اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله زن در دوره ساسانی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله زن در دوره ساسانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

زن در دوره ساسانی

 

ساسانیان مظلومترین سلسله تاریخ ایران هستند به این دلیل که با سقوط آنها، سقوط ایران هم آغاز میشود و دلخوریها متوجه آنان میگردد. این که می گویند ساسانیان در تاریخ دست برده‌اند درست نیست و نسخه‌های تاریخی این حکومت، منابع اندیشمندان ایرانی آن دوران بوده است. ساسانیان تعصبات دینی نداشتند، به عنوان مثال در دانشگاه «جندی شاپور» مسیحیان نیز درس میخواندند و فردوسی هم در شاهنامه از این حکومت تعریف کرده است. اختلاف طبقاتی در زمان ساسانیان وجود نداشته و برپایه منابع تاریخی، خواندن و نوشتن برای همه آزاد بوده است. اردشیر بابکان نظام نوینی را در این سلسله ایجاد میکند که از ایران وارد غرب می شود. اقتصاد ساسانیان ترکیبی از سرمایه داری و سوسیالیسم بود و نکته بسیار جالب این است که همه مردم بیمه بودند، بدون این که حق بیمه و عوارض پرداخت کنند.
عصر ساسانی از درخشانترین دوران تاریخ ایران است. در هنگام فرمانروایی ساسانیان، زن ایرانی از ارج و پایداشت والایی برخوردار بود. تحصیل و کار برای زنان آزاد بوده است. «گردیه» خواهر «بهرام چوبین» به سپهسالاری و نیز فرمانروایی قلمرو ری رسید. دو بانو: آزرمدخت و پوراندخت بر تخت شاهنشاهی ایران زمین نشستند. در داستان ها، بارها میبینیم که شاه ساسانی به گونه ای ناشناس در خانه شبان یا کشاورز مهمان بوده و از میان همین مردم، دختری به زنی گرفته وبعدها فرزندی که از همان دخترشبان یا کشاورز به دنیا آمده بود، به پادشاهی ایران برگزیده می شد. قباد با دختر یکی از دهقانان اهواز زناشویی می کند و کسرا (انوشیروان) زاده میشود.

سکه شاه بانو: پوراندخت

 

«سعیدی سیرجانی» در کتاب «سیمای دو زن» هنگام سنجش میان دو زن ایرانی و عرب (شیرین ـ‌ لیلی) مینویسد: در دیار «شیرین» منعی بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نیست. پسران و دختران با هم می نشینند، با هم به گردش و شکار می روند و با هم در جشن ها ومهمانی ها شرکت می کنند. و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است که به جای ترس از پدر و بیم بدگویان، محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خویشتن قایلند. دخترها، مادران و پیران خانواده را مشاوران نیک اندیش خویشتن می دانند، و هشداری دوستانه چنان در دل و جانشان اثر می کند که وسوسه های شهزاده جوان عشرت طلبی چون پرویز نمی تواند در حصار پولادین عصمتشان رخنه کند. در سرتاسر داستان خسرو و شیرین بیتی و اشارتی به چشم نمی خورد که آدمی زاده خیرخواه مصلحت اندیشی از عمل نامعقول شیرین انتقادی کرده باشد. در دیار شیرین مردم چنان گرم کار خویشتن اند و مشاغل روزانه، که نه از ورود نامنتظر ولیعهد شاه ایران به سرزمین خود با خبر می شوند و نه پروای سرگذشت عشق شیرین و پرویز دارند. حتی یک نفر هم در این مملکت بی در و دروازه متعرض این نکته نمی شود که در بزم شبانه مهین بانو چه می گذرد و جوانانی چون پرویز و همراهانش چرا با دختران ولایتشان مسابقه اسب تازی و چوگان بازی می گذارند. گویی احدی را عقده ای از میل های سرکوفته بر دل ننشسته است. دختری سرشناس یکه و تنها بر پشت اسب می نشیند و بی هیچ ملازم و پاسداری از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می تازد و وقتی که محروم از دیدار یار نادیده به دیار خود برمی گردد، یک نفر مرد غیرتی در سرتاسر مملکتش پیدا نمی شود تا بپرسد چرا رفتی و کجا رفتی؟ دنیای شیرین دنیای گشاده ی بی پروایی ها است، دنیایی است که جزییاتش با یکدیگر هماهنگی دارد. شیرین دست پرورده زنی است که سترگی از مردان بیشتر دارد، دختری ورزشکار، نشاط طلب و طبیعت دوستی است که بر اسب گردش زمانه و اندیشه و رفتار برمی نشیند و با جماعتی از دختران هم سن و سال خویش که از برقع نیست ایشان را روی بندی، هر یک با فنون سوارکاری و جنگ آوری و دفاع از خویش چنان آشنایی دارند که در معرکه مبارزه کنند. دختری که در چنین محیطی بالیده است در مورد طبیعی حق مشروع خویش یعنی انتخاب شوهر نه گرفتار حیای مزاحم است و نه در بند ریای محبت کش. آخر در محیط او هیچ دختری را به جرم زیبایش به قداره نکشیده اند و به جرم نگاه محبتی به زندان سرای حرم نسپرده اند و داغ بدنامی و رسوایی بر جبین بختش ننهاده اند، تا او بترسد و عبرت گیرد و در نخستین برخوردش با تصویر پرویز ابرو در هم کشد و روی بگرداند و دزدانه ای از گوشه چشم قناعت ورزد. او به حکم تربیتش و محیش با نخستین جرقه عشق احساس درونی خود را بر زبان می آورد. شیرین خود یک پا مرد است، دور از تحکمات متعصبانه و آسوده از بد زبانی ها و شایعه سازی های مردم محیط و بلفضولان قبیله اش. دخترک با اسب و چوگان سر وکار دارد نه دوک و چرخه، مرد محبوبش را شخصن انتخاب می کند و روزها و شب ها در میدان چوگان و بزم طرب با می نشیند و می گوید و می خندد، بی آنکه حریم حرمتش در هم شکند و به گستاخی های مستانه طرف مجال تجاوزی دهد. در داستان خسرو و شیرین هم واسطه و دلاله‌ای هست اما نه میان همسر آینده و پدر دختر، و نه برای جوش دادن قضیه! در همچو حال و هوایی است که شیرین با همه فوت و فن های دل ربایی آشنا و در همه مقولات لوندی استاد، یک تنه جامه سفر می پوشد و بر اسب می نشیند و به شکار شوهر می رود بی آنکه از رهزنان بیابان و ولگردان شهرهای سر راهش بیمی داشته باشد. ملاحظه می فرمایید چه هم دست و هماهنگ شیخ گنجوی صحنه های داستان را آفریده و پرورانده است. در محیطی بدین آسودگی و استغناست که جوان پر شر و شوری چون پرویز در جنگل انبوه مسیرش، بر سطح آبگیری لبریز از طراوت هوس انگیز بهاری چشم می گشاید و دختر زیبای برهنه ای را مشغول آبتنی می بیند، و عکس العملی هماهنگ با دیگر اجزا و صحنه های داستان نشان می دهد. اگر همچو صحنه در کویر دیار لیلی اتفاق می افتاد تصور می فرمایید رهگذر به گنج رسیده وگرچه نوفل شمشیرزن باشد بدین سادگی و بزرگواری از این خلوت بی مدعی و سفره بی انتظار دست بر می داشت؟! اما در حال و هوای داستان خسرو و شیرین مجال این خشونتها نیست. در این گوشه جهان شاهزاده ای هوس پرست و شهوت زده ای چون پرویز هم چاره ای ندارد جز به صبری آورد فرهنگ در هوش، دیده بستن و دندان بر جگر گذاشتن و به آیین جوانمردی بر فرق هوای نفس پای مردانگی کوفتن و از تماشای اندام لخت زن به سیر طبیعت پرداختن. اینجا است که خواننده بی اختیار مجذوب ظرافت هنر نمایی نظامی می شود و تسلطش در رعایت فنون داستان سرایی در همچو فضای داستانی زن نه تنها احساس حقارت و بی چارگی نمی کند که خودش را یک سر و گردن از مردان بالاتر می بیند و شاه مغرور و محتشمی چون پرویز را از لب آب تشنه برمی گرداند.

 

«کریستیان بارتلمه» در رساله «زن در حقوق ساسانی» اشاره میکند که: تربیت علمی در میان زنان شاهنشاهی ساسانی شیوع داشته است. کتاب حقوقی «مادیکان هزار دادستان» گزارشی را از نوشته یک قاضی محقق نقل می کند که وی را روزی، 5 زن در سر راهش به دادگاه نگه می دارند. یکی از زنان سوالاتی راجع به مسایل حقوقی مربوط به ضمانت و اهلیت می کند. قاضی مذکور یادآور می شود که نخست پرس و گو به خوبی برگزار شد لیکن در پاسخ آخرین سوال در جای خود ایستاده و هیچ گونه جوابی برای آن نمی دانستم. در این هنگام یکی از زنان، قدم پیش نهاده می گوید: «استاد بیهوده به مغز خود فشار نیاورید و به آسانی بگویید: نمی دانم! و ضمنا می توانید پاسخ این سوال را در فلان کتاب بیابید»! در اینجا ملاحظه می کنیم که حتی مطالعه و تحصیل علم حقوق در میان زنان عصر ساسانی بیگانه و نامأنوس نبوده است. و تصور نمیرود که این علاقه به مطالعه، در مورد رشته های عمومی تر و غیر اختصاصی تر کمتر موجود بوده است. دختر می توانست به پدر و یا قیم خود اظهار دارد که از قبول ازدواج پیشنهادی او خودداری خواهد کرد، و پدر نیز ناگزیر از قبول سخن وی می گردید. بدین ترتیب، پدر مجاز نبوده است که دختر خود را به ازدواج مجبور کند و یا حتی هنگام اجتناب دختر خود از ازدواج، نمی توانسته است او را از ارث محروم سازد و یا به وسیله دیگری او را کیفر دهد. در مورد این گونه مسایل، مردم عصر ساسانی، کم تعصب و دارای سعه‌ی صدر و افق نظر و بینشی بلند بوده اند. زن می توانسته است در دادگاه به نفع خود اقامه دعوی کند. در موارد متعددی گزارش شده است که شوهری حق تصرف در قسمت معینی از اموال خانوادگی و یا بهای آن را صریحن به زن خود واگذار کرده است. در یک مورد جالب دیگر می خوانیم که مردی با دو زن قراردادی می بندد که یک شرکت سهامی تجارتی تشکیل دهند و در این شرکت هر یک از سه طرف دارای حقوق برابر باشند به استثنای حق فسخ قرارداد که از برای مرد باقی می ماند. از آنچه که منابع و مآخذ ما با اطمینان خاطر در اختیار ما می گذارند، می توانید ملاحظه کنید که زن در شاهنشاهی ساسانی، به راستی راه تعالی و استقلال حقوقی خود را می پیموده و نیز بخش بزرگی از این راه را در پشت سر داشته است. لیکن پیروزی عرب و سقوط شاهنشاهی ساسانی دوباره موجب شد که این موفقیت های زن، همه یکباره طریق زوال و تباهی در پیش گیرند.

