند. یکی ازآنها هم نحریربود. پدرم به آنها دستورداده بود درخانه حسن بن علی باشند واوضاع واحوال اورا زیرنظربگیرند. همچنین درپی عده ای ازپزشگان فرستاده بود و به آنان دستور داده بود که درخانه حسن بن علی رفت وامد کنند وهربام وشام از او پرستاری و مراقبت کنند.

    چون دو روزازاین ماجرا گذشت کسی نزد پدرم آمد وبه وی خبرداد که آحضرت (بیماریش شدت یافته) ضعیف شده است. پدرم سوارشد وبه خانه آن حضرت رفت و به پزشگان دستورداد بخوبی آن حضرت را تحت نظر بگیرند. هم چنین درپی قاضی القضات فرستاد وبه دستورداد که پیش او بیایند وده تن ازکسانی را که به دین وامانتداری و پرهیزگاری آنان مطمئن است، انتخاب کند وباخود بیاورد. آنگاه تمام آنها را به خانه حسن (ع) فرستاد وبدیشان تکلیف کرد که شبانه روزهمانجا بمانند. آنها درآنجا بودند تا آنکه حسن (ع) درکذشت.(مرگ او) چند روزگذشته ازماه ربیع الاول سال 260 واقع شد. با مرگ اوسامراء یکصدا ناله برمی آورد که ابن الرضا مرد.

    خلیفه عده ای را به خانه آن حضرت فرستاد تا خانه واتاقها را بازرسی کنند وهرآنچه در حانه است مُهر نمایند ونشان فرزند آن حضرت را بجویند. همچنین زنانی آوردند که ازحمل وآثارآن آگاه بودند. زنان پیش کنیزان امام رفته، یکایک آنها را معاینه کردند یکی ازاین زنان ازاعا کرد که در میان این کنیزها، کنیزی است که نشانه حمل با خود دارد. از این رو دستور دادند آن کنیزرا دراتاقی نگه دارند. نحریرو یارانش ونیز زنانی که با اوبودند مأمورمراقبت ازاین اتاق شدند.

    سپس احمد بن عبداﷲ در ادامه گفتارخویش گوید:

    آنان که مأمورمراقبت ازآن کنیزکه گمان می کردند بارداراست، بودند، دوسال واندی وی را زیرنظرگرفتند تا آنکه به تشخیص اشتباه خود پی بردند. سپس میراث حسن (ع) میان مادر و برادرش، جعفر، تقسیم شد ومادرش وصیت او را ادعا کرد واین امرنزد قاضی ثابت شد.

    سپس وی ماجرای مخالفت جعفربا وصایا را نقل کرده تا آنجا که گوید:          

                                              (5)

 

    ‹‹ بیرون آمدیم، وضع برهمین منوال بود، وخلیفه تا امروزدر پی جُستن نشانی از فرزند حسن بن علی (ع) است››.

    بدین گونه قدرت جاهلی واستکباری می کوشید، ریشه های امامت را ازبیخ برکند وحرکت اصیل مکتبی را دستخوش نابودی سازد اما به مقصود خود نایل نیامد که دست خداوند بر فرازدستان آنها بود.

5) خدا دانا تراست بر اینکه رسالت خویش را کجا قرار دهد؟

    امام حجت را عمویی بود که جعفرنام داشت. این جعفرادعا می کرد که امامت پس ازبرادرش امام حسن عسکری (ع) حق اوست. بنابراین همین ادعای باطل وی مردم را به خود می خواند و حتی دررسیدن به مقصود خویش به قدرتهای ستمگرا متوسل می شد تا ازآنها کمک ب


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگی وسیمای حضرت امام مهدی القائم

دانلود مقاله حضرت مهدی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله حضرت مهدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 


