اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله موتورگرمایی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله موتورگرمایی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
موتورهای طبیعت
در قرن هجدهم مرد بزرگی به نام لزار کارنو در فرانسه زندگی می‌کرد. او پستهای مختلفی در دولت وقت فرانسه داشت. او انسان فوق‌العاده تأثیرگذاری بود. از او به عنوان مردی که پیروزی انقلاب فرانسه را سازمان‌دهی کرد یاد می‌شود. او همچنین یک دانشمند و مهندس بی‌نظیر بود که کارهای بزرگش حتی امروزه در خاطره‌ها وجود دارد. افتخارات خانوادگی آنها یک قرن بعد توسط سی دی کارنو که او نیز یک مهندس بود و بعدها ریاست جمهوری فرانسه را به عهده گرفت دنبال شد. وی از سال 1887 تا سال 1894 که ترور شد عهده‌دار این پست بود.
او که در دوره‌ای بین این دو عضو خانواده کارنوها زندگی می‌کرد، نیکلاس ون سی دی کارنو نام داشت، که او را سی دی صدا می‌کردند. وی علاقه زیادی به موتورهای بخار داشت. از مزارع سرسبز انگلستان تا مرزهای گسترده و وسیع ایالات متحده هیچ اختراعی همانند موتور بخار باعث گسترش و تمدن فرهنگ غرب نشد. بسیاری اختراع موتور را که با دود و سر و صدای زیادی همراه بود تهدیدی برای زندگی انسان می‌دانستند. اما این اختراع از بدو ورود توانست جای خود را باز کند. موتورهای بخار راه را برای ورود به عرصه صنعت باز کردند و تبدیل به موتور انقلاب صنعتی شدند. این موتورها در هر دو طرف اقیانوس اطلس مورد قبول واقع شدند. با طراحی‌های مختلف که توسط مهندسین انجام می‌شد، موتورهای بخار رؤیاهای بشر را به واقعیت تبدیل کردند. موتورهای بخار سرزمینهای مختلف را با هم مرتبط می‌کردند. با برقراری این ارتباط امکان پیشرفت نیز تسهیل می‌شد. موتورهای بخار نیروی لازم برای بریدن چوب و حرکت دادن پیستون‌ها و اهرم‌ها را تأمین می‌کردند. موتورهای بخار با امکان تهیه لبنیات و آرد غله در مقیاسهای بزرگ محصول بیشتری در دسترس کشاورزان قرار می‌دادند. گسترش استفاده از موتورهای بخار جایگزین نیروی انسانی گشت. قدرت موتورهای بخار انرژی حرکت و تغییر را به وجود می‌آورد. موتورهای بخار باعث صرفه‌جویی در زمان و نیروی بی‌کاری می‌شدند. هر مکانی سعی در بهره‌گیری از این اختراع داشت تا کار خود را با سرعت بیشتر و هزینه کمتر انجام دهد.
هر جایی که ریلهای آهنی کار گذاشته می‌شد، محصولات مختلفی که در سراسر کشور تولید می‌شدند در دسترس قرار می‌گرفت. به نظر می‌رسید موتورهای بخار هر جایی بروند آرزوهای بشر را نیز همراه خود خواهند برد.
لرد بایرن در این باره می‌گوید: موتورهای بخار بشر را به کره ماه خواهند برد. او چندان هم اشتباه نمی‌کرد. مسیری که موتورهای بخار درمی‌نوردیدند از ماه هم فراتر می‌رفت. این مسیر تا آنجا پیشرفت که سؤالاتی بنیادی درباره مفهوم زمان و سرنوشت نهایی جهان مطرح شد. جرقه آغاز این سفر در ذهن سی دی کارنو زده شد. کارنو که در سال 1796 متولد شد، ذهنیت خود درباره ریاضیات و مهندسی علوم نظامی را متأثر از پدر شکل داد. پدر وی لزا کارنو به دلیل داشتن مهارت فوق‌العاده در سازمان‌دهی و مهندسی از شهرت زیادی برخوردار بود و بعدها به قهرمان جنگهای فرانسه تبدیل شد. کارنو با تشویقهای پدر وارد دانشگاه پلی‌تکنیک ایکو شد. در دانشگاه کارنوی جوان به مطالعه موتورهای بخار و محدودیت آن پرداخت. برای کشوری همچون فرانسه این محدودیتها مشکلی نبودند. ولی برای یک مهندس نظام آغاز یک نبرد بود. کارنو به جای ساختن موتور بخار بهتر تئوری را ارائه نمود. البته در آن زمان ایده استفاده از قدرت بخار چندان جدید نبود. نیروی بخار نخستین بار در سال 1698 توسط توماس سیورفی برای به کار انداختن پمپ آب مورد استفاده قرار گرفت. از آن زمان مخترعین و مهندسینی مانند: ریچارد تلی ورتی، متین بورتن و جیمز وات پیوسته سعی در اصلاح و افزایش موتورهای بخار داشتند.
تمام این تلاش‌ها برای بدست آوردن کار بیشتر از حرارت ذغال سنگ بود. با این حال کشف جیمز وات در بدست آوردن روشی برای خنک کردن موتورهای بخار در خارج از محفظه اصلی، با استفاده از کندانسور عصر موتورهای بخار را آغاز کرد. در یک موتور بخار کدام قسمت از همه قسمتها حیاتی‌تر است؟ دریچه‌ها، چرخ‌دنده‌ها، میله‌ها، لوله‌ها، اهرم‌ها و نشانگرها یا چرخها و تسمه‌هایی که برای انتقال قدرت به کار می‌رود. سیلندر قلب یک موتور را تشکیل می‌دهد سیلندری که میله متحرکی در آن تعبیه شده و بخار فشرده آن را به حرکت وامی‌دارد. با باز شدن دریچه ورودی بخاری پرفشار وارد سیلندر شده و پیستون را به جلو می‌رساند و بر روی فلا‌بی کار انجام می‌دهد. فلا‌بی مجدداً پیستون را به دهانه سیلندر رانده و بخار را از دریچه تخلیه خارج می‌نماید. و بدین ترتیب موتور را آماده چرخه بعدی می‌شود، و این چرخه ادامه می‌یابد. (جلو، عقب)
در هر موتوری که طراحی شده سیلندر بخش اصلی و مهم آن است. سی دی کارنو با اطلاع از نحوه کار موتورهای بخار، سعی در بهینه‌سازی این موتورها نکرد، بلکه از خود پرسید ایده‌آل‌ترین موتورهایی که طبیعت اجازه ساخت آن را می‌دهد کدام است؟ کارنو پاسخ این سؤال را در چرخ‌های آبی یافت.
در زمانیکه کارنو سعی در درک قدرت موتور بخار نمود در اطراف او مثالهای متعددی از توان سیال آب وجود داشت. او فکر کرد همانطور که با فروریختن آب از ارتفاع بالاتر به سطحی پایین‌تر چتر آبی به حرکت درمی‌آید موتور بخار نیز با جریان سیال کلریک از دمای بالاتر به دمای پایین‌تر کار می‌کند. با در نظر داشتن این توصیف ساده سی دی کارنو جوان پاسخ سؤال خود را در برابر محدودیت‌های طبیعت که در برابر حداکثر بازدهی یک موتور وجود دارد پیدا کرد. هیچ ماشینی و یا ترکیبی از ماشینها نمی‌توان باعث شود که حرارت بیشتری به دمای بالاتر رفته و سپس به دمای پایین‌تر بازگردد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  12  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله موتورگرمایی

