اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله حضرت مهدی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله حضرت مهدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 


سالهاست که در برابر غفلت بشر نسیمی وزیدن گرفته است که برای درک لحظات فرحبخش آن می بایست در معرض آن
قرار گرفت و همگان را بدان دعوت کرد، به عبارت زیبای انجیل :کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید، مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید. (لوقا-12: 40-35) وزش این نسیم را همگان احساس
می کنند حتی آنان که تداوم آن را قرین با به هم ریختگی بساط شعبده و دروغ و سلطه خویش می دادند.
"موعود ادیان " نه یک پندار و یک خرافه و نه حاصل و محصول روزگار سخت زندگی وعکس العمل های روانی و احساسی، بلکه واقعیتی است که ریشه در جان انسان دارد. همواره دشمنان بشر و استعمارگران و سرمایه داران طالب قدرت و سیطره، سعی در نفی و انکار ایده "انتظار فرارسیدن روز مقدس ظهور موعود ادیان" و لوث کردن این امر با مفروضاتی بی پایه و اساس کرده اند تا حقیقت و واقعیتی بزرگ و انسان ساز را خرافه ای ضعیف جلوه گر سازند و از این طریق امکان ادامه ی حیات و سیطره ی خود را فراهم نمایند.
اگر بخواهیم عصاره ی تمام آراء موجود درباره ی >منجی و موعود ادیان < و آنچه را که جملگی منتظران موعود بر آن متفق اند، در چند کلمه خلاصه کنیم جز این سه امر بدست نمی آید: رویکرد معنوی به عالم؛ عدالت فراگیر؛ و کوتاه شدن دست ابلیس از همه ی ساخت های فکری، فرهنگی و مادی حیات انسان. این سه امر امروزه در وجود انسانها مبدل به آرزو و میل گشته است.امروزه ذهنیت بشر، آماده است که بفهمد، بداند و یقین کند که انسان والایی خواهد آمد و بشریت را از زیر بار ظلم و ستم نجات خواهد داد.
ای قلم درحرفهایت اثری نیست برای من از آشنا خبری نیست
ای خدااین جمعه هم آمد ورفت از یوسف فاطمه خبری نیست
مهدویت در شیعه :
در روایت آمده است که امام زمان (عج) فاصله‌های طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد. در روایت داریم که در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنه‌ای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتی است که ما به آن معتقدیم و همة ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ کس به اندازة شیعه، راجع به آن جامعة آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته‌ است. و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشته‌اند. شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز می‌داند، روش حکومت او را توصیف کرده است و شاید در هیچ مکتب دیگری چنین نباشد. شما در اُپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را می‌بینید، ولی هیچ جا به اندازة منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرف‌ها، شعارها و نحوة انقلاب و حاکمیتش بحث نشده است. هدف عمدة نظام لیبرال سرمایه‌داری که می‌گوید ما با “مدینة فاضله”سازی و مسیانیزم، با بنیادگرایی دینی، با رادیکالیزم انقلابی، با فوندامنتالیزم و با ایدئولوژی، مخالفیم. و با هر نوع اصول‌گرایی،‌ حتی غیردینی آن مبارزه می‌کند، این است که در افکار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاه‌های شرقی و اسلامی،‌ در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید که عجب!! پس مدرنیتة سرمایه‌داری، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افکار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!! آنها می‌خواهند بگویند که هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. می‌گویند این جا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پائین بیایند. توجه داشته باشید نمی‌گویند که همة بشریت در سطح ما زندگی کنند و امکانات مردم آمریکا را در اختیار داشته باشند. که اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابری‌ها بردارند. چون اگر معنی” جهانی شدن“ این باشد که توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یکسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن که آنان می‌طلبند به معنی” آمریکایی شدن“است؛ جهانی شدن از نوعی که در رأسش، سرمایه‌داران حاکم بر آمریکا باشند و بقیة بشریت، قاعدة آن هرم باشند
در روایت داریم مهدی (عج) با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانی به حاکمیت و عدالت جهانی دست خواهد یافت ایشان با مسیحیان به وسیلة انجیل حقیقی و با یهودیان به تورات حقیقی احتجاج و استدلال می‌کند و برای هیچ کس، عذر و بهانه‌ای نمی‌گذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد می‌شوند و آنها که لجاجت می‌کنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند بود.
پس یک خط در نگاه به آیندة انسان و نگاه به تاریخ است که در غرب، از آن تعبیر به “مسیانیزم و فتوریزم” کردند و آن را با همین کوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یک موجود ذی‌شعور، هدایت می‌شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوش‌‌بین و معتقد است که از پس همة ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها و دروغ‌هایی که به بشرگفته‌اند و می‌گویند، خورشید “حقیقت و عدالت”،‌ طلوع خواهد کرد و خدا، انسان را با ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومی وجود دارد که از طرف تفکر لیبرال و سرمایه‌داری و هژمونی غرب، امروز در دنیا به آکادمی‌ها و دانشگاه‌ها پمپاژ می‌شود و در سطح افکار عمومی دنیا، به زور تبلیغات، القا می‌شود و نفی ایدة “غایت تاریخ” است. وقتی می‌گوییم “غرب”، مردم مغرب‌زمین، مراد نیستند. مردم مغرب‌زمین، آنها که مذهبی و مسیحی‌اند به “موعود”، معتقدند و علی‌رغم همة بمباران‌هایی که علیه فطرت آنان اعمال شده‌ - ولو یک قشر اقلیت در غرب، در آمریکا و اروپا هستند – ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ کرده‌اند. من به یادم می‌آورم که با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از کلیسایی که بسیار معظم و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت کلیسای تودرتو بود، رفتیم در سالن کلیسا یک دختر دانشجوی آمریکایی را دیدم ایستاده، نی می‌زند و اشک می‌‌ریزد، ما رفتیم و شاید ساعتی بعد که برگشتیم این دختر را دیدم که همچنان ایستاده و نی‌ می‌نوازد. صبح یکشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسیدم که تو را چه می‌شود؟ گفت: نذر کرده که در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یکشنبه، تا زنده است، بر در کلیسا، نی‌ بزند. این جامعه‌ای است که معنویت،‌ انسانیت و عدالت را در آن، شبانه‌روز بمباران می‌کنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبی دانشجو، در قلب واشنگتن برنمی‌آیند. پس وقتی از غرب، سخن می‌گویم، منظور من، مردم عادی، ناآگاه و سادة مغرب‌زمین، به خصوص محرومین که حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست. مراد “هژمونی سرمایه‌داری لیبرال” و حاکمیت هسته‌های سرمایه‌داری یهود است که امروزه بر آمریکا و از طریق آمریکا بر دنیا حکومت می‌کنند، همان‌ها که در انتخابات اخیر که مملو از تقلب بود برای انتخاب یکی از این دو نفر، که هر دو هم حافظ منافع آن هستة سرمایه‌داری هستند، خرج مغزشویی افکار عمومی کردند
مهدویت در ادیان اللهی :
انتظار ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى، و امید به آینده و استقرار صلح و عدل جاویدان، امرى فطرى و طبیعى است که با ذات و وجود آدمى سر و کار داشته و با آفرینش هر انسانى همراه است و زمان و مکان نمى شناسد و به هیچ قوم و ملّتى اختصاص ندارد.
از این رو، همه افراد طبق فطرت ذاتى خود مایلند روزى فرا رسد که جهان بشریّت در پرتو ظهور رهبرى الهى و آسمانى و با تأیید و عنایت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات یافته، شور و بلوا در جهان پایان پذیرد و انسانها از وضع فلاکت بار موجود نجات یابند و از نابسامانى و نا امنى و تیره روزى خلاص شوند و سرانجام به کمال مطلوب و زندگى شرافتمندانه اى نایل آیند.به همین دلیل، در تمام ادیان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحى که در آخر الزمان ظهور خواهد نمود و به جنایتها و خیانتهاى ضد انسانی خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانى را بر اساس عدالت و آزادى واقعى بنیان خواهد نهاد سخن به میان آمده و تمام پیامبران و سفیران الهى در این زمینه به مردم با ایمان جهان، نویدهایى داده اند.
در این زمینه، یکى از نویسندگان معروف چنین مى نویسد:
« موضوع ظهور و علایم ظهور، موضوعى است که در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهمیّت خاصّى است. صَرفِ نظر از عقیده و ایمان که پایه این آرزو را تشکیل مى دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشریّت، و طالب تکامل معنوى وقتى که از همه نا امید مى شود، و مى بیند که با وجود این همه ترقّیات فکرى و علمى شگفت انگیز، باز متأسّفانه، بشریّت غافل و بى خبر، روز به روز خود را به سوى فساد و تباهى مى کشاند و از خداوند بزرگ بیشتر دورى مى جوید، و از اوامر او بیشتر سرپیچى مى کند; بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مى شود، و از او براى رفع ظلم و فساد یارى مى جوید.
از این رو در همه قرون و اعصار، آرزوى یک مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خداپرستان وجود داشته است. و این آرزو نه تنها در میان پیروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتى و یهودى و مسیحى و مسلمان، سابقه دارد، بلکه آثار آن را در کتاب هاى قدیم چینیان و در عقاید هندیان، و در بین اهالى اسکاندیناوى و حتّى در میان مصریان قدیم و بومیان و حتّى مکزیک و نظایر آنها نیز مى توان یافت».
آرى! عقیده به ظهور یک مصلح بزرگ آسمانى در پایان جهان، یکى از مسایل بسیار مهمّ و حسّاسى است که نه تنها در آیین مبین اسلام، بلکه در همه ادیان آسمانى، و نه تنها در میان پیروان ادیان و مذاهب بلکه در نزد بسیارى از مکاتب مختلف جهان سابقه دیرین دارد، و تمامى پیروان ادیان بزرگ عالم از مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان گرفته تا پیروان مکتب هاى الحادى، همه و همه بدان عقیده دارند
.علایم و شرایط ظهور :
مقصود از شرایط ظهور ، همان شرایطی است که تحقق روز موعود متوقف بر آنهاست و گسترش عدالت جهانی به آنها وابستگی دارد و می‌توان تعداد شرایط را چهار چیز دانست :
شرط اول : وجود طرح و برنامه عادلانه کاملی که عدالت خالص واقعی را در بر داشته و بتوان آن را در هر زمانی و مکانی پیاده کرد و برای انسانیت سعادت و خوشی به بار آورد وتضمین کننده سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد .
شرط دوم : وجود رهبر و پیشوای شایسته و بزرگ که شایستگی رهبری همه جانبه آن روز را داشته باشد .
شرط سوم : وجود یاران هکار و همفکر و پایدار در رکاب آن رهبر واحد .
شرط چهارم : وجود توده‌های مردمی که در سطحی کافی از فرهنگ و شعور اجتماعی و روحیه فداکاری باشند ، تا در نخستین مرحلة موعود ، گرو‌ه‌های اولیه ، پیرامون حضرت مهدی (عج) را تشکیل دهند .
تفاوت شرایط و علایم ظهور :
1. وابستگی ظهور به شرایط یک نوع وابستگی واقعی و به نشانه‌ها و علایم از جهت کشف و اعلام است .
2. علایم ظهور چند رویداد و حادثه است که گاهی به ظهور پراکنده پدید آمده و تنها ارتباط واقعی میان آنها و ظهور ، تحققشان پیش از ظهور است .
3. لزومی ندارد نشانه‌ها در یک زمان واقع شوند بلکه یک نشان در یک زمان پدید می‌آید و پایان می‌پذیرد و گاهی بصورت تصادفی چند نشانه با هم اتفاق می‌افتند ولی شرایط با یکدیگر مرتبط بوده، و در آخر کار موجب ظهور می‌گردند ، شرایط به تدریج بوجود آمده و آنچه ایجاد می‌شود استمرار یافته از بین نمی‌رود .
4.تمامی نشانه‌ها پیش از ظهور ظاهر گشته و از بین میروند اما شرایط به طور کامل بوجود نمی‌آیند مگر در زمان نزدیک به ظهور یا هنگام وقوع آن و ممکن نیست از بین بروند .
5. علایم (نشانه‌های) ظهور قابل شناسایی است و می‌شود فهمید کدامیک موجود شده و یا نشده است اما شناخت شرایط ساده نیست بدلیل اینکه از وجود تعداد افرادی آزموده و در عین حال با اخلاص در سطح جهان آمار خاصی در دست نیست
فوایدعلایم ظهور:
1.جنبه تشریفاتی و جلیل دارد
2.اعلام خطر و جنگ به دشمنان و ایجاد رعب وحشت در میانشان
3. مژده و بشارت به منتظرین و طالبین وصال جهت تسکین و از بین رفتن ترسشان .
شرایط ظهور :
همان شرایطی که تحقق روز موعود وگسترش عدالت جهانی متوقف برآنهاست:
1- وجود طرح وبرنامه ی عادلانه کاملی که عدالت خالص واقعی را در بر داشته باشد .
2- وجود رهبر و پیشوای شایسته وبزرگ که شایستگی رهبری همه جانبه آن روز را داشته باشد.
3- وجود یاران همکار و همفکر وپایدار در رکاب آن رهبر واحد.
4- وجود توده های مردمی که در سطحی کافی ازفرهنگ و شعور اجتماعی وروحیه فدا کاری باشند تا در نخستین مرحله موعود
گروههای اولیه پیروان حضرت مهدی(عج) را تشکیل مئ دهند.
عقیده به مهدى موعود:
عقیده به مهدى موعود - سلام‏اللَّه علیه - عقیده‏اى است که ادیان آسمانى نوعاً پذیرفته‏اند. شیعه معتقد است در ذیل تاریخ بشر فردى براى اصلاح جهان قیام مى‏کند و در این قیام هم موفق خواهد شد. این عقیده را اهل سنت هم دارند، فقط با این تفاوت که شیعیان رهبر این انقلاب را فرد معینى مى‏دانند که فرزند بلافصل امام حسن عسکرى‏علیه السلام است و در تاریخ 255 یا 256 هجرى متولد شده است و در حال غیبت به سر مى‏برد. اهل سنت مى‏گویند این فرد بعداً متولد مى‏شود. در مورد این عقیده که عقیده بسیار مهمى است، مسائل فراوان است من درباره روزى که حکومت واحد جهانى تأسیس و صالحان وارث زمین مى‏گردند و مسؤولیتى که مسلمانان و مخصوصاً شیعیان در این زمینه دارند و همچنین مسؤولیت سنگین روحانیت شیعه صحبت مى‏کنم.
سخن من در سه قسمت است:
اول: ترسیم و تصویر دورنمایى از حکومت جهانى حضرت مهدى(عج).
دوم: این‏که حضرت چگونه این حکومت جهانى را به دست مى‏آورد و چگونه موفق و پیروز مى‏شود؟
سوم: آیا ما درباره این حکومت مسؤولیتى داریم؟ چه مسؤولیتى؟
قسمت اول
در مورد تصویر و اشاره به وضع حکومت حضرت مهدى(عج)، احادیث فراوانى هست که ویژگى‏هایى را براى این حکومت ذکر مى‏کنند و من به آن اشاره مى‏کنم.
ویژگى‏هاى حکومت حضرت مهدى(عج)
ویژگى اول
اول این‏که این حکومت، حکومتى جهانى است. حکومتى نیست که در یک گوشه‏اى از زمین برقرار شود. حکومتى است جهانى که همه جهان را مسخّر مى‏کند و همه را تحت اختیار خودش قرار مى‏دهد.
از روایات فراوان این مسأله استفاده مى‏شود. علاوه بر این، آیه «...اِنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصَّلِحُونَ»(2) و آیات دیگر دلالت مى‏کند که یک زمانى صالحان حاکم زمین مى‏شوند.
یکى از خصوصیات این حکومت که با حکومت‏هاى دیگر خیلى تفاوت دارد، حکومت واحد جهانى بودن است. حکومت‏هاى متعدد نیست. شما مطلع هستید که الآن جهان در چه حالى است. حکومت‏هاى مختلفى در جهان است. همه این اختلافات باید برطرف بشود و یک حکومت حاکم گردد. این عقیده‏اى است که ما شیعیان داریم.