سالهاست که در برابر غفلت بشر نسیمی وزیدن گرفته است که برای درک لحظات فرحبخش آن می بایست در معرض آن
قرار گرفت و همگان را بدان دعوت کرد، به عبارت زیبای انجیل :کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید، مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید. (لوقا-12: 40-35) وزش این نسیم را همگان احساس
می کنند حتی آنان که تداوم آن را قرین با به هم ریختگی بساط شعبده و دروغ و سلطه خویش می دادند.
"موعود ادیان " نه یک پندار و یک خرافه و نه حاصل و محصول روزگار سخت زندگی وعکس العمل های روانی و احساسی، بلکه واقعیتی است که ریشه در جان انسان دارد. همواره دشمنان بشر و استعمارگران و سرمایه داران طالب قدرت و سیطره، سعی در نفی و انکار ایده "انتظار فرارسیدن روز مقدس ظهور موعود ادیان" و لوث کردن این امر با مفروضاتی بی پایه و اساس کرده اند تا حقیقت و واقعیتی بزرگ و انسان ساز را خرافه ای ضعیف جلوه گر سازند و از این طریق امکان ادامه ی حیات و سیطره ی خود را فراهم نمایند.
اگر بخواهیم عصاره ی تمام آراء موجود درباره ی >منجی و موعود ادیان < و آنچه را که جملگی منتظران موعود بر آن متفق اند، در چند کلمه خلاصه کنیم جز این سه امر بدست نمی آید: رویکرد معنوی به عالم؛ عدالت فراگیر؛ و کوتاه شدن دست ابلیس از همه ی ساخت های فکری، فرهنگی و مادی حیات انسان. این سه امر امروزه در وجود انسانها مبدل به آرزو و میل گشته است.امروزه ذهنیت بشر، آماده است که بفهمد، بداند و یقین کند که انسان والایی خواهد آمد و بشریت را از زیر بار ظلم و ستم نجات خواهد داد.
ای قلم درحرفهایت اثری نیست برای من از آشنا خبری نیست
ای خدااین جمعه هم آمد ورفت از یوسف فاطمه خبری نیست
مهدویت در شیعه :
در روایت آمده است که امام زمان (عج) فاصله‌های طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد. در روایت داریم که در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنه‌ای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتی است که ما به آن معتقدیم و همة ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ کس به اندازة شیعه، راجع به آن جامعة آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته‌ است. و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشته‌اند. شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز می‌داند، روش حکومت او را توصیف کرده است و شاید در هیچ مکتب دیگری چنین نباشد. شما در اُپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را می‌بینید، ولی هیچ جا به اندازة منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرف‌ها، شعارها و نحوة انقلاب و حاکمیتش بحث نشده است. هدف عمدة نظام لیبرال سرمایه‌داری که می‌گوید ما با “مدینة فاضله”سازی و مسیانیزم، با بنیادگرایی دینی، با رادیکالیزم انقلابی، با فوندامنتالیزم و با ایدئولوژی، مخالفیم. و با هر نوع اصول‌گرایی،‌ حتی غیردینی آن مبارزه می‌کند، این است که در افکار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاه‌های شرقی و اسلامی،‌ در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید که عجب!! پس مدرنیتة سرمایه‌داری، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افکار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!! آنها می‌خواهند بگویند که هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. می‌گویند این جا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پائین بیایند. توجه داشته باشید نمی‌گویند که همة بشریت در سطح ما زندگی کنند و امکانات مردم آمریکا را در اختیار داشته باشند. که اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابری‌ها بردارند. چون اگر معنی” جهانی شدن“ این باشد که توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یکسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن که آنان می‌طلبند به معنی” آمریکایی شدن“است؛ جهانی شدن از نوعی که در رأسش، سرمایه‌داران حاکم بر آمریکا باشند و بقیة بشریت، قاعدة آن هرم باشند
در روایت داریم مهدی (عج) با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانی به حاکمیت و عدالت جهانی دست خواهد یافت ایشان با مسیحیان به وسیلة انجیل حقیقی و با یهودیان به تورات حقیقی احتجاج و استدلال می‌کند و برای هیچ کس، عذر و بهانه‌ای نمی‌گذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد می‌شوند و آنها که لجاجت می‌کنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند بود.
پس یک خط در نگاه به آیندة انسان و نگاه به تاریخ است که در غرب، از آن تعبیر به “مسیانیزم و فتوریزم” کردند و آن را با همین کوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یک موجود ذی‌شعور، هدایت می‌شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوش‌‌بین و معتقد است که از پس همة ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها و دروغ‌هایی که به بشرگفته‌اند و می‌گویند، خورشید “حقیقت و عدالت”،‌ طلوع خواهد کرد و خدا، انسان را با ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومی وجود دارد که از طرف تفکر لیبرال و سرمایه‌داری و هژمونی غرب، امروز در دنیا به آکادمی‌ها و دانشگاه‌ها پمپاژ می‌شود و در سطح افکار عمومی دنیا، به زور تبلیغات، القا می‌شود و نفی ایدة “غایت تاریخ” است. وقتی می‌گوییم “غرب”، مردم مغرب‌زمین، مراد نیستند. مردم مغرب‌زمین، آنها که مذهبی و مسیحی‌اند به “موعود”، معتقدند و علی‌رغم همة بمباران‌هایی که علیه فطرت آنان اعمال شده‌ - ولو یک قشر اقلیت در غرب، در آمریکا و اروپا هستند – ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ کرده‌اند. من به یادم می‌آورم که با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از کلیسایی که بسیار معظم و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت کلیسای تودرتو بود، رفتیم در سالن کلیسا یک دختر دانشجوی آمریکایی را دیدم ایستاده، نی می‌زند و اشک می‌‌ریزد، ما رفتیم و شاید ساعتی بعد که برگشتیم این دختر را دیدم که همچنان ایستاده و نی‌ می‌نوازد. صبح یکشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسیدم که تو را چه می‌شود؟ گفت: نذر کرده که در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یکشنبه، تا زنده است، بر در کلیسا، نی‌ بزند. این جامعه‌ای است که معنویت،‌ انسانیت و عدالت را در آن، شبانه‌روز بمباران می‌کنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبی دانشجو، در قلب واشنگتن برنمی‌آیند. پس وقتی از غرب، سخن می‌گویم، منظور من، مردم عادی، ناآگاه و سادة مغرب‌زمین، به خصوص محرومین که حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست. مراد “هژمونی سرمایه‌داری لیبرال” و حاکمیت هسته‌های سرمایه‌داری یهود است که امروزه بر آمریکا و از طریق آمریکا بر دنیا حکومت می‌کنند، همان‌ها که در انتخابات اخیر که مملو از تقلب بود برای انتخاب یکی از این دو نفر، که هر دو هم حافظ منافع آن هستة سرمایه‌داری هستند، خرج مغزشویی افکار عمومی کردند
مهدویت در ادیان اللهی :
انتظار ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى، و امید به آینده و استقرار صلح و عدل جاویدان، امرى فطرى و طبیعى است که با ذات و وجود آدمى سر و کار داشته و با آفرینش هر انسانى همراه است و زمان و مکان نمى شناسد و به هیچ قوم و ملّتى اختصاص ندارد.
از این رو، همه افراد طبق فطرت ذاتى خود مایلند روزى فرا رسد که جهان بشریّت در پرتو ظهور رهبرى الهى و آسمانى و با تأیید و عنایت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات یافته، شور و بلوا در جهان پایان پذیرد و انسانها از وضع فلاکت بار موجود نجات یابند و از نابسامانى و نا امنى و تیره روزى خلاص شوند و سرانجام به کمال مطلوب و زندگى شرافتمندانه اى نایل آیند.به همین دلیل، در تمام ادیان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحى که در آخر الزمان ظهور خواهد نمود و به جنایتها و خیانتهاى ضد انسانی خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانى را بر اساس عدالت و آزادى واقعى بنیان خواهد نهاد سخن به میان آمده و تمام پیامبران و سفیران الهى در این زمینه به مردم با ایمان جهان، نویدهایى داده اند.
در این زمینه، یکى از نویسندگان معروف چنین مى نویسد:
« موضوع ظهور و علایم ظهور، موضوعى است که در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهمیّت خاصّى است. صَرفِ نظر از عقیده و ایمان که پایه این آرزو را تشکیل مى دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشریّت، و طالب تکامل معنوى وقتى که از همه نا امید مى شود، و مى بیند که با وجود این همه ترقّیات فکرى و علمى شگفت انگیز، باز متأسّفانه، بشریّت غافل و بى خبر، روز به روز خود را به سوى فساد و تباهى مى کشاند و از خداوند بزرگ بیشتر دورى مى جوید، و از اوامر او بیشتر سرپیچى مى کند; بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مى شود، و از او براى رفع ظلم و فساد یارى مى جوید.
از این رو در همه قرون و اعصار، آرزوى یک مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خداپرستان وجود داشته است. و این آرزو نه تنها در میان پیروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتى و یهودى و مسیحى و مسلمان، سابقه دارد، بلکه آثار آن را در کتاب هاى قدیم چینیان و در عقاید هندیان، و در بین اهالى اسکاندیناوى و حتّى در میان مصریان قدیم و بومیان و حتّى مکزیک و نظایر آنها نیز مى توان یافت».
آرى! عقیده به ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى در پایان جهان، یکى از مسایل بسیار مهمّ و حسّاسى است که نه تنها در آیین مبین اسلام، بلکه در همه ادیان آسمانى، و نه تنها در میان پیروان ادیان و مذاهب بلکه در نزد بسیارى از مکاتب مختلف جهان سابقه دیرین دارد، و تمامى پیروان ادیان بزرگ عالم از مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان گرفته تا پیروان مکتب هاى الحادى، همه و همه بدان عقیده دارند
.علایم و شرایط ظهور :
مقصود از شرایط ظهور ، همان شرایطی است که تحقق روز موعود متوقف بر آنهاست و گسترش عدالت جهانی به آنها وابستگی دارد و می‌توان تعداد شرایط را چهار چیز دانست :
شرط اول : وجود طرح و برنامه عادلانه کاملی که عدالت خالص واقعی را در بر داشته و بتوان آن را در هر زمانی و مکانی پیاده کرد و برای انسانیت سعادت و خوشی به بار آورد وتضمین کننده سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد .
شرط دوم : وجود رهبر و پیشوای شایسته و بزرگ که شایستگی رهبری همه جانبه آن روز را داشته باشد .
شرط سوم : وجود یاران هکار و همفکر و پایدار در رکاب آن رهبر واحد .
شرط چهارم : وجود توده‌های مردمی که در سطحی کافی از فرهنگ و شعور اجتماعی و روحیه فداکاری باشند ، تا در نخستین مرحلة موعود ، گرو‌ه‌های اولیه ، پیرامون حضرت مهدی (عج) را تشکیل دهند .
تفاوت شرایط و علایم ظهور :
1. وابستگی ظهور به شرایط یک نوع وابستگی واقعی و به نشانه‌ها و علایم از جهت کشف و اعلام است .
2. علایم ظهور چند رویداد و حادثه است که گاهی به ظهور پراکنده پدید آمده و تنها ارتباط واقعی میان آنها و ظهور ، تحققشان پیش از ظهور است .
3. لزومی ندارد نشانه‌ها در یک زمان واقع شوند بلکه یک نشان در یک زمان پدید می‌آید و پایان می‌پذیرد و گاهی بصورت تصادفی چند نشانه با هم اتفاق می‌افتند ولی شرایط با یکدیگر مرتبط بوده، و در آخر کار موجب ظهور می‌گردند ، شرایط به تدریج بوجود آمده و آنچه ایجاد می‌شود استمرار یافته از بین نمی‌رود .
4.تمامی نشانه‌ها پیش از ظهور ظاهر گشته و از بین میروند اما شرایط به طور کامل بوجود نمی‌آیند مگر در زمان نزدیک به ظهور یا هنگام وقوع آن و ممکن نیست از بین بروند .
5. علایم (نشانه‌های) ظهور قابل شناسایی است و می‌شود فهمید کدامیک موجود شده و یا نشده است اما شناخت شرایط ساده نیست بدلیل اینکه از وجود تعداد افرادی آزموده و در عین حال با اخلاص در سطح جهان آمار خاصی در دست نیست
فوایدعلایم ظهور:
1.جنبه تشریفاتی و جلیل دارد
2.اعلام خطر و جنگ به دشمنان و ایجاد رعب وحشت در میانشان
3. مژده و بشارت به منتظرین و طالبین وصال جهت تسکین و از بین رفتن ترسشان .
شرایط ظهور :
همان شرایطی که تحقق روز موعود وگسترش عدالت جهانی متوقف برآنهاست:
1- وجود طرح وبرنامه ی عادلانه کاملی که عدالت خالص واقعی را در بر داشته باشد .
2- وجود رهبر و پیشوای شایسته وبزرگ که شایستگی رهبری همه جانبه آن روز را داشته باشد.
3- وجود یاران همکار و همفکر وپایدار در رکاب آن رهبر واحد.
4- وجود توده های مردمی که در سطحی کافی ازفرهنگ و شعور اجتماعی وروحیه فدا کاری باشند تا در نخستین مرحله موعود
گروههای اولیه پیروان حضرت مهدی(عج) را تشکیل مئ دهند.
عقیده به مهدى موعود:
عقیده به مهدى موعود - سلام‏اللَّه علیه - عقیده‏اى است که ادیان آسمانى نوعاً پذیرفته‏اند. شیعه معتقد است در ذیل تاریخ بشر فردى براى اصلاح جهان قیام مى‏کند و در این قیام هم موفق خواهد شد. این عقیده را اهل سنت هم دارند، فقط با این تفاوت که شیعیان رهبر این انقلاب را فرد معینى مى‏دانند که فرزند بلافصل امام حسن عسکرى‏علیه السلام است و در تاریخ 255 یا 256 هجرى متولد شده است و در حال غیبت به سر مى‏برد. اهل سنت مى‏گویند این فرد بعداً متولد مى‏شود. در مورد این عقیده که عقیده بسیار مهمى است، مسائل فراوان است من درباره روزى که حکومت واحد جهانى تأسیس و صالحان وارث زمین مى‏گردند و مسؤولیتى که مسلمانان و مخصوصاً شیعیان در این زمینه دارند و همچنین مسؤولیت سنگین روحانیت شیعه صحبت مى‏کنم.
سخن من در سه قسمت است:
اول: ترسیم و تصویر دورنمایى از حکومت جهانى حضرت مهدى(عج).
دوم: این‏که حضرت چگونه این حکومت جهانى را به دست مى‏آورد و چگونه موفق و پیروز مى‏شود؟
سوم: آیا ما درباره این حکومت مسؤولیتى داریم؟ چه مسؤولیتى؟
قسمت اول
در مورد تصویر و اشاره به وضع حکومت حضرت مهدى(عج)، احادیث فراوانى هست که ویژگى‏هایى را براى این حکومت ذکر مى‏کنند و من به آن اشاره مى‏کنم.
ویژگى‏هاى حکومت حضرت مهدى(عج)
ویژگى اول
اول این‏که این حکومت، حکومتى جهانى است. حکومتى نیست که در یک گوشه‏اى از زمین برقرار شود. حکومتى است جهانى که همه جهان را مسخّر مى‏کند و همه را تحت اختیار خودش قرار مى‏دهد.
از روایات فراوان این مسأله استفاده مى‏شود. علاوه بر این، آیه «...اِنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصَّلِحُونَ»(2) و آیات دیگر دلالت مى‏کند که یک زمانى صالحان حاکم زمین مى‏شوند.
یکى از خصوصیات این حکومت که با حکومت‏هاى دیگر خیلى تفاوت دارد، حکومت واحد جهانى بودن است. حکومت‏هاى متعدد نیست. شما مطلع هستید که الآن جهان در چه حالى است. حکومت‏هاى مختلفى در جهان است. همه این اختلافات باید برطرف بشود و یک حکومت حاکم گردد. این عقیده‏اى است که ما شیعیان داریم.

