اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله انگیزه های مخالفت با حکومت علوی

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله انگیزه های مخالفت با حکومت علوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


مقدمه
امام علی بن ابی طالب(ع)، علاوه بر خلافت و جانشینی منصوص از رسول گرامی اسلام(ص)، پس از کشته شدن خلیفه سوم، در تاریخ بیست و پنجم ذی حجه سی و پنج هجری
(ششصد و چهل و چهار میلادی) ، با همه استنکافش از پذیرفتن حکومت و خلافت، با اقبال
عمومی و اصرار آنان برای پذیرش منصب حکومت ظاهری، مواجه شد، و با بیعت آنان و در
رأس همه، بیعت اصحاب پیامبر از مهاجران و انصار، عملاً متصدی امر حکومت و خلافت بر
مسلمانان گردید.
در باره حکومت ظاهری امام علی(ع) و به تعبیر دیگر، حکومت علوی، چند مسأله از
مسلّمات تاریخی است.
نخست اینکه امام(ع) در فضای کاملاً آزاد سیاسی - اجتماعی و با اقبال عمومی و اشتیاق
توده های مردم مسلمان و بیعت از روی میل و اختیار آنان، به حکومت رسید؛ چون، مردم پس از
پشت سر گذاشتن دوران سخت و تلخ حکومت پیشینیان و انواع تبعیضها، بی عدالتیها و فساد و
تباهی، به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجاتشان از آن اوضاع نابسامان و جوّ تبعیض آمیز و
ستم آلود، پایان دادن به دوران حکومت خلیفه پیشین و تعیین خلیفه جدید است، لذا پس از وی،
به در خانه وصی و جانشین بحق پیامبر(ص) حضرت علی(ع) روی آوردند و دست بیعت به
سویش گشودند و به طور جدی، خواهان حکومت علوی بودند و در برابر عدم پذیرش امام(ع) اصرار ورزیده و آن حضرت را بر اجابت درخواست خود در تنگنا قرار دادند. امام(ع) در این
باره فرموده است:
"ازدحام فراوانی که مانند یالهای کفتار بود [به هم فشرده و انبوه] مرا به قبول خلافت واداشت . آنان، از هر طرف، مرا احاطه کردند [و] چیزی نمانده بود که دو نور چشمم زیر پا له شوند!
آن چنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو سو پاره شد!
مردم همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در میان گرفتند.]
مانند شترهای ماده ای که به فرزندان خود روی آورند، به سوی من روی آوردید و می گفتید:
"بیعت!بیعت!".من،دستم رابستم وشماآن رامی گشودید.من،آن راازشمابرمی گرفتم وشما
به سوی خود می کشیدید."
طبری نیز نقل می کند که امام علی(ع) در برابر اصرار مردم بر بیعت، فرمود: "این کار - بیعت
- را نکنید. اگر من، وزیر و همکار امام مسلمانان باشم، بهتر از این است که امیر و حاکم بر
مسلمانان باشم."، اما آنان گفتند: "به خدا سوگند! ما، تو را رها نمی کنیم تا این که با تو بیعت
کنیم."
دوم اینکه امام(ع) پیش از این، برای رسیدن به امامت و حکومت ظاهری و زعامت سیاسی -
که آن را حق مسلّم خود می دانست - از هر گونه تلاش و اقدام ممکن، خودداری نورزید، اما پس از قتل عثمان، با وجود اقبال عمومی و اصرارشان برای حکومت و زعامت سیاسی، از پذیرش آن ابا ورزید. راز این اکراه و امتناع چیست؟
راز این امتناع، برای پژوهندگانی که از اوضاع آن مقطع زمانی آگاهی دارند و از روحیات و
ویژگیهای شخصیتی امام علی(ع) نیز شناختی، هر چند اجمالی، دارند، روشن است؛ زیرا، منصب
خلافت و حکومت ظاهری برای آن حضرت، یک هدف و یک ارزش اصیل نبود تا آن را به هر
قیمتی که شده و در هر شرایط سیاسی و اجتماعی بپذیرد و از پذیرفتنش نیز خوشحال شود، بلکه حکومت، برای آن بزرگ پیشوای دینی و برترین اسوه کمالات انسانی و الهی، چنان که خودش بارها بار فرمود ، وسیله ای برای پیاده کرده احکام نورانی اسلام ناب محمدی(ص) و نشر و تبلیغ فرهنگ غنی قرآنی و بسط عدالت همه جانبه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و رفع تبعیض و ستم از جامعه اسلامی بود.
امام(ع) با ارزیابی اوضاع موجود و ملاحظه دگرگونیهایی که در جامعه به وقوع پیوسته و ضد ارزشها، جایگزین ارزشها شده و مردم از فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی و احکام قرآنی
فاصله گرفته بودند، به خوبی می دانست که حکومت کردن بر چنین جامعه ای و سامان دادن
اوضاع نا بسامان اجتماعی و رفع تبعیض و فساد و بی عدالتی ها و باز گرداندن اوضاع به وضعیت دوران پیامبر(ص) کاری بس دشوار و بلکه محال است، بنابراین، از پذیرش حکومت خودداری می کرد.
دشواری تغییر اوضاع، از آنجا ناشی می شد که از یک سو، عموم مردم، با فضای آلوده و
وارونه دوران حکومتهای پیشین، بویژه دوران عثمان، خو گرفته بودند و آماده پذیرش احکام
اسلام ناب و رعایت اصول ارزشی و عدالت اجتماعی و اقتصادی نبودند و از سوی دیگر،
کارگزاران نظام حکومتی - که همگی، به جا مانده از دوران حکومت عثمان و یا خلفای پیش از او
بودند و بسیاری از آنان -‌ اگر نگوییم همه آنان - دستشان در اخذ و مصرف بیت المال، به نحو
دلخواه، باز بود و در این زمینه، فعال مایشاء بودند، به هیچ قیمتی حاضر نبودند از شغلها و پستهای آب و نان دار خود دست بکشند و مطیع امام(ع) - که تنها به ارزشها فکر می کرد - گردند.
این، واقعیتی است که در بسیاری از سخنان امام(ع) به آن تصریح شده است:
"مرا وا گذارید و به سراغ شخص دیگری بروید! زیرا، ما، به استقبال وضعی می رویم که چهره های مختلف و جهات گوناگونی دارد (اوضاع مبهم و پیچیده است)[و] دلها بر این امر (حکومت)، استوار، و عقلها ثابت نمی مانند[و] ابرهای فساد و فتنه، فضای جهان اسلام را تیره و تار ساخته و راه مستقیم - از غیر مستقیم - ناشناخته مانده است."
سوم، اینکه با وجود همه پشتیبانیهای مردمی و اصرار و پافشاری آنان بر بیعت و یاری امام
علی(ع) همان گونه که پیش بینی می شد - و امام نیز از آن آگاهی کامل داشت - پس از آغاز
حکومت و برداشتن نخستین گامهای اصلاحی و اقدامات اساسی برای اصلاح ساختار حکومتی و
دفع تبعیض و ستم از مردم، فتنه ها و مخالفتها، یکی پس از دیگری، مانند طوفانی سهمگین،
وزیدن گرفت و اوضاع سیاسی - اجتماعی جامعه را در هم ریخت، به طوری که حکومت کوتاه
حضرت، به جنگ و ... سپری شد.
اکنون پس از این توضیحات، به طرح و بررسی علل و انگیزه های مخالفت با حکومت علوی
می پردازیم. در بیان انگیزه های مخالفت با حکومت علوی، سعی ما بر این است که آنها را با
ملاحظه پیشینه تاریخی و مقطع زمانی شکل گیریشان طرح کنیم؛ زیرا، چنان که خواهیم دید،
بخشی از این مخالفتها، پیشینه تاریخی دارد و چنین نیست که پس از تشکیل حکومت علوی،
یکباره پیدا شده باشد.

 

 

 


برخی از مهمترین انگیزه های مخالفت با حکومت علوی، عبارت است از:
1- حسادت ورزی و برتری جویی نسبت به خاندان پیامبر
از انگیزه های مهم مخالفت با حکومت علوی که ریشه دار هم بوده و به عصر پیامبر
اکرم(ص) و شاید پیش از اسلام برمی گردد و مربوط به قبایل عرب و بویژه برخی قبایل قریشی
مکه است، حسادت ورزی و حس رقابت و برتری جویی نسبت به پیامبر(ص) و خاندان پاک
او(ع) است.
بررسیهای تاریخی نشان می دهد که بسیاری از اقوام و قبایل عرب، خصوصاً برخی از قبایل
قریش و در رأس آنان بنی امیه، بنا به انگیزه یادشده، هیچ گاه با پیامبر و خاندانش - که از
"بنی هاشم" بوده اند - خوب نبوده و پیوسته نسبت به آنان به دلیل تعصب قومی و قبیلگی، رشک می ورزیدند و بغض و کینه شان را در دل داشتند و بر این اساس، هرگز مایل نبودند که فردی از این خاندان، به حکومت برسد و بر آنان حکم راند.
از این رو، پس از قتل عثمان و آغاز بیعت مردم با امام علی(ع) بسیاری از قریشیان، یا با آن
حضرت بیعت نکردند و یا اگر بنا به انگیزه های سیاسی، مجبور شدند با او بیعت کنند، در باطن،
دشمنی و بغض او را در دل می پروراندند و از همکاری با حکومت علوی سر باز زده و پیوسته
مترصد ضربه زدن به او و براندازی حکومتش بوده اند.
برای همین است که می بینیم سر نخ بسیاری از توطئه ها، فتنه ها، آتش افروزیها علیه حکومت
علوی، در دست افراد و گروه ها و احزابی از همین اعراب و قریشیان مقیم مکه و مدینه است.
اشراف و طوایف قریش، پس از بعثت پیامبر(ص) نه تنها به آن حضرت ایمان نیاوردند،
بلکه پیوسته می کوشیدند او را از هدفش برگردانند و از ادامه رسالتش بازدارند. در مکه، قصد جان حضرت را کردند و پس از هجرت ایشان به مدینه، جنگهای فراوانی علیه پیامبر(ص) راه اندازی کردند.
در سال هشتم هجرت هم که با انبوه سپاه اسلام در مکه مواجه شدند و با اینکه مجد و عظمت پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان را دیدند و عفو و گذشت آن حضرت نیز شامل حال آنان شد، اما
مشرکان قریش و همپیمانان آنان و در رأس آنان، اشراف و سران قبایل، به سرکردگی ابوسفیان،
از روی ترس و زیر برق شمشیر سپاه اسلام تسلیم شدند؛ زیرا، به دلیل روحیه برتری جویی و
تعصب خشک قومی و قبیلگی، برایشان سخت بود که زیر بار آیین محمدی(ص) بروند و سلطه
و حاکمیت و آقایی و سروری آن حضرت را - که از بنی هاشم بود - بپذیرند. آنان، از اینکه افتخار آقایی و سروری بر عرب، نصیب فردی از طایفه آنان نشده است، ناراحت بودند و نسبت به پیامبر(ص) حسادت می ورزیدند، اما از آنجا که قادر به انتقال منصب الهی نبوت و رسالت – که از نظر آنان، ریاست و حکومت بر جزیرة العرب به حساب می آمد، نه صرف یک مسؤولیت و
منصب الهی جهت هدایت بشر - به خاندان خویش نبوده اند، به مسأله جانشینی و خلافت پس از
آن حضرت می اندیشدند و برای تصاحب آن، سرمایه گذاری کردند. با اعلام ولایت حضرت
علی(ع) از سوی پیامبر(ص) حسادت و کینه ورزی قریشیان نسبت به پیامبر و خاندانش دو
چندان شد و آن ان در محافل و مجالس حزبی و گروهی خود، نسبت به علی(ع) توطئه چینی کرده
و به دنبال آن با رواج شایعات و ایراد تهمتها علیه او، به تخریب شخصیت وی پرداختند تا بلکه
بتوانند او را از چشم پیامبر(ص) و مسلمانان بیندازند. در ادامه این سناریوی شوم، در آخرین
لحظات حیات پیامبر(ص)، از وصیت کتبی آن حضرت در باره خلافت و جانشینی علی(ع)
جلوگیری کردند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   35 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله انگیزه های مخالفت با حکومت علوی

