مقدمه:
هنر چیست؟ نمیدانیم ... جوهر اصلی این پدیده اسرار آمیز و وصف ناپذیر ما را حیران می سازد. اما در عین حال بطور قطع و یقین می دانیم که از قدیمیترین زمانها تا کنون افراد بشر تجارب فردی و خصوصی خود را به صور مجسمی منعکس ساخته اند که ما آنها را آثار هنری می نامیم، و ضمناً میدانیم که هنر در زندگی بشر، اصلی اساسی است.
اگر از ما آثار معماری، نقاشی، کاشی سازی، موسیقی، شعر و نمایش را باز گیرند چه نوع زندگانی نصیب ما خواهد گشت؟
آثار هنری همواره موجود بوده و جاودانه وجود خواهند داشت و برای سعادت بشری اصلی اساسی بشمار می روند. آثار هنری تجارب انسانی هستند که شکل به خود گرفته اند و ما از دریچة حواسمان بدانها می نگریم و لذت می بریم ... ما نقاشی و رقص را با چشم می بینیم، ادبیات را با گوش می شنویم و هم با دیده می نگریم، موسیقی را استماع می کنیم، نقشی بر سنگ یا بر سطحی فلزی یا گلی را با دست لمس می کنیم و نرمی مخمل یا ابریشم را به مدد حس لامسه احساس می کنیم، لیکن راه هنر به همین سادگی نیست . . . تأثرات حسی ما به عکس العملهای احساسی منجر می شود. و ذکاء ما به عقل می انجامد و سرانجام، احساس و ذکاوت ما به مرحلة ادراک منتهی می گردد.
این ادراک چگونه حاصل می شود؟ فرمولی قطعی و صریح موجود نیست که ادراک هنری را روشن کند. پیچیدگی یا تعقید پدیده ای که هنر نام دارد در آنست که از نظرهای گوناگون مورد بحث قرار می گیرد و هیچیک از این نظرها را بر دیگری برتری نیست. هر کس در برابر یک اثر هنری از نقطه نظر خود، نقطه نظری که عادت و اخلاق و روحیة شخصی او در آن دخالت دارد، قضاوت می کند و این قضاوت با قضاوت دیگری که دید خاص و متفاوتی دارد بی شک دیگر گون خواهد بود- در نقد هنری مهم این است که نقاد از تمام نقطه نظرها، هنر را مورد مطالعه قرار دهد، و این چنین ادراکی ذکاوتمندانه و غنی خواهد بود.
بنابراین در مطالعة یک اثر هنری می باید اصول زیر را در نظر داشت: باید دانست که یک اثر هنری عبارت از شکل یا فرمی است که هنرمندی آفریده است . . . این اثر بر اساس قواعد زمان و مکان و تمدنی خاص بنا شده است، دارای موضوع و محتوی می باشد و معمولاً هدفی را شامل است.
بهتر است در این اصول تعمق و موشکافی کنیم: هنری واجد فرمی است، یعنی دارای ساختمانی سرشار از زندگی است که به مجموعة هم آهنگی منتهی شده است، این ساختمان اصیل باعث می شود که اثر هنر از اشیاء دیگر تمیز داده شود . . . – این اثر را چه کسی آفریده است؟ هنرمند. پس، هنر عبارت می شود از تجسم از تجسم یک تجربة انسانی- « و هنرمند هم کسی است که از میان تجارب زندگی خود موادی بر می گزیند، آنها را می آراید، یا می پیراید و بدانها شکل می بخشد » بنابراین خلق آثار هنری فعالیتی است ترکیبی یعنی عبارتست از انتخاب مواد و به هم پیوستن آنها بوجهی که مجموعه ای کامل از آن بدست آید. اگر این مجموعه دارای آن خاصیت نامحسوس « وحدت » باشد. اگر زندگی درونی در آن بدرخشد. هنرمند در خلق اثر خود توفیق یافته است. « تنها همین خاصیت نامحسوس است که اهمیت دارد. » - یک اثر هنری ممکن است از نظر تکنیک قابل انتقاد باشد و در عین حال عاری از حیات هم جلوه کند، اما وجود همین خاصیت درونی، و نا محسوس، آنرا مافوق انتقاد قرار دهد . .، این گفته که از چینی هاست مؤید این ادعاست: « اگر نقاشی بخواهد نقش ببری را با مهارت ترسیم نماید، در صورتی موفق می شود که در درون خویش احساس کند که خود به توانایی و قدرت ببری می باشد. ».
