![پروژه در آمدی بر تئوری دولت در اسلام. doc](../prod-images/698796.jpg)
نوع فایل: word
قابل ویرایش 40 صفحه
مقدمه:
رشتهای از حرکتهای سیاسی که به دنبال تجمع در سالن سرپوشیدة «بنی ساعده» در سال یازدهم هجری پدیدار شد و در سراسر سدههای اول ادامه داشت را باید به عنوان مهمترین عامل در پیدایش نظریة ولایت فقهأ بر جامعه به شمار آورد. اکثریت مسلمانان در این دوره با این اعتقاد که کتاب خدا برای بیان احکام، کافی است(1)، به اهلبیت «ع» توجهی نکردند. در صورتی که پیامبر آنها را دو عنصر جدا ناشدنی نامیده و به مسلمانان
توصیه نموده بود که به هر دو تمسک کنند تا نجات یابند. تأثیر این حرکتهای سیاسی بر بسیاری از اندیشهها، بس سترگ بوده و پیامدهای منفی بسیار داشته است؛ بنابراین آنچه توجه نخستین نظریهپردازانِ «ولایت فقهأ» را به خود جلب کرد پیامدهای منفی این دگرگونیها و تأثیرات بود. این اندیشمندان از انحراف ناشی از جریانات مزبور به ویژه در شهر پیامبر بسیار متأثر شده بودند. آرزوی بازگرداندن «ولایت»، «امارت» و حکومت به «صراط اصلی»، مایة وحدت همة این اندیشمندان بود. آنها که برجسته بودند در این دوره خواستار بازگشت به دستور خدا و پیامبر اسلام بودند، اما در مقابل، بودند افرادی که این دگرگونی را امکانناپذیر میدانستند و بر آنچه پیامبر بر آن تأکید ورزیده بود چشم پوشیدند. بنابراین فقهأ و محدثین بزرگ آن دوره که به «قاری» معروف میشدند در صدد ایجاد پایههای نوین یک «نهاد» پایدار در جامعهای شدند که دستخوش آشوب گشته بود. توجه به این «نهاد» هنوز هم به عنوان یکی از نگرانیهای عمدة بسیاری از اندیشمندان و نظریهپردازان گوناگونِ ولایت فقیه، پابرجاست.
فهرست مطالب:
در آمدی بر تئوری دولت در اسلام
احمد جهانبزرگی
انقلاب یا ارتجاع سیاسی
توجه به شرایط اجتماعی
حوزة بحث ولایت فقیه
مبدء عملی و نظری "ولایت فقیه"
مکتب علوی
نخستین "ولی فقیه" مدائن
"دومین ولی فقیه" مدائن
ولی فقیه" کوفه
مکتب علوی در غربت
نظارت بر مبارزه، نقطه عطفی در نظریة ولایت فقیه
"نظریة ولایت" از نیمة دوم سدة نخستین تا آغاز غیبت
زیدبن علی، فقیه قیامگر
ولایت همه جانبه" برای فقیه
اثبات ولایت فقیه از طریق "برهان خلف"
مکتب ائمه موسوی(ع)
آغاز غیبت کبری نقطة عطف آغازین
فقیه، نایب امام «7» در حکومت
شیخ مفید:
شیخ طوسی
ابن ادریس
محقق حلی
علامه حلی
محقق کرکی
کاشف الغطأ
میرزای قمی
صاحب جواهر
شیخ انصاری
ملا احمد نراقی
علامه نائینی
ولایت عام سیاسی - اجتماعی
منابع ومأخذ:
1 محمدبن اسماعیلالبخاری، الجامع الصحیح، بشرحالکرمانی،المجلد العشرون (بیروت: داراحیأالثراث العربی، 1401 ق) ص 196.
.2 محمدبن سعد، الطبقات الکبری، الجزء الثالث (بیروت: دارصادر،بیتا)، ص 247.
.3 محمدبن جریر طبری، تاریخالطبری، المجلدالاول (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408 ق)، ص 559.
.4 و ان الحدیث سیفشوا عنی فاعرضوه علی القرآن فما لیس یوافق القرآن فلیس عنی.
[فضلبن شاذان نیشابوری، الایضاخ (تهران:دانشگاه تهران، 1363)، ص 312].
