اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله حکومت سفاح و منصور عباسی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله حکومت سفاح و منصور عباسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

سفاح نخستین خلیفه (132 ـ 136)
نخستین خلیفه عباسى، ابو العباس سفاح بود.سفاح به معناى کسى است که خون فراوان مى‏ریزد .این لقب به نوعى، از القابى است که در برخى از روایات منسوب به پیامبر ـ ص ـ به «مهدى امت» داده شده است.مانند لقب منصور، هادى، مهدى، رشید، امین و مأمون.جالب آن که به نقل از مسعودى مورخ، لقب نخست وى مهدى بوده است.در جاى دیگرى اشاره کردیم که عباسیان، به مانند علویان، گرایش‏هاى شیعى داشتند، اما به سرعت براى حفظ حکومت خود، عقاید مذهبى‏شان را تغییر دادند.با این حال، آثارى از این گرایش، همانند اعتقاد مزبور که به نوعى سایر مسلمانان هم به آن اعتقاد داشتند، در اندیشه‏هاى مذهبى برخى از آنها باقى ماند.وى در نخستین خطبه‏اش از عمل به کتاب خدا و سنت رسول سخن گفت و افزود که پس از پیامبر ـ ص ـ تنها دو امام به حق حکومت کرده‏اند: یکى امام على ـ ع ـ و دوم خود او.
سفاح براى اطمینان بر حفظ حکومت، تمامى بلاد مهم را به اعضاى خانواده‏اش واگذار کرد : عبد الله بن على در شام، صالح بن على در مصر و فلسطین، عبد الصمد بن على بر جزیره، داود بن على در حجاز، عیسى بن على در فارس، و سلیمان بن على در بصره و..
نخستین اقدام سفاح و دستگاه عباسى، برافکندن ریشه امویان بود.تقریبا هر اموى که شناخته شده بود، به قتل رسید.عباسیان، قبرهاى امویان را در شام شکافتند و جنازه‏هاى آنها را به آتش کشیدند.تنها قبرى که استثنا شد، قبر عمر بن عبدالعزیز بود.داود بن على عباسى، در حجاز اعلام بخشش کرد و پس از آن که امویان از پنهانگاه‏ها بیرون شدند، آنها را کشت .زمانى که سفاح کوشید تا امویانى را که در عراق به وى پناه آورده بودند ببخشد، شاعرى وى را به خاطر بخشش امویان ملامت کرد و پس از شعر او بار دیگر امویان پناهنده به قتل رسیدند.
در برخى از مناطق شامات، بارها بقایاى امویان و یا فرماندهان آنها سر به شورش برداشتند، اما با شدت هر چه تمام‏تر سرکوب شدند.سخت گیرى بر ضد امویان تا آن اندازه بود که آنها، به سرعت شامات را رها کرده به شمال افریقا در دورترین نقاط گریختند و در اندلس دولت اموى را بنیاد گذاشتند.
دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب «تاریخ سیاسى اسلام» راجع به سفاح مى‏گوید:
ابوالعباس عبدالله بن محمد بن على ملقب به سفاح نخستین خلیفه عباسى بود. پدر وى محمد در آخر دوران اموى در بسط دعوت عباسیان کوشش فراوان کرد و به سال 125 ه ـ بمرد و کار دعوت را به فرزند خویش ابراهیم ملقب به امام سپرد. ابراهیم امام به دست مروان خلیفه اموى محبوس و مسموم شد و کار دعوت بدست ابوالعباس افتاد. وى به کوفه رفت (132) هفته‏اى چند نهان مى‏زیست و عاقبت به اصرار پیروان خود دعوت را آشکار کرد و به عنوان خلافت بدو سلام گفتند. ابوالعباس از برادر خود منصور کوچکتر بود اما چون مادرش عرب بود وى را براى خلافت مناسب‏تر دیدند که مادر منصور کنیز بود. آغاز خلافت ابوالعباس روز سوم ماه ربیع الاول سال 132 هجرى بود.