دانلودمقاله سابقه تاریخی کاروانسراها

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله سابقه تاریخی کاروانسراها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
از جمله یادگارهای پر ارزش معماری ایران کاروانسراهاست که از روزگار کهن به دلایل گوناگون و ارتباطی چون جریان اقتصادی ، نظامی جغرافیایی و مذهبی بنیاد گردیده و در ادوار مختلف بتدریج توسعه و گسترش یافته است
عملکرد های گوناگون که کاروانسراها در گذشته بعمده داشته اند باعث شده است نامهائی ما نند کاربات – رباط – ساباط – خان –در فرهنگ لغات داده شود که در اصل دارای وظایف مشابهی مانند کاروانسرا ها بوده ولی از نظر خصوصیات و معماری هر یک دارای ویژگی های متفاوت بوده اند . با توجه به کار برد – توسعه گسترش کاروانسراها در ایران می‎توان علل پیرایش کاروانسرا ها را نیاز اساسی و حمایت کاروانیان دانست بنابراین بناهای مشابهی که با نامهای مختلف احداث گردیده به احتمال زیاد بهمین منظور و هدف بوده است . کلمه کاروانسرا مشتق از کاروان – کاربان بعضی گروه مسافران (قافله ) که دسته جمعی مسافرت می کنند و سرای به معنی خانه و مکان است.
. چنانه در فرهنگ لغات و سایر منابع ادبی نامهای کاروان خانه – کاروان گاه کاروان گه بعضی کاروانسرا مورد استفاده قرار گرفته است . (3)
بنابراین میتوان احداث کاروانسراها بناهای مشابه را به هر دلیلی که در مسیر جادها ساخته شده اند محلی برای استراحت و حمایت کاروانیان دانست برطبق تاریخی بنیاد کاروانسراها در ایران از زمان هخامنشی آغاز می شود : هر دوت مورخ یونانی در کتاب پنجم خود از ساختمانهایی گفتگو می کند که توسط هخامنشیان بین شوش و سارد ساخته شده بود ، هر دوت از یکصد و یازده بنای شبیه کاروانسرا (چاپارخانه) نام می برد که در فاصله حدود 2500 کبلومتر بین پایتخت هخامنشی و سارد بنا گردیده بود و کاروانیان این فاصله را در طی سه ماه طی می کردند .ازدیاد توقفگاه ها یا کاروانسراها در گذشته برای راههای ارتباطی ، جریان اقتصادی کشور که مورد توجه و علاقه حکومت بوده می باشد . مطالعه راههای ارتباطی و جاده های بازرگانی و نظامی و نتایج تحقیقات و کاوشهای باستان شناسی معلوم می دارد که از گذشته دور نیاز وافری به ایستگاه های بین راه و امنیت و رفاه کاروانیان احساس می شده است.
گرچه ساختمان یا بنای ساخته شده ای از این گونه کاروانیان از عهد هخامنشی بجای نمانده، ولی کاوشهای علمی در آینده اینگونه مراکز و ایستگاه های ارتباطی شناخته و نحوه معماری آن را روشن خواهد ساخت .
در دوره طولانی سلسله اشکانیان در ایران و حوزه نفوذ و اقتدارشان یعنی از دادگاه آنان در شرق تا منطقه تحت نفوذ آنان در غرب یعنی بین النهرین ایستگاه های ارتباطی و کاروانسرا هائی وجود داشته است . همانطور یکه میدانیم هنر و معماری عهد اشکانیان کاملا شناسائی و تحقیق نگردیده و بخصوص ویژگی های معماری و تزئینات معماری آن ناشناخته مانده و بنابراین نمی توان در حال حاضر از نحوه معماری یا توسعه کاروانسرای عهد پارتی نظریه ای را ارئه داد . ولی با مقایسه قلاع و شهرهای اشکانی که اخیرا در دشت گرگان شناخته شده می‎توان گفت احتمالا کاروانسراهای آن زمان از خشت و آجر بوده و بصورت مربع و مستطیل بنا گردیده و بر طبق شیوه معماری آن زمان دارای ایوانی بوده که محور اصلی بنا است و از پشت ایوان قضای باز حیاطی شکل وجود داشته و اطاقها واطراق گاه در اطراف حیاط ساخته می شده است .
در دوره ساسانی اهمیت زیادی به ایجاد راهها و همچنین امنیت جاده ها داده شده ، از جمله این کاروانسراها می توان کاروانسرای دروازه گچ ، کنار سیاه در استان فارس ، دیر گچین و رباط انوشیروانی را در امتداد جاده ابریشم نام برد.
در دوره اسلامی تحولات چشمگیری در احداث کاروانسراها بوجود آمد و همانطور یکه قبلا گفته شد در ارتباط با مسائل اقتصادی . مذهبی و نظامی احداث اینگونه بناها وارد مرحله جدیدی شد و شکل تازه ای بخود گرفت
متاسفانه اطلاعات ما درباره کاروانسرا های اوایل اسلام چندان زیاد نیست چون کاروانسرا هائی از این زمان بجای نمانده تا بتوان خصوصیات معماری آن را توصیف کرد .
منابع تاریخ و سفر نامه ها آگاهی مختصری در مورد کاروانسراهای اویل اسلام بدست می دهد . از جمله در سفر نامه ناصر خسرومی خوانیم : به هنگام اقامت او در اصفهان در یک کوی شهر 200 صرافی و 50 کاروانسرا بوده است ابن حوقل درباره نیشابور می نویسد : در این شهر کاروانسرا های زیادی وجود دارد که در آن همه گونه مال التجاره یاقت می شود. اهمیت کاروانسرا ها در آن زمان بسیار زیاد بوده تا جائیکه ناصر خسرو بهنگام مسافرت از نائین به طبس می نویسد : «ما به رباط زبیده رسیدیم که دارای آب انبار بود . بدون این کاروانسرا و آب هیچکدام قادر به گذشتن از بیابان نبودیم».
در دوره سامانیان ، آل بویه ، آل زیاد و غزنویان احداث بناهای عام المنفعه منجمله کاروانسراها رونق زیادی گرفت . از یادگارهای آن زمان رباط چاهه یا ماهی است . که ویرانه هایش در کنار جاده خراسان هنوز به چشم می خورد .
در این زمان برای توسعه تجارت و اقتصاد ، به راه و راهداری توجه زیادی مبذول گردید .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سابقه تاریخی کاروانسراها

دانلود مقاله حضرت ابراهیم

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله حضرت ابراهیم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