.5 قول عمربن خطاب: «لایفتین احد فیالمسجد و علی حاضر»، (تا علی حاضر است در مسجد، کسی فتوی ندهد) دلایت بر وجود مفتیهای متعدد مینماید. [یوسف البحرانی، الکشکول، الجزء الثانی (بیروت، مؤسسة الوفأ و دارالنعمان، 1406 ق)ص 43.]
.6 آغابزرگ الطهرانی، تاریخ حصرالاجتهاد (قم: مطبعةالخیام، 1401 ق)، ص 76؛ و محمدحسین آل کاشفالغطأ، اصلالشیعة و اصولها (بیروت: مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، 1402 ق) صص 77-78.
.7 محمدبن علی الشوکانی، ارشادالفحول (بیروت: دارالفکر، بیتا)، ص 256.
.8 محمد ابراهیم جناتی، ادوار اجتهاد (تهران: کیهان، 1372)، ص 44.
.9 «آیا مفتی نمیداند که او واسطة بین خدای تعالی و بندگانش است و به همین جهت بین بهشت و جهنم قرار گرفتهاست.» [محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، الجزء الثانی (بیروت: داراحیأ الثراث العربی، 1403 ه' ق)، ص 120]
.10 در پاسخ افرادی که میگویند آرأ سیاسی شیعه هنوز در مجموعهای منسجم مدون نگشته میپرسیم آیا تاکنون در هیچ مکتبی سراغ دارید کتابی که به صورت منسجم و مدون آرأ مورد قبول مکتب را مطرح نماید؟
.11 ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، جلد 16 (بیروت: داراحیأ التراث العربی، 1387)، ص 146.
.12 سیفالدین الامدی، غایةالمرام فی علمالکلام (قاهره: المجلس الاعلی للشئون الاسلامیة، 1391)، ص 363.
13 علی بن محمدالجرجانی، شرحالمواقف، المجلدالثامن (قم: منشورات الشریف الرضی، 1325)، ص 344.
.14 محمدالغزالی، الاقتصاد فیالاعتقاد (آنکارا: مطبعالنور، 1962)، ص 234.
.15 حسین بن عبدالله (ابن سینا)، الشفأ (الالهیات) (قم: مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، 1404) ص 453.
.16 ابونصر فارابی، آرأ اهلالمدینةالفاضله (بیروت: دارالمشرق، 1973 م) صص 130 - 127.
.17 حسن بن یوسف حلی، تذکرةالفقهأ، المجلد الاول (قم: المکتب المرتضویه، بیتا)، ص 452.
.18 گروهی از بنیعامر (قبل از هجرت) با حضرت ملاقات کردند و عرض نمودند ما در صورتی به تو ایمان میآوریم که پس از خود خلافت را به ما واگذار نمایی. حضرت فرمود: این کار مربوط به خدا است و من در آن اختیاری ندارم «الامر الیالله یضعه حیث یشأ». عبدالملک بن هشام، السیرةالنبویه، الجزءالاول (بیروت: دارالمعرفة، ص 424.
.19 «... یا رسولالله من خلفائک؟ قال: الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی و سنتی» ای پیامبر خدا جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که بعد از من میآیند و گفتار و کردار و تقریر مرا بازگو میکنند. [ محمدبن علیالقمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه (تهران: آفتاب، 1376 ش) ص 591 ].
.20 من حفظ علی امتی اربعین حدیثا ینفعون بها فی امر دینهم بعثهالله یوم القیامة فقیها عالماً [محمدباقر المجلسی، بحارالانوار الجزء الثانی (بیروت: داراحیأ التراث العربی، 1403 ه' ق)، ص 156].
.21 الفقهأ امنأالرسل.
.22 انالعلمأ ورثةالانبیأ... انالانبیأ ورثوالعلم [ محمدبن یعقوب الکلینی، الکافی، المجلدالاول (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق)، ص 34 ].تذکر: بعضی معتقدند که خبر ابیالبختری که همان وهببن وهب است و فردی ضعیف و کذاب است معتبر نیست؛ لکن همین جملات با سند دیگر از امام(ع) نقل شده که آن سند معتبر است و لذا به لحاظ اشتراک مفاد، ضعف سند برطرف میگردد. این حدیث، صحیحة قداح از امام ششم(ع) است که ایشان از پیامبراکرم(ص) نقل فرمودهاند و در اصول کافی ذکر گردیده است. [ ر.ک: هدایتا... طالقانی، مرجعیت (تهران: ارغنون، 1374 ش)، ص 98 ].