 

ویژگى دوم
ویژگى دوم حکومت حضرت مهدى - سلام‏اللَّه علیه - گسترش اسلام در همه جهان است به‏گونه‏اى که هیچ ده، قریه یا جایى نیست مگر صداى اذان در آن جا به گوش مى‏رسد. آیا در آن زمان ادیان آسمانى مثل یهود و نصارا باقى مى‏مانند یا نه؟ این مسأله‏اى دیگر است که فعلاً در آن قسمت بحث نمى‏کنیم. اما مسأله این است که اسلام در همه جهان گسترش پیدا مى‏کند. تردیدى هم از لحاظ روایات نیست. شما مطلع هستید که مسلمانان الآن چه مقدارند و غیر مسلمانان چقدر هستند. یک ششم جمعیت جهان مسلمانند و بقیه غیر مسلمان. به هر حال، اکثریت جهان در اختیار غیر مسلمان‏ها است؛ ولى در حکومت حضرت مهدى(عج) همه جهان در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد.

 

ویژگى سوم
ویژگى سوم از برنامه‏هاى حکومت حضرت مهدى(عج) و مهم‏ترین برنامه‏اش مبارزه جدى با ستم و ریشه کن کردن آن است. در این قسمت هم حضرت موفق مى‏شود؛ یعنى ظلم و ستم را ریشه کن مى‏کند. از روایات فراوانى استفاده مى‏شود که حضرت ستم را برطرف مى‏سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مى‏کنند نه حکومت‏ها نسبت به رعیت‏هاى خود و نه حکومتى نسبت به حکومت دیگر. ستم به‏طور کلى برچیده مى‏شود.

 

ویژگى چهارم
ویژگى چهارم این‏که حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مى‏دهد و اجرا مى‏کند. همه جا به عدالت رفتار مى‏شود و گسترش پیدا مى‏کند. در آن وقت، کسى به کسى ظلم نمى‏کند. همه با عدالت رفتار مى‏کنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده‏اش ستم نمى‏کند و همین‏طور همه به عدالت رفتار مى‏کنند. در اکثر روایاتى که درباره حضرت مهدى(عج) هست این مسأله را شما مى‏خوانید که «یَمْلَأَها قسطأ و عدلأ کما ملئت ظلمأ و جوراً(3)». این از برنامه‏هاى اصلى حضرت است.

 



ویژگى پنجم
ویژگى پنجم حکومت امام زمان(عج) این است که اسلام را در ابعاد مختلف زندگى مردم وارد مى‏کند؛ یعنى اجراى احکام اسلام در ابعاد مختلف زندگى و آن هم در تمام جهان؛ یعنى اداره جهان به وسیله احکام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و زندگى و...) و به‏طور کلى جهان با قوانین اسلام اداره خواهد شد. این‏ها مهم‏ترین چیزهایى است که حکومت حضرت مهدى(عج) در صدد ایجاد آن است.
الآن شما توجه دارید که احکام اسلام در کشورهاى اسلامى چگونه اجرا مى‏شود. قطعاً این‏گونه نیست که در کشورهاى اسلامى کاملاً اسلام اجرا شود. البته در مسائل عبادى شاید بعضى کشورها خوب باشند؛ اما در مسائل اقتصادى، اجتماعى، حکومتى، سیاسى و امثال این‏ها خیلى خبرى نیست. آرزوى ظهور حضرت مهدى(عج) و تأسیس حکومت واحد آرزوى عالى و بسیار خوبى است که جهانیان و مسلمانان منتظرش هستند و شیعیان یک مقدار بهتر در انتظارش به سر مى‏برند. منجى عالم و نجات دهنده غیبى حتى در ادیان غیر آسمانى هم وجود دارد. این آرمان عالى و خوبى است؛ ولى صحبت این است که این آرمان خوب چگونه تحقق پیدا مى‏کند و آیا امکان دارد؟ .
قسمت دوم
مسأله دوّم این است که حضرت حکومت واحد جهانى را چگونه ایجاد مى‏کند؟ آیا به واسطه معجزه تحقق مى‏پذیرد؟
آیا خداوند متعال کارى مى‏کند که همه جهان یکباره دگرگون شود یا این‏که از طریق معجزه نیست؟
از راه‏هاى معمول و متعارف است. از روایات استفاده مى‏شود که موفقیت حضرت در تأسیس حکومت به وسیله جنگ و خونریزى و جهاد است که حضرت به وسیله آن پیروز مى‏شود.
چند روایت :
روایت اول
شباهت امام زمان (عج) به پیامبر (ص)
امام محمد باقرعلیه السلام مى‏فرمایند: «و اما شبهه من جدّه المصطفى‏صلى الله علیه وآله...(4)» شباهت حضرت مهدى(عج) به جدش پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در این است که «...فخروجه بالسیف...(5)» قیامش و نهضتش با شمشیر است.
البته این خود مسأله‏اى است که شمشیر همان شمشیر سابق است یا نه؛ چون در زمان صدور این روایت وسیله جنگ شمشیر بوده، حضرت فرموده شمشیر. حالا در هر زمان با هر سلاحى که در آن زمان است؛ اما به هر حال با سلاح است. «و اما شبهه من جده المصطفى‏صلى الله علیه وآله فخروجه بالسیف و قتله اعداءاللَّه و اعداء رسوله‏صلى الله علیه وآله و الجبارین و الطواغیت و انه ینصر بالسیف و الرعب(6)» حضرت پیروز مى‏شود به واسطه شمشیر و رعبى که در دل دشمنان مى‏افتد که این یک امتیازى است. وقتى که جنگ، یک جنگ واقعاً موفقى باشد، طرف مقابل در درونش ترس مى‏افتد. در ابتداى امر شاید این‏طور نباشد؛ ولى وقتى که استقامت و موفقیت با هم باشد، طرف دیگر مرعوب مى‏شود. «انه ینصر بالسیف و الرعب»؛ ترس در دل دشمنان مى‏افتد و خودشان را تسلیم مى‏کنند. اما مرحله اولش با جنگ است «...و انه لا ترد له رایة(7)...»؛ پرچم‏هایى که حضرت‏علیه السلام به این طرف و آن طرف مى‏فرستد، هیچ کدامشان با شکست روبرو نمى‏شوند.
این جور نیست که بعضى‏ها شکست بخورند، همه موفق مى‏شوند. این روایتى است که وسیله پیروزى را ذکر مى‏کند.

 

روایت دوم
چگونگى شکل‏گیرى حکومت امام مهدى (عج)
سؤال و جواب
بشیر النبّال مى‏گوید: «قلت لابى جعفرعلیه السلام: انهم یقولون ان المهدى لو قام استقامت له الامور عفواً و لا یهریق محجمة دم... .(8)»؛
جواب امام (ع)
اگر قرار بود به وسیله کارسازى و معجزه اوضاع برایش درست مى‏شد، براى پیغمبرصلى الله علیه وآله مى‏شد و در زمان پیغمبرصلى الله علیه وآله انجام مى‏گرفت. در حالى که پیغمبرصلى الله علیه وآله خودش در جنگ دندانش شکست، پیشانى‏اش خون آلود شد، در جنگ‏هاى مختلف شرکت کرد و خودش وارد میدان مى‏شد. پس معلوم است پیروزى باید به وسیله جنگ باشد. این جور نیست که بگوییم براى پیغمبر اسلام‏صلى الله علیه وآله امکان داشت به وسیله معجزه این کار محقق شود؛ اما تحقق پیدا نکرد و آن را گذاشتند براى حضرت مهدى(عج). موفقیت و پیروزى با جنگ و خونریزى است. «...کلاً والذى نفسى بیده(9)...» بعد فرمود: «...حتى نمسح نحن و انتم العرق و العلق(10)...»؛ نه این جور نمى‏شود مگر این‏که ما و شما در میدان جنگ، جنگ کنیم و خونى ریخته شود و عرقى بریزیم در راه جهاد «...ثم مسح جبهته(11)...»؛ سپس حضرت (ع) دستى به پیشانى خود کشید و فرمود باید عرق‏ها جارى شود.
از این قبیل روایت‏ها استفاده مى‏شود که قیام حضرت یک قیام طبیعى و عادى است همراه جنگ و خونریزى و امثال این‏ها. چنان نیست که خود به خود درست شود. وقتى این‏طور شد، ما باید وضع موجود را ارزیابى کنیم. ما انتظار داریم جهان یک روزى در اختیار حضرت مهدى(عج) باشد و در اختیار اسلام باشد و حضرت این را به وسیله جنگ انجام مى‏دهد.
سئوال‏ها
یک مقدارى هم دقت داشته باشیم در وضع موجود و زمان حاضر: سلاح‏هاى موجود، مجهز بودن کشورها به اسلحه‏هاى مختلف اتمى و غیر اتمى. آینده هم نمى‏دانیم به کجا مى‏رسد. این وضع موجود را باید ارزیابى کنیم. باید حساب شود حالا با این وضع ما چه کار کنیم؟ ما چه وظیفه‏اى داریم؟ آیا وظیفه شیعیان در برابر چنان آرمان مهمى این است که تنها براى حضرت و ظهورش دعا کنند و جشن و چراغانى داشته باشند. البته این‏ها اشکال ندارد باید این کارها را بکنیم؛ اما آیا وظیفه منحصر به این‏ها است؟ آیا نباید جهان براى ظهور حضرت آمادگى پیدا کند تا حضرت مهدى(عج) ظهور فرماید. این آمادگى را چه کسى باید به وجود آورد؟
آیا شیعیان در این قسمت مسؤولیت ندارند؟ آیا آن‏ها نیستند که چنین حکومتى را انتظار دارند، پس باید زمینه‏اش را فراهم کنند. من فکر مى‏کنم آمادگى حتماً لازم است. این آمادگى خود به خود به وجود نمى‏آید، ما باید آن را به وجود بیاوریم. البته شاید در طول زمان یک مقدارى از آن به وجود بیاید؛ ولى آن کسانى که منتظر چنین حکومتى هستند، باید زمینه آن را فراهم کنند.
آرمان‏ها
باز مى‏گردیم به آرمان‏هایى که اول داشتیم؛ مثلاً ما مى‏گوییم حضرت مى‏آید تا همه جهان را مسلمان بکند. آیا براى پذیرفتن اسلام آمادگى لازم نیست؟ آیا نباید کارى کرد که مردم جهان آماده پذیرش اسلام باشند؟ الآن چه مقدار آماده‏اند؟ مردم و ما چه مقدار در این قسمت سرمایه‏گذارى کرده‏ایم؟ این مسأله مهم است. ما مى‏گوییم حضرت مى‏آید تا شرک و بت‏پرستى را ریشه‏کن کند. شما توجه دارید که وضع جهان الآن چگونه است؟
آیا مى‏دانید بیش‏تر مردم جهان مشرک هستند؟ این بودایى‏ها و امثال این‏ها همه مشرک هستند. در بسیارى از کشورها بت پرستى رایج است. ما چه مقدار مبارزه با شرک داشته‏ایم و مردم را براى پذیرش توحید آماده کرده‏ایم؟
آیا فکر کرده‏ایم امام(ع) مى‏خواهد بیاید با شمشیر همه این‏ها را بکشد، این که نمى‏شود. حضرت مى‏آید تا یک حکومت واحد جهانى تأسیس کند. ما چه مقدار کار کرده‏ایم؟ آیا وظیفه نداریم؟ ما انتظار داریم حضرت ظهور بکند و ستم را براندازد. ما براى مبارزه با ستم در ایران خودمان چه کرده‏ایم و چه باید بکنیم؟ آیا در مورد اجراى عدالت کامل در خود ایران چه مقدار موفق بوده‏ایم؟ در کشورهاى دیگر چه کارى کرده‏ایم؟ نباید جهان آماده باشد که این ظلم برطرف شود. انتظار داریم که حضرت بیاید با معجزه این کار را بکنند؟ فکر نمى‏کنم این‏طور باشد. این‏ها در صورتى امکان دارد که ما آمادگى داشته باشیم و جهان را براى آن آماده کنیم.
مراحل آماده سازى
مرحله اول
در این باره من به دو قسمت اشاره مى‏کنم: یک قسمت راجع به خود ما است. ما انتظار داریم حضرت ظهور کند و حکومتى تأسیس کند که طبق قوانین اسلام اداره شود و ستم هم نباشد.
آیا ما در زندگى شخصى خودمان ظلم نداریم؟ آیا با دوستان و اطرافیان خود واقعا عادل هستیم؟ هیچ ظلمى نمى‏کنیم؟ آیا ما به زن‏ها، بچه‏ها، همسایه‏ها و همکارانمان ظلم نمى‏کنیم؟ پس ما منتظر حضرت هستیم که بیاید گردنمان را بزند؟! پس اول کار این است که خودمان به اسلام عمل بکنیم. اول راهش این است که ما خودمان به آنچه انتظار داریم که حکومت حضرت مهدى(عج) بیاید و تحقق بخشد، عمل بکنیم. اگر چنین شد، جزء یاران امام مى‏شویم و اما اگر خودمان ظالم هستیم، ستمکار هستیم، اگر در اجتماع خودمان ستم فراوان است، چه کسى بیاید اصلاح کند؟ ما نباید انتظار داشته باشیم حضرت بیاید و ما مشمول پاکسازى حضرت قرار بگیریم.