هنر بودائی و هندی
در حدود 330 ق-م- تا 600 ب-م
همزمان با تمدنهای عظیمی که در خاور نزدیک و حوزه دریای مدیترانه بوجود آمده بود ( یعنی تمدن های مصری، سومری، آشوری، گلدانی ایرانی و یونانی) فرهنگ و هنری به همان عظمت نیز در خاور دور یعنی در هند و ژاپن و چین شکفته گشت و این دو تمدن غالباً با هم در ارتباط بودند و گاه وجوه مشترک داشتند.
سرزمین هند بشخصه خواص یک قاره مستقل را دارد. این شبه جزیره تنها از جانب شمال است که به خشکی و به قاره آسیا می پیوندد همین سر حدات شمالی هم بوده است که دروازه ای برای مهاجمان و غارتگران به شمار میامده است.
سرزمین هند از نظر جغرافیایی به سه نقطه متفاوت تقسیم می گردد ابتدا سلسله جبال هیمالیا است که هم قلعه و مرزی است طبیعی و هم سرچشمه آبها ورودهای عمده هند است و از همه مهمتر آنکه کاشانه خدایان باستانی می باشد- آنگاه دره های شمالی هند آغاز می گردد که بستر رودهای مقدس گنگ و سند است و معمولاً بنام هندوستان معروفست این قسمت از سرزمین هند بسیار حاصلخیز و پر جمعیت می باشد و منطقه است که از عهد باستان مهد آریاییها بوده است. مقر حکومت و مرکز سیاست تمام شبه قاره همواره در این قسمت قرار داشته است. اما منطقه سوم راس شبه جزیره است که شامل ایالات دکن و تامیل می باشد. این منطقه استوایی از مناطق شمالی بوسیله جنگلها و کوهها جدا می شود و سرزمین دراویدها محسوب می گردد.
سه منطقه فوق از نظر آب و هوا و اوضاع جغرافیایی با هم تفاوت شگرفی دارند. در منطقه جنوبی گرمای مناطق حاره احساس می گردد و در شمال، برف و یخبندان حکومت می کند. یکجا بیابان است و بیحاصلی، و جای دیگر هوا بارانی است و تمام سال آنچنان بارانی می بارد که در دیگر نقاط جهان کمتر نظیر دارد. بستر رودهای شمالی پر حاصل و زرخیز است. در مناطق کوهستانی معادن عظیم سنگ های قیمتی در آغوش کوه خفته است و از جنگلها چوب و عاج و آبنوس بدست می آید. از نظر اقتصادی هندوستان سرزمین تضادهاست. غنا و تمول سرشار، در برابر فقر و بینوایی شدید، به چشم می خورد و تمول بصورت گنجینه های شخصی و یا بصورت جواهر و طلاآلات در دست خانواده های معین می باشد.
به همین گونه است اوضاع اجتماعی این سیصد میلیون مردمی که در این سامان سکنی دارند. در حقیقت هند سرزمین نژادها، زبانها و آداب و رسوم مختلف است. از نظر سیاسی هندوستان غیر از ایامی کوتاه دارای حکومتی واحد نبوده است و غالباً در هر ایالتی از آن حاکمی فرمانروایی و حکومت می کرده است.
