مقدمه
نخست باید معنی دین و هنر مشخص شود و سپس ربط حقیقی دین و هنر مورد تحقیق قرار گیرد تا در نهایت بتوان برای پرسش مذکور پاسخی مستدل یافت .
«دین به معنای کل عبارت است از مجموعه فرامین ، قواعد و دستورات و احکام الهی که برای خیر و سعادت و کمال انسان توسط پیامبران به بشر ابلاغ شده است . عنایت دین خیر و کمال مطلق است و کمال مطلق زیبایی حقیقی و جمال مطلق است . دریافت حقیقت مطلق ، شهودی است و عشق ذاتی ابنای بشر به حقیقت مطلق (حقیقه الحقایق) منشا شهود است و شهود میسر نشود الا به مسیر روح درعالم قدس و استغراق در دریای وحدت و آشنا شدن ذوق به توحید .»
حقیقت دین ، معرفت الهی است . موضوع و هدف دین ،وجود مطلق (خداوند) است وشریعت ( دین ) راه و رسم الهی شدن را به انسان میآموزد تا صفات الهی در وجود انسان تجلی یابد و به مقام خلیفه الهی رسد .
الذی احسن کل شی خلفه و خدا کسی است که هر چه را آفرید ، نیکو آفرید (آفریده او در نهایت حسن و زیبایی است ) .
در جهان چو حسن یوسف کس ندید حسن آن دارد که یوسف آفرید
حضرت امام ( ره ) در کتاب شریف دعای سحر میفرمایند :« بهاء به معنای زیبایی است و زیبایی عبارت است از وجود ، پس هر چه خیر و زیبایی و سناهست همه از برکات وجود است و سایه آن است تا آن جا که گفتهاند مساله اینکه وجود عبارت از خیر و زیبایی است همه از بدیهیات است پس وجود، همهاش زیبایی و جمال و نور و روشنی است و هر قدر وجود قویتر باشد زیباییاش عامتر و زیباتر خواهد بود .»
وجود تجلی واجب الوجود است . این تجلی و ظهور ، جلوه ی کمال مطلق و جمال مطلق و مساوی زیبایی است . اگر زیبایی ذات هنر باشد غایت هنر به امر خارج از ذات دلالت ندارد . پس غایت هنر همان حقیقت ذاتی آن و حقیقت ذاتی هنر ، زیبایی حقیقی است . از این باب ،موضوع و هدف ، دین و هنر امری واحد است . در هنر زیبایی حقیقی وجود مطلق و به عبارتی جمال مطلق است و از حیث تفاوتی میان موضوع دین و هنر نیست .
« فلوطین معتقد است :« جسم زیبا از طریق بهرهیابی از نیروی صورت بخشی که از صور خدائی میآید ، وجود پیدا میکند . عقل و هر چه از عقل فیضان مییابد زیبایی اصیل روح است نه زیبایی ناشی از امور بیگانه و بدین جهت است که میگویند روحی که نیک و زیبا شود همانند خدا میگردد زیرا خدا منشا بخش بهتر و زیباتر هستی و به عبارت بهتر منشا خودهستی یعنی زیبایی است . روح ، موجودی خدائی و خود جزئی از زیبایی است و به هر چه نزدیک شود و دست یابد ، آن را تا آن حد که قابلیت بهرهوری از زیبائی دارد ، زیبا میسازد ، اگر بینی که زیبا نیستی همان کن که پیکر تراشان با پیکر میکنند ، هر چه زیادی است بتراش و دور بینداز ، این جا را صاف کن ، آنجا را جلا بده ، کج را راست کن و سایه را روشن ساز و از کار خسته شو تا روشنایی خدائی فضیلت ، درخشیدن آغاز کند و خویشتن داری را برا و رنگ مقدسش بینی ،روح اگر خود زیبا نباشد زیبایی را نمیتواند دید از این رو کسی را که میخواهد نیکی و زیبایی را ببیند نخست خود را باید همانند خدا کند و نیک و زیبا شود .»