 


در افسانه ها، بارها می بینیم که شاه ساسانی به گونه ای ناشناس در خانه شبان یا کشاورز مهمان بوده و از میان همین مردم، دختری به زنی گرفته وبعدها فرزندی که از همان دخترشبان یا کشاورز به دنیا آمده بود، به پادشاهی ایران برگزیده می شد. قباد با دختر یکی از دهقانان اهواز زناشویی می کند و کسرا(انوشیروان)زاده می شود.
«سیرجانی» می نویسد: در دیار«شیرین» منعی بر مصاحبت ومعاشرت مردوزن نیست.پسران ودختران با هم می نشینندبا هم به گردش وشکار می روند وبا هم در جشن ها ومهمانی ها شرکت می کنند.وعجبا که در عین آزادی معاشرت،شخصیت دختران پاسدار عفاف ایشان است، که به جای ترس از پدر و بیم بدگویان، محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خویشتن قایلند. دخترها، مادران و پیران خانواده را مشاوران نیک اندیش خویشتن می دانند، و هشداری دوستانه چنان در دل و جانشان اثر می کند که وسوسه های شهزاده جوان عشرت طلبی چون پرویز نمی تواند در حصار پولادین عصمتشان رخنه کند. در سرتاسر داستان خسرو و شیرین بیتی و اشارتی به چشم نمی خورد که آدمی زاده خیرخواه مصلحت اندیشی از عمل نامعقول شیرین انتقادی کرده باشد.
در دیار شیرین مردم چنان گرم کار خویشتن اند و مشاغل روزانه، که نه از ورود نامنتظر ولیعهد شاه ایران به سرزمین خود با خبر می شوند و نه پروای سرگذشت عشق شیرین و پرویز دارند. حتی یک نفر هم در این مملکت بی درودروازه متعرض این نکته نمی شود که در بزم شبانه مهین بانو چه می گذرد و جوانانی چون پرویز و همراهانش چرا با دختران ولایتشان مسابقه اسب تازی و چوگان بازی می گذارند. گویی احدی را عقده ای از میل های سرکوفته بر دل ننشسته است. ظاهرا" این دیار ولنگاری ها و بی اعتنایی ها نمونه همان سرزمین بی حساب و کتابی است که در آن کسی را با کسی کاری نباشد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  13  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زن در دوره ساسانی

دانلود مقاله تاثیر و تاثیرات جهانی شدن جغرافیا

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله تاثیر و تاثیرات جهانی شدن جغرافیا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

جغرافیا علم فضا و مکان است. بنای محوری جغرافیا شناخت عوامل طبیعی، فرهنگی و فیزیکی مؤثر در مکانها، قسمت های قابل زیست و زندگی بر روی کره زمین است و هدف جغرافیا تشریح، تخمین و تفسیر الگوهای متغیر مکانی و فضائی است.
بنابراین دانش جغرافیا از یک طرف به توصیف، بررسی، تجربه و تحلیل پدیده های مختلف محیط در عرصه های گوناگون آب و خاک و اقلیم و محیط زیست و نیز نحوه پراکندگی سازمان بندیهای اجتماعی و فعالیت های اقتصادی و پیامدهای ناشی از کنش های متناسب جوامع انسانی با محیط زیست می پردازد و از طرف دیگر می کوشد تا با شناخت علمی که نسبت به قانونمندیهای محیط طبیعی و جریانهای اجتماعی پیدا می کند، نقشی فعال در کاهش یا از بین بردن ناهماهنگی های فضایی و آفرینش چشم اندازهای فرهنگی بر عهده گیرد. این کار میسر نیست مگر با تکیه بر جنبه های علمی و کاربردی جغرافیا و اهمیتی که امروزه این علم در شناخت محیط زندگی انسان و راهگشائی و حل بسیاری از مسائل و مشکلات یافته است.

 

بازشناسی جغرافیائی کشورمان نه تنها به لحاظ برنامه ریزی های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی و فضائی اهمیت دارد، بلکه به جهات اصولی دیگر نیز از اولویت خاصی برخوردار است. به تعبیری هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا کند، الا اینکه خودش، خودش را بفهمد و تا زمانی که ملتها خودشان را گم کرده اند و دیگران را بجای خود نشانده اند، نمی توانند استقلال پیدا کنند.
برای خودشناسی و خود فهمی، یعنی شناسائی وضع ایران، دانش جغرافیا می تواند گامهای مؤثر و استواری بردارد. هدف از ارائه این رشته شناخت ارزش کاربردی جغرافیا و نیز آگاهی از ضرورت کاربرد بررسیهای جغرافیائی در کلیه تصمیم گیریهای سیاسی- نظامی، اجتماعی، اقتصادی و فضا- مکانی است. جهت افزایش کارائی و توانائی دانشجویان در مورد مسائل گوناگون جغرافیا، در این رشته به مسافرت های پژوهشی و علمی و انجام عملیات میدانی توجه خاصی شده است.

 

چکیده
جهانی شدن را فشردگی مکانی نامیده‏اند؛ گاهی هم آن را باطل شدن جغرافیا تعریف کرده‏اند. این تعریف از جهانی شدن به سوی نوعی دیدگاه ایدئولوژیک، آرمانی و تخیل‏گرایانه سوق داده شده است؛ یعنی باید مکان را باطل کرد، نه اینکه مکان باطل می‏شود.
مکان، یعنی جغرافیا و جغرافیا، یعنی فرهنگ؛ چرا که هیچ مکان انسانی بدون فرهنگ نیست و هر فرهنگی زمانی را در درون خود دارد و یا در یک تاریخ خاص تنفس می‏کند؛ پس هیچ مکان و جغرافیایی بدون زمان و تاریخ نیست. این دو همراه با هم فرهنگ را می‏سازند؛ پس باطل کردن مکان به معنی باطل کردن زمان و باطل کردن این دو نیز به معنای باطل کردن فرهنگ است؛ بنابراین جهانی شدن به معنای مذکور، یعنی باطل کردن فرهنگ‏ها در جهان.
باطل کردن فرهنگ، یعنی جایگزین کردن فرهنگی دیگر، چون انسان نمی‏تواند بدون فرهنگ زندگی کند و فرهنگ جدید، به معنای زمان و مکان جدید یا تاریخ و جغرافیای جدید خواهد بود؛ پس جهانی شدن به معنای فوق یعنی ساختن زمان و مکان‏های جدیدی که با نظریه جهانی شدن تطابق و همراهی داشته باشد.

 

اولین قدم این تاریخ‏سازی و جغرافیاسازی، دائره المعارف یا دانشنامه‏نویسی و تهیه دانشنامه‏های تاریخی و جغرافیایی کشورها است و به همین منظور در کشورهای غربی دانشنامه‏های متعددی برای سراسر جهان و به خصوص برای کشورهای متعددی برای جهانی شدن مقاومت می‏کنند (مثل ایران) نوشته می‏شود.

 

تاریخ‏سازی براین نکته اساسی بنا می‏شود که زمان جوامع با هم متفاوت هستند. زمان معیار سنجش حرکت است (یعنی از حرکت زاییده می‏شود و سپس وسیله سنجش آن قرار می‏گیرد) و حرکت در جوامع از نظر کمی و کیفی بسیار متفاوت است؛ پس زمان‏ها نیز متفاوت می‏شوند.

 

جوامعی که دچار «گسل زمانی» می‏شوند، دارای دو یا چند زمانی می‏شوند؛ در این زمینه اولین مسئله‏ای که می‏توان به آن اشاره کرد، «دو زمانه شدن» معرفتی است. یک زمان به موقت سنتی و زمان دیگر به معرفت وارداتی از غرب تعلق دارد که زمان اولی کندتر (چون حرکت کندتر است) و حتی دچار اختلال سرعتی و اختلال زمانی است، ولی در دومی زمان و حرکت بسیار تندتر و حتی تندتر از خود غرب است (چون حرکت بسیار سطحی و غیر عمیق است)؛ پس این جوامع سخت دچار دوگانگی زمانی می‏شوند و به همین دلیل، بحران‏های اجتماعی عمیق را به وجود می‏آورند. این گسل زمانی با نزدیک‏تر شدن به غرب زیادتر خواهد شد، چون سنت برخاسته از زمان و مکان است و این زمان و مکان خاص، به سنت خاص خود نیاز دارد. نزدیکی به غرب، یعنی فاصله گرفتن از این زمان و هرچه نزدیک‏تر باشد، فاصله و بحران بیشتر خواهد بود.
جهانی شدن و جهانی کردن، یعنی مسلط کردن زمان غربی بر زمان‏های غیرغربی، پس بحران زمانی، آرامش جامعه غیر غربی را خواهد گرفت.
زمان غربی سریع است، چون زمان غربی تابع عقلانیت ابزاری حرکت در سطح و جهان مادی صرف است و به عکس جهان شرقی که زمان جهان ملکوتی و بالاتر را دارد و زمان آن نسبت به این جهان کند است (مثل یک روز قیامت در مقابل پنجاه هزار سال این دنیا.
گرفتن زمان غربی، یعنی رها کردن اعتقادات دینی؛ به همین دلیل، جهانی شدن با اعتقادات دیگر کشورها برخورد مستقیم خواهد داشت.

 

ورود زمان غربی موجب می‏شود که تاریخ و نگرش تاریخی در آن جامعه دچار اختلال شود. چون تاریخ با توجه به زمان فعلی یک جامعه تفسیر می‏شود و با یک اضافه هرمنوتیکی سعی می‏شود، جوامع ما قبل زمان فعلی که براساس حدس و یا شهود رخ می‏دهد، فهمیده شود؛ پس جامعه جهانی‏شده غیرغربی (با فرض امکان) جامعه‏ای با نگرش کج و معوج تاریخی است.

