10 ص
حال
1 – برخی کلمات ، حالت و چگونگی اسم هایی از قبیل فاعل یا مفعول را بیان می کنند. این کلمات «حال» نام دارند و به فاعل و مفعول و ... که حالت آن ها بیان می شود، صاحب حال( ذوالحال) گفته می شود.
صاحب حال معمولاً معرفه است.
2 - «حال» معمولاً کلمه ای مشتق، نکره و منصوب است. «حال» باید در جنس (مذکر و مؤنث بود) و عدد (مفرد ، مثنی یا جمع بودن) با صاحب حال، مطابقت کند.
اکنون به مثال زیر توجه کنید:
جاءَ التّلمیذُ(صاحب حال)ِ مُسْتعجلاً (حال) . دانش آموز شتابان(حال) آمد.
در این مثال کلمه « مستعجلاً» چگونگی اسم «التّلمیذُ» را توصیف می کند. به این کلمه «حال» می گویند. «حال» نکره ، منصوب و مشتق است و از نظر جنس و عدد با صاحب حال مطابقت می کند.
به یک مثال دیگر توجه کنید:
رأَیتُ الطّفلَ(صاحب حال)ِ لاعبا(حال)ً فی الحدیقة ِ. کودک را در حال بازی در باغ دیدم.
رأیتُ الطّفلان(صاحب حال)ِ لاعبانِ(حال) فی الحدیقةِ . دو کودک را در حال بازی در باغ دیدم.
در این دو جمله ، ملاحظه می کنید که حال از نظر جنس و عدد با صاحب حال مطابقت دارد.
3 – حال ، نیز می تواند مانند «خبر» به صورت «مفرد» (غیرجمله) و یا جمله ( اسمیه و فعلیه) بیاید. «حال» اگر جمله اسمیه باشد، معمولاً همراه «واوی» می آید که آن را «واو حالیه» می نامیم. به مثال های زیر توجه کنید.
راَیتُ الطّفلَ یَلعبُ(حال) فی الحدیقة .
کودک را دیدم که در حیاط بازی می کند.
در این مثال کلمه «یَلعبُ» همان نقش حال را دارد چون چگونگی و حالت اسم «الطّفل» را بیان می کند. در این مثال «حال» به صورت جمله فعلیه است.
راَیتُ الطّفلَ و(واو حالیه) هُوَ لاعبُ فی الحدیقة .
کودک را دیدم و او در حال بازی در حیاط است.
در این مثال کلمه «هو لاعبٌ» نقش حال را دارد چون چگونگی در حالت اسم «الطّفل» را بیان می کند. در این مثال «حال» به صورت جمله اسمیه است که همراه «واو حالیه» آمده است.
تحقیق درباره ادبیات حال