 

ویژگى دوم
ویژگى دوم حکومت حضرت مهدى - سلام‏اللَّه علیه - گسترش اسلام در همه جهان است به‏گونه‏اى که هیچ ده، قریه یا جایى نیست مگر صداى اذان در آن جا به گوش مى‏رسد. آیا در آن زمان ادیان آسمانى مثل یهود و نصارا باقى مى‏مانند یا نه؟ این مسأله‏اى دیگر است که فعلاً در آن قسمت بحث نمى‏کنیم. اما مسأله این است که اسلام در همه جهان گسترش پیدا مى‏کند. تردیدى هم از لحاظ روایات نیست. شما مطلع هستید که مسلمانان الآن چه مقدارند و غیر مسلمانان چقدر هستند. یک ششم جمعیت جهان مسلمانند و بقیه غیر مسلمان. به هر حال، اکثریت جهان در اختیار غیر مسلمان‏ها است؛ ولى در حکومت حضرت مهدى(عج) همه جهان در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد.

 

ویژگى سوم
ویژگى سوم از برنامه‏هاى حکومت حضرت مهدى(عج) و مهم‏ترین برنامه‏اش مبارزه جدى با ستم و ریشه کن کردن آن است. در این قسمت هم حضرت موفق مى‏شود؛ یعنى ظلم و ستم را ریشه کن مى‏کند. از روایات فراوانى استفاده مى‏شود که حضرت ستم را برطرف مى‏سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مى‏کنند نه حکومت‏ها نسبت به رعیت‏هاى خود و نه حکومتى نسبت به حکومت دیگر. ستم به‏طور کلى برچیده مى‏شود.

 

ویژگى چهارم
ویژگى چهارم این‏که حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مى‏دهد و اجرا مى‏کند. همه جا به عدالت رفتار مى‏شود و گسترش پیدا مى‏کند. در آن وقت، کسى به کسى ظلم نمى‏کند. همه با عدالت رفتار مى‏کنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده‏اش ستم نمى‏کند و همین‏طور همه به عدالت رفتار مى‏کنند. در اکثر روایاتى که درباره حضرت مهدى(عج) هست این مسأله را شما مى‏خوانید که «یَمْلَأَها قسطأ و عدلأ کما ملئت ظلمأ و جوراً(3)». این از برنامه‏هاى اصلى حضرت است.

 



ویژگى پنجم
ویژگى پنجم حکومت امام زمان(عج) این است که اسلام را در ابعاد مختلف زندگى مردم وارد مى‏کند؛ یعنى اجراى احکام اسلام در ابعاد مختلف زندگى و آن هم در تمام جهان؛ یعنى اداره جهان به وسیله احکام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و زندگى و...) و به‏طور کلى جهان با قوانین اسلام اداره خواهد شد. این‏ها مهم‏ترین چیزهایى است که حکومت حضرت مهدى(عج) در صدد ایجاد آن است.
الآن شما توجه دارید که احکام اسلام در کشورهاى اسلامى چگونه اجرا مى‏شود. قطعاً این‏گونه نیست که در کشورهاى اسلامى کاملاً اسلام اجرا شود. البته در مسائل عبادى شاید بعضى کشورها خوب باشند؛ اما در مسائل اقتصادى، اجتماعى، حکومتى، سیاسى و امثال این‏ها خیلى خبرى نیست. آرزوى ظهور حضرت مهدى(عج) و تأسیس حکومت واحد آرزوى عالى و بسیار خوبى است که جهانیان و مسلمانان منتظرش هستند و شیعیان یک مقدار بهتر در انتظارش به سر مى‏برند. منجى عالم و نجات دهنده غیبى حتى در ادیان غیر آسمانى هم وجود دارد. این آرمان عالى و خوبى است؛ ولى صحبت این است که این آرمان خوب چگونه تحقق پیدا مى‏کند و آیا امکان دارد؟ .
قسمت دوم
مسأله دوّم این است که حضرت حکومت واحد جهانى را چگونه ایجاد مى‏کند؟ آیا به واسطه معجزه تحقق مى‏پذیرد؟
آیا خداوند متعال کارى مى‏کند که همه جهان یکباره دگرگون شود یا این‏که از طریق معجزه نیست؟
از راه‏هاى معمول و متعارف است. از روایات استفاده مى‏شود که موفقیت حضرت در تأسیس حکومت به وسیله جنگ و خونریزى و جهاد است که حضرت به وسیله آن پیروز مى‏شود.
چند روایت :
روایت اول
شباهت امام زمان (عج) به پیامبر (ص)
امام محمد باقرعلیه السلام مى‏فرمایند: «و اما شبهه من جدّه المصطفى‏صلى الله علیه وآله...(4)» شباهت حضرت مهدى(عج) به جدش پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در این است که «...فخروجه بالسیف...(5)» قیامش و نهضتش با شمشیر است.
البته این خود مسأله‏اى است که شمشیر همان شمشیر سابق است یا نه؛ چون در زمان صدور این روایت وسیله جنگ شمشیر بوده، حضرت فرموده شمشیر. حالا در هر زمان با هر سلاحى که در آن زمان است؛ اما به هر حال با سلاح است. «و اما شبهه من جده المصطفى‏صلى الله علیه وآله فخروجه بالسیف و قتله اعداءاللَّه و اعداء رسوله‏صلى الله علیه وآله و الجبارین و الطواغیت و انه ینصر بالسیف و الرعب(6)» حضرت پیروز مى‏شود به واسطه شمشیر و رعبى که در دل دشمنان مى‏افتد که این یک امتیازى است. وقتى که جنگ، یک جنگ واقعاً موفقى باشد، طرف مقابل در درونش ترس مى‏افتد. در ابتداى امر شاید این‏طور نباشد؛ ولى وقتى که استقامت و موفقیت با هم باشد، طرف دیگر مرعوب مى‏شود. «انه ینصر بالسیف و الرعب»؛ ترس در دل دشمنان مى‏افتد و خودشان را تسلیم مى‏کنند. اما مرحله اولش با جنگ است «...و انه لا ترد له رایة(7)...»؛ پرچم‏هایى که حضرت‏علیه السلام به این طرف و آن طرف مى‏فرستد، هیچ کدامشان با شکست روبرو نمى‏شوند.
این جور نیست که بعضى‏ها شکست بخورند، همه موفق مى‏شوند. این روایتى است که وسیله پیروزى را ذکر مى‏کند.

 