ابوالعباس به روز جمعه به عنوان خلافت با مردم نماز کرد و بر منبر ایستاد و خطبه خواند ـ امویان بر منبر مى‏نشستند ـ و مردم از ابتکار وى خشنودى کردند و گفتند: اى عموزاده پیمبر سنت دیرین را زنده کردى. ابوالعباس در خطبه خویش از فضل خاندان محمد (ص) سخن آورد و از قبایح امویان یاد کرد که خلافت را غصب کرده بودند و مرتکب اعمال زشت شده بودند و با اهل بیت پیمبر ظلم کرده بودند. سپاه شام را ملامت کرد و از ستایش کوفیان به تفصیل سخن کرد و عطاى ایشان را بیفزود که همه مخلصان خاندان عباسى بودند. از خراسانیان نیز که وى را در کار قیام دولتش یارى کرده بودند تمجید کرد و در پایان خطبه گفت: «من خون‏ریز بى‏باکم و انتقامجوى...» از اینجا توان دریافت که وى مصمم بود هر که مانع مقاصد وى شود خونش را بریزد آنگاه از منبر فرود آمد و به قصر امارت رفت و ابوجعفر برادر خویش را در مسجد گذاشت تا از مردم بیعت بگیرد و وى تا شب بدینکار مشغول بود.
پس از اتمام کار بیعت، ابوالعباس به شهر انبار رفت که در مغرب فرات بود و تا مدخل بغداد ده فرسخ فاصله داشت. این شهر را شاپور پسر هرمز یکى از پادشاهان ایران بنا کرده بود، سفاح بناى آن را تجدید کرد و قصرها در آن ساخت از پس وى منصور در انبار قصرى بزرگ ساخت و آنجا را پایتخت خود کرد و به نام هاشم جد خاندان هاشمیان هاشمیه نامید.
سفاح بیشتر ایام خویش را به سرکوبى سرداران عرب گذرانید که با امویان همکارى کرده بودند و ریشه امویان را قطع کرد چنانکه از این خاندان بجز عبدالرحمن داخل که دولت اموى اندلس را بنیان نهاد کسى از دست وى جان نبرد و هم از قتل یاران خویش که با وى در بنیاد دولت کمک کرده بودند دریغ نکرد. ابوسلمه خلال را که در بسط دعوت عباسیان سهمى بزرگ داشت بکشت قصد کشتن ابومسلم را نیز داشت اما مرگش در رسید و امکان اینکار نیافت. ابن هبیره یکى از سرداران مروان اموى را نیز با آنکه امان داده بود ناجوانمردانه بکشت.
کتاب: از پیدایش اسلام تا ایران اسلامى ص 266
نویسنده: رسول جعفریان
22/7/1387
سفرهاى صادق آل محمد علیهم السلام در زمان حکومت سفاح
سفرهاى معصومین علیهم السلام از مهم ترین فرازهاى درخشان زندگى و تاریخ اهل بیت علیهم السلام است. این سفرها در بردارنده حوادث تاریخى و معارف الهى مهمى هستند. هجرت پیامبر(ص) و اهل بیت از مکه به مدینه, حجه الوداع رسول خدا(ص), غدیر خم و سفر تاریخى سیدالشهدإ به کربلا از سفرهاى پر بار تاریخ اسلام هستند.
اینک به مناسبت ویژه نامه میلاد صادق آل محمد(ص), به بررسى سفرهاى آن حضرت مى پردازیم .
امام صادق(ع) در سال 83 ه'. ق. تولد یافت و در سال 114 ه'. ق. به امامت رسید و در سال 148 شهید شد. دوران امامت آن حضرت با دوران ضعف امویان (114 ـ 132 ه'. ق.) و با سالیان آغازین حکومت عباسیان (132 ـ 148 ه'. ق.) همراه بود.
در عصر امویان, سراسر عمر آن حضرت در مدینه سپرى شد. آن حضرت در عهد امامت پدرش همراه وى از طرف هشام بن عبدالملک اموى به شام احضار و از مدینه خارج شد.
سفرهاى امام صادق(ع) در دوره عباسیان آغاز مى گردد که بیانگر اوج تحولات سیاسى در این دوره است.
خلفاى عباسى گر چه با شعار اهل بیت علیهم السلام به قدرت رسیدند و در مقایسه با بنى امیه, به اهل بیت علیهم السلام و علویان نزدیک تر بودند اما در ظلم بر معصومین علیهم السلام و علویان از امویان جلوتر و یا همانند آن ها بودند.(1)
یکى از مهم ترین ظلم ها و آزارهاى خلفاى عباسى که نسبت به أمه علیهم السلام روا داشتند اجبار أمه علیهم السلام به سفر از مدینه به مراکز حکومت, به منظور اذیت آن ها بود.