 

چون زمان و مکان به هم پیوسته‏اند، هیچ مکانی بدون حرکت و هیچ حرکتی بدون زمان نیست ؛ پس هیچ مکانی بدون زمان نیست و چون زمان دچار بحران می‏شود، مکانی نیز دچار بحران می‏شود؛ به عبارتی چون تاریخ دچار بحران می‏شود، جغرافیا نیز بحرانی می‏شود؛ پس باطل شدن جغرافیا توسط فرآیند جهانی شدن چنین باطنی دارد.
بحرانی شدن جغرافیا، نتیجه مصادره مکان به نفع مکان غربی است؛ یعنی متنفر شدن از یک جغرافیا و عاشق شدن به جغرافیای دیگر.

 

مهاجرت از این جغرافیا به جغرافیای دیگر نتیجه‏ای طبیعی است پس یکی از دلایل اصلی مهاجرت نخبگان علمی و مالی کشورها غیر غربی به غرب و از کشورهای اروپایی به امریکایی همین نکته است.

 

به دلیل همین، تنفر از زمان و مکان یا تاریخ و جغرافیای خود و در پی آن جذب به سوی تاریخ و جغرافیای دیگر، تنفر از فرهنگ خود یا فرهنگ گریز سعی در اخذ فرهنگ غربی و امریکایی، با همه ابعاد آن می‏شود که این جریان از نخبگان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی (در سطح نخبگی) آغاز و تا مردمان روستاها جریان می‏یابند و حتی اقشار سنت‏گرای جامعه، مثل روحانیت را هم طی خواهد کرد.
نسخه روانی یا روان شناختی این فرایند این است که در تاریخ و جغرافیای مبدأ(فرهنگ خودی) یک نوع حالت وارفتگی و افسردگی اجتماعی به وجود می‏آید که انسان‏ها دست به هیچ کاری نمی‏زنند، چون به نظر این انسان‏ها کار کرده در این جغرافیا و تاریخ به جایی نمی‏رسد؛ پس از مدیریت جامعه تا پائین‏ترین سطح اجرایی جامعه، دچار مشکلات افسردگی و وارفتگی می‏شوند که از زمان ناصرالدین شاه قاجار تا حال این مسئله ادامه دارد.
تنها راه نجات چنین جوامعی از این وضعیت، شناخت زمانی و مکانی جامعه است؛ پس زمان‏شناسی اجتماعی و برنامه‏ریزی جامع برای شناخت آن بسیار حیاتی است و گرنه هر حرکتی که به این دقت انجام نشده است، سبب تشدید بحران خواهد شد؛ مثل برنامه‏ریزی توسعه در ایران یا نوشتن دائرة المعارف یا دانشنامه و یا ترجمه کتاب و یا سیاستگذاری و برنامه‏ریزی‏های دانشگاهی و حوزوی. همه سؤال این است که در چه زمانی و چه مکانی زندگی می‏کنیم؟

 

چشم‌اندازهای جغرافیایی در عصر جهانی شدن

 

دولتهای ملی: مرزها و قومیتها
تضعیف دولتهای ملی، کمرنگ شدن مرزهای بین‌المللی، افول تدریجی حاکمیت و ایجاد مجدد دولت‌ ـ‌ شهرها پدیده‌هایی است که جغرافیای سیاسی جهان را که براساس نظام بین‌الملل شکل یافته است، در آینده دچار دگرگونی خواهد ساخت.
تاکنون اهمیت دولتهای ملی به اندازه‌ای بوده است که برخی صاحبنظران، حیات و مرگ انسانها را در چهارچوب آن شناسایی می‌کردند. دکتر سیف‌زاده در کتاب خود تحت عنوان “نظریه‌های مختلف در روابط بین‌الملل” می‌نویسد: «این اقتدار دولت ملی است که می‌تواند دستور مرگ کسی را صادر کند یا برعکس، بدون کوشش شخصی، وجود وی را در کنف حمایت خود حفظ کند.وقتی شخصی هیچ ملیتی را نپذیرد یا هنگامی که انسان در جهان، چیزی جز ماهیت وجودی خود نداشته باشد، اولین پیش‌شرط حیات خود را نیز از دست می‌دهد؛ یعنی شناسایی توسط هموطنانش، تولد یا زندگی یا مرگ انسان بدون شناسایی رسمی از سوی یک دولت ملی امکان ندارد». او می‌‌افزاید: «انسان امروز جز در صورت مهاجرت به نقاط قطبی یا ستارگان، راه فراری از نفوذ دولت ملی ندارد». (1)
شکل‌گیری اولیه دولتهای ملی از سال 1648 و به دنبال “عهدنامه‌ی وستفلن” آغاز شد. ویژگی اصلی آن که در قرن شانزدهم در اروپا شکل گرفت، گرایش به این سمت بود که دولت (یا دولت ـ ملت) تبدیل به یک شکل سیاسی عام گردد و نظام بین‌الدولی در سطح جهان بسط یابد. استحکام کلی نظام دولت ـ ملتها در سده‌های شانزدهم و هفدهم تا اندازه‌ای تابع شرایط خاص حاکم بر اروپای غربی بود. یک همگنی نسبی فرهنگی نیز وجود داشت که مشخصه‌اش همگرایی در خور توجه اعمال و عادتهای زبانی، خانوادگی، قانونی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی بود. این شرایط، گسترش این شکل از سازمان دولتی را در چارچوب منطقه تسهیل کرد و به جابه‌جایی مجدد جمعیت سرزمین میان دولتها کمک نمود.
سالهای پایانی قرن بیستم سالهایی بود که همه‌ی واحدهای سرزمینی در لوای دولتهای ملی هویت یافت، اما درست به موازاتی که حتی مناطق بی‌طرف میان برخی کشورها که خارج از حاکمیت دولتها بود با توافقهایی تحت حاکمیت دولتهای همجوار درمی‌آید، تأثیر پیشرفت جهانی شدن بر کاهش نقش مرزها نیز معلوم‌تر می‌شود و در نتیجه اقتدار دولتهای ملی با سؤال مواجه می‌گردد. فرایند جهانی شدن مراحل اولیه را با شتاب طی می‌کند و اثرات خود را بر پدیده‌های مختلف از جمله پدید‌ه‌های جغرافیایی ـ سیاسی نشان می‌دهد.
از پیامدهای مهمی که جهانی شدن بر پدیده‌های جغرافیایی ـ سیاسی دارد، سه موضوع تضعیف دولت ـ ملتها، تقویت هویت‌خواهی‌های قومی و کاهش نقش مرزهای جغرافیایی است که به وضوح دیده می‌شود.
با این حال برخی سپری شدن دوره‌های دولت ـ ملتها را نمی‌پذیرند و معتقدند دولت ـ ملتها قدرتهای زنده و پویایی هستند که جهانی شدن تأثیری بر تضعیف آنان ندارد.
«گیدنز» در پاسخ به این سؤال که آیا در حالت جهانی شدن، ملتها اهمیت خود را از دست می‌دهند می‌گوید: “کسانی که معتقدند دوران دولت ـ ملت سپری شده اشتباه می‌کنند. دولت ـ ملتها هنوز قدرت زنده و پویایی هستند. حتی به جهاتی می‌توان گفت که دولت ـ ملتها نه تنها تضعیف نشده‌اند بلکه اهمیت بیشتری یافته‌اند. تا چند سال پیش پدیده‌هایی دیگر مانند امپراطوریها در مقابل دولت ـ ملتها قرار داشتند. شوروی یک نوع امپراطوری بود. در قرن بیستم امپراطوریهای مختلفی وجود داشت، اما اکنون همه‌ی اشکال امپراطوری به‌غیر از امپراطوری امریکا از بین رفته‌اند. همه‌ی کشورها دولت ـ ملت شده‌اند و این تحولی بزرگ است”.او در ادامه بیان می‌دارد: «امروزه برای اولین بار دولت ـ ملت یک پدیده‌ی جهانی شده است، زیرا تا آنجا که من می‌دانم تنها قطب جنوب یا هر دو قطب دولت ـ ملت نیستند، انا آنها هم تا حدی مدعی بخشی از سرزمینی هستند که ملت نامیده می‌شود و مرزهای ملی دارند».
در ادامه گیدنز با طرح معیارهایی تلاش نموده تا قدرت دولت ـ ملتها را فراتراز رقبای خود یعنی شرکتهای بزرگ جهانی نشان دهد ولی هیچ‌یک از معیارهای ذکر شده در استدلال وی، حاکی از قدرتمند بودن دولت ملی نیست. وی می‌گوید: “دولت ـ ملتها از رقبای خود در نظام جهانی یعنی شرکتهای چند ملیتی مهمتر هستند. برای مثال، اکسون یکی از بزرگترین شرکتهای چندملیتی در دنیاست. که درآمد آن در سال بیشتر از 9 یا 10 کشور جهان است. چنین شرکتی یک سرمایه‌گذار جهانی است با این وجود، قدرت این شرکتهای بزرگ به اندازه‌ دولت ـ ملتها خصوصاً ملتهای بزرگ نیست، به این علت که مرزها هنوز دارای سرزمین هستند در حالی که شرکتها فاقد آن می‌باشند. دولت ملتها به قدرت نظامی و کنترل ابزار زور دسترسی دارند، در حالی که شرکتها اگر هم به آن دسترسی داشته باشند به صورت غیرمستقیم است. ملتها هنوز مشمول اجرای چارچوبهای قانونی هستند و این چارچوبهای قانونی در عملکرد شرکتها موثر است. بنابراین نتیجه می‌گیریم دولت ـ ملتها هنوز بسیار مهم هستند”.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  33  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تاثیر و تاثیرات جهانی شدن جغرافیا

دانلود مقاله سرنوشت‌سازترین دگرگونی جهان

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله سرنوشت‌سازترین دگرگونی جهان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

سرنوشت‌سازترین دگرگونی جهان

 


پژوهشی در باب دگرگونی‌های اجتماعی و مسأله انتظار

 