 

ما باید سعى کنیم احکام اسلام را - چنان که هست - اجرا کنیم و بر اساس اخلاقیات و اجتماعیات آن خودمان را اصلاح کنیم. فرض بفرمایید اگر جمعیت 60 میلیونى شیعه ایران همه خوب شدند و مسلمان واقعى شدند، مى‏توانند یار و یاور امام باشند.

 

مرحله دوم
مرحله دوم این است که ما بتوانیم همین مسأله را به جهانیان تفهیم کنیم و بگوییم اگر شما هم مى‏خواهید زندگى‏تان خوب شود، باید به مسائل اسلامى عمل کنید. اگر بتوانیم یک حکومت عادل بدون ظلم و طبق قوانین اسلام پدید آوریم، مى‏توانیم به جهانیان بگوییم ببینید چه جور حکومت ایران حکومت عادلى است، احکام اسلام چگونه شکوفا شده و عالى شده، شما هم این کار را بکنید. به علاوه باید با وسائل گوناگونى که در اختیار داریم، اسلام و ارزش‏هاى اسلامى را در جهان معرفى کنیم. وقتى جهان آماده شد؛ یعنى همه کسانى که در جهان زندگى مى‏کنند این جور آمادگى پیدا کردند؛ وقتى آن‏هایى که سلاح مى‏سازند، حتى دانشمندان و آن‏هایى که علوم را در اختیار دارند این مسائل را پذیرفتند، آن وقت مى‏توان گفت زمینه ظهور حضرت مهدى(عج) فراهم شده است.
خوب است ما ابتدا وظیفه خودمان را بدانیم و در این راه کوشش بکنیم. بنده فکر مى‏کنم مسأله انتظار مهدى موعود(عج) و نجات دهنده غیبى یک عقیده مهم و سازنده‏اى است که اگر ما شیعیان درست عمل مى‏کردیم، الآن وضع جهانى خیلى بهتر از حالا بود و در نهایت هم باید ما این کار را بکنیم. آن کسى که مى‏تواند این کار را ترویج کند، روحانیت است.
این کارهاى معمولى مانند برگزارى جشن‏ها و امثال این‏ها در مورد امام زمان(عج) مطلوب و خوب است؛ اما اصل هدف در خصوص حضرت گم شده، باید جامعه را به این سو حرکت دهیم.
مهدویت در یهود :
یهودیان معتقدند که در آخر الزمان منجی و رهاننده ای به نام "ماشیح" ظهور خواهد کرد که او را از نسل حضرت داوود ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ می شمارند. لازم به تذکر است که موعود مسلمانان، حضرت مهدی ـ علیه‌السلام ـ نیز از طرف مادرشان به حضرت داوود ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ می رسند! زبور در زبور حضرت داوود ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ که تحت عنوان " مزامیر " در کتاب عهد عتیق آمده است، نویدهایی در مورد ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ داده شده است. تا جایی که می توان گفت ، در هر بخش زبور اشاره ای به ظهور آن حضرت و نویدی از پیروزی صالحان بر شریران، و تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب مختلف به یک دین محکم و آیین مستقیم موجود است. جالب توجه اینکه مطالبی که قرآن کریم پیرامون ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ از زبور نقل کرده، در زبور فعلی عیناً موجود است، و از تحریف مصون مانده است. قرآن کریم چنین می فرماید:‌ " و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ." ‌ " همانا بعد از ذکر در زبور نوشتیم: زمین به صالحان به ارث خواهد رسید. " طبق روایات متواتر اسلامی، این آیه مربوط به ظهور حضرت مهدی ـ علیه‌السلام ـ می باشد. 1 ـ " … زیرا شریران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند، ‌وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود، در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهد بود. و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد …

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حضرت مهدی

دانلود مقاله موتورگرمایی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله موتورگرمایی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
موتورهای طبیعت
در قرن هجدهم مرد بزرگی به نام لزار کارنو در فرانسه زندگی می‌کرد. او پستهای مختلفی در دولت وقت فرانسه داشت. او انسان فوق‌العاده تأثیرگذاری بود. از او به عنوان مردی که پیروزی انقلاب فرانسه را سازمان‌دهی کرد یاد می‌شود. او همچنین یک دانشمند و مهندس بی‌نظیر بود که کارهای بزرگش حتی امروزه در خاطره‌ها وجود دارد. افتخارات خانوادگی آنها یک قرن بعد توسط سی دی کارنو که او نیز یک مهندس بود و بعدها ریاست جمهوری فرانسه را به عهده گرفت دنبال شد. وی از سال 1887 تا سال 1894 که ترور شد عهده‌دار این پست بود.
او که در دوره‌ای بین این دو عضو خانواده کارنوها زندگی می‌کرد، نیکلاس ون سی دی کارنو نام داشت، که او را سی دی صدا می‌کردند. وی علاقه زیادی به موتورهای بخار داشت. از مزارع سرسبز انگلستان تا مرزهای گسترده و وسیع ایالات متحده هیچ اختراعی همانند موتور بخار باعث گسترش و تمدن فرهنگ غرب نشد. بسیاری اختراع موتور را که با دود و سر و صدای زیادی همراه بود تهدیدی برای زندگی انسان می‌دانستند. اما این اختراع از بدو ورود توانست جای خود را باز کند. موتورهای بخار راه را برای ورود به عرصه صنعت باز کردند و تبدیل به موتور انقلاب صنعتی شدند. این موتورها در هر دو طرف اقیانوس اطلس مورد قبول واقع شدند. با طراحی‌های مختلف که توسط مهندسین انجام می‌شد، موتورهای بخار رؤیاهای بشر را به واقعیت تبدیل کردند. موتورهای بخار سرزمینهای مختلف را با هم مرتبط می‌کردند. با برقراری این ارتباط امکان پیشرفت نیز تسهیل می‌شد. موتورهای بخار نیروی لازم برای بریدن چوب و حرکت دادن پیستون‌ها و اهرم‌ها را تأمین می‌کردند. موتورهای بخار با امکان تهیه لبنیات و آرد غله در مقیاسهای بزرگ محصول بیشتری در دسترس کشاورزان قرار می‌دادند. گسترش استفاده از موتورهای بخار جایگزین نیروی انسانی گشت. قدرت موتورهای بخار انرژی حرکت و تغییر را به وجود می‌آورد. موتورهای بخار باعث صرفه‌جویی در زمان و نیروی بی‌کاری می‌شدند. هر مکانی سعی در بهره‌گیری از این اختراع داشت تا کار خود را با سرعت بیشتر و هزینه کمتر انجام دهد.
هر جایی که ریلهای آهنی کار گذاشته می‌شد، محصولات مختلفی که در سراسر کشور تولید می‌شدند در دسترس قرار می‌گرفت. به نظر می‌رسید موتورهای بخار هر جایی بروند آرزوهای بشر را نیز همراه خود خواهند برد.
لرد بایرن در این باره می‌گوید: موتورهای بخار بشر را به کره ماه خواهند برد. او چندان هم اشتباه نمی‌کرد. مسیری که موتورهای بخار درمی‌نوردیدند از ماه هم فراتر می‌رفت. این مسیر تا آنجا پیشرفت که سؤالاتی بنیادی درباره مفهوم زمان و سرنوشت نهایی جهان مطرح شد. جرقه آغاز این سفر در ذهن سی دی کارنو زده شد. کارنو که در سال 1796 متولد شد، ذهنیت خود درباره ریاضیات و مهندسی علوم نظامی را متأثر از پدر شکل داد. پدر وی لزا کارنو به دلیل داشتن مهارت فوق‌العاده در سازمان‌دهی و مهندسی از شهرت زیادی برخوردار بود و بعدها به قهرمان جنگهای فرانسه تبدیل شد. کارنو با تشویقهای پدر وارد دانشگاه پلی‌تکنیک ایکو شد. در دانشگاه کارنوی جوان به مطالعه موتورهای بخار و محدودیت آن پرداخت. برای کشوری همچون فرانسه این محدودیتها مشکلی نبودند. ولی برای یک مهندس نظام آغاز یک نبرد بود. کارنو به جای ساختن موتور بخار بهتر تئوری را ارائه نمود. البته در آن زمان ایده استفاده از قدرت بخار چندان جدید نبود. نیروی بخار نخستین بار در سال 1698 توسط توماس سیورفی برای به کار انداختن پمپ آب مورد استفاده قرار گرفت. از آن زمان مخترعین و مهندسینی مانند: ریچارد تلی ورتی، متین بورتن و جیمز وات پیوسته سعی در اصلاح و افزایش موتورهای بخار داشتند.
تمام این تلاش‌ها برای بدست آوردن کار بیشتر از حرارت ذغال سنگ بود. با این حال کشف جیمز وات در بدست آوردن روشی برای خنک کردن موتورهای بخار در خارج از محفظه اصلی، با استفاده از کندانسور عصر موتورهای بخار را آغاز کرد. در یک موتور بخار کدام قسمت از همه قسمتها حیاتی‌تر است؟ دریچه‌ها، چرخ‌دنده‌ها، میله‌ها، لوله‌ها، اهرم‌ها و نشانگرها یا چرخها و تسمه‌هایی که برای انتقال قدرت به کار می‌رود. سیلندر قلب یک موتور را تشکیل می‌دهد سیلندری که میله متحرکی در آن تعبیه شده و بخار فشرده آن را به حرکت وامی‌دارد. با باز شدن دریچه ورودی بخاری پرفشار وارد سیلندر شده و پیستون را به جلو می‌رساند و بر روی فلا‌بی کار انجام می‌دهد. فلا‌بی مجدداً پیستون را به دهانه سیلندر رانده و بخار را از دریچه تخلیه خارج می‌نماید. و بدین ترتیب موتور را آماده چرخه بعدی می‌شود، و این چرخه ادامه می‌یابد. (جلو، عقب)
در هر موتوری که طراحی شده سیلندر بخش اصلی و مهم آن است. سی دی کارنو با اطلاع از نحوه کار موتورهای بخار، سعی در بهینه‌سازی این موتورها نکرد، بلکه از خود پرسید ایده‌آل‌ترین موتورهایی که طبیعت اجازه ساخت آن را می‌دهد کدام است؟ کارنو پاسخ این سؤال را در چرخ‌های آبی یافت.
در زمانیکه کارنو سعی در درک قدرت موتور بخار نمود در اطراف او مثالهای متعددی از توان سیال آب وجود داشت. او فکر کرد همانطور که با فروریختن آب از ارتفاع بالاتر به سطحی پایین‌تر چتر آبی به حرکت درمی‌آید موتور بخار نیز با جریان سیال کلریک از دمای بالاتر به دمای پایین‌تر کار می‌کند. با در نظر داشتن این توصیف ساده سی دی کارنو جوان پاسخ سؤال خود را در برابر محدودیت‌های طبیعت که در برابر حداکثر بازدهی یک موتور وجود دارد پیدا کرد. هیچ ماشینی و یا ترکیبی از ماشینها نمی‌توان باعث شود که حرارت بیشتری به دمای بالاتر رفته و سپس به دمای پایین‌تر بازگردد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  12  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله موتورگرمایی

دانلودمقاله سابقه تاریخی کاروانسراها

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله سابقه تاریخی کاروانسراها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
از جمله یادگارهای پر ارزش معماری ایران کاروانسراهاست که از روزگار کهن به دلایل گوناگون و ارتباطی چون جریان اقتصادی ، نظامی جغرافیایی و مذهبی بنیاد گردیده و در ادوار مختلف بتدریج توسعه و گسترش یافته است
عملکرد های گوناگون که کاروانسراها در گذشته بعمده داشته اند باعث شده است نامهائی ما نند کاربات – رباط – ساباط – خان –در فرهنگ لغات داده شود که در اصل دارای وظایف مشابهی مانند کاروانسرا ها بوده ولی از نظر خصوصیات و معماری هر یک دارای ویژگی های متفاوت بوده اند . با توجه به کار برد – توسعه گسترش کاروانسراها در ایران می‎توان علل پیرایش کاروانسرا ها را نیاز اساسی و حمایت کاروانیان دانست بنابراین بناهای مشابهی که با نامهای مختلف احداث گردیده به احتمال زیاد بهمین منظور و هدف بوده است . کلمه کاروانسرا مشتق از کاروان – کاربان بعضی گروه مسافران (قافله ) که دسته جمعی مسافرت می کنند و سرای به معنی خانه و مکان است.
. چنانه در فرهنگ لغات و سایر منابع ادبی نامهای کاروان خانه – کاروان گاه کاروان گه بعضی کاروانسرا مورد استفاده قرار گرفته است . (3)
بنابراین میتوان احداث کاروانسراها بناهای مشابه را به هر دلیلی که در مسیر جادها ساخته شده اند محلی برای استراحت و حمایت کاروانیان دانست برطبق تاریخی بنیاد کاروانسراها در ایران از زمان هخامنشی آغاز می شود : هر دوت مورخ یونانی در کتاب پنجم خود از ساختمانهایی گفتگو می کند که توسط هخامنشیان بین شوش و سارد ساخته شده بود ، هر دوت از یکصد و یازده بنای شبیه کاروانسرا (چاپارخانه) نام می برد که در فاصله حدود 2500 کبلومتر بین پایتخت هخامنشی و سارد بنا گردیده بود و کاروانیان این فاصله را در طی سه ماه طی می کردند .ازدیاد توقفگاه ها یا کاروانسراها در گذشته برای راههای ارتباطی ، جریان اقتصادی کشور که مورد توجه و علاقه حکومت بوده می باشد . مطالعه راههای ارتباطی و جاده های بازرگانی و نظامی و نتایج تحقیقات و کاوشهای باستان شناسی معلوم می دارد که از گذشته دور نیاز وافری به ایستگاه های بین راه و امنیت و رفاه کاروانیان احساس می شده است.
گرچه ساختمان یا بنای ساخته شده ای از این گونه کاروانیان از عهد هخامنشی بجای نمانده، ولی کاوشهای علمی در آینده اینگونه مراکز و ایستگاه های ارتباطی شناخته و نحوه معماری آن را روشن خواهد ساخت .
در دوره طولانی سلسله اشکانیان در ایران و حوزه نفوذ و اقتدارشان یعنی از دادگاه آنان در شرق تا منطقه تحت نفوذ آنان در غرب یعنی بین النهرین ایستگاه های ارتباطی و کاروانسرا هائی وجود داشته است . همانطور یکه میدانیم هنر و معماری عهد اشکانیان کاملا شناسائی و تحقیق نگردیده و بخصوص ویژگی های معماری و تزئینات معماری آن ناشناخته مانده و بنابراین نمی توان در حال حاضر از نحوه معماری یا توسعه کاروانسرای عهد پارتی نظریه ای را ارئه داد . ولی با مقایسه قلاع و شهرهای اشکانی که اخیرا در دشت گرگان شناخته شده می‎توان گفت احتمالا کاروانسراهای آن زمان از خشت و آجر بوده و بصورت مربع و مستطیل بنا گردیده و بر طبق شیوه معماری آن زمان دارای ایوانی بوده که محور اصلی بنا است و از پشت ایوان قضای باز حیاطی شکل وجود داشته و اطاقها واطراق گاه در اطراف حیاط ساخته می شده است .
در دوره ساسانی اهمیت زیادی به ایجاد راهها و همچنین امنیت جاده ها داده شده ، از جمله این کاروانسراها می توان کاروانسرای دروازه گچ ، کنار سیاه در استان فارس ، دیر گچین و رباط انوشیروانی را در امتداد جاده ابریشم نام برد.
در دوره اسلامی تحولات چشمگیری در احداث کاروانسراها بوجود آمد و همانطور یکه قبلا گفته شد در ارتباط با مسائل اقتصادی . مذهبی و نظامی احداث اینگونه بناها وارد مرحله جدیدی شد و شکل تازه ای بخود گرفت
متاسفانه اطلاعات ما درباره کاروانسرا های اوایل اسلام چندان زیاد نیست چون کاروانسرا هائی از این زمان بجای نمانده تا بتوان خصوصیات معماری آن را توصیف کرد .
منابع تاریخ و سفر نامه ها آگاهی مختصری در مورد کاروانسراهای اویل اسلام بدست می دهد . از جمله در سفر نامه ناصر خسرومی خوانیم : به هنگام اقامت او در اصفهان در یک کوی شهر 200 صرافی و 50 کاروانسرا بوده است ابن حوقل درباره نیشابور می نویسد : در این شهر کاروانسرا های زیادی وجود دارد که در آن همه گونه مال التجاره یاقت می شود. اهمیت کاروانسرا ها در آن زمان بسیار زیاد بوده تا جائیکه ناصر خسرو بهنگام مسافرت از نائین به طبس می نویسد : «ما به رباط زبیده رسیدیم که دارای آب انبار بود . بدون این کاروانسرا و آب هیچکدام قادر به گذشتن از بیابان نبودیم».
در دوره سامانیان ، آل بویه ، آل زیاد و غزنویان احداث بناهای عام المنفعه منجمله کاروانسراها رونق زیادی گرفت . از یادگارهای آن زمان رباط چاهه یا ماهی است . که ویرانه هایش در کنار جاده خراسان هنوز به چشم می خورد .
در این زمان برای توسعه تجارت و اقتصاد ، به راه و راهداری توجه زیادی مبذول گردید .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سابقه تاریخی کاروانسراها