سفرهاى اجبارى أمه علیهم السلام از عصر امام صادق(ع) شروع شد و تا شهادت امام عسگرى(ع) تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امام زمان(ع) گردید.
اهداف سفرها
محمد بن عبدالله اسکندرى, از ندیمان خاص منصور دوانقى مى گوید: روزى از منصور که غرق غم و تفکر بود, پرسیدم چرا ناراحتى؟ او گفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و یا بیشتر را کشتم اما هنوز سید و پیشواى آنان, جعفر بن محمد(ع) زنده است. گفتم: عبادت جعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملک باز داشته است. منصور گفت: اما ملک عقیم است و تا از او خلاص نشوم, احساس راحتى نمى کنم.(2) همین احساس خطر از موقعیت دینى, علمى و اجتماعى امام صادق(ع) باعث شد که وى بارها به سفرهاى اجبارى به مراکز حکومتى برود.گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولى از جزئیات آن ها اطلاعات دقیق در دسترس نیست. به ناچار ضمن دو عنوان کلى, به بررسى این سفرها مى پردازیم.
الف ـ سفرهاى امام صادق(ع) در دوران خلافت سفاح
سفاح اولین خلیفه عباسى است که شهر حیره ـ واقع در نزدیکى کوفه ـ را پایتخت قرار داد. او چهار سال بیشتر حکومت نکرد. سفاح بیشتر دوران حکومتش را به پاکسازى مخالفان و جنگ هاى پراکنده با امویان پرداخت. او به شدت از امام صادق(ع) بیم داشت. لذا در اواخر حکومت خود, آن حضرت را به حیره احضار کرد.
کوفه پایگاه تاریخى تشیع بود. حدود 900 راوى حدیث در مسجد کوفه سرود حدثنى جعفر بن محمد(3) مى سرودند. کوفه پایگاه اصحاب خاص امام صادق(ع) و پدرش بود, پایگاه زراره, جابر جعفى, محمد بن مسلم, ابان بن تغلب و... . امام صادق(ع) هنگام ورود به کوفه با استقبال عظیم مردم مواجه شد. یکى از اصحاب آن حضرت در این باره مى گوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیاب شوم تا این که در روز چهارم ورود آن حضرت به کوفه, ایشان مرا در میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند.(4)
سفر امام صادق(ع) به درازا کشید. آن حضرت در آغاز سفر در فضاى آزادترى بودند; به گونه اى که ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاع را کاملا به ضرر حکومت نوپاى عباسیان پایان بخشید. متإسفانه اطلاعاتى از این سفر به دست ما نرسیده است. منصور در مجلس سفاح از امام صادق(ع) پرسید:
اى ابو عبدالله, چرا شیعیان به راحتى در بین مردم شناخته مى شوند؟ امام فرمود:
به خاطر حلاوت و شیرینى ایمانى که در سینه هاى آن ها ست, آنرا آشکار ساخته, زود شناخته مى شوند.(5)
از ویژگى هاى این سفر این است که: امام صادق(ع) در دوره سفاح که خفقان کم تر بود, نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند. حضرت فرمود: مرا نزد سفاح در حیره بردند او از من پرسید: در باره روزه امروز چه مى گویى؟ گفتم: شما پیشواى جامعه هستید, اگر روزه بگیرى ما هم روزه مى گیریم و اگر افطار کنى ما هم افطار مى کنیم. پس او افطار کرد و من هم مجبور به افطار شدم, با این که به خدا قسم! مى دانستم آن روز, رمضان بود آن افطار و قضاى آن برایم سهل تر بود از این که گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد.(6)
سفاح در اواخر حکومتش امام صادق(ع) را تحت نظر شدید قرار داد. یکى از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سوالى شرعى را از آن حضرت بپرسد, اما امام تحت نظر شدید بود. و او در مانده بود که از چه راهى نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینه پوش افتاد. با مبلغى قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش را امانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام صادق(ع) رفت.(7) سرانجام سفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند, تا ایشان را از مرکز شیعه دور کند.
