اشاره : دکتر محمد مهدی رحمتی ، دارای دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تهران و عضو هیات علمی دانشگاه گیلان است. مینههای مورد علاقهی وی آسیبشناسی اجتماعی، نظریههای جامعهشناسی و جامعهشناسی ورزش میباشد.
وی پژوهشهای متعددی را در موضوعات مختلف جامعهشناسی انجام داده و مقالات مختلفی از ایشان در مجلات علمی و پژوهشی به چاپ رسیده است. دو کتاب از وی با عنوان جامعهشناسی خشونت ورزشی، و هویت اجتماعی و مصرف کالاهای فرهنگی زیر چاپ است. در ادامه نظر خوانندگان را به گفت و گو با دکتر رحمتی جلب میکنیم. هدف از این مصاحبه شناساندن یکی از حوزههای جدید جامعهشناسی، یعنی جامعه شناسی ورزش است.
- به نظر شما حوزهی تخصصی جامعهشناسی ورزش در ایران در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارد؟
جامعه شناسی ورزش در ایران هنوز به صورت یک حوزهی تخصصی مطرح نشده است، چون به طور کلی در سایر نقاط دنیا نیز گرایش تخصصی جدیدی به شمار میآید. با اینحال، در مقایسه، این گرایش و حوزهی تخصصی هنوز در جامعهشناسی ایران جا نیفتاده است. در حد اشاره گاهی در مناسبتهای گوناگون مطرح میشود، مثلا در دههی 1370 نشریهی تخصصی وزارت ارشاد با نام فرهنگ عمومی دو شماره را به فاصله چند سال از هم به فوتبال اختصاص داد؛ یکی در سال 76_75 و دیگری در سال 80_79 . به تناسب رویدادهایی که در عرصهی ورزش رخ میدهند، اساتید دانشگاه اظهارنظرهایی میکنند ، ولی اینها را نمیتوانیم نظرات تخصصی در جامعهشناسی ورزش تلقی کنیم. بیشتر میشود گفت تحلیلهای خیلی گذرا و موقتی و گاه ژورنالیستی هستند.
زمانی میتوان سخن از حوزههای تخصصی ورزش در ایران کرد که در دانشگاه تدریس شوند، فعالیت پژوهشی در مورد موضوعات مربوط به آن انجام شود و یا اینکه سازمان تربیت بدنی و حتی باشگاههای ورزشی ما از وجود جامعه شناس و روان شناس _ که میشود گفت دو رشتهی به هم مرتبط هستند_ استفاده کنند و ما استفاده از آنها را در عمل مشاهده کنیم. مثلاً تا به حال نشنیدهام که در دانشکدههای تربیت بدنی، بجز دانشگاه گیلان، آن هم در دانشکدهی تربیتبدنی درس جامعهشناسی ورزش تدریس شود. این در حالی است که برخی دانشجویان حتی در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا نیز تمایل دارند موضوعی را انتخاب کنند که به بحث جامعهشناسی ورزش مربوط باشد. ولی تا زمانی که سطوح رسمی به این حوزه توجه نکنند، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که در بخشهای دیگر به این مقوله توجه کنند. این مشکلی است که نظام آموزش عالی ما دارد. چون نظام آموزش عالی ما نظامی متمرکز است و تصمیمات از جانب وزارتخانه اتخاذ میشود، حالا به سازو کار اتخاذ تصمیم و درستی و نادرستی آن کاری ندارم که بحث جداگانهای است. توجه به این حوزه بیشتر تابع سلیقهها و علاقهمندی افراد خاص است. مثلاً ریاست محترم کمیتهی ملی المپیک آقای دکتر قرهخانلو که شخصیتی آکادمیک هستند علاقهی زیادی به فعال کردن دپارتمان جامعهشناسی ورزش دارند، ولی واقعیت این است که خیلی از کارگزاران ورزش انتظار دارند که این کار زود جواب بدهد، در حالی که از نظر آموزشی و پژوهشی حمایتی از این کار نمیشود.