دانلود مقاله حضرت ابراهیم

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله حضرت ابراهیم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

ادوار نبوت:دوره ی سوم نبوت
لقب:خلیل ا...
معنای اسم:ابراهیم یا ابرام بزبان عبری به معنی پدر عالی است.
پدر:تارخ
مادر:ورقه
تاریخ ولادت:۳۳۲۳ سال بعد از هبوت آدم.
مدت عمر:۱۷۵ سال
بعثت:آن حضرت دربابل مبعوث شد.
محل دفن:در شهر خلیل الرحمان واقع در کشور فلسطین.
نسب:ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع).
تعداد فرزندان:بروایتی آن حضرت ۱۳ فرزند داشت.
مختصری از زندگینامه حضرت‌ ابراهیم‌(ع‌)
آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود که‌ در عجم‌ به‌ کیکاوس‌ معروف‌ بود،زندگى‌ مى‌ کرد.نمرود مردى‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسیار داشت‌ ودر سرزمین‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وکوفه‌ زمان‌ ما حکومت‌ مى‌ کرد.چهارصد صندلى‌ طلا داشت‌ که‌ برروى‌ هریک‌جادوگرى‌ نشسته‌ وجادو مى‌ نمود.او یکشب‌ در خواب‌ دید که‌ ستاره‌اى‌ در افق‌پدیدار شد ونورش‌ بر نورخورشید غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بیدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبیر خواب‌ خود را از آنان‌ جویا شد.گفتند طفلى‌ دراین‌ سال‌ متولد مى‌ شود که‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مى‌ شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد که‌ بین‌ زنان‌ ومردان‌جدایى‌ اندازند و کودکى‌ که‌ در آن‌ سال‌ متولد میشود،اگر پسر است‌،بکشند.واگردختر است‌،باقى‌ بگذارند.تارخ‌ که‌ یکى‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبى‌ پنهانى‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهیم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد کودک‌،مادر ابراهیم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غارى‌ رفت‌ وابراهیم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،کودکش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مى‌ رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شیر مى‌ داد وبرمى‌ گشت‌.رشد یک‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ یکماه‌ کودکان‌ دیگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراین‌ مدت‌ ابراهیم‌ (ع‌) جوانى‌ قوى‌ شده‌ بود.روزى‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحرکت‌ کردند .در راه‌ به‌ گله‌ شترى‌ رسیدند.ابراهیم‌ (ع‌)از مادر پرسید:خالق‌ اینهاکیست‌؟گفت‌ آنکه‌ آنهارا خلق‌ کرد و رزق‌ مى‌ دهد وبزرگ‌ مى‌ نماید.ابراهیم‌ (ع‌) درشهر با گروههاى‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مى‌ شد وآنها را محکوم‌ مى‌ نمود.واقرار به‌خداى‌ نادیده‌ کرد.به‌ مصداق‌ آیه‌ شریفه‌ «فلما جن‌ّ علیه‌ اللیل‌ راى‌ کوکباً...» چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ دید وباطل‌ نمود،فرمود: انّى‌ وجهّت‌وجهى‌ ...» بعد ابراهیم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترویى‌ بود ولى‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وکنیزان‌ زیبا بودند.ابراهیم‌ (ع‌) از عمویش‌ آذر پرسید:اینها چه‌کسى‌ هستند؟آذر گفت‌ اینها غلامان‌ وکنیزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهیم‌ (ع‌) تبسمى‌ کردوگفت‌ چگونه‌ است‌ که‌ بندگان‌ و کنیزان‌ و غلامان‌ از خدایشان‌ زیباترند؟آذر گفت‌از این‌ حرفها نزن‌ که‌ تورا مى‌ کشند.آمده‌ است‌ که‌ آذر بت‌ مى‌ ساخت‌ وبه‌ ابراهیم‌ (ع‌)مى‌ داد تا بفروشدوابراهیم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاى‌ بتها مى‌ بست‌ ومى‌ گفت‌:بیاییدخدایى‌ را بخرید که‌ نمى‌ خورد و نمى‌ بیند و نمى‌ آشامد و نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ضررى‌ !با این‌ تعریف‌ ابراهیم‌ (ع‌) کسى‌ بتها را نمى‌ خرید.وبتها را به‌ نزد آذر برمى‌ گرداند.
بت‌ شکن‌ دربتخانه‌
نمرودیان‌ سالى‌ دوبار در فروردین‌ جشن‌ مى‌ گرفتند.در یکى‌ از جشنها موقع‌خروج‌ از شهر،آذر به‌ ابراهیم‌ (ع‌)پیشنهاد نمود که‌ او هم‌ به‌ جشن‌ برودتا شاید جشن‌آنهارا تماشاکرده‌ وزبان‌ از بدگویى‌ بتها بردارد.ولى‌ روز بعد موقع‌ رفتن‌،ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ من‌ مریض‌ هستم‌!لذا همه‌ با زینت‌ تمام‌ از شهر بیرون‌ رفتند بجز ابراهیم‌ (ع‌)که‌ تبرى‌ برداشت‌ و به‌ بتخانه‌ رفت‌ وهمه‌ بتهارا شکست‌.سپس‌ تبر را بر دوش‌ بت‌بزرگ‌انداخت‌. «فجعلهم‌ جُذاذاً الاّ کبیراً لهم‌» همه‌ بتهارا خورد کرد مگر بُت‌بزرگ‌ را.وقتى‌ نمرود ونمرودیان‌ باز گشتند وبه‌ بتخانه‌ آمدند تا خود را تبرک‌کنند،همه‌ بتهارا شکسته‌ دیدند غیر از بُت‌ بزرگ‌.به‌ روایتى‌ شیطان‌ به‌ آنها اطلاع‌ دادکه‌ ابراهیم‌ (ع‌)خدایان‌ شمارا شکسته‌ است‌.صداى‌ ناله‌ وفریاد مردم‌ بلند شد.نزدنمرود رفتند که‌اى‌ نمرود!خدایان‌ مارا شکسته‌اند.نمرود دستور داد تا به‌ هرکه‌ شک‌دارید نزد من‌ بیاورید.همه‌ گفتند کار ابراهیم‌ (ع‌) است‌.حضرت‌ را احضار کردندوبه‌او گفتند: «أ انت‌ فعلت‌َ هذا بآلهتنا یاابراهیم‌قال‌ بل‌ فعلهم‌ کبیرهم‌ هذافاسئلوهم‌ اِن‌ کانوا ینطقون‌»» آیا تو این‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ خدایان‌ مابجاآوردى‌ ؟گفت‌ بت‌ بزرگ‌ این‌ کار را کرده‌ است‌ از او بپرسید اگر حرف‌ مى‌ زند!نمرودیان‌ گفتند اى‌ ابراهیم‌ (ع‌) این‌ بتها سخن‌ نمى‌ گویند.سپس‌ همگى‌ خجل‌وشرمنده‌ و سر به‌ زیر انداختند.بعد ابراهیم‌ (ع‌)فرمود چیزى‌ را عبادت‌ مى‌ کنید که‌نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ ضررو نه‌ حرف‌ مى‌ زند.چون‌ نمرودیان‌ از جواب‌ عاجزشدند،همگى‌ گفتند اگر کمک‌ کار خدایان‌ خود هستید،ابراهیم‌ (ع‌) رابسوزانید.نمرود دستور داد دیواره‌اى‌ در دامنه‌ کوه‌ درست‌ کردند وبمدت‌ یکماه‌هیزم‌ آورده‌ ودر آن‌ قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه‌ ابراهیم‌ (ع‌) رادر آتش‌بیاندازیم‌؟شیطان‌ بصورت‌ آدمى‌ ظاهر شد وگفت‌ منجنیق‌ بسازید!تا آن‌ زمان‌منجنیق‌ نساخته‌ بودند وشیطان‌ هنگامیکه‌ به‌ آسمانها راه‌ داشت‌ از جهنم‌ دیدار کرده‌ودیده‌ بود جهنمیان‌ را با منجنیق‌ درون‌ آتش‌ مى‌ اندازند،یاد گرفته‌ بود.لذا به‌ آنها یادداد که‌ چگونه‌ این‌ وسیله‌ را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر یک‌ طناب‌ راگرفتند و ابراهیم‌ (ع‌) را بالا بردند.در این‌ هنگام‌ در میان‌ فرشتگان‌ غلغله‌اى‌ افتاد وبه‌پیشگاه‌ الهى‌ عرضه‌ کردند که‌ خدایا از شرق‌ تا غرب‌ یکنفر،تورا عبادت‌ مى‌ کندواوراهم‌ که‌ مى‌ خواهند بسوزانند.دستور بده‌ تا اورا یارى‌ کنیم‌.خطاب‌ آمد:بروید اگراز شما یارى‌ خواست‌ اورا کمک‌ کنید.ابتدا ملک‌ باد نزد ابراهیم‌ (ع‌) آمد وگفت‌:من‌موکل‌ باد هستم‌.اگر امر بفرمائید به‌ باد امر کنم‌ تا آتش‌ را به‌ خانه‌ نمرود ببرد ونمرودیان‌ را بسوزاند.ابراهیم‌ (ع‌)فرمود پناه‌ من‌ خداست‌ وبتو نیازى‌ ندارم‌.ملک‌ ابرآمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ تا به‌ ابر امر کنم‌ آتش‌ را خاموش‌ کند.ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ امر خود را به‌ خداى‌ نادیده‌ واگذاردم‌.ملک‌ کوه‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ کوه‌ بابل‌ را بر سرشان‌ خراب‌ نمایم‌ وهمه‌ را هلاک‌ کنم‌.ابراهیم‌ (ع‌)گفت‌ بتو نیز محتاج‌ نیستم‌.بعد جبرئیل‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!هیچ‌ احتیاجى‌ ندارى‌ ؟گفت‌ دارم‌ اما نه‌ بتو.گفت‌ به‌ که‌ دارى‌ ؟گفت‌ او از همه‌ بهتر به‌ حال‌ من‌ آگاه‌است‌.بعد از آن‌ از طرف‌ خدا ندا آمد: «یانار کونى‌ برداً وسلاماً على‌ ابراهیم‌»
ابراهیم‌ از پیامبرانى‌ است‌ که‌ خداوند او را بیش‌ از دیگران‌ با عظمت‌ یاد نموده‌است‌ واو را با القابى‌ چون‌ :حنیف‌،مسلم‌، حلیم‌، اوّاه‌، منیب‌،صدیق‌یاد کرده‌ و بااوصافى‌ چون‌:شاکرو سپاسگزار نعمتهاى‌ خداوند،قانت‌ و مطیع‌ خالق‌ توانا،داراى‌ قلب‌ سلیم‌،عامل‌ و فرمانبردار کامل‌ خدا،بنده‌ مؤمن‌ و نیکوکار،شایسته‌ و صالح‌درگاه‌ خدا و...وى‌ را ستوده‌ است‌.و به‌ منصبهایى‌ چون‌:امامت‌ وپیشوائى‌ مردم‌،برگزیده‌ در دوجهان‌ و خلیل‌ اللهى‌ مفتخر داشته‌ است‌.
از جمله‌ الطاف‌ الهى‌ بر ابراهیم‌ آنست‌ که‌:
او را از پیامبران‌ اولوا العزم‌ قرار داد.
پیامبرى‌ را در ذریه‌ او قرار داد.
علم‌ وحکمت‌ وشریعت‌ بوى‌ داده‌ است‌.
اورا امّت‌ واحده‌ خواند.
و خانه‌ کعبه‌ بدست‌ او تجدید بنا شد.
مقام‌ امامت‌ به‌ او تفویض‌ شد
مدت‌ عمر ابراهیم‌ دویست‌ سال‌ بوده‌ و در شهر خلیل‌ الرحمن‌ فلسطین‌ اشغالى‌ مدفون‌ است‌.
ابراهیم در قرآن
به‌ قسمتى‌ از گفتگوى‌ ابراهیم‌ با نمرودیان‌ توجه‌ نمائید:
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چراچیزى‌ که‌ نمى‌ شنود و نمى‌ بیند و تورا از چیزى‌ بى‌ نیاز نمى‌ کند را عبادت‌ مى‌ کنى‌ ؟اى‌ پدر!من‌ به‌ دانشى‌ مطلع‌ شده‌ام‌ که‌ تو به‌ آن‌دست‌ نیافته‌اى‌ .پس‌ از من‌ پیروى‌ کن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنم‌.اى‌ پدر!شیطان‌ را نپرست‌ که‌ شیطان‌ معصیت‌ خدا را نمود.اى‌ پدر!من‌ مى‌ ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهى‌ شوى‌ وجزو یاران‌ شیطان‌ گردى‌ !پدرش‌ جواب‌ داد:آیا از خدایان‌ من‌رویگردان‌ شده‌اى‌ ؟اگر دست‌ از این‌ حرفها برندارى‌ تورا سنگسار مى‌ کنم‌!وتورا ازخود مى‌ رانم‌!ابراهیم‌ گفت‌ با تو خداحافظى‌ نموده‌ واز خدا برایت‌ طلب‌ آمرزش‌مى‌ نمایم‌ که‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دورى‌ مى‌ کنم‌ و خداى‌ واحد را مى‌ خوانم‌ تا شاید با این‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ وقوم‌ پدرش‌ گفت‌:این‌ تندیسها چیست‌ که‌ به‌ آنها روى‌ آورده‌ وآنها را عبادت‌ مى‌ کنید؟گفتند:پدران‌ ما اینها را عبادت‌ مى‌ کردند.ابراهیم‌گفت‌:شما وپدرانتان‌ در گمراهى‌ آشکار بودید.گفتند:آیا براى‌ ما حق‌ آورده‌اى‌ یا ازبازیگرانى‌ ؟ابراهیم‌ گفت‌ خداى‌ شما پروردگار آسمانها وزمین‌ است‌ که‌ آنها را آفریده‌ومن‌ بر این‌ مطلب‌ شهادت‌ مى‌ دهم‌.بخداقسم‌:وقتى‌ نبودید براى‌ بتهاى‌ شما چاره‌اى‌ خواهم‌ اندیشید!پس‌ به‌ بتخانه‌ رفته‌ وبتهاى‌ آنان‌ را بجز بت‌ بزرگ‌ را تا شاید سراغ‌ اوبروند شکست‌.»
«ابراهیم‌ به‌ آنها گفت‌:آیا غیر از خدا،چیزى‌ را مى‌ پرستید که‌ نه‌ به‌ شما سودى‌ دارد ونه‌ ضرر؟اُف‌ بر شما وبتهایتان‌ چرا تعقل‌ نمى‌ کنید؟آنها گفتند که‌ :او رابسوزانید وخدایانتان‌ را یارى‌ کنید اگر کمک‌ کننده‌ به‌ خدایانتان‌ هستید!»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ و قومش‌ گفت‌:چه‌ مى‌ پرستید؟گفتند:بتانى‌ را مى‌ پرستیم‌ وپیوسته‌ سر بر آستانشان‌ داریم‌.ابراهیم‌ گفت‌:آیا وقتى‌ آنها را صدا مى‌ زنید صداى‌ شما را مى‌ شنودند؟آیا سود وزیانى‌ براى‌ شما دارند؟آنها گفتند:بلکه‌ پدرانمان‌ را این‌چنین‌ یافته‌ایم‌.ابراهیم‌ گفت‌ آیا نمى‌ دانید که‌ بتهاى‌ شما وپدرانتان‌ با من‌ دشمن‌منند.ولى‌ پروردگار عالمیان‌ کسى‌ است‌ که‌ مرا آفرید و هدایت‌ کرد.او کسى‌ است‌ که‌غذا وآشامیدنى‌ به‌ من‌ مى‌ دهد.و چون‌ مریض‌ شوم‌ مرا شفا مى‌ دهد و امیدوارم‌ که‌روز قیامت‌ خطاهاى‌ مرا ببخشد.»
«ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چرا چیزى‌ که‌ نمى‌ شنود و نمى‌ بیند و تورا از چیزى‌ بى‌ نیاز نمى‌ کند را عبادت‌ مى‌ کنى‌ ؟اى‌ پدر!من‌ به‌ دانشى‌ مطلع‌ شده‌ام‌ که‌ تو به‌ آن‌دست‌ نیافته‌اى‌ .پس‌ از من‌ پیروى‌ کن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کنم‌.اى‌ پدر!شیطان‌ را نپرست‌ که‌ شیطان‌ معصیت‌ خدا را نمود.اى‌ پدر!من‌ مى‌ ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهى‌ شوى‌ وجزو یاران‌ شیطان‌ گردى‌ !پدرش‌ جواب‌ داد:آیا از خدایان‌ من‌رویگردان‌ شده‌اى‌ ؟اگر دست‌ از این‌ حرفها برندارى‌ تورا سنگسار مى‌ کنم‌!وتورا ازخود مى‌ رانم‌!ابراهیم‌ گفت‌ با تو خداحافظى‌ نموده‌ واز خدا برایت‌ طلب‌ آمرزش‌مى‌ نمایم‌ که‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دورى‌ مى‌ کنم‌ و خداى‌ واحد را مى‌ خوانم‌ تا شاید با این‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌»
پیروزى‌ ابراهیم‌(ع‌)بر نمرودیان
آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود که‌ در عجم‌ به‌ کیکاوس‌ معروف‌ بود،زندگى‌ مى‌ کرد.نمرود مردى‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسیار داشت‌ ودر سرزمین‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وکوفه‌ زمان‌ ما حکومت‌ مى‌ کرد.چهارصد صندلى‌ طلا داشت‌ که‌ برروى‌ هریک‌جادوگرى‌ نشسته‌ وجادو مى‌ نمود.او یکشب‌ در خواب‌ دید که‌ ستاره‌اى‌ در افق‌پدیدار شد ونورش‌ بر نورخورشید غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بیدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبیر خواب‌ خود را از آنان‌ جویا شد.گفتند طفلى‌ دراین‌ سال‌ متولد مى‌ شود که‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مى‌ شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد که‌ بین‌ زنان‌ ومردان‌جدایى‌ اندازند و کودکى‌ که‌ در آن‌ سال‌ متولد میشود،اگر پسر است‌،بکشند.واگردختر است‌،باقى‌ بگذارند.تارخ‌ که‌ یکى‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبى‌ پنهانى‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهیم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد کودک‌،مادر ابراهیم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غارى‌ رفت‌ وابراهیم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،کودکش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مى‌ رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شیر مى‌ داد وبرمى‌ گشت‌.رشد یک‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ یکماه‌ کودکان‌ دیگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراین‌ مدت‌ ابراهیم‌ (ع‌) جوانى‌ قوى‌ شده‌ بود.روزى‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحرکت‌ کردند .در راه‌ به‌ گله‌ شترى‌ رسیدند.ابراهیم‌ (ع‌)از مادر پرسید:خالق‌ اینهاکیست‌؟گفت‌ آنکه‌ آنهارا خلق‌ کرد و رزق‌ مى‌ دهد وبزرگ‌ مى‌ نماید.ابراهیم‌ (ع‌) درشهر با گروههاى‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مى‌ شد وآنها را محکوم‌ مى‌ نمود.واقرار به‌خداى‌ نادیده‌ کرد.به‌ مصداق‌ آیه‌ شریفه‌ «فلما جن‌ّ علیه‌ اللیل‌ راى‌ کوکباً...» چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ دید وباطل‌ نمود،فرمود: انّى‌ وجهّت‌وجهى‌ ...» بعد ابراهیم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترویى‌ بود ولى‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وکنیزان‌ زیبا بودند.ابراهیم‌ (ع‌) از عمویش‌ آذر پرسید:اینها چه‌کسى‌ هستند؟آذر گفت‌ اینها غلامان‌ وکنیزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهیم‌ (ع‌) تبسمى‌ کردوگفت‌ چگونه‌ است‌ که‌ بندگان‌ و کنیزان‌ و غلامان‌ از خدایشان‌ زیباترند؟آذر گفت‌از این‌ حرفها نزن‌ که‌ تورا مى‌ کشند.آمده‌ است‌ که‌ آذر بت‌ مى‌ ساخت‌ وبه‌ ابراهیم‌ (ع‌)مى‌ داد تا بفروشدوابراهیم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاى‌ بتها مى‌ بست‌ ومى‌ گفت‌:بیاییدخدایى‌ را بخرید که‌ نمى‌ خورد و نمى‌ بیند و نمى‌ آشامد و نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ضررى‌ !با این‌ تعریف‌ ابراهیم‌ (ع‌) کسى‌ بتها را نمى‌ خرید.وبتها را به‌ نزد آذر برمى‌ گرداند.