امام صادق(ع) و زیارت عتبات
بیشتر زیارت هاى أمه علیهم السلام به ویژه زیارت امیرالمومنین و سیدالشهدإ علیمهاالسلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آن ها از امام صادق(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) بارها همراه برخى از اصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهر امیرالمومنین مشرف شد.(8) محدث بزرگوار شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان مى نویسد: امام صادق(ع) فرمود:(چون زیارت کنى جانب نجف را, زیارت کنى عظام آدم و بدن نوح علیمهاالسلام و پیکر على بن ابى طالب(ع) را. زیرا با این کار زیارت کرده اى پدران گذشته و محمد(ص) خاتم پیغمبران و على(ع) و بهترین اوصیا را)(9)
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس مى گوید: صفوان جمال روایت کرده است! (چون با حضرت صادق(ع) وارد کوفه شدیم آنگاه که آن حضرت نزد منصور دوانیقى مى رفتند, فرمود که اى صفوان شتر را بخوابان که این نزدیک قبر جدم امیرالمومنین(ع) است. پس فرود آمدند و غسل کردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنه کردند و فرمودند: تو نیز چنین کن. پس به جانب نجف روانه شدند و فرمودند که گامها را کوتاه بردار و سر را به زیر انداز که حق تعالى براى تو به عدد هر گامى که بر مى دارى صدهزار حسنه مى نویسد و صدهزار گناه محو مى کند و... پس آن حضرت مى رفتند و من مى رفتم همراه آن حضرت, با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه و تهلیل خدا, تا رسیدیم به تلها (تپه هاى مورد نظر) پس ایشان به جانب راست و چپ نظر کردند و با چوبى که در دست داشتند خطى کشیدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب کردم اثر قبرى یافتم. پس آب دیده بر روى مبارکش جارى شد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون و گفت: السلام علیک ایها الوصى... سپس خود را به قبر چسبانیده و گفتند: بابى انت و امى یا امیرالمومنین و...
پس برخاست و بالاى سر آن حضرت چند رکعت نماز خواند و فرمود:....
صفوان مى گوید: به آن حضرت گفتم: اجازه مى دهید اصحاب خود را خبر دهم از اهل کوفه و نشان دهم به آنها این قبر را. فرمودند: بلى و درهمى چند هم دادند که من قبر را مرمت و اصلاح کردم.
همچنین سیف بن عمیره مى گوید: پس از خروج امام صادق(ع) از حیره به جانب مدینه, همراه صفوان بن مهران و جمعى دیگر از شیعیان به سوى نجف رفتیم. پس از اینکه از زیارت امیرالمومنین(ع) فارغ شدیم, صفوان صورت خود را به کربلا برگرداند و گفت: از کنار سر مقدس امیرالمومنین زیارت کنید حسین(ع) را که اینگونه با ایما و اشاره امام صادق زیارت کرد او را. پس صفوان همان زیارت عاشورإ را که علقمه از امام باقر(ع) روایت کرده بود, با نمازش خواند و سپس با امیرالمومنین(ع) وداع کرد و سپس به جانب قبر حسین(ع) اشاره کرد و ایشان را هم وداع کرد به دعإ بعد از زیارت عاشورا.
پس از ختم دعا به صفوان گفتیم: اما علقمه دیگر این را روایت نکرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چیزى است که امام صادق(ع) انجام داده بود و مرا به آن سفارش کرده بود.(10)

