اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.
همان گونه بود که مى گفت و همانطور گفت که مى بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمى راسخ چون کوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره اى کوتاه به زندگى ابرمردى است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذکر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است که وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود که لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوى را کسب کرد.
ولادت و تحصیلات
شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى که حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از سى و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یکى از طوایفى که مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) که از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سیدکاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود که به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاک در کویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنکه حادثه اى (1) موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود.(2) سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه اى سیدحسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش نمود زمانى که سیدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.(3) وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سى استاد را درک کرد.(4) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است .(5) مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمد باقر درچه اى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى ، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى ، سید هبه الدین شهرستانى و سیدمصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مى نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان گردید.
دوران تدریس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وى صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حکمت نهج البلاغه آشنا مى نمود. تسلط وى به هنگام تدریس در حدى بود که از این زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
زمانى پس از شکست کامل قواى دولت در درگیرى با نیروهاى مردمى ، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتى سپرده شد. صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهاى مسلح عشایر بختیارى نقش مهمى در ماجراى مشروطیت داشت در راءس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتى اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حد شرعى است پس در صلاحیت مجتهد مى باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک مى زنند.(6) صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد اما وقتى ماجراى تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع کارگزاران صمصام را بشدت نگران کرد و خشم مردم ، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ مالیات و دیگر رفتارهاى خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهاى پرخروش مردم که مى گفتند ((زنده باد مدرس ))، به اصفهان بازگشت . مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگى مى کرد و متولیان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیم ناپذیرى او در مقابل کارهاى خلاف و امور غیرمنطقى بر گروهى سودجو و فرصت طلب ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجراى نقش مکارانه خود ناکام ماندند.(7) آیه الله شهید سیدحسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءلیفات فقهى او را ستوده و افزوده است که : از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است .(8) آیه الله حاج سید محمد رضا بهاءالدینى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمى و دینى و سیاسى بود و این گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دینى است زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمى یابد.(9) مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى ) آغاز نمود و تاءکید کرد که کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است .(10) وى در 27 تیرماه 1304 ش . که عهده دار تولیت این مدرسه گشت براى اینکه طلاب علوم دینى از اوقات خود استفاده بیشترى نموده ، و با جدیت افزونترى به کار درس و مباحثه بپردازند براى اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه ، نظام نامه اى تدوین کرد و امور تحصیلى طلاب را مورد رسیدگى قرار داد و براى احیا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زیادى را تحمل کرد. عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شدید تابستان به روستاهاى اطراف ورامین رفته و خود قناتهاى روستاهاى این منطقه را مورد بازدید قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمیر آنها همکارى مى کرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایى نداشت .(11) در این مدرسه شخصیتهایى چون آیه الله حاج میرزاابوالحسن شعرانى ، آیه الله سیدمرتضى پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شیخ محمدعلى لواسانى و ... تربیت شدند.(12)
در عرصه پژوهش
مدرس در اصفهان و در سنین جوانى کتابى تحقیقى در فقه و اصول نگاشت که مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند. از آن شهید رساله اى در فقه استدلالى به جاى مانده که اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى کنند تصدیق مى نمایند که در صورت تکمیل ، این کتاب هم تراز کتاب مکاسب شیخ انصارى است .(13)
مدرس اولین کسى بود که تدریس نهج البلاغه را در حوزه هاى علمیه رسمى کرد و نخستین مجتهدى بود که این کتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصیتى چون حاج میرزا آقاعلى شیرازى ـ استاد شهید مطهرى ـ و آیه الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهید مدرس آموختند. از کارهاى مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه تدوین تفسیرى جامع براى قرآن بود که علاوه بر جمع آورى تفاسیر خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نیل بدین مقصود به همکارى دعوت نمود و در صورتى که این طرح تفصیلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسیار عالى و سبکى تازه و عمیق بود. مدرس مدتها فلسفه تدریس مى کرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماءموران قلعه اى که در آن به سر مى برد مثنوى را تفسیر مى کرد.(14)
آثار قلمى مدرس به شرح زیر است :
1. تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانى .
2. رسائل الفقهیه که به کوشش استاد ابوالفضل شکورى بتازگى انتشار یافته است .
3. رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ).
4. رساله اى در شرط متاءخر (در اصول ).
5. رساله اى در عقود و ایقاعات .
6. رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .
7. کتاب حجیه الظن (در اصول ).
8. شرح رسائل شیخ مرتضى انصارى .
9. حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم آیه الله شیخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى .
10.دوره تقریرات اصول میرزاى شیرازى .
11.رساله اى در شرط امام و ماءموم .
12.کتابى در باب استصحاب (در علم اصول ).
13.کتاب احوال الظن فى اصول الدین .
14.شرح روان بر نهج البلاغه .
15.اصول تشکیلات عدلیه با (همکارى دیگران ).
16.زندگینامه ((خودنوشت )) که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است .
مدرس دیانت در عرصه سیاست
