اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

اختصاصی از اس فایل زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده


زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:5

 

فهرست

 

 

زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

 عزیمت به سوی جهاد

کیفیت شهادت

فهمیده در بیان رهبری

فهمیده از نگاه آوینی

 خبر شهادت حسین فهمیده

 

مقدمه

 

وی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.


دانلود با لینک مستقیم


زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

تحقیق در مورد حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است


تحقیق در مورد حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:65

 

 

 

 

حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است. حسین ۳ شعبان ۴ هجری قمری زاده شده و در ۱۰ محرم ۶۱ در کربلا کشته می‌شود.

زندگی

هنگام زمام‌داری پدرش با او در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری هنگام مرگ برادرش حسن پسر علی، معاویه حدود ۱۰ سال به عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، معاویه نمی‌بایست برای خود جانشینی انتخاب کند[نیاز به ذکر منبع]. ولی معاویه سال ۶۰ هجری مرد و پسرش یزید رابه جانشینی انتخاب کرد. حسین از همان ابتدا بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه‌ای به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. حسین که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند.

در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه‌های زیادی برای حسین نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه بامسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و مردم کوفه را تهدید کرده بود مسلم را تنها گذاشتند.

در نتیجه عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به قتل رسانید. حسین با خانواده و یاران خود به طرف کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان شکنی مردم کوفه و قتل مسلم را آوردند. عبیداللّه که بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیر کردن حسین و همراهانش فرستاد. و سپس عمر پسر سعد را با سی هزار نفر به کربلا اعزام نمود. این امر موجب شد تا تعداد زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند وتنها حدود ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر حسین را به شهادت برساند او را حاکم ری خواهد کردولی پس از این ماجرا این کار را نکرد.

عمر دستور داد حسین و همراهانش را محاصره کنند و آب را بر روی آنان ببندند. سرانجام حسین را روز عاشورا، ۱۰ محرم سال ۶۱ در کربلا شهید کردند.

 

سوم شعبان سال 4 هجری دومین سبط وریحانه‌ی رسول اکرم (ص) و سومین پیشوا و امام معصوم و پنجمین چهره‌ی درخشان آل عبا حضرت ابا عبدالله الحسین در خانه علی و فاطمه (س) متولد شد و جهان از ولادت آن حضرت روشن و منور گشت.
حضرت امام حسین(ع) در آغوش پیامبر بزرگ اسلام (ص) به مدت 7 سال تربیت یافت و درباره امام حسین(ع) پیامبر مکرر فرموده است: خدایا من حسین را دوست می دارم پس دوست بدار کسی که او را دوست می دارد و در جای دیگر مقام آن حضرت را به قدری بالا برده است که می فرماید:
حسین منی و انا من حسین، حسین از من است و من از حسینم، و پیامبر امام حسین را احیاء کننده شریعت خود و نگه دارنده‌ی قرآن و مکتب خود می داند و این مقام را بدست نیاورد جزء با پاسداری خالصانه‌ی حضرتش از اسلام و قرآن و نثار خون پاک و مقدسش در احیای دین جدش رسول الله (ص)، درود خدا بر او و اهل بیتش باد.
امام حسین (ع) جلوه اوصاف پیامبران است وجود مبارک امام حسین (ع) که در آیینه‌ی قرآن و در عرصه گاه وجود پیامبر اسلام و در صفحه‌ی روشن بصیرت و بینش خود همه پیامبران را با ارزش های وجودی آنان می دید سرا پا عاشق آنان شد و در دنیای باطنش همراه و همراز آنان گشت و از ارزشهای وجود آنان به شدت رنگ گرفت تا جایی که وارث آنان شد.
هنگامی که می گوییم حسین وارث پیامبران است به این معنا نیست که آن حضرت از آن بزرگواران ارث مادی برده است بلکه به این معنا است که آن جلوه‌گاه حقیقت همه‌ی ارزشهای الهی و معنوی آنان را به ارث برده است.
پربارترین و سنگین ترین ارثی که از پیامبران برای پس از خودشان باقی ماند ارزش های الهی و انسانی و فرهنگ ثمر بخش و پاکشان بود که هر انسانی با نشان دادن لیاقت و شایستگی و از طریق حسب و نسب معنوی می توانست از آن بزرگواران ارث ببرد و در میان همه سهم ارث بری امام حسین (ع) به خاطر بستگی روحی به آنان، سهم فوق العاده ای بود.
امام حسین (ع) از حضرت آدم (ع) مقام خلافت، مقام علم همه‌ی اسماء، مقام هدایت و مقام کرامت را به ارث برد و از حضرت نوح مقام تبلیغ و صبر و استقامت و دلسوزی و مهرورزی به بندگان خدا و از حضرت ابراهیم مقام دوستی و دعا و تسلیم و امامت و از حضرت موسی مقام پایداری و مبارزه سخت بر ضد ستمگران و از حضرت عیسی مقام معنوی و باطنی و از پیامبر اسلام همه‌ی ارزش های الهی و از امیر المومنین علی (ع) همه‌ی حقایق را به‌میراث برد و از طریق این ارث بری و همنشینی باطنی به جایی رسید که در زیارت وارث به آن حضرت خطاب می شود.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است