روایت دوم
چگونگى شکل‏گیرى حکومت امام مهدى (عج)
سؤال و جواب
بشیر النبّال مى‏گوید: «قلت لابى جعفرعلیه السلام: انهم یقولون ان المهدى لو قام استقامت له الامور عفواً و لا یهریق محجمة دم... .(8)»؛
جواب امام (ع)
اگر قرار بود به وسیله کارسازى و معجزه اوضاع برایش درست مى‏شد، براى پیغمبرصلى الله علیه وآله مى‏شد و در زمان پیغمبرصلى الله علیه وآله انجام مى‏گرفت. در حالى که پیغمبرصلى الله علیه وآله خودش در جنگ دندانش شکست، پیشانى‏اش خون آلود شد، در جنگ‏هاى مختلف شرکت کرد و خودش وارد میدان مى‏شد. پس معلوم است پیروزى باید به وسیله جنگ باشد. این جور نیست که بگوییم براى پیغمبر اسلام‏صلى الله علیه وآله امکان داشت به وسیله معجزه این کار محقق شود؛ اما تحقق پیدا نکرد و آن را گذاشتند براى حضرت مهدى(عج). موفقیت و پیروزى با جنگ و خونریزى است. «...کلاً والذى نفسى بیده(9)...» بعد فرمود: «...حتى نمسح نحن و انتم العرق و العلق(10)...»؛ نه این جور نمى‏شود مگر این‏که ما و شما در میدان جنگ، جنگ کنیم و خونى ریخته شود و عرقى بریزیم در راه جهاد «...ثم مسح جبهته(11)...»؛ سپس حضرت (ع) دستى به پیشانى خود کشید و فرمود باید عرق‏ها جارى شود.
از این قبیل روایت‏ها استفاده مى‏شود که قیام حضرت یک قیام طبیعى و عادى است همراه جنگ و خونریزى و امثال این‏ها. چنان نیست که خود به خود درست شود. وقتى این‏طور شد، ما باید وضع موجود را ارزیابى کنیم. ما انتظار داریم جهان یک روزى در اختیار حضرت مهدى(عج) باشد و در اختیار اسلام باشد و حضرت این را به وسیله جنگ انجام مى‏دهد.
سئوال‏ها
یک مقدارى هم دقت داشته باشیم در وضع موجود و زمان حاضر: سلاح‏هاى موجود، مجهز بودن کشورها به اسلحه‏هاى مختلف اتمى و غیر اتمى. آینده هم نمى‏دانیم به کجا مى‏رسد. این وضع موجود را باید ارزیابى کنیم. باید حساب شود حالا با این وضع ما چه کار کنیم؟ ما چه وظیفه‏اى داریم؟ آیا وظیفه شیعیان در برابر چنان آرمان مهمى این است که تنها براى حضرت و ظهورش دعا کنند و جشن و چراغانى داشته باشند. البته این‏ها اشکال ندارد باید این کارها را بکنیم؛ اما آیا وظیفه منحصر به این‏ها است؟ آیا نباید جهان براى ظهور حضرت آمادگى پیدا کند تا حضرت مهدى(عج) ظهور فرماید. این آمادگى را چه کسى باید به وجود آورد؟
آیا شیعیان در این قسمت مسؤولیت ندارند؟ آیا آن‏ها نیستند که چنین حکومتى را انتظار دارند، پس باید زمینه‏اش را فراهم کنند. من فکر مى‏کنم آمادگى حتماً لازم است. این آمادگى خود به خود به وجود نمى‏آید، ما باید آن را به وجود بیاوریم. البته شاید در طول زمان یک مقدارى از آن به وجود بیاید؛ ولى آن کسانى که منتظر چنین حکومتى هستند، باید زمینه آن را فراهم کنند.
آرمان‏ها
باز مى‏گردیم به آرمان‏هایى که اول داشتیم؛ مثلاً ما مى‏گوییم حضرت مى‏آید تا همه جهان را مسلمان بکند. آیا براى پذیرفتن اسلام آمادگى لازم نیست؟ آیا نباید کارى کرد که مردم جهان آماده پذیرش اسلام باشند؟ الآن چه مقدار آماده‏اند؟ مردم و ما چه مقدار در این قسمت سرمایه‏گذارى کرده‏ایم؟ این مسأله مهم است. ما مى‏گوییم حضرت مى‏آید تا شرک و بت‏پرستى را ریشه‏کن کند. شما توجه دارید که وضع جهان الآن چگونه است؟
آیا مى‏دانید بیش‏تر مردم جهان مشرک هستند؟ این بودایى‏ها و امثال این‏ها همه مشرک هستند. در بسیارى از کشورها بت پرستى رایج است. ما چه مقدار مبارزه با شرک داشته‏ایم و مردم را براى پذیرش توحید آماده کرده‏ایم؟
آیا فکر کرده‏ایم امام(ع) مى‏خواهد بیاید با شمشیر همه این‏ها را بکشد، این که نمى‏شود. حضرت مى‏آید تا یک حکومت واحد جهانى تأسیس کند. ما چه مقدار کار کرده‏ایم؟ آیا وظیفه نداریم؟ ما انتظار داریم حضرت ظهور بکند و ستم را براندازد. ما براى مبارزه با ستم در ایران خودمان چه کرده‏ایم و چه باید بکنیم؟ آیا در مورد اجراى عدالت کامل در خود ایران چه مقدار موفق بوده‏ایم؟ در کشورهاى دیگر چه کارى کرده‏ایم؟ نباید جهان آماده باشد که این ظلم برطرف شود. انتظار داریم که حضرت بیاید با معجزه این کار را بکنند؟ فکر نمى‏کنم این‏طور باشد. این‏ها در صورتى امکان دارد که ما آمادگى داشته باشیم و جهان را براى آن آماده کنیم.
مراحل آماده سازى
مرحله اول
در این باره من به دو قسمت اشاره مى‏کنم: یک قسمت راجع به خود ما است. ما انتظار داریم حضرت ظهور کند و حکومتى تأسیس کند که طبق قوانین اسلام اداره شود و ستم هم نباشد.
آیا ما در زندگى شخصى خودمان ظلم نداریم؟ آیا با دوستان و اطرافیان خود واقعا عادل هستیم؟ هیچ ظلمى نمى‏کنیم؟ آیا ما به زن‏ها، بچه‏ها، همسایه‏ها و همکارانمان ظلم نمى‏کنیم؟ پس ما منتظر حضرت هستیم که بیاید گردنمان را بزند؟! پس اول کار این است که خودمان به اسلام عمل بکنیم. اول راهش این است که ما خودمان به آنچه انتظار داریم که حکومت حضرت مهدى(عج) بیاید و تحقق بخشد، عمل بکنیم. اگر چنین شد، جزء یاران امام مى‏شویم و اما اگر خودمان ظالم هستیم، ستمکار هستیم، اگر در اجتماع خودمان ستم فراوان است، چه کسى بیاید اصلاح کند؟ ما نباید انتظار داشته باشیم حضرت بیاید و ما مشمول پاکسازى حضرت قرار بگیریم.

 

ما باید سعى کنیم احکام اسلام را - چنان که هست - اجرا کنیم و بر اساس اخلاقیات و اجتماعیات آن خودمان را اصلاح کنیم. فرض بفرمایید اگر جمعیت 60 میلیونى شیعه ایران همه خوب شدند و مسلمان واقعى شدند، مى‏توانند یار و یاور امام باشند.

 

مرحله دوم
مرحله دوم این است که ما بتوانیم همین مسأله را به جهانیان تفهیم کنیم و بگوییم اگر شما هم مى‏خواهید زندگى‏تان خوب شود، باید به مسائل اسلامى عمل کنید. اگر بتوانیم یک حکومت عادل بدون ظلم و طبق قوانین اسلام پدید آوریم، مى‏توانیم به جهانیان بگوییم ببینید چه جور حکومت ایران حکومت عادلى است، احکام اسلام چگونه شکوفا شده و عالى شده، شما هم این کار را بکنید. به علاوه باید با وسائل گوناگونى که در اختیار داریم، اسلام و ارزش‏هاى اسلامى را در جهان معرفى کنیم. وقتى جهان آماده شد؛ یعنى همه کسانى که در جهان زندگى مى‏کنند این جور آمادگى پیدا کردند؛ وقتى آن‏هایى که سلاح مى‏سازند، حتى دانشمندان و آن‏هایى که علوم را در اختیار دارند این مسائل را پذیرفتند، آن وقت مى‏توان گفت زمینه ظهور حضرت مهدى(عج) فراهم شده است.
خوب است ما ابتدا وظیفه خودمان را بدانیم و در این راه کوشش بکنیم. بنده فکر مى‏کنم مسأله انتظار مهدى موعود(عج) و نجات دهنده غیبى یک عقیده مهم و سازنده‏اى است که اگر ما شیعیان درست عمل مى‏کردیم، الآن وضع جهانى خیلى بهتر از حالا بود و در نهایت هم باید ما این کار را بکنیم. آن کسى که مى‏تواند این کار را ترویج کند، روحانیت است.
این کارهاى معمولى مانند برگزارى جشن‏ها و امثال این‏ها در مورد امام زمان(عج) مطلوب و خوب است؛ اما اصل هدف در خصوص حضرت گم شده، باید جامعه را به این سو حرکت دهیم.
مهدویت در یهود :
یهودیان معتقدند که در آخر الزمان منجی و رهاننده ای به نام "ماشیح" ظهور خواهد کرد که او را از نسل حضرت داوود ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ می شمارند. لازم به تذکر است که موعود مسلمانان، حضرت مهدی ـ علیه‌السلام ـ نیز از طرف مادرشان به حضرت داوود ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ می رسند! زبور در زبور حضرت داوود ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ که تحت عنوان " مزامیر " در کتاب عهد عتیق آمده است، نویدهایی در مورد ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ داده شده است. تا جایی که می توان گفت ، در هر بخش زبور اشاره ای به ظهور آن حضرت و نویدی از پیروزی صالحان بر شریران، و تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب مختلف به یک دین محکم و آیین مستقیم موجود است. جالب توجه اینکه مطالبی که قرآن کریم پیرامون ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ از زبور نقل کرده، در زبور فعلی عیناً موجود است، و از تحریف مصون مانده است. قرآن کریم چنین می فرماید:‌ " و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ." ‌ " همانا بعد از ذکر در زبور نوشتیم: زمین به صالحان به ارث خواهد رسید. " طبق روایات متواتر اسلامی، این آیه مربوط به ظهور حضرت مهدی ـ علیه‌السلام ـ می باشد. 1 ـ " … زیرا شریران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند، ‌وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود، در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهد بود. و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد …

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حضرت مهدی

دانلود مقاله حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
مقدمه
فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.
نام، القاب، کنیه‌ها
نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.
فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.
زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."
صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.
کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...
ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.
مادر و پدر
همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

ولادت
فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

مکارم اخلاق
سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.
1- از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.
گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.
2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.
3- امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

ازدواج و فرزندان آن حضرت
صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.
زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.
ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 


فاطمه (علیها السلام) در خانه
فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان
فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.
اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

مقام عصمت
در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد.