 

بت‌ شکن‌ دربتخانه‌
نمرودیان‌ سالى‌ دوبار در فروردین‌ جشن‌ مى‌ گرفتند.در یکى‌ از جشنها موقع‌خروج‌ از شهر،آذر به‌ ابراهیم‌ (ع‌)پیشنهاد نمود که‌ او هم‌ به‌ جشن‌ برودتا شاید جشن‌آنهارا تماشاکرده‌ وزبان‌ از بدگویى‌ بتها بردارد.ولى‌ روز بعد موقع‌ رفتن‌،ابراهیم‌(ع‌)گفت‌ من‌ مریض‌ هستم‌!لذا همه‌ با زینت‌ تمام‌ از شهر بیرون‌ رفتند بجز ابراهیم‌ (ع‌)که‌ تبرى‌ برداشت‌ و به‌ بتخانه‌ رفت‌ وهمه‌ بتهارا شکست‌.سپس‌ تبر را بر دوش‌ بت‌بزرگ‌انداخت‌. «فجعلهم‌ جُذاذاً الاّ کبیراً لهم‌» همه‌ بتهارا خورد کرد مگر بُت‌بزرگ‌ را.وقتى‌ نمرود ونمرودیان‌ باز گشتند وبه‌ بتخانه‌ آمدند تا خود را تبرک‌کنند،همه‌ بتهارا شکسته‌ دیدند غیر از بُت‌ بزرگ‌.به‌ روایتى‌ شیطان‌ به‌ آنها اطلاع‌ دادکه‌ ابراهیم‌ (ع‌)خدایان‌ شمارا شکسته‌ است‌.صداى‌ ناله‌ وفریاد مردم‌ بلند شد.نزدنمرود رفتند که‌اى‌ نمرود!خدایان‌ مارا شکسته‌اند.نمرود دستور داد تا هرکه‌ راشک‌دارید نزد من‌ بیاورید.همه‌ گفتند کار ابراهیم‌ (ع‌) است‌.حضرت‌ را احضار کردندوبه‌او گفتند: «أ انت‌ فعلت‌َ هذا بآلهتنا یاابراهیم‌قال‌ بل‌ فعلهم‌ کبیرهم‌ هذافاسئلوهم‌ اِن‌ کانوا ینطقون‌»» آیا تو این‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ خدایان‌ مابجاآوردى‌ ؟گفت‌ بت‌ بزرگ‌ این‌ کار را کرده‌ است‌ از او بپرسید اگر حرف‌ مى‌ زند!نمرودیان‌ گفتند اى‌ ابراهیم‌ (ع‌) این‌ بتها سخن‌ نمى‌ گویند.سپس‌ همگى‌ خجل‌وشرمنده‌ و سر به‌ زیر انداختند.بعد ابراهیم‌ (ع‌)فرمود چیزى‌ را عبادت‌ مى‌ کنید که‌نه‌ نفعى‌ مى‌ رساند ونه‌ ضررو نه‌ حرف‌ مى‌ زند.چون‌ نمرودیان‌ از جواب‌ عاجزشدند،همگى‌ گفتند اگر کمک‌ کار خدایان‌ خود هستید،ابراهیم‌ (ع‌) رابسوزانید.نمرود دستور داد دیواره‌اى‌ در دامنه‌ کوه‌ درست‌ کردند وبمدت‌ یکماه‌هیزم‌ آورده‌ ودر آن‌ قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه‌ ابراهیم‌ (ع‌) رادر آتش‌بیاندازیم‌؟شیطان‌ بصورت‌ آدمى‌ ظاهر شد وگفت‌ منجنیق‌ بسازید!تا آن‌ زمان‌منجنیق‌ نساخته‌ بودند وشیطان‌ هنگامیکه‌ به‌ آسمانها راه‌ داشت‌ از جهنم‌ دیدار کرده‌ودیده‌ بود جهنمیان‌ را با منجنیق‌ درون‌ آتش‌ مى‌ اندازند،یاد گرفته‌ بود.لذا به‌ آنها یادداد که‌ چگونه‌ این‌ وسیله‌ را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر یک‌ طنبا را گرفتندو ابراهیم‌ (ع‌) را بالا بردند.در این‌ هنگام‌ در میان‌ فرشتگان‌ غلغله‌اى‌ افتاد وبه‌ پیشگاه‌الهى‌ عرضه‌ کردند که‌ خدایا از شرق‌ تا غرب‌ یکنفر،تورا عبادت‌ مى‌ کند واوراهم‌ که‌مى‌ خواهند بسوزانند.دستور بده‌ تا اورا یارى‌ کنیم‌.خطاب‌ آمد:بروید اگر از شمایارى‌ خواست‌ اورا کمک‌ کنید.ابتدا ملک‌ باد نزد ابراهیم‌ (ع‌) آمد وگفت‌:من‌ موکل‌باد هستم‌.اگر امر بفرمائید به‌ باد امر کنم‌ تا آتش‌ را به‌ خانه‌ نمرود ببرد و نمرودیان‌ رابسوزاند.ابراهیم‌ (ع‌)فرمود پناه‌ من‌ خداست‌ وبتو نیازى‌ ندارم‌.ملک‌ ابر آمد وگفت‌اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ تا به‌ ابر امر کنم‌ آتش‌ را خاموش‌ کند.ابراهیم‌ (ع‌)گفت‌ امر خودرا به‌ خداى‌ نادیده‌ واگذاردم‌.ملک‌ کوه‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!اجازه‌ بده‌ کوه‌ بابل‌ رابر سرشان‌ خراب‌ نمایم‌ وهمه‌ را هلاک‌ کنم‌.ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ بتو نیز محتاج‌نیستم‌.بعد جبرئیل‌ آمد وگفت‌ اى‌ ابراهیم‌!هیچ‌ احتیاجى‌ ندارى‌ ؟گفت‌ دارم‌ اما نه‌بتو.گفت‌ به‌ که‌ دارى‌ ؟گفت‌ او از همه‌ بهتر به‌ حال‌ من‌ آگاه‌ است‌.بعد از آن‌ از طرف‌خدا ندا آمد: «یانار کونى‌ برداً وسلاماً على‌ ابراهیم‌» ابن‌ عباس‌ گفت‌ اگر خدانمى‌ فرمود سلاماً آتش‌ چنان‌ سرد مى‌ شد که‌ ابراهیم‌ (ع‌)از سرما هلاک‌مى‌ گردید.پس‌ به‌ فرشتگان‌ امر نمود تا بازوى‌ ابراهیم‌ (ع‌) را گرفتند وآهسته‌ در میان‌آتش‌ قرار دادند ودرمیان‌ آتش‌،چشمه‌هاى‌ آب‌ آفرید.آمده‌ است‌ که‌ نمرودیان‌ هرچه‌مى‌ کردند ابراهیم‌ (ع‌) را داخل‌ آتش‌ بیاندازند ابراهیم‌ (ع‌) نمى‌ افتاد.شیطان‌ بصورت‌آدمى‌ به‌ آنها گفت‌ دو زن‌ عریان‌ نزدیک‌ منجنیق‌ بردند.یک‌ مرتبه‌ ابراهیم‌ (ع‌) داخل‌آتش‌ افتاد.علت‌ را از شیطان‌ پرسیدند گفت‌ دو ملکى‌ که‌ ابراهیم‌ (ع‌) را گرفته‌ بودندبا دیدن‌ دوزن‌ عریان‌،از ترس‌ خداوند بر خود پیچیدند واز ابراهیم‌ (ع‌)غافل‌شدند.ابراهیم‌ (ع‌)چهل‌ روز در آن‌ حال‌ بود سپس‌ از آتش‌ خارج‌ شده‌ وبطرف‌ شام‌حرکت‌ کرد.در راه‌ به‌ شهر فزان‌ رسید.دید که‌ مردم‌ شهر همه‌ زینت‌ مى‌ کنند.علت‌ راپرسید.گفتند که‌ شاه‌ ما دخترى‌ دارد که‌ در زیبائى‌ بى‌ نظیر است‌.اما هرچه‌ از طرف‌پادشاهان‌ براى‌ او خواستگار آمده‌ است‌،قبول‌ نمى‌ کند.وگفته‌ کسى‌ را که‌ خودبخواهم‌ بشوهرى‌ انتخاب‌ مى‌ نمایم‌.هشت‌ روز است‌ که‌ مردان‌ اینجا خود را زینت‌کرده‌اند ودختر هم‌ آنهارا تماشا مى‌ کند شاید یکى‌ را بپسندد!ولى‌ تاکنون‌ کسى‌ راانتخاب‌ نکرده‌ است‌.ابراهیم‌ (ع‌)با لباس‌ پشمینه‌ در کنار میدانى‌ نشست‌.
ناگاه‌ دخترترنج‌ بدست‌ ولباس‌ کذایى‌ پوشیده‌،با تعدادى‌ کنیز بطرف‌ آنجا آمدند.
ازدواج‌ ابراهیم‌(ع‌)
چون‌ نور محمدى‌ (ص‌)رادر پیشانى‌ ابراهیم‌ (ع‌) مشاهده‌ کرد،ترنج‌ را بطرف‌ ابراهیم‌(ع‌) رها کرد ورفت‌.پس‌ غلامان‌ آمدند و ابراهیم‌ (ع‌) را نزد شاه‌ بردند.شاه‌ تا ابراهیم‌(ع‌) را دید ،گفت‌ دخترم‌!شوهر خوبى‌ انتخاب‌ کردى‌ .پس‌ دختر که‌ ساره‌ نام‌ داشت‌به‌ عقد ابراهیم‌ (ع‌) درآمد.بعد از چندى‌ ابراهیم‌ (ع‌) به‌ همراه‌ ساره‌ حرکت‌ کردندوبه‌ شهر خمس‌ رسیدند.طبق‌ دستور شاه‌ آنجا یک‌ پنج‌ اموال‌ مسافرین‌ رابزورمى‌ گرفتند. ابراهیم‌ (ع‌) ساره‌ را در صندوقى‌ قرار داده‌ بود تا از نامحرمان‌ حفظ‌شود.مأمورین‌ شاه‌ ابراهیم‌ (ع‌) وصندوق‌ را نزد شاه‌ بردند.شاه‌ از ابراهیم‌ (ع‌) پرسیداین‌ زن‌ کیست‌؟ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ خواهرم‌ است‌.شاه‌ خواست‌ به‌ ساره‌ جسارتى‌ کندکه‌ ناگاه‌ زمین‌ اورادر برگرفت‌.از ابراهیم‌ (ع‌) خواهش‌ کرد که‌ اورا آزاد کند.ابراهیم‌ (ع‌)هم‌ دعا کرد وزمین‌ اورا رها نمود.شاه‌ کنیزى‌ داشت‌ که‌ آن‌ را به‌ ساره‌ بخشید.وگفت‌:هااجرک‌. یعنى‌ این‌ پاداش‌ ت‌.دیگر نام‌ کنیز هاجر شد.سپس‌ ابراهیم‌ (ع‌) با همراهان‌به‌ بیت‌ المقدس‌ رفتند.ببینید بزرگان‌ چگونه‌ امتحانهاى‌ الهى‌ را پشت‌ سر گذاشتند.ازخوف‌ لنبلونّکم‌ بشى‌ ء من‌ الخوف‌ که‌ آتش‌ ترس‌ دارد.ترس‌ از سوختن‌.ولى‌ لقاءاللهبى‌ اجر نمى‌ شود.وقتى‌ ابراهیم‌ (ع‌) با ساره‌ وهاجر به‌ بیت‌ المقدس‌ رسیدند،
هلاکت‌ نمرودیان