دگرگونی اجتماعی از مسائلی است که همواره ذهن دانشمندان را به خود جلب کرده است و هر کدام به فراخور وسع علمی خویش در این باره اظهار نظر کرده و علل و عوامل آن را با توجه به دیدگاه خود شرح و بسط داده‌اند.
در این پژوهش با استفاده از سخنان بزرگانی همانند استاد مطهری، (به عنوان عالمی روشن اندیش که نسبت به جایگاه مسأله واقف بوده است) به بحث وبررسی درباره این موضوع خواهیم پرداخت و نیز نظریه‌هایی را که در این باره مطرح شده است نقد و ارزیابی می‌کنیم. در پایان نظر خود را طرح کرده و به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
این که چه علل و عواملی باعث دگرگونی‌های اجتماعی است، سؤال اصلی و محوری این نوشتار را تشکیل می‌دهد و با توجه به بضاعت علمی و منابع موجود به آن پاسخ داده خواهد شد.
فرضیه‌ای که در صدد بررسی آن هستیم این است که محتوای باطنی انسان (اندیشه، عقیده و ایدئولوژی) بویژه فطرت کمال جویی و تجدد خواهی انسان علت اکثر دگرگونی‌های اجتماعی است. این فرضیه با توجه به این اصل بررسی می‌شود که فرد و جامعه هر دو اصیل‌اند. و به تعبیری دیگر این انسان است که اصالت دارد، به عنوان یک موجود با شعور، آگاه، دین‌خواه و عقل‌گرا با فطرتی که طالب کمال و تعالی است.
مفاهیم اصلی و کلیدی
انتظار: در لغت یعنی چشم به راه داشتن، چشم داشتن، انتظار داشتن (1) و در اصطلاح، دیده دوختن به راه تحقق امری است که منتظر را به حالت انتظار واداشته است و هرچه آن امر در نظر او مهم‌تر باشد، برای تحقق آن کوشش و جدیت بیش‌تری ـ خواه ناخواه ـ‌خواهد کرد (2).
تحول یا دگرگونی: به معنای تغییر و تبدیل چیزی است به چیز دیگر.
دگرگونی و تغییر اجتماعی: این واژه کلی و مبهم، معمولا به معنی تغییر در فرایندهای اجتماعی یا ساختار جامعه به ویژه در بحث گذر از جوامع سنتی به جوامع صنعتی و جدید مطرح می‌شود. دگرگونی اجتماعی ممکن است مثبت یا منفی،‌ پیش‌رو یا واپس‌گرا، قهری یا دستوری، کند یا سریع، ‌جزیی یا کلی، سطحی یا عمیق و موقت یا دائمی باشد. دگرگونی اجتماعی فرایند پیچیده‌ای است که عوامل متعددی نظیر اختراع، تراوشات ناشی از فرهنگ‌ها یا اشاعه ویژگی‌های از جوامع دیگر، افزایش یا کاهش جمعیت، تکنولوژی، شخصیت‌های بزرگ، جنبش‌های اجتماعی، آموزش و پرورش و بی‌سازمانی اجتماعی و … در آن دخالت دارند. عادت،‌ ترس از گسسته شدن رشته تداوم، سنت گرایی، صاحبان منافع و مقاومت ایدئولوژیک نیز از عوامل عمده ایستادگی در برابر تغییرات اجتماعی است.(3)
علل و عوامل دگرگونی اجتماعی
دانشمندان بر این مسأله که عامل اصلی تحولات و دگرگونی‌ اجتماعی چیست، اتفاق نظر ندارند و هر یک عاملی را مؤثر و دخیل می‌دانند. گروهی عوامل مادی را منشأ اثر دانسته، عده‌ای شرایط جغرافیایی و خون و نژاد را عامل تحول می‌دانند، برخی فرهنگ و عقیده و ایدئولوژی و به طور کلی محتوای باطنی انسان را مهم‌ترین عامل می‌دانند و گروهی از نقش شخصیت‌ها و نوابغ و قهرمانان سخن به میان آورده و آن را یگانه عامل دگرگونی می‌دانند. در زیر، نظریه‌های گوناگون در این باره مطرح و مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد:
1ـ خون و نژاد
طبق این نظریه، عامل اساسی پیش برنده تاریخ، نژاد‌ها هستند، زیرا بعضی نژادها و خون‌ها استعداد فرهنگ آفرینی و تمدن گستری دارند و برخی دیگر خیر، بعضی می‌توانند علم و صنعت و اخلاق تولید کنند و گروهی صرفا مصرف‌کننده‌اند.
ارسطو، برخی نژادها را مستحق برده داشتن و بعضی دیگر را مستحق برده شدن می‌دانست. طرفدار این نظریه کنت گوبینو، فیلسوف معروف فرانسوی است. این نظریه به گوبینیزم نیز مشهور است. (4)
این که معتقد شویم تنها یک نژاد است که تحول و تطور تاریخ به دستش صورت می‌گیرد، یا این که همه انسان‌ها در آن دخیل‌اند، مشکلی را حل نمی‌کنند، زیرا معلوم نیست چرا زندگی انسان یا نژادی از انسان متحول و متطور است و زندگی حیوان چنین نیست. این که یک نژاد باشد یا همه نژادها، راز تحرک تاریخ را نمی‌گشاید. البته شاید نتوانیم تفاوت نژادها را به طور کلی انکار کنیم. چرا که ممکن است در عین این که همه استعداد دارند، برخی نژادها دارای استعداد بیش‌تری باشند.(5)
2ـ شرایط اقلیمی و جغرافیایی
بر اساس این نظریه، عامل سازنده تمدن و به وجود آورنده فرهنگ و تولید کننده صنعت، محیط و شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. در مناطق معتدل، مزاج‌های معتدل و مغزهای نیرومند ومتفکر به وجود می‌آید. علاوه بر این، شرایط اقلیمی و محیط جغرافیایی و منطقه‌ای بر روی نژادها تأثیر می‌گذارد و استعدادهای خاص ایجاد می‌کند و درنهایت عامل پیش برنده تاریخ می‌شوند. (منتسکیو) دانشمند جامعه شناس فرانسوی طرفدار این نظریه است.(6)
بنابراین موقعیت‌های جغرافیایی خاص در رشد عقلی و فکری و ذوقی و جسمی انسان‌ها مؤثرند. هم‌چنین تاریخ تنها در میان انسان‌های برخی اقلیم‌ها و منطقه‌ها تحرک دارد، و در محیطها و منطقه‌های دیگر، ثابت و یک نواخت و شبیه سرگذشت حیوان است. اما پرسش اصلی به قوت خود باقی است که مثلا چرا زنبور عسل یا سایر جانداران که در همان مناطق جغرافیای زیست می‌کنند فاقد تحرک‌اند. در واقع عامل اصلی اختلاف میان آدمی و حیوان، که یکی ثابت می‌ماند و دیگری به طور دائم از مرحله‌ای به مرحله دیگر انتقال می‌یابد، چیست؟ نتیجه این که این عامل نیز آنچنان که باید، استحکام ندارد.

 