دانلودمقاله انتقادگری و انتقاد پذیری در حکومت علوی

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله انتقادگری و انتقاد پذیری در حکومت علوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

انتقادگری و انتقاد پذیری در حکومت علوی
سیدمهدی موسوی کاشمری
مقدمه
مفهوم انتقاد
عیب جویی و انتقاد
نهی از منکر و انتقاد
فلسفه انتقاد
ارزش و جایگاه انتقادگری
نقد حاکمان
تفاوتهای اساسی نقد حاکمان و مردم
نقدپذیری حاکمان
انتقاد از حاکمان و امنیّت ملّی
مرز انتقاد و توطئه در حکومت علوی
علل فراخوانی علی(ع) به نقد حکومت خود
________________________________________

 


مقدمه

 

امروزه، یکی از جدّی ترین مسایل فلسفه سیاسی، نقش مردم در تعیین نوع و
هدایت سمت و سوی حکومت است. حضور مردم در صحنه سیاسی، نمادهای
گوناگون دارد که از مهمترین آنها، حضور نقادانه و جست و جوگرانه مردم در نوع
رفتار و منش مسؤولان حکومتی است. بشر ِجایزالخطاء اگر به حال خود واگذارده
شود، آن چنان در تهاجم ِانواع ِعوامل ِفساد، خودباخته می شود که گاهی بی آن که خود
بفهمد، در کمند شیطان گرفتار آمده و در عین حال، در پندار خود، خویشتن را راه
یافته می یابد.
خطر این گونه مردمان، اگر در پستهای حکومتی قرار گیرند، صد چندان است. به
گفته امیر مؤمنان علیه السلام: "فلیست تصلح الرعیّة الّا بصلاح الولاة"؛ [1] صلاح و
فساد امت، به صلاح و فساد حاکمان منوط است. هر چه دستگاههای کنترل کننده
فساد قدرت، زیادتر باشد، ضریب امنیت معنوی و صلاح والیان بیشتر خواهد بود و
شاید بر پایه همین فلسفه است که خداوند، با این که خود، برای ثبت اعمال بندگان،
کافی است و نیازی به مراقبی دیگر نیست، فرشتگان و جوارح را نیز مراقب رفتار
آنها قرار داده است. در دعای کمیل آمده است: "و کُلُّ سیّئةٍ أمرْتَ بإثباتها الکرام
الکاتبین الذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی و جعلتهم شهوداً علیّ مع جوارحی و کنتَ
أنْتَ الرّقیب علیّ من ورائهم ...؛ [2] پروردگارا! ببخش از من، هر گناهی را که به
فرشتگان نویسنده خودت، دستور ثبت آن را دادی؛ همانها که به حفاظت از اعمال

 


|294|
من گمارده ای و آنان را شاهدان بر من، همراه با جوارحم قرار دادی و خود، از ورای
آنان، بر من مراقبی."
حضور مستمر مؤمنان در صحنه و نقد و ارزیابی دایمی نسبت به هم، بویژه از
ارکان و عاملان حکومت، نیک فطرتان و پاک نهادان ِپندپذیر را، همواره، در حال
صلاح نگه داشته و سست نهادان فرعونْ منش را، یا ساقط و یا کنترل و یا بی اعتبار
خواهد ساخت و بر عکس، بی تفاوتی آنان، میدان را برای عناصر بدخواه دین و
دنیای مردم و پیروان خط شیطان، خالی نگاه خواهد داشت.
با توجه به مطلب بالا، شایسته است که موضوع "نقد و انتقاد از دولتمردان" از
دیدگاه امام علی علیه السلام بررسی شود.
از آن جا که دامنه بررسی همه جانبه این موضوع، نوشته ای مبسوط را می طلبد، در
این جا، تنها، به برخی از عنوانهای اساسی این موضوع می پردازیم.

 


مفهوم انتقاد

 

جوهری، در صحاح می گوید: انتقد الدراهم: "أخرج منها الزیف ... ناقَدَهُ: ناقَشَهُ فی الأمر؛
درهمهای ناخالص را از مجموعه آن جدا کردن، انتقاد ِدرهمهاست و نقد کسی، به معنای مناقشه
کردن با او در باره چیزی است. [3]
فیروزآبادی می گوید: "ناقده: ناقشه"> [4] و طریحی می نویسد: "انتقدت الدّراهم: إذا أخرجت
منها الزّیف"> [5]. این، همان سخن جوهری است.
در "منجد" آمده است:
"نقد نقداً و تنقاداً الدّراهم و غیرها: میّزها و نظرها لِیعرفَ جیّدها من ردیئها. و [نَقَدَ] الکلامَ: أظهر ما به من العیوب و المحاسن ... و ناقده مناقدةً: ناقشه فی الأمر ...،
نقد درهم، به این است که آنها را از هم جدا کرده و به دقت نگریسته تا خوب و پست آن از هم
شناخته شوند. و نقد سخن، اظهار کردن عیبها و محاسن آن است ... . [6]
از مجموع کلمات لغویان، استفاده می شود که انتقاد، حرکتی است اصلاح گرانه، با قصد
پالایش و زنگارزدایی و نجات حقیقت چیزی از نفوذ باطل در حریم آن و برگرداندن طبیعت
شخص و یا امری از آمیختگی به ناخالصی و غش، به سوی خلوص و فطرت ناب آن.

 


|295|

 


عیب جویی و انتقاد

 

در روایات بسیاری، از عیب جویی و سرزنش مؤمن، به شدت نهی شده است. [7]
امیر مؤمنان علیه السلام می گوید:
... و مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بغیر نَفْسِهِ، تَحَیَّر فی الظلمات و ارْتبکَ فی الهلکات، و مدّت به
شیاطینُه فی طغیانه و زَیَّنَتْ له سیّ ءَ اعماله؛
هر کس، خود را به غیر خویش، مشغول کند، خود را در تاریکیها، سرگردان، و در
مهلکه ها، گرفتار کرده و شیاطین، او را به تجاوز کشیده و زشتیهایش را، در نظرش،
نیکو می نمایند [8].
عیب جویی و انتقاد، هر دو، در ردّیابی عیوب و ابراز آن به صاحب عیب، مشابه و یکسانند، و
تفاوت، تنها، در دو امر است:
1ـ منشأ عیب جویی، حسادت و انتقام جویی و خودخواهی و خباثت نفس است، ولی
خاستگاه انتقاد، نوع دوستی و عواطف انسانی و تعهّد ایمانی است. (انگیزه فاعلی)
2ـ هدفی که عیب جو از این کار خود تعقیب می کند، آزاردهی و تخریب شخصیت و در هم
شکستن طرف مقابل خویش است، در حالی که غرض ِانتقادگر، اصلاح و زدودن عیوب و رو به
کمال بردن شخص مورد انتقاد است. (انگیزه غایی)

 


نهی از منکر و انتقاد

 

از اموری که تشابه و تجانس بسیار زیادی با انتقاد دارد، نهی از منکر است که از اهمّ واجبات
اسلام شمرده می شود، ولی در عین حال، فرقهایی با هم دارند. از مهم ترین آن فرقها، این است که
هر نهی از منکری، خود، نوعی انتقاد هم هست، ولی ممکن است در جایی، انتقاد صورت پذیرد،
ولی نهی از منکر بر آن منطبق نباشد. برای مثال، چنانچه از کسی، کاری صادر شود که این عمل،
او را، در دید مردم، کوچک و خوار جلوه دهد و از موقعیت اجتماعی او بکاهد و یا کسی، دارای
صفتی باشد که با وجود آن، در موفقیت او، خللی وارد سازد، تذکّر از روی اصلاح و دلسوزی، و
نقد عملکرد شخصی، در هر زمینه ای که مایه رشد او شود، در عنوان "انتقاد"، داخل است، ولی
عنوان نهی از منکر ندارد. بر این اساس، نقد و ارزیابی ِعملکرد مسؤولان و حاکمان، گرچه نهی از

 


|296|

 

منکر نباشد، تحت عنوان انتقاد خواهد بود.
از دیگر موارد جدایی نهی از منکر و انتقاد، یکی این است که نهی از منکر، با پشتوانه حجت
شرعی عمل می کند و کسی که از کاری، بر اساس آن، نهی شده است، در قبال تکلیف و وظیفه
شرعی خود قرار می گیرد. ولی در مورد انتقاد ِبه معنای خاص، کار به این صورت نیست؛ چون، در
این موارد، منتقد، نه بر اساس حکم شرعی روشن، بلکه بر پایه تشخیص و فهم خود، در
موضوعاتی که چه بسا هیچ دستوری از شرع، در آن باره نباشد، اعلام نظر می کند، لذا، بحث از
پشتوانه ارزشی انتقاد و این که نظر منتقد، تا چه میزان، تعهدآور است، اهمیتی ویژه دارد.
به نظر می رسد پشتوانه اصلی انتقاد، حکم عقل است؛ چون،محصول خِرد ناب انسانی، در
مواردی که حجت شرعی ِظاهری نیست، خود یکی از منابع دستورهای شرع است.
ولی در بسیاری از موارد، حکم آن، بویژه در امور مهم، در اثر برخی عوامل غفلت زا، پوشیده
می ماند و تشخیص آن، بسیار دشوار می شود. در این دست مسایل، از تک روی و خودرأیی و
اتکّای زیاد به یافته های فکری خود، به شدت نهی شده و بهره مندی از عقل جمعی، سفارش شده
است. [9]
در این باره، در روایات، از دو مقوله سخن رفته است: نخست، از مشورت [10] که اقدامی است
از سوی عامل، پیش از شروع به کاری خاص، برای کسب آرای خردورزان خیراندیش، و
دیگری، از انتقاد [11] که این، باز حرکتی است از سوی ناظران. اهل اطّلاع و هوشمندان دلسوز و
مصلحت نگر، در جهت تصحیح ِکار ارائه شده و پیرایش آن از نقصها و عیوب.
در هر دو مقام، هر چه اظهارنظرکنندگان، از عقل و بینش و دلسوزی و خیرخواهی بیشتری
برخوردار باشند، آن موضوع را، به حکم خرد، نزدیک تر کرده و تعهدآفرینی آن، فزونی خواهد
یافت. پس معیار در نقدگری و نقدپذیری، تبعیت از حکم عقل است که از این طریق به دست
می آید و خود، موضوعیّت ندارد و لذا اگر برای کسی، قطعی شد که منتقد یا مشاور خود، به خطا
می روند، پیروی از آن، الزامی نداشته و تعهدی در این جهت پدید نمی آید.

