
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:40
فهرست مطالب:
واقعا" شب وحشتناکی بود!
بخش دوم
بخش سوم
کوچه ما مستقیما" به شمال وصل می شود وبسیار پرت وخراب است. بطوریکه کوچه ما شبیه شیاری است که زمستان با ضربه های باد و فشار بهمن آن را باز کرده است.جای بزرگی برای جشن شنبه شب ها !مکان مشابهی برای شبگردی جادوگرها! با وجود آنکه جادوگرها
درخیابانها ول میگردند ولی این کوچه را پیدا نمیکردند. چه کوچه ای بود کوچه ما!
وقتی پدرم به خانه آمد به شدت باران می بارید و کورانی شدید فانوس ها را خاموش کرد .
بر روی سکوی پر از خاکستر چمباتمه زده و خود را بازیراندازی پوشانده و درزیز نورضعیف چراغ نفتی داشتم کتاب افلاطون رامی خواندم چنان غرق کتاب خواندن بودم که متوجه آقا نشده و به او سلام نکردم.او شنلش را ناگهان به طرفم پرت کرد ومن سرمای کشنده ای را که تا مغز استخوانم فرو میرفت حس کردم. موش آب کشیده شده بود من شانه هایم را تکان داده وبه صورت پدرم نگاه کردم. دیدم که عصبانی بود و شروع به لرزیدن کردم.
-- خدا لعنتت کنه ! ماردت خوب کاری کرد که موقع دنیا آوردن ثمره گناهش مرد . ازت متنفرم!
– پدرمن – من که آدم خوبیم –من که بی گناهم .
-- نخیر تو همونی هستی که باشرف و زندگی یک زن بازی کردی.
-- پدر
-- برو اونور بد موقعی به دنیا اومدی.
-- من که مهربونم وبی گناه پرکارم وفروتن . غذاتو گرم کردم خونتو جارو زدم و بسترتم برای خواب آماده کردم.
-- بسترم! اینجا رو ببین که پشم تختم داره به خار بیست ساله تبدیل می شه .
-- پدر من با حرکت دستام گرما را به بدنت برگردوندم ...
ناگهان پدرم به زمین افتاد و رنگش مثل مرده ها سفید شد. در آن موقع خودم رابه طرفش پرت کرده و لبها و دستهایم متوجه خونی شد که بدون شک از سینه قلبش به منظور خفه کردن او بیرون میآمد. اما کم کم سرخی گونه هایش محو شد و چشمانش مثل آتش به حدی قرمز شدند که نگرانش شدم.
موقعی که اورا درآغوش داشتم خود رابی حرکت نگه داشته بوداما بعد با چشمانش نگاهی به من انداخت که مانند دوجرقه مراسوزاند . درآن موقع زدم به چاک تااز دستش خلاص شوم. باهفت پرش از درخارج شده شش پلکان پائین رفته وبه خیابان رسیدم.
باران قطع شده بود وبه جایش نم نم بارانی که به یک دستی سایه ارواح بود می بارید. بی هدف شروع به راه رفتن کردم تنها ویتیم بی کس دردنیا با آینده ای تاریک یا بی آتیه درجامعه بیزاراز گرسنگی وفردی ناشناخته برای همه فردی خجالتی کم رو وترسو با روحی پاک وقلبی حساس که هرگز طعم نوازش را نچشیده است.با بدنی سفت کرخ وضعیف بی غذا وبی پناه که هر لحظه ازشدت اندوه هلاک خواهد شد.
تحقیق در مورد آنتونیو روس د الانو – روح مادرم (داستان تخیلی)