از طرف‌ خدا ندا رسید که‌اى‌ ابراهیم‌!به‌ بابل‌ برو و نمرود را به‌ خداپرستى‌ دعوت‌نما.حضرت‌ به‌ بابل‌ که‌ کوفه‌ امروزى‌ است‌،نزد نمرود رفت‌ واورا به‌ خداپرستى‌ دعوت‌ نمود.نمرود گفت‌ اى‌ ابراهیم‌!مرا بخداى‌ تو احتیاجى‌ نیست‌.من‌ مى‌ خواهم‌پادشاهى‌ را از خداى‌ تو بگیرم‌ واورا هلاک‌ نمایم‌!!این‌ بود که‌ دستور داد تا اطاقکى‌ به‌ تعلیم‌ شیطان‌ ساختند وخود درون‌ آن‌ قرار گرفت‌ وچهار کرکس‌ اورا بلند کردندوبالابردند.چون‌ بالا رفت‌ تیرى‌ بطرف‌ آسمان‌ انداخت‌.جبرئیل‌ آن‌ تیر را به‌ خون‌ماهى‌ آغشته‌ کرد.ماهى‌ نالید خدایا تیغ‌ دشمن‌ را به‌ خون‌ من‌ آغشته‌ کردى‌ .ندا رسیدکه‌ تیغ‌ را تا قیامت‌ بر شما حرام‌ کردم‌.بعد نمرود تیر خونآلود را که‌ دید ،گفت‌ کارخداى‌ ابراهیم‌ را ساختم‌.ابراهیم‌ (ع‌) گفت‌ از این‌ حرف‌ برگرد که‌ مردن‌ براى‌ خدانیست‌.نمرود گفت‌ اگر خداى‌ تو زنده‌ است‌،من‌ لشکر جمع‌ آورى‌ مى‌ کنم‌ به‌ خدایت‌بگو که‌ لشکر جمع‌ کندتا با یکدیگر جنگ‌ کنیم‌!پس‌ نمرود از اطراف‌ عالم‌ لشکربزرگى‌ که‌ سیصد فرسخ‌ لشکرگاه‌ آنها بود جمع‌ کرد.ابراهیم‌ (ع‌) دعا کرد که‌ خدایا این‌ملعون‌ را هلاک‌ کن‌.خداوند به‌ عدد لشکر نمرود پشه‌ فرستاد که‌ بر سر هر یک‌پشه‌اى‌ نشست‌ و در اندک‌ زمانى‌ اورا هلاک‌ نمود.رئیس‌ پشه‌ها، پشه‌اى‌ بود که‌ یک‌چشم‌ ویک‌ پا و یک‌ دست‌ و نیمه‌ بدنى‌ داشت‌.آمد وروى‌ زانوى‌ نمرود نشست‌.نمرود به‌ زنش‌ گفت‌ این‌ پشه‌ها لشکر مرا هلاک‌ کردند .دست‌ برد تا پشه‌ را بکشد که‌پشه‌ بلند شد ولب‌ بالا و لب‌ پایین‌ نمرود را نیش‌ زده‌آورد دماغ‌ نمرود شد وبه‌ داخل‌مغز نمرود نفوذ کرده‌ ومشغول‌ نیش‌ زدن‌ شد!صداى‌ فریاد نمرود بلند شد و ازشدت‌ درد خواب‌ وخوراک‌ از او سلب‌گردیدغلامانش‌ مرتب‌ بر سرش‌ مى‌ زدند تاپشه‌ از حرکت‌ بایستد.همانجور او را اذیت‌ نمود تا به‌ درک‌ واصل‌ شد.بقیه‌ لشکر اوبه‌ ابراهیم‌ (ع‌) ایمان‌ آوردند.
امتحانات حضرت ابراهیم
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینک آمدم به قدم افتقار، برحالت انکسار، تا چه فرمایی خود را بیفکندم و کار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
ازحضرت عزت فرمان آمد که یا ابراهیم، هرکه ما را خواهد جمله باید که ما را بود، تا شطبه‌ای از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج کوشش به آسایش کشش نرسی (المکاتب عبد ما بقی علیه درهم)
ما را خواهی مراد ما باید خواست
یکباره ز پیش خویش بر باید خواست
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینک آمدم به قدم افتقار، برحالت انکسار، تا چه فرمایی خود را بیفکندم و کار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
فرمان در آمد که: یا ابراهیم، ادعایی بس شگرف است و هردعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید. اکنون امتحان را پای دار.
او را امتحان کردند، به غیر خویش و جزء خویش و کل خویش.
الف) امتحان به غیر او آن بود که مال داشت فراوان، گفته‌اند هفتصد هزار سرگوسپند داشت به هفت هزار گله با هر گله سگی که قلاده‌های زرین در گردن داشت. او را فرمودند: که دل از همه بردار و در راه خدا خرج کن. خلیل همه را در باخت و هیچ چیز خود را نگذاشت. در آثار بیارند که فرشتگان گفتند: بارخدایا، تا این ندا در عالم ملکوت داده‌ای که «واتخذ الله ابراهیم خلیلا»۱ جانهای ما در غرقاب است و زهره‌های ما آب گشت از این تخصیص، خلیل از کجا مستحق این کرامت گشت؟ ندا آمد که جبرئیل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروهٔ سدره به قمّه آن کوه رو، خلیل را آزمونی کن. جبرئیل فرود آمد به صورت یکی از بنی‌آدم، به تقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس کوه بایستاد و آواز برآورد که "یا قدوس".
خلیل از لذت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد و گفت: یا عبدالله، یک بار دیگر این نام بازگوی و این گلهٔ گوسپند ترا!
جبرئیل یک بار دیگر آواز برآورد که "یا قدوس".
خلیل در خاک تمرغ می‌کرد چون مرغی نیم بسمل، و می‌گفت: یک بار دیگر بازگوی و گلهٔ دیگر ترا. همچنین و امی خواست و هربار گله‌ای گوسپند با آن سگ و قلاده زرین بدو می‌داد، تا آن همه بداد و در باخت. چون همه درباخته بود آن عقده‌ها محکمتر گشت، عشق و افلاس به هم پیوست.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حضرت ابراهیم

دانلود مقاله موسیقی کلاسیک در ایران

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله موسیقی کلاسیک در ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمه :
در آثار کهن ایرانی نه تنها ارتباط زیبایی، هنر و هنرمند چندان آشکار نیست. بلکه در تفکر ایرانی، تئوری زیبایی، هنر و ارتباط آن نیز چندان مشخص نشده است. آنچه مسلم است در ایران کهن به رشته های مختلف هنری، عنوان کلی هنر داده نمی شد و هنرمند صنعتگر نامیده می شد.
در تفکر ایرانی به هر حرفه ای که به حد کمال انجام می گرفت «هنر» اطلاق می شد، و به کسی که مهارت و تخصص خاصی در حرفه ای می داشت هنرور گفته می شد. به طوریکه در لفظ فارسی دری به موسیقیدان در مرحلۀ عملی رامشگر و در وجه تئوری «حکیم» به نقاش «صورتگر» و به مجسمه ساز «سنگ تراش» اطلاق می شد، نه هنرمند. در حالیکه آهنگر، تیغ زن و تیرانداز چالاک را هنرور می نامیدند چنانکه واژه هنر به معنای «خوب توانایی» است که ریشۀ اوستایی دارد. ولی آنچه مسلم است ایرانیان به کلمۀ زیبا نظری خاص مبذول داشته اند، به طوریکه در فرهنگ کهن ایرانی در اندیشه های متعالی مکرر به کار برده شده است.

 

 

 

 

 

موسیقی ایران را از نظر تاریخی می توان به 3 دوره تقسیم نمود :
1 ) عصر باستان
2 ) دورۀ بعد از ایلام (از قرن اول تا نهم هجری)
3 ) دورۀ صفویه تاکنون.
براساس کتب تاریخ، تاریخ مستند ایران از شش هزار سال (60 قرن) پیش با سلسلۀ پیشدادیان آغاز می شود تا ورود اسلام به ایران کلاً هفت سلسله بر ایران حکومت راندند.
حالا خلاصه وار موسیقی را در این هفت دور بررسی می کنیم :
دربارۀ هنر دورۀ پیشدادیان و کیانیان چون مورخان و محققان کوچکترین اشاره ی به آن نکرده اند، با استفاده از نسل های اساطیری، اشارۀ مختصری به این دوره ها می کنیم. یکی از این نسل های اساطیری شاهنامه است.
موسیقی در دورۀ پیشدادیان :
فردوسی، در زمان پادشاهی تهمورث، از ساز کوس یاد می کند. کوس بزرگترین ساز آلات کوبه ای است، که در ساختمان آن پوست بکار رفته است و در میدانهای نبرد تحت عنوان کوس رویین نیز بکار رفته است ساز دیگر کرنای است. این سازنای بسیار بلندی است که در آن دمیده می شود و هنوز در نفاره خانه ها و گاهی تعزیه ها بکار می رود. در قدیم هنگام جنگ ها به منظور تضعیف روحیه دشکن بکار می رفته است که صدایی گوش خراش و هراس انگیز داشته است. در دورۀ پادشاهی جمشید از رامشگران (که در لفظ فارسی دری به موسیقیدان گفته می شود نام می برد. )
ساز رود، که در جشنها و ضیافتها همراه رامشگران بکار می رفته نام می برد، رود همان عود یا بربط است.
ساز دیگری که در این دوره نام برده شده تبیره یا تبیر، که آن هم ساز کوبه ای است (که در ساختمان آن پوست بکار رفته است. دهل، کوس، طبل، یکی از دیگر از سازها، شیپور است. از سازهای باستانی ایران است که در روی آن چند سوراخ و در زیر آن یک سوراخ تعبیه می کردند. در دورۀ پادشاهی منوچهر، فردوسی از سازهایی چون رنگ که آن هم سازی کوبه ای است.
و هنری درای، از سازعای کوبه ای که در ساختمان آن پوست استفاده نشده است. زنگوله های کروی شکلی است که بین آنها مهره قرار دارند. سمج : دو صفحۀ فلزی است که بیرونش از وسط برجسته است و درونش کمی مقعر می باشد.
بوق، نای بزرگ از خانوادۀ آلات موسیقی بادی است. بربط، از سازهای قدیمی ایران، جنگ از سازهای باستانی ایران و ساز بزمی شاهنامه است. جام، از سازهای رزمی بوده است که با مهره بر آن می کوبیدند.
سرغین یا بوق جنگی، سازی است رزمی که در جنگ ها از آن استفاده می کردند.