در اصل دوم متمم قانون اساسى ایران پیش بینى شده بود که قوانین مصوبه مجلس شوراى ملى باید زیر نظر هیاءتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاءیید و امضاى آنها برسد. در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته ، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. شهید مدرس پس از 194 جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذیحجه 1328 ق . در مجلس حضور یافت ولى از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت .وقتى که مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فکر مى کردند او یک روحانى معمولى است و باور نمى کردند که این سید لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس کرباس بزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال کسى حریفش نمى شود. موقعیت حساس ایران و بى کفایتى زمامداران و نفوذ کامل بیگانگان شرایطى را بر ایران تحمیل ساخت که با استقامت و پایدارى شهید مدرس برخى از این شرایط تحمیلى خنثى گردید. یکى از این موارد اولتیماتوم ننگین دولت روس به هم دستى دولت انگلیس بود ذیحجه 1329 که طى آن خواهان اخراج مستر شوستر (که مشغول رسیدگى به امور مالى ایران بود) گردید.(15) شهید محمد خیابانى و شهید مدرس به مخالفت با این اولتیماتوم پرداختند. بر اثر این مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون ، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصمیمى اتخاذ کند.(16) در گیر و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول که هنوز از عمر مجلس سوم یک سال نگذشته بود نخست وزیر وقت و مستوفى الممالک به طور رسمى ایران را در این جنگ به عنوان دولت بیطرف اعلام کرد. ولى روس و انگلیس بیطرفى ایران را نادیده انگاشته ، مرکز حکومت ایران از سوى بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهى از نمایندگان به منظور مخالفت با این حرکت و ضدیت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز کردند که در حقیقت یک قیام عمومى و همه جانبه بود که رفته رفته افرادى از همه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سیدنورالدین عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بین آنها دیده مى شدند. در شهر قم مهاجران کمیته دفاع ملى تشکیل دادند که در مصاف با روسها ناگزیر به عقب نشینى شده ، بسوى غرب کشور رفتند و در این نواحى دولت موقتى تشکیل دادند که وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهده دار بود. در این برنامه گروهى به تحریکات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولت یعنى نظام السلطنه مافى را داشتند که توطئه آنان کشف و خنثى گردید.(17) شهید مدرس به همراه عده دیگرى از رجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهایت ساده زیستى به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینى پرداخت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وىدعوت کرد که براى ملاقات ومذاکره در قصر او حضور یابد. مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگیزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاک آذربایجان به کشورش جلوگیرى به عمل آورد.(18) وى در ملاقات با دیگر شخصیتهاى این کشور از وحدت مسلمین و زمینه هاى اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت .(19)
باتلاق استعمار
نمونه دیگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقیه بزرگوار با قرارداد استعمارى وثوق الدوله است . یادآورى مى شود که وثوق الدوله قراردادى را که هفت ماده و یک ضمیمه داشت به صورتى کاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمان انعقاد این نامه ننگین (سال 1298 ش . بود) نخست وزیرى را داشت . مدرس در خصوص خطرهاى این قرارداد اظهار داشت روح این قرارداد استقلال مالى و نظامى ایران را از بین مى برد. از تلگراف سرپرسى کاکس انگلیسى به سرلرد کروزن بر مى آید که مدرس از مهم ترین عوامل ضدیت با این قرارداد بوده است .(20) بدین نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترین قدرت استعمارى زمان خود یعنى انگلستان را به زانو درآورد ولى با نهایت تواضع چنین افتخارى را به ملت ایران نسبت داد.(21) حیله گران انگلیس که قدرت مبارزه و نفوذ روحانیت متعهد را به طور عینى مشاهده کردند تصمیم گرفتند به منظور کاستن از فروغ این اقتدار معنوى و استمرار سلطه خویش بر ایران ، نظامى را به وجود آورند تا ستیز با روحانیت و باورهاى دینى را اساس کار خود قرار دهد. فردى که براى اجراى مطامع و این حیله جدید استعمار انتخاب گردید سید ضیاءالدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد بود که به انگلستان تمایل داشت و در صدد آن گردید تا با کودتاى ننگین سوم اسفند 1299 روح قرارداد وثوق الدوله را در کالبد دیگر بدمد. در همان زمان مدرس با هوش ذاتى و فراستى که داشت فهمید که حرکت وى ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال که اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت پیش بینى خود را به اثبات رسانید.(22) شخص دیگرى که در انجام این کودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضاخان بود که بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد. در نیمه شب سوم اسفند 1299 نیروهاى قزاق به سرکردگى این خائن خائف وارد تهران شده ، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگیرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حکومت نظامى اعلام شد. مدرس که چون خارى در چشم این خودباختگان بود، در همان لحظات اول دستگیر و روانه زندان گردید. موقعى که او را از خانه به تبعیدگاه قزوین مى بردند به درخت زردآلویى که در باغچه خانه اش بود اشاره کرد و به فرزندش گفت نگران من نباشید، با شکفتن این شکوفه ها باز مى گردم . پیش بینى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در کابینه سیاه سیدضیاء 93 روز طول کشید که این مدت پایان عمر کوتاه این کابینه بود.
تیرگى و تباهى
یکى از حوادث اسفبار که با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است . وى سعى داشت امور نظمیه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختیار خود قرار دهد. شهید مدرس بدون آنکه از تشکیلات عنکبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس که مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى علیه رضاخان بیان کرد و اظهار داشت : در وضع کنونى امنیت مملکت در دست کسى است که اغلب ما از دست او راضى نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده بر کنارش کنیم !(23) رضاخان براى فریب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیارى نمود. این حرکت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگى ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمرکز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد و در صدد چاره برخاست . تدین که از طرفداران جدى رضاخان بود سعى کرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسین بهرامى معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحریک تدین بر گونه مدرس سیلى محکمى نواخت ! صداى این سیلى که به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتى که به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سیلى عظیم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت . طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیدارى و آگاهى آنان تشکر کرد. فریادهاى رعدآساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستى مفتضحانه براى خود دید در روز 18 فروردین 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 کیلومترى تهران ) رفت . بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهدید کردند که باید سردار سپه را برگردانند و شایعه کردند در غیر این صورت کودتا مى شود. ولى شهید مدرس به نمایندگان دلدارى داد و گفت : نترسید که او نمى تواند کودتا کند!(24) ولى اکثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نکرده ، گروهى را برگزیدند تا سردار سپه را برگردانند و هیاءتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه ماءمور اجراى این کار شدند.(25) پس از بازگرداندن رضاخان با حیله اى که گروهى از نمایندگان تدارک دیده بودند شهید مدرس را به بهانه آنکه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآید در منزل قوام السلطنه معطل کردند و در غیاب او مجلس با 92 راءى به سردار سپه اظهار تمایل کرد. در مجلس پنجم و در حالى که مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهاى زیادى به مدرس و یارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مساءله استیضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضاى وى و تنى چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود. ولى به دلیل جنجال و هیاهویى که طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موکول گردید. در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنى مجلس را عهده دار بود. در این مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشترى بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مى رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهاى شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازیافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد. با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند و به همین دلیل انتخاباتى کاملا فرمایشى برگزار کرد. به نحوى که حتى یک راءى به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى که در دوره گذشته به من راءى دادند همگى مرده باشند یا راءى نداده باشند پس آن یک راءى را که خودم به خودم دادم چه شده است !
شهادت