3ـ نظریه الهی
طبق این نظریه آن چه در زمین پدید می‌آید، امری است آسمانی که بنا بر حکمتی بر زمین فرود آمده است. تحولات و تطورات تاریخ را می‌توان جلوه‌گاه مشیت حکیمانه و حکمت الهی دانست. پس آن چه تاریخ را جلو می‌برد و دگرگون می‌سازد،‌ اراده خداوند است و تاریخ واجتماع پهنه بازی اراده مقدس الهی است. «بوسوئه» مورخ و اسقف معروف،‌طرفدار این نظریه است.(8)
این نظریه سست‌ترین و بی‌پایه‌ترین نظریه در باب دگرگونی‌های اجتماعی است. زیرا مگر تنها تاریخ است که جلوه‌گاه مشیت الهی است؟ نسبت مشیت الهی به همه اسباب و علل جهان مساوی است،‌هم چنان که زندگی متحول و متطور آدمی جلوه‌گاه مشیت الهی است، زندگی ثابت و یک نواخت زنبور عسل و سایر جانداران هم جلوه‌گاه مشیت حکیمانه خدا است. پس سخن در این است که مشیت الهی، زندگی انسان را با چه نظامی آفریده است و چه رازی در آن نهاده است که به طور دائم در تغییر و تغیر است، در صورتی که زندگی حیوانات دیگر، فاقد آن راز است.(9)
4ـ نوابع و قهرمانان
طبق این نظریه،‌ تحولات و دگرگونی‌های تاریخ، اعم از علمی، سیاسی،‌اقتصادی و فنی و یا اخلاقی،‌به وسیله نوابغ به وجود می‌آید. تفاوت آدمی با سایر جانداران در این است که جانداران از نظر استعدادهای طبیعی در یک درجه‌اند،‌ بر خلاف انسان‌ها که از نظر استعداد تفاوت‌هایی دارند، نوابغ و قهرمانان، افراد استثنایی هر جامعه‌اند که از قدرت خارق العاده‌ای از نظر عقل، اراده، ذوق و ابتکار برخورداند و هرگاه در جامعه‌ای پدید آیند،‌ آن جامعه را از نظر علمی و فنی،‌اخلاقی و اقتصادی و سیاسی و نظامی به جلو می‌برد و به سعادت و تکامل نزدیک می‌کنند. از این رو اکثریت افراد بشر فاقد ابتکار، دنباله رو و مصرف کننده‌اند. «کارلایل» فیلسوف معروف انگلیسی چنین نظری دارد. (10)
این نظریه، اعم از این که درست باشد یا نادرست، به طور مستقیم به فلسفه تاریخ، یعنی به عامل محرک تاریخ مربوط می‌شود.
البته این که فقط نوابغ و قهرمانان قدرت خلاقیت و ابتکار داشته باشند امر بعیدی است،‌ زیرا در تمام افراد بشر،‌کم و بیش استعداد اختراع و ابداع و نوآوری وجود دارد. بنابراین همه افراد یا حداقل اکثر آن‌ها می‌توانند در خلق و تولید و اختراع سهیم باشند. البته سهمشان نسبت به نوابغ ناچیز است. (11)
5ـ اقتصاد و عامل مادی
براساس این نظریه،‌ اقتصاد تنها عامل محرک تاریخ است. تمام شؤون اجتماعی و تاریخی هر قوم و ملت، اعم از شؤون فرهنگی و مذهبی و سیاسی و نظامی و اجتماعی، جلوه‌گاه شیوه تولید و روابط تولیدی آن جامعه است. تغییر و تحول در بنیاد اقتصادی جامع است که جامعه را از بیخ و بن زیر و رو می‌کند. و جلو می‌برد نوابع،‌که در نظریه قبل سخنشان به میان آمد،‌جز مظاهر نیازهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه نیستند و آن نیازها به نوبه خود معلول دگرگونی ابزار تولید است.
نظریه «ماتریالیسم تاریخی» بر اساس چنین اندیشه‌ای به وجود آمده است. ماتریالیسم تاریخی، یعنی برداشتی اقتصادی از «تاریخ» و برداشتی اقتصادی و تاریخی از «انسان» بدون برداشتی انسانی از اقتصادی یا تاریخ.
جان کلام این که تاریخ، طبیعت مادی دارد نه معنوی و انسانی. و تمامی دگرگونی‌های اجتماعی و تاریخی، زاییده عامل اقتصادی و مادی است. این نظریه، ریشه انقلاب‌ها را دو قطبی‌شدن جامعه‌ها از نظر معیشت می‌داند و مدعی است که تمام خصلت‌های مادی و معنوی انسان از جامعه گرفته می‌شود و در سرشت انسان آن چه را الهیون فطرت می‌نامند وجود ندارد. انسان و وجدانش را، جامعه به کمک عوامل بیرونی می‌سازد. بر این اساس انسان همانند نواری است خالی که نسبت به آن جه در آن ضبط می‌شود حالت بی‌تفاوتی و بی‌طرفی دارد و هیچ عکس‌العملی نسبت به آن نشان نمی‌دهد.(12)
نظریه ماتریالیسم تاریخی دارای اصول و مبانی‌ای است که نقد و بررسی آن‌ها از حوصله این پژوهش خارج است و خود مقاله‌ای مستقل می‌طلبد.(13)
درمقابل این نظریه،‌ نظریه‌ای دیگر است که عامل اقتصادی را تنها و یگانه عامل دگرگونی اجتماعی نمی‌داند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منکر تأثیر عالم اقتصادی در تحولات اجتماعی نیست، ولی هیچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمی‌دارد و معتقد است که وجود اصیل انسان را نمی‌توان با ماده و شؤون آن توجیه و تفسیر کرد.(14)
6ـ فطرت
آدمی دارای خصایص و ویژگی‌هایی است که به موجب آنها زندگی اجتماعی‌اش در حال تکامل و پیشرفت است. ویژگی نخست: حفظ و جمع تجارب و آموخته‌های دیگران و استفاده از آنها است.
ویژگی دوم: یادگیری از راه بیان و قلم است.
ویژگی سوم: مجهز بودن به نیروی عقل و ابتکار است.
ویژگی چهارم: میل ذاتی و علاقه فطری به نوآوری است، یعنی حب ذاتی آدمی به نوآوری و خلاقیت، محدود به هنگام ضرورت نیست، بلکه این میل در او به طور ذاتی به ودیعه نهاده شده است و جزء جدایی ناپذیر سرشت وی محسوب می‌شود.
این چهار ویژگی، نیرویی را در انسان به وجود می‌آورد که همواره آدمی را به جلو می‌راند. اما در حیوانات دیگر، نه استعداد نگه داری تجربه و نقل و انتقال آن وجود دارد و نه استعداد خلق و ابتکار که خاصیت قوه عاقله است و نه میل شدید به نوآوری وجود دارد. این است که حیوان در جا می‌زند و زندگی ثابت و یک نواختی دارد،‌ اما انسان به پیش می‌رود و زندگی‌اش به طور دائم در حرکت و تغییر و تغیر است و دگرگون می‌شود.(15)
وجود چنین ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی است که سبب تکامل و تعلالی بشر می‌شود، لذا شهید مطهری این نظریه را بسیار عالی می‌داند و درباره آن سخنان ارزشمندی دارد.
فطرت کمال جوی و افزون طلب آدمی این گونه است که هر مقدار واجد چیزی باشد، باز می‌خواهد مرحله بالاتری را طی کند و افق‌های جدیدی را به رویش بگشاید و به وضع موجود قانع نگردد.(16)، نظریه فطرت، که از آن به عنوان «محتوای باطنی انسان» نیز می‌توان یاد کرد، نظریه شهید مطهری است. (17)

 


دگرگونی و مسأله انتظار
گفته شد که این «محتوای باطنی» و به عبارتی فطرت پاک و بی آلایش و نوگرای آدمی است که سهم مهمی در دگرگونی‌های اجتماعی داشته و باعث و بانی اکثر تحولات اجتماعی و تاریخی است. البته عوامل دیگر نیز دخالت دارند، اما نه به اندازه عقیده و باطن انسان. مسأله انتظار وظهور منجی و مصلح بشر را نیز می‌توان از دیگر عوامل تحول اجتماعی و تاریخی دانست. این مسأله نشأت گرفته از دین و اعتقادات مذهبی انسان است، لذا این موضوع از دیر زمان مطرح بوده و همه ادیان به ظهور منجی و مصلحی در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته‌اند. انتظار در اسلام به ویژه در مذهب تشیع از جایگاه والا و عظیمی برخوردار است. شیعه بنا به روایات رسیده از پیامبر اسلام و ائمه (علیهم السلام) بر این عقیده است که در مقطعی از تاریخ زندگی بشر منجی نهایی و قائد جهانی ظهور خواهد کرد و حکومت واحد جهانی را بر اساس احکام الهی در زمین برپا خواهد ساخت. البته آیات قرآن بر این نکته تصریح دارند که آینده از آن پارسایان و شایستگان است و آنان هستند که وارثان زمین‌اند. از جمله آیه 105 سوره انبیا است:
«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر، ان الارض یرثها عبادی الصالحون»، در زبور داود، از پس ذکر «تورات» نوشته‌ایم که سرانجام زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند.
امام باقر(ع) می‌فرماید: این بندگان شایسته که وارثان زمین می‌شوند، اصحاب مهدی هستند، در آخر الزمان. (18)
اصل انتظار، که شیعه هم (آن هم با خصوصیات و ویژگی‌های خاص)‌به آن معتقد است،‌ از بالاترین عبادت‌ها شمرده شده است. اما این که حقیقت انتظار چیست؟ و کدام انتظار مورد اشاره ائمه (علیهم السلام) قابل توجه است؟
انتظار، عامل سازندگی و تحرک و تعهد است و جامعه را به طرف کمال نهایی پیش می‌برد و راه را برای ظهور مصلح کل هموار می‌سازد. اما گاهی، برخی افراد انتظار را به گونه‌ای معنا می‌کنند که جز ضعف و تسلیم و ویرانگری و اسارت بخشی، ‌مفهومی نخواهد داشت. در زیر به بررسی این دو بینش درباره انتظار، که باعث به وجود آمدن دو نوع دگرگونی در سطح اجتماعی می‌شوند، می‌پردازیم:
1ـ انتظار منفی
انتظاری است ویرانگر و مخرب که بازدارنده و فلج کننده است وجامعه را به طرف انحطاط و سقوط می‌کشاند. هستند افرادی که خیال می‌کنند انتظار یعنی دست روی دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن. در نظر اینان هر اصلاحی محکوم به شکست است و گناه و فساد و ظلم و تبعیض و حق‌کشی، راه را برای ظهور منجی بشریت باز می‌کند. بدیهی است این گونه انتظار، ‌عاملی است برای توجیه ستم‌ها و فسادها و حق‌کشی‌ها و بی‌عدالتی‌ها‏، مسئولیت‌گریزی و مسؤولیت ستیزی و پشت کردن به انسان و بشریت. بر اساس چنین برداشتی اگر جامعه‌ای در اوج عزت و اقتدار هم باشد، به ذلت و فلاکت گرفتار می‌شود. ساده اندیشان و بیمار دلان، گمان برده‌اند که فسق و فجور،‌زور و استبداد، جهل و گمراهی، رکود وجمود، سکون و سکوت و پژمردگی و افسردگی عاملی است در تسریع حرکت بشری که با قیام جهانی، به رهبری مصلح کل، به نهایت و اوج خود خواهد رسید و آن جاست که حکومت جهانی واحد پدیدار خواهد شد و صلح و عدالت همه جا را فرا خواهد گرفت.
2ـ انتظار مثبت
این نوع انتظار،‌ انتظاری تعهدآور و تحرک بخش است. انتظاری است که انسان را از سکون و سکوت می‌رهاند و به حرکت وادار می‌کند.
لازمه انتظار، ساقط شدن تکلیف از آدمی نیست.تکالیف در جای خود محفوظ و ثابت‌اند. و همه موظف به اجرای این وظایف‌اند. لازمه انتظار، به کارگرفتن تمامی نیروها و کوشش بی‌دریغ به سوی امر مورد انتظار است، نه تعطیل کردن تکالیف و قوه تفکر و جسم و دست روی دست گذاشتن به امید این که مصلحی خواهد آمد و نظام جهان را دگرگون ساخته و بشر را از نیستی و بدبختی نجات خواهد داد. در روایات وارد شده است که در زمان ظهور امام زمان(عج) گروهی زبده به ایشان ملحق می‌شوند.(19)
روشن است که این گروه ناگهانی خلق نمی‌شود، بلکه در عین ظلم و فساد،‌ زمینه‌هایی وجود دارد که چنین گروهی ورزیده و آماده پرورش یابند. نخستین فایده انتظار، حفظ آمادگی برای نبرد نهایی و کوشش و تلاش برای رسیدن به هدف است. امام خمینی (ره) «انتظار فرج» را «انتظار قدرت اسلام» می‌داند. چنین انتظاری است که بالاترین عبادت‌ها است. چرا که به انسان حرارت و شوق، تحرک و جوشش، مسؤولیت و تعهد، عشق و امید و عزت و سرافرازی می‌دهد. در یک کلام انتظار مثبت، اعتراض به وضع موجود است برای حرکت به وضع مطلوب ونهایی.
شاخص‌های رشد جوامع اسلامی
رشد، یعنی «لیاقت و شایستگی نگهداری و بهره‌برداری از امکانات و سرمایه‌هایی که در اختیار انسان قرار داده شده است.»(20) و در اصطلاح مقابل«سفاهت» است. آدم رشید،‌ آدمی است که سفیه نیست و این با عقل تفاوت دارد. عقل مقابل جنون است(21) ممکن است فردی عاقل باشد،‌ ( یعنی مجنون نباشد) اما لیاقت مسؤولیتی که بر دوشش نهاده شده است را نداشته باشد. حال جامعه‌ای که منتظر مصلح جهانی و موعود نهایی است، باید انتظارش مثبت باشد. افرادش ابتدا رشد یابند،‌ (لیاقت و شایستگی پیدا کنند) تا مسؤولیتها و وظایفی که به آنان واگذار می‌شود، به نحو احسن انجام دهند. اینک نگاهی داریم به شاخص‌های یک جامعه اسلامی رشد یافته، که در انتظار خلیفه حق و ولی مطلق است. آن چه در ابتدا قابل ذکر است این است که: شناخت صحیح سرمایه‌های مادی و معنوی، نیازها، مشکلات، ‌موانع، امکانات و نیروهای موجود، رکن اول و شرط نخست رشد یافتگی است. در مرحله بعد،‌قدرت، لیاقت، شایستگی وتوانایی نگه داری و بهره‌برداری از امکانات و سرمایه‌های موجود است. دیگر علایم رشد یافتگی یک جامعه عبارتند از:
1ـ رشد اسلامی، یعنی مسؤولیت شناخت، حفظ و نگهداری و بهره‌برداری از معارف اسلام به عنوان سرمایه‌ای غنی، و ادای مسؤولیت در برابر آن، و اجرای دقیق مقررات و قوانین دینی.
2ـ رشد کمی و کیفی آموزش و پرورش، ‌آموزش باعث آگاهی بخشی است که یک رکن رشد است،‌ پرورش هم باعث توانایی بخشی است که رکن دوم رشد است.(22) این دو رکن به عنوان دو بازو و دو بال همدیگر را در پرواز به سوی پیشرفت و تکامل، یاری می‌رسانند.
3ـ شناخت مقتضیات زمان و مکان، یعنی شناخت زمان و مکان و درک درست آن دو، ‌در واقع شناختن وضع موجود که پیش شرط آینده نگری است.
4ـ آینده نگری، یعنی سوار شدن بر زمان و هدایت و رهبری آن بر اساس قواین و سننی که بر زمان و تاریخ حاکم است. در واقع آینده را دیدن وبرای آن برنامه‌ریزی کردن و برنامه داشتن.(23)
5ـ توجه به مسؤولیت، یعنی توجه به وظایفی که بر عهده انسان گذاشته شده است، از جانب شرع یا جامعه.
6ـ توجه و احترام به اندیشمندان و عالمان، شک نیست که دانشمندان ذخایر و سرمایه‌های معنوی هر جامعه‌ای به شمار می‌روند. شناخت و افتخار به آنها از علایم مثبت رشد یک اجتماع اسلامی است.
7ـ توجه به بناها و آثار تاریخی ملی ـ اسلامی، ‌آثار تاریخی هر ملتی، میراث فرهنگی و تمدن آن ملت را تشکیل می‌دهد. آگاهی نسبت به سرگذشت و تاریخ خود و حفظ و نگهداری و بهره‌برداری از امکانات تاریخی، از علایم رشد مثبت است.
8ـ اطلاع از اوضاع جهان اسلام و مسلمانان، یک جامعه زنده از سرگذشت‌های دردناک اعضای خویش بی خبر نمی‌ماند، همچنانکه بی تفاوت هم نمی ماند، (24)
9ـ انتشار کتاب و مطبوعات، تولیدات فرهنگی به میزان وسیع به همراه حفظ کیفیت ا زعلایم رشد جامعه اسلامی است.
10ـ استفاده درست از فکر و اندیشه، ‌یعنی مصرف به جای،‌ اندیشه و فکر واستفاده از آن در کارهای پرخیر و پرفایده.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   19 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله سرنوشت‌سازترین دگرگونی جهان

