درراه یک زندگی ایده آل و معرفت انگیز الهی باید ابتدا مجموع خارهای دنیائی را که درکف پای ما فرورفته و باعث توجه ما به درد و ناراحتی درحین راه رفتن است را بیرون کشیم و نیز بتهای سرراهمان را درحد دسترسی از بین ببریم و آنگاه با نیت قربت ان الله ، آماده گام سالم نهادن درراه معرفت الهی شویم .
آیه : خدایی که به آدمی نفس داده ، دو نیروی فجور و تقوا نیز به او داده . هر کس که با استفاده از نیروی تقوای خود نفس را تزکیه کرد . رستگار و هرکس که مغلوب نیروی فجور شد و نفس خود را تباه کرد ازعنایت الهی محروم می ماند . (الشمس 11-8)
آیه : هرکس که آرزوی ملاقات خدا را دارد ، عمل نیکو کند و درعبادتش کسی را با خدا شریک قرار ندهد . (کهف 110)
تقویت شخصیت الهی انسانها بدون محدود ساختن و به اعتدال درآوردن غرایز حیوانی به طور اختیار ، امکان پذیر نخواهد بود .
هیچ کدام از معلومات بشری درهیچ حال نمی تواند آنچنان روشن بوده باشد که هیچ گونه جنبه تاریکی نداشته باشد .
ندهی اگر به او دل به چه آرمیده باشی ؟ نگزینی ارغم او چه غمی گزیده باشی ؟
خداوند بنده هایش را درراه رسیدن به کمال و بازگشت به اصل ، زورنکرده ، بلکه تنها با نهادن حقیقت وجودی و قدرتهای بشری که به همه ارزانی داشته ، انتظار درک و فهم را از آدمی دارد .
تن زجان وجان زتن مستور نیست لیک ، کس را دید جان دستور نیست
گردو غبار نفهمی و عدم درک صحیح از این زندگی چنان روح زیبای آدمی را تیره و تار کرده که گویی صفا و نیکوئی دراین چهره ها ساختگی و اجباریست . زندگانی حیوانی خواب گرانیست که خودپرستان نسبت به آن عشق می ورزند .
درزندگانی ما آدمها این مسئله بسیار به چشم می خورد که گاهی هدفهائی را برای خود به عنوان افسانه و هدف شخصی معین می کنیم و برای بدست آوردن آن ، وسائل و مقدمات زیادی را فراهم می نمائیم . که اگر توجه داشته باشیم گاهی درهمان وسائل و مقدمات اولیه چنان واقعیات و ارزشهائی را زیرپا می گذاریم که اگر به درستی به ارزش آنها پی می بردیم . راه هدف را کج می کردیم و ازهمان مقدمه ای که ناخودآگاه درسر راه هدف بدست آورده ایم . بهره وری شایانی می نمودیم . پس بایستی ما نه تنها درکارهای بزرگ انسانی بلکه درهمه کارها ، ارزیابی واقع بینانه ای درباره هدف ها و وسائل ، داشته باشیم . زیرا چنانکه می بینیم ، ما هدفی را انتخاب می کنیم ولی درموقع دست یایی به آن به حقایقی می رسیم که همان اول به عنوان وسیله برای رسیدن به آن هدف ، آنها را منظور نموده بودیم و حال می بینیم که خود این مقدمه و وسیله به مراتب با عظمت تراز خود آن هدف بوده است !
هرچه آید برتو از ظلمت و غم آن زبی باکی و گستاخیست هم
هرکه بی باکی کند درراه دوست رهزن مردان شد و نامرد اوست
هرکه گستاخی کند اندرطریق گردد اندر وادی حیرت غریق
صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت میوه شیری دهد پر منفعت
حضرت موسی به قومش فرمود : آیا شما آنچه را که خداوند به جهت مصلحت نهایی برای شما خیر دیده و فرستاده است را می خواهید تبدیل کنید به چیزی که دلخواه شماست ؟
صبر و شکیبایی کنید که گشایش کارهاست .
عاشقی گر زین سرو گر زان سراست عاقبت ما را به دان شه رهبر است
نباید گمان برد که عشق پدیده ای است که هم راهست هم رهبر . هم وسیله است هم هدف ، بلکه عشق واقعی تنها جنبه رهبری دارد ، خواه از این سر باشد خواهد از آن سر . خواه به طور مستقیم به خدا متعلق شود ، خواه به یکی دیگر از موجودات متعلق گردد به شرط آنکه همراه با آگاهی نیز بوده باشد که درآن حالت دوم ، چون به حقیقت فانی آن موجود ، آگاهی کامل پیدا شود . عظمت و جلال و جمال خداوندی دیده و دل عاشق را خیر می نماید و درنتیجه آن معشوق یا همان موجود زمینی ، شایستگی معشوق مطلق بودن خود را ازدست می دهد و عاشق درصورت داشتن جان و روان سالم و آگاه ، ازهمان موجود رهسپار کوی الهی می شود و عشق واقعی به معشوق واقعی می رسد . به این نکته نیز باید توجه داشت که درحالت دوم هنگامی که فرد متوجه عشق الهی می شود ، ازآن پس همه موجودات و خلایق را بارقه ای از وجود خداوند می بیند و نسبت به آنها علاقه و عشق به خصوص را ابراز می کند .
«عشق یعنی خلاصه کردن عالم خلقت دریک موجود و بزرگ کردن یک موجود تا مقام خدائی . » ویکتورهوگو
نقل : هرکس که با مردان بزرگ مشورت کند با عقول آنها شریک شده است . (حضرت علی (ع))
نقل : آنچه که گذشته تمام شده ، آنچه که می آید کجاست ؟ پس برخیز و فرصت را میان دو نیستی غنیمت شمار . (حضرت علی (ع))
نقل : با پوشیده داشتن مقاصد خود برای نیل به آنها کمک بگیرید، زیرا هرکس که دارای نعمتی شود ، مورد حسد واقع می گردد.
دانه ای در صید گاه عشق بی رخصت مچین کزبهشت آدم به یک تقصیر بیرون میکنند
بودن پول و مال انسان را با هوش نمی کند . بلکه عمده بکاربردن آن است .
ارزش عشق مربوط به ارزش معشوق است . اگر معشوق دارای اصالت بوده باشد ، بدون شک آن عشق و احساس نیز اصالت خواهد داشت و بلعکس هرگاه عشق به یک موضوع ناچیز متعلق گردد، چون معشوق اصالتی ندارد و پایندگی آن نامفهوم است ، آن عشق یک اشتهای کاذب است که به جهت لذت بخش بودن آن ، غالباً نام عشق به آن نهاده اند .
مست عشق الهی بودن ، مقامی بس والاتر از عقل دارد .
اگر در راه عشق مطلق ، عاشق (خدا) به معشوق خود قهری نماید ، این غیر از آن کینه توزی معمولیست که از عداوت سرچشمه گرفته است . بلکه این قهر تصفیه و تزکیه عالی است که با مهر و لطف الهی هماهنگ است .
آیه : «شاید شما به چیزی اکراه داشته باشید درحالیکه همان چیز خیر شماست و شاید شما چیزی را دوست داشته باشید و همان چیز برای شما بدو ناشایست بوده باشد . »(بقره 213)
تصوف