 

 

 

 

 


حکومت منصور عباسی
با مرگ سفاح، برادرش ابو جعفر عبدالله منصور بن احمد یاری شده از جانب خدا بر مسند خلافت جای گرفت.
او واجد خصوصیت‌های بارزی بود که به سبب آن، در تمامی دوران خلافتش با گرفتاری‌ها دست و پنجه نرم می‏کرد؛ از جمله کینه‌توزی نسبت به علویان، دشمنی با ابومسلم و محبت و علاقه فراوان به فرزندش محمد.
در زمان منصور، بیش‌ترین سعی او برای استحکام حکومت و تعیین جهت پیشرفت آن صرف شد.
همچنین وظیفه حساس شکستن پیمان با ابومسلم به عهده او گذاشته شد. ابومسلم به عنوان زمامدار خراسان در مرو مانده بود و ابوجعفر می‏خواست برای اطمینان خاطر پیدا کردن از فرمانبرداری وی مخصوصاً به دیدار او برود.
نیز لازم بود که خلیفه از نظریات ابومسلم که از خیانت ابوسلمه و در نتیجه، از میان رفتن او برای گسترش نفوذ و قدرت خود بهره‌برداری کرده بود آگاه شود. با آن که سفاح دبیری از موالی ایرانی یعنی خالد بن برمک را به دبیری خود برگزیده و رسیدگی به امور اداری را بر عهده او گذاشته بود، به اعتماد کردن بر عده‏ای از افراد خاندان عباسی و مخصوصاً عموی خود در مأموریت‌های ولایات ادامه می‏داد.
جلوس منصور، عملی را که پیش از آن آغاز شده بود تسریع کرد. نخستین کارهای خلیفه، برای تقویت قدرت شخصی که تا حدی سست شده بود صورت می‏گرفت.
در آغاز با رقابت عمویش، عبدالله بن علی، رو به رو شد که به حق یا ناحق، مدعی آن بود که سفاح او را به جانشینی خود برگزیده بود و خلیفه برای شکست دادن این رقیب، ناگزیر به ابومسلم توسل جست. در نتیجه ابومسلم که ظاهراً روابطش با ابوجعفر پیوسته تیره بود به صورت شخص خطرناکی درآمد که بایستی از میان برداشته می‌شد و این کار اندکی بعد و در هنگامی صورت گرفت که خلیفه موفق شد فرماندار خراسان را بدون همراه به دربار خود احضار کند «شعبان 137 ق / فوریه 755 م» و او را به قتل برساند. البته کشتن ابو مسلم با پیدا شدن آشوب‌هایی در میان مردم خراسان که نسبت به او تا حد پرستش وفادار بودند، همراه بود.
ولی با اعلام فرماندار جدید، عبدالجبار، در 141 ق / 758 م، دستاویزی برای فرو نشاندن این توفان‌های محلی و مهار آرزوهای مردم برای استقلال به دست آمد .
منصور برای استحکام پایه‏های قدرت خویش، همه عموهای خود را به نوعی از مناصب مهمی که داشتند خلع کرد و دبیر شایسته آنان، ابن مقفع را که متفکری شجاع و در عین حال مترجم کتاب کلیله و دمنه بود به قتل رساند.
افرادی از خاندان خلافت که در اطراف خلیفه می‏زیستند و گمان آن می‏رفت که هوای رسیدن به خلافت دارند، به تدریج از کار برکنار شدند و خدمت‌گزارانی گمنام و غالباً بندگان آزادشده جای آنان را گرفتند؛ همچون ابوایوب دبیر ایرانی و ربیع بن یونس حاجب. علاوه بر اینان باید از خالد بن برمک که مأمور ایالت های مهم بود و ابو عبیدالله مع امام صادق(ع) در خلافت منصور
تعداد ملاقات هاى امام صادق(ع) با منصور را از هفت تا حدود بیست مرتبه شمرده اند. که برخى از آنها در سفر حج منصور بود. منصور چند بار امام صادق(ع) را به کوفه و بغداد احضار کرد. اینک چند مورد از آن ها را ذکر مى کنیم:
پس از شهادت محمد و ابراهیم, فرزندان عبدالله بن حسن (عبدالله محض) مردى قریشى به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمد غلامش, معلى بن خنیس را براى جمع آورى اموال نزد شیعیانش فرستاده است, تا با آن ها به یارى محمد بن عبدالله بشتابد. منصور از شدت غضب, به حاکم مدینه دستور داد که به سرعت امام را به مرکز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نکند.
حاکم مدینه با تهدید امام را مجبور به سفر کرد.