اصولا در کار علمی در ایران، به خصوص در حوزهی ورزش که با نتیجهگرایی خیلی عجین است، همه انتظار دارند که به سرعت نتیجه کار را ببینند. پژوهش هم طوری نیست که نتیجهی آن خیلی سریع مشخص شود. کار فرهنگی در ایران معمولاً به چند شعار و چند پرچم، پارچه و تراکت تبلیغاتی خلاصه شده است. متاسفانه هنوز هم به این نتیجه نرسیدهاند که سالهاست این کار را میکنند و فایده ندارد و لازم است شیوههای دیگر را امتحان کنند. کماکان تماشاگران ما در ورزشگاهها از نظر اخلاقی و فرهنگی فاقد الگوهای رفتاری هستند. این همه معاونت فرهنگی در سطح سازمانها، فدراسیونها و حتی باشگاهها داریم، ولی ندیدهایم نیم خط شعار، که حداقل کار فرهنگی است، به تماشاچیان و طرفداران آموزش دهند و همین امر باعث شده که افراد لمپن وارد این فعالیت میشوند و معمولاً اینگونه فعالیتشان بیش از آنکه فرهنگی باشد به اصطلاح ضد فرهنگی است. نتایج آن هم این است که مشاهده میکنیم. سازمان تربیت بدنی حاضر نیست به پژوهشگران این امکان را بدهد تا با یکی دو سال کار مطالعاتی مشخصات بازیکنان و تماشاگران و هواداران را مورد مطالعه قرار دهند و بگویند این افرادی که میخواهید برایشان کار فرهنگی کنید، مشخصاتشان چیست. اگر خرابکاری بشود میگویند کار عدهای از تماشاچیان بوده است، و از طرف دیگر هم اعلام می کنند ما بهترین تماشاچیان را داریم. معلوم نیست وقتی که هیچ مطالعهای در مورد تماشاگران نشده، بر اساس چه شناختی این صحبتها مطرح میشود. در همه جای دنیا ورزش تخصصی شده است و باشگاهها و تیمهای ملی از مخاطبان خودشان شناخت دارند. به خاطر همین هم هست که شما میبینید در خیلی از عرصههای فرهنگی ورزش نیز از ما موفقترند. متاسفانه یا خوشبختانه، هنوز اعتقاد عملی به پژوهش بین مسؤلان، چه در حوزهی ورزش و چه در دانشگاه مشاهده نمیشود. نمیخواهم یک طرفه نقد کنم و بگویم مسؤلان ورزش ما توجه ندارند. دانشگاهیان ما هم به جز در حد دلمشغولی و علاقهمندی و گاه توجه به جنبههای مالی، به تحقیق عنایت لازم را ندارند. در حال حاضر این مشکلات وجود دارند و واقعیت این است که فقط می توانیم بگوییم جامعهشناسی ورزش در ایران در حد حرف است.
در حوزهی پژوهش هم، چند پژوهش به تعداد انگشتان یک دست انجام شده است. محقق نمیتواند در خلا و در گوشهای بنشیند و برای خودش کار تحقیقی انجام بدهد. امیدوارم ارتباط مناسبی بین حوزههای علمی و آکادمیک در عرصهی ورزش و حوزههای اجرایی شکل بگیرد. الان یک بخش اجرایی داریم که برای خودش جداگانه کار میکند و یک بخش، اگر بپذیریم، علمی داریم که عرض کردم در جامعهشناسی خیلی نوپا و ضعیف است. خیلی از خروجیها در عرصهی اجرا مورد استفاده و توجه قرار نمیگیرند. من امیدوارم که ارتباط مناسبی بین بخش اجرایی و علمی شکل بگیرد. مسلما این ارتباط اگر شکل بگیرد به تدریج در یک فرایند به هر دو کمک میکند.