اما در عوض در سرزمین هند همواره یک اتحاد عظیم و اساسی دیگری موجود بوده است. اتحادی که از وحدت سیاسی و وحدت زبان و نژاد و آداب و رسوم بسی مهمتر است و این وحدت در اعتقاد حیرت آور هندیها به مسلک « برهمایی » و سنن مذهبی نهفته است. این وحدت وابسته به اعتقاد سیستم تقسیم طبقاتی، حقایق روحانی و معنوی و ادبیات و فرهنگ مقدس آباء و اجدادی می باشد. کمتر ملتی مانند ملت هند در برابر راز زندگی و مسائل اساسی حیات و مرگ اینگونه عمیقانه تفکر کرده است و به جرات می توان گفت که هیچ ملتی از نظر روحی و معنویت به پایه ملت هند نرسیده است. هند سرزمن عرفان و مهد عرفان است.
هندوستان نیز دارای تمدنی مشابه تمدن باستانی کشورهای آسیا و اروپا بوده است.
آثاری از تمدن عهد حجر و عهد مفرغ در هندوستان کشف گردیده است. اخیراً آثاری در موهنجودار و و هاپارا بدست آمده است که از تمدنی بس قدیم در دوره هند حکایت می کند. این تمدن را تمدن « هند و سومری » می نامند. موهنجودارو از قرار کشفیات اخیر شهری پر ثروت بوده است و مردم آن از زراعت و تجارت مصنوعات خوش نقش و ظریف خود اعاشه می کرده اند. از نظر شباهتی که مجسمه های حیوان و انسان سنگی و سفالی آنها با آثار سومری دارد می توان نتیجه گرفت که این مردم با سومر و خاور نزدیک دارای روابط تجارتی بوده اند.
در همین اوان « دراویدها » که دارای پوستی تیره رنگ و شاید از اعقاب مردمان اواخر عهد حجر بوده اند در راس شبه جزیره پراکنده شدند و آنگاه نوبت به آریاییها رسید که بر دارویدها غلبه یافتند و تمدن بالنسبه تکامل یافته آنها را مقهور ساختند و در دره گنگ مستقر شدند.
آریاییها مردم زراعت پیشه بودند و آنگاه که دراویدها را به جنوب گنگ راندند در کناره های حاصلخیز رودهای مقدس هند به زراعت پرداختند. آریاییها در دهات می زیستند و صاحت اسبهای اهلی بودند و از عرابه سازی اطلاع داشتند و فلز را می شناختند. به صورت اشتراکی و ایلاتی زندگی می کردند و خانواده ها واحدهای مشخصی را تشکیل می دادند که از ترکیب آنها ایل بزرگ آریایی متشکل می گردید. آنها نیروهای طبیعی را پرستش می کردند و این نیروها مظاهر خدایان آنها قرار گرفتند چنانکه آسمان بنام « وارونا » یعنی خدای حق و عدالت و باران، یا « اینرا » یعنی خدای باران و جنگ نامیده شدند. آثار پرستش این نیروهای طبیعی در غالب سرودهای قدیم هندی و از آنجمله در « وداها » دیده می شود، تشریفات مذهبی مربوط به پرستش این خدایان ابتدا بوسیله پدر که رئیس خانواده محسوب می شد برهمن ها این مراسم را با ظرافت زیاد و قربانیها آمیختند. از این زمان ملاحظات فلسفی و تفکر درباره زیست و هستی و جوهر روح جهانی موضوع عمده سرودهای مذهبی قرار گرفت.
« جستجوی دردناک و عمیق آدمی در برابر روح و فوائد این اشتیاق اخلاقی » موضوع اصلی سرودها بوده است که بنام « اوپانیشادها » معروفست و تا به امروز کتاب مقدس مردم هند محسوب می گردد.