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس

دانلودمقاله زندگی نامه محمد علی جمال زاده

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله زندگی نامه محمد علی جمال زاده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


سید محمد علی جمال زاده در سال 1309 هـ . ق. برابر با سال 1270 هـ . ش. در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدر او سید جمال الدین واعظ همدانی معروف به (اصفهانی) از خاندان بزرگ صدر در لبنان و مادر او مریم فرزند میرزا حسن باقرخان از اعیان شهر اصفهان بود.
پدر جمال زاده روحانی ای مبارز و از خطیبان و بزرگان مشروطه خواه و موسسان آزادی سیاسی در عهد مشروطه به شمار می رفت و چون همیشه در حال سخنرانی علیه شاه بود، از طرف ظل السلطان (پسر ناصرالدین شاه) حاکم وقت اصفهان، مورد آزار و اذیت قرار می گرفت و او مجبور بود در شهرهای دیگری غیر از اصفهان، به سخنرانی و بیداری مردم بپردازد و همین آوارگی ها زندگی را برای خانواده ی او دشوار کرده بود.
خانه ی جمال زاده در آن وقت ها در اصفهان در محله ی بیدآباد و نزدیک به چهار سوی علیقلی آقا بود. جمال زاده در چهار سالگی نزد زن دایی اش (آمنه بیگم) که زن باسواید بود، البا را یاد می گرفت و پس از آن به چند مکتب از جمله مکتب پسر (ملا علی اصغر) که به گفته ی خودش از حیث صورت و سیرت به (ازرق شامی) می مانست، می رود و چون از همام جلسه اول فلکه می شود خیلی زود آن جا را ترک می کند.
او دوباره به چند مکتب دیگر جهت تحصیل مراجعت می کند، اما هیچد کدام با طبع لطیف و مذاق وی خوش نمی آید. تا این که مادرش او را در (راستا بازار) بیدآباد نزد میرزاحسن صحاف می گذارد تا هم شاگردی کند و هم از او درس بیاموزد. جمال زاده بعدها در خاطرات خود می گوید: «تازه آن جا معنی خواندن و نوشتن را فهمیدم و کم و بیش دستگیرم شد که منظور از یاد گرفتن این علامت های مج معوج که به نام حروف و حرکات چون کرم های زیان کاری از اولین دوره ی کودکی به مغز و ریشه ی عمر اطفال معصوم می افتد و تا دم مرگ شیره ی جان شان را می مکند، چیست.»
دهنه ی همان بازار بیدآباد در کنتار نهر معروف به (ماری بابا حسن) واقع بود، رفتم. عمامه به سرم گذاشتند و با همه ی صغر سن به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم. در آن زمان بیش تر از ده سال نداشتم و با وجود این اسمم را (رُجیل) که مُصَغّر رَجُل (مرد کوچک) است، گذاشته بودند.»
داستان نویسی تا قبل از جمال زاده انسجام خاصی نداشت و نویسندگان از سبک خاصی پیروی نمی کردند، به همین دلیل گاهی اوقات میان سبک های نگارشی آن ها تداخل به وجود می آمد و باید کسی پیدا می شد تا به این نا به سامانی سامان بخشیده و برایش به طور غیرمستقیم قوانینی ایجاد نموده و سکوت چندهزارساله را می شکست. البته این کار قدری جسارت می خواست، چرا که هرگونه تغییری ممکن بود خشم سنت گرایان ناآگاه و یا مغرضان آگاه را برانگیزاند.
بالاخره جمال زاده که در غرب تحصیل کرده بود و با ادبیات آن جا به خوبی آشنایی داشت، پا به میدان گذاشت. او با انتشار مجموعه داستان «یکی بود، یکی نبود» گام به عرصه ی جدیدی گذاشت.
آری، انتشار این کتب در سال 1300 هـ . ش در برلن ع8لی رغم شور و شرش، توانست نام محمدعلی جمال زاده را به عنوان پیشوای نوول یا پدر داستان نویسی برای همیشه در تاریخ ثبت نماید.
تا قبل از آن «داستان کوتاه یا به اصطلاح فرانسه (nouvelle) بسیار دیتر از رمان در ایران به وجود آمد، زیرا ترجمه ی نمونه های اروپایی این گونه آثار نیز دیرتر از رمان در ایران منتشر شده بود. شاید نخستین بار در «مجله ی بهار» بود که بعضی از نوول های اروپایی ترجمه و نشر یافت. بعد در «مجله ی دانشکده» آثار نوول نویسان فرانسوی مانند: الفونس دوده، موپاسان، توسط سعید نفیسی و رضا هنری و دیگران ترجمه شد و سپس ترجمه ی انواع آن انتشار یافت.»
«چایگین»، خاورشناس روس، در مورد جمال زاده و اثر معروف او «یکی بود، یکی نبود» چنین اورده است: «تنها با یکی بود، یکی نبود است که مکتب و سبک رئالیستی در ایران آغاز یافت و همین سبک و مکتب است که در واقع شالوده ی جدید ادبیات داستانی در ایران گردید و فقط از آن روز به بعد می توان از پیدایش نوول و قصه و رمان در ادبیات هزارساله ی ایران سخن راند...»
جمال زاده، به خصوص به عنوان نویسنده دی «یکی بود، یکی نبود» نه تنها از لحاظ تقدم تاریخی، بلکه از حیث وضوح و وزن و معنی مقام اول را دارد... باید گفت که جمال زاده نویسنده ای است که با بهترین نوول نویس های اروپا در یک ردیف است».
یکی از عواملی که سبب شد تا سبک نگارشی جمال زاده در ایران به عنوان طلیعه ای در ادب فارسی مطرح شود، توجه به ساده نویسی به شیوه ی غرب بود. این در حالی بود که در کشور ما تا آن زمان غامض نویسی حسن محسوب می شد و آن را نشانه ی فضل و فضل فروش می دانستند.
«مجموعه داستان یکی بود، یکی نبود را که عنوان خود را از فاتحه ی کلام قصه سرایان ایرانی گرفته و اولین کتابی بود که بر خلاف عادت به زبان محاوره یا معمولی نوشته شده بود، ولوله و غوغایی در ایران برپا کرد. گروهی نویسنده را به بی ذوقی و بی سلیقگی متهم کردند که فن نویسندگی را تا حد قبول و پسند عامه تنزل داده و نیز به جامعه و آداب ایرانی اهانت کرده است.»
«اهمیت جمال زاده در تاریخ ادبیات ایران بیش تر از نظر پیشروی و رهبری ادبی در داستان نویسی جدید است و این خود کار بزرگی است. مقدمه ی معروفئ او بر کتاب «یکی بود، یکی نبود» به منزله «مانیفست»، یعنی بیانه ای ادبی است که به مکتب جدید نویندگی در ایران رسمیت بخشیده است.»
البته باید به این نکته توجه داشت که «تحول نثر فارسی» در ایران باری نبود که حمل آن فقط و فقطی بر دوش جمال زاده سنگینی کرده باشد، بلکهد دیگران در حمل این بار سهمی به سزا داشته اند. دکتر خانلری در این خصوص چنین اهار می دارد: «در این شیوه جمال زاده، مبتکر نیست. اگر از ترجمه ی تمثیلات آخوند زاده و ترجمه ی «حاجی بابا» چشم بپوشیم افتخار این سبک با داستان نویسی دهخدا است که در روزنامه ی صور اسرافیل مقالات نیش دار دارد. هجو و انقاد اجتماعی به امضای «دخو» نوشت و اولین بار الفاظ و تعبیرات عامیانه را در آثار ادبی اجازه ی ورود داد. اما جمال زاده اصول و قواعد این شیوه را نوشت و آن را به عنوان یکی از ملکیت های ادب فارسی اعلام کرده است.»
نکته یا که تمام صاحب نظران در مورد جمال زاده به آن اذعان دارند، اشنا بودن او به اصول داستان نویسی به شیوه ی غربی و اعلام رسمیت بخشیدن آن از طرذف او می باشد: «جمال زاده نه تنها داستان کوتاه اروپایی را به ایران آورده بلکه نخستین مولف یک کتاب علمی جدید «گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران» به روش غربی به زبان فارسی ... نیز هست.»
البته در موفقیت جمال زاده نباید این مطلب را از نظر دور داشت که «تقی زاده، جمال زاده را به کار روزنامه نگاری و مقاله نویسی کشاند و بیش از هر کسی قزوینی او را به حرفه ی نویسندگی و داستان نویسی تشویق کرد.»