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.
عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."
اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.
نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر
با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.
هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهای گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک
از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.
فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

دانلود مقاله حضرت ابراهیم

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله حضرت ابراهیم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

ادوار نبوت:دوره ی سوم نبوت
لقب:خلیل ا...
معنای اسم:ابراهیم یا ابرام بزبان عبری به معنی پدر عالی است.
پدر:تارخ
مادر:ورقه
تاریخ ولادت:۳۳۲۳ سال بعد از هبوت آدم.
مدت عمر:۱۷۵ سال
بعثت:آن حضرت دربابل مبعوث شد.
محل دفن:در شهر خلیل الرحمان واقع در کشور فلسطین.
نسب:ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع).
تعداد فرزندان:بروایتی آن حضرت ۱۳ فرزند داشت.
مختصری از زندگینامه حضرت‌ ابراهیم‌(ع‌)
آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود که‌ در عجم‌ به‌ کیکاوس‌ معروف‌ بود،زندگى‌ مى‌ کرد.نمرود مردى‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسیار داشت‌ ودر سرزمین‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وکوفه‌ زمان‌ ما حکومت‌ مى‌ کرد.چهارصد صندلى‌ طلا داشت‌ که‌ برروى‌ هریک‌جادوگرى‌ نشسته‌ وجادو مى‌ نمود.او یکشب‌ در خواب‌ دید که‌ ستاره‌اى‌ در افق‌پدیدار شد ونورش‌ بر نورخورشید غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بیدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبیر خواب‌ خود را از آنان‌ جویا شد.گفتند طفلى‌ دراین‌ سال‌ متولد مى‌ شود که‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مى‌ شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد که‌ بین‌ زنان‌ ومردان‌جدایى‌ اندازند و کودکى‌ که‌ در آن‌ سال‌ متولد میشود،اگر پسر است‌،بکشند.واگردختر است‌،باقى‌ بگذارند.تارخ‌ که‌ یکى‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبى‌ پنهانى‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهیم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد کودک‌،مادر ابراهیم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غارى‌ رفت‌ وابراهیم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،کودکش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مى‌ رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شیر مى‌ داد وبرمى‌ گشت‌.رشد یک‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ یکماه‌ کودکان‌ دیگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراین‌ مدت‌ ابراهیم‌ (ع‌) جوانى‌ قوى‌ شده‌ بود.روزى‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحرکت‌ کردند .در راه‌ به‌ گله‌ شترى‌ رسیدند.ابراهیم‌ (ع‌)از مادر پرسید:خالق‌ اینهاکیست‌؟گفت‌ آنکه‌ آنهارا خلق‌ کرد و رزق‌ مى‌ دهد وبزرگ‌ مى‌ نماید.ابراهیم‌ (ع‌) درشهر با گروههاى‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مى‌ شد وآنها را محکوم‌ مى‌ نمود.واقرار به‌خداى‌ نادیده‌ کرد.به‌ مصداق‌ آیه‌ شریفه‌ «فلما جن‌ّ علیه‌ اللیل‌ راى‌ کوکباً...» چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ دید وباطل‌ نمود،فرمود: انّى‌ وجهّت‌وجهى‌ ...» بعد ابراهیم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترویى‌ بود ولى‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وکنیزان‌ زیبا بودند.ابراهیم‌ (ع‌) از عمویش‌ آذر پرسید:اینها چه‌کسى‌ هستند؟آذر گفت‌ اینها غلامان‌ وکنیزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهیم‌ (ع‌) تبسمى‌ کردوگفت‌ چگونه‌ است‌ که‌ بندگان‌ و کنیزان‌ و غلامان‌ از خدایشان‌ زیباترند؟آذر گفت‌از این‌ حرفها نزن‌ که‌ تورا مى‌ کشند.آمده‌ است‌ که‌ آذر بت‌ مى‌ ساخت‌ وبه‌ ابراهیم‌ (ع‌)مى‌ داد تا بفروشدوابراهیم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاى‌ بتها مى‌ بست‌ ومى‌ گفت‌:بیاییدخدایى‌ را بخرید که‌ نمى‌ خورد و نمى‌ بیند و نمى‌ آشامد و نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ضررى‌ !با این‌ تعریف‌ ابراهیم‌ (ع‌) کسى‌ بتها را نمى‌ خرید.وبتها را به‌ نزد آذر برمى‌ گرداند.
بت‌ شکن‌ دربتخانه‌
نمرودیان‌ سالى‌ دوبار در فروردین‌ جشن‌ مى‌ گرفتند.در یکى‌ از جشنها موقع‌خروج‌ از شهر،آذر به‌ ابراهیم‌ (ع‌)پیشنهاد نمود که‌ او هم‌ به‌ جشن‌ برودتا شاید جشن‌آنهارا تماشاکرده‌ وزبان‌ از بدگویى‌ بتها بردارد.ولى‌ روز بعد موقع‌ رفتن‌،ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ من‌ مریض‌ هستم‌!لذا همه‌ با زینت‌ تمام‌ از شهر بیرون‌ رفتند بجز ابراهیم‌ (ع‌)که‌ تبرى‌ برداشت‌ و به‌ بتخانه‌ رفت‌ وهمه‌ بتهارا شکست‌.سپس‌ تبر را بر دوش‌ بت‌بزرگ‌انداخت‌. «فجعلهم‌ جُذاذاً الاّ کبیراً لهم‌» همه‌ بتهارا خورد کرد مگر بُت‌بزرگ‌ را.وقتى‌ نمرود ونمرودیان‌ باز گشتند وبه‌ بتخانه‌ آمدند تا خود را تبرک‌کنند،همه‌ بتهارا شکسته‌ دیدند غیر از بُت‌ بزرگ‌.به‌ روایتى‌ شیطان‌ به‌ آنها اطلاع‌ دادکه‌ ابراهیم‌ (ع‌)خدایان‌ شمارا شکسته‌ است‌.صداى‌ ناله‌ وفریاد مردم‌ بلند شد.نزدنمرود رفتند که‌اى‌ نمرود!خدایان‌ مارا شکسته‌اند.نمرود دستور داد تا به‌ هرکه‌ شک‌دارید نزد من‌ بیاورید.همه‌ گفتند کار ابراهیم‌ (ع‌) است‌.حضرت‌ را احضار کردندوبه‌او گفتند: «أ انت‌ فعلت‌َ هذا بآلهتنا یاابراهیم‌قال‌ بل‌ فعلهم‌ کبیرهم‌ هذافاسئلوهم‌ اِن‌ کانوا ینطقون‌»» آیا تو این‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ خدایان‌ مابجاآوردى‌ ؟گفت‌ بت‌ بزرگ‌ این‌ کار را کرده‌ است‌ از او بپرسید اگر حرف‌ مى‌ زند!نمرودیان‌ گفتند اى‌ ابراهیم‌ (ع‌) این‌ بتها سخن‌ نمى‌ گویند.سپس‌ همگى‌ خجل‌وشرمنده‌ و سر به‌ زیر انداختند.بعد ابراهیم‌ (ع‌)فرمود چیزى‌ را عبادت‌ مى‌ کنید که‌نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ ضررو نه‌ حرف‌ مى‌ زند.چون‌ نمرودیان‌ از جواب‌ عاجزشدند،همگى‌ گفتند اگر کمک‌ کار خدایان‌ خود هستید،ابراهیم‌ (ع‌) رابسوزانید.نمرود دستور داد دیواره‌اى‌ در دامنه‌ کوه‌ درست‌ کردند وبمدت‌ یکماه‌هیزم‌ آورده‌ ودر آن‌ قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه‌ ابراهیم‌ (ع‌) رادر آتش‌بیاندازیم‌؟شیطان‌ بصورت‌ آدمى‌ ظاهر شد وگفت‌ منجنیق‌ بسازید!تا آن‌ زمان‌منجنیق‌ نساخته‌ بودند وشیطان‌ هنگامیکه‌ به‌ آسمانها راه‌ داشت‌ از جهنم‌ دیدار کرده‌ودیده‌ بود جهنمیان‌ را با منجنیق‌ درون‌ آتش‌ مى‌ اندازند،یاد گرفته‌ بود.لذا به‌ آنها یادداد که‌ چگونه‌ این‌ وسیله‌ را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر یک‌ طناب‌ راگرفتند و ابراهیم‌ (ع‌) را بالا بردند.در این‌ هنگام‌ در میان‌ فرشتگان‌ غلغله‌اى‌ افتاد وبه‌پیشگاه‌ الهى‌ عرضه‌ کردند که‌ خدایا از شرق‌ تا غرب‌ یکنفر،تورا عبادت‌ مى‌ کندواوراهم‌ که‌ مى‌ خواهند بسوزانند.دستور بده‌ تا اورا یارى‌ کنیم‌.خطاب‌ آمد:بروید اگراز شما یارى‌ خواست‌ اورا کمک‌ کنید.ابتدا ملک‌ باد نزد ابراهیم‌ (ع‌) آمد وگفت‌:من‌موکل‌ باد هستم‌.اگر امر بفرمائید به‌ باد امر کنم‌ تا آتش‌ را به‌ خانه‌ نمرود ببرد ونمرودیان‌ را بسوزاند.ابراهیم‌ (ع‌)فرمود پناه‌ من‌ خداست‌ وبتو نیازى‌ ندارم‌.ملک‌ ابرآمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ تا به‌ ابر امر کنم‌ آتش‌ را خاموش‌ کند.ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ امر خود را به‌ خداى‌ نادیده‌ واگذاردم‌.ملک‌ کوه‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ کوه‌ بابل‌ را بر سرشان‌ خراب‌ نمایم‌ وهمه‌ را هلاک‌ کنم‌.ابراهیم‌ (ع‌)گفت‌ بتو نیز محتاج‌ نیستم‌.بعد جبرئیل‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!هیچ‌ احتیاجى‌ ندارى‌ ؟گفت‌ دارم‌ اما نه‌ بتو.گفت‌ به‌ که‌ دارى‌ ؟گفت‌ او از همه‌ بهتر به‌ حال‌ من‌ آگاه‌است‌.بعد از آن‌ از طرف‌ خدا ندا آمد: «یانار کونى‌ برداً وسلاماً على‌ ابراهیم‌»