- روند تجاری شدن و کالایی شدن ورزش در جهان و ایران را چگونه تحلیل میکنید؟
از نیمهی دوم قرن بیستم و همزمان با رونق اقتصاد سرمایهدارانه در غرب – آمریکای شمالی و اروپای غربی – به تدریج مؤسسات و بنگاههای بزرگ اقتصادی در پی بازاریابی محصولات خود برآمدند. بدیهی است که تولید انبوه کالا در جهان سرمایهداری نیاز به بازاریابی برای مصرف داشت. گردانندگان عرصهی اقتصاد سرمایهداری متوجه شدند که میتوان از فضای ورزش به عنوان یک بازار بالقوهی مناسب و پُرمخاطب برای تبلیغ فرآوردههای خود بهره گیرند. به این ترتیب، ملاحظه میکنیم که از دههی 1960 اقتصاد و ورزش به مدد گسترش رسانهها با یکدیگر به تعامل پرداختند و روند موسوم به تجاریشدن ( Commercialization ) شکل نوینی به خود گرفت. این تعامل دارای سودمندیهای متقابلی برای هر دو نهاد ورزش و اقتصاد بود. از یک سو، اقتصاد به کمک مخاطب پُرشمار در عرصهی ورزش توانست بازار مناسبی برای تبلیغ و ترویج فرآوردههای خود دست و پا نماید؛ و از دیگر سو، ورزش نیز توانست با بهرهگیری از سرمایهگذاریهای اقتصادی، ضمن افزایش توانمندی در عرصهی زیرساختها و رشد و گسترش کمّی و کیفی، وضعیت اقتصادی ورزشکاران را متحول کند و فضای جدیدی موسوم به حرفهای شدن ( Professionalism ) را به وجود آورد.
برخورداری ورزش از توانمندیهای منحصر به فرد سبب شده است تا سرمایهداران و صاحبان صنعت و ثروت بیش از پیش رو به سوی این بازار سودآور آورند. ورزشکارانِ ورزشهای پرتماشاگر بهگونهای قابل توجه تبدیل به کالا شدهاند، سهام باشگاههای ورزش در بازار بورس خرید و فروش میشود، حقوق مربوط به پخش رویدادهای ورزشی میلیونها دلار ارزش یافته است، شبکههای مختلف تلویزیونی مبالغ کلانی برای دریافت امتیاز پخش بازیهای ورزشی میپردازند، و سوداگری و دریافت امتیازِ تولید کالاهای ورزشی به یک تجارت فراملیتی تبدیل شده است.
در میان جامعهشناسان ورزش اتفاق نظری اساسی در این مورد وجود دارد که ویژگی شاخص ورزش مدرن تجاریشدن است. جامعهشناسان ورزش بر نقش تخصصیشدن ( Specialization ) ، عقلاییشدن (Rationalization )، کمّیشدن (Quantification ) و تلاش برای کسب رکورد تأکید میکنند. به تعبیری، تجاریشدن ورزش پیامد منطقی توسعهی جامعهی عقلانی مدرن است. در بسیاری از جوامع فعلی فعالیتهای ورزشی از طریق پیوند با تجارت به مؤلفهای حایز اهمیت تبدیل شده و درهمآمیختگی فزایندهی ورزش و تجارت موضوع بحث و تفسیرهای فراوانی در میان طیف گستردهای از مفسران و اندیشمندان در سراسر دنیا شده است. روند ورود تجارت به حیطهی فعالیتهای ورزشی با شهرگرایی ( Urbanization )، صنعتیشدن (Industrialization )، بهبود سیستمهای حمل و نقل و دگرگونی تکنولوژیهای ارتباطی نوین، دسترسی به منابع سرمایهای، و تحول در روابط طبقاتی همبسته بوده است. این باور که ورزش در عصر حاضر به تجارت بدل شده است به روشنی با تغییرات و تحولاتِ عمدهای که از 1945[خاتمهی جنگ جهانی دوم] به بعد رخ داد ارتباط دارد. آشکارترین تحول در این فرایند به ظهور حامیان مالی- تجاری ( Sponsors ) و نقش جدی آنها در دگرگونی لباسها و فضاهای ورزشی و پوشش رسانهای مربوط میشود. عامل دوم به تغییرات گسترده در بدنهی مدیریتی سازمانهای ورزشی مربوط میشود که در جریان آن باشگاههای ورزشی تلاش کردند تا ورزش را بیشتر در مسیری تجاری دنبال کنند. این امر حتا ورود باشگاهها و سازمانهای ورزشی به بازار بورس سهام را در پی داشت. هر دو عامل یادشده را باید در بستر توسعهی پوشش رسانهای ورزش، به ویژه گسترش تلویزیون از دههی 1950 و پس از آن رواج ماهواره و تلویزیون کابلی از دههی 1980 مورد بررسی قرار داد.