 

ویژگی های سبکی جمال زاده
داستان های جمال زاده عموماً رنگ و بوی خاطره و خاطره نویسی را دارد. خاطراتی که از دوران کودکی در ذهن نویسنده مانده و از نزدیک با آن ها دم خور بوده است. لذا «نظرگاه یا زاویه ی دید جمال زاده در داستان هیا کوتاه و زمان هایش غالباً اول شخص مفرد است. «من» یکی آدم اصلی که معمولاً نماینده ی نویسنده است، داستان ها را روایت می کند. کسی که در مرکز رویدادها و ماجراها قرار دارد یا به ترتیبی در معرض حوادث قرار می گیرد. گزینش نظرگاه اول شخص مفرد، نشانه ی علاقه ی نویسنده به گونه ای خاطره نویسی و حدیث نوفس است و چنان مهئ خود جمال زاده بارها گفته است، او بسیایر از داستان هایش را بر اساس خاطرات خود و اغلب خاطرات دوره ی جوانی اش نوشته است.»
یکی از ویژگیهای بارز نثر جمال زاده، مردمی و عامه پسند بودن آن است. جمال زاده نثر را از انحصار افراد تحصیل کرده و خودمدار بیرون کشد و آن را در اختیار همگان قرار داد.
«حد اعلاید برخورد هنرمندانه ی تو دست یافتن به مفهوم کلی «دموکراسی ادبی» است، یعنی گنجاندن انبوهی اصطلاحات و تعابیر عامیانه و ضرب المثل در یک داستان با این هدف که زبان اصلاح و تکمیل شود و ادبیات در دسترس همگان قرار گیرد.»
تأکید جمال زاده بر نزدیک کردن زبان و نوشتار به زبان گفتار و استفاده از لغات و ترکیبات جایر در میان مردم به عنوان مصالح و ابزار ادبی، به نثر یا سبک نگارش او جلوه ای ساختگی اغراقذ آمیز داده است.»
«تقریباً در همه ی داستان های جمال زاده نقش مطلق خیر و شر و عواملی نظیر سرنوشت و بخت و اقبال، برجسته و تعیین کننده است. این نقش برجسته و تعیین کننده را می توان در آغاز و میان و پایان خوش داستان ها دید.»
«برای جمال زاده آن چه اهمیت دارد، سبک انشا یا به تعبیر خود او «انشای حکایتی» است و در همه ی داستان های او، حتی آثاری که ترجمه کرده است، این سبک انشا کمابیش ثابت و یک پارچه است. اصولاً سبک در نظر جمال زاده، در نوشتن متناسب با اقتضای موضوع پدیدار نمی شود، از پیش می آید نه از پی.
آدم های داستان های جمال زاده با وجود تفاوت های شان از لحاظ شغل و مقام و جنس و سن، کمابیش به یک زبان، به همان زبان عوامانه ی «کوچه بازاری» سخن می گویند.»

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  24  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله زندگی نامه محمد علی جمال زاده

بررسی زندگی و اشعار نیما یوشیج و سهراب سپهری

اختصاصی از اس فایل بررسی زندگی و اشعار نیما یوشیج و سهراب سپهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی زندگی و اشعار نیما یوشیج و سهراب سپهری


بررسی زندگی و اشعار نیما یوشیج و سهراب سپهری

بررسی زندگی و اشعار نیما یوشیج و سهراب سپهری

نوع فایل:ورد قابل ویرایش

تعداد صفحه:59

قیمت:2500 تومان

مقدمه

شعر یکی از کهن ترین گونه‌های ادبی و شاخه‌ای از هنر می‌باشد. شعر یک گونه ادبی است که در آن از زیبایی‌های سطح و فرم زبان، بیان هنری احساسات و تکنیک‌های خاص بهره گرفته می‌شود. آثار ادبی را به دو دسته اصلی نثر و شعر تقسیم می‌کنند که معمولاً از جهت خوانش، زبان و تکنیک‌ها توسط مخاطب قابل بازشناسی هستند.

در زبان فارسی شعر به دو نوع اصلی طبقه بندی می‌شود: شعر کلاسیک (یا کهن) و شعر نو.

ما در این مقاله به گونه ی دوم یعنی شعر نو و آن هم اختصاصا به شعرهای نیمایی و سهراب سپهری می پردازیم. شعر نیز مانند نثر دارای انواع مختلفی است که یکی از انواع آن، سبک شعرنو می‌باشد.

تحول اجتماعی مهمی که این تغییر سبک را سبب شد، انقلاب مشروطه بود.

ما در این مقاله ابتدا تغییرات اجتماعی این دوران را بیان کرده و سپس به بررسی انواع شعرنو خواهیم پرداخت و در نهایت بعد از بررسی تفاوت‌های این سبک شعری با شعر سنتی به زندگینامه و اشعار سهراب سپهری خواهیم پرداخت.

 

 

 

زندگینامه ی نیما یوشیج:

علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ [۱] خورشیدی در دهکده یوش استان مازندران - درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸ [۲] خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است. نیما پوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.

نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی درروستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیم‌خان اعظام‌السلطنه متعلق به خانواده‌ای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گله‌داری مشغول بود.[۳] پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسب‌سواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.[۴]


دانلود با لینک مستقیم


بررسی زندگی و اشعار نیما یوشیج و سهراب سپهری

تحقیق در مورد درک هدف زندگی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد درک هدف زندگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد درک هدف زندگی


تحقیق در مورد درک هدف زندگی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه13

 

فهرست مطالب

 

 

هدف زندگی ۱

۱-دیدگاه های مختلف

۱-۱- پیشگفتار:

نگرانی در باره ی معنی و هدف زند گی از ویژگی بشر بعنوان یک موجود متفکر و کاوشگراست. دیگر موجودات عالم،مسیر طبیعی زندگی خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طی می کنند. این از شکوه و شاید شور بختی بشر است که در طول تاریخ، دم به دم این پرسش را برای خود و دیگران مطرح ساخته و چرائی هستی خود را زیر سؤال برده است. داستایوفسکی نویسنده شهیر روسی در این باره می گوید: "راز وجود آدمی در این است که انسان تنها نباید بسادگی زندگی کند، بلکه باید کشف کند که چرا باید زندگی کند."

درتاریخ اندیشه ی انسانی موضوع هدف و معنی زندگی در دو نهایت کلی مورد بررسی قرار گرفته است: در یک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است ودر قطب دیگر انکار هر نوع معنی ومقصود برای زندگی وبیان اینکه زندگی انسانی یک پدیده ی کاملأ بی محتوا و بدون معنی است.

در اینجا تلاش خواهد شد بصورتی کاملأ اجمالی از دیدگاه های مختلف به مسئله پرداخته شود و در پایان یک نتیجه گیری کلی بعمل آید ـ اگر چه، با توجه به ویژگی پرسش، ممکن است این نتیجه گیری بجای حل معما بر پیچید گی آن بیفزاید.