ابراهیم‌ از پیامبرانى‌ است‌ که‌ خداوند او را بیش‌ از دیگران‌ با عظمت‌ یاد نموده‌است‌ واو را با القابى‌ چون‌ :حنیف‌،مسلم‌، حلیم‌، اوّاه‌، منیب‌،صدیق‌یاد کرده‌ و بااوصافى‌ چون‌:شاکرو سپاسگزار نعمتهاى‌ خداوند،قانت‌ و مطیع‌ خالق‌ توانا،داراى‌ قلب‌ سلیم‌،عامل‌ و فرمانبردار کامل‌ خدا،بنده‌ مؤمن‌ و نیکوکار،شایسته‌ و صالح‌درگاه‌ خدا و...وى‌ را ستوده‌ است‌.و به‌ منصبهایى‌ چون‌:امامت‌ وپیشوائى‌ مردم‌،برگزیده‌ در دوجهان‌ و خلیل‌ اللهى‌ مفتخر داشته‌ است‌.
از جمله‌ الطاف‌ الهى‌ بر ابراهیم‌ آنست‌ که‌:
او را از پیامبران‌ اولوا العزم‌ قرار داد.
پیامبرى‌ را در ذریه‌ او قرار داد.
علم‌ وحکمت‌ وشریعت‌ بوى‌ داده‌ است‌.
اورا امّت‌ واحده‌ خواند.
و خانه‌ کعبه‌ بدست‌ او تجدید بنا شد.
مقام‌ امامت‌ به‌ او تفویض‌ شد
مدت‌ عمر ابراهیم‌ دویست‌ سال‌ بوده‌ و در شهر خلیل‌ الرحمن‌ فلسطین‌ اشغالى‌ مدفون‌ است‌.
ابراهیم در قرآن
به‌ قسمتى‌ از گفتگوى‌ ابراهیم‌ با نمرودیان‌ توجه‌ نمائید:
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چراچیزى‌ که‌ نمى‌ شنود و نمى‌ بیند و تورا از چیزى‌ بى‌ نیاز نمى‌ کند را عبادت‌ مى‌ کنى‌ ؟اى‌ پدر!من‌ به‌ دانشى‌ مطلع‌ شده‌ام‌ که‌ تو به‌ آن‌دست‌ نیافته‌اى‌ .پس‌ از من‌ پیروى‌ کن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنم‌.اى‌ پدر!شیطان‌ را نپرست‌ که‌ شیطان‌ معصیت‌ خدا را نمود.اى‌ پدر!من‌ مى‌ ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهى‌ شوى‌ وجزو یاران‌ شیطان‌ گردى‌ !پدرش‌ جواب‌ داد:آیا از خدایان‌ من‌رویگردان‌ شده‌اى‌ ؟اگر دست‌ از این‌ حرفها برندارى‌ تورا سنگسار مى‌ کنم‌!وتورا ازخود مى‌ رانم‌!ابراهیم‌ گفت‌ با تو خداحافظى‌ نموده‌ واز خدا برایت‌ طلب‌ آمرزش‌مى‌ نمایم‌ که‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دورى‌ مى‌ کنم‌ و خداى‌ واحد را مى‌ خوانم‌ تا شاید با این‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ وقوم‌ پدرش‌ گفت‌:این‌ تندیسها چیست‌ که‌ به‌ آنها روى‌ آورده‌ وآنها را عبادت‌ مى‌ کنید؟گفتند:پدران‌ ما اینها را عبادت‌ مى‌ کردند.ابراهیم‌گفت‌:شما وپدرانتان‌ در گمراهى‌ آشکار بودید.گفتند:آیا براى‌ ما حق‌ آورده‌اى‌ یا ازبازیگرانى‌ ؟ابراهیم‌ گفت‌ خداى‌ شما پروردگار آسمانها وزمین‌ است‌ که‌ آنها را آفریده‌ومن‌ بر این‌ مطلب‌ شهادت‌ مى‌ دهم‌.بخداقسم‌:وقتى‌ نبودید براى‌ بتهاى‌ شما چاره‌اى‌ خواهم‌ اندیشید!پس‌ به‌ بتخانه‌ رفته‌ وبتهاى‌ آنان‌ را بجز بت‌ بزرگ‌ را تا شاید سراغ‌ اوبروند شکست‌.»
«ابراهیم‌ به‌ آنها گفت‌:آیا غیر از خدا،چیزى‌ را مى‌ پرستید که‌ نه‌ به‌ شما سودى‌ دارد ونه‌ ضرر؟اُف‌ بر شما وبتهایتان‌ چرا تعقل‌ نمى‌ کنید؟آنها گفتند که‌ :او رابسوزانید وخدایانتان‌ را یارى‌ کنید اگر کمک‌ کننده‌ به‌ خدایانتان‌ هستید!»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ و قومش‌ گفت‌:چه‌ مى‌ پرستید؟گفتند:بتانى‌ را مى‌ پرستیم‌ وپیوسته‌ سر بر آستانشان‌ داریم‌.ابراهیم‌ گفت‌:آیا وقتى‌ آنها را صدا مى‌ زنید صداى‌ شما را مى‌ شنودند؟آیا سود وزیانى‌ براى‌ شما دارند؟آنها گفتند:بلکه‌ پدرانمان‌ را این‌چنین‌ یافته‌ایم‌.ابراهیم‌ گفت‌ آیا نمى‌ دانید که‌ بتهاى‌ شما وپدرانتان‌ با من‌ دشمن‌منند.ولى‌ پروردگار عالمیان‌ کسى‌ است‌ که‌ مرا آفرید و هدایت‌ کرد.او کسى‌ است‌ که‌غذا وآشامیدنى‌ به‌ من‌ مى‌ دهد.و چون‌ مریض‌ شوم‌ مرا شفا مى‌ دهد و امیدوارم‌ که‌روز قیامت‌ خطاهاى‌ مرا ببخشد.»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چرا چیزى‌ که‌ نمى‌ شنود و نمى‌ بیند و تورا از چیزى‌ بى‌ نیاز نمى‌ کند را عبادت‌ مى‌ کنى‌ ؟اى‌ پدر!من‌ به‌ دانشى‌ مطلع‌ شده‌ام‌ که‌ تو به‌ آن‌دست‌ نیافته‌اى‌ .پس‌ از من‌ پیروى‌ کن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنم‌.اى‌ پدر!شیطان‌ را نپرست‌ که‌ شیطان‌ معصیت‌ خدا را نمود.اى‌ پدر!من‌ مى‌ ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهى‌ شوى‌ وجزو یاران‌ شیطان‌ گردى‌ !پدرش‌ جواب‌ داد:آیا از خدایان‌ من‌رویگردان‌ شده‌اى‌ ؟اگر دست‌ از این‌ حرفها برندارى‌ تورا سنگسار مى‌ کنم‌!وتورا ازخود مى‌ رانم‌!ابراهیم‌ گفت‌ با تو خداحافظى‌ نموده‌ واز خدا برایت‌ طلب‌ آمرزش‌مى‌ نمایم‌ که‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دورى‌ مى‌ کنم‌ و خداى‌ واحد را مى‌ خوانم‌ تا شاید با این‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌»
پیروزى‌ ابراهیم‌(ع‌)بر نمرودیان
آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود که‌ در عجم‌ به‌ کیکاوس‌ معروف‌ بود،زندگى‌ مى‌ کرد.نمرود مردى‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسیار داشت‌ ودر سرزمین‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وکوفه‌ زمان‌ ما حکومت‌ مى‌ کرد.چهارصد صندلى‌ طلا داشت‌ که‌ برروى‌ هریک‌جادوگرى‌ نشسته‌ وجادو مى‌ نمود.او یکشب‌ در خواب‌ دید که‌ ستاره‌اى‌ در افق‌پدیدار شد ونورش‌ بر نورخورشید غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بیدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبیر خواب‌ خود را از آنان‌ جویا شد.گفتند طفلى‌ دراین‌ سال‌ متولد مى‌ شود که‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مى‌ شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد که‌ بین‌ زنان‌ ومردان‌جدایى‌ اندازند و کودکى‌ که‌ در آن‌ سال‌ متولد میشود،اگر پسر است‌،بکشند.واگردختر است‌،باقى‌ بگذارند.تارخ‌ که‌ یکى‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبى‌ پنهانى‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهیم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد کودک‌،مادر ابراهیم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غارى‌ رفت‌ وابراهیم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،کودکش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مى‌ رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شیر مى‌ داد وبرمى‌ گشت‌.رشد یک‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ یکماه‌ کودکان‌ دیگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراین‌ مدت‌ ابراهیم‌ (ع‌) جوانى‌ قوى‌ شده‌ بود.روزى‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحرکت‌ کردند .در راه‌ به‌ گله‌ شترى‌ رسیدند.ابراهیم‌ (ع‌)از مادر پرسید:خالق‌ اینهاکیست‌؟گفت‌ آنکه‌ آنهارا خلق‌ کرد و رزق‌ مى‌ دهد وبزرگ‌ مى‌ نماید.ابراهیم‌ (ع‌) درشهر با گروههاى‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مى‌ شد وآنها را محکوم‌ مى‌ نمود.واقرار به‌خداى‌ نادیده‌ کرد.به‌ مصداق‌ آیه‌ شریفه‌ «فلما جن‌ّ علیه‌ اللیل‌ راى‌ کوکباً...» چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ دید وباطل‌ نمود،فرمود: انّى‌ وجهّت‌وجهى‌ ...» بعد ابراهیم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترویى‌ بود ولى‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وکنیزان‌ زیبا بودند.ابراهیم‌ (ع‌) از عمویش‌ آذر پرسید:اینها چه‌کسى‌ هستند؟آذر گفت‌ اینها غلامان‌ وکنیزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهیم‌ (ع‌) تبسمى‌ کردوگفت‌ چگونه‌ است‌ که‌ بندگان‌ و کنیزان‌ و غلامان‌ از خدایشان‌ زیباترند؟آذر گفت‌از این‌ حرفها نزن‌ که‌ تورا مى‌ کشند.آمده‌ است‌ که‌ آذر بت‌ مى‌ ساخت‌ وبه‌ ابراهیم‌ (ع‌)مى‌ داد تا بفروشدوابراهیم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاى‌ بتها مى‌ بست‌ ومى‌ گفت‌:بیاییدخدایى‌ را بخرید که‌ نمى‌ خورد و نمى‌ بیند و نمى‌ آشامد و نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ضررى‌ !با این‌ تعریف‌ ابراهیم‌ (ع‌) کسى‌ بتها را نمى‌ خرید.وبتها را به‌ نزد آذر برمى‌ گرداند.