صفوان جمال مى گوید: (امام مرا طلبیده, فرمود:
وسایل سفر را آماده کن که فردا عازم مى شویم و همان ساعت برخاست در حالى که همراهش بودم به مسجدالنبى(ص) رفت, چند رکعت نمازخواند و دست به دعا بلند کرد که:
یا من لیس له ابتدإ و انقضإ..., و فردایش عازم عراق شدیم و...)(11)
امام صادق(ع) درباره این سفر فرمود: پس از شهادت ابراهیم بن عبدالله بن حسن, تمام افراد بالغ از اهلبیت را مجبور به سفر به کوفه کردند. آن ها را یک ماه آن جا به گونه اى نگه داشتند که هر روز منتظر قتل خود بودند, تا این که روزى به آنها گفتند: دو نفر از شما به نمایندگى از بقیه به دیدن خلیفه بیاید, پس من (امام صادق(ع) و حسن بن زید رفتیم و...(12)
دربار منصور
در تمام موارد احضارهاى امام, مإمورى در کنار منصور یا در راهروى قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل از رسیدن امام به مجلس او, آن حضرت را بکشد.(13) این نقشه هیچگاه پیاده نشد. علت آن را چنین نوشته اند:
ربیع خادم و مإمور منصور مى گوید: روزى منصور مرا مإمور آوردن جعفر بن محمد کرد. من نزد آن حضرت رفته, گفتم: اگر وصیتى یا عهدى دارى انجام بده. منصور تو را
براى قتل طلبیده است. ایشان را به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصور مشغول ذکر گفتن بود. تا منصور ایشان را دید, بلند شد و احترام عجیبى کرد. آن حضرت را کنار خود نشاند و پس از اندکى صحبت, با احترام ایشان را مرخص نمود. در بازگشت از جعفر بن محمد سر این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایى خواندم. از ایشان خواستم که آن دعا را به من هم بیاموزد. آن حضرت هم یاد داد.(14)
آن حضرت در هر مرتبه احضار, ابتدا به درگاه خداوند متوسل مى شد و آن گاه نزد منصور مى رفت. این توسل یا در خانه, قبل از حرکت به سوى دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهرو قصر. در همین زمینه دعاهاى کوتاه و بلند و متنوعى از آن حضرت در دفع بلایا و شرور رسیده است که یک نمونه از آن ها را که به فرموده جدش, امام حسین(ع) در شدأد خوانده مى شود, نقل مى کنیم:
یا عدتى عند شدتى و یا غوثى عند کربتى; احرسنى بعینک التى لاتنام و اکفنى برکنک الذى لایرام.(15) سید بن طاووس در مهج الدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق(ع) را به قصرش احضار کرد و اتهاماتى به آن حضرت وارد آورد, همانند این که غأله و فتنه به پا مى کند,(16) از مردم براى خود بیعت مى گیرد تا خروج کند,(17) علیه منصور توطئه چینى مى کند,(18) مدعى است علم غیب مى داند و...(19)
منصور در موارد متعددى افراد گوناگونى که مإمور سعایت یا خبرچینى بودند, را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفى مى کرد. بعضى از آن ها مإمور رسمى خلیفه بودند و برخى نیز براى تقرب به منصور خبرچینى مى کردند. امام صادق(ع) همیشه منکر اتهام ها مى شدند. امام براى این که حق را اظهار کرده وباطل را معرفى کرده باشد, در این موارد شیوه اى بدیع داشتند. امام به مدعى که قسم خورده بود مى فرمود: این قسم کافى نیست. در قسم خود ابتدا قسم بخور که بیرون هستى از حول و قوه الهى و متکى هستى به حول و قوه خود, اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع مى کردند اما با تهدید منصور, مجبور به قسم خوردن مى شدند. پایان قسم پایان عمر طبیعى آن ها بود (خود به خود مى مردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهى از امام که او را ببخشد.(20)
در تمام موارد احضار, منصور سرانجام از قتل امام منصرف مى شد. تحول طبیعى شخص منصور,(21) ترس مإموران از کشتن امام و دچار شدن به فرجام شوم و ندیدن امام(22) که بر اثر ادعیه کارگشاى امام صادق(ع) بود.