امروزه، منبع اصلی درآمد باشگاههای ورزش حمایت مالی است و این روند به تدریج در حال گسترش است. فعالیتهای ورزشی بر اساس تعداد بلیطهای بهفروش رفته برای برگزاری مسابقهها، درآمدهای مالی حاصل از فروش امتیازات، درآمدهای تبلیغاتی، کالاهای ورزشی، و حقوق مربوط به پخش رسانهای ارزیابی میشوند. ورزشکاران بر اساس میزان شهرت عمومی مورد توجه قرار میگیرند و این امر نیز بستگی به روابط و پیوندهای آنان با شرکتهای تجاری دارد. در بسیاری از کشورهای صنعتی و سرمایهداری ورزشگاهها، باشگاهها و رویدادهای ورزشی با نام شرکتها و مؤسسات تجاری بزرگ شناخته میشوند. همه چیز، از رنگ لباس تیمهای ورزشی گرفته تا برنامهی زمانی برگزاری رویدادهای ورزشی و نحوهی پوشش رسانهای تحت تأثیر منافع شرکتهای تجاری قرار گرفته است. در واقع، شرکتهای رسانهای به گونهای فزاینده مالکیت باشگاههای ورزشی و حمایت از رویدادهای ورزشی را برعهده میگیرند. روند تعامل میان ورزش و اقتصاد به گونهای رقم زده شده که گویی این دو از آغاز با یکدیگر همزاد بودهاند. اما مرور دیدگاههای نظری و تجربههای عملی در این مورد گویای این واقعیت است که این رابطه بیش از این قابل تأمل است.
بررسی ارتباط میان اقتصاد و ورزش از چشمانداز جامعهشناسانه، از دو دیدگاه نظریِ متفاوت و متعارض قابل تأمل است. دیدگاه اول بر این باور است که مقامات و گردانندگان فعالیتهای ورزشی باید مبادرت به نوسازی ( Modernization ) رهیافت آماتوری در مورد بازاریابی "محصول" خود- یعنی فعالیتهای ورزشی – و همسویی بیشتر آن با تجارت و سوداگری نمایند. این دیدگاه، روند تجاریشدن ورزش را روندی اجتناب ناپذیر تلقی میکند و بر این باور است که مقامات و دستاندکاران ورزش باید تمهیداتی را به منظور سازگار نمودن ساختار ورزش با تجارت اتخاذ نمایند. این دیدگاه بر کارکردی بودن تجاریشدن ورزش از جنبهی افزایش امکانات و تسهیلات، فراهم شدن تمهیداتی برای سرگرمی مردم و افزایش همبستگی اجتماعی، و ارائهی الگویی برای موفقیت و سیستمی از انگیزشهای مثبت تأکید دارد. از این منظر عنوان میشود که تجاریشدن ورزش پیامدهای مثبت فراوانی داشته است. از جمله این پیامدها میتوان به افزایش تسهیلات و امکانات رفاهی و خدماتی برای تماشاگرانِ رویدادهای ورزشی اشاره نمود. همچنین، این گروه از جامعهشناسان معتقدند که تجاریشدن سبب دگرگونی مخاطبان ورزش شده و در جریان تحول فضای اجتماعی و اقتصادی ورزش " حامیان سنتی" جای خود را به "مصرفکنندگان مدرن" دادهاند. البته پیروان این دیدگاه به جنبههای منفی تجاریشدن ورزش نیز توجه دارند اما به زعم آنان وجود مواردی مانند دوپینگ، خشونت و رقابت افراطی جزو کارکردهای نامناسب ( Dysfunctions ) تجاریشدن ورزش به شمار میآیند. این دیدگاه بر اختصاص عقلانی منابع یا وسایل تنظیم نیروهای بازار تأکید دارد.