 


فلسفه انتقاد

 

حبّ ذات، امری است که خداوند متعال، آن را برای صیانت نفس، در هر موجود زنده ای قرار
داده است، ولی در مورد انسان، این صفت، گاهی، منشأ انحراف در نگرش او نسبت به زشتیهای

 


|297|

 

اخلاقی و رفتاری است، به گونه ای که ممکن است در کسی، عیبی باشد، ولی بدان توجّه نکند و از
آن غافل باشد، در حالی که همان عیب را، در دیگری، دیده و روی آن داوری کند.
بر این اساس است که در روایات، از یک سو، به مؤمنان، توصیه شده است تا عیوبی که از هم
سراغ دارند، تنها، به صاحب آن بازگو کنند و گرنه به او، خیانت ورزیده اند، و از سوی دیگر به
پندپذیری و گوش دادن به انتقادها، سفارش شده است.
حضرت صادق علیه السلام گفته اند:
مَنْ رأی أخاه علی أمر یکرهُهُ، فلم یردّه عنه و هو یقدر علیه، فقد خانه؛
هر کس برادر مؤمن خود را، بر حالی که ناخوشایند ِاوست، ببیند و او را با این که
می تواند، از آن باز ندارد، به او خیانت کرده است [12].
امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود، گفت:
یا صالح! اتّبعْ مَن یُبْکیک و هو لک ناصحٌ و لا تتّبعْ مَنْ یُضْحککَ و هو لک غاشٍ و
ستردّون علی الله جمیعا، فتعلمون؛
از کسی که از روی خیرخواهی، با یادآوری عیبهایت، تو را به گریه در آورد، پیروی
کن! و از کسی که از روی ناخالصی، تو را به خنده وا می دارد، متابعت مکن! شما،
همگی به زودی، بر خدا وارد خواهید شد، آن گاه است که حقیقت می یابید. [13]
از اموری که در نقد و ارزیابی درست و واقع بینانه، بایسته و ضروری است، خالص کردن نگاه
از حجاب دوستی و علاقه مفرط است.
سعدی شیرازی، می گوید:
حسن میمندی را گفتند، سلطان محمود، چندین بنده صاحب جمال دارد که هر یکی،
بدیع ِجهانی اند! چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان، میل و محبتی ندارد، چنان
که با ایاز که حسن زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فرو آید، در دیده، نکو نماید.
هر که سلطان، مرید او باشد
گر همه، بد کند، نکو باشد
اگر به چشم ارادت، نظر کنی در دیو
فرشته ایت نماید به چشم کرّوبی [14]
این محبوب، گاهی شخص و گاهی گروهی خاصّ است که او، بدان تعلق دارد و زمانی هم

 


|298|

 

رشته تحصیلی و یا شغلی و یا محیط و یا شیء معینی است که به او مربوط می شود.
در قرآن کریم است که "کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون" هر گروهی، بدان چه نزد آنان است،
خشنودند. [15]
نیز نگاه، نباید از روی دشمنی و عناد باشد. نگاه از روی دشمنی، به نوبه خود، مانع دیدن واقع
و ارزیابی منصفانه شده، و مسیر فکر را به انحراف می کشاند. و به قول سعدی:
کسی به دیده انکار، اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف، دهد به ناخوبی

 


ارزش و جایگاه انتقادگری

 

در روایات معصومان علیهم السلام از انتقادگری و انتقادپذیری، با اهتمامی ویژه سخن رفته
است که ما، در این نوشتار، ابتدا، به چند سخن از امیر مؤمنان علیه السلام در این خصوص اشاره
می کنیم و آن گاه، به بیان نکاتی از سخن معروف امام صادق علیه السلام در این باره می پردازیم.
امیر مؤمنان گفته است:
شرُّ إخوانک مَنْ داهنک فی نفسک و ساترک عیبک؛
بدترین برادران (دینی) تو، آنانی اند که با چرب زبانی و دورویی، با تو رفتار می کنند
و عیب تو را از خودت، پوشیده می دارند. [16]
مَنْ ساترک عیبک فهو عدوّک؛
کسی که زشتی ات را از تو پوشیده دارد، دشمن توست. [17]
و
مَنْ ساتَرَک عیبک و عابک فی غیبک فهو العدوّ، فاحذره؛
هر کس عیب تو را، از چشم تو، پنهان کند و در پشت سر، به بدگویی ات بپردازد،
دشمن توست، پس از او پروا کن [18].
در این سخنان، علی علیه السلام بر خلاف برداشتهای معمولی، انسان ثناگو و چاپلوس را
دشمن معرفی کرده است.
حضرت، در یک سخن روانشناختانه دیگر، این گونه می گوید:
مَنْ داهنک فی عیبک، عالک فی غیبک؛

 


|299|
کسی که با چرب زبانی، با تو روبه رو شود، در پشت سر، از تو، بدگویی کرده، و عیبت
را بازگو خواهد کرد. [19]
مَنْ کاشَفَک فی عیبک، حفظک فی غیبک؛
هر کس عیب تو را روبه رو بگوید، در غیابت، از تو بدگویی نمی کند. [20]
البته ممکن است مقصود از این دو حدیث، این باشد که کسی که زشتیهایت را به تو یادآوری
نمی کند، وقتی از نزدت می رود، آن عیب، در وجود تو، به جا مانده و موجب رسوایی ات خواهد
شد.
و نیز آن حضرت، در یکی از خطبه های خود گفته است:
و إنّما أنتم إخوانٌ علی دین الله، ما فَرَّقَ بینکم إلّا خُبْثُ السرائر و سوءُ الضمائرِ، فلا
توازَرُونَ و لا تناصَحُونَ و لا تَباذَلُونَ و لا تَوادُّونَ ... و ما یمنع أحدکم أنْ یستقبِلَ أخاه
بما یَخافُ من عیبه إلاّ مخافَةُ أنْ یستقبَلُه بمِثلِه. قد تصافَیْتُم علی رَفْض ِالآجِل ِو حُبّ ِ
العاجِل و صار دینُ أحدکم لُعقَةً علی لسانه، صنیعَ مَن قد فَرَغَ من عمله و أحْرَزَ رضی
سیِّدِهِ؛
شما بر پایه دین خدا، با هم برادرید و تنها، آلودگیهای باطن و خباثت طینتها، شما را
از هم جدا ساخته است. از این روست که به کمک هم نمی شتابید و خیرخواهی هم
نمی کنید و از بخشش و دوستی میان خود امتناع می ورزید ... و احدی از شما را، از
روبه رو شدن با برادر ِدینی خود و بازگو کردن ِعیبی که از شنیدن آن، واهمه دارد، باز
نمی دارد مگر ترس از اینکه او نیز این گونه عمل کرده و عیب او را به او گوشزد کند.
شما بر سر کنار گذاشتن آخرت و دوستی دنیا، هم پیمان و یکدل هستید و هر یک از
شما، دین را، تنها، بر سر زبان دارد ـ و برای آن عمل نمی کند ـ مانند کسی که کار خود
را انجام شده و پایان یافته می بیند و خشنودی پروردگار خویش را کسب کرده
است. [21]
بنا به حدیثی از حضرت امام صادق علیه السلام، آن حضرت، در مقام معرفی بهترین دوستان،
چنین گفته است:
أحَبُّ اخوانی إلیَّ مَنْ أهْدی إلیَّ عیوبی؛
محبوب ترین برادران ِـ دینی ـ ام، نزد من، کسی است که عیب مرا ـ با بازگو کردن آن ـ

 


|300|
به من هدیه می کند. [22]
در این حدیث شریف، نکاتی به نظر می رسد که بدان اشاره می کنیم:
1ـ امام علیه السلام با اینکه خود، معصوم و از عیوب اخلاقی بر کنار است، در عین حال، با
گفتن این جمله، در اصحاب خود، القا می کند که آنان، فکر نکنند امام آنان، دوست دارد از او
تعریف و تمجید شود و هر کس، چاپلوسی و تملق بیشتر داشته باشد، نزد او مقرب تر
است.
نیز با این سخن، به تعلیم و تربیت اصحاب خود می پردازد که آنان نیز باید این گونه باشند و از
ستایش دیگران، دلشاد و از انتقادهای خیرخواهانه آنان، دلمرده و غمگین نگردند.
این، از شیوه های تعلیم و تربیت آن معصومان علیهم السلام است که برای تأثیر بیشتر،
راهنماییهای اخلاقی در جان پیروان خود و تعمیق بیشتر آن، از خود شروع
می کردند.
بالاتر اینکه ممکن است، مقصود حضرت از این سخن، تنها، ناظر به حال انتقادگر باشد نه به
خود؛ یعنی، با اینکه امام علیه السلام نیازی به نقد دیگران ندارد، کسی که به پندار خود، عیبی در
آن حضرت می بیند و آن را به او تذکّر می دهد، مراتب دوستی و صداقت خود را نشان داده است.
2ـ گزینش عنوان "برادر"، خود، گویای این حقیقت است که با انتقادگر، نباید برخوردی
خصمانه داشت و او را دشمن خود انگاشت، بلکه باید به او، به چشم یک دوست، بلکه به دیده
عزیزترین برادر نگریست و از نقد خیرخواهانه او، با تمام وجود، استقبال کرد.
3ـ انتخاب کلمه "أهدی" ـ که به معنای هدیه دادن است ـ بسیار زیبا و جالب توجه است؛
زیرا، اولاً ، نشانه این حقیقت است که بازگو کردن عیب دیگری به او، خود، بهترین خدمت به او
شمرده می شود.
ثانیاً ، دادن چیزی به دیگری، وقتی این عنوان را دارد که این کار، از روی لطف و محبت به او
باشد، لذا، بازگو کردن یک عیب، در صورتی به "هدیه بودن" موصوف می شود که تذکّردهنده
آن، قصد سازنده داشته باشد و با دوستی توأم باشد، ولی اگر گوینده، با قصد تخریب و سرزنش، به
این کار مبادرت ورزد و یا در صورت داشتن نیت اصلاحی، گفتن آن، به صورتی باشد که حیثیت
شخص را در هم بشکند، آن، این عنوان را نخواهد داشت.
ثالثاً ، هر انسانی، همان گونه که در قبال ِاعطای هدیه، از دهنده آن، سپاسگزاری می کند، از نظر

 


|301|

 

اخلاقی، باید از انتقادکنندگان خود نیز، تشکر و قدردانی کند.

 


نقد حاکمان

 

جلوگیری از فساد قدرت و راهکارهای کنترل آن، از مباحث بسیار اساسی فلسفه سیاست به
شمار می رود. توزیع قدرت و تفکیک قوا و نیز وضع دستگاهها و نهادهای نظارتی، از مهمترین
عوامل بازداره آن محسوب می شود.
البته، هر یک از این راهکارها، تأثیر بایسته خود را داراست، ولی تجربه نشان می دهد که هیچ
یک از این راهها و ابزارها، خود، ایمن از فساد و انحراف نبوده و در بسیاری از موارد، کارآیی
خود را در ایفای این نقش، از دست داده و می دهند.
مطمئن ترین و سالم ترین و مؤثرترین عامل برای کنترل قدرت حاکمان، حضور پویا و
آگاهانه همراه با احساس مسؤولیت و دلسوزانه مردم در صحنه و مراقبت دایمی آنان از جریان
حاکمیت و مدیریت جامعه و نقد و ارزیابی همیشگی و پیگیرانه آنان از اعمال و رفتار مدیران و
مسؤولان حکومت است.
عامه مردم، به خاطر اینکه در چهارچوب و محدوده خاصی قرار نمی گیرند، معمولاً، از تأثیر
عوامل فساد، دورترند، بر خلاف گروهها و جمعیتهای ویژه که چه بسا، در بند منافع و تثبیت
موقعیت خود گرفتار آمده و برای پاسداری از آن و تأمین سودجوییهای خود، دچار انحراف و
فساد می شوند و نقش اصلی خود را در نظارت بر حاکمیت از دست داده و یا به نوبه خود، به
دستگاهی فاسد و ستم پیشه برای تحکیم پایه های قدرت و حکومت جائران تبدیل می گردند.
حضرت رضا علیه السلام گفته است:
و لتأمرن بالمعروف و لتنهن عن المنکر، أو لیستعملنّ علیکم شرارُکم فیدعو خیارکم
فلا یستجاب لکم؛
باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و اگر نه، فاسقان، بر شما سلطه خواهند یافت و
آن گاه، هر چند نیکوکردارتان دعا کند، به اجابت نخواهد رسید. [23]
ممکن است مقصود این حدیث شریف، این باشد که مردم، باید هم را امر به معروف و نهی از
منکر کنند، در غیر این صورت، فساد و تباهی، در جامعه رواج یافته و در نتیجه، زمینه برای سلطه
جائران و ستمگران فراهم خواهد شد.