منصور پس از شکست شیوه هاى فوق به راه دیگر متوسل شد. او یک بار 70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانى را تصویر و تصور کنند. سپس امام صادق(ع) را دعوت کرد تا او را مسخره و رسوا کند اما امام صادق(ع) تمام سحرها را باطل ساخت.(23) منصور یک بار ابوحنیفه, فقیه معروف اهل سنت را دعوت کرد و از او خواست تا سوال هاى مشکلى را از امام صادق(ع) بپرسد. ابوحنیفه 40 مسئله مشکل طرح کرده بود, اما در لحظه نخست رویارویى با امام صادق(ع) از هیبت امام برخود لرزید. منصور به امام گفت: اى ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: او گهگاه نزد ما مىآید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.) منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امام به یکایک آن سوال ها این گونه جواب مى داد:
شما (اهل سنت عراق) چنین مى گویید: اهل مدینه (اهل سنت حجاز) چنین مى گویند: و ما چنین مى گوییم. آن حضرت در پایان به ابوحنیفه مى فرمود: آیا از ما نشنیده اى که داناترین مردم کسى است که داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد.(24)
منصور بارها امام صادق(ع) را مجبور به سفر طولانى به عراق کرد, به او اتهام زد و اذیت ها و اهانت ها روا داشت اما هیچ گاه نتوانست نور الهى را خاموش کند.
او بارها قصد قتل امام را در سر مى پرورد. اما هیبت امام مانع مى شد. او سرانجام سعى کرد که مردم را از محضر آن بزرگوار دور کند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و به ناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد; به شرط این که تدریس وى در پایتخت حکومت نباشد و فقط براى شیعه باشد (نه جمیع فرقه ها). (25)
این سفرهاى امام صادق(ع) را با داستانى از آنچه که در مسیر بازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه, در کوفه روى داد به پایان مى بریم :
سید حمیرى, از شعرا و مدیحه سرایان اهل بیت علیهم السلام اما پیرو فرقه کیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود. او در بستر بیمارى افتاده زبانش بند آمده, چهره اش سیاه, چشمانش بى فروغ و... شده بود.
امام صادق(ع) تازه وارد کوفه شده بود و خود را براى عزیمت به مدینه آماده مى کرد. یکى از اصحاب امام صادق(ع) شرح حال سید حمیرى را به آن حضرت گفت; امام به بالین سید آمد, در حالى که جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. امام سید حمیرى را صدا زد. سید چشمانش را باز کرد, اما نتوانست, حرفى بزند, در حالى که به شدت سیمایش سیاه شده بود. حمیرى گریه اش گرفت.
التماس گرایانه به امام صادق(ع) نگاه مى کرد. امام زیر لب دعأى مى خواند. سید حمیرى گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا با دوستداران این گونه رفتار مى نمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حق باش تا خداوند بلا را رفع کند و داخل بهشتى که به اولیأش وعده داده است, شوى. او اقرار به ولایت امام صادق(ع) نمود و همان لحظه از بیمارى شفا یافت.(26) اویه که لَلة پسر خلیفه بود یاد کرد.
منابع :
1 ـ اگر جنایت عباسیان را با جنایات امویان ـ بدون در نظر گرفتن فاجعه کربلا ـ مقایسه کنیم در بسیارى از موارد عباسیان در مرتبه اول قرار دارند, مثلا شش امام توسط آن ها به شهادت رسید, در حالى که امویان تنها 4 امام را شهید کردند.
2ـ بحارالانوار, ج 47, ص 201.
3ـ رجال نجاشى, ص 28.
4ـ موسوعه الامام الصادق(ع), قزوینى, ج 3, ص 231.به نقل از فرحه الغرى, ص 59.
22/7/87