.23 الفقهأ امنأالرسل ما لمیدخلوا فیالدنیا، قیل یا رسولالله و ما دخولهم فیالدنیا قال اتباعالسلطان فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی ادیانکم «فقهأ امین پیامبران هستند تا زمانی که داخل در دنیا نشدهاند، گفته شد ای پیامبر خدا! داخل شدن در دنیا یعنی چه؟ فرمود: پیروی از سلطان. پس هنگامی که چنین شد بخاطر همین حفظ دینتان از او بپرهیزید.»[محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، الجزءالثانی، م.س .ذ، ص 36].
.24 «ما ولت امة امرها رجلاً قط و فیهم اعلم منه الا لمیزل امرهم یذهب سفالاً حتی یرجعوا ماترکوا» پیامبر(ص).[محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، الجزءالعاشر، م. س. ذ، ص 143].
.25 من تقدم علی قوم منالمسلمین و هو یری ان فیهم من هو افضل منه فقد خانالله و رسوله والمسلمین [ عبدالحسین احمدالامینی النجفی، الغدیر، المجلدالثامن (بیروت؛ دارالکتب العربی، 1403 ق)، ص 291 ]
.26 من استعمل عاملاً منالمسلمین و هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه و اعلم بکتابالله و سنة نبیه فقد خانالله و رسوله و جمیعالمسلمین کسی که کاری از مسلمین را به عهده گیرد، در صورتی که میداند فرد مناسبتری برای موضوع وجود دارد که اعلم است به کتاب خدا و سنت پیامبر، به درستی که به خدا و رسول و همة مسلمانان خیانت کرده است. [ عبدالحسین احمدالامینی النجفی، همان ] [ احمدبن الحسینالبیهقی، السننالکبری، المجلدالعاشر (بیروت: دارالمعرفة، بیتا)، ص 118 ]
.27 روحالله الموسوی الخمینی (امام) ولایت فقیه (بیجا، بینا، بیتا)، ص 70.
.28محمدبن یعقوب الکلینی، اصولالکافی، الجزء الاول (تهران: المکتبةالاسلامیه، 1388)، صص 185 188-.
.29 ر.ک: احمدبن حنبل، مسند، الجزءِ الاول (بیجا: دارالکفر، بیتا)، ص 110.
.30 حسن صدر، شیعه و پایهگذاری علوم اسلامی، ترجمة سیدمحمد مختاری (تهران: روزبه، 1357 ش). و احمدبن علیالنجاشی، رجال النجاشی (بیروت: دارلاضوأ، 1408 ه' ق).
.31 «و قد علمتم انه لاینبغی ان یکون الوالی علیالفروج والدمأ والمغانم والاحکام... الجاهل فیضلهم بجهله» بدرستی که دانستید اینکه سزاوار نیست که ولایت بر فروج و خونها و احکام به یک فرد جاهل سپرده شود زیرا جاهل با جهلش مردم را گمراه خواهد کرد. السید رضی، نهجالبلاغه، خطبه 131، صبحی صالح (قم: دارالچهره)، ص 188.
.32 ایهاالناس ان احقالناس بهذالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه «ای مردم به درستی که محقترین مردم به این امر (حکومت) قویترین مردم و عالمترین آنها به دستورات خداوند در امر حکومت است پس از رحلت پیامبر اسلام و روی کار آمدن ابوبکر عدهای درصدد برآمدند که از حضرت امیرالمؤمنین(ع) برای او بیعت بگیرند، که حضرت شدیداً امتناع ورزید و میفرمود: «انا اولی برسولالله حیاً و میتاً... و اعرفکم بالکتاب والسنة افقهکم فیالدین و اعلمکم بعواقب الامور و اذربکم لساناً و ابئتکم جناناً» من نزدیکترین افراد به رسول خدا بودهام چه در حیات و چه در ممات... و من عارفترین شما به کتاب خدا و سنت پیامبر و فقیهترین شما در دین و عالمترین شما به عواقب امور هستم». [ احمدبن علیالطبرسی، الاحتجاج (قم: اسوه، 1413 ق)، ص 182 ].