 


|302|

 

و نیز ممکن است، تنها، نقد حاکمان از سوی مردم، سفارش شده باشد.
چنان که محتمل است، مراد، معنایی عام و شامل هر دو صورت باشد. این احتمال، احتمالی
قوی تر است.
از حقوق قطعی فرد مسلمان در حکومت علوی و از دید آن حضرت، حق پرسش و استفسار
از حاکم و مسؤولان حکومتی است.
روزی، یکی از اصحاب آن حضرت، پرسید: "چگونه آن کسان، شما را، با اینکه به خلافت
سزاوارتر بودید، از آن باز داشتند؟". حضرت در پاسخ گفت:
"یا أخا بنی أسد: إنّک لَقَلِقُ الوَضینِ، تُرْسِلُ فی غیر سَدَدٍ، و لک بَعْدُ ذِمامةُ الصهر ِو حقُّ
المسألة ..."؛
ای برادر اسدی، تو، مانند شتری هستی که تنگ کجاوه آن، سست و مضطرب است و آن، بی هیچ ثباتی، به هر سوی، متمایل می شود! تو [سخن] خود را بی جا رها می کنی! در عین حال، به جهت خویشاوندیت با پیامبر صلی الله علیه و آله (زینب دختر جحش از بنی اسد بوده) احترام داشته ـ و به جهت شهروندیت ـ حق سؤال داری ... . [24]
و حضرت در قسمتی از خطبه ای دیگر گفته است:
"و إنَّ مِنْ أسْخَف ِحالات ِالولاة عند صالح النّاس، أنْ یُظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوُضَعُ
أمرُهم علی الکبرِ، و قد کرِهْتُ أنْ یکونَ جال فی ظَنِّکم أنّی أحبّ الإطْراءَ و استماعَ
الثناء ِو لستُ ـ بحمدالله ـ کذلک و لو کنتُ أُحِبُّ أنْ یُقالَ ذلک لَتَرَکْتُهُ انْحِطاطاً لله سبحانَهُ
عن تناول ما هو أحقُّ به منَ العظمة ِو الکبریاء ِ... فلا تکلّمونی بما تکلّم به الجبابرةُ و لا
تَتَحَفَّظُوا مِنّی بما یُتَحفَّظُ به عند أهل البادرة و لا تُخالِطوُنی بالمصانَعَة ِو لا تَظُنُّوا بی
استثقالاً فی حَقٍّ قیللی،ولا التماسَ إعظامٍ لنفسی،فإنّه مَن ِاسْتَثْقَلَ الحقَّ أنْ یقالَ له أوِالعدل أنْ یُعْرَضَ علیه، کان العملُ بهما أثقل علیه، فلا تَکُفُّوا عن مقالةٍ بحقٍّ أوْ مَشُورَةٍ
بعدلٍ؛ فإنّی لستُ فی نفسی بفوق ِأنْ أُخْطیءَ و لا آمَنُ ذلک من فعلی، إلاّ أنْ یکفی الله
من نفسی ما هو أملک به منّی ...؛
از پست ترین حالات حاکمان، نزد مردم صالح، این است که به آنان، حبّ فخر و
ستایش گمان رود و امورشان، به تکبر و خودبزرگ بینی حمل شود. من، خوش ندارم
خیال کنید که من، ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم و ـ با سپاس الهی ـ این گونه

 


|303|
نیستم و اگر هم ـ به حسب نفس انسانی ـ به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای
خداوند متعال، آن را رها کردم، تا در دایره چیزی که برای او سزاوارتر است، قرار
نگیرم ... پس با من، آن چنان که با جباران سخن می گویید، گفت و گو مکنید و آن
گونه که نزد ستمگران ِتندخو، از خود مراقبت می کنید ـ تا خشم آنان، متوجه شما
نشود ـ با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و
خیال نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من، سنگینی خواهد کرد و یا
اینکه خودبزرگ بین باشم؛ یقیناً، کسی که شنیدن حق و یا عرضه عدالت، بر او دشوار
باشد، عمل به آن دو، بر او سنگین تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق یا ارائه
مشورتی بر پایه عدل، خودداری نکنید. من، در خودم، این گونه نیستم که خطا نکنم و
کار خود را از آن ایمن نمی دانم، مگر خداوند، مرا کفایت کند. [25]

 


تفاوتهای اساسی نقد حاکمان و مردم

 

نقد و ارزیابی حاکمان از سوی مردم، با نقد مؤمنان نسبت به هم، تفاوتهایی دارد که به
دو مورد اشاره می کنیم:
1ـ نقد مردم نسبت به هم، باید به صورت پنهانی باشد، ولی در مورد حکمرانان، اگر تذکر
پنهانی سودی نبخشید، باید اعتراض علنی کرد.
امام عسکری علیه السلام گفته است:
مَنْ وَعظ أخاه سِرّاً فقد زانه، و مَنْ وعظه علانیةً فقد شانَهُ؛
هر کس، برادر ـ دینی ـ اش را به طور سرّی، پند دهد، او را آراسته است و کسی که
علناً، به این کار مبادرت ورزد، او را خوار و کوچک ساخته است. [26]
پس از این یادآوری، در صورت عدم تأثیر، فاش کردن آن، مصداقی از اشاعه فحشا است،
ولی در مورد حاکمان، به جز آن چه مربوط به زندگی شخصی و خانوادگی آنان است، در باره
آنچه به سرنوشت جامعه و مردم بازمی گردد، چون احتمال اشتباه می رود، باید معایب آنان،
نخست، مخفیانه و سرّی به آنان رسانده شود و اگر این شیوه، کارساز نیفتاد، برای پاسداری از
مصالح مادی و معنوی جامعه، لازم است که افشاگری شود.
البته در همه این موارد، بویژه در علنی کردن انتقاد، استناد و قطعیت، امری بایسته است، تا از

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  23  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله انتقادگری و انتقاد پذیری در حکومت علوی

دانلود مقاله احکام ولایی در حکومت علوی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله احکام ولایی در حکومت علوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

احکام ولایی در حکومت علوی
سیدجواد ورعی
مقدمه
احکام حکومتی و احکام اولیه
احکام حکومتی (ولایی)
الف) احکام اداری ـ سازمانی
ب) احکام اجتماعی
1ـ برخود قاطع با دشمنان داخلی
عفو بازماندگان جنگ جمل
تخریب اماکن فتنه و فساد
2ـ مبارزه با خرافات
اخراج قصه سرایان از مسجد
برخورد با پیشگویان
شکستن نهادهای یهودیان
3ـ برخورد با انحرافات فکری و عملی
مبارزه با صوفیگری
شکوه از رواج بدعتها
4ـ مبارزه با انحرافات اخلاقی
جداسازی معابر عمومی
جلوگیری از نشستن مردان در معابر عمومی
مجازات منحرفان و متجاوزان به حریم اخلاق جامعه
5ـ برخورد با تخلفات اجتماعی
ج) احکام اقتصادی
1ـ جعل مالیات
2ـ تعیین مقدار جزیه و خراج
3ـ معافیت مالیاتی
4ـ تحلیل خمس و انفال
5ـ پرداخت بدهی بدهکاران و نیاز فقیران
6ـ رونق اقتصادی
7ـ نظارت بر فعالیتهای اقتصادی
8ـ مبارزه با محتکران
9ـ ایجاد محدودیت شغلی
10ـ قیمت گذاری اجناس
11ـ ضمانت بعضی از مشاغل
12ـ ضرب اولین سکه اسلامی
13ـ پذیرش پرداخت زکات به اختیار مردم
د) احکام قضایی
1ـ حدّ سارق بیت المال
2ـ مجازات منکران رسول خدا(ص)
3ـ سپردن بدهکار به طلبکاران
4ـ عفو سارق
جمع بندی و نتیجه گیری
مصلحت فرد یا جامعه؟
________________________________________

 


مقدمه

 

امام علی(ع) در دوران حکومت کوتاه خود، جز به حاکمیت اسلام و اجرای احکام و قوانین
آن نمی اندیشید تا در پرتو آن "عدالت در جامعه" برقرار شده و مردم در جامعه ای سالم و عادلانه
به "رشد و کمال معنوی" نایل شوند. هر چند موانع فراوانی از سوی افراد و جریانات مختلف
ایجاد شد و حضرت برای رسیدن به هدف مقدس فوق، توفیق کامل نیافت، اما گفتار و سیره او را
در اداره جامعه، الگوی روشنی برای مسلمانان، بلکه بشر به ارمغان گذاشت.
احکام و دستورهایی که از سوی حضرت در عرصه های گوناگون اجتماعی و سیاسی و
اقتصادی و یا نظامی صادر می شد، در یک دسته بندی کلی دو گروهند:
گروه اول: دستورهایی که بر اساس آیات قرآن و سنت رسول خدا(ص) به عنوان تحقق
حکم شرعی انجام می شد.
نامه ها و سخنرانیهای حضرت، موارد فراوانی از این قبیل دستورها و احکام را در بر دارد.
دستور اقامه نماز، روزه داری، پرداخت زکات و دهها نمونه دیگر، در زمره این گروه اند. در این
عرصه امام علی(ع) شأن ابلاغ احکام الهی را دارد و مردم را به انجام دستورهای الهی تشویق
می کند.
گروه دوم: احکام و دستورهایی است که از امام(ع) به عنوان حاکم جامعه و مجری قوانین و
مقررات اسلامی و بر اساس مصالحی که تشخیص می داد، صادر می شد؛ احکامی که معمولاً در
اوضاع گوناگون زمانی و مکانی و بنا بر مقتضیات از سوی حاکمان و مدیران جامعه مقرر و به اجرا
گذاشته می شود. از این دسته احکام، به احکام حکومتی، ولایی و سلطانی یاد می شود.

 


|376|

 


احکام حکومتی و احکام اولیه

 

احکام حکومتی تفاوتهایی با احکام دسته اول (اولیه) دارند که به پاره ای از آنها اشاره
می شود:
1ـ احکام اولیه، قوانین و مقررات کلی است که به نحو قضایای حقیقیه جعل شده، ولی احکام
حکومتی، جزئی بوده و در اوضاع مختلف صادر می شود و از قبیل قضایای شخصیه است.
2ـ دسته اول، قوانین و مقررات ثابتی بوده و در اوضاع مختلف تغییر نمی کنند، چون تابع مصالح و مفاسد واقعی اند که از سوی خداوند (قانونگذار) مورد توجه قرار گرفته و بر آن اساس جعل شده اند، ولی دسته دوم متغیرند و در اوضاع گوناگون تغییر می کنند، زیرا به تناسب مصالح وضع موجود، اندیشیده می شوند.
از بیان فوق روشن می شود احکام حکومتی هرچند در مبحث قضاوت مورد توجه فقها قرار
گرفته و بعضی از آنان تعریفی متناسب با قضاوت ارائه کرده اند، [1] اما اختصاص به قضا نداشته و
اعم از آن است. از همین رو فقیه برجسته، صاحب جواهر در تعریف "حکم حکومتی" می گوید:
"انشاء انفاذ مِن الحاکم ـ لا منه تعالی ـ لحکم شرعیٍ اَو وضعیٍ اَو موضوعهما فی
شییء مخصوص، و لکن هل یشترط فیه مقارنته لفصل الخصومة (ای اَن یکون فی
خصوص القضاء) کما هو المتیقن مِن ادلّته لا اقل من الشک و الاصل عدم ترتب الآثار
علی غیره، اَو لا یشترط لظهور قوله(ع): "انی جعلته حاکماً" فی اَنّ له الاِنفاذ و الاِلزام
مطلقاً و یندرج فیه قطع الخصومة". [2]
از بیان صاحب جواهر چند نکته استفاده می شود:
اولاً : حکم حکومتی از سوی حاکم انشا می گردد، نه خداوند به عنوان قانونگذار؛
ثانیاً : متعلق اِنشاء حاکم، حکم تکلیفی است یا حکم وضعی و یا موضوع یکی از آن دو؛
ثالثاً : همان طور که احتمال دارد حکم حاکم، مخصوص باب قضاوت باشد، احتمال دارد اعم
باشد، که در این صورت شامل باب قضاوت هم خواهد شد.
امام خمینی از فقهایی است که از آیات و روایات، اعم بودن دایره حکم حاکم را از باب
قضاوت استفاده کرده و آن را مدلّل ساخته است. [3]

 


|377|

 


احکام حکومتی (ولایی)

 

بر آنیم که نمونه هایی از احکام حکومتی امام علی(ع) را که در دوران حکومت خویش، وضع
و ابلاغ و یا به اجرا گذاشت، مرور کنیم. برخی از این احکام به امور قضایی، برخی اقتصادی،
بعضی اجتماعی و یا اداری و سازمانی دولت اسلامی مربوط می شود. شاید بعضی از احکام که
مطرح می شود، به طور قطعی حکم حکومتی نباشد و بعضی از علما تفاسیر یا توجیهات دیگری
ارائه کرده باشند.