۱-۲- دیدگاه های پندارگرایانه و مذ هبی

فیلسوفان ایده آلیست ضمن اعتقاد به جهان فرامادی (ماوراء الطبیعی) بر آنند که زندگی را هدف و غایتی است که از ازل و بدون دخالت وخواست بشر برایش تعیین گردیده است.انسان در ورای زندگی مادی و جسمی ا ش، هدفی نهائی، معنوی و الهی دارد. اواین فرصت (یا خوشبختی) را یافته است که از طریق زندگی زمینی خود به این هدف آسمانی دست یابد. افلاطون معتقد بود که دنیای مادی فقط سایه ای موهوم است از یک دنیای عالی و فرا مادی. ما انسانها مانند زندانیانی هستیم


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد درک هدف زندگی

دانلود مقاله زندگی نامه شهریار

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله زندگی نامه شهریار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 
سید محمد حسین بهجت تبریزی فرزند حـــاج میر آقا خشکنابی مقارن انقلاب مشروطیت و بین سالهای 1285 – 1283 شمسی در روســتای خشکناب نزدیک بخش قره چمن متولد گردید . پدرش که در آغاز طلبه بود بعد مجتهد و سپس از وکلای برجسته و ول وکیل آذربایجان مردی بود فـــاضل ، خوشنویس ، کریم الطبع وبا ایمان که در سال 1313شمسی مرحوم و در قم مدفون شد . محمد حسین تحصیل را در مکتب خانه ی قریه ی زادگاهش با گلستان سعدی ، نصاب قران و حافظ آغاز کرد و نخستین مربی او والد ماجدش و بعد مرحوم امیر خیزی بود . تحصیلات ایتدایی را در مدرسه های متحده و فیوضات و متوسطه را در تبریز و دارالفنون تهران به پایان رساند . در سال 1303 وارد مدرسه ی طب شد . تا آخرین ســال پزشکی را با هر مشقتی که داشت سپری کرد و در بیمــارستان مراتب انترنی را می گذراندکه به سبب پیشامدهای عاطفی و عشقی از ادامه ی تحصیل منصرف شد و کمی قبل از اخذ مدرک دکتری ، پزشکی را رهـا کرد و به دمات دولتی پرداخت . به قول خود شهریار این شکست و ناکامی در عشق موهبت الهی بود که او را از عشق مجـــازی به عشق حقیقی معنوی رساند .
در اوایل جوانی و آغاز شاعری « بهجت » و پس از سال 1300 که به تهران رفت « شیوا » تخلص می کرد ولی به انگیزه ی ارادت قلبی و ایمانی که از همــان کودکی و نوجوانی به خواجه شیراز داشت برای یـــافتن تخلص بهتر وضو گرفت نیت کرد ودو بار از دیوان حافظ تفال کرد که هر دو بار کلمه ی « شهریار » آمد و چه تناسبی داشت با غریبی او .
و نیت تقاضای تخلص از خواجه :
غـــم غریبی مهنت چــــو بر نمی تـــابم روم به شهر خـــود و شهریـــــار خود یاشم
دوام عمــر و ملک او بخواخ از لطف حق که چرخ این پکه ی دولت به نام شهریاران را
هر چند خود نیتی درویشـــانه کرده بود و تخلصی « خاکســــــارانه » می خواست ولی به احترام حافظ تخلص شهریار را پذیرفت .
الف) شرح مختصر زندگانی شاعرانه شهریار
ویژگیهای او : شهریار شاعری مومن و مسلمان بود . عمق اعتقادات قلبی خلال بسیـــاری از اشعارش به خوبی پیداست.
از دیگر خصوصیات بارز او او دقت و حساسیت فوق العـــاده فروتنی و درویشی همیشگی مهمان دوستی و مهمان نوازی دائمی ، خلاص و صمیمیت ویژه با دوستان واقعی علاقه مفرط به تمامی هنر ها بخصوص شعر ، موسشقی و خوشنویسی بود .او خط نسخ مستعلیق بویژه خط تحریر را خوب می نوشت . در جوانی سه تــــــار می نواخت و آنجنان نیکو می نواخت که اشک استاد ابو لحسن صبا را جاری می ساخت و برای ساز خود می سرود :
نال به حال زار من امشب سه تار من این مایه ی تسلی شبهای تار من است
پس از مدتی سه تار را برای همبشه کنار گذاشت .
خاطرات کودکی و نوجوانی شهریار : بیش تردر منظومه های حیدربابا ، هذیان دل ، مومیایی و افسانه ی شب منـدرج است و با خواندن آنها می توان دور نمای کودکی او را کم و بیش مجسم کرد . تلخ ترین خاطـــره ی زندگی او مرگ مادر است که ر تاریخ 31 تیر مــــاه 1333 اتفاق افتاده و شاهکار خوب و ماندنی : ای وای مادرم » یادگـــــار آن دوران است .
مادش نیز همچون پدرش در قم مدفون شد . ازسال 1310 تا 1314 در اداره ی ثبت اسناد نیشابور و مشهـــد خدمت کرد. در نیشابور به خدمت نقاش بزرگ کما الملک رسید و آن مثنوی معروف و زیبا را برای استــاد سرود و در مشهد همـدم و عاشراســــتاد فرخ خراسانی ، گلشن آزادی ، نوید و دیگر شاعران گرانمایه ی آن خطــه ی پر برکت بـود در سال 1315 شمسی ه تهران منتقل شد مدتی در شهر داری و پیش رو هنرسپس در بــانک کشاورزی به کار پرداخت . چنــد سالی در عوالم درویشی یر کرد سر آنجام به زاد گاه اصلی خود تبریز باز گشت و تا زمان باز نشستگی در بانک کشـــــاورزی تبریز خدمت کرد . لفبت پس از هشتاد و سه ســــال زندگی شاعرانه ی پر بار و با افتخـــار روح این شاعر بــزرگ در 27 شهریور ماه 1367 به ملکوت اعلی پیوست و جسمش در مقبره الشعرا ی تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنـر مندان آن دیار است به خاک سپرده شد . به مناسبت اولین سالگرد در گذشت او اداره ی پست و تلاگراف با ابتکاری هنـــری در سرس تمبر های یادگار ی خود و با عنوان : بزرگ داشت استاد محمد حسین شهریار شاعر شهیر ایرانی تصویر شهـــریار و مقبره الشعرای تبریز را یه همراه شعر معروف « علی ای همای رحمت تو چه آیتــی خدا را » را یه خط شکستـــه نستعلیق انتشار داد همچنین کتاب یادنامه ی شهریار به خط خوشنویسان اصفهان و مجموعه ی مفصل دیگری به نام سوگـنامــه و یاد واره ی فارسی و ترکی شهریار از سوی کتاب فروشی ارک تبریز منتشر گردید .
ب ) سبک آثار و گرایشهای شعری او :