.33 عنالنبی: حذیفةبنالیمان من اصفیأالرحمن و ابصرکم بالحلال والحرام «حذیفه از برگزیدگان خداوند است و بیناترین شما به حلال و حرام است، السید الشیرازی، الدرجات الرفیعة (بیروت: مؤسسةالوفأ، 1403 ق، ص 284.
.34 «حذیفه منافقان را میشناسد و اسامی آنان را میداند و اگر از حدود الهی از او بپرسید خواهید دید به این مسائل دانا و آگاه است». [ محمدباقر المجلسی، م.س.ذ ].
.35 احمدبن علیالطبرسی، ص 192 و محمد جواد مغنیه، مع علمأ النجف الاشرف (بیروت: مکتبةالهلال)، ص 17.
.36 السید علی خان الشیرازی، م.س.ذ، ص 215.
.37 هاشم معروف الحسینی، تاریخ فقه مذهب جعفری، ترجمة دفتر بدر (تهران: بدر، 1361 ش)، ص 115.
.38 عمر به مردم کوفه نامهای نوشت به این مضمون: «اما بعد. عمار یاسر را به عنوان امارت و پسر مسعود را به سمت معلم و وزیر شما گماشتم. پسر مسعود را امین بیتالمال و خزانهدار شما قراردادم. این دو مرد از برگزیدگان اصحاب محمد(ص) و از رجال بدر هستند به دستور این دو شخصیت عمل کنید و اوامر آنها را اطاعت نمایید و به آنها اقتدا کنید»محمدبن سعد، الطبقات الکبری، الجزء الثالث،م.س.ذ، ص 255.
.39 قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، م.س.ذ، صص 242، 306 و 310.
.40 مرتضی مطهری، سیری در سیرة ائمهاطهار، م.س.ذ، ص 141.
.41 همان.
.42 محمدرضا حکیمی، امام در عینیت جامعه (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا)، ص 19.
.43 حسن بن علی الحرانی، تحفالعقول (تهران: اسلامیه، 1400 ق)، ص 241.
.44 سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1363)، ص 183.
.45 سید محمد رضی، نهجالبلاغه،م.س.ذ، حکمت 147، ص 495.
.46 قاضی نورالله شوشتری میگوید: محمد علم و ورع و شجاعت بسیار داشت [ قاضی نورالله شوشتری، مجالسالمؤمنین، م.س.ذ، ص 275 ].
.47 جعفربن محمدالصادق(ع) (83-148 ه' ق) - محمدبن علیالباقر (114 57-.ق).
.48السید حسن الصدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام (تهران: منشورات الاعلمی، بیتا)، ص 361و358.
.49یوسف البحرانی،الکشکول، الجزءالثانی (بیروت: مؤسسةالوفأ و دارالنعمان، 1406.ق)،ص 43.
.50 محمدحسین الفیض الکاشانی، الوافی، الجزءالخامس (اصفهان: مکتبة الامام امیرالمومنین علی«ع»)، ص 728.
.51 ابیالفرج الاصفهانی،مقاتل الطالبین (بیروت:دارالمعرفة،بیتا)، ص 206.
.52 ابیالفرج الاصفهانی، مقاتلالطالبین (القاهره، دارالاحیأالکتب العربیه، 1368 ه' ق)، صص 151-127.
.53 ابوالفضل رضوی اردکانی، شخصیت و قیام زیدبن علی(ع)، (قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1364)، ص 165.
.54 همان، ص 41.
.55 همان، ص 118 و 257.
.56 محمدبن علیالصدوق، من لایحضره الفقیه، الجزء الثالث (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1361 ش) ص 3.
.57 محمدبن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعه، المجلدالثانی عشر (بیروت: دار احیأ التراث العربی، بیتا) ص 135.
.58 همان، ص 130.
.59 همان، ص 132.
.60 همان، ص 138.
.61 همان، ص 129.