دانلود مقاله شباهت زندگی با فوتبال

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله شباهت زندگی با فوتبال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

شباهت فوتبال به زندگی از آن کلیشه‌هایی است که لابد بارها و بارها شنیده‌اید حتی برای مثال، امیر حاج‌رضایی، کارشناس شناخته شده فوتبال پا را فراتر می‌گذارد و مدام در میزگردهای فوتبالی می‌گوید: «فوتبال زندگی نیست، چیزی فراتر از آن است.» ا

 

شباهت فوتبال به زندگی از آن کلیشه‌هایی است که لابد بارها و بارها شنیده‌اید حتی برای مثال، امیر حاج‌رضایی، کارشناس شناخته شده فوتبال پا را فراتر می‌گذارد و مدام در میزگردهای فوتبالی می‌گوید: «فوتبال زندگی نیست، چیزی فراتر از آن است.» اما واقعا هست؟! فارغ از این کلیشه، هیچ‌وقت شده وارد جزئیات شوید و به شباهت‌های فوتبال و زندگی فکر کنید؟ الان هم لازم نیست به مغزتان زحمت بدهید، چون ما این کار را برای‌تان کرده‌ایم و فقط زحمت خواندنش با چشم‌های شماست. برای این کار کلی گشتیم و یک روانپزشک فوتبالی پیدا کردیم. با دکتر حامد محمدی کنگرانی روانپزشک، که خودش یک فوتبال‌دوست واقعی است، ساعت‌ها درباره فوتبال و زندگی حرف زدیم و حالا این گزارش از نگاه یک روانپزشک، فوتبال را تماشا می‌کند! فوتبال واقعا شبیه زندگی است؟ خودتان بخوانید.

 

گاهی یک پاس غلط سرنوشت شما را عوض می‌کند!
همیشه باید این را بدانیم که ما از جز به کل می‌رسیم. ما نباید هدف را خوشبخت شدن بگذاریم باید از کوچک‌ترین چیزها شروع کرد مثلا از یک خواب آرام شبانه می‌توان کم‌کم به موفقیت شغلی رسید. در مورد اشتباهاتی که در زندگی می‌کنی هم همین است گاهی اشتباه کوچکی سلسله اشتباهات بعدی را آغاز می‌کند و ادامه می‌دهد و در نهایت به نقطه‌ای می‌رسیم که با توجه به اشتباه کوچک اولیه فاجعه‌بار بودنش باور کردنی نیست! هرچند ما ناگزیر از انجام اشتباه هستیم اما باید بدانیم اشتباهات کوچک گاهی نتیجه بازی و گاهی تمام سرنوشت ما را عوض می‌کنند! همان‌طور که گاهی در فوتبال یک پاس ساده که به اشتباه به جای بازیکن خودی به بازیکن حریف می‌رسد نتیجه یک بازی مهم را کاملا عوض می‌کند.

 

وقتی سه- هیچ عقبی ...
انسان موفق در زندگی مسائل را به درستی تحلیل می‌کند و نیرویش را هم در جایی که جواب نمی‌دهد، صرف نمی‌کند. در مرحله اول تشخیص اینکه کدام مشکل و مسئله قابل حل است و کدام نیست بسیار مهم است و در مرحله بعد وارد کردن ضربه درست و نیروی به اندازه برای برداشتن مانع می‌تواند کارساز باشد.در فوتبال هم مثل زندگی مدیریت بحران وجود دارد شرایطی هست که شخص باید به سرعت تصمیم درست بگیرد و در عین حال ریسک‌پذیر باشد! مثالی برای این مورد همان‌جاست که مربی وقتی می‌بیند سه- هیچ عقب است در یک تصمیم عجیب 3 دفاع را بیرون می‌کشد با این تحلیل احتمالی که یا برنده خواهد شد یا به‌جای سه گل شش گل خواهد خورد!! این ریسک‌پذیری است و مدیرخلاق گاهی برای حل بحران در موقع دفاع، حمله می‌کند!

 

مدیریت با چاشنی انحرافی!
«مسئله»، همان چالش‌های معمول زندگی است! یعنی در وضعیتی هستید که بحرانی نیست اما نیاز به این است که درست عمل کنید تا در آینده با بحران مواجه نشوید. به‌طور مثال حضور دکتر خانم برای تیم فوتبال چلسی یک ترفند مدیریتی است برای اینکه تمرکز رسانه‌ای و حرفه‌ای را به جای اصل مسئله به فرع بکشاند تا مربی تیم چلسی (مورینیو) کاری را که دوست دارد در پشت پرده با استفاده از انحراف اذهان عمومی و مطبوعات و حتی همکارانش با آرامش و زیرکی از پیش ببرد! و این مدیریت هوشمندانه مسئله است در زندگی هم باید برای حل مسائل پیش رو و خلاق بود.

 

بین دو نیمه زندگی ...
بین دو نیمه زندگی جایی است که شما می‌ایستید و اشتباهات خودتان را بررسی می‌کنید و باتجزیه و تحلیل اشتباهات تصمیمات تازه می‌گیرید، البته بسیاری از اشتباهات قابل جبران نیستند بلکه فقط می‌شود تکرارشان نکرد و تجربه آموخت!
با این تعبیر، ایرانی‌ها هر سال موقع سال تحویل بین دو نیمه دارند و تصمیم می‌گیرند اشتباهات سال قبل را تکرار نکنند و حال‌شان را به اصطلاح نو کنند و متحول شوند.

 

تصمیم دقیقه 20 را دقیقه 80 نگیر!
در فوتبال تصمیم‌گیری درست و به‌خصوص سر وقت مناسب خودش بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است. وقتی شما تصمیمی را که در دقیقه 20 بازی باید می‌گرفتید در دقیقه 80 بگیرید به دردی نخواهد خورد و نتیجه بازی تحت تاثیر این اهمال به احتمال زیاد عوض خواهد شد! معادلش برای زندگی این است که شما وقتی مشکلاتی دارید که برای‌تان قابل تحمل نیست با مشاوره درست باید در زمان مناسب و قبل از اینکه مشکل مورد نظر تمام زندگی‌تان را نابود کند برای حل آن تصمیم بگیرید وقتی که به‌طور مثال 25 سال با یک شیوه غلط و فرساینده به زندگی ادامه دادید دیگر هر تصمیم درستی هم که بعد از این بگیرید در این مورد به دردتان نخواهد خورد!