ادوار نبوت:دوره ی سوم نبوت
لقب:خلیل ا...
معنای اسم:ابراهیم یا ابرام بزبان عبری به معنی پدر عالی است.
پدر:تارخ
مادر:ورقه
تاریخ ولادت:۳۳۲۳ سال بعد از هبوت آدم.
مدت عمر:۱۷۵ سال
بعثت:آن حضرت دربابل مبعوث شد.
محل دفن:در شهر خلیل الرحمان واقع در کشور فلسطین.
نسب:ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع).
تعداد فرزندان:بروایتی آن حضرت ۱۳ فرزند داشت.
مختصری از زندگینامه حضرت‌ ابراهیم‌(ع‌)
آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود که‌ در عجم‌ به‌ کیکاوس‌ معروف‌ بود،زندگى‌ مى‌ کرد.نمرود مردى‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسیار داشت‌ ودر سرزمین‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وکوفه‌ زمان‌ ما حکومت‌ مى‌ کرد.چهارصد صندلى‌ طلا داشت‌ که‌ برروى‌ هریک‌جادوگرى‌ نشسته‌ وجادو مى‌ نمود.او یکشب‌ در خواب‌ دید که‌ ستاره‌اى‌ در افق‌پدیدار شد ونورش‌ بر نورخورشید غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بیدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبیر خواب‌ خود را از آنان‌ جویا شد.گفتند طفلى‌ دراین‌ سال‌ متولد مى‌ شود که‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مى‌ شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد که‌ بین‌ زنان‌ ومردان‌جدایى‌ اندازند و کودکى‌ که‌ در آن‌ سال‌ متولد میشود،اگر پسر است‌،بکشند.واگردختر است‌،باقى‌ بگذارند.تارخ‌ که‌ یکى‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبى‌ پنهانى‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهیم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد کودک‌،مادر ابراهیم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غارى‌ رفت‌ وابراهیم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،کودکش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مى‌ رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شیر مى‌ داد وبرمى‌ گشت‌.رشد یک‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ یکماه‌ کودکان‌ دیگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراین‌ مدت‌ ابراهیم‌ (ع‌) جوانى‌ قوى‌ شده‌ بود.روزى‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحرکت‌ کردند .در راه‌ به‌ گله‌ شترى‌ رسیدند.ابراهیم‌ (ع‌)از مادر پرسید:خالق‌ اینهاکیست‌؟گفت‌ آنکه‌ آنهارا خلق‌ کرد و رزق‌ مى‌ دهد وبزرگ‌ مى‌ نماید.ابراهیم‌ (ع‌) درشهر با گروههاى‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مى‌ شد وآنها را محکوم‌ مى‌ نمود.واقرار به‌خداى‌ نادیده‌ کرد.به‌ مصداق‌ آیه‌ شریفه‌ «فلما جن‌ّ علیه‌ اللیل‌ راى‌ کوکباً...» چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ دید وباطل‌ نمود،فرمود: انّى‌ وجهّت‌وجهى‌ ...» بعد ابراهیم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترویى‌ بود ولى‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وکنیزان‌ زیبا بودند.ابراهیم‌ (ع‌) از عمویش‌ آذر پرسید:اینها چه‌کسى‌ هستند؟آذر گفت‌ اینها غلامان‌ وکنیزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهیم‌ (ع‌) تبسمى‌ کردوگفت‌ چگونه‌ است‌ که‌ بندگان‌ و کنیزان‌ و غلامان‌ از خدایشان‌ زیباترند؟آذر گفت‌از این‌ حرفها نزن‌ که‌ تورا مى‌ کشند.آمده‌ است‌ که‌ آذر بت‌ مى‌ ساخت‌ وبه‌ ابراهیم‌ (ع‌)مى‌ داد تا بفروشدوابراهیم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاى‌ بتها مى‌ بست‌ ومى‌ گفت‌:بیاییدخدایى‌ را بخرید که‌ نمى‌ خورد و نمى‌ بیند و نمى‌ آشامد و نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ضررى‌ !با این‌ تعریف‌ ابراهیم‌ (ع‌) کسى‌ بتها را نمى‌ خرید.وبتها را به‌ نزد آذر برمى‌ گرداند.
بت‌ شکن‌ دربتخانه‌
نمرودیان‌ سالى‌ دوبار در فروردین‌ جشن‌ مى‌ گرفتند.در یکى‌ از جشنها موقع‌خروج‌ از شهر،آذر به‌ ابراهیم‌ (ع‌)پیشنهاد نمود که‌ او هم‌ به‌ جشن‌ برودتا شاید جشن‌آنهارا تماشاکرده‌ وزبان‌ از بدگویى‌ بتها بردارد.ولى‌ روز بعد موقع‌ رفتن‌،ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ من‌ مریض‌ هستم‌!لذا همه‌ با زینت‌ تمام‌ از شهر بیرون‌ رفتند بجز ابراهیم‌ (ع‌)که‌ تبرى‌ برداشت‌ و به‌ بتخانه‌ رفت‌ وهمه‌ بتهارا شکست‌.سپس‌ تبر را بر دوش‌ بت‌بزرگ‌انداخت‌. «فجعلهم‌ جُذاذاً الاّ کبیراً لهم‌» همه‌ بتهارا خورد کرد مگر بُت‌بزرگ‌ را.وقتى‌ نمرود ونمرودیان‌ باز گشتند وبه‌ بتخانه‌ آمدند تا خود را تبرک‌کنند،همه‌ بتهارا شکسته‌ دیدند غیر از بُت‌ بزرگ‌.به‌ روایتى‌ شیطان‌ به‌ آنها اطلاع‌ دادکه‌ ابراهیم‌ (ع‌)خدایان‌ شمارا شکسته‌ است‌.صداى‌ ناله‌ وفریاد مردم‌ بلند شد.نزدنمرود رفتند که‌اى‌ نمرود!خدایان‌ مارا شکسته‌اند.نمرود دستور داد تا به‌ هرکه‌ شک‌دارید نزد من‌ بیاورید.همه‌ گفتند کار ابراهیم‌ (ع‌) است‌.حضرت‌ را احضار کردندوبه‌او گفتند: «أ انت‌ فعلت‌َ هذا بآلهتنا یاابراهیم‌قال‌ بل‌ فعلهم‌ کبیرهم‌ هذافاسئلوهم‌ اِن‌ کانوا ینطقون‌»» آیا تو این‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ خدایان‌ مابجاآوردى‌ ؟