.62 شهید در دروس، دائرة قضأ را بسیار پهن دامنه مطرح میکند که بسیاری از مسائل اجتماعی را نیز دربرمیگیرد و میگوید: قضأ ولایت شرعی بر حکم است در مصالح عموم مردم از طرف امام(ع). [ محمدبن مکیالعاملی،الدروس الشرعیه،الجزءالثانی (قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1414)، ص 65 ].
.63 محمدبنالحسن الحرالعاملی، وسائلالشیعه، الجزء الثامن عشر (بیروت: داراحیأالتراث العربی، 1387 ق)، ص 99.
.64 آیة 122 سورة توبه که در آن میفرماید: «چرا از هر جامعه گروهی برای فراگیری فقه حرکت نمیکنند...».
.65 عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، جلد اول (تهران: امیرکبیر، 1366)، ص 369.
.66 مقبولة عمربن حنظله.
.67 محمدبن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعه، المجلدالثانی عشر (بیروت: داراحیأالتراث العربی، 1387 ق)، ص 9.
.68 محمدبن یعقوب الکینی، الفروعالکافی،الجزء السابع (تهران: دارالکتب الاسلامیه،1362 ش)، ص 409.
.69 محمدبنالحسنالحر العاملی، م.س.ذ، ص 10.
.70 حسینالنوری الطبرسی، المستدرک الوسایل، المجلدالسابع عشر (بیروت: مؤسسة آل البیت(ع»، ص 315.
.71 محمدبن یعقوب الکلینی، اصول الکافی، الجزأ الاول، م.س.ذ، صص 43 - 48.
.72 قرآن کریم، سوره نسأ، آیة 60.
.73 محمدبنالحسن الحرالعاملی، م.س.ذ، ص 4.
.74 محمدبنالحسنالحرالعاملی، وسائلالشیعه، المجلدالثامن عشر، م.س.ذ، ص 338.
.75 همان، ص 310.
.76علی القهپانی، مجمع الرجال،الجزء الرابع (قم: اسماعیلیان، 1384)،ص 68.
.77 محمدبن یعقوب الکلینی، الفروع الکافی، الجزء الخامس (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1362 ش)، ص 209.
توضیح: بعضی از اندیشمندان نسبت به فقیه بودن این دو نفر تردید کردهاند و آنها را مؤمنین عادل قلمداد کردهاند [ علیالصافی الگلپایگانی، الدلالة الی من له الولایة (قم: مکتبة المعارف الاسلامی، 1417 ق)، ص 137 ]. ما از همین استدلال هم استفاده میکنیم که اگر ائمه معصومین «ع» ولایت در تصرف را برای عدول مؤمنین جایز دانستهاند به طریق اولی آنرا برای فقهأ جایز میدانند.
.78 محمدبن یعقوب الکینی، اصول الکافی،الجزءالاول، م.س.ذ، ص 35.
.79 محمدبن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعه، المجلدالثامن عشر، م.س.ذ، ص 564.
.80 همان، ص 29.
.81 محمدجواد فضلالله، تحلیلی از زندگی امام رضا(ع)، ترجمة محمد عارف (آستان قدس رضوی)، ص 152.
.82 محمدرضا حکیمی، پیشین، ص 59.
.83 علیالقهپانی، مجمع الرجال، الجزءالرابع (قم: اسماعیلیان، 1384)، ص 241.
.84 محمدباقرالمجلسی، بحارالانوار، الجزءالثامن و الاربعون، ص 158. و علیالقهپانی، مجمعالرجال، ص 237.
.85 محمد جواد فضلالله، پیشین، ص 147.
.86 عباس قمی، تتمةالمنتهی (قم: داوری، 1397 ه' ق)، ص 264.
.87 عباس قمی، منتهیالامال، پیشین، ص 424.
.88 محمدرضا حکیمی، پیشین، ص 89.
.89 ابوالفضل رضوی اردکانی، پیشین، ص 129.
.90 محمدرسول دریایی، امامهادی و نهضت علویان (قم: رسالت، 1362)، صص 224 - 218.
.91 عبدالحسین امینی نجفی، شهیدان راه فضیلت، ترجمة ف.ج (تهران: روزبه، 1355)، ص 23.