دیدگاه دوم، روند تجاریشدن را به منزلهی نشانهای از روندهای ویرانگر در جوامع سرمایهداری تلقی میکند، چرا که سبب کاهش کنترل ورزشکاران بر عملکردهایشان و تبدیل آنان به "کالاهایی" گردیده که ارزششان توسط نیروهای بازار تعیین میگردد. به زعم نظریهپردازان دیدگاه دوم، فراگرد تجاریشدن در عرصهی ورزش در نهایت منجر به بیگانگی (Alienation ) ورزشکاران از فرآوردههایی شده است که حاصل عملکرد خودشان است. افزون براین، صاحبنظران این دیدگاه استدلال میکنند که تجاریشدن به ایجاد رابطهای نامتوازن و نابرابر بین مدیران، مربیان، برنامهریزان و سایر دستاندرکاران فعالیتهای ورزشی با ورزشکاران انجامیده و ورزشکاران را بدل به افرادی " بیقدرت"(Powerless )در جریان عملکردشان کرده است. برخی از پیروان دیدگاه دوم حتا ماهیت المپیک را نیز زیر سئوال برده و بر این باور تأکید دارند که المپیسم "انگارهای اجتماعی"است که بازتابندهی فرهنگ روزمرهی جامعهی صنعتی غربی است. این افراد به طور خاص به چند پیامد منفی المپیسم مانند دوپینگ، خشونت و علمی شدن ( scientification ) ورزش اشاره میکنند. به نظر آنان، این مسائل اتفاقی یا کم اهمیت نیستند، بلکه دارای ارتباطی منطقی با انگارههای ورزش غربی و تأکیدش بر " سریعتر، بالاتر، قویتر " است. المپیسم منعکس کنندهی سلطهی استعماریِ غرب است و گسترش آن در جهان با موفقیت چشمگیری همراه بوده است.
برخی دیگر از منتقدان تجاریشدن به فراموشی ارزشهای آماتوری ورزش در جریان تجاریشدن اشاره میکنند. به تعبیر برخی از جامعهشناسان ورزشی مارکسیست، تجاریشدنِ ورزش نشان از تلاش و جستجوی نظام سرمایهداری برای پیدا کردن عرصهای دیگر است که در آن تولید سود و انباشت سرمایه امکانپذیر است. یکی از محورهای اصلی نظر این گروه از جامعهشناسان این است که ورزش در مقابل دستگاه ایدئولوژیک سرکوبگر، یک دستگاه ایدئولوژیک دولتی است. به این معنا که ورزش به جای زور از اقناع و تلقینِ توهم آزادی و حق انتخاب استفاده میکند. این جامعهشناسان نتیجه میگیرند که ورزش در نظام سرمایهداری به بازتولید روابط طبقاتی، و انتقال مضمونهای ایدئولوژیک بورژوازی حاکم مانند اسطورهی ابرمرد، فردگرایی، پیشرفت اجتماعی، موفقیت، کارآمدی و غیره میپردازد. سرانجام اینکه، برخی از پیروان افراطی این دیدگاه بر این باورند که عملکرد نیروهای بازار در نظام سرمایهداری سبب تباهی ورزش شده است. صرفنظر از این بحثهای تئوریک، در کشور ما نیز گامهای ابتدایی در مسیر حرفهای شدن در رشتههایی مانند فوتبال و والیبال وبرخی دیگر از رشتهها برداشته شده است، اما از آنجا که این گامها بدون برنامهریزی اصولی و بدون توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور اتخاذ شده است، تاکنون نتوانسته شکل نهادی به خود بگیرد. به عنوان مثال، تعامل اقتصاد و ورزش نیاز به ثبات و امنیت، به ویژه در حوزهی مدیریت دارد: عاملهای که در حال حاضر در فضای ورزش و اقتصاد کشور چندان به چشم نمیآیند.
- تا چه حدی ورزش در کشور ما تخصصی و حرفهای شده است؟ ورزش به شکل مدرن خود که با سازمان اداری، قواعد و مقررات، مدیریت تخصصی و در نهایت حرفهای شدن همراه بوده است، در ایران از عمر چندانی برخوردار نیست و مانند سایر پدیدههای مدرن با فراز و نشیبهای زیادی همراه بوده است. اگر به اختصار بخواهیم در مورد تخصصی و حرفهای بودن این پدیده سخن بگوییم، بیهیچ تردید باید اذعان داشت که به دلایل مختلف هنوز نتوانستهایم نگاه تخصصی و حرفهای به ورزش داشته باشیم. این امر بیش از هر چیز در حوزهی مدیریت ورزش کشور به چشم میخورد. سالهاست که اصحاب ورزش عادت کردهاند مردان سیاسی بر مدیریت ورزش کشور تکیه زنند و بدیهی است که این نوع مدیریت به دلیل نگرشهای خاصی که دارد نمیتواند به ورزش نگاه تخصصی داشته باشد. کماکان مشاهده میکنیم در حیطهی مدیریت ورزش بیش از تخصص، وابستگی سیاسی است که اهمیت دارد. البته در این میان گاه بودهاند مدیرانی که اقدامات مثبتی نیز انجام دادهاند. اما، این اقدامات بیشتر قائم به شخص بوده و پس از مدتی اوضاع مجدداً به همان سبک و سیاق سابق بازگشته است. از طرف دیگر، در عرصهی ورزش نیز چندان نتوانستهایم نگاه علمی را رواج دهیم. به عنوان مثال، بخش قابل توجهی از مربیان باشگاههای فوتبال کشور فاقد تحصیلات آکادمیک در ورزش هستند و عمدتاً بر دانستههای تجربیشان تکیه میکنند. تکلیف پژوهش نیز در این میان روشن است و همانگونه که در پاسخ به پرسش نخست عنوان گردید، تنها در سالهای اخیر است که نیم نگاهی به این حیطه شده است که آن هم برای اثربخشی کفایت نمیکند.