 

شورش در زمان منصور
محمد، ملقب به نفس زکیه بود که با سفاح بیعت نکرده و از زمان روی کار آمدن عباسیان پنهان می‏زیست. منصور که از یافتن مخفیگاه او و برادرش ابراهیم نومید شده بود، پدر آنان، عبدالله، و نیز همه اخلاف امام حسن «ع» را که در مدینه می‏زیستند به زندان افکند.
ناگزیر محمد از مخفیگاه خود بیرون آمد و در مدینه به عصیان آشکار برخاست و منصور را ستمگری خواند که از قوانین اسلامی تجاوز کرده است. با وجود موافقت بعضی فقها با این مطلب، نتوانست گروه طرفدار فراوانی برای خود پیدا کند و به زودی سپاهیان خلیفه در رمضان 145 ق / سپتامبر 762 م، او را از پای درآوردند. در همین هنگام بود که برادرش ابراهیم نیز در ناحیه بصره سر به شورش برداشت. تا مدتی ابراهیم برای شهرهای عراق تهدیدی جدی به شمار می‏رفت؛ ولی او نیز به زودی از سردار خلیفه و پسر عمویش عیسی بن موسی شکست خورد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  26  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حکومت سفاح و منصور عباسی

تحقیق در مورد حکومت سفاح و منصور عباسی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد حکومت سفاح و منصور عباسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حکومت سفاح و منصور عباسی


تحقیق در مورد حکومت سفاح و منصور عباسی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه29

 

فهرست مطالب

سفرهاى صادق آل محمد علیهم السلام در زمان

حکومت سفاح
اهداف سفرها

الف ـ سفرهاى امام صادق(ع) در دوران خلافت

سفاح

حکومت منصور عباسی
دربار منصور

سفاح و منصور عباسی سفاح نخستین خلیفه (132 ـ 136)

نخستین خلیفه عباسى، ابو العباس سفاح بود.سفاح به معناى کسى است که خون فراوان مى‏ریزد .این لقب به نوعى، از القابى است که در برخى از روایات منسوب به پیامبر ـ ص ـ به «مهدى امت» داده شده است.مانند لقب منصور، هادى، مهدى، رشید، امین و مأمون.جالب آن که به نقل از مسعودى مورخ، لقب نخست وى مهدى بوده است.در جاى دیگرى اشاره کردیم که عباسیان، به مانند علویان، گرایش‏هاى شیعى داشتند، اما به سرعت براى حفظ حکومت خود، عقاید مذهبى‏شان را تغییر دادند.با این حال، آثارى از این گرایش، همانند اعتقاد مزبور که به نوعى سایر مسلمانان هم به آن اعتقاد داشتند، در اندیشه‏هاى مذهبى برخى از آنها باقى ماند.وى در نخستین خطبه‏اش از عمل به کتاب خدا و سنت رسول سخن گفت و افزود که پس از پیامبر ـ ص ـ تنها دو امام به حق حکومت کرده‏اند: یکى امام على ـ ع ـ و دوم خود او.

سفاح براى اطمینان بر حفظ حکومت، تمامى بلاد مهم را به اعضاى خانواده‏اش واگذار کرد : عبد الله بن على در شام، صالح بن على در مصر و فلسطین، عبد الصمد بن على بر جزیره، داود بن على در حجاز، عیسى بن على در فارس، و سلیمان بن على در بصره و..

نخستین اقدام سفاح و دستگاه عباسى، برافکندن ریشه امویان بود.تقریبا هر اموى که شناخته شده بود، به قتل رسید.عباسیان، قبرهاى امویان را در شام شکافتند و جنازه‏هاى آنها را به آتش کشیدند.تنها قبرى که استثنا شد، قبر عمر بن عبدالعزیز بود.داود بن على عباسى، در حجاز اعلام بخشش کرد و پس از آن که امویان از پنهانگاه‏ها بیرون شدند، آنها را کشت .زمانى که سفاح کوشید تا امویانى را که در عراق به وى پناه آورده بودند ببخشد، شاعرى وى را به خاطر بخشش امویان ملامت کرد و پس از شعر او بار دیگر امویان پناهنده به قتل رسیدند.

در برخى از مناطق شامات، بارها بقایاى امویان و یا فرماندهان آنها سر به شورش برداشتند، اما با شدت هر چه تمام‏تر سرکوب شدند.سخت گیرى بر ضد امویان تا آن اندازه بود که آنها، به سرعت شامات را رها کرده به شمال افریقا در دورترین نقاط گریختند و در اندلس دولت اموى را بنیاد گذاشتند.

دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حکومت سفاح و منصور عباسی