آیتالله صافی گلپایگانی گفت: ترویج فرزند کم، خطر جدی برای جامعهی اسلامی است.
آیتالله العظمی صافی گلپایگانی در دیدار رییس مرکز آمار ایران، بر ضرورت توجه به آمار سرشماری تاکید کرد و گفت: آمارگری سبب بهبود امکانات و پیشرفت و ترقی جامعه میشود.
وی توجه مسوولان به آمار ارایه شده از سوی مرکز آمار ایران را خواستار شد و گفت: بدون داشتن آمار دقیق از بخشهای مختلف امکان ارایهی مدیریت قوی و منسجم وجود ندارد.
صافی گلپایگانی تصریح کرد: اگر آماری که ارایه میشود از تعادل خارج شود، برای جامعه مضر خواهد بود. باید همه از دانشآموزان تا دانشجو در حد تعادل باشند.
وی از ترویج فرزند کم در جامعه انتقاد کرد و گفت: این شعار باعث خطرات جدی از جمله کاهش تعداد مسلمانان در برابر دیگر مذاهب میشود.
صافی گلپایگانی، افزونی جمعیت را سبب پیشرفت و برکت جامعه دانست و گفت: باید مردم را برای داشتن اولاد زیاد ترغیب و امکانات کافی و مناسب در اختیار آنها قرار داد.
در ابتدای این دیدار، رییس مرکز آمار ایران با ارایهی گزارشی اظهار کرد: سالانه یک میلیون نفر به جمعیت ایران اضافه میشود، در سال 85، جمعیت ایران به 70 میلیون نفر رسیده است.
نکات کلیدی
مادری بود 25 ساله، ضعیف و ناتوان، چین و چروک تحمل مشقات زندگی بر چهرهاش نشسته بود، آن چنان که در نگاه اول، فکر کردم او زنی پنجاه ساله است. صدایش به سختی شنیده میشد. جملات ناقص و بریده بریدهاش با آه سرد و بغضآلودی توأم بود. دردهای زایمانش شروع شده، انقباضات رحمی به طور متناوب تکرار میشد. پرسیدم: مادر! چند زایمان داشتهای؟ آهی کشید و گفت: چهارده بار زایمان کردهام. شش مورد از زایمانها به مرگ نوزادان منجر شده است.
ازدواج، ولادت، عشق و عاطفه و محبت مادر، کلمات شیرین و دلنشینی هستند که بنیان خانواده و اجتماع را استحکام میبخشند و ضامن بقای نسل و سلامت روح انسانهایند. تولد فرزند، این زیباترین جلوه خلقت، با آن همه حقایق عارفانه و رموز حکیمانهاش، محصول یک کار بسیار پرزحمت و دردآوری به نام زایمان است. اگر از نزدیک، شاهد روند زایمان باشید، درمییابید که در پس این همه عاطفه و احساس، عشق و جاذبه، چه واقعیت سخت و جانکاهی پنهان است. دردی طاقتفرسا سرتاسر وجود مادر را فرا میگیرد و نالههای جانخراش مادر، انسان را مضطرب و غمگین میسازد.
انقباضات رحمی، شدت گرفته و درد زایمان، شدید شده است، باید مادر را به اتاق زایمان، منتقل کرد. این کار انجام میشود. پس از مدت کوتاهی، نوزاد متولد شد. او نهمین فرزند دختر خانواده است که به جمع هشت خواهر خود میپیوندد. عامل زایمان به مادر خبر میدهد که نوزادش دختر است. مادر، سراسیمه میشود و آرام آرام گریه میکند. گریههای مادر و نوزاد در هم میپیچند. ترس و لرز، سراسر وجود مادر را فرا گرفته است. ترس از تحقیر و دشنام شوهرش!
این صحنه و صحنههای مشابه آن، انسان را به یاد دوران جاهلیت میاندازد. وقتی خبر تولد دختر را به پدرش میدهند، دنیا در پیش چشمش تیره و تار میگردد. در مواردی حتی دیده شده که پدر و مادر از بردن فرزند خود به خانه، سر باز زدهاند و حتی برخی از شوهران به ملاقات همسر خود نمیآیند!