دانلودمقاله زندگی نامه محمد علی جمال زاده

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله زندگی نامه محمد علی جمال زاده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


سید محمد علی جمال زاده در سال 1309 هـ . ق. برابر با سال 1270 هـ . ش. در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدر او سید جمال الدین واعظ همدانی معروف به (اصفهانی) از خاندان بزرگ صدر در لبنان و مادر او مریم فرزند میرزا حسن باقرخان از اعیان شهر اصفهان بود.
پدر جمال زاده روحانی ای مبارز و از خطیبان و بزرگان مشروطه خواه و موسسان آزادی سیاسی در عهد مشروطه به شمار می رفت و چون همیشه در حال سخنرانی علیه شاه بود، از طرف ظل السلطان (پسر ناصرالدین شاه) حاکم وقت اصفهان، مورد آزار و اذیت قرار می گرفت و او مجبور بود در شهرهای دیگری غیر از اصفهان، به سخنرانی و بیداری مردم بپردازد و همین آوارگی ها زندگی را برای خانواده ی او دشوار کرده بود.
خانه ی جمال زاده در آن وقت ها در اصفهان در محله ی بیدآباد و نزدیک به چهار سوی علیقلی آقا بود. جمال زاده در چهار سالگی نزد زن دایی اش (آمنه بیگم) که زن باسواید بود، البا را یاد می گرفت و پس از آن به چند مکتب از جمله مکتب پسر (ملا علی اصغر) که به گفته ی خودش از حیث صورت و سیرت به (ازرق شامی) می مانست، می رود و چون از همام جلسه اول فلکه می شود خیلی زود آن جا را ترک می کند.
او دوباره به چند مکتب دیگر جهت تحصیل مراجعت می کند، اما هیچد کدام با طبع لطیف و مذاق وی خوش نمی آید. تا این که مادرش او را در (راستا بازار) بیدآباد نزد میرزاحسن صحاف می گذارد تا هم شاگردی کند و هم از او درس بیاموزد. جمال زاده بعدها در خاطرات خود می گوید: «تازه آن جا معنی خواندن و نوشتن را فهمیدم و کم و بیش دستگیرم شد که منظور از یاد گرفتن این علامت های مج معوج که به نام حروف و حرکات چون کرم های زیان کاری از اولین دوره ی کودکی به مغز و ریشه ی عمر اطفال معصوم می افتد و تا دم مرگ شیره ی جان شان را می مکند، چیست.»
دهنه ی همان بازار بیدآباد در کنتار نهر معروف به (ماری بابا حسن) واقع بود، رفتم. عمامه به سرم گذاشتند و با همه ی صغر سن به صورت طلاب علوم دینیه درآمدم. در آن زمان بیش تر از ده سال نداشتم و با وجود این اسمم را (رُجیل) که مُصَغّر رَجُل (مرد کوچک) است، گذاشته بودند.»
داستان نویسی تا قبل از جمال زاده انسجام خاصی نداشت و نویسندگان از سبک خاصی پیروی نمی کردند، به همین دلیل گاهی اوقات میان سبک های نگارشی آن ها تداخل به وجود می آمد و باید کسی پیدا می شد تا به این نا به سامانی سامان بخشیده و برایش به طور غیرمستقیم قوانینی ایجاد نموده و سکوت چندهزارساله را می شکست. البته این کار قدری جسارت می خواست، چرا که هرگونه تغییری ممکن بود خشم سنت گرایان ناآگاه و یا مغرضان آگاه را برانگیزاند.
بالاخره جمال زاده که در غرب تحصیل کرده بود و با ادبیات آن جا به خوبی آشنایی داشت، پا به میدان گذاشت. او با انتشار مجموعه داستان «یکی بود، یکی نبود» گام به عرصه ی جدیدی گذاشت.
آری، انتشار این کتب در سال 1300 هـ . ش در برلن ع8لی رغم شور و شرش، توانست نام محمدعلی جمال زاده را به عنوان پیشوای نوول یا پدر داستان نویسی برای همیشه در تاریخ ثبت نماید.
تا قبل از آن «داستان کوتاه یا به اصطلاح فرانسه (nouvelle) بسیار دیتر از رمان در ایران به وجود آمد، زیرا ترجمه ی نمونه های اروپایی این گونه آثار نیز دیرتر از رمان در ایران منتشر شده بود. شاید نخستین بار در «مجله ی بهار» بود که بعضی از نوول های اروپایی ترجمه و نشر یافت. بعد در «مجله ی دانشکده» آثار نوول نویسان فرانسوی مانند: الفونس دوده، موپاسان، توسط سعید نفیسی و رضا هنری و دیگران ترجمه شد و سپس ترجمه ی انواع آن انتشار یافت.»