گفت‌ بت‌ بزرگ‌ این‌ کار را کرده‌ است‌ از او بپرسید اگر حرف‌ مى‌ زند!نمرودیان‌ گفتند اى‌ ابراهیم‌ (ع‌) این‌ بتها سخن‌ نمى‌ گویند.سپس‌ همگى‌ خجل‌وشرمنده‌ و سر به‌ زیر انداختند.بعد ابراهیم‌ (ع‌)فرمود چیزى‌ را عبادت‌ مى‌ کنید که‌نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ ضررو نه‌ حرف‌ مى‌ زند.چون‌ نمرودیان‌ از جواب‌ عاجزشدند،همگى‌ گفتند اگر کمک‌ کار خدایان‌ خود هستید،ابراهیم‌ (ع‌) رابسوزانید.نمرود دستور داد دیواره‌اى‌ در دامنه‌ کوه‌ درست‌ کردند وبمدت‌ یکماه‌هیزم‌ آورده‌ ودر آن‌ قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه‌ ابراهیم‌ (ع‌) رادر آتش‌بیاندازیم‌؟شیطان‌ بصورت‌ آدمى‌ ظاهر شد وگفت‌ منجنیق‌ بسازید!تا آن‌ زمان‌منجنیق‌ نساخته‌ بودند وشیطان‌ هنگامیکه‌ به‌ آسمانها راه‌ داشت‌ از جهنم‌ دیدار کرده‌ودیده‌ بود جهنمیان‌ را با منجنیق‌ درون‌ آتش‌ مى‌ اندازند،یاد گرفته‌ بود.لذا به‌ آنها یادداد که‌ چگونه‌ این‌ وسیله‌ را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر یک‌ طناب‌ راگرفتند و ابراهیم‌ (ع‌) را بالا بردند.در این‌ هنگام‌ در میان‌ فرشتگان‌ غلغله‌اى‌ افتاد وبه‌پیشگاه‌ الهى‌ عرضه‌ کردند که‌ خدایا از شرق‌ تا غرب‌ یکنفر،تورا عبادت‌ مى‌ کندواوراهم‌ که‌ مى‌ خواهند بسوزانند.دستور بده‌ تا اورا یارى‌ کنیم‌.خطاب‌ آمد:بروید اگراز شما یارى‌ خواست‌ اورا کمک‌ کنید.ابتدا ملک‌ باد نزد ابراهیم‌ (ع‌) آمد وگفت‌:من‌موکل‌ باد هستم‌.اگر امر بفرمائید به‌ باد امر کنم‌ تا آتش‌ را به‌ خانه‌ نمرود ببرد ونمرودیان‌ را بسوزاند.ابراهیم‌ (ع‌)فرمود پناه‌ من‌ خداست‌ وبتو نیازى‌ ندارم‌.ملک‌ ابرآمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ تا به‌ ابر امر کنم‌ آتش‌ را خاموش‌ کند.ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ امر خود را به‌ خداى‌ نادیده‌ واگذاردم‌.ملک‌ کوه‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ کوه‌ بابل‌ را بر سرشان‌ خراب‌ نمایم‌ وهمه‌ را هلاک‌ کنم‌.ابراهیم‌ (ع‌)گفت‌ بتو نیز محتاج‌ نیستم‌.بعد جبرئیل‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!هیچ‌ احتیاجى‌ ندارى‌ ؟گفت‌ دارم‌ اما نه‌ بتو.گفت‌ به‌ که‌ دارى‌ ؟گفت‌ او از همه‌ بهتر به‌ حال‌ من‌ آگاه‌است‌.بعد از آن‌ از طرف‌ خدا ندا آمد: «یانار کونى‌ برداً وسلاماً على‌ ابراهیم‌»
ابراهیم‌ از پیامبرانى‌ است‌ که‌ خداوند او را بیش‌ از دیگران‌ با عظمت‌ یاد نموده‌است‌ واو را با القابى‌ چون‌ :حنیف‌،مسلم‌، حلیم‌، اوّاه‌، منیب‌،صدیق‌یاد کرده‌ و بااوصافى‌ چون‌:شاکرو سپاسگزار نعمتهاى‌ خداوند،قانت‌ و مطیع‌ خالق‌ توانا،داراى‌ قلب‌ سلیم‌،عامل‌ و فرمانبردار کامل‌ خدا،بنده‌ مؤمن‌ و نیکوکار،شایسته‌ و صالح‌درگاه‌ خدا و...وى‌ را ستوده‌ است‌.و به‌ منصبهایى‌ چون‌:امامت‌ وپیشوائى‌ مردم‌،برگزیده‌ در دوجهان‌ و خلیل‌ اللهى‌ مفتخر داشته‌ است‌.
از جمله‌ الطاف‌ الهى‌ بر ابراهیم‌ آنست‌ که‌:
او را از پیامبران‌ اولوا العزم‌ قرار داد.
پیامبرى‌ را در ذریه‌ او قرار داد.
علم‌ وحکمت‌ وشریعت‌ بوى‌ داده‌ است‌.
اورا امّت‌ واحده‌ خواند.
و خانه‌ کعبه‌ بدست‌ او تجدید بنا شد.
مقام‌ امامت‌ به‌ او تفویض‌ شد
مدت‌ عمر ابراهیم‌ دویست‌ سال‌ بوده‌ و در شهر خلیل‌ الرحمن‌ فلسطین‌ اشغالى‌ مدفون‌ است‌.
ابراهیم در قرآن
به‌ قسمتى‌ از گفتگوى‌ ابراهیم‌ با نمرودیان‌ توجه‌ نمائید:
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چراچیزى‌ که‌ نمى‌ شنود و نمى‌ بیند و تورا از چیزى‌ بى‌ نیاز نمى‌ کند را عبادت‌ مى‌ کنى‌ ؟اى‌ پدر!من‌ به‌ دانشى‌ مطلع‌ شده‌ام‌ که‌ تو به‌ آن‌دست‌ نیافته‌اى‌ .پس‌ از من‌ پیروى‌ کن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنم‌.اى‌ پدر!شیطان‌ را نپرست‌ که‌ شیطان‌ معصیت‌ خدا را نمود.اى‌ پدر!من‌ مى‌ ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهى‌ شوى‌ وجزو یاران‌ شیطان‌ گردى‌ !پدرش‌ جواب‌ داد:آیا از خدایان‌ من‌رویگردان‌ شده‌اى‌ ؟اگر دست‌ از این‌ حرفها برندارى‌ تورا سنگسار مى‌ کنم‌!وتورا ازخود مى‌ رانم‌!ابراهیم‌ گفت‌ با تو خداحافظى‌ نموده‌ واز خدا برایت‌ طلب‌ آمرزش‌مى‌ نمایم‌ که‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دورى‌ مى‌ کنم‌ و خداى‌ واحد را مى‌ خوانم‌ تا شاید با این‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ وقوم‌ پدرش‌ گفت‌:این‌ تندیسها چیست‌ که‌ به‌ آنها روى‌ آورده‌ وآنها را عبادت‌ مى‌ کنید؟گفتند:پدران‌ ما اینها را عبادت‌ مى‌ کردند.ابراهیم‌گفت‌:شما وپدرانتان‌ در گمراهى‌ آشکار بودید.گفتند:آیا براى‌ ما حق‌ آورده‌اى‌ یا ازبازیگرانى‌ ؟ابراهیم‌ گفت‌ خداى‌ شما پروردگار آسمانها وزمین‌ است‌ که‌ آنها را آفریده‌ومن‌ بر این‌ مطلب‌ شهادت‌ مى‌ دهم‌.بخداقسم‌:وقتى‌ نبودید براى‌ بتهاى‌ شما چاره‌اى‌ خواهم‌ اندیشید!پس‌ به‌ بتخانه‌ رفته‌ وبتهاى‌ آنان‌ را بجز بت‌ بزرگ‌ را تا شاید سراغ‌ اوبروند شکست‌.»