.92 محمدبن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعه، المجلدالسادس (بیروت: داراحیأالتراث العربی،) ص 335.
.93 محمدبن محمدبن النعمان (شیخ مفید)، المقنعه (قم: مؤسسة النشر اسلامی، 1410)، ص 675.
.94 همان، ص 812.
.95 همان.
.96 در مورد لفظ مطلقه در «ولایت مطلقه فقیه» بعضی از نویسندگان به مغلطه میپردازند و آن را با استبداد یکی میپندارند در صورتیکه چنین نیست قائل به ولایت مطلقه بودن در واقع یعنی قائل شدن به ولایت نه گانه برای فقیه که برای امامان معصوم «ع» نیز ثابت شده است البته اگر چه خالی از اختلاف نیست. ولایتهای مذکور عبارتند از: ولایت در پذیرش، ولایت در فتوی، ولایت در اطاعت (موضوعات)، ولایت در قضأ، ولایت در اجرای حدود، ولایت در امور حسبیه، ولایت در تصرف (اموال و نفوس)، ولایت در زعامت (سیاسی)، ولایت در اذن و نظارت. قائل شدن به ولایات مذکور به معنی پذیرش استبداد نیست زیرا به طور مختصر اگر بخواهیم مطلب را بازگو نماییم میگوییم: در مکتب سیاسی هدایت، قانون الهی، امر به معروف و نهی از منکر، اصل مشورت حق انتقاد برای مردم و ملکة عدالت و در امام معصوم«ع»، عصمت جلوگیر استبداد میباشند.
در مورد ولایتهای نه گانه رجوع کنید به: محمد مهدی موسوی خلخالی، حاکمیت در اسلام (تهران: آفاق، 1361) عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، جلد 2 (تهران: امیرکبیر، 1367)، صص 376 - 367.
.97 الحافظ الذهبی، العبر، الجزء الثانی (بیروت: دارالکتب العلمیه، بیتا)، ص 225 و محمدبن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام (بیروت، دارالکتب العربی، 1413 ق) ص، 332.
.98علی دوانی، «سیری در زندگی شیخ طوسی»، هزارة شیخ طوسی، علی دوانی (تهران: امیرکبیر، 1362) ص 16.
.99علی بنالحسین الکرکی، رسائل المحقق الکرکی (قم: مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، 1409)، ص 142.
.100 محمدعلی مدرس، پیشین، جلد 3 ص 328 و قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، جلد 1، ص 481.
.101جعفربن حسن حلی (محقق اول) شرایعالاسلام (تهران: منشورات الاعلمی، 1389).
.102محمدبن ادریس حلی، السرائر، جلد 3 (قم، مؤسسةالنشر الاسلامی، 1411)، صص 539 - 537
.103محمدبن حسن طوسی ملقب به خواجه نصیرالدین طوسی از علمای بزرگ فقه، فلسفه، ریاضی، نجوم، حکمت و سیاست قرن هفتم هجری است. وی مدتی در قلاع اسماعیلیه زندانی بود و با تقیه میزیست. به همین خاطر بعضی وی را اسماعیلی مذهب میپنداشتند. او به هنگام حلمه هلاکوخان مغول به ایران، با یک آیندهنگری دقیق وارد دستگاه هلاکوخان مغول گردیده و جان بسیاری از مسلمانان بخصوص شیعیان در ایران بینالنحرین رانجات داده و با تدبیری خاص از کشتارهای دستجمعی مردم به وسیلة مغولان جلوگیری کرد.
.104 محمدعلی مدرس، پیشین، جلد 2،ص 177. و محمدتقی مدرس رضوی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی.
.105جعفربن الحسن المحقق الحلی، شرایع الاسلام، الجزء الثانی (تهران: منشورات الاعلمی، 1374 ش) ص 13 و 12.
.106 همان، الجزء الرابع، ص 67.
.107 همان، ص 68.
.108همان، الجزءالاول، صص 345 - 341.
.109 همان، صص 345 - 341.
.110 همان، الجزء الثانی، ص 80.
.111 همان، صص 85، 81.
.112 همان، ص 102.
.113 همان، ص 167.
.114همان، صص 257 - 256.