 

 

 


موسیقی در دورۀ کیانیان :
نیز وضع تقریباً به همین منوال بود و سازهایی که در دورۀ پیشدادیان اشاره شد در این دوره نیز وجود دارد و سازهای چون خم از سازهای بادی، گاودُم، (ساز بادی) رباب از سازهای بزمی شاهنامه است.
جرس : از سازهای نظامی و کوبی است. نوعی از آن توسط مهره ای که در بین خودجرس، کار نهاده شده است به صدا در می آید و نوع دیگر آن به وسیله پتک آهنینی که بر آن کوبیده می شود به صدا در می آید.
چلپ : در روزگاران باستان به نسج اطلاق می شده است. شنرف، سازی کوبی که در ساختمان آن از پوست استفاده شده است.
مصل : از سازهای کوبی و رزمی است. و از صدای پرخروشی برخوردار است.
نفیر : از سازهای بادی رزمی است که شکل شاخ های حیوانات ساخته شده است. در این دوره استفاده می شده است.
از معتبرترین اسنادی که از موسیقی عصر استان باقیمانده می توان به مهر چغامیش اشاره کرد. در کاوشی که در تپۀ چغامیش خوزستان (جنوب غربی ایران) نزدیک دزفول توسط باستاشنان پرفسور بیناس . یی . دلوگاز و هلن . چی . کانتور نیس از سال 1961 – 1966 م صورت گرفته. نقش مهری پنج ساله 3000 سال بیش از میلاد و به عبارتی پنج هزار و چهارصد سال پیش (3400 پیش از میلاد) پیدا شده است. این سند که استوانه ای شکل و متعلق به قوم ایلام است کهن ترین ارکستر جهان را نشان می دهد. در این نقش که همگی با نو تصویر شده اند نفر اول از سمت چپ خواننده، نفر دوم در حال نواختن بوق یا شیپور می باشد. نفر سوم چنگ نواز و نفر چهارم نقاره و طبلک می نوازد.
موسیقی دورۀ مادها 708 – 550 قبل از میلاد :
تاریخ رسمی ایران از زمان مادها (تیره ای از قوم آریایی) می دانند موسیقی در این دوره مقام دالار و شامخی داشته. در بسیاری مراسم به کار می رفته. به طوریکه در کتب تاریخ آمده است هنگامی که دیالکو نخستین شاه ماد بر تخت نشست شادی و سرور برپا شد و نواهای کوس و شاخ های شیپوری در فضای ایران به صدا درآمد. همچنین در سوگواری ها به نواختن کوس و شاخهای شیپوری می پرداختند. این گفته های تاریخی نشان می دهد که رساترین زبان جشن و سوگواری در آن دوره موسیقی بوده است. از موسیقیدانان این دوره نام اوگارس در کتب تاریخی ذکر گردیده که از موسیقیدانان بزرگ دربار بوده است.
در این دوره از آلات موسیقی بادی و کوبه ای پرصدا، مانند انواع بوق ها و طبل ها استفاده می شد.
در این دوره، در آیین زرتشت، نیایش به درگاه خدا عموماً با آواز همراه بود. گات یاگاثا به معنای سرود (سرودهای خاص زرتشت) و در زبان سانسکریت خواندن با آواز معنی می دهد، در کل به معنی سرودهای دینی که با آهنگ و لحن موزون خوانده می شود و در آهنگ های موسیقی قدیم دوگاه، سه گاه و چهارگاه نامیده شده است. همانطور که می بینیم مذهب زرتشت دارای عناصری بوده که با هنر و شعر سازگاری داشته است. اظهارات محققین حاکی است موسیقی در این دوره با رسوم اجتماعی همراه بوده است و در جشن ها، سوگواریها و عملیات جنگی و مراسم مذهبی بکار رفته است.
دورۀ هخامنشیان :
از نوشته های مورخین و تاریخ نویسان (550 – 330 ق م) به خصوص هِرودُوت و گزُنفُون حاکی از این است که در این دوره موسیقی به 3 شکل در بازی (بزمی) مذهبی و مردمی و نظامی وجود داشته است.
سازهای هخامنشی :
عبارتند از عود، چنگ، نی، نوعی ارغنون (سازدهنی)، چغاته (نوعی قاشقک) با دو دست. سازهای موسیقی نظام شامل : شیپور، نقاره، کوس، خَرمُهره، دمایه، دونای، دهل، گاودم، جام، جُلجُل، نوعی طبل (تبیر یا تبیر)، کرنا و سرنا.
دوران سکویه : (330 187 ق . م)
در این دوره چون یونانیان بر ایران حکومت می کردند، موسیقی این عصر در تاریخ موسیقی ایران جایگاهی ندارد از اینرو نگاهی گذرا به این دوره داریم. در این دوره موسیقی ایران، شباهت هایی به موسیقی یونان پیدا کرد. ولی به دلیل اینکه پادشاهان یونی مورد عداوت و کینۀ ایرانیان بودند، ایرانیان هیچگونه همکاری با این مردم نداشتن و همین مسئله موجب سستی و ناپایداری حکومت آنها و زیربنای اجتماعی ایران گردید و کنتور دچار هرج و مرج شد. طبیعتاً با چنین زیربنایی موسیقی ایرانی در این دوره نمی توانست رونقی داشته باشد. و از آنجا هم که یونانی بودند نسبت به آثار تمدن ایرانی ابراز علاقه نمی کردند. براساس نوشتۀ فارمر می توان استنباط کرد که یونانیان بیشتر از ایرانیان متأثر شدند تا اینکه تأثیر نهند، چنانکه کاربرد سازهای طبل و کوس را برای جنگ از ایرانیان آموختند. چنان که فارمر می نویسد نکته مسلم آنست که در تعبیه آلات موسیقی نفوذی که ایران در یونان ایجاد کرد بیش از تأثیری است که یونان در ایران نهاده است.
سازهای این دوره : رود، کرنای، سرغین، هنری درای، کوس، بوق، نای، تبیره.
دورۀ اشکانیان :
در این دوره ترانه ها و موسیقی ایرانی به موازات ترانه ها و سرودهای یونانی رواج یافت. در این دوره به نوعی ترانه بر می خوریم که در آن روح حماسی به چشم می خورد و شبیه به شاهنامه خوانی بود که مرسوم گشت.
قدح ( پیالۀ بزرگ شرابخوری) تزئین شته یکی از آثار به جای ماندۀ دورۀ پارتها است که در نسا یافت گردیده و روی آن دو موسیقیدان پارتی یکی در حال نواختن لیر و دیگری دونای. همراه مردی که در حال بردن گوسفند است نشان داده شده است.
سنت کهن خنیاگری در عصر پارتها همواره متداول بوده است. گوسان به زبان پهلوی هم برای نوازندگان به کار می رفته است و هم آوازخوانان که در دورۀ پارتها همواره متداول بوده است. گوسان به زبان پهلوی هم برای نوازندگان بکار می رفته است و هم آوازخوانان که در دورۀ پارتها به خنیاگران (خوانندگان و نوازندگان) اطلاق می شده است.
فعالیت گوسان ها بسیار گسترده بوده، آنها در حفظ و نگهداری سنت ملی ایران نقش بسیار مهمی داشتند، گفته شده که افسانهای کهن از طریق همین خنیاگران جمع آوری و سینه به سینه نقل شده و در دوره های بعد به کتابت درآمده است. آنها مجموعه ای از مصالح سنتی را به ارث می بردند و روی آنها براهه سرایی می کردند و از اشعار ساخته شدۀ خود به آنها می افزودند. ساخته های آنها از ویژگیهای گوناگون برخوردار بوده که با آواز و ساز همراه بوده است.
متأسفانه از شیوۀ آموزش و تحصیلات گوسانها هیچگونه مدرکی باقی نمانده است. که گوسان به عنوان نقل کنندۀ بسیاری از مصالح سنتّی و نیز به عنوان بدیهه سرا ناگریز بوده است مایه های بسیاری را به حافظه بسپرد. و نیز ضرورتاً می بایست بر فنون تصنیف (آهنگسازی) و ریستال تسلط می داشت. با تأسف بسیار باید گفت که فقط اندکی از کارهای آنها باقی مانده است. و آن اندک هم غیرمستقیم اند، از آن جمله اند : یادگار زریر، به فارسی میانه و صورت های منحط و تغییر یافتۀ کتابت پهلوی، بخش عمدۀ کتاب شاهان، که با چشم پوشی از تعداد نامعلومی از اصل های پارتی است. ویس و رامین، که به دفعات نامعلومی دستخوش تغییرات شده تا به صورت فعلی آن، که ما می شناسیم، درآمده است. بارزترین داستان عصر پارتها منظومۀ زیبای ویس و رامین است که به زبان پهلوی نوشته شده و در اواسط قرن پنجم هجری فخرالدین اسعد گرگانی مستقیماً از پهلوی به شعر پارسی (فارسی دری) ترجمه کرده و به صورت منظومه درآمده است. پس این داستان توسط گوسانها و خنیاگران سینه به سینه حفظ شده و نقل شده است.
در آثار باستانی به دست آمده از شوش، دو تندیس سفالین از دو خنیاگردوران اشکانی یافت شده که در دست یکی نبورو در دست دیگری بربط است که در حال نواختن هستند. این تندیسه ها نشان می دهند که در زمان اشکانیان دو ساز بربط و تنبور شناخته شده و به عنوان یک ابزار موسیقی به کار گرفته می شدند.
سازهای این دوره :
رود، کوس، بوق، کرنای، زنگ، هندی درای.
ساسانیان :
آخرین و هفتمین سلسله ای که پیش از ظهور اسلام در ایران به حکومت رسیدند. و متجاوز از 400 سال بر ایران حکومت کردند. در این دوره علم و هنر فزونی گرفت. ادبیات، نقاشی مانوی، کتابهای خدانیامه، کارنامه اردشیر بابکان (بابکان)، کتاب هزار و یکشب، و صدها آثار دیگر از این دوره باقی مانده است. نه تنها مردم به علم و هنر علاقه نشان دادند، بلکه برخی از شاهان نیز حامی اعتلای دانش و هنر بودند، چنانکه بهرام گور در جامه سرایها انوشیروان در قانونگذاری و خسروپرویز در تشخیص آثار هنری و تشویق هنرمندان، معروف بودند. عبدالرحمن ابن خلدون 732 – 806 یا 808 هـ . ق مورخ و متفکر مشهور تونسی و پدر جامعه شناسی، در کتاب تاریخ خود به نام مقدمه که منعکس کنندۀ نگرش وی در باب معضلات جامعه عصر خویش است می نویسد. موسیقی در نزد ایرانیان پیش از اسلام کاملاً مطلوب و محبوب بوده و رواج بسیار داشت و پادشاهان توجه و علاقۀ زیادی به اهل و فن موسیقی مبذول می نمودند به طور کلی در این دوره به موسیقی توجه بسیاری شده و بهای زیادی به موسیقی داده می شد. در دورۀ اردشیر با بابکان، او به موسیقی و موسیقیدانان (آواز خوانان و نوازندگان) ارج بسیار می نهاد و جایگاه خاصی برای آنها قائل بود. در زمان بهرام گور مقام موسیقیدانان رفیع تر شد و در مرتبه و مقام اول قرار گرفتند. عشق و علاقۀ بهرام گو به موسیقی در داستانهایی که کم و بیش جنبۀ افسانه آمیز دارد حکایت شده است، چنان که ذکر گردید. چون او سعی در رفاه و تأمین مردم داشت و اظهار می داشته که مردم من باید مثل خود من زندگی کنند. چون در قصرش هزاران نوازنده و خواننده داشت. پس از گرفتن ایالت لیسند (کاوتی – کابلی) و مکران. از پادشاه هند خواست که رامشگرانی به ایران بفرستد. گروهی نوازنده و رقصنده به نام لولی و لوری و سوری از هند به ایران آوردند تا ایرانیان از شنیدن موسیقی و آواز بهره گیرند. این نوازندگان و خوانندگان در کوچه و بازار و روستاهای ایران به راه می افتادند و برای مردم ترانه می خواندند. این گروه به کولی معروف شدند (اصل و نژاد کولیها از این تیره شده است، و به ترانه هایی که اینان می خواندند، «ترنگ» یا «ترانک» ) می گفتند.
در زمان خسرو اول (انوشیروان) جایگاه موسیقی تنزل پیدا کرد.
به طور کلی عصر طلایی موسیقی ساسانی مصادف با دورۀ خسرو پرویز است. چنانکه عدۀ زیادی این دوره را دورۀ طلایی و درخشان موسیقی ایران معرفی کرده اند. با وجود اینکه موسیقیدانان در دورۀ خسروپرویز نسبت به زمان بهرام گور از مقام و جایگاه پست تری برخوردار بودند. ولی او پیوسته موسیقیدانان دربار را تشویق و ترغیب می کرد. به علت همین توجه و علاقه خسرو به موسیقی در این دوره نوامعی چون باربد، سرکش، رامتین، آزادوار چنگی درخشیدند.
آهنگ «تخت تاقدیس، یکی از آهنگهای دورۀ خسروپرویز است که براساس مجموعه هنری زیبا و شگفت انگیز«تاقدیس» ساخته شده است. ردیفی در دستگاه سه گاه به همین نام نواخته می شود که اثر این آهنگ است.
فهمیدیم که این دوره، دورۀ اعتلاء و جهش عظیم موسیقی بود که اهمیت آن ضرب المثل است.
در این دوره سرودهای مذهبی، ترانه های ملی و بومی. و برای اولین بار ترانه ای که از وقایع مهم سرچشمه می گرفت. سروده و خوانده می شد. در این دوره طبیعت گرایی در ادبیات ایران وارد گردید و در ترانه سرایی تأثیر خاصی نهاد.
در این دوره موسیقی بر 4 نوع تقسیم می شد. موسیقی درباری، موسیقی مردمی، موسیقی مذهبی، موسیقی نظامی.
مانی نقاش ماهر دورۀ ساسانیان، تعلیمات مذهبی اش با ساز و آواز همراه بود. مانویها موسیقی را صدای آسمانی می دانسته اند. جامی، در نفحات الانس، مانی را موسیقیدان دورۀ ساسانی می داند.
مزدک، موسیقی و شادی را یکی از قوای محترم در نزد خدابیان کرده است.
دو موسیقیدان بزرگ دورۀ ساسانی یا 1 ) سرگش یا سرگاش. (مسن) 2 ) باربد 3 ) بامشاد 4 ) خارکش 5 ) خسروانی 6 ) رامتین 7 ) کاسه گر 8 ) سرکب 9 ) نکیسا 10 ) آزاده نن (چنگ نواز و کنیز بهرام گور) 11 ) آرزو (چنگ نوازی) 12 ) آزاد وار چنگی 13 ) مشک دانه (زن)
دستگاه های موسیقی ایران بیش از اعراب :
هفت واحد یا گام یا دور یا مقام یا دستگاه وجود داشته، نام آنها : بهار، بندستان، آپرین یا آفرین ماد زوپسان ( یا ماه درستان) ، ششم، گوه، اسپراس،
سازهای این دوره :
عود، چنگ، بربط، تنبور، سنتور، وین کتار (زنگ)، نای، قره نی، تاس، دمبک، زیل، چمبر یا چنبر، خوراک، زنجیر، تیر، غژه ، چغانه، کرنای، رباب، سرناد ارغنون، قاشقک . نی . شیشک، کاپیک.
سازهای نظامی در عصر باستان :
سازهای باد، مثل برغو، بوق، خرنای، سرغین، شیپور، کرنای، ناقور، نفیر
سازهای کوبه ای یا ضربی : جرس، چلب، درای، دهل، زنگ، سنج
متأسفانه نت و نوشته ای از موسیقی در این دوره باقی نمانده است.
موسیقی پس از اسلام :
موسیقی پس از اسلام به ضعف و سستی گرائید و سیر نزولی پیمود. دیگر خبری از موسیقی درخشان و پررونق عصر ساسانی در میان مبود. زیرا در آن عصر موسیقی را ناچیز می شمردند و آن را تنها به صورت اذن و تلاوت قرآن و به حالت ابتدایی در مراسم عروسی مجاز می شمردند. موسیقی در آغاز به علت تحریم مذهبی (به ویژه در دورۀ جلفای راشدین مهجور ماند و خوانندگی و نوازندگی کار غلامان آزاده شده بود که در میان مردم از احترام و منزلتی برخوردار نبودند.
در اثر اشغال ایران به دست اعراب و ایجاد ارتباط نزدیک آنها، موسیقی ایران در کشورهای عربی متداول گردید، در دوران خلفای عباسی میان موسیقی ایرانی و عرب از نظر استفاده از سازهای ایرانی و برگرفتن نام الحان آمیختگی ایجاد شد. نوازندگان و خوانندگان ایرانی که در دربارهای اعراب هنرنمایی می کردند تأثیر زیادی بر موسیقی عرب برجای نهادند. آنها نه تنها به رواج سازهای ایرانی پرداختند بلکه اصطلاحات ایرانی را نیز در موسیقی عرب وارد نمودند. ایرانیها نیز اوزان (ایقاع) را از اعراب تقلید نمودند.
سازهای ایرانی در دورۀ اسلامی :
طنبور، ارغنون، اصف، چنگ (اگری) اوزان، باتره، باتوغن، بربط، بلبان (بالابان) بورغو ، بوق، بیشه، تنبک، تیریال، جرس، جفت ساز، چغانه، چگور، دایره، درای، دف، دف دورویه، دنبک، دوتا (دوتار)، دهل، رباب، سنتور، سنج، سوریانی، سه تار، سیاه نی، شیپور، قره نی، قانون، غچک، قوپوز، کمانچه، کناره، کنگره، کشار، گاودم، ناقوس، نای، و انواع آن مثل، سیه نای، نای چاور، نای داود، نای روئین، نقاره، نفیر، یکتای (یکتار) .
موسیقیدانهای قرن اول هجری (عصر امویان) :
نشیط فارسی، مسلم بن مجرز، حکم الوادی، عمرالوادی، سائب خاثر، اسمعیل بن هیربد.
موسیقیدانهای دوره عباسیان : (آهنگسازان)
یحیی ملکی، خانواده موصلی، ابراهیم موصلی (ارگانی)، منصور زلزل، اسحاق موصلی، زریاب، عبدالله پور ظاهر ذوالیمینین
موسیقیدانها در سده های سوم و چهارم هجری در زمان (طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل زیاد، آل بویه :
احمد ابن السرخسی، ابوبکر محمد بن زکریای رازی، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن خرداد به، ابونصر محمد بن فارابی (بزرگترین دانشمند قرون وسطی جهان اسلام 260 – 339 هـ) ابوالفرج اصفهانی، ابوعبدالله محمد بن احمد بن یوسف خوارزمی، ابوالوفای بوزجانی.
فارابی موسیقیدان برجسته ای بود که در نوازندگی عود مهارت و چیرگی بسیار داشت و از آواز و صدای دلنشینی نیز برخوردار بود. آغاز موسیقی علمی (نظری) در ایران و از زمان فارابی می دانند. زیرا او اولین کسی است که با استفاده از اصول اولیه موسیقی یونان قدیم دربارۀ موسیقی علمی و نظری کتابی بنام «الموسیقی الکبیر» نگاشته است. پیش از فارابی موسیقی بیشتر جنبۀ عملی داشته تا علمی (نظری) او کتابهای بسیاری در زمینه موسیقی نوشته که ما در اینجا به ذکر نام مهمترین اثر او در این زمینه بسنده می کنیم.
شعر و موسیقی :
1 ) رودکی : شاعری استاد و آهنگساز و نوازنده درجۀ اول چنگ ایرانی بود و بربط (عود) هم می نواخت، (در میانۀ سدۀ سوم هجری زاده) و در سال 329 هـ درگذشت. (دوره سامانیان)
2 ) ابوحفص (جعفر) حکیم بن احوص سعدی سمرقندی، شاعر و موسیقیدان قرن سوم هجری. و مخترع ساز «شه رود».
3 ) داتبه نیشابوری : از خوانندگان مشهور دوره طاهریان (نیمه قرن سوم هجری) که عود می نواخته و شعر می سروده است.
4 ) امیرابوالحسن علی بن الیاس اغاجی بخارایی. شاعر و موسیقیدان و نوازندۀ بربط.
5 ) ابوالحسن لوکری غزوانی . استاد در شعر و موسیقی و به لوکری چنگ زن معروف بود.
6 ) شاکری بخارایی : از شاعران قرن 4 هجری است که با موسیقی آشنا بوده است. در نواختن چنگ و بربط و چغانه دست داشته است.
7 ) دقیقی : از شاعران دوره سامانیان بوده که در نواختن چنگ نیز دست داشته است.
(متولد 370 هـ بخارا یا 373 هـ ) و وفات سال 482 هجری (در همدان)
ابوعلی سینا کتاب در موسیقی دارد : کتاب الشفاء (شفا) و النجات (نجات) و دانشنامه علایی ، شفا از نفیس ترین مراجع موسیقی ایران و مشرق شمرده می شود.
موسیقیدان ها در قرن پنجم و ششم هجری : (غزنویان و سلجوقیان) :
غزنویان آهنگسازان ایرانی در این دوره : ابوعلی سینا، ابن زیله، علی مکی، محور بربطی، بوقی، ابوالحسن بهمینار، استاد عبدالرحمن قوال، عندلیب، خنیاگران این دوره، ستی زرین، ابوبکر ربانی، فرخی سیستانی، منوچهر دامغانی، محمد ربطی، عنصر المعالی.