- - رابطهی سیاست با ورزش را چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد رابطهی ورزش و سیاست سخن بسیار است، اما به اختصار میتوان گفت که این دو افزون بر این که با یکدیگر رابطهای تعاملی دارند، گاه یکی در خدمت دیگری نیز قرار میگیرد. وجه اخیر بیشتر معطوف به بهرهگیری سیاست از ورزش بوده است. مورد کلاسیک این رابطه به استفادهی هیتلر و موسولینی از عرصهی ورزش برای اثبات برتری نژادی و کسب مشروعیت سیاسی مربوط میشود. همچنین، میتوان به مسافرت تیم تنیس روی میز ایالات متحده در آغاز دههی 1970 اشاره نمود که پس از مدتها قطع ارتباط سیاسی چین و آمریکا، این مسافرت توانست یخهای رابطهی دیپلماسی میان دو کشور را ذوب نماید. از همین روی، در تاریخ معاصر از این واقعه به " دیپلماسی پینگ پنگ" تعبیر شده است. یا نمونههای بسیاری را میتوان مثال آورد که سیاستمداران با استفاده از علاقهی مردم به ورزش توانستهاند برای خود مشروعیت – هر چند در کوتاه مدت – کسب نمایند. قهرمانی تیمهای فوتبال برزیل و آرژانتین در جامهای جهانی 1970 و 1978 توانست برای مدتی سقوط رژیمهای دیکتاتوری نظامی حاکم بر این کشورها را به تأخیر بیاندازد. در آغاز دههی 1990 نیز سیلویو برلسکونی با خرید باشگاه آث. میلان ایتالیا توانست در پناه قهرمانیهای این تیم به نخست وزیری ایتالیا نیز برسد. در کشور ما نیز مشاهده شده که در هنگام انتخابات سیاسی، به ویژه انتخابات نمایندگی مجلس شورای اسلامی، برخی از کاندیداها با استفاده از محبوبیت ستارههای ورزشی تلاش برای کسب حمایت آنان از خود مینمایند.
- علل اوباشیگری تماشاچیان، خشونت بازیکنان در میدان بازی و رفتارهای جمعی تماشاچیان قبل و بعد از بازی ناشی از چه عوامل است؟
- خشونت و اوباشگری در فوتبال تقریباً از آغاز رواج این رشتهی ورزشی همزاد و همراه آن بوده است. اما، علیرغم پیشینهای چنین طولانی، توجه به منشاء و عاملهای بروز رفتار خشونتآمیز بین طرفداران تیمهای فوتبال از دههی 1960 میلادی نظر جامعهشناسان را به خود جلب کرد. در کشورهای مختلف پدیدهی اوباشگری و خشونت طرفداران فوتبال تحت تأثیر عاملهای گوناگون جلوهگر شده است. در انگلستان طبقهی اجتماعی، در اسکاتلند و ایرلند فرقهگرایی مذهبی، در اسپانیا ملّیگرایی و تکثّر قومی، و در ایتالیا اختلاف و تبعیضهای اقتصادی و اجتماعی از عاملهای مهم تأثیرگذار در شکلگیری معضل اوباشگری و خشونت طرفداران فوتبال محسوب میشوند. در حال حاضر، میزان تأثیرگذاری متغیرهای فردی و شخصیتی و نیز عاملهای جامعهشناسانه که میتوانند به تبیین خشونت و اوباشگری طرفداران فوتبال در کشورهای مختلف مبادرت نمایند، تقریباً نامشخص است. بررسی تجربهی مربوط به رفتار پرخاشگرایانه و خشونتآمیز تماشاگران ورزش فوتبال در نقاط مختلف دنیا نشان میدهد که الگوی رفتاری یکسان و واحدی برآنان حاکم نیست. آنچه که بیش از هر چیز دراین تجربهها مشخص است، الهامپذیری الگوهای رفتاری خشونتآمیز طرفداران فوتبال از ساختارهای کلان اجتماعی و فرهنگی حاکم برجوامع گوناگون است. مرور تحقیقات انجام شده به روشنی نشان میدهد که در جوامع مختلف میتوان الگوهای کنشی و رفتاری متفاوتی را ملاحظه کرد. اما آنچه که میتوان از تجربههای رفتاری تماشاگران فوتبال در نقاط گوناگون دنیا استنباط نمود این است که وجود برخی از عناصر در فرهنگهای حاکم برجوامع مختلف میتواند در حالت کلی تبیینکنندهی وجود تفاوتهای مورد اشاره باشد.