 

بت‌ شکن‌ دربتخانه‌
نمرودیان‌ سالى‌ دوبار در فروردین‌ جشن‌ مى‌ گرفتند.در یکى‌ از جشنها موقع‌خروج‌ از شهر،آذر به‌ ابراهیم‌ (ع‌)پیشنهاد نمود که‌ او هم‌ به‌ جشن‌ برودتا شاید جشن‌آنهارا تماشاکرده‌ وزبان‌ از بدگویى‌ بتها بردارد.ولى‌ روز بعد موقع‌ رفتن‌،ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ من‌ مریض‌ هستم‌!لذا همه‌ با زینت‌ تمام‌ از شهر بیرون‌ رفتند بجز ابراهیم‌ (ع‌)که‌ تبرى‌ برداشت‌ و به‌ بتخانه‌ رفت‌ وهمه‌ بتهارا شکست‌.سپس‌ تبر را بر دوش‌ بت‌بزرگ‌انداخت‌. «فجعلهم‌ جُذاذاً الاّ کبیراً لهم‌» همه‌ بتهارا خورد کرد مگر بُت‌بزرگ‌ را.وقتى‌ نمرود ونمرودیان‌ باز گشتند وبه‌ بتخانه‌ آمدند تا خود را تبرک‌کنند،همه‌ بتهارا شکسته‌ دیدند غیر از بُت‌ بزرگ‌.به‌ روایتى‌ شیطان‌ به‌ آنها اطلاع‌ دادکه‌ ابراهیم‌ (ع‌)خدایان‌ شمارا شکسته‌ است‌.صداى‌ ناله‌ وفریاد مردم‌ بلند شد.نزدنمرود رفتند که‌اى‌ نمرود!خدایان‌ مارا شکسته‌اند.نمرود دستور داد تا هرکه‌ راشک‌دارید نزد من‌ بیاورید.همه‌ گفتند کار ابراهیم‌ (ع‌) است‌.حضرت‌ را احضار کردندوبه‌او گفتند: «أ انت‌ فعلت‌َ هذا بآلهتنا یاابراهیم‌قال‌ بل‌ فعلهم‌ کبیرهم‌ هذافاسئلوهم‌ اِن‌ کانوا ینطقون‌»» آیا تو این‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ خدایان‌ مابجاآوردى‌ ؟گفت‌ بت‌ بزرگ‌ این‌ کار را کرده‌ است‌ از او بپرسید اگر حرف‌ مى‌ زند!نمرودیان‌ گفتند اى‌ ابراهیم‌ (ع‌) این‌ بتها سخن‌ نمى‌ گویند.سپس‌ همگى‌ خجل‌وشرمنده‌ و سر به‌ زیر انداختند.بعد ابراهیم‌ (ع‌)فرمود چیزى‌ را عبادت‌ مى‌ کنید که‌نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ ضررو نه‌ حرف‌ مى‌ زند.چون‌ نمرودیان‌ از جواب‌ عاجزشدند،همگى‌ گفتند اگر کمک‌ کار خدایان‌ خود هستید،ابراهیم‌ (ع‌) رابسوزانید.نمرود دستور داد دیواره‌اى‌ در دامنه‌ کوه‌ درست‌ کردند وبمدت‌ یکماه‌هیزم‌ آورده‌ ودر آن‌ قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه‌ ابراهیم‌ (ع‌) رادر آتش‌بیاندازیم‌؟شیطان‌ بصورت‌ آدمى‌ ظاهر شد وگفت‌ منجنیق‌ بسازید!تا آن‌ زمان‌منجنیق‌ نساخته‌ بودند وشیطان‌ هنگامیکه‌ به‌ آسمانها راه‌ داشت‌ از جهنم‌ دیدار کرده‌ودیده‌ بود جهنمیان‌ را با منجنیق‌ درون‌ آتش‌ مى‌ اندازند،یاد گرفته‌ بود.لذا به‌ آنها یادداد که‌ چگونه‌ این‌ وسیله‌ را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر یک‌ طنبا را گرفتندو ابراهیم‌ (ع‌) را بالا بردند.در این‌ هنگام‌ در میان‌ فرشتگان‌ غلغله‌اى‌ افتاد وبه‌ پیشگاه‌الهى‌ عرضه‌ کردند که‌ خدایا از شرق‌ تا غرب‌ یکنفر،تورا عبادت‌ مى‌ کند واوراهم‌ که‌مى‌ خواهند بسوزانند.دستور بده‌ تا اورا یارى‌ کنیم‌.خطاب‌ آمد:بروید اگر از شمایارى‌ خواست‌ اورا کمک‌ کنید.ابتدا ملک‌ باد نزد ابراهیم‌ (ع‌) آمد وگفت‌:من‌ موکل‌باد هستم‌.اگر امر بفرمائید به‌ باد امر کنم‌ تا آتش‌ را به‌ خانه‌ نمرود ببرد و نمرودیان‌ رابسوزاند.ابراهیم‌ (ع‌)فرمود پناه‌ من‌ خداست‌ وبتو نیازى‌ ندارم‌.ملک‌ ابر آمد وگفت‌اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ تا به‌ ابر امر کنم‌ آتش‌ را خاموش‌ کند.ابراهیم‌ (ع‌)گفت‌ امر خودرا به‌ خداى‌ نادیده‌ واگذاردم‌.ملک‌ کوه‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ کوه‌ بابل‌ رابر سرشان‌ خراب‌ نمایم‌ وهمه‌ را هلاک‌ کنم‌.ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ بتو نیز محتاج‌نیستم‌.بعد جبرئیل‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!هیچ‌ احتیاجى‌ ندارى‌ ؟گفت‌ دارم‌ اما نه‌بتو.گفت‌ به‌ که‌ دارى‌ ؟گفت‌ او از همه‌ بهتر به‌ حال‌ من‌ آگاه‌ است‌.بعد از آن‌ از طرف‌خدا ندا آمد: «یانار کونى‌ برداً وسلاماً على‌ ابراهیم‌» ابن‌ عباس‌ گفت‌ اگر خدانمى‌ فرمود سلاماً آتش‌ چنان‌ سرد مى‌ شد که‌ ابراهیم‌ (ع‌)از سرما هلاک‌مى‌ گردید.پس‌ به‌ فرشتگان‌ امر نمود تا بازوى‌ ابراهیم‌ (ع‌) را گرفتند وآهسته‌ در میان‌آتش‌ قرار دادند ودرمیان‌ آتش‌،چشمه‌هاى‌ آب‌ آفرید.آمده‌ است‌ که‌ نمرودیان‌ هرچه‌مى‌ کردند ابراهیم‌ (ع‌) را داخل‌ آتش‌ بیاندازند ابراهیم‌ (ع‌) نمى‌ افتاد.شیطان‌ بصورت‌آدمى‌ به‌ آنها گفت‌ دو زن‌ عریان‌ نزدیک‌ منجنیق‌ بردند.یک‌ مرتبه‌ ابراهیم‌ (ع‌) داخل‌آتش‌ افتاد.علت‌ را از شیطان‌ پرسیدند گفت‌ دو ملکى‌ که‌ ابراهیم‌ (ع‌) را گرفته‌ بودندبا دیدن‌ دوزن‌ عریان‌،از ترس‌ خداوند بر خود پیچیدند واز ابراهیم‌ (ع‌)غافل‌شدند.ابراهیم‌ (ع‌)چهل‌ روز در آن‌ حال‌ بود سپس‌ از آتش‌ خارج‌ شده‌ وبطرف‌ شام‌حرکت‌ کرد.در راه‌ به‌ شهر فزان‌ رسید.دید که‌ مردم‌ شهر همه‌ زینت‌ مى‌ کنند.علت‌ راپرسید.گفتند که‌ شاه‌ ما دخترى‌ دارد که‌ در زیبائى‌ بى‌ نظیر است‌.اما هرچه‌ از طرف‌پادشاهان‌ براى‌ او خواستگار آمده‌ است‌،قبول‌ نمى‌ کند.وگفته‌ کسى‌ را که‌ خودبخواهم‌ بشوهرى‌ انتخاب‌ مى‌ نمایم‌.هشت‌ روز است‌ که‌ مردان‌ اینجا خود را زینت‌کرده‌اند ودختر هم‌ آنهارا تماشا مى‌ کند شاید یکى‌ را بپسندد!ولى‌ تاکنون‌ کسى‌ راانتخاب‌ نکرده‌ است‌.ابراهیم‌ (ع‌)با لباس‌ پشمینه‌ در کنار میدانى‌ نشست‌.
ناگاه‌ دخترترنج‌ بدست‌ ولباس‌ کذایى‌ پوشیده‌،با تعدادى‌ کنیز بطرف‌ آنجا آمدند.
ازدواج‌ ابراهیم‌(ع‌)