 

فوتبال و زندگی
نمی دونم تا الان به شباهت و البته تفاوتهای یک بازی فوتبال با زندگی ما انسان ها توجه کرده اید یا نه.اما شاید بشه به جرعت گفت که این دو به اندازه ی دو تا انسان دو قلو با همدیگر تشابه دارند،و البته همانطوری که دو تا انسان دو قلو با همدیگر تفاو تهای دارند،زندگی ما انسان ها و بازی فوتبال هم خالی از این تفاوت نمی باشد.
بیاید قبل از هر چیزی به تجزیه و آنالیز این دو بپردازیم.اول از بازی فوتبال شروع می کنیم.

 


فوتبال:
یه بازی است که در آن دو تیم اجرای آن را بر عهده دارند.دو تیمی که 11 نفر بازیکن در درون زمین دارند و تعدادی هم به عنوان کادر فنی،از روی نیمکت بازی آنها را مدیریت و راهنمایی می کنند.البته درصد بسیار زیادی از این مدیریت در خارج از مستطیل سبز بازی صورت می گیرد.
حالا برسیم به هدف:
هدف هر تیمی از انجام این بازی ،مثل تمام بازی های دیگر،رسیدن به پیروزی و موفقیت و ارتقای رتبه و جایگاه خودش در جدول بازی ها می باشد.(درست مثل هدف از انجام زندگی).
حالا قوانین:
برای هرچه بهتر انجام شدن این بازی جذاب،یک سری قوانین بر این بازی حاکم است و تعدادی از آنها عبارتند از:
1-دادن کارت زرد و قرمز:
که اگر بازیکنی دست به خطا بزند، با توجه به شدت خطای انجام شده با این کارت ها جریمه می شود.
2-گرفتن آفساید:
که اگر بازیکنی زمانی که توپ برای او ارسال می شود،از خط دفاعی تیم مقابل جلوتر باشد،محکوم به افتادن در تله ی آفساید می شود و بازی توسط داور بازی متوقف می شود.

 


3-اگر گل نزنی گل می خوری:
یکسری قوانین نانوشته شده در فوتبال وجود دارد،که این قانون یکی از آنها می باشد و شاید جالبترین قانون،در بین تمام قوانین حاکم بر بازی می باشد.
4- زمان:
زمان هم یکی از قوانین این بازیست که 90 دقیقه می باشد.
البته همانطوری که می دانید،اجرای همه ی قوانین حاکم بر این بازی توست داور بازی صورت می گیرد و حرف اول و آخر را قاضی بازی می زند.
و حالا به زندگی بپردازیم:
زندگی:
آیا تا به حال به زندگی فکر کرده اید،که این زندگی ایی که شب و روز از اون حرف می زنیم چیه؟هدف از انجام اون چیه؟چه قوانینی بر اون حاکمه و چه کسی در اون کار قضاوت رو انجام میدهد؟نه آیا واقعا تا به حال به این چیز ها توجه ای کرده اید ؟
زندگی:
اجازه می خوام که برای شرح چیستی اون به یه شعر زیبا اشاره کنم:
"زندگی صحنه ی یکتای هنرمنی ماست هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد"
زندگی یه جریانه،که با به دنیا آمدن ما آدم ها صورت می گیرد و به جریان می افتد، و با مرگ،به مرحله ای جدید تر و کامل تر وارد می شود(درست مثل بازی فوتبال که به پایان می رسد و دوباره با بازی بعدی وارد یک مرحله ی جدیدتر می شود)
"ما انسانها ما بین تولد و مرگ یه خط فاصله ای داریم ،که آن را زندگی می نامیم"
حالا واقعا هدف از اجرای زندگی چیست؟
هدفی کاملا متشابه با هدف بازی فوتبال،که چیزی جز رسیدن به پیروزی و موفقیت نمی باشد.
تا به حال زیاد این حرفو از پدر و مادرامون شنیدیم که می گن:
"از زمانی که تونستم دست چپ و راستمو از هم تشخیص بدم،تمام تلاشمو برای خوشبخت شدن خودم و خانواده ام صورت دادم و...."و حرفهایی از این قبیل.
پس همانطوری که می بینید،هدف،"ایجاد شرایط مناسبی برای رسیدن به خوشبختی و موفقیت است".رسیدن به موفقیتی(پول و ثروت،علم و دانش،خانه،اتوموبیل،شغل،سفر به کشورهای خارجی و ....)که ارتقای سطح زندگی ما به آن وابسته است.
حالا برای رسیدن به موفقیت یه سری قوانین وجود دارد که شاید مهمترین آنها عبارت باشند از:
1-گرفتن آفساید:
می دانید که یکی از ساده ترین گل ها در زمین فوتبال گلی است که مهاجم با تیزهوشی می تواند از خط دفاعی تیم مقابل بگذرد و با تک به تک شدن با دروازه بان توپ را وارد دروازه کند و به موفقیت برسد.
حالا اگه ما آدم ها هم بتونیم به موقع از خط دفاعی شکست ها و مشکلات بگذریم(باید از خط دفاعی مشکلات و شکست ها گذشت نه آنها را نادیده گرفت)،می توانیم به موفقیت برسیم.
پس یادتون نره که باید از خط دفاعی شکست ها و مشکلات گذشت نه اینکه جلوتر از آنها ایستاد و سعی کرد که بدون گذشتن از آنها،به موفقیت رسید."پس برای رسیدن به موفقیت باید از سختی ها گذشت،نه اینکه سعی کرد که جلوتر از آنها قرار داشت و آنها را نادیده گرفت."
2-گرفتن کارت زرد(اخطار)و کارت قرمز(اخراج):
حالا اگه بخواهیم از زندگی خودمان در برابر مشکلات دفاع کنیم،باید برای رسیدن به هدف،بدون خطا کردن پیش برویم.
یعنی اگر بخواهیم برای دفاع و حمله،خطا کنیم(سر اینو اون کلاه بگذاریم،دروغ بگیم،خبرچینی کنیم،گناه کنیم،...)و به نوعی برای رسیدن به موفقیت به هر وسیله ای متکی بشویم،داور بازی(خداوند)با توجه به شدت خطای صورت گرفته، یا به ما اخطار می دهد(با شکستی مواجه می کند)یا ما را از صحنه ی زندگی و رسیدن به موفقیت اخراج می کند.
3- اگر گل نزنی گل می خوری:
یعنی چه؟یعنی اینکه اگر از موفقیت های کوچکی که در راه رسیدن به موفقیت اصلی برای ما بدست می آید،بهره ای نجوییم هیچگاه به موفقیت اصلی نمی رسیم.
"پس در راه رسیدن به هدفت هیچ چیز را نادیده مگیر"
همانطوری که در بازی فوتبال اگر یک تیم از کاشته ای که بدست می آورد و یا اگر از پنالتی ایی که برای گل زدن نسیبش می شود،استفاده ای نکند،گل می خورد(با شکست مواجه می شود و یا به موفقیت کامل نمی رسد)،اگر هم گل نخورد،جای حسرت آن تا ابد باقی است.
پس،از همه ی موفقیت های کوچک، در راه رسیدن به موفقیت های بزرگ،استفاده کرد.
4- زمان:
یه چیزی که باید خیلی خیلی به اون بها داد زمان است.":ما تا ابد زنده نیستیم"،پس باید با توجه به شرایط زندگیمون از قبیل نوع کار،میزان درآمد،جنس،کشور،آب و هوا،شرایط اقتصادی خود و جامعه و...،یک محدوده ی عمر برای خود در نظر بگیریم(مثلا 70 سال) و با توجه به همین محدوده برای رسیدن به موفقیت ها و اهداف برنامه ریزی داشته باشیم.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شباهت زندگی با فوتبال

دانلود مقاله اسماء الهی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله اسماء الهی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

یکی از مسائل مهم اعتقادی و کلامی پس از اثبات هستی خداوند، ارائه یک تصویر مفهومی از چگونگی هستی باریتعالی است (بطوری که مستلزم محدودسازی خداوند متعال نباشد). این بحث از مباحث ضروری و بنیادین در حوزه دین پژوهی و از مسائل مشترک علوم کلام، فلسفه و عرفان است و هر یک از این علوم ازمنظر خاص خود به تشریح و تبیین این مسئله پرداخته اند. در طول تاریخ اندیشه دینی نیزبحث از اوصاف و اسماء الهی بخش عظیمی از محتوای علوم دینی را به خود اختصاص داده است، چرا که این سوال همیشگی ذهن بشر بوده است که آیا در قالب مفاهیم و الفاظ متداول انسانی، می توان خدا را شناخت و درباره او سخن گفت. علاوه بر مباحث مفصل وبسیار جامع در حوزه دین پژوهی کلاسیک (عرفان، فلسفه و کلام)، امروزه نیز این بحث یکی از مباحث روز علوم دینی و از جمله کلام جدید (چه در کشور خودمان و چه در غرب) است. مباحث ما در این مقالات بیشتر صبغه کلامی دارد. لازم به ذکر است که در بیشتر کتب کلامی بحث اسم و بحث صفت در هم ادغام شده و تحت یک عنوان مورد بحث قرار گرفته است. غالبا در اینگونه موارد اسم و صفت مترادف به کار می رود ( گاهی نیز تفاوت هایی بین آن دو گذاشته می شود). در عرفان، میان اسم و صفت تفاوت و تمایز گذاشته می شود.