«ابراهیم‌ به‌ آنها گفت‌:آیا غیر از خدا،چیزى‌ را مى‌ پرستید که‌ نه‌ به‌ شما سودى‌ دارد ونه‌ ضرر؟اُف‌ بر شما وبتهایتان‌ چرا تعقل‌ نمى‌ کنید؟آنها گفتند که‌ :او رابسوزانید وخدایانتان‌ را یارى‌ کنید اگر کمک‌ کننده‌ به‌ خدایانتان‌ هستید!»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ و قومش‌ گفت‌:چه‌ مى‌ پرستید؟گفتند:بتانى‌ را مى‌ پرستیم‌ وپیوسته‌ سر بر آستانشان‌ داریم‌.ابراهیم‌ گفت‌:آیا وقتى‌ آنها را صدا مى‌ زنید صداى‌ شما را مى‌ شنودند؟آیا سود وزیانى‌ براى‌ شما دارند؟آنها گفتند:بلکه‌ پدرانمان‌ را این‌چنین‌ یافته‌ایم‌.ابراهیم‌ گفت‌ آیا نمى‌ دانید که‌ بتهاى‌ شما وپدرانتان‌ با من‌ دشمن‌منند.ولى‌ پروردگار عالمیان‌ کسى‌ است‌ که‌ مرا آفرید و هدایت‌ کرد.او کسى‌ است‌ که‌غذا وآشامیدنى‌ به‌ من‌ مى‌ دهد.و چون‌ مریض‌ شوم‌ مرا شفا مى‌ دهد و امیدوارم‌ که‌روز قیامت‌ خطاهاى‌ مرا ببخشد.»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چرا چیزى‌ که‌ نمى‌ شنود و نمى‌ بیند و تورا از چیزى‌ بى‌ نیاز نمى‌ کند را عبادت‌ مى‌ کنى‌ ؟اى‌ پدر!من‌ به‌ دانشى‌ مطلع‌ شده‌ام‌ که‌ تو به‌ آن‌دست‌ نیافته‌اى‌ .پس‌ از من‌ پیروى‌ کن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنم‌.اى‌ پدر!شیطان‌ را نپرست‌ که‌ شیطان‌ معصیت‌ خدا را نمود.اى‌ پدر!من‌ مى‌ ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهى‌ شوى‌ وجزو یاران‌ شیطان‌ گردى‌ !پدرش‌ جواب‌ داد:آیا از خدایان‌ من‌رویگردان‌ شده‌اى‌ ؟اگر دست‌ از این‌ حرفها برندارى‌ تورا سنگسار مى‌ کنم‌!وتورا ازخود مى‌ رانم‌!ابراهیم‌ گفت‌ با تو خداحافظى‌ نموده‌ واز خدا برایت‌ طلب‌ آمرزش‌مى‌ نمایم‌ که‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دورى‌ مى‌ کنم‌ و خداى‌ واحد را مى‌ خوانم‌ تا شاید با این‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌»
پیروزى‌ ابراهیم‌(ع‌)بر نمرودیان
آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود که‌ در عجم‌ به‌ کیکاوس‌ معروف‌ بود،زندگى‌ مى‌ کرد.نمرود مردى‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسیار داشت‌ ودر سرزمین‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وکوفه‌ زمان‌ ما حکومت‌ مى‌ کرد.چهارصد صندلى‌ طلا داشت‌ که‌ برروى‌ هریک‌جادوگرى‌ نشسته‌ وجادو مى‌ نمود.او یکشب‌ در خواب‌ دید که‌ ستاره‌اى‌ در افق‌پدیدار شد ونورش‌ بر نورخورشید غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بیدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبیر خواب‌ خود را از آنان‌ جویا شد.گفتند طفلى‌ دراین‌ سال‌ متولد مى‌ شود که‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مى‌ شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد که‌ بین‌ زنان‌ ومردان‌جدایى‌ اندازند و کودکى‌ که‌ در آن‌ سال‌ متولد میشود،اگر پسر است‌،بکشند.واگردختر است‌،باقى‌ بگذارند.تارخ‌ که‌ یکى‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبى‌ پنهانى‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهیم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد کودک‌،مادر ابراهیم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غارى‌ رفت‌ وابراهیم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،کودکش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مى‌ رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شیر مى‌ داد وبرمى‌ گشت‌.رشد یک‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ یکماه‌ کودکان‌ دیگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراین‌ مدت‌ ابراهیم‌ (ع‌) جوانى‌ قوى‌ شده‌ بود.روزى‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحرکت‌ کردند .در راه‌ به‌ گله‌ شترى‌ رسیدند.ابراهیم‌ (ع‌)از مادر پرسید:خالق‌ اینهاکیست‌؟گفت‌ آنکه‌ آنهارا خلق‌ کرد و رزق‌ مى‌ دهد وبزرگ‌ مى‌ نماید.ابراهیم‌ (ع‌) درشهر با گروههاى‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مى‌ شد وآنها را محکوم‌ مى‌ نمود.واقرار به‌خداى‌ نادیده‌ کرد.به‌ مصداق‌ آیه‌ شریفه‌ «فلما جن‌ّ علیه‌ اللیل‌ راى‌ کوکباً...» چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ دید وباطل‌ نمود،فرمود: انّى‌ وجهّت‌وجهى‌ ...» بعد ابراهیم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترویى‌ بود ولى‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وکنیزان‌ زیبا بودند.ابراهیم‌ (ع‌) از عمویش‌ آذر پرسید:اینها چه‌کسى‌ هستند؟آذر گفت‌ اینها غلامان‌ وکنیزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهیم‌ (ع‌) تبسمى‌ کردوگفت‌ چگونه‌ است‌ که‌ بندگان‌ و کنیزان‌ و غلامان‌ از خدایشان‌ زیباترند؟آذر گفت‌از این‌ حرفها نزن‌ که‌ تورا مى‌ کشند.آمده‌ است‌ که‌ آذر بت‌ مى‌ ساخت‌ وبه‌ ابراهیم‌ (ع‌)مى‌ داد تا بفروشدوابراهیم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاى‌ بتها مى‌ بست‌ ومى‌ گفت‌:بیاییدخدایى‌ را بخرید که‌ نمى‌ خورد و نمى‌ بیند و نمى‌ آشامد و نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ضررى‌ !با این‌ تعریف‌ ابراهیم‌ (ع‌) کسى‌ بتها را نمى‌ خرید.وبتها را به‌ نزد آذر برمى‌ گرداند.