با این حال شباهتهای نیز میتوان میان الگوهای خشونت و پرخاشگری طرفداران فوتبال در گوشه و کنار دنیا مشاهده نمود. به عنوان مثال، الگوهای شکلگیری خشونت و اوباشگری فوتبال در کشورهای مختلف نشان میدهد که چنین رفتارهایی ابتدا در سطح رقابتهای باشگاهی و داخل ورزشگاهها شکل میگیرد و سپس دامنهی آن به محیطهای خارج از ورزشگاهها و جامعه کشیده میشود. با اینحال، درچهارچوب فرایند" جهانی شدن" (Globalization ) امکان تشخیص پیوستارهایی میان طرفداران فوتبال در کشورهای مختلف وجود دارد. در عین حال، به تدریج در چهارچوب برگزاری رویدادهای بینالمللی بین تیمهای باشگاهی و ملّی فوتبال نشانههایی از دادوستدهای فرهنگی بین طرفداران فوتبال ظاهر شده است. شواهد آشکاری وجود دارد که نشان میدهد اوباشگری فوتبال در معرض فرایندهای مشابهی از جهانی شدن قرار گرفته است. گروههای اوباش اروپای شمالی تمایل به تقلید از الگوهای بریتانیایی به شکل بومی و محلی دارند؛ همین گرایش را در میان طرفداران فوتبال در ایتالیا و اسپانیا نیز میتوان مشاهده کرد. در اروپای شمالی نیز طرفداران فوتبال دادوستدهای فرهنگی قابل توجهی با طرفداران فوتبال در آمریکای جنوبی دارند و این تأثیرپذیری را میتوان در سرودها و شعارهای آنان ملاحظه کرد. به طورکلی، جهانی شدنِ ادبیات فوتبال و سازوبرگ طرفداران این ورزش(مانند شالگردن، پیراهن، آرمها و نشانهها، مجلات و روزنامهها و غیره) در نقاط مختلف دنیا جملگی دلالت براین معنا دارند که فرهنگ طرفداری از فوتبال به آسانی بین جوامع و فرهنگهای مختلف رواج پیدا میکند. اما، در کنار فرایند جهانی شدن و به همراه آن، میتوان شاهد فرایند دیگری که میتوان به آن "بومیشدن پدیدههای جهانی"( Glocalization )گفت، نیز وجود دارد و در همین راستا میتوان به تبیین شباهتها و تفاوتهای رفتاری تماشاگران و طرفداران فوتبال در نقاط مختلف دنیا مبادرت ورزید.