 


الف) احکام اداری ـ سازمانی

 

بخشی از احکامی که از سوی امام علی(ع) در دوران حکومتش صادر شد، احکامی است در
عزل یا نصب استانداران، کارگزاران، مأموران حکومتی، قضات و فرماندهان نظامی.
اما به عنوان حاکم جامعه هر شخصی را که برای ولایت و اداره شهری، به مصلحت
نمی دانست، عزل و شخص دیگری را که لایق منصب تشخیص می داد، نصب می کرد. عزل و
نصب و دستور عملهایی که ابلاغ می کرد و احکام مأموریتی که صادر می نمود، در زمره احکام
حکومتی قرار می گیرد.
عزل عمر بن ابی سلمه مخزونی از ولایت بحرین و نصب نعمان بن عجلان زرقی به جای او، [4]
عزل اشعث بن قیس، والی آذربایجان و نصب قیس بن سعد، [5] عزل قیس بن سعد بن عباده انصاری
از مصر و نصب محمد بن ابی بکر، [6] به خاطر مشکلاتی که توسط معاویه برای قیس فراهم شد، و
در مراحل بعدی یا قبلی ـ بنا بر اختلاف مورخان ـ نصب مالک بن حارث اشتر نخعی و دستور
عمل معروف حضرت به وی [7] ـ هرچند قبل از رسیدن به مصر، توسط مزدوران معاویه مسموم شد
و به شهادت رسید ـ نیز نصب مالک به عنوان استاندار جزیره و نصیبین، قبل از مصر، [8] نصب
عثمان بن حنیف به عنوان والی بصره و پس از او و به پایان رسیدن جنگ جمل، نصب
پسرعمویش، عبدالله بن عباس و گماردن زیاد بن ابیه به عنوان مأمور خراج، [9] نصب ابوالاسود
دئلی در بصره [10] پس از اشتباهات ابن عباس در آن دیار و توبیخ او توسط امام(ع) و قهر کردن وی
و ترک بصره، گماردن عبیدالله بن عباس به ولایت یمن [11] و خلید بن قرّه یربوعی به استانداری
خراسان، [12] ابقای جریر بن عبدالله بجلی به عنوان استاندار همدان پس از عثمان، [13] ابقای نرسا،
بزرگ مردم فارس به امارت آن دیار، [14] نصب مصقلة بن هبیره شیبانی در اردشیر خرّه، از

 


|378|

 

شهرهای ایران، [15] نصب قثم بن عباس به ولایت مکه [16] و همچنین نصب عمار یاسر و عبدالله
بن بدیل و حجر بن عدی و مالک اشتر و صعصعة بن صوحان و عمرو بن حنظله و ... به عنوان
فرماندهان و امرای لشکر در صفین، [17] حسین بن علی(ع) و قیس بن سعد و ابوایوب انصاری و
حارِثة بن قدامه سعدی و معقل بن قیس ریاحی و شریح بن هانی حارثی و عدی بن حاتم طائی و
حریث بن جابر حنفی و سلیمان بن صرد خزاعی و سعید بن قیس همدانی به عنوان فرماندهان سپاه
در نهروان، [18] نصب قضاتی چون شریح بن حارث [19] یا اعزام افرادی برای امارت حج چون
ابن عباس یا قثم بن عباس [20] یا اعزام افرادی به عنوان مأموران اطلاعاتی (عیون) به شهرهای
مختلف، [21] همه از اقدامات ولایی و حکومتی امام محسوب می شود.
پیشگیری اعمال و رفتار کارگزاران، نظارت بر عملکرد آنان، بازخواست از ایشان و گاه
ضبط و مصادره اموالشان که به ناحق به دست آورده بودند، [22] نیز از احکام حکومتی حضرت به
شمار می رود.
امام(ع)، علی بن اصمع را بر بارگاه، محلی نزدیک بصره که برای جمع آوری کالا اختصاص
داشت گماشت، ولی پس از مدتی به خاطر خیانت به بیت المال، مجازاتش کرد. [23]
همچنین به قاضی اهواز نوشت: علی ابن هرمة را که متولی بازار آن منطقه بود، به خاطر
خیانت، عزل و مجازات کند و فرد دیگری را به جای او نصب نماید. [24]
اشعث بن قیس، والی آذربایجان و بعضی دیگر از کارگزاران عثمان را به خاطر حیف و میل
بیت المال مؤاخذه و اموالشان را مصادره کرد. [25]
ابن عباس را به خاطر برداشت ناصواب از بیت المال توبیخ کرد و او را وادار به پس دادن
اموال نمود. [26]
علاوه بر آن تأسیس نهادهای امنیتی و شهربانی (شرطه)، احداث زندان و رفع نیازهای
زندانیان، [27] احداث محلی برای نگهداری چارپایان گمشده تا پیدا شدن صاحبانشان، [28] همچنین
دستور احداث درمانگاه [29] و اختصاص محلهایی برای غریبان و فقیران که خانه و کاشانه
نداشتند، [30] از جمله اقدامات امام در دوران حکومتش بود. استقصای کامل و ذکر همه اقدامات
امام در این زمینه مجال بیشتری می طلبد.
گذشته از اختیاراتی که هر حکومتی برای اداره جامعه برخوردار است و بدون عزل و نصب
کارگزاران و تأسیس نهادها و ادارات مختلف، امکان اداره جامعه وجود ندارد، امام(ع) برای حل

 


|379|

 

معضلات اجتماعی و دفاع از حقوق عامه و جلوگیری از تجاوز به حقوق مردم، مقرراتی را در
بخشهای مختلف وضع نمود و به اجرا گذاشت.

 


ب) احکام اجتماعی

 

امام علی(ع) به سبب انحراف جامعه اسلامی از مسیر اصلی خود، همت خویش را برای
اصلاح امور مصروف داشت. روند فتوحات را که در زمان خلفا شدت یافته بود، کُند کرد، چرا که
با گسترش فساد در جامعه، فتوحات تنها بر مشکلات می افزود. رواج تبعیضها و بی عدالتی ها و
فزون طلبی ها و دریافت سهم بیشتر از بیت المال و تصدی مسؤولیتها توسط افراد فاسق و نالایق ِ
بنی امیه و ظلم و اجحاف به مردم از جمله انحرافاتی بود که جامعه از آن رنج می برد.
به همین جهت، امام(ع) اصلاح جامعه را از بزرگترین وظایف می دانست. مقابله امام با
فتنه گران که دین و ایمان مردم و حقوق آنان را در معرض تهدید قرار داده بودند، از اقدامات
اساسی ایشان بود. همچنین انحرافاتی که اعتقادات و اخلاق و رفتار مردم را تهدید می کرد، مورد
توجه حضرت قرار گرفت که به بعضی از آنها اشاره می شود:

 


1ـ برخود قاطع با دشمنان داخلی

 

ایستادگی و جنگ امام در برابر سه گروه منحرف ناکثین، قاسطین و مارقین که به دنبال
فتنه گری و عصیان آنان در برابر حکومت مشروع حضرت انجام گرفت، از جمله اقدامات اساسی
امام جهت اصلاح جامعه بود. دفاع از حقوق مردم و حمایت از دین و ایمان آنان و حراست از
بیت المال در برابر زیاده طلبان و ایجاد نظم و امنیت اجتماعی، وظیفه حاکم است. امام
نمی توانست فتنه گری پیمان شکنان را به بهانه های واهی خونخواهی خلیفه مقتول و در حقیقت
به خاطر عدم دستیابی به پول و ریاست تحمل کند و تضییع حقوق مسلّم مردم و بی نظمی اجتماعی
و مخدوش شدن امنیت جامعه و تهدید جان و مال و آبروی مردم را نظاره گر باشد؛ از این رو در
برابر سپاه جمل ایستاد و آنان را سرکوب کرد.
همچنین تحمل معاویه به عنوان حاکم شام و تحمیق مردم و سوار شدن بر گرده آنان و به بازی
گرفتن دین و ایمان مردم و به بند کشیدن انسانهای صالح توسط او برای امام دشوار بود؛ از این رو
امام علی رغم توصیه افرادی چون ابن عباس حاضر به ابقای او در شام نشد و او را عزل نمود،

 


|380|

 

هرچند تصمیم او در عزل معاویه پیامدهای فراوانی داشت و بسیاری از مفاسد با اشارت او
صورت گرفت و جنگ جمل و صفین با تحریک و دخالت او رخ داد. دستور حضرت در صفین
پس از قرآن بر نیزه کردن سپاه شام، مبنی بر ادامه جنگ و بی اعتنایی به نیرنگ دشمن، حکم
صریح دیگری از حضرت بود که به عنوان امام و فرمانده جنگ صادر شد، اما با بی اعتنایی طیفی
از یارانش که با حماقت و نادانی خویش فریب دشمن را خورده بودند، روبه رو شد.
ظهور خوارج در همین جنگ و مصائبی که آنان در عصر حکومت علوی به وجود آوردند، از
دیگر دغدغه های امام بود. تا آنجا که آنان به بیان نظریات خود پرداخته و به فتنه گری و تهدید
نظم و امنیت جامعه نپرداخته بودند، از سوی حضرت تحمل شدند، اما وقتی به شورش و آشوب و
قتل و غارت اموال مردم روآوردند، امام دستور جنگ با آنان و سرکوبشان را صادر کرد.
دستور حضرت برای جنگ با این سه گروه فتنه گر و دستورهایی که از موضع فرماندهی
جنگ صادر کرد، از دیگر احکام حکومتی محسوب می شود.

 


عفو بازماندگان جنگ جمل

 

یکی از اقدامات حضرت در جنگ جمل این بود که بر فراریان، مجروحان و اسیران که
مصداق "باغی" بودند، منت نهاد و آنان را عفو کرد، در حالی که حضرت در صفین دستور قتل
فراریان را صادر فرمود. این تفاوت رفتار، منشأ سؤالی از امام جواد(ع) شد و حضرت پاسخ
فرمود:
"چون در صفین هر که می گریخت به معاویه ملحق می شد و دوباره با سازماندهی
جدید به میدان جنگ بازمی گشت، ولی در جمل که فرمانده شان (طلحه و زبیر) کشته
شده بودند، فراریان نمی توانستند بار دیگر با حمایت فرماندهی به جنگ
بازگردند". [31]
فقها با استفاده از آیه شریفه "و اِنْ طائفتان ِمِن المؤمنین اقتتلوا فاَصْلحوا بینهما فاِنْ بغتْ
اِحدیهما علی الاُخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء اِلی اَمر الله"> [32] و نیز به استناد روایات، اتفاق
نظر دارند که اشخاص سرکش و اهل بغی چنانچه دست از بغی و سرکشی بردارند و سلاح بر زمین
گذارند یا شکست خورده و سپاهی پشت سرشان نباشد تا حمایتشان کند و با سازماندهی جدید
بازگردند، کشته نمی شوند، [33] ولی این حکم قطعی نیست، بلکه به تشخیص امام در هر زمانی

 


|381|

 

بستگی دارد، تا چه مصلحت بیند. رفتار امام علی(ع) در جمل نشان می دهد عفو و بخشش یا
شدت عمل در برابر آنان، از اختیارات امام بود و همین که گفته شده: امام بر آنان منت نهاد و
عفوشان کرد، همچنان که رسول خدا بر اهل مکه، به هنگام فتح آن منت نهاد، [34] معلوم می شود
می توانست شدت عمل به خرج دهد و فراریان را به قتل برساند، به ویژه که در روایت عبدالله
بن سلیمان صریحاً از امام نقل شده که "لو قتل علیّ اهل البصرة جمیعاً و اَخذَ اموالَهم لکان
حلالاً"، [35] ولی امام چنین نکرد.