 

بت‌ شکن‌ دربتخانه‌
نمرودیان‌ سالى‌ دوبار در فروردین‌ جشن‌ مى‌ گرفتند.در یکى‌ از جشنها موقع‌خروج‌ از شهر،آذر به‌ ابراهیم‌ (ع‌)پیشنهاد نمود که‌ او هم‌ به‌ جشن‌ برودتا شاید جشن‌آنهارا تماشاکرده‌ وزبان‌ از بدگویى‌ بتها بردارد.ولى‌ روز بعد موقع‌ رفتن‌،ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ من‌ مریض‌ هستم‌!لذا همه‌ با زینت‌ تمام‌ از شهر بیرون‌ رفتند بجز ابراهیم‌ (ع‌)که‌ تبرى‌ برداشت‌ و به‌ بتخانه‌ رفت‌ وهمه‌ بتهارا شکست‌.سپس‌ تبر را بر دوش‌ بت‌بزرگ‌انداخت‌. «فجعلهم‌ جُذاذاً الاّ کبیراً لهم‌» همه‌ بتهارا خورد کرد مگر بُت‌بزرگ‌ را.وقتى‌ نمرود ونمرودیان‌ باز گشتند وبه‌ بتخانه‌ آمدند تا خود را تبرک‌کنند،همه‌ بتهارا شکسته‌ دیدند غیر از بُت‌ بزرگ‌.به‌ روایتى‌ شیطان‌ به‌ آنها اطلاع‌ دادکه‌ ابراهیم‌ (ع‌)خدایان‌ شمارا شکسته‌ است‌.صداى‌ ناله‌ وفریاد مردم‌ بلند شد.نزدنمرود رفتند که‌اى‌ نمرود!خدایان‌ مارا شکسته‌اند.نمرود دستور داد تا هرکه‌ راشک‌دارید نزد من‌ بیاورید.همه‌ گفتند کار ابراهیم‌ (ع‌) است‌.حضرت‌ را احضار کردندوبه‌او گفتند: «أ انت‌ فعلت‌َ هذا بآلهتنا یاابراهیم‌قال‌ بل‌ فعلهم‌ کبیرهم‌ هذافاسئلوهم‌ اِن‌ کانوا ینطقون‌»» آیا تو این‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ خدایان‌ مابجاآوردى‌ ؟گفت‌ بت‌ بزرگ‌ این‌ کار را کرده‌ است‌ از او بپرسید اگر حرف‌ مى‌ زند!نمرودیان‌ گفتند اى‌ ابراهیم‌ (ع‌) این‌ بتها سخن‌ نمى‌ گویند.سپس‌ همگى‌ خجل‌وشرمنده‌ و سر به‌ زیر انداختند.بعد ابراهیم‌ (ع‌)فرمود چیزى‌ را عبادت‌ مى‌ کنید که‌نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ ضررو نه‌ حرف‌ مى‌ زند.چون‌ نمرودیان‌ از جواب‌ عاجزشدند،همگى‌ گفتند اگر کمک‌ کار خدایان‌ خود هستید،ابراهیم‌ (ع‌) رابسوزانید.نمرود دستور داد دیواره‌اى‌ در دامنه‌ کوه‌ درست‌ کردند وبمدت‌ یکماه‌هیزم‌ آورده‌ ودر آن‌ قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه‌ ابراهیم‌ (ع‌) رادر آتش‌بیاندازیم‌؟شیطان‌ بصورت‌ آدمى‌ ظاهر شد وگفت‌ منجنیق‌ بسازید!تا آن‌ زمان‌منجنیق‌ نساخته‌ بودند وشیطان‌ هنگامیکه‌ به‌ آسمانها راه‌ داشت‌ از جهنم‌ دیدار کرده‌ودیده‌ بود جهنمیان‌ را با منجنیق‌ درون‌ آتش‌ مى‌ اندازند،یاد گرفته‌ بود.لذا به‌ آنها یادداد که‌ چگونه‌ این‌ وسیله‌ را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر یک‌ طنبا را گرفتندو ابراهیم‌ (ع‌) را بالا بردند.در این‌ هنگام‌ در میان‌ فرشتگان‌ غلغله‌اى‌ افتاد وبه‌ پیشگاه‌الهى‌ عرضه‌ کردند که‌ خدایا از شرق‌ تا غرب‌ یکنفر،تورا عبادت‌ مى‌ کند واوراهم‌ که‌مى‌ خواهند بسوزانند.دستور بده‌ تا اورا یارى‌ کنیم‌.خطاب‌ آمد:بروید اگر از شمایارى‌ خواست‌ اورا کمک‌ کنید.ابتدا ملک‌ باد نزد ابراهیم‌ (ع‌) آمد وگفت‌:من‌ موکل‌باد هستم‌.اگر امر بفرمائید به‌ باد امر کنم‌ تا آتش‌ را به‌ خانه‌ نمرود ببرد و نمرودیان‌ رابسوزاند.ابراهیم‌ (ع‌)فرمود پناه‌ من‌ خداست‌ وبتو نیازى‌ ندارم‌.ملک‌ ابر آمد وگفت‌اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ تا به‌ ابر امر کنم‌ آتش‌ را خاموش‌ کند.ابراهیم‌ (ع‌)گفت‌ امر خودرا به‌ خداى‌ نادیده‌ واگذاردم‌.ملک‌ کوه‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ کوه‌ بابل‌ رابر سرشان‌ خراب‌ نمایم‌ وهمه‌ را هلاک‌ کنم‌.ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ بتو نیز محتاج‌نیستم‌.بعد جبرئیل‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!هیچ‌ احتیاجى‌ ندارى‌ ؟گفت‌ دارم‌ اما نه‌بتو.گفت‌ به‌ که‌ دارى‌ ؟گفت‌ او از همه‌ بهتر به‌ حال‌ من‌ آگاه‌ است‌.بعد از آن‌ از طرف‌خدا ندا آمد: «یانار کونى‌ برداً وسلاماً على‌ ابراهیم‌» ابن‌ عباس‌ گفت‌ اگر خدانمى‌ فرمود سلاماً آتش‌ چنان‌ سرد مى‌ شد که‌ ابراهیم‌ (ع‌)از سرما هلاک‌مى‌ گردید.پس‌ به‌ فرشتگان‌ امر نمود تا بازوى‌ ابراهیم‌ (ع‌) را گرفتند وآهسته‌ در میان‌آتش‌ قرار دادند ودرمیان‌ آتش‌،چشمه‌هاى‌ آب‌ آفرید.آمده‌ است‌ که‌ نمرودیان‌ هرچه‌مى‌ کردند ابراهیم‌ (ع‌) را داخل‌ آتش‌ بیاندازند ابراهیم‌ (ع‌) نمى‌ افتاد.شیطان‌ بصورت‌آدمى‌ به‌ آنها گفت‌ دو زن‌ عریان‌ نزدیک‌ منجنیق‌ بردند.یک‌ مرتبه‌ ابراهیم‌ (ع‌) داخل‌آتش‌ افتاد.علت‌ را از شیطان‌ پرسیدند گفت‌ دو ملکى‌ که‌ ابراهیم‌ (ع‌) را گرفته‌ بودندبا دیدن‌ دوزن‌ عریان‌،از ترس‌ خداوند بر خود پیچیدند واز ابراهیم‌ (ع‌)غافل‌شدند.ابراهیم‌ (ع‌)چهل‌ روز در آن‌ حال‌ بود سپس‌ از آتش‌ خارج‌ شده‌ وبطرف‌ شام‌حرکت‌ کرد.در راه‌ به‌ شهر فزان‌ رسید.دید که‌ مردم‌ شهر همه‌ زینت‌ مى‌ کنند.علت‌ راپرسید.گفتند که‌ شاه‌ ما دخترى‌ دارد که‌ در زیبائى‌ بى‌ نظیر است‌.اما هرچه‌ از طرف‌پادشاهان‌ براى‌ او خواستگار آمده‌ است‌،قبول‌ نمى‌ کند.وگفته‌ کسى‌ را که‌ خودبخواهم‌ بشوهرى‌ انتخاب‌ مى‌ نمایم‌.هشت‌ روز است‌ که‌ مردان‌ اینجا خود را زینت‌کرده‌اند ودختر هم‌ آنهارا تماشا مى‌ کند شاید یکى‌ را بپسندد!ولى‌ تاکنون‌ کسى‌ راانتخاب‌ نکرده‌ است‌.ابراهیم‌ (ع‌)با لباس‌ پشمینه‌ در کنار میدانى‌ نشست‌.
ناگاه‌ دخترترنج‌ بدست‌ ولباس‌ کذایى‌ پوشیده‌،با تعدادى‌ کنیز بطرف‌ آنجا آمدند.
ازدواج‌ ابراهیم‌(ع‌)