شهریارهرچند به شاعری غزلسرا شهرت یافته و این خود حقیقتی است انکار ناپذیر ولی او مرکب اندیشه‌ی شاعرانــه‌ی خودرا در عرصه های مختلف شعری به جولان درآورده است وتا سرزمین هاو افق های دور دست و ناشناخته ی احســاسی و تخیل تاخته و شاهکار های جاودانه ی به تصاویری زیبا و تاثیری گیرا و ژرف پدید آورده است که هر کدام در تاریــخ ادبیات این مرزو لوم ثبت شده است . این شاعر پر شور در انواع شعر استاد و بسیار توانا بود از قصیده و قطعه و مثنــوی و رباعی گرفته تا منظومه ها و حتی قالبهای تازه و نوو به اصطلاح نیمایی آثاری دلپذیر ، لظیف و استوار به وجــود آوده است که همواره بر تارک ادب معاصر می درخشد .
در غزل که محور سخن ماست و پایه و اساس این دفتر پر از سوز وشیفتگی لبریز از وجد و شور است .عشـــق و شیدایی دوران جوانی و شور و حال عاشقانه ، رقت احساسات و سخنان آتشین و مضـــامین بکر و لطیف و سوختگی ویــژه ای که ذاتی اوست ، بیشتر در غزلیاتش متجلی است . غزل شهریار مشهور خـاص و عام است و برخی از ابیاتش بع صورت امثال سایره در آمده و برزبانها جاری ، بر دلهانقش و همواره زبان دل و بیان حال عشاق دلسوخته بوده و هست . هر چند برخی از محققان متاخر تقسیم بندی سبکهای شعر فارسی را از دیدگاه منتقدین به شیوه های خراسانی عراقی ، هندی ،(اصفهانی) صحیح نمی دانند و هنوز کتابی جامع و مطقی دوباره ی سبکهای شعر فــــــارسی تدوین نشده است . با این وصف و طبق معمول می توان گفت که سبک شعری شهریار در اشعار کلاسیک عراقی یـــا طرز سعدی و حافظ بویژه شیوه ی حافظ است .گهگاه برخی ازابیات غزلهایش ازلطافت ، باریک اندیشی ، تشبیح ، استعاره و ارسال مثلهای سبک هندی (اصفهانی) چاشنی می گیرد . این ها همه صورت ظاهری کار اوست و در باطن سبک شهریــار مخصوص به خود اوست و سخنش ، سخن دل است و از عمق جان و روح بسیار حساس و پر شور او مایه می گیرد . بیشتر مضــــــامین و تابلئهای توصیفی و قطعات تازه خلق ، ابداع و ابتکــــار خود شاعر است نه تکراری و کلیشه ای چرا که او : «عاریت کسی نپذیرفته است » «آنچه دلش گفت بگو گفته » . در پــاره ای از اشعــــارش گاهی کلمـات ترکیبات و اصطلاحات مردم کوچه و بازار ر ا آگاهانه در شعر می آورد و منظور اصلی او از این هنر نمـــایی پیوند عمیقتر بـــا مردم و نیز بردن شعر به میان توده های عظیم افراد عادی در بعدی وسیع تر است و در این راه هرچند برخی از ادبا از او خرده می گیرند ، موفق است . استاد دانش مند دکتر منوچهر مرتضوی در مقدمه ی حیدر بابا با جمالتی زیبا چکیده ی افکــــار و سبک و شگرد کار شهریار را به خوبی نشان داده است و هنر بزرگ اورا به حق و شایسته در این چهار زمینه می داند :
1- غزل های از دل برآمده و لاجرم بر دل نشسته ی او( که نمونه های فراوان آنها را در این گزیده می خوانید . )
2 – ابداع تابلو های رنگین و توصیفی مانند تخت جمشید ، مولانا در خانقاه شمس ، زیارت کمال الملک .
3 – خلق و ابداع آثار عاطفی پر احساس مانند ای وای مادرم ، حیدر بابا ، پیام انشتین ، صبــا می میرد ، کودک و خزان ، دختر گل فروش .
4 – انتخاب و استخدام اغات و تعبیرات عامیانه و پیاده کردن آنها در شعر که این مهم در غـــزل ها و قصـــاید و هم در شاهکار کم نضیر حیدر بابا کاملا مشهود است .
در باره ی حیدر بابا سخن بسیار گفته اند لطف و دقت این منضومه را ترک زبــان ها بهتر از هر کس دیگر با تمام وجود درک و احساس می کنند . این شعر معروف بارها چـــــاپ شده و به چند زبان خارجی نیز ترجمه گردیده است . شاید بتوان به طور خلاصه و فشرده گفت که : حیدر بابا نام کوهی است نزدیک زادگـــــــاه شاعر ، و این شعر درد دلی است شاعرانه با همین کوه .در قسمت اول شعر بیشتر خاطرات کودکی شاعر نقــــــاشی و تصویر شده است و در قسمت دوم فرزند نام دار کوه شهریار شاعر معروف از غربتی چندین ساله باز می گرددولی هرچه جستجــــو می کند اثری از دوران کودکی خود نمی بیندو مجبور می شود به خاطرات آن دوران دل خوش باشد .آثار شهریار بسیار متنوع و در بــر دارنده ی انواع شعر و قالبهای گوناگون است و تا به حال به صورتهای مختلف منتشر شده است . نخستین دفتر شعر او در سالهــــای 1308 – 1310 شمسی با مقدمه های استاد بهار ، سعید نفیسی ، پژمان بختیاری از سوی کتابخانه خیام و آخرین مجمــوعه شعرش پس از در گذشتوی ، بعنوان جلد سوم دیوان شهریار شامل اشعار منتشـــر نشده از سوی انتشـــارات رسالت تبریز درپانصد صفحه انتشار یافت . طبق شمارشی که از کلیات اشعـــار شهریار به عمل آمـــد دیوانهای مختلف او شامل بیست هزارو. شصت بیت شعر سنتی و حدو.د پانزده منظومه و شعر آزاد در قالبهای نو است .
ج ) نظر برخی از شعرا و تذکره نویسان در باره استاد شهریار :
- شهریار نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار شرق است . ( ملک الشعرای بهار )
- شهریار جوانی است با ذوق سرشار و قریحه بلند . ملول وشی است پرهیجان ، عاشق پیشه ی صاحب دل ، از کودکی به اقتضای استعداد غریزی و اکتسابی به قول و غزل پرداخته و در شباب عمر شاعری مقتدر از کار بیــرون آمده ، شهــــریار شاعری است شیوا و نو ومرغوب و نزد پیرو جوان مطلوب است . ( ملک الشعرای بهار )
- طبع این شاعر مایه ی افتخار زبان فارسی است . ( سید محمد علی جمالزاده )
- شهریار ، افتخار ایران است . ( وحید دستگردی )
- شهریار به تجدد و نو آوری گرایش محســوسی دارد ذوق نوجویی و نو اندیشی در بسیاری از شعرهای او منعکس است . تازگی مضمون ف صور خیال و تعبیــر و حتی قالب شعـــر دیوان او از بسیــــاری از شاعــــران نسل وی متمــایز است . ( دکتر علامحسین یوسفی )