.115 همان، الجزءالاول، ص 164.
.116 همان، الجزء الاول، ص 184.
.117 در جای دیگر محقق توضیح دیگری ارائه میکند و میگوید: زمانیکه امام یا کسی که از طرف امام نصب شده است عموماً یا خصوصاً، فردی را برای جنگیدن با خروج کنندگان بر امام عادل دعوت کند بر او واجب میشود. و امتناع کردن یا به تأخیر انداختن آن گناه کبیره است.[ همان، الجزء الاول، ص 336].
.118اهل ذمه به مسیحیان، زرتشتیان و یهودیانی گفته میشود که تحت حاکمیت حاکم اسلامی زندگی میکنند و به او یک مالیات خاص به نام جزیه میپردازند.
.119همان، الجزء الاول، ص 310.
.120 همان الجزء الثالث، ص 285.
.121 همان، الجزء الثانی، ص 276.
.122 همان، ص 339.
.123 لفظ سلطان در اینجا با توجه به نظرات محقق در مورد حکام جور و عدم ولایت آنها، منحصر به حاکم یعنی فقیه امامیه میباشد. و در این مسئله رازی وجود دارد و آن اینکه محقق حاکم شرع و سلطان را یکی میداند وگرنه دلیلی ندارد که در همة موارد حاکم را ذکر کند و در این یک مورد سلطان را. و این بخاطر شرایط تقیه است.
.124 همان، الجزء الثالث،ص 12.
.125 ظهار: مردی زن خود را تشبیه کند به پشت زنی که ازدواج با او حرام است. (مادر - خواهر - دختر)
.126همان، الجزء الثالث، ص 6.
.127 لعان: مردی که زنش را به زنا متهم کرده و زن که آن را نفی میکند، خود را لعنت کنند اگر دروغ بگویند.
.128 همان، ص 98.
.129 الحسن بن یوسف بن مطهر (علامه حلی)، مختلف الشیعه، الجزء الرابع (مؤسسةالنشرالاسلامی)، ص 464.
.130 الحسن بنیوسف، تبصرة المتعلمین (تهران: اسلامیه، 1363)، ص 223.
.131 الحسن بن یوسف، قواعد الاحکام، الجزء الاول (قم: منشورات الرضی، بیتا)، ص 119. و تبصرة المتعلمین، م.س.ذ.
.132 قواعد الاحکام، م.س.ذ، ص 200.
.133 الحسنبن یوسف، تحریرالاحکام، المجلدالثانی (بیجا، مؤسسة آلالبیت، بیتا)، ص 180.
.134 همان، ص 181.
.135 الحسن بن یوسف، مختلف الشیعه، الجزءالرابع، م.س.ذ، صص 464 و 463. و تحریرالاحکام، م.س.ذ، ص .
.136 همان.
.137 همان (مختلف الشیعه)، 239.
.138 الحسن بنیوسف، تذکرة الفقهأ، الجزء الاول (قم: المکتبة المرتضویه، بیتا)، صص 454-455.
.139 الحسن بن یوسف، مخلتف الشیعه، الجزء الثانی، م.س.ذ، ص 239.
.140 همان، الجزء الثالث، ص 232.
.141 همان، ص 355.
.142 همان، الجزء الخامس، م.س.ذ، ص 422.
.143 محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، جلد 4 (قم: بینا- بیتا)، صص 363 - 362.
.144 علی دوانی، مفاخر اسلام، جلد 4 «تهران:امیرکبیر، 1364)، ص 441.
.145 عبدالله افندی الاصفهانی، ریاض العلمأ و حیاض الفضلأ (قم: مکتبة آیةالله المرعشی العامه، 1401 ه')، ص 456.
.146 علی دوانی، پیشین، ص 448 - 439.
.147 همان.
.148 علی موسوی مدرس بهبهانی، حکیماسترآباد میرداماد (تهران:اطلاعات، 1370)، صص 11 - 10.
.149 محمدحسن النجفی، جواهر الکلام، المجلد الثانی و العشرون (دارالاحیأ التراث العربی)، ص 156.
.150عبدالهادی حائری، نخستین رویاروییهای اندیشه
پروژه در آمدی بر تئوری دولت در اسلام. doc