- شواهد نشان میدهد در برخی از موارد برخوردهای خشونتآمیز و پرخاشجویانهی تماشاگران فوتبال متأثر از جریانهای اجتماعی است، و با توجه به متفاوت بودن خاستگاه جریانهای اجتماعی خشونتآمیز و پرخاشجویانه درجوامع مختلف، ریشهی خشونتهای طرفداران فوتبال نیز در کشورهای مختلف با یکدیگر متفاوت است. در حالیکه در برخی از کشورها، مانند اسکاتلند، ایتالیا و انگلستان تنشهای طبقاتی و دینی – شمال و جنوب / پروتستانتیسم با کاتولیسیسم – در عرصهی رقابتهای فوتبال بازتولید و منجر به خشونت و اوباشگری فوتبال میگردد، در برخی دیگر از کشورهای عمدتاً اروپایی کنش متقابل تماشاگران با یکدیگر در شکلگیری رخدادهای خشونتآمیز مؤثر هستند. همچنین، در برخی موارد مانند آفریقا، خصومتهای دیرینهی قومی و قبیلهای نقش مهمی در بروز برخوردهای خشونتآمیز ایفا میکنند. واکنشهای بعضاً سختگیرانه و نسجیدهی نیروهای حافظ نظم و کنترل اجتماعی، دگرگونی در الگوهای اوقات فراغت، گسترش شهرنشینی، اهمیت یافتن فوتبال و نقش هویتبخش آن برای طرفداران، به همراه توجه زیاد و افراطی رسانهها به این ورزش از جمله عاملهای دیگری هستند که در شکلگیری رفتار پرخاشجویانه، خشونتآمیز و گاه اوباشگرانهی تماشاگران فوتبال در کشورهای مختلف نقش مؤثری دارند. اما، علیرغم وجود تفاوتهای مورد اشاره، شباهتهایی نیز میتوان در مورد خصوصیات اجتماعی و فرهنگی طرفداران خشونتگرای فوتبال مشاهده کرد که از آن جمله میتوان به خاستگاه طبقاتی پایین، رواج بیکاری بین آنان، تحصیلات پایین، و جوان بودن اکثر آنان اشاره کرد. افزون براین، طرفداران افراطی و خشونتگرای فوتبال در کلیهی کشورها دارای نوعی خرده فرهنگ خاص خود هستند که حول محور طرفداری از تیمهای مورد علاقهشان شکل گرفته، اما در اکثر موارد فاقد سازماندهی رسمی است و اغلب از ساختی غیررسمی برخوردار است.
- بررسی رفتار خشونتآمیز و پرخاشجویانهی طرفداران فوتبال در ایران، در عین دارا بودن برخی شباهتهای ظاهری، از نظر ساختاری تفاوتهائی اساسی با دیگر کشورها نشان میدهد. بر خلاف بسیاری ازکشورها، در ایران تاکنون رفتار طرفداران فوتبال به معضلی اجتماعی بدل نشده است وتنها در چهارچوب محیط ورزشگاهها تجلی یافته است. حتا در همین حیطه نیز شدت و دامنهی حرکات و رفتار پرخاشجویانه و خشونتآمیز طرفداران فوتبال در مقایسه با دیگر کشورها بسیار خفیف ارزیابی میگردد. به عنوان مثال، در طول تاریخ برگزاری مسابقات فوتبال در ایران هیچگاه برخوردهای طرفداران فوتبال با یکدیگر منجر به قتل یا حتا آسیبهای شدید جانی و مالی نگردیده است و در معدود مواردی که دامنهی خسارتهای فیزیکی بالا وقابل توجه بوده (مانند حادثهی دیدار دو تیم پرسپولیس و پاس در سال 1360)، بیش از عاملهای ساختاری و نهادی، نقش و تأثیر عاملهای وضعیتی ( Situational factors )برجسته و چشمگیر بوده است. از طرف دیگر، یافتهها ومشاهدات مربوط به رفتار و حرکات خشن و پرخاشجویانهی طرفداران فوتبال در ایران حاکی از این است که بخش عمدهای از این رفتار و حرکات در مقولهی پرخاشگری کلامی جای میگیرد و شکل مرسوم خشونتهای فیزیکی که در سایرکشورها تحت تأثیرعاملهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی وسیاسی مانند مذهب، قومیت، طبقهی اجتماعی وغیره بین طرفداران فوتبال رایج است، در بین آنان بسیار به ندرت رخ میدهد و در صورت وقوع نیز تابع عاملهای دیگری است. به عنوان مثال، یکی از رایجترین نمونههای رفتار خشونتآمیز طرفداران فوتبال در شهر تهران معطوف به خشونت علیه اموال عمومی یا وندالیسم است و در اغلب موارد اتوبوسهای شرکت واحد که مبادرت به جابجائی طرفداران فوتبال میکنند
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 38 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله گفتگو با دکتر رحمتی درباره ورزش و ارتباط فرهنگی