چون‌ نور محمدى‌ (ص‌)رادر پیشانى‌ ابراهیم‌ (ع‌) مشاهده‌ کرد،ترنج‌ را بطرف‌ ابراهیم‌(ع‌) رها کرد ورفت‌.پس‌ غلامان‌ آمدند و ابراهیم‌ (ع‌) را نزد شاه‌ بردند.شاه‌ تا ابراهیم‌(ع‌) را دید ،گفت‌ دخترم‌!شوهر خوبى‌ انتخاب‌ کردى‌ .پس‌ دختر که‌ ساره‌ نام‌ داشت‌به‌ عقد ابراهیم‌ (ع‌) درآمد.بعد از چندى‌ ابراهیم‌ (ع‌) به‌ همراه‌ ساره‌ حرکت‌ کردندوبه‌ شهر خمس‌ رسیدند.طبق‌ دستور شاه‌ آنجا یک‌ پنج‌ اموال‌ مسافرین‌ رابزورمى‌ گرفتند. ابراهیم‌ (ع‌) ساره‌ را در صندوقى‌ قرار داده‌ بود تا از نامحرمان‌ حفظ‌شود.مأمورین‌ شاه‌ ابراهیم‌ (ع‌) وصندوق‌ را نزد شاه‌ بردند.شاه‌ از ابراهیم‌ (ع‌) پرسیداین‌ زن‌ کیست‌؟ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ خواهرم‌ است‌.شاه‌ خواست‌ به‌ ساره‌ جسارتى‌ کندکه‌ ناگاه‌ زمین‌ اورادر برگرفت‌.از ابراهیم‌ (ع‌) خواهش‌ کرد که‌ اورا آزاد کند.ابراهیم‌ (ع‌)هم‌ دعا کرد وزمین‌ اورا رها نمود.شاه‌ کنیزى‌ داشت‌ که‌ آن‌ را به‌ ساره‌ بخشید.وگفت‌:هااجرک‌. یعنى‌ این‌ پاداش‌ ت‌.دیگر نام‌ کنیز هاجر شد.سپس‌ ابراهیم‌ (ع‌) با همراهان‌به‌ بیت‌ المقدس‌ رفتند.ببینید بزرگان‌ چگونه‌ امتحانهاى‌ الهى‌ را پشت‌ سر گذاشتند.ازخوف‌ لنبلونّکم‌ بشى‌ ء من‌ الخوف‌ که‌ آتش‌ ترس‌ دارد.ترس‌ از سوختن‌.ولى‌ لقاءاللهبى‌ اجر نمى‌ شود.وقتى‌ ابراهیم‌ (ع‌) با ساره‌ وهاجر به‌ بیت‌ المقدس‌ رسیدند،
هلاکت‌ نمرودیان
از طرف‌ خدا ندا رسید که‌اى‌ ابراهیم‌!به‌ بابل‌ برو و نمرود را به‌ خداپرستى‌ دعوت‌نما.حضرت‌ به‌ بابل‌ که‌ کوفه‌ امروزى‌ است‌،نزد نمرود رفت‌ واورا به‌ خداپرستى‌ دعوت‌ نمود.نمرود گفت‌ اى‌ ابراهیم‌!مرا بخداى‌ تو احتیاجى‌ نیست‌.من‌ مى‌ خواهم‌پادشاهى‌ را از خداى‌ تو بگیرم‌ واورا هلاک‌ نمایم‌!!این‌ بود که‌ دستور داد تا اطاقکى‌ به‌ تعلیم‌ شیطان‌ ساختند وخود درون‌ آن‌ قرار گرفت‌ وچهار کرکس‌ اورا بلند کردندوبالابردند.چون‌ بالا رفت‌ تیرى‌ بطرف‌ آسمان‌ انداخت‌.جبرئیل‌ آن‌ تیر را به‌ خون‌ماهى‌ آغشته‌ کرد.ماهى‌ نالید خدایا تیغ‌ دشمن‌ را به‌ خون‌ من‌ آغشته‌ کردى‌ .ندا رسیدکه‌ تیغ‌ را تا قیامت‌ بر شما حرام‌ کردم‌.بعد نمرود تیر خونآلود را که‌ دید ،گفت‌ کارخداى‌ ابراهیم‌ را ساختم‌.ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ از این‌ حرف‌ برگرد که‌ مردن‌ براى‌ خدانیست‌.نمرود گفت‌ اگر خداى‌ تو زنده‌ است‌،من‌ لشکر جمع‌ آورى‌ مى‌ کنم‌ به‌ خدایت‌بگو که‌ لشکر جمع‌ کندتا با یکدیگر جنگ‌ کنیم‌!پس‌ نمرود از اطراف‌ عالم‌ لشکربزرگى‌ که‌ سیصد فرسخ‌ لشکرگاه‌ آنها بود جمع‌ کرد.ابراهیم‌ (ع‌) دعا کرد که‌ خدایا این‌ملعون‌ را هلاک‌ کن‌.خداوند به‌ عدد لشکر نمرود پشه‌ فرستاد که‌ بر سر هر یک‌پشه‌اى‌ نشست‌ و در اندک‌ زمانى‌ اورا هلاک‌ نمود.رئیس‌ پشه‌ها، پشه‌اى‌ بود که‌ یک‌چشم‌ ویک‌ پا و یک‌ دست‌ و نیمه‌ بدنى‌ داشت‌.آمد وروى‌ زانوى‌ نمرود نشست‌.نمرود به‌ زنش‌ گفت‌ این‌ پشه‌ها لشکر مرا هلاک‌ کردند .دست‌ برد تا پشه‌ را بکشد که‌پشه‌ بلند شد ولب‌ بالا و لب‌ پایین‌ نمرود را نیش‌ زده‌آورد دماغ‌ نمرود شد وبه‌ داخل‌مغز نمرود نفوذ کرده‌ ومشغول‌ نیش‌ زدن‌ شد!صداى‌ فریاد نمرود بلند شد و ازشدت‌ درد خواب‌ وخوراک‌ از او سلب‌گردیدغلامانش‌ مرتب‌ بر سرش‌ مى‌ زدند تاپشه‌ از حرکت‌ بایستد.همانجور او را اذیت‌ نمود تا به‌ درک‌ واصل‌ شد.بقیه‌ لشکر اوبه‌ ابراهیم‌ (ع‌) ایمان‌ آوردند.
امتحانات حضرت ابراهیم
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینک آمدم به قدم افتقار، برحالت انکسار، تا چه فرمایی خود را بیفکندم و کار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
ازحضرت عزت فرمان آمد که یا ابراهیم، هرکه ما را خواهد جمله باید که ما را بود، تا شطبه‌ای از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج کوشش به آسایش کشش نرسی (المکاتب عبد ما بقی علیه درهم)
ما را خواهی مراد ما باید خواست
یکباره ز پیش خویش بر باید خواست
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینک آمدم به قدم افتقار، برحالت انکسار، تا چه فرمایی خود را بیفکندم و کار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
فرمان در آمد که: یا ابراهیم، ادعایی بس شگرف است و هردعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید. اکنون امتحان را پای دار.
او را امتحان کردند، به غیر خویش و جزء خویش و کل خویش.
الف) امتحان به غیر او آن بود که مال داشت فراوان، گفته‌اند هفتصد هزار سرگوسپند داشت به هفت هزار گله با هر گله سگی که قلاده‌های زرین در گردن داشت. او را فرمودند: که دل از همه بردار و در راه خدا خرج کن. خلیل همه را در باخت و هیچ چیز خود را نگذاشت. در آثار بیارند که فرشتگان گفتند: بارخدایا، تا این ندا در عالم ملکوت داده‌ای که «واتخذ الله ابراهیم خلیلا»۱ جانهای ما در غرقاب است و زهره‌های ما آب گشت از این تخصیص، خلیل از کجا مستحق این کرامت گشت؟ ندا آمد که جبرئیل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروهٔ سدره به قمّه آن کوه رو، خلیل را آزمونی کن. جبرئیل فرود آمد به صورت یکی از بنی‌آدم، به تقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس کوه بایستاد و آواز برآورد که "یا قدوس".
خلیل از لذت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد و گفت: یا عبدالله، یک بار دیگر این نام بازگوی و این گلهٔ گوسپند ترا!
جبرئیل یک بار دیگر آواز برآورد که "یا قدوس".
خلیل در خاک تمرغ می‌کرد چون مرغی نیم بسمل، و می‌گفت: یک بار دیگر بازگوی و گلهٔ دیگر ترا. همچنین و امی خواست و هربار گله‌ای گوسپند با آن سگ و قلاده زرین بدو می‌داد، تا آن همه بداد و در باخت. چون همه درباخته بود آن عقده‌ها محکمتر گشت، عشق و افلاس به هم پیوست.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حضرت ابراهیم