سری به زایشگاههای شهرهای بزرگ بزنید. اتاق معاینه، اتاق انتظار، اتاق زایمان و بخشهای زنان و مامایی، مملو از بیمار است. سوءتغذیه و کمخونی بیداد میکند. قیافه بیماران، لباس، سن و سال، زبان و ... شما را متأثر میکند. احساس میکنید که همه جا بوی فقر میدهد. مادران بین سنین پانزده تا سی ساله، فراوان دیده میشوند که هر کدام به طور متوسط هشت زایمان انجام دادهاند.
به تحقیق چنین کودکانی از تغذیه مناسبی برخوردار نخواهند بود و رشد جسمی و مغزی آنان مطلوب نبوده، از شادابی و طراوت، برخوردار نیستند. پدر و مادر، اگر بتوانند شکم آنها را سیر نگه دارند، هنر کردهاند تا چه رسد به تأمین نیازهای تربیتی و آموزشی آنان. و اینجاست که جامعه از این خلأ روانی، آسیب جدی و جبرانناپذیری متحمل خواهد شد.
با توجه به ویژگیهای مراجعین درمییابید که بیشتر آنها را مهاجرین روستایی تشکیل میدهند.
اگر سری به قسمت بایگانی پرونده بزنید و پرونده بیماران را مطالعه کنید یا با مراجعین صحبت نمایید، تعداد نه فرزند و بیشتر از آن معمول و رایج است و بدتر از آن اینکه اغلب شوهران یا بیکار هستند یا کارگرند و یا به مشاغل کاذب مشغولند.
حال، درمییابید که فقر، تمام آن واژههای زیبا، نوزاد، عاطفه، عشق و امید را دگرگون، و سوءتغذیه، کمخونی، بیماری، بیسوادی ... خودش را تحمیل نموده است. بدون شک، اینها عواملی هستند که سلامت خانواده را به خطر میاندازد.
آنچه اینک در پی آنیم این است که ضمن بررسی این عوامل، نظر خوانندگان گرامی را به خطراتی که بنیان خانواده و اجتماع را تهدید میکند جلب نموده، به منظور روشن ساختن افکار عمومی و تبیین موضوع بکوشیم.
مصائب فرزندان جدایی
نگاهی به آینده و شرایط زندگی بچههای طلاق ..
همه چیز خیلی سریع اتفاق میافتد. آشنایی و خواستگاری و ازدواج. جشنی برگزار میشود و دختر و پسر سر خانه و زندگیشان میروند.
اول همه چیز خوب پیش میرود اما بعد از چند وقت کمکم اختلافها خودنمایی میکنند و جنگ و جدلها آغاز میشود و تا زن و شوهر میآیند بفهمند کجای زندگیشان اشتباه کردهاند، بچهشان آنها را مامان و بابا صدا میزند و دردسرها اضافه میشوند. بچهای که آمده بود تا کانون خانواده را گرم کند حالا خود به مصیبتی تبدیل شده است اما کار به همین جا ختم نمیشود بعد از مدتی کشوقوس سرانجام مهر طلاق روی شناسنامهها میخورد و خلاص. خلاص؟ نه. شاید پدر و مادر از دست هم خلاص شوند اما برای بچهشان این تازه اول ماجراست. او حالا یک عنوان تازه دارد:
بچه طلاق
پدر یا مادر؟ مساله این است
طلاق و جدایی همسران از یکدیگر مسلماً بازتاب گستردهای را در میان اعضای خانوادههای هر دو طرف به دنبال دارد. واکنشهای گوناگونی از جانب اعضای خانواده و فامیل، ابراز خواهد شد و هرکسی از زاویه نگاه خود میکوشد تا حق را به یکی از طرفین دعوا بدهد اما نکتهای که غالباً در این میان نادیده انگاشته میشود عواقب ناخوشایندی است که دامنگیر زندگی فرزندان زوجهای طلاق گرفته میشود. فرزندانی که به خاطر فقدان محبتهای خانوادگی و ناقص بودن بافت خانواده آنان، دچار آسیبهای روحی ـ روانی و اجتماعی متنوعی خواهند شد که شاید تا پایان عمر بر نحوه زندگی خصوصی و جمعی آنان نیز تاثیر خواهد گذاشت.