 

 

 

سلجوقیان :
موسیقی مذهبی امام محمد غزالی، ابوالفتح تاج الدین اصفهانی، اوحدالدین محمد انوری ابیوردی، فضل الدین، محمد بومی کاشانی، حکیم عمر خیام (دانشمند و ریاضی دان معروف ایرانی درباره موسیقی رساله ای به زبان عربی نوشته است. که نظام علمی موسیقی را در آن دوره نشان می دهد)، عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر (دانشمند کتاب قابوسنامه خود را به موسیقی اختصاص می داده) ، فخرالدین رازمی، نظامی گنجوی (در کتاب خسرو و شیرین به ذکر باربد ویکسا موسیقیدانان دورۀ ساسانی پرداخته و نام سی لحن بابرد را ذکر کرده است).
در این دوره عزاداری برای خاندان پیامبر مرسوم بود و طی چندین قرن شکل نمایشی به خود گرفت و به صورت تعزیه و شبیه خوانی درآمد.
موسیقی در (سدۀ هفتم و هشتم) (مغول) :
حافظ : این شاعر بزرگوار و دوست داشتنی به موسیقی و الحان نیز آشنایی داشت. برخی از اشعارش مطابق با آهنگ دستگاههای موسیقی می باشد. ذکر اوزان و اسماء موسیقی در غزلیاتش بیانگر تسلط او به این هنر است.
مولوی : (مولانا جلال الدین محمد بلخی) عارف، شاعر و حکیم، در بلخ دیده به جهان گشود. من موسیقی را خوب می دانسته، در سازهایی چون رباب و نی اختراعی داشت و قادر به نواختن آنها و ساز چنگ بوده است.
اشعار مثنوی وی بیشتر با موسیقی مأنوس است و آهنگهای اوزان مختلف آن نشان می دهد که این اشعار از ضرب آهنگی مخصوص به خود برخوردار و در تمام ادوار مختلف بدون موزیک خوانده می شوند. آشنایی وی با موسیقی مایه وزن اشعار او است. اوزان زیادی در اشعار مولوی بکار رفته است. «استاد فروزانفر» در یادنامه مولوی چنین اشاره می کند : مولانا سه هزار و پانصد غزل، در پنجاه و پنج بحر ساخته که هیچ یک از شعرا این اندازه در اوزان توسعه نداده اند.
کلیات شمس (دیوان کبیر) دارای بحر و اوزان گوناگون است که بیشتر با آهنگ و الحان و نغمه های موسیقی مطابقت دارد و می توان گفت در ایوان شمس موسیقی ارکان اصلی و اولیه شعر است. زیرا این اشعار در حالت سماع صوفیانه سروده می شده و همه دارای رنگ (ضرب) است و بهترین نماینده نفوذ موسیقی در شعر فارسی می باشد.
او در داستان شورانگیز و جاودانه «پیرچنگی» به تقدیس ذات هنر می پردازد و به شرح حال نوازنده پیری که از همه کس و همه جا ناامید و مأیوس در شبی تاریک، تنها و گریان به گورستان پناه می برد و در کنجی با ساز و خدای خویش آنقدر به راز و نیاز و مناجات می پردازد تا روح از جسم اش به پرواز در می آید.
موسیقی پس از یورش مغول :
پس از یورش مغول و غارت و تاراج چنگیز و تیمور و سوزاندن یکایک کتابها، کم کم نگارش آثار و از جمله آثار موسیقی به بوته فراموشی سپرده شد. در دوران فلاکت و تیره بختی مغول، حتی شمار نوازندگانی که فی البداهه و برای دل غمزدۀ خود ساز می نواختند نیز کاهش یافت و موسیقی سیر نزول پیمود. یورش مغول را می توان زمان ایستایی روند پیشرفت و شگفتیهای آغاز گشته نامید. واکنش ایرانیان در برابر سوختنها و کشتنها، پناه بردن به خانقاهها و تصوف بود که بیانگر تسلیم آنها به زخم های عمیق روحی شان بود. پس از یورش مغول، صوفیگری به صورت مقاومت منفی در آمد که پس از آغاز این مقاومت، خواندن اشعار و آهنگهای عارفانه، ساقی نامه و مثنوی نامه در میان ایرانیان متداول گردید. مثنوی و ساقی نامه هر دو از وزنی عارفانه و آهنگی عاشقانه برخوردار بودند که با نوای «نی» و جدی عارفانه و جذبه و اشراقی عارفانه در روح پدید می آوردند که این حالت از ارکان بارز عرفان و تصوف ایران محسوب می شد.
مولوی و سنایی و حافظ و عطار، از جمله شاعران و عارفان حقیقت جو بودند و مشتاقانه به نوای نی، چنگ، بربط و غیره گوش فرا می دادند. آنها بهترین وسیلۀ سیر در دنیای معنوی را آهنگها و الحان موسیقی می دانستند.
حافظ این جملۀ ریچارد واگنر، آهنگساز بزرگ ترین قرن نوزدهم آلمان را :
«آنجا که سخن باز می ماند، موسیقی آغاز می شود» به شیوۀ دیگری بیان می کند.
«زبانت درکش ای حافظ زمانی زبان بی زبانان بشنو از نی»
اما موسیقیدانان دیگر سدۀ هفتم و هشتم هجری :
1 ) صفی الدین اُرموی
2 ) عبدالمؤمن اصفهانی (وفات 646 هـ . ق)
3 ) محمد شاه ربانی
4 ) خواجه نصیرالدین توسی (رسالۀ فی علم الموسیقی) (597 – 673 هـ . ق)
5 ) محمد بن ابی بکر شروانی
6 ) امام فخرالدین طبر بستانی رازی (وفات 660 هـ . ق)
7 ) قطب الدین محمود شیرازی (633 – 710 هـ . ق)
8 ) شمس الدین محمد بن محمود آملی
9 ) امیر خضر مالی قرمانی مولوی
تیموریان : (قرن نهم) :
در این دوره ابتدا تیموریان مانند مغولان به کاری جز کشتار و غارت و نابودی فرهنگ و ادب ایران نداشتند. چنانکه سلطنتشان سه نفر از موسیقیدانان آن عصر را به دار آویختند. ولی پس از مدتی فرهنگ کهن ایران تأثیر خود را آغاز نمود چنانکه سمرقند پایتخت تیمور مرکز تجمع هنرمندان، دانشمندان و صنعتگران شد و هنر محیط مناسبی برای رشد و ترقی یافت. به طور کلی در زمان پادشاهان دیگر تیموری نیز به هنر و موسیقی اهمیت زیادی داده شد.
در این دوره (قرن هشتم و نهم) اصطلاح تصنیف جایگزین قول و غزل (نوعی شعر) گردید. قول و غزل از وزن عروضی و ایقاعی برخوردار بوده و می توانسته با الحان موسیقی خوانده شود.
سده نهم هجری، آخرین عصر رونق موسیقی ایرانی است.

 

موسیقیدانان این دوره :
1 ) عبدالقادر مراغه ای ملقب به حافظ (وفات 838 هـ . ق) آثار او (مقاصد الاحان) ، جامع الاحان (کنز الاحان )
2 ) خواجه ابوالوفای خوارزمی (متوفی 835 هـ . ق)

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 53   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله موسیقی کلاسیک در ایران