اگر ذات هنر دینی است ، صورت هنر هم تجلی همان ذات است و صورت از ذات خود نمیتواند تخلف کند . این صورت ، صورت محسوس است و در هنرهای تجسمی که با عینیت سروکار دارد صورت جسمانیه نامیده می شود .
« میکل آنژ» میگوید :« هنر خوب برای نزدیکی به پروردگار است و در واقع جلوهای از مظاهر زیبایی اوست …. نقاشی خوب ذرهای از کمال حق و نشانهای از آوای موسیقی جان بخش آنست …. پس کفایت نیست استادی چیره باشی . باید روحت صفا داشته باشد و سلامت فکرت از روح القدس نشأت گیرد .
«چکشم سنگهای سخت را صورت میدهد دستم آن را بر میگیرد هم فرمان میدهد یا آن را زیرو رو میسازد . بنابراین نیروی دیگری است که سنگ سخت را نرم میکند و چکش خداوند است که زیبایی میآفریند . من وبسیاری مثل من ، وظایفشان را چون فرمانی که از طرف پروردگار به آنان داده شده ، انجام می دهند من با وجود ضغف و پیری ، به سبب عشق به پروردگارم که همه امیدم بسته به اوست به هیچ وجهی از وظایفم دست برنخواهم داشت .»
« میر عماد حسنی » بر بیان صفات کاتب ( خوشنویس ) چنین مینویسد :« بدان که کاتب باید از صفات ذمیم احتراز نماید زیرا که صفات ذمیمه در نفس علامت بیاعتدالی است و حاشا که از نفس بی اعتدال کاری آید که در او اعتدال باشد .» و حال نگاهی گذرا می اندازیم به موضوع پروژه سقاخانه این ساحت پاک و مقدس ، این جگر پارهی باور مردم ، مکانی که نامش یادآور گلوهای تشنه و سیراب شده است و منظرش از خنکای طراوت و نمناکی فضا ، تا وجود آب و خیسی در و دیوارش حکایتگر سرگذشت ویژه خود است .
حکایت گوشهای از فرهنگ اجتماعی مردم پیشین این مرز و بوم است که توجه واحترام به آن بخشی از ذهنشان را به خود مشغول میداشت . سقاخانه ؛محلی که هنوز مردم بر آن دست و پیشانی و لب میسایند تا مراد خود گیرند . این تراوشگاه اندیشهی یقین و حاجت که بامدادان تواضعگاه عابران مصفا بوده و پسینگاهان پذیرای خسته از سرکارآمدگان روز به پیالهای آب .
سقاخانه ، تجسم عینی پارهای از فرهنگ اعتقادات دینی مردم این دیار است ، که با هر گره و قفل و نشانی که به در و دیوارش زده شده ، داستانی از آرزوها و گرفتاری حاجتمندانش را در بر دارد .
«در فرهنگ سقاخانه ، نگاه به زندگی جور دیگری است . اگر چه آدمها خود را از آن سیراب میسازند ولی : گره میزنند تا گره کارشان گشوده شود .
قفل میکنند تا کلید بن بستهای زندگیشان رابجویند .
پول میریزند تا قرضشان ادا گردد.
شمع میافروزند تا تیرهگی را بنده سازند .
نشانی میکوبند تا دست اقبالی در بختشان را بکوبد .
و به عین میبخشند تا به ذهن طلب کنند .
در این فرهنگ صحبت از سادگی دلهایی است که رنگ تدلیس و تلبیس به خود نگرفتهاند و پاکی دل خویش را به شباهت آینهای قلمداد کردهاند،که پاسخ طلب حاجتشان را در آن ، هم چون تصویری ناپیدا به انتظار مینشیند .»
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
پایان نامه رشته کارشناسی معماری مربوط به گذری و نظری بر سقاخانه