- این شاعر با اینکه بیش از سی سال ندارد ، اشعارش در کمال پختـــگی است و می توان گفت فکـررسا ، ظرافت ، الفاظ ، معانی و نفوذی که یک شعر خوب داشته باشد در اشعار او وجود دارد . محمد اسحاق ( استـــاد زبان و ادبیات دانشــــگاه کلکته ) - شهریار ، یکی از مشهورترین شعرای معاصر است که همه اهل ذوق و ادب آثار وی را به جان مشتاقند . بسیاری از اشعار او در شمار شاهکارهای شعر معاصــر است که از لحاظ روانی و رسایی بی نظیر و مورد اعجاب سخـــن شناســـان است . ( سیـــد عبدالحمید خلخالی )
- بی خود نیست که شهریار را حافظ معاصر، استادغزل و شهریار شعر ایران می دانند . او یگانه شاعری است که در زمـان حیات خود مشهور گردیده است . ( دکتر غلامحسین بیگدلی )
- استــاد شهــریار هرگز اشتهــــار خود را در استخفاف دیگـــــران نمی جست . به شعـرای کمنام و کم شهرت نیز ارج می‌گذاشت . به حافظ و منظومه ی حیدربابای خود علاقه ای وافر داشت هرگز نشد که صحبتی از این منظومه به میـان آید و ابیاتی از آن خوانده شود و او نگرید . استاد می گفت اول باید در شعر سنتی مسلط بود وبعد رفت سراغ شعـــــر نو و الا شکست می خورد . مطالعه ی اشعار کلاسیک برای هر شاعری لازم است . ( محمد شفیع پور )
د ) کیفیت گزینشی و تدوین این مجموعه :
بدنبال فعالیتهای هنری انجمن خوشنویسان ایران که قبله گاه اهل هنر است و به پیروی از بخش کتابت آن تحت نظــــر و سرپرستی و اشراف استاد بلند پایه آقای عباسی اخوین است اینک دو تن از هنرمندان داین انجمن که از پرورده هـای استاد اخوین هستند یعنی آقایان حجت الله اسدی و حمید رضا عاطفی که هردو سالها پیش مراتب ممتازی خوشنویسی را گذرانده و حال خود از مدرسین انجمن خوشنویسان در تهران هستند و دررا ه نستعلیق مجدانه گـــام بر می دارند و در این شیوه قلم می زنند پس ازدرگذشت استـــــــــاد شهریار این دو هنر مند به منظور تجلیل از مقام والای این شاعر عالی قدر گزیدهای از غزلیات شور انگیز اورا با خط زیبای خود زینتی دیگر و جلوه ای برتر می بخشند .
هر چند تمامی غزلیات شهریار عالی وگیرا و زیبـــااست با ایت وضع کوشیدیم ازمیان غزلیات این غزل سرا باز هم بعترین بیت ها گزیده گردد و برای این بررسی و انتخاب علاوه بر استــــواری ، پختگی و شهرت غزلها به ذوق و سلیقه و دریافت ناچیز خود نیز و هیچ تحمیلی به ذوق و پسند صاحب نظران فـاضل و گرامی نداریم . در این راه دشوار سعادت آن را داشته ایم از راهنمایی پر مفید شاعران یدالله بهزاد کرمان شاهی و نوبتی کرمان شاهی بر خوردار شویم .
پیش سخن :
گاهی از خواندن یک شعر جندان تاثییر در نفس حاصل می گردد که به سالهای دراز رفع آن میسسرنگردد . ( خواجه نصیر الدین طوسی )
چگونه با حیدر بابا آشنا شدم ؟
در فروردین 1333که ماموریتی در خوزستان داشتم تازه وارد آباذان شدم در مهمانخـانه ای منزل گرفته بودم که جلــد اول مظومه‌ی ترکی « سلام حیدر بابا » اثر ارزنده ی شاعر شهیر ما استاد محمد حسین شهریار تبریزی توسط دوست دانشورم آفای دکتر عبدالله هادی به دستم رسید . کتاب را از مقدمه ی آن آغاز نموده و تا آخــرین مطالبش که معرفی پرسنـــاژهای کتاب و تعریف و تفسیر پاره ای از اصطلاحات محلی بود به انجام رسانیدم . با اینکه در همــان اولیـن بار خواندنم بیت به بیت گریسته بودم باز برای دومین و سومین بار که خواندم همچنان متاثر شدم . زیرا آشکــــارا می دیدم که هشتاد در صد شرح حال و ترجمان احوال من درابیات آن گنجیده و به مضمون « جانا سخن از زبان من می گویی » مصداق بخشیـده است چه آنکه زادگاه من با زادگاه شاعر فاصله چندانی ندارد و اوضاع و احوال و قال ومقــال محل شبیــــه هم بوده ، سنت ها و عادتها و رسوم هر دو نقطه مانند هم است ، آنچنانکه ناکامیها و دلشکستگیهاو نامرادیهای ما مانند هم .... در واقع هر چه در سطور آن می خواندم مانند آن بود که ســرگذشت خود و خانواده ام را در آئینه ی افکــــار شاعر تماشا می کردم و یا آرزو های انجام نیافته ی خود را که سالها به دنبال آن دویده و نیافته بودم در گفتار او باز می یافتم .
از این رو اثر « حیدربابا » اثر بســزایی در من گذاشت و علاقه ی شدید من به مطالعه ی مکرر آن به جایی رسید که بیشتر ابیات کتاب را حفظ کردم . بیشتــر از این جهت که من هم به زادگاه خود دلبستگی شدیدی دارم و همیشه سخن ناپلئون را که در ایام اسارت در جزیره ی سنت هلـــن به دکتــر مخصوص خود گفته به یاد می آورم « کجاست آن آسمان قشنگ ، کجاست آن مناظر زیبا و آن کوههای با شکـــوه . لعنت بر سر نوشت باد که نگذاشت یادگارهای دوران کودکــی خود را دوباره ببینم ...... »
باری ، در سال 1337 آقای دکتر حسینقلی کاتبی دوست دانشمند و روشن بینم حکایت کرد :
اهالی محل شاعر را به زادگاهش دعوت کرده خواستند یوسف را به یعقو بش رسانیده با « حیدر بابایش » دیدار گرداند. در این رفتن است که شاعـــر به محض دیدن کوه بلنـــد آوازه ی حیدر بابا به سخن در آمده و فریاد بر می آورد . این گفت و شنودها و یاد بودها ، منظومه ی دیگری به نام « حیدر بابای دوم » به وجود می آورد که بعد از پایان ، نسخه ی خطـی آن را به بنده مر حمت فرمودند که مدتی نیز سرگرم مطالعه ی آن بودم و بیشتر ابیاتش را از بر کردم . به طوری که در مرداد ماه 1342 بعد از 32 سال مفارقت به زادگاهم وافع در هشرود پا نهادم ، ابیات حیدر بابای دوم ساعت به ساعت همراهـــم بود و گام به گام رفیق راهم ... در هر نقطه که به خاطره ای برخورده و گمگشته ای را می یافتم بی اختیار با زبان حیدر بابـــا به دلیادهایم پاسخ می‌دادم و با دلگذرهایم نجوا می کردم .
نتیجه آنکه : مطالعه ی « حیدر بابای اول و دوم » و خواندن سلام به شهریار مرا به آن واداشت که در این درد دل گفتنها و یاد وطن کردنها هم آوا گردم و در مقدمه ی آن بنویسم :
« آهی که در دیار غربت به یاد وطــن از دل برآمده ناله ی شورانگیزو گرفته ایست که از دل سوزانی تراویده »