 


تخریب اماکن فتنه و فساد

 

حضرت با توطئه گران داخلی بسیار جدی و سخت برخورد می کرد. امام به عنوان حاکم جامعه
و مسؤول جان و مال و آبرو و امنیت و دین مردم نمی توانست خیانتها و توطئه ها را نادیده بگیرد
یا با ملاحظاتی، از مقابله جدی با آنان چشم بپوشد. در مواردی دستور تخریب خانه های فتنه و
فساد را صادر کرد. مورخان نقل کرده اند امام سقیفه را که فسّاق در آن اجتماع کرده و به فتنه گری
مشغول بودند، تخریب کرد، [36] چنانکه رسول خدا(ص) مسجد ضرار را خراب کرد. همچنین خانه
"مصقلة بن هبیره" و افراد دیگری را که مرتکب خیانت شده بودند، تخریب نمود. [37] وی که عامل
و کارگزار حضرت در "اردشیر" بود، با مالِ خراج گروهی از مسیحیان، بنی ناحیه را خرید و آزاد
کرد. حضرت او را به خاطر این عمل توبیخ کرد و اموال مصرف شده را از او طلبید. وی شب بعد
به معاویه ملحق شد. وقتی امام این خبر را شنید، فرمود:
"خداوند او را هلاک گرداند! چون بزرگان کار کرد، ولی چون بردگان گریخت و چون
بدکاران خیانت ورزید. اگر بازخواست می شد و اظهار عجز می نمود، بیش از زندانی
شدن او را مجازات نمی کردیم. اگر چیزی از اموال او می یافتیم، از او می گرفتیم و اگر
بر مالی دست نمی یافتیم، رهایش می کردیم". [38]

 


2ـ مبارزه با خرافات

 

یکی دیگر از انحرافات اجتماعی، رواج خرافات و سرگرمیهای بی حاصل بود. عده ای از
ساده لوحی مردم سوء استفاده کرده و بدین وسیله آنان را فریب داده و از این راه برای خود کسب
درآمد می کردند. چنانکه عده ای که از نظر فکری دارای انحرافات بودند، مردم را به انحراف

 


|382|

 

سوق می دادند.

 


اخراج قصه سرایان از مسجد

 

قصه گویان و داستان سرایانی در مسجد رسول خدا(ص) مردم را دور خود جمع کرده و با بیان
خرافات و افسانه ها آنان را سرگرم می کردند. امام با اخراج چنین افرادی از مسجد [39] که محل
عبادت و دانش اندوزی و تصمیم گیری های مهم اجتماعی ـ سیاسی و مرکز اعزام نیروها به
جبهه های نبرد بود، با گسترش این انحراف مبارزه کرد.

 


برخورد با پیشگویان

 

همچنین منجمانی که اعتقادات مردم به توحید را در معرض هجوم قرار داده و اجرام آسمانی
را مؤثر در حوادث زمینی پنداشته و به پیشگویی نجومی اشتغال داشتند و مردم را از نقش خالق
هستی و دعا غافل می کردند، با برخورد قاطع حضرت روبه رو شدند. امام با سخنان روشنگرانه
خود، با این تفکر انحرافی برخورد کرد و به یکی از آنها فرمود:
"اَتزعم انک تهدی الی الساعة التی مَن سار فیها صُرف عنه السوء و تُخَوِّف مِنَ
الساعة التی مَن سار فیها حاق به الضّر؟! فمن صدقک بهذا فقد کذّب القرآن و اسْتغنی
عن الاِستعانة بالله فی نیل المحبوب و دفع المکروه ... ایها الناس ایّاکم و تعلّم النجوم
اِلّا ما یُهتدی به فی برّ او بحر، فانّها تدعو اِلی الکهانة و المنجم کالکاهن و الکاهن
کالساحر و الساحر کالکافر و الکافر فی النّار؛ [40]
آیا گمان می کنی به زمانی هدایت می کنی که هر کس در آن وقت حرکت کند بدی از
او دور می شود و هر کسی را در آن ساعت ضرر متوجه اوست، می ترسانی؟! هر که تو
را بر این سخن تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده و از یاری خواستن از خداوند برای
رسیدن به مطلوب و محبوب و جلوگیری از نامطلوب و ناگواری، خود را بی نیاز
شمرده است ... . ای مردم! از یاد گرفتن نجوم بپرهیزید، مگر به مقداری که شما را در
خشکی و دریا [در یافتن راهها] راهنمایی کند، زیرا نجوم شما را به کهانت سوق
می دهد و منجم، کاهن و کاهن مانند جادوگر و جادوگر مانند کافر و جایگاه کافر
جهنم است".

 


|383|

 

امام تنها به تبیین انحراف اکتفا نمی کرد، بلکه اقداماتی نیز می کرد؛ در یک مورد "مسافر
بن عفیف الازدی" را که مردم را به انحراف سوق داده بود، تهدید به دستگیری و مجازات نمود و
فرمود:
"لئن بلغنی انک تنظر فی النجوم لاخلدنک الحبس مادام لی سلطان فوالله ما کان
محمد منجم و لا کاهن؛ [41]
اگر به من خبر برسد در ستارگان نظر کرده ای [و احکام نجومی صادر نموده ای] تا
وقتی حکومت در اختیار من است، تو را زندانی خواهم کرد. به خدا سوگند! محمد نه
منجم بود و نه پیشگو".

 


شکستن نهادهای یهودیان

 

امام علی(ع) همچنین دستور تخریب محاریب، یعنی محلهایی را که در مساجد به عنوان صدر
مجلس بنا شده و یادآور یهودیان بود، صادر فرمود تا جامعه اسلامی مبلّغ شعائر ادیان تحریف
شده و جریانات منحرف مذهبی و سیاسی نباشد. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش نقل می کند:
"اِنَّ علیّاً(ع) کان یکسر المحاریب اِذا رأها فی المساجد و یقول کانّها مذابح یهود. [42]
چنان که رسول خدا(ص)در زمانی که مسلمانان در اقلیت بودند و سفیدی موی مسلمانان
نشانه پیری آنان بود، دستور خضاب کردن داد و آنان را از تشبّه به یهود بازداشت و فرمود:
"غیّروا الشیب و لا تشبهوا بالیهود [43]". در زمان امیرالمؤمنین که مسلمانان در اکثریت بودند و
تضعیفی از این ناحیه متوجه آنان نبود، این حکم الزامی لغو شد. [44]

 


3ـ برخورد با انحرافات فکری و عملی

 

امام علی(ع) به لحاظ وضعیت گذشته حکومتها با انحرافاتی در عقیده و رفتار گروهی از مردم
روبه رو بود و خود را موظف به برخورد با این کژی ها می دانست.

 


مبارزه با صوفیگری

 

یکی از انحرافات، سرخوردگی گروهی از مردم و انزواپیشگی از جامعه و تبلیغ صوفیگری
بود. در این میان بعضی از بازیگران سیاسی به زهدفروشی پرداختند و توانستند افراد ساده لوح را

 


|384|

 

فریب و به زهد منفی و دنیاگریزی سوق دهند. حضرت با کسانی که این مشی را در پیش گرفته یا
در گفتار و رفتار خویش به تبلیغ آن می پرداختند، برخورد نمود.
حسن بصری را که در مسجد به تبلیغ روش صوفیان و افکار آنان می پرداخت و بدین وسیله
کسب وجهه می نمود، از مسجد اخراج کرد [45] و در برابر این گونه انحرافات فکری و عملی
موضعگیری نمود.
"علاء بن زیاد حارثی" از یاران امام علی، از برادرش "عاصم بن زیاد" به حضرت شکوه کرد
که لباس خشن پوشیده و زندگی را رها کرده و سر به بیابان نهاده است! حضرت او را احضار کرد و
فرمود:
"یا عُدَیَّ نفسه! لقد استهام بک الخبیث، اما رحمتَ اهلک و ولدک؟ اَتری الله اَحلَّ لک
الطیبات و هو یکره اَنْ تأخذها؟! اَنت اَهون علی الله من ذلک [46]؛
ای دشمن کوچک خویش! شیطان حیرانت کرده و از راه منحرفت ساخته است! بر
زن و فرزندانت رحم نمی کنی! گمان می کنی خداوند آنچه را که پاکیزه است و بر تو
روا داشته، ناخشنود است از آنها بهره ببری؟! تو نزد خدا خوارتر از آنی که
می پنداری".
او به حضرت پاسخ داد: خود لباس خشن می پوشید و غذای نامطبوع می خورید! امام فرمود:
وظیفه من که رهبر جامعه هستم با تو تفاوت دارد. بدین وسیله حضرت او را به خاطر اشتباه در
عقیده و رفتار تخطئه نمود و راهنمایی کرد و به خانه و کاشانه برگرداند.

 


شکوه از رواج بدعتها

 

انحرافات به قدری در جامعه گسترش پیدا کرده و مردم آنها را جزء دین می شمردند که مبارزه
با آنها دشوار و غیر ممکن می نمود. برخی از اقدامات اصلاحی حضرت که اهمیت بیشتری
داشت، عکس العملهای فراوانی به دنبال داشت و مشکلاتی برای حضرت و جامعه ایجاد کرد.
حضرت در یک سخنرانی از دو چیز اظهار نگرانی می کند: پیروی از هوی و هوس، و آرزوهای
طولانی. سپس می افزاید:
"قبل از من، والیان اعمالی انجام دادند که بر خلاف سنت رسول خدا بود و تعهد بر مخالفت داشتند تا نقض عهده کرده و سنت را تغییر دهند".

 


|385|

 

آن گاه عکس العمل مردم را در صورت مقابله با این بدعتها این گونه بیان می کند:
"و لو حملتُ الناس علی ترکها فتفرق عنّی جندی حتی اَبقی وحدی او قلیل من شیعتی؛
اگر مردم را به ترک این بدعتها وادار کنم، سپاهیانم از من جدا می شوند، به طوری که
تنها می مانم یا تعداد کمی از پیروانم باقی می مانند".
سپس شمه ای از بدعتهایی را که در زمان خلفای قبلی پایه گذاری شد، نام برده و از این که اگر
آنها را تعطیل کند و بار دیگر کتاب خدا و سنت پیامبر را احیا نماید، مردم از اطرافش پراکنده
می شوند، گلایه می کند و می فرماید:
"به خدا سوگند! به مردم دستور دادم در ماه رمضان جز برای نماز فریضه اجتماع
نکنند و به ایشان اعلام کردم اجتماع آنان در نماز نافله بدعت است. بعضی از
سربازانم که همراه من با دشمن می جنگیدند، فریاد زدند: ای اهل اسلام! سنت عمر
تغییر کرد. ما را از نماز نافله در ماه رمضان نهی می کنند. ترسیدم لشکر بر من
شورش کنند و مورد حمله قرار گیرم."> [47]
امام مجتبی(ع) به امر امام علی(ع) در میان مردم ندا داد: در ماه رمضان در مساجد، نماز نافله
به جماعت خوانده نمی شود. مردم فریاد برآوردند: وا عمراه! وا عمراه! امام حسن نزد امیر
مؤمنان آمد و جریان را عرض کرد. حضرت فرمود: بگو بخوانند! [48]
در نقل دیگری آمده است: هنگامی که امام علی(ع) به کوفه آمد، گروهی از مردم نزد او
آمدند که امام جماعتی معین کن تا نافله های ماه رمضان را با او بخوانیم. امام آنها را از جماعت در
نافله نهی کرد، ولی آنها بعد از ظهر به مسجد آمدند و ناله سر دادند: وا رمضاناه! حضرت وقتی از
جریان باخبر شد، فرمود:
"رهایشان کنید تا با هر کسی که خواستند به جماعت نافله بخوانند". [49]
بدیهی است تجویز جماعت برای نافله به خاطر مصلحتی بود که امام تشخیص داد و حکم
حکومتی محسوب می شود.

 


4ـ مبارزه با انحرافات اخلاقی

 

انحرافات اخلاقی از زمان خلیفه سوم که امویان و حاکمان فاسق بر مصادر امور تکیه زدند،
افزایش یافت. امام علی(ع) با تدابیری به مقابله با گسترش انحرافات اخلاقی پرداخت و اقداماتی

 


|386|

 

را برای جلوگیری از جرم و نیز مجازات منحرفان و متخلفان به عمل آورد.