 


در آیات و روایات بسیاری به اسما و صفات الهی اشاره شده است؛
1. «وَللّهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَآئِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» ( اعراف / 180).
2. «قُلِ ادْعُوا اللّه اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمنَ اََیّا مَّا تَدْعُوا فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنی» (اسراء/110).
3. «اللّه لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنی» (طه / 8).
4. «هُوَ اللّه الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنی» (حشر / 24)
و ...
آیات فراوان دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که بر اسما و صفات الهی تاکید دارد. با وجود این همه تاکید، هر انسان متدینی باید در این زمینه مطالعه و مداقه نماید. در روایات اهلبیت (علیهم السلام) نیز بیانات مختلفی در باره صفات الهی وارد شده است که به ما در فهم این بحث کمک می کند.
گاهی در برخی از متون دینی و روایات با بیاناتی مواجه می شویم که دلالت بر نفی صفات از خداوند متعال دارند. مثلا حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند:
«و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة» (نهج البلاغه، خطبه 1 )
«و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة» (نهج البلاغه، خطبه 1) حضرت در این بیان صریحا بیان می کنند که کمال اخلاص برای خدا، نفی صفات از اوست زیرا که هر صفتی غیر از موصوف و هر موصوفی غیراز صفت است. این بیان حضرت (ع) دلالت دارد که خداوند متعال اصلا صفت ندارد، ولی با توجه به سخنان دیگری که حضرت در این زمینه دارند، می توان مقصود این بیان را فی صفاتی دانست که دلالت بر محدودیت و نقص می کند
حضرت در این بیان صریحا بیان می کنند که کمال اخلاص برای خدا، نفی صفات از اوست زیرا که هر صفتی غیر از موصوف و هر موصوفی غیراز صفت است. این بیان حضرت (ع) دلالت دارد که خداوند متعال اصلا صفت ندارد، ولی با توجه به سخنان دیگری که حضرت در این زمینه دارند، می توان مقصود این بیان را فی صفاتی دانست که دلالت بر محدودیت و نقص می کند. هر گونه صفتی که مستلزم محدودیت و تناهی در ذات الهی باشد منتفی است. زیرا در احادیث دیگر می بینیم که این مطلب بطور صریح بیان می شود و تنها صفاتی که دلالت بر محدودیت داشته باشند نفی می شوند. احادیث بسیاری در این زمینه وجود دارد و ما تنها به برخی از آنها اشاره می کنیم: «لم تحط به الصفات فیکون بادراکها ایاه بالحدود متناهیا» (شیخ صدوق، التوحید، قم، منشورات جامعة المدرسین، باب 2، ح 27). در این حدیث تاکید بر نفیصفاتی است که دلالت بر محدودیت خداوند کنند. صفات بر خداوند محیط نیستند که باعث محدود شدن خداوند شوند. و یا در ادمه می فرماید: «سبحانه و تعالی عن الصفات فمن زعم ان اله الخلق محدود فقد جهل الخالق المعبود» (شیخ صدوق، التوحید، باب 2، ح 27) او از صفات منزه و متعالی است. پس کسی که گمان برد اله مخلوقات محدود است آفریننده معبود را نشناخته است. احادیث بسیار دیگری نیز وجود دارد که موید این مطلب است که نمی توان بطور کلی صفات را از خداوند نفی کرد. 1
به نظر می رسد شناخت ذات الهی جز از طریق شناخت اسما و صفات او غیرممکن است. قدرت خدا، علم خدا، فاعلیت خدا و ... از صفات الهی شمرده می شوند. همانطور که گفتیم، بحث از اسما و صفات از نظر رتبه متاخر از بحث اثبات خداوند است.

 

 

 

علامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:
«وقتی ماچشم خود را گشوده، به جهان هستی نظر می افکنیم نخست خود و سپس نزدیک ترین امور به خود را... درک می کنیم؛ لکن ما خود و همچنین قوا و افعال خود را نمی بینیم، مگر مرتبط به غیر. پس حاجت، اولین چیزی است که انسان آن را مشاهده می کند و آن را در ذات خود و در هر چیزی که مرتبط با او و قوا واعمال اوست و همچنین در سراسر جهانِ بیرون از خود، می بیند و در همین اولین ادراک به وجود ذاتی حکم می کند که حوائج او را برمی آورد، و وجود هر چیزی به او منتهی می شود، و آن، ذات خدای سبحان است. [اثبات وجود خداوند] ... در قدم دومی که در این راه برمی داریم، ابتدایی ترین مطلبی که به آن برمی خوریم این است که ما در نهاد خود چنین می یابیم که غایت وجود هر موجودی آن حقیقت است و وجود هر چیزی از اوست، پس او مالک تمام موجودات است؛ زیرا اگر واجدِ آن نباشد نمی تواند آن را بغیر خود افاضه کند... پس او دارای همه کمالاتی است که ما در عالم سراغ داریم، از قبیل حیات، قدرت، علم، شنوایی، بینایی، رزق، رحمت، عزت و امثال آن، و در نتیجه او حی، قادر، عالم، سمیع و بصیر است، چون اگر نباشد ناقص است، حال آن که نقص در او راه ندارد. و همچنین او رازق، رحیم، عزیز، محیی، ممیت، مبدی ء، معید، باعث و امثال آن است، زیرا که رزق، رحمت، عزت، زنده کردن، میراندن، ابداء، اعاده و برانگیختن کار اوست... این راه ساده ای است که ما برای اثبات اسماء و صفات خدای تعالی طی می کنیم» (علامه طباطبایی، المیزان، ج8، ص350-349)
بنابراین، ما با دیدن هر صفتی از صفات کمال در جهان، بطور عقلی پی می بریم که خداوند واجد آن صفات است. اما سوالات کلامی مهمی درباره اسماء و صفات الهی، نحوه شناخت ما از آنها و نسبت آنها با ذات الهی وجود دارد. اسما و صفات به چه معنا هستند؟ آیا همانطور که ما انسان ها خودمان را به برخی صفات متصف می کنیم، به همان معنا خداوند را به صفات الهی متصف می کنیم؟ رابطه اسما و صفات با ذات الهی چیست؟ آیا صفات عین ذات هستند؟ و .... از میان متکلمان اهل سنت، معتزله منکر صفات الهی هستند و ذات الهی را نایب مناب صفت دانسته اند و در مقابل، متکلمان اشعری به زیادت صفات بر ذات معتقد بودند. در مقالات پیش رو تلاش می کنیم بطور خلاصه به این سوالات پاسخ دهیم و نظر متکلمان شیعه را بیان کنیم.

 

اسماء الهی از نگاه عرفانی امام خمینی
بی تردید یکی از اساسی ترین و ضروری ترین بحثها، در حوزه دین پژوهی، مسأله شناخت حق سبحانه و اسماء حسنای اوست. و از آنجا که بحث از اسماء حق سبحانه، محور اصلی و اساسی همه علوم الهی نظیر کلام، فلسفه و عرفان و مانند آن است، لذا هر کدام از آنها از منظر خاص خود به تشریح آن پرداخته و حقایق ظریف و مهمی در این زمینه ارائه نموده اند، گرچه آن حلاوت و ظرافتی که در این باره در عرفان اسلامی وجود دارد، در هیچ جای دیگر نمی توان یافت.
و از آنجا که ره آورد فکری فقیه مجاهد، حکیم ژرف اندیش و عارف نکته آموز، حضرت امام خمینی در احیاء معرفی و نشر معارف الهی در حوزه های مختلف فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی، پرجاذبه، گویا، آموزنده و مؤثر است، به این سبب طرح شناخت اسماء از نگاه عرفانی آن بزرگ مرد اندیشه و عرفان، ضرورت انکارناپذیر داشته و در نشر حقایق توحیدی، تأثیری بسزا خواهد داشت، بخصوص این که این گونه معارف الهی بیشتر از مسائل و موضاعات دیگر مهجور بوده، و در پرتوی اندیشه آن عارف حماسه آفرین شانس ظهور و اظهار پیدا کرده و زمینه طرح، پژوهش و نشر آن فراهم شده است. اینک در این مقاله به جلوه ای از ره آورد عرفانی حضرت امام خمینی، درباره اسماء الهی اشاره می شود.
مفهوم عرفانی اسم الهی
یکی ازمباحث کلیدی در شناخت اسماء الهی (از نگاه امام خمینی) بحث تعریف مفهوم عرفانی اسم الهی است. حضرت امام براساس مبانی عرفان در این باره می فرماید: «اسم الهی عبارت است از ذات یا صفتی معین از صفات، و تجلی از تجلیات مثلاً
هرگاه ذات حق سبحانه با صفتی معین تجلی کند اسمی از اسماء آن پدید می اید مثلاً از تجلی خداوند با رحمت واسعه او، اسم «الرّحمن» پدیده آمده و از تجلی او با رحمت خاصه کمالی، اسم «الرحیم» ظاهر شده است. و از تجلی حق با وصف انتقام، اسم «المنتقم» ظهور یافته است.
و در جای دیگر نیز آورده اند: «اسم، عبارت است از ذات، که به تعین خاصی متعین شده و منشأ اثر گردیده باشد.
و نیز می فرمایند: «اسم علامت است و این علامت یک شناسایی است، اسماء خدا هم علامتهای ذات مقدس اوست، و آن قدری که بشر می تواند به ذات مقدس حق تعالی اطلاع ناقص پیدا کند، از اسماء حق است.
بنابراین اسماء الهی از منظر عرفانی حضرت امام عبارت از تجلیات ذات حق سبحانه و ظهورات وجودی اوست. و این معنا برای اسم الهی بر مبنایی استوار است که بزرگان اهل عرفان به تفصیل درباره آن بحث کرده اند. از آن میان عارف کاشانی در این باره گفته است: «اسم در اصطلاح عرفا از سنخ لفظ نیست، بلکه عبارت است از خود ذات، وقتی با صفت خاص وجودی ماند علیم، قدیر، قدوس، سلام و مانند آن در نظر گرفته شود.»[75] و یکی دیگر از بزرگان نیز گفته است: «اسم الهی عبارت است از ذات حق سبحانه به لحاظ تقیدس یعنی ذات، هر گاه موصوف به صفت معین در نظر گرفته شود اسم نامیده می شود مانند «الرحمن» که ذاتی دارای رحمت است، «قهّار» که ذات دارای قهر است»[76] و حکیم سبزواری درباره اسم الهی می گوید: «اسم نزد عرفا عبارت از حقیقت وجود است، هنگامی که با تعین صفاتی در نظر گرفته شود یا با تجلّی خاص از تجلیات الهی ملاحظه گردد.»[77] از بررسی مجموع ره آورد اهل معنا بدست می اید که تقریباً همه آنها با تعبیرات مشابه درباره تعریف اسم الهی اتفاق نظر دارند.
نکته ای که در این بحث باید اشاره شود، تفاوت اسم و صفات الهی است. اهل نظر بر آنند، که هستی را بی هیچ گونه تعین، مسمّی، و بشرط تعین اسم؛ و خود تعین را صفت می گویند.
و همچنین گفته شده که تفاوت بین اسم و صفت مانند تفاوت عرضی و عرض یا فعل و صورت است مثلاً ناطق اگر بشرط شیء لحاظ شود عرضی بوده و قابل حمل نیست. اسماء و صفات الهی نیز چنین است، مثلاً عالم و قادر، سمیع و بصیر را اسم؛ و علم، قدرت،
سمع، و بصر را صفت گویند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اسماء الهی