واقعیت این است که کودکان زندگی در یک خانه به همراه پدر و مادر را به عنوان یک اصل کاملا ً طبیعی میشناسند و هرگونه رخدادی که سبب آسیب رسیدن به این باور آنان شود ـ بهویژه اتفاق ناگواری همچون طلاق ـ سبب جوانه زدن و رشد نوعی محرومیت و کمبود در بافت شخصیتی آنان خواهد شد. کودکان مرگ یکی از والدین را راحتتر میپذیرند و با آن کنار میآیند اما جدایی آنها را سر دوراهی قرار میدهد. آنها چه با مادر زندگی کنند و چه با پدر همواره کمبود دیگری را حس میکنند و در جمع همسالانشان از اینکه همیشه فقط با یکی از والدینشان دیده شوند، رنج میبرند.
علی کلاس سوم دبستان است. او از اینکه همیشه مادرش در جلسات اولیا و مربیان شرکت میکند ناراحت است و میگوید: «بچهها به من میگویند بچه ننه.
چون همیشه مادرم به مدرسه میآید. یکی از دوستانم به من گفته است تو هیچ وقت مرد نمیشوی چون پدرت نیست که کارهای مردانه را به تو یاد بدهد».مرجان هم دختر ۲۲ سالهای است که پدر و مادرش ۱۰ سال است از هم جدا شدهاند.
او میگوید: «من اصلا دلم نمیخواهد به مهمانی بروم. چون همه دختران هم سن و سال من با مادرانشان میآیند اما من باید با پدرم بروم. بجز این خیلی حرفها هم هست که آدم نمیتواند با پدرش بزند. چیزهایی که فقط بین مادرها و دخترهاست اما من مجبورم حرفهایم را در دلم نگه دارم. چون مادر ندارم که با او درددل کنم.»
دکتر ابراهیم حاج حیدری، کارشناس امورخانواده در خصوص تاثیر طلاق روی کودکان میگوید: «آسیبرسیدن به امنیت روحی ـ روانی کودکان نخستین تاثیری است که از طلاق عاید بچهها میشود.
اشتباهات و خودخواهیهای والدین مسلماً تا پیش از جدایی، سبب بروز شرایط تلخ و ناگواری در خانه بوده است و کودکان به عنوان نخستین قربانیان این تشنج و درگیری ـ حتی قبل از رسمیت یافتن طلاق میان والدینشان ـ در زمینه امنیت روانی دچار آسیبدیدگیهای شدید میشوند.
در واقع بچههای یک خانواده متلاشی شده و از هم گسیخته نخستین قربانیان این پدیده ناخوشایند اجتماعی بهشمار میآیند و دادههای آماری متعددی نیز که دراین خصوص تهیه شده است حکایت از این موضوع دارند که بچههای طلاق مستعدترین و مناسبترین افراد برای دریافت زمینههای لازم در خصوص ناهنجاریهای اجتماعی هستند.
بچههای طلاق و آسیبهای بیشمار
مطالعات پژوهشگران در سطح اروپا نشان میدهد، کودکانی که در خانوادههای از هم گسیخته زندگی میکنند، بیشتر به مواد مخدر معتاد میشوند. مطالعات محققان دانشگاه گلاسکو نشان میدهد، نوجوانانی که والدین آنها از هم جدا شده باشند، یا نوجوانان بیسرپرست بیشتر در معرض اعتیاد به مواد مخدر هستند.