 


جداسازی معابر عمومی

 

امام در این زمینه به قدری جدی بود که در مقطعی دستور جداسازی محل رفت و آمد مردان و
زنان را صادر کرد [50] تا زمینه لغزش و انحراف اخلاقی که غالباً از اختلاط مردان با زنان بروز
می کند، به حداقل برسد. بدیهی است جداسازی مردان و زنان در اماکن عمومی، یک دستور و
قانون ثابت دینی نیست، بلکه ممکن است در بعضی اوضاع همچون دوران امام(ع) مصلحت
جامعه از نظر سالم سازی اجتماعی و اخلاقی ایجاب کند طرح جداسازی به اجرا در آید. البته به
طور کلی جدا بودن محل فعالیت زنان و مردان امری پسندیده و موجب سلامت روحی و اخلاقی
هر دو است، اما الزام آن بنا به تشخیص حاکم صورت می گیرد.

 


جلوگیری از نشستن مردان در معابر عمومی

 

حضرت مردان را از نشستن بر سر راه مردم بر حذر می داشت، چرا که این کار در محل آمد و
شد، گذشته از اینکه گاه سدّ معابر عمومی و تضییع حقوق مردم است، زمینه مزاحمت و سلب
آسایش از نوامیس را فراهم می سازد. امام برای ایمن بودن مردم از هر گونه مزاحمت و آزار و
اذیتی، تدابیری را اتخاذ کرد. مورخان نوشته اند:
"علی ـ رضی الله عنه ـ وقتی در کوفه بود، مردم را از نشستن در راه منع کرد. با او به گفتگو پرداخته و اعتراض کردند. فرمود: شما را به شرط اینکه چشمان خود را از رهگذران فرو بندید و جواب سلام آنان را بدهید و گمشدگان را راهنمایی کنید، رها می کنم. قبول کردند و حضرت رهایشان کرد [51]".

 


مجازات منحرفان و متجاوزان به حریم اخلاق جامعه

 

مجازات منحرفان و متجاوزان به حریم اخلاق جامعه و نوامیس مردم و جاری کردن حد یا
تعزیر بر آنان، توسط امام انجام می شد. هر چند اجرای حدود الهی، اجرای احکام اولیه اسلام
است، اما به اجرا گذاشتن حدود الهی و تحقق آنها و اِعمال ولایت در این زمینه، به قدرت
حکومت نیازمند است و به یک معنا حکم حکومتی است. همچنین تعزیر متخلفان که نوع و

 


|387|

 

مقدار آن به نظر حاکم بستگی دارد، از جمله احکام حکومتی امام(ع) محسوب می شود.
در یکی از موارد، شخص زناکاری که مستحق مجازات حد بود، ولی بیماری مانع اجرای آن
شده بود، برای آنکه عده ای گمان نکنند بیماری باعث سقوط حد می شود یا مانند پیامبر باید با
چند چوب ضربه ای بر بیمار زد، حضرت دستور داد برای اجرای حد، تا زمان بهبودی بیمار صبر
کنند، آن گاه حد بر او جاری کنند. [52] معلوم می شود حکم جاری کردن حد بر شخص بیمار، به
تشخیص حاکم بستگی دارد. شاید اوضاع جامعه به گونه ای بود که تعطیل کردن مجازات حدّ حتی
به علت بیماری، موجب جرأت یافتن افراد و ارتکاب گناه می شد. به هر حال حضرت به لحاظ
اوضاع اجتماعی عصر خویش یا متفاوت بودن ویژگیهای شخص بیمار متخلف با متخلف ِزمان
پیامبر، حکمی متفاوت با حکم رسول خدا صادر کرد.

 


5ـ برخورد با تخلفات اجتماعی

 

بخش دیگری از احکام و فرامین امام(ع) در زمان حکومتش برخورد با تخلفات اجتماعی
بود که به نوعی حقوق جامعه و مصالح آن را در معرض خطر قرار می داد و مشکلاتی را برای حال
یا آینده جامعه فراهم می ساخت.
دستور تخریب خانه هایی که در اماکن عمومی ساخته و تجاوز به حریم حقوق عمومی
محسوب می شد، مثل خانه های بنی بکاء، [53] دستور تخریب مغازه هایی که در بازار مسلمانان
ساخته می شد [54] و تجاوز به حقوق عمومی بود، جلوگیری از صید حیوانات در بعضی از مناطق، بنا
بر مصالحی چون جلوگیری از انقراض نسل حیوانات یا ایجاد امنیت و آرامش برای مردم آن
منطقه، نمونه هایی از اقدامات حضرت جهت حفظ حقوق عمومی مردم به شمار می رود. در یک
مورد حضرت صید کبوترها را در شهر، ممنوع و در روستا آزاد اعلام کرد. [55] همچنین حضرت
مأذنه مسجد را به خاطر اشراف بر خانه مردم، تخریب کرد و فرمود:
"لا یؤذن علی اکثر من سطح المسجد [56]؛
بالاتر از بام مسجد اذان گفته نمی شود.">
در کدام مکتب می توان چنین دفاعی از حقوق و حریم مردم را سراغ گرفت؟ امام علی(ع) مأذنه
مسجد را به خاطر آن که تضییع حقوق و تجاوز به حریم شخصی است، تخریب می کند، آیا به همین
ملاک نمی توان مانع احداث ساختمانهای بلندی شد که آسایش و امنیت مردم را تهدید می کند؟

 


|388|

 


ج) احکام اقتصادی

 

در میان احکام حکومتی امام در زمان خلافتش، احکام اقتصادی برای بهبود وضع معیشت
مردم جایگاه ویژه ای داشت. معمولاً تجاوز به حقوق مردم در بعد اقتصادی بیشتر رخ می دهد و
طمع به مال دنیا و فزون خواهی، سبب دست اندازی به بیت المال یا اموال خصوصی است. از
این رو برای دفاع از بیت المال یا حقوق مردم، مقررات زیادی از سوی امام وضع شد که برخی را
یادآور می شویم:

 


1ـ جعل مالیات

 

مشهور بین فقها آن است که زکات در نه چیز واجب است و پیامبر اکرم(ص) بیش از این
مقدار را عفو کرده است. از این رو فقها در بعضی موارد که روایاتی در مورد زکات ِبرنج یا حبوب
وارد شده، به استحباب زکات فتوا داده اند. [57]
بعضی از فقها این احتمال را که اصل زکات، حکم مسلم قرآنی است، ولی متعلق زکات و
مقدار آن به امام و حاکم جامعه واگذار شده، مطرح کرده اند [58]. پیامبر به عنوان رسول خدا وجوب
زکات را مطرح کرد و به عنوان حاکم جامعه آن را در نه مورد ـ که ثروت اصلی مردم حجاز بود ـ
واجب نمود و موارد دیگر را بخشید. این مطلب منافاتی ندارد که امام و حاکم در زمانی دیگر با
عنایت به ثروت مردم زکات وضع کند، چنان که امام علی(ع) برای اسب زکات نهاد و ظاهر
روایت نیز وجوب زکات است، نه استحباب. محمد بن مسلم و زراره از امام باقر و صادق
علیهماالسلام نقل کرده اند:
"وضع امیرالمؤمنین(ع) علی الخیل العتاق الراعیة فی کل فرس فی کل عام دینارین و
جعل علی البرازین دیناراً [59]؛
امیر مؤمنان(ع) بر اسب عربی نجیب و از نسل شناخته شده، مالیات وضع کرد؛ بر هر اسبی در
هر سال دو دینار و بر اسب غیر عربی و مجهول النسب یک دینار".

 


2ـ تعیین مقدار جزیه و خراج

 

همچنین امام در مواردی که تعیین مقدار مالیات به حکم جامعه واگذار شده، مقدار آن را
تعیین می کرد. حضرت برای ثروتمندان ِاهل کتاب 48 درهم، برای متوسطان 24 درهم و برای

 


|389|

 

فقرا 12 درهم مالیات معین کرد، چنان که خلیفه دوم در دوران خلافتش، پس از مشورت با امام
همین مقدار را معین کرد. [60]
جزیه بر اهل کتاب، حکم قرآن و اولی است، اما مقدار آن به حاکم جامعه واگذار شده است تا
به تناسب نیاز حکومت و توانایی آنان مقرّر شود.
در بعضی مناطق به کارگزاران خویش مقدار خراج را که از زمینهای کشاورزی دریافت
می شد، اعلام فرمود. مصعب بن یزید انصاری که کارگزار امام در چهار منطقه مدائن بود، به
تفصیل میزان خراجی را که امام معین کرده بود، نقل کرده است:
"امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) مرا بر چهار روستای مدائن: بهقباذات، نهرسیر،
نهرجویر و نهرالملک گماشت و مأمور ساخت بر هر جریب زمین زراعتی
پرمحصول، یک درهم و نیم، و بر هر جریب زمین متوسط، یک درهم و بر هر جریب
زمین زراعتی ِکم محصول، دو ثلث درهم و بر هر جریب باغ انگور، ده درهم، و بر هر
جریب نخلستان، ده درهم و بر هر جریب باغهایی که دارای نخل و درختان دیگر
است، ده درهم مقرر نمایم.
و به من امر کردند از درختان خرمایی که دور از دهات می کارند تا رهگذران و در
راه ماندگان از آنها استفاده کنند، بگذرم و زکات نگیرم.
همچنین امر کردند بر بزرگان مجوس که بر یابو سوار می شوند و انگشتر طلا به دست
می کنند، 48 درهم، و از متوسطان و تجارشان 24 درهم و از فقیرشان، 12 درهم
جزیه دریافت کنم. مجموع آنها را که در یک سال جمع کردم، هشت میلیون درهم
شد [61]".
شیخ طوسی در توضیح این روایت می گوید:
"این مقدار را امام بنا به نیاز و صلاحدید آن زمان معین کرد و منافات ندارد در زمان دیگر
مقدار کمتر یا بیشتری مقرر شود". [62]

 


3ـ معافیت مالیاتی

 

امام علی(ع) که برای بعضی مناطق، میزان زکات یا جزیه را معین می کرد، در بعضی مناطق که
مردم ضعیف بودند یا مصلحت دیگری وجود داشت، آنها را از پرداخت زکات ِبعضی

 


|390|

 

محصولات معاف می کرد. حضرت به کارگزارخویش در عراق دستور داد نخل ـ اگر تک بود ـ و
سبزی ها و حبوب و پنبه را از مالیات معاف کند [63].

 


4ـ تحلیل خمس و انفال

 

امیر مؤمنان(ع) فرمود:
"هلک الناس فی بطونهم و فروجهم لانهم لم یؤدّوا اِلینا حقّنا الا و انّ شیعتنا من ذلک و
آبائهم فی حلٍّ [64]؛
مردم به خاطر تسلیم در برابر خواسته های شکم شان و غرائز جنسی هلاک شدند، زیرا
حق ما را ندادند. البته شیعیان ما و پدرانشان مجاز به استفاده از آن اموالند و بر ایشان
حلال است".
به مقتضای این روایت، امام(ع) حق خویش از خمس یا انفال را که در اختیار اوست، بر
شیعیان حلال کردند تا گرفتار معصیت نشده و در زندگی با مشکلات روبه رو نشوند؛ البته شیخ
مفید آن را مختص اموالی دانسته که برای ازدواج مصرف می شود تا اولاد شیعیان طیب و طاهر
باشند و شامل اموال دیگر امام که شیعیان در راههای دیگر مصرف کنند، نمی داند. [65]

 


5ـ پرداخت بدهی بدهکاران و نیاز فقیران

 

امام علی(ع) بدهی بدهکارانی که بدون زیاده روی مبلغی را قرض کرده، ولی توان پرداخت
آن را نداشته و همچنین نیاز فقیران را از بیت المال می پرداخت. امام صادق(ع) از پدر
بزرگوارش نقل کرده که علی(ع) همواره می فرمود:
"یعطی المستدینون من الصدقة و الزکوة دَینهم کله ما بلغ اِذا استدانوا فی غیر سرف،
فاما الفقراء فلا یزاد اَحدهم علی خمسین ِدرهماً و لا یُعطی احد له خمسون درهماً اَو
عدلها من الذهب [66]؛
بدهی بدهکاران، از صدقه و زکات پرداخت می شود، به شرطی که در قرض کردن
زیاده روی نکرده باشند، اما فقرا به هر یک از آنها بیش از پنجاه درهم داده نمی شود،
و همچنین کسی که دارای پنجاه درهم یا مساوی آن از طلا باشد، چیزی به او اعطا
نمی گردد".