چون‌ نور محمدى‌ (ص‌)رادر پیشانى‌ ابراهیم‌ (ع‌) مشاهده‌ کرد،ترنج‌ را بطرف‌ ابراهیم‌(ع‌) رها کرد ورفت‌.پس‌ غلامان‌ آمدند و ابراهیم‌ (ع‌) را نزد شاه‌ بردند.شاه‌ تا ابراهیم‌(ع‌) را دید ،گفت‌ دخترم‌!شوهر خوبى‌ انتخاب‌ کردى‌ .پس‌ دختر که‌ ساره‌ نام‌ داشت‌به‌ عقد ابراهیم‌ (ع‌) درآمد.بعد از چندى‌ ابراهیم‌ (ع‌) به‌ همراه‌ ساره‌ حرکت‌ کردندوبه‌ شهر خمس‌ رسیدند.طبق‌ دستور شاه‌ آنجا یک‌ پنج‌ اموال‌ مسافرین‌ رابزورمى‌ گرفتند. ابراهیم‌ (ع‌) ساره‌ را در صندوقى‌ قرار داده‌ بود تا از نامحرمان‌ حفظ‌شود.مأمورین‌ شاه‌ ابراهیم‌ (ع‌) وصندوق‌ را نزد شاه‌ بردند.شاه‌ از ابراهیم‌ (ع‌) پرسیداین‌ زن‌ کیست‌؟ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ خواهرم‌ است‌.شاه‌ خواست‌ به‌ ساره‌ جسارتى‌ کندکه‌ ناگاه‌ زمین‌ اورادر برگرفت‌.از ابراهیم‌ (ع‌) خواهش‌ کرد که‌ اورا آزاد کند.ابراهیم‌ (ع‌)هم‌ دعا کرد وزمین‌ اورا رها نمود.شاه‌ کنیزى‌ داشت‌ که‌ آن‌ را به‌ ساره‌ بخشید.وگفت‌:هااجرک‌. یعنى‌ این‌ پاداش‌ ت‌.دیگر نام‌ کنیز هاجر شد.سپس‌ ابراهیم‌ (ع‌) با همراهان‌به‌ بیت‌ المقدس‌ رفتند.ببینید بزرگان‌ چگونه‌ امتحانهاى‌ الهى‌ را پشت‌ سر گذاشتند.ازخوف‌ لنبلونّکم‌ بشى‌ ء من‌ الخوف‌ که‌ آتش‌ ترس‌ دارد.ترس‌ از سوختن‌.ولى‌ لقاءاللهبى‌ اجر نمى‌ شود.وقتى‌ ابراهیم‌ (ع‌) با ساره‌ وهاجر به‌ بیت‌ المقدس‌ رسیدند،
هلاکت‌ نمرودیان
از طرف‌ خدا ندا رسید که‌اى‌ ابراهیم‌!به‌ بابل‌ برو و نمرود را به‌ خداپرستى‌ دعوت‌نما.حضرت‌ به‌ بابل‌ که‌ کوفه‌ امروزى‌ است‌،نزد نمرود رفت‌ واورا به‌ خداپرستى‌ دعوت‌ نمود.نمرود گفت‌ اى‌ ابراهیم‌!مرا بخداى‌ تو احتیاجى‌ نیست‌.من‌ مى‌ خواهم‌پادشاهى‌ را از خداى‌ تو بگیرم‌ واورا هلاک‌ نمایم‌!!این‌ بود که‌ دستور داد تا اطاقکى‌ به‌ تعلیم‌ شیطان‌ ساختند وخود درون‌ آن‌ قرار گرفت‌ وچهار کرکس‌ اورا بلند کردندوبالابردند.چون‌ بالا رفت‌ تیرى‌ بطرف‌ آسمان‌ انداخت‌.جبرئیل‌ آن‌ تیر را به‌ خون‌ماهى‌ آغشته‌ کرد.ماهى‌ نالید خدایا تیغ‌ دشمن‌ را به‌ خون‌ من‌ آغشته‌ کردى‌ .ندا رسیدکه‌ تیغ‌ را تا قیامت‌ بر شما حرام‌ کردم‌.بعد نمرود تیر خونآلود را که‌ دید ،گفت‌ کارخداى‌ ابراهیم‌ را ساختم‌.ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ از این‌ حرف‌ برگرد که‌ مردن‌ براى‌ خدانیست‌.نمرود گفت‌ اگر خداى‌ تو زنده‌ است‌،من‌ لشکر جمع‌ آورى‌ مى‌ کنم‌ به‌ خدایت‌بگو که‌ لشکر جمع‌ کندتا با یکدیگر جنگ‌ کنیم‌!پس‌ نمرود از اطراف‌ عالم‌ لشکربزرگى‌ که‌ سیصد فرسخ‌ لشکرگاه‌ آنها بود جمع‌ کرد.ابراهیم‌ (ع‌) دعا کرد که‌ خدایا این‌ملعون‌ را هلاک‌ کن‌.خداوند به‌ عدد لشکر نمرود پشه‌ فرستاد که‌ بر سر هر یک‌پشه‌اى‌ نشست‌ و در اندک‌ زمانى‌ اورا هلاک‌ نمود.رئیس‌ پشه‌ها، پشه‌اى‌ بود که‌ یک‌چشم‌ ویک‌ پا و یک‌ دست‌ و نیمه‌ بدنى‌ داشت‌.آمد وروى‌ زانوى‌ نمرود نشست‌.نمرود به‌ زنش‌ گفت‌ این‌ پشه‌ها لشکر مرا هلاک‌ کردند .دست‌ برد تا پشه‌ را بکشد که‌پشه‌ بلند شد ولب‌ بالا و لب‌ پایین‌ نمرود را نیش‌ زده‌آورد دماغ‌ نمرود شد وبه‌ داخل‌مغز نمرود نفوذ کرده‌ ومشغول‌ نیش‌ زدن‌ شد!صداى‌ فریاد نمرود بلند شد و ازشدت‌ درد خواب‌ وخوراک‌ از او سلب‌گردیدغلامانش‌ مرتب‌ بر سرش‌ مى‌ زدند تاپشه‌ از حرکت‌ بایستد.همانجور او را اذیت‌ نمود تا به‌ درک‌ واصل‌ شد.بقیه‌ لشکر اوبه‌ ابراهیم‌ (ع‌) ایمان‌ آوردند.
امتحانات حضرت ابراهیم
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینک آمدم به قدم افتقار، برحالت انکسار، تا چه فرمایی خود را بیفکندم و کار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
ازحضرت عزت فرمان آمد که یا ابراهیم، هرکه ما را خواهد جمله باید که ما را بود، تا شطبه‌ای از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج کوشش به آسایش کشش نرسی (المکاتب عبد ما بقی علیه درهم)
ما را خواهی مراد ما باید خواست
یکباره ز پیش خویش بر باید خواست
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینک آمدم به قدم افتقار، برحالت انکسار، تا چه فرمایی خود را بیفکندم و کار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
فرمان در آمد که: یا ابراهیم، ادعایی بس شگرف است و هردعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید. اکنون امتحان را پای دار.
او را امتحان کردند، به غیر خویش و جزء خویش و کل خویش.
الف) امتحان به غیر او آن بود که مال داشت فراوان، گفته‌اند هفتصد هزار سرگوسپند داشت به هفت هزار گله با هر گله سگی که قلاده‌های زرین در گردن داشت. او را فرمودند: که دل از همه بردار و در راه خدا خرج کن. خلیل همه را در باخت و هیچ چیز خود را نگذاشت. در آثار بیارند که فرشتگان گفتند: بارخدایا، تا این ندا در عالم ملکوت داده‌ای که «واتخذ الله ابراهیم خلیلا»۱ جانهای ما در غرقاب است و زهره‌های ما آب گشت از این تخصیص، خلیل از کجا مستحق این کرامت گشت؟ ندا آمد که جبرئیل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروهٔ سدره به قمّه آن کوه رو، خلیل را آزمونی کن. جبرئیل فرود آمد به صورت یکی از بنی‌آدم، به تقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس کوه بایستاد و آواز برآورد که "یا قدوس".
خلیل از لذت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد و گفت: یا عبدالله، یک بار دیگر این نام بازگوی و این گلهٔ گوسپند ترا!
جبرئیل یک بار دیگر آواز برآورد که "یا قدوس".
خلیل در خاک تمرغ می‌کرد چون مرغی نیم بسمل، و می‌گفت: یک بار دیگر بازگوی و گلهٔ دیگر ترا. همچنین و امی خواست و هربار گله‌ای گوسپند با آن سگ و قلاده زرین بدو می‌داد، تا آن همه بداد و در باخت. چون همه درباخته بود آن عقده‌ها محکمتر گشت، عشق و افلاس به هم پیوست.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حضرت ابراهیم