بر اساس این مطالعه، از هم گسیختگی خانوادهها، زندگی نوجوان با یکی از والدین، طلاق والدین، اعتیاد والدین و دیگر موارد، همگی موجب میشوند نوجوانان تمایل به مصرف مواد مخدر پیدا کنند . خلأهای عاطفی و خانوادگی ناشی از طلاق، مهمترین دلیل روی آوردن نوجوانان به بزهکاری و مواد مخدر است. دعواها و ناسازگاریهای دائمی والدین، کتککاری میان آنها و بروز خشونتهای مختلف در میان آنان نیز موجب میشوند کودک خود را بیتکیه گاه فرض کند و در چنین مواقعی هیچ چیز جذابتر از شادیهای زودگذر استعمال مواد مخدری همچون کوکائین و متامفتامین نیست.
بر پایه این گزارش، محققان دانشگاه ادینبورگ معتقدند ریشه اعتیاد از چهاردیواری خانه سرچشمه میگیرد. خانوادههای از هم گسیخته بیشترین میزان کودکان و نوجوانان معتاد را دارند. متاسفانه اثرات ناخوشایند طلاق حتی در بزرگسالی نیز بچههای طلاق را رها نمیکند.
بسیاری از آنها در ارتباطات اجتماعی مشکل دارند و گاهی نیز از برخورد دیگران و قضاوت آنها در مورد خودشان عذاب میکشند. زمانی که میخواهند ازدواج کنند و تشکیل خانواده دهند همیشه ترس از تکرار رابطه پدر و مادرشان آنها را آزار میدهد و دیگران نیز با توجه به زندگی پدر و مادرشان در مورد آنها قضاوت میکنند و فکر میکنند بچههای طلاق هم به سرنوشت پدر و مادرشان دچار میشوند و نمیتوانند کانون خانوادگی خود را حفظ کنند.
اکثر روانشناسان بر این باورند که آسیبدیدن عزت نفس و حس مفید بودن و روحیه سازگاری با دیگران در بچههای طلاق کاملا ً طبیعی و اثبات شده است. بچههایی که والدین آنها از یکدیگر جدا شدهاند ـ حتی اگر نزد پدر یا مادر نیز زندگی کنند ـ شدیداً دچار افت روحی و خدشه دار شدن ویژگیهای رفتاری خاص کودکان سالم میشوند و اصلاح اینگونه نارساییهای رفتاری در این قبیل کودکان مستلزم طرح وقت و صرف هزینه بسیار بالایی خواهد بود.
دکتر حاج حیدری می افزاید: اثرات زیانبار طلاق بر کودکان به قدری گسترده است که در وجوه مختلف اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی باید مورد کنکاش قرار گیرد. درواقع صدماتی که به بچههای طلاق وارد میشود به جهت وسیعبودن دامنه تاثیرگذاریشان میتواند تاثیرات زیانباری را به لایههای مختلف جامعه در ابعاد گوناگون آن داشته باشد. بسیاری از کودکان که والدین آنها از یکدیگر جدا شدهاند به مرور زمان گرفتار پدیدههای مذموم اجتماعی میشوند. در حقیقت از نظر جامعهشناسی مشکلات، آسیبها و معضلات فراوانی فراروی بچههای طلاق دیده میشود.
تمام خطرات و آسیبهایی که میتواند آحاد جامعه را مورد تهدید جدی قرار دهد، در ذات درونی خود قابلیت تاثیرگذاری منفی بر شخصیت وجودی اینگونه کودکان را نیز دارا ست. باید این نکته را مورد توجه جدی قرار داد که اینگونه کودکان بیشتر از سایر آحاد جامعه در برابر تهدیدها و آسیبهای اجتماعی، ضربهپذیر هستند و به علت مشکلات عدیده در بافت کلی زندگانی این قبیل کودکان، آنان خیلی سریعتر از دیگر افراد جامعه گرفتار باندهای قاچاق موادمخدر، سرقت و دیگر بزهکاریهای اجتماعی، اقتصادی میشوند.
شهناز قاسمی کارشناس بهزیستی عقیده دارد که توجه به بچههای طلاق باید در
شامل 26 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله تصویر یک خانواده پرجمعیت