همانگونه که اعتقادات مذهبی به صورت علم کلام مدون می شد، سیستم اقتصادی و اجتماعی نیز مدرن و مرتب می گردید، وضع اجتماعی چنانکه گفته شد به صورت تقسیم طبقاتی بود، یعنی: هندوها به چهار تقسیم می شدند.
1) روحانیون یا برهمن ها که آداب مذهبی را بجا می آوردند و متون مقدس را حفاظت می کردند.
2) جنگاوران که حکمرانان و اداره کنندگان امور مملکتیبودند.
3) کشاورزان که زمین را برای محصول آماده می ساختند و بوجود آورندة ثروت و نعمت بودند.
4) کارگران و زحمت کشان.
سه گروه نخستین از آریاییها انتخاب می شدند اما طبقة چهارم را طوایف و قبایل مغلوب تشکیل می دادند. این طبقات اصلی، بقریب 2500 طبقة فرعی تقسیم می شدند. هر هندوئی از روز تولد به یکی از این طبقات تعلق داشت و تغییر طبقه تقریباً غیر مقدور بود. هر هندوئی در طبقه ای که بود از آزادیهای محدود و مخصوص به آن طبقه برخوردار می گردید. به نظر هر فرد هندو این تقسیمات طبقاتی، حکمی بود که از قدیم رفته بود و جزء نظام آسمان این جهان محسوب می شد.
اعتقاد به روح جهانی در سرودهای اوپانیشاد، اعتقاد به روح مطلق و جهانی و غیر شخصی، روح مطلقی که تمام ارواح فردی از آن سرچشمه گرفته اند و به آن سرچشمه نیز باز خواهند گشت، اصل فلسفی آئین هندوهاست. این اعتقاد به یک تسلل و تکامل روحی می انجامد که می توان آن را تناسخ نامید. یعنی روح هر فردی می باید به تکاملی نائل آید تا پس از مرگ در موجودی کاملتر و به صورتی عالی تر تظاهر نماید. انتهای این تکامل پیوستن به کمال مطلق، یعنی روح مطلق است که کمتر کسی به این مرحله یعنی مرحله « نیروانا » ، (یعنی نیستی در هستی مطلق و فنا فی الله) نائل می گردد. متأسفانه پای طلب و تکمیل نفس بعضی از ا فراد چنان چوبین است که به جای سوق به کمال به مرحلة پست تر تنزل می یابند. البته به اعتقاد هندوها هر کس به موجب فهم و توانش می تواند پرتوئی از این کمال مطلق را اخذ کند. منتهی درک عوالم عرفانی و اعتقادات (اوپانیشاد) برای همه مردم به آسانی میسر نیست و به همین دلیل ناگزیر همان خدایان قدیم منتهی با روحانیتی وسیع و آمیخته با اعتقادات برهمن ها همچنان مورد پرستش قرار گرفتند . . . خدایان هنود عبارت بودند از سه مظهر: روح مطلق، به صورت برهما یا خدای دانش- ویشنو خدای عشق و احساس- شیوا خدای نیرو و اراده. از این خدایان سه گانه ویشنو از برهما معروفتر بودند و ستایش این دو خداوند کم کم با آداب و تشریفات نیرومندی توأم گردید.
همانگونه که عقاید مذهبی مرتب و مدون می گردید، حماسه های بزرگ نیز شکل می گرفت. « راما یانا » افسانه قهرمانی مربوط به اعمال شاهزاده « راما » در ایام تبعید اوست که به تحریک دربار صورت می گیرد- داستان جستجوی این شاهزاده و پیدا کردن نوعروس گمشده اش سیتا « Sita » موضوع اصلی این حماسه است . . . مهابهاراتا مانند ایلیاد همر داستانی است قهرمانی، یعنی پیکاری است میان Baharatas بهاراتا و کوروس Kurus- ... رسالات مذهبی « بهاگاواد گیتا » Bhagavad gita یا « سرود ربانی » بهترین نمودار ایمان هنود است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 30 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله هنر بودائی و هندی