 


|391|

 

گویا نیاز فقیران در یک سال با پنجاه درهم برطرف می شد و این دستور منافاتی ندارد اگر
زمانی نیاز بیشتری داشته باشند، به مقدار نیازشان پرداخت شود. در روایات دیگر پرداخت
بدهی را مشروط بر این کرده اند که مال را در راه معصیت مصرف نکرده باشند [67]، همچنین مَهر
زنان را استثنا کرده اند که فرد به همسرش بدهکار باشد. [68]

 


6ـ رونق اقتصادی

 

علی(ع) برای رونق اقتصادی و تشویق مردم به کار و بهبود وضع معیشت آنان، در محلی که
بازار عمومی بود، از مغازه داران اجاره دریافت نمی کرد و از این کار کراهت داشت. [69] گفته اند
اولین کسی که از کسبه اجاره دریافت کرد، زیاد بن ابیه بود [70].

 


7ـ نظارت بر فعالیتهای اقتصادی

 

امام در عین حال که شخصاً برای رونق اقتصادی و بهبود معیشت مردم تلاش می کرد، اقدام به
حفر چاه نمود و آن را برای استفاده عموم وقف کرد [71] و تسهیلاتی برای تجار و کسبه قایل شد و
برای دفاع از حقوق عمومی و جلوگیری از اِعمال فشار به مردم، بر بازار نظارت داشت و
فروشندگان را از احتکار و گران فروشی و اجحاف به مردم و غلّ و غش و کلاهبرداری در معامله،
بر حذر می داشت. و علاوه بر این که فردی را به عنوان ناظر بر بازار معین کرد [72]، خود در بازار
رفت و آمد می نمود و متخلفان را توبیخ می کرد و احیاناً از حقوق خریداران دفاع می نمود.
در یک مورد حضرت در بازار کنیزی را دید که می گریست. علت ناراحتی اش را سؤال کرد.
کنیز گفت: از این فروشنده خرما خریده ام، ولی بر خلاف آنچه در معرض دید مشتریان گذاشته،
خرمایی که به من داده، خیلی بد و نامطلوب است و من نمی توانم این خرما را به خانه ببرم و
فروشنده آن را پس نمی گیرد. نمی دانم چه کنم؟! امام فروشنده را به پس گرفتن خرما، که با فریب
به فروش رسانده بود، مجبور ساخت [73].
بر بازار خیاطان عبور می کرد و ندا می داد:
"ای خیاط! لباسها را محکم و خوب بدوز، درزها را ریز کن و دوختها را به هم
نزدیک کن. از رسول خدا شنیدم: خداوند، لباس و ردایی را که خیاط دوخته و در آن
خیانت کرده، بر تن او می کند و آن گونه وی را محشور می نماید. از پارچه های

 


|392|
اضافی بپرهیز، زیرا صاحب لباس به پارچه های باقی مانده، سزاوارتر است. آنان را
به دیگران نفروش که مکافات به دنبال دارد". [74]
بر بازار ماهی فروشان عبور کرد و فروش ماهی را که در آب مرده بود (طافی)، ممنوع
اعلام کرد. [75]
همچنین از ذبح گاوهای فلج، زمینگیر، یک چشم، نابینا، بی دندان، گردن مویین، دیوانه،
سم چاکدار، معلول و بیمار جلوگیری می نمود [76].

 


8ـ مبارزه با محتکران

 

یکی از روشهای رایج در میان تجار و بازاریان برای رشد قیمتها، احتکار است. اجناس مورد
نیاز را احتکار می کنند تا کمیاب شود یا در انحصار آنان قرار گیرد و بدین وسیله گرانتر از بهای
متعارف به فروش برسانند. از بعضی روایات که مبنای فتوای فقهاست، ممنوعیت احتکار بعضی
اجناس، مثل جو و گندم استفاده می شود [77]، گویا احتکار سایر اجناس ممنوعیتی ندارد و حاکم تنها
می تواند از احتکار اجناس فوق که مورد نیاز مبرم مردم است، جلوگیری کند، اما از بعضی روایات
دیگر و نیز کلمات امام علی(ع) استفاده می شود احتکار اجناسی که مورد نیاز مردم است و احتکار
آنها موجب به زحمت افتادن مردم و کم و گران شدن کالا و ظلم و اجحاف در حق مردم است،
ممنوع می باشد.
حضرت با استناد به سنت رسول خدا(ص) در جلوگیری از احتکار اجناس در زمان
حکومتش، از احتکار جلوگیری می کرد و کارگزاران خویش را مأمور جلوگیری از احتکار
می ساخت و از آن نهی فرمود [78]. همچنین به مالک اشتر نوشت:
"و اعلم مع ذلک اَنّ فی کثیر منهم ضیغاً فاحشا و شُحّاً قبیحا و احتکاراً للمنافع و تحکُّماً
فی البیاعات و ذلک بابُ مضرّةٍ للعامّة و عیبٌ علی الولاة. فامنع من الاِحتکار فاِنَّ
رسول الله(ص) منع منه ... فمن قارف حُکْرةً بعد نهیک ایّاه فنکّل به و عاقبه فی غیر
اسراف [79]؛
بدان در میان بازرگانان افراد زیادی وجود دارند که بد معامله می کنند و بخیل و به
دنبال احتکار منافع اند. آنان در پی منفعت خودند و اجناس را به هر بهایی
می فروشند. سودجویی و گرانفروشی به زیان مردم و موجب عیب گیری بر والیان

 


|393|
است. از احتکار جلوگیری کن، چرا که رسول خدا(ص) از آن نهی فرمود و هر کس
پس از منع، دست به احتکار زد، او را مجازات کن و عبرت دیگران قرار ده؛ البته در
کیفر زیاده روی مکن".
امام محتکران را که پس از نهی حاکم، به روش خود ادامه می دادند، به مجازاتهایی محکوم
می کرد، از جمله تنبیه بدنی و کشف اجناس احتکارشده و نهادن کالا در ملأ عام و آتش زدن
اجناس احتکاری. [80]
سؤالی که بعضی محققان بدان پاسخ داده اند [81]، آتش زدن اجناس است که با توجه به کمبود
آن و نیاز مردم، چرا باید کالا را آتش زد، چنان که امام در یک مورد بدین امر مبادرت ورزید؟
آیا بهتر نیست با قیمت مناسب به فروش رسد یا به نفع بیت المال مصادره شود؟
شاید موردی که امام دستور آتش زدن اجناس را داد، به خاطر مخالفت و لجاجت محتکر و
راضی نشدن او به آشکار کردن اجناس و فروش آن بود، چنان که وقتی "سمرة بن جندب" در

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله احکام ولایی در حکومت علوی

تحقیق در مورد عدالت اجتماعی در حکومت علوی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد عدالت اجتماعی در حکومت علوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عدالت اجتماعی در حکومت علوی


تحقیق در مورد عدالت اجتماعی در حکومت علوی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:38

 

 

 

 

 

بحث عدل از مباحث گسترده و پردامنه در فرهنگ اسلام است، و چرا چنین نباشد که هر چه

"هست" وامدار عدل "هستی بخش" است و فراخنای آسمان و محدوده زمین بر پایه عدل قرار

گرفته است. "در قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهای

فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن همدوش

توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت

اجتماع است". [1] در یک سخن: تنها واژه ای که بیانگر نوع ربوبیت و حاکمیت و خالقیت و ولایت

خدای هستی بر مجموعه هستی می باشد عدل است. یعنی شیوه ربوبیت و ولایت حق بر اساس

عدل و طرز خالقیت و حاکمیت او بر مبنای عدالت است.

اینکه اصل عدل در مجموعه اصول اعتقادی شیعه جای گرفته است تنها به خاطر بحثهای

کلامی معمول و مدرن نیست بلکه قطعاً معلول هدایتی الهی و به یقین با اشارت ائمه عدل - علیهم

صلوات الله - بوده است، زیرا در عالم هستی پس از نام مبارک حضرت حق که حقیقت عالم است

و توحید آن ذات بی مثال، واژه ای به زیبایی و عظمت و سعه عدل و رفتاری دوست داشتنی تر و

آرام بخش تر از عدالت وجود ندارد.

در فرهنگ مدون معارف اسلامی آنچه در باره عدل گفته و نوشته شده است تنها در بعد

کلامی آن - عدل الهی - و یا در بعد اخلاقی - اعتدال روحی فردی - بوده است و با کمال تأسف در

زمینه روابط متعادل پدیده های طبیعی و تأثیر و تأثر آنها که به منزله عدل در متن طبیعت و کلید

تسخیر آن است هیچ قدمی تا کنون - البته از منظر معارف اسلامی - برداشته نشده است. چه اینکه

در زمینه عدالت اجتماعی نیز که باید گفت ثمره و نتیجه مباحث قبل می باشد جز سخنانی بسیار

کوتاه و کلی و یا حداقل چند کتابی کوچک و مختصر، کاری در خور انجام نگرفته است. این است

که بسیاری از آیات قرآن و متون حدیثی در این باب همچون رازی سر به مهر ناگشوده مانده و به

دلیل عدم تبیین بعد اجتماعی دین، این فرازهای معجزه گر به دیار متشابهات ره سپرده اند. و بویژه

در سیره علمی و عملی حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) که بحق، جانشین حق در رعایت و

مدیریت و ولایت بر اساس حق و عدل است به تحلیل و تبیین این مباحث پرداخته نشده است.

در این نوشتار با مروری به سخنان و برخوردهای آن تندیس عدالت به سرفصلهایی از مباحث

عدالت اجتماعی اشاره نموده، تحقیق دقیق عدالت علوی را توسط اساتید بزرگوار علوم اجتماعی

به انتظار می نشینیم.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عدالت اجتماعی در حکومت علوی

کتاب صلات علوی گرگانی در قالب Word

اختصاصی از اس فایل کتاب صلات علوی گرگانی در قالب Word دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

کتاب صلات علوی گرگانی در قالب Word


کتاب صلات علوی گرگانی در قالب Word

دانلود کتاب صلات علوی گرگانی

این فایل در قالب Word قابل ویرایش، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی می باشد 

قالب: Word 

تعداد صفحات: 41

توضیحات:

نماز

نماز دارای خصوصیت‌های مختلفی است که به سه خصوصیت آن اشاره می‌شود؛ اول: ذات نماز است؛ چرا که نماز به خودی خود دارای صفاتی است و خصوصیت‌های مختلفی دارد.

دوم: فاعل یا همان انجام دهنده نماز است و آثاری که نماز بر انجام دهنده آن می‌گذارد.

سوم: تارک نماز است؛ یعنی کسی که نماز را سبک می‌شمارد و ترک می‌کند.

موضوع نماز از اهم امور است و بعید است هیچ عملی به مرتبه نماز برسد؛ چرا که نماز اساس دین است.

برخی موضوع ولایت را مقدم بر کلیه مسائل می‌دانند؛ چرا که خداوند گاهی واجبی را از کسی به دلایلی ثابت می‌کند؛ مانند زنی که اقامه نماز بر او در ایامی حرام است، اما موضوع ولایت و اعتقاد به آن را هیچ‌گاه از بندگان خود ساقط نمی‌کند.

آثاری که بر ذات نماز و بر فاعل آن مترتب می‌شود عبارت است از:

نماز وسیله تقرب هر شخص پرهیزکاری است و نماز معراج شخص مؤمنی است که پاک و پاکیزه است.

و خداوند در قرآن کریم و در سوره شریفه عنکبوت آیه 45 می‌فرماید: نماز را به جای آور؛ زیرا نماز انسان را از گناهان بزرگ و آنچه ناپسند است، باز می‌دارد.

صاحب کتاب الدر نجفیه او در ذیل این آیه شریفه می‌نویسد:

در مورد اهمیت نماز همین یک آیه کافی است و دیگر نیازی نیست سایر جهات نماز بررسی گردد.


دانلود با لینک مستقیم


کتاب صلات علوی گرگانی در قالب Word