از قضا چون در آن سال به مناسبت ستمی که به اینجانب رسیده بود سخت اندوهگین بوده ودر دهایی در دل داشتـم موجب شد که باسرودن ابیاتی در حدود 90 بیت عقده گشایی کرده ، تسکین یابم و نامش را « تعظیم به شهـــــریار » گذاردم . آن منظومه همچون موسیقی جاز سیاهپوستان است که گویی زیر ضربات شلاق به وجود آمده است .
اگر چه از مصائب وارده در سال 1337 هنوز هم در رنجم ولی خوشوقتم که آن محرومیت چنان طبعم را شورانیـده که به سرودن « تعظیم به شهریار » موفق آمدم . بعداز چندی نسخه ی خطی از ساخته و پرداخته ی خود را خذمت استاد شهریار به تبریز فرستادم ودر دل با خود گفتم : نمله جائت بر جل من جواد .
اما نمی دانستم که مقبول خاطر ایشان واقع خواهد شد یا نه . تا اینکـــــه روزی بسیج خلخالی شاعر نامدار در مراجعت از تبریز گفت : در حضور استاد شهریار بودیم ، سخن از شما به میان آمــــد و استاد تعریف از شما کرد و گفت ک فلانی در اشعار خود معانی بلندی پرورانده است . این خبر به جهت تشویقی که استـاد از من به عمل آورده بود موج بشد که در صدد چاپ ساخته‌ی خود برآیم و مقدمات کاررا فراهم آورم اما ماموریت پر مشغلـه‌ی خراسان آن را به تاخیر انداخت و چون در مشهد با ادیبان معاشرت داشته و ایام تعطیل در مجالس ادبی آن شهر حاضـــر می شدم ، در یکی از این جلسات به دبیر سخنوری برخوردم که اهل اذربایجان بود و مقیم خراسان ، معلوم شد که ایشان نیــز در اقتفای مکتب « سلام حیدر بابا »
منظومه ای خطاب به شهریار دارد که به زبان ترکی آذری سروده و چون می خواستم اینگـونه آثاررا گرد آورده و یکجا به طبع برسانم از مشارالیه نیز خواستم واو اظهار داشت : خود به چاپ آن اقدام خواهم کرد .. معهذا ازنظر علاقه ای که مـــرا در این کـار بود بعداز مراجعت به تهران بوسیله ی نامه ای آن منظومه را مطالبه کردم ، همان جواب را داده بود بعد دوستان دیگر که با او آشنــــایی داشتند نامه نوشتند جواب منفی بود . ناگزیر از مطالبه و طبع آن انصراف حاصل شد . تا اینکه در اواخر سال 1341 که به مناسبتی فراقتـــی حاصل شد ، قصـــــد خود را درباره ی چاپ اثر دوم شهریار و اثر خود با مدیر روزنامه ی « اراده ی آذربایجان » به میان گزاردم و ایشان با علاقه ی زیاد حاضــــر شدند که هر دو اثـــــــر را قبلا در روزنامه ی خود چاپ و بعدا به شکل کتاب به طبع رسانند . این بود که با مقدمه ی مختصری به چاپ هر دو اثـــــر شروع کردیم و به طور غیر منتظره مورد توجه علاقمندان قرار گرفت و بنا به قول اولیاء روزنامه تیراژ تکفروشی آن را به مقدار معتنابهی بالا برد و معلوم شد که آذربایجانیـــــان مقیم تهران طالب اشعار مــورد بحث بوده و روزنامه را مرتبا خریداری کردند .
کسانی که جلد اول اثر شورانگیز « سلام به حیــــدر بابای » شهریار را که به زبان آذری سروده شده است را خوانده اند می‌دانند که در زبان ترکی آذری کمتر اثری به زیبایی و شیوائی آن آفریده شده است ونام ترکی آن « حیدر بابا یا سلام »
می باشد که به عقیده ی نگارنده باید آن اثر را « حیدر بابا ی مادرش » نامیــد . زیرا علاوه بر آنکه به الهام مادرش آنـــرا سروده ، خود آن نیز زاینده و بوجود آورنده ی آثار منظوم دیگری در ان شیوه شده است .
باری : حیدر بابا نام کوهی است در قریه ی زادگاه شاعر ، که شاعر آن را بعنوان کدخدای معمر و جهان دیده ای در نظــــر گرفته ، مثال شخص جهان خورده و پیری که از گذشته ها خبـــر دارد طرف صحبت خود قرار داده و با آن سالخـــورده به درد دل گفتن و سخن راندن پرداخته است . آنچنان سخنان شیرینی که از هر کلمه ی آن شهد و ار هر لفظ آن شکر می بارد همه جا رویاانگیز است و همه جا دلفریب ، همه جه نقاشی و پرده ساز است .
مثلا شاعر به حیدر بابا نمی گوید که می خواهم ابرگیر شوی و یا خورشید بر تو بتابد بلکه همین سخن را با تعبیری زیبا برزبان می آورد و با احترام می گوید : می خواهم ابر با همه عظمتی که دارد در دامــــن تو به زانو در آید . یعنی می خواهم آفتاب در آید .
همچنین در قسمتی از این منظومــــه می گوید : می خواهم رویت بخنـــدد و چشمهایت گــریه کند و به یاد می آورد که چشمه ها در چشم ها ی چمن می جوشد و بولاق اوتی روی آن شنا و مرغان زیبا از آنجا عبور می کنند و وقتی دور خود را خلوت می بینند آب می خورند و ده ها نوع از این تعبیرها .
حیدر بابا ی اولش را که در اینجا « حیدر بابای مادرش » نام نهاده ایم بنا به خواهش مادرش در تهران ساخته ، از آنجا کـه روزی مادرش به وی می گوید : تو که این همه شعر گفته ای همه فارسی است و من از آنهــــا چیزی نمی‌فهمم من که خود کلمه به کلمه به تو زبان یادداده ام به چه دلیل زبان ترا نمی فهمم . مادران که حتی زبان بچه های لال خود را می فهمنـــــد از چیست که من زبان ترا نمی فهمم .
از این رو شهریار حیدربابای نخستین را در تهران آفریده است و در آن از زمان کودکی و اوضاع و احوال پنجاه سال پیـش زادگاه خود سخن گفته و گذشته های تلخ و شیرین را به پرده ی سینما کشانده است چنانچه در در نخستین چاپ حیدربابا می نویسد در آثار خود کم و بیش از موطن خود یاد کرده است و چون در تهران ساکن بوده و از تمام رسم و رسوم مناطـق آذربایجان دور بوده و حتی دوران کودکی نیز برایش کم رنگ شده بود و می گفت از وقتی که مادرم به تهران آمده همـــه چیز برای من دوباره شروع شده است و خیلی مایل هستم که به زبان مادری خود که ترکی است صحبت کنم .
گواه قطعه ی دیگری درباره ی مرگ مادر است . او غمــــزده نیست ، وقتـــی من زنده هستم او نیــــز زنده است . میراث شاعرانه ی من هر چه هست از اوست .

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  59  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زندگی نامه شهریار