تحقیق در مورد خلاصه کتاب پیرامون انقلاب اسلامی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد خلاصه کتاب پیرامون انقلاب اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد خلاصه کتاب پیرامون انقلاب اسلامی


تحقیق در مورد خلاصه کتاب پیرامون انقلاب اسلامی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه19

 

فهرست مطالب

 

مقدمه :

مصاحبه دکتر سروش با استاد شهید

" سخنرانی در مسجد فرشته " آینده انقلاب ایران

1 . عدالت اجتماعی

3 . معنویت در انقلاب اسلامی :

این کتاب گزیده ای از یادداشتها ، سخنرانیها ، و مصاحبه های
 "استاد شهید مرتضی مطهری " پیرامون انقلاب اسلامی است در تنظیم مقالات‏ این مجموعه کوشش شده است تا تنقیح و ویرایش در حد تبدیل گفتار به‏ نوشتار و حذف قسمتهای مکرر محدود بماند و در محتوای مطالب عرضه شده‏ توسط استاد تغییری داده نشود .

این مقاله خلاصه ایست از نیمه دوم کتاب "پیرامون انقلاب اسلامی "اثر استاد شهید مرتضی مطهری که مباحث ان از ابتدای مبحث " مصاحبه در سیمای جمهوری اسلامی ، پیرامون جمهوری اسلامی " تا انتهای کتاب می باشد .


" مصاحبه در سیمای جمهوری اسلامی ،

 پیرامون جمهوری اسلامی "

این مصاحبه به منظور پاسخگویی به سوالات عقیدتی و ایدیولوژیکی بسیاری که به خصوص در میان روشنفکران در زمان نزدیک شدن به برگزاری رفراندوم با استاد مطهیر صورت گرفته است .

سوال اول :

 بعنوان اولین سؤال من از مفهوم جمهوری اسلامی شروع میکنم که بزعم بسیاری‏ ، مفهومی گنگ و مبهم است زیرا جمهوری بمعنای قرار داشتن حق حاکمیت در دست خود مردم و بمعنای حکومت عامه مردم است حال آنکه قید اسلامی ، این‏ اطلاق را محدود و مقید می‏کند و باین ترتیب بنظر میرسد که مفهوم جمهوری‏ اسلامی در تعارض با موازین دمکراسی و در تعارض با مفهوم جمهوری بمعنای‏ عام آن باشد اینست که میپرسم شما چه تعریفی از جمهوری اسلامی ارائه‏ میدهید ؟

پاسخ استاد مطهری :

کلمه جمهوری ، شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص میکند و کلمه اسلامی‏ محتوای آنرا. مسئله جمهوری مربوط است به شکل حکومت که‏ مستلزم نوعی دمکراسی است یعنی اینکه مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان در دست بگیرند قطع نظر از اینکه مرد یا زن سفید یا سیاه ، دارای این عقیده یا آن عقیده باشند در اینجا فقط شرط بلوغ سنی و رشد عقلی‏ معتبر است ، و نه چیز دیگر بعلاوه این حکومت ، حکومتی موقت است یعنی‏ هر چند سال یکبار باید تجدید شود و این ملازم با


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد خلاصه کتاب پیرامون انقلاب اسلامی

احتمال و احتمال شرطی

اختصاصی از اس فایل احتمال و احتمال شرطی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

احتمال و احتمال شرطی


احتمال و احتمال شرطی

اگر A و B دو پیشامد از فضای نمونه ای S باشند و ، و بدانیم آگاهی از رخداد حتمی پیشامد B در مقدار احتمال سایر پیشامدها اثر می گذارد، احتمال پیشامد A به شرط این که پیشامد B رخ دهد به صورت زیر تعریف می شود:

 

قاعده ضرب احتمال

 

این رابطه به قاعده ضرب احتمال موسوم است. به کمک این قاعده می توان احتمال رخداد هم زمان دو پیشامد را تعیین کرد.

 

این فایل دارای 29 صفحه می باشد.


دانلود با لینک مستقیم


احتمال و احتمال شرطی