«چایگین»، خاورشناس روس، در مورد جمال زاده و اثر معروف او «یکی بود، یکی نبود» چنین اورده است: «تنها با یکی بود، یکی نبود است که مکتب و سبک رئالیستی در ایران آغاز یافت و همین سبک و مکتب است که در واقع شالوده ی جدید ادبیات داستانی در ایران گردید و فقط از آن روز به بعد می توان از پیدایش نوول و قصه و رمان در ادبیات هزارساله ی ایران سخن راند...»
جمال زاده، به خصوص به عنوان نویسنده دی «یکی بود، یکی نبود» نه تنها از لحاظ تقدم تاریخی، بلکه از حیث وضوح و وزن و معنی مقام اول را دارد... باید گفت که جمال زاده نویسنده ای است که با بهترین نوول نویس های اروپا در یک ردیف است».
یکی از عواملی که سبب شد تا سبک نگارشی جمال زاده در ایران به عنوان طلیعه ای در ادب فارسی مطرح شود، توجه به ساده نویسی به شیوه ی غرب بود. این در حالی بود که در کشور ما تا آن زمان غامض نویسی حسن محسوب می شد و آن را نشانه ی فضل و فضل فروش می دانستند.
«مجموعه داستان یکی بود، یکی نبود را که عنوان خود را از فاتحه ی کلام قصه سرایان ایرانی گرفته و اولین کتابی بود که بر خلاف عادت به زبان محاوره یا معمولی نوشته شده بود، ولوله و غوغایی در ایران برپا کرد. گروهی نویسنده را به بی ذوقی و بی سلیقگی متهم کردند که فن نویسندگی را تا حد قبول و پسند عامه تنزل داده و نیز به جامعه و آداب ایرانی اهانت کرده است.»
«اهمیت جمال زاده در تاریخ ادبیات ایران بیش تر از نظر پیشروی و رهبری ادبی در داستان نویسی جدید است و این خود کار بزرگی است. مقدمه ی معروفئ او بر کتاب «یکی بود، یکی نبود» به منزله «مانیفست»، یعنی بیانه ای ادبی است که به مکتب جدید نویندگی در ایران رسمیت بخشیده است.»
البته باید به این نکته توجه داشت که «تحول نثر فارسی» در ایران باری نبود که حمل آن فقط و فقطی بر دوش جمال زاده سنگینی کرده باشد، بلکهد دیگران در حمل این بار سهمی به سزا داشته اند. دکتر خانلری در این خصوص چنین اهار می دارد: «در این شیوه جمال زاده، مبتکر نیست. اگر از ترجمه ی تمثیلات آخوند زاده و ترجمه ی «حاجی بابا» چشم بپوشیم افتخار این سبک با داستان نویسی دهخدا است که در روزنامه ی صور اسرافیل مقالات نیش دار دارد. هجو و انقاد اجتماعی به امضای «دخو» نوشت و اولین بار الفاظ و تعبیرات عامیانه را در آثار ادبی اجازه ی ورود داد. اما جمال زاده اصول و قواعد این شیوه را نوشت و آن را به عنوان یکی از ملکیت های ادب فارسی اعلام کرده است.»
نکته یا که تمام صاحب نظران در مورد جمال زاده به آن اذعان دارند، اشنا بودن او به اصول داستان نویسی به شیوه ی غربی و اعلام رسمیت بخشیدن آن از طرذف او می باشد: «جمال زاده نه تنها داستان کوتاه اروپایی را به ایران آورده بلکه نخستین مولف یک کتاب علمی جدید «گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران» به روش غربی به زبان فارسی ... نیز هست.»
البته در موفقیت جمال زاده نباید این مطلب را از نظر دور داشت که «تقی زاده، جمال زاده را به کار روزنامه نگاری و مقاله نویسی کشاند و بیش از هر کسی قزوینی او را به حرفه ی نویسندگی و داستان نویسی تشویق کرد.»

 

ویژگی های سبکی جمال زاده
داستان های جمال زاده عموماً رنگ و بوی خاطره و خاطره نویسی را دارد. خاطراتی که از دوران کودکی در ذهن نویسنده مانده و از نزدیک با آن ها دم خور بوده است. لذا «نظرگاه یا زاویه ی دید جمال زاده در داستان هیا کوتاه و زمان هایش غالباً اول شخص مفرد است. «من» یکی آدم اصلی که معمولاً نماینده ی نویسنده است، داستان ها را روایت می کند. کسی که در مرکز رویدادها و ماجراها قرار دارد یا به ترتیبی در معرض حوادث قرار می گیرد. گزینش نظرگاه اول شخص مفرد، نشانه ی علاقه ی نویسنده به گونه ای خاطره نویسی و حدیث نوفس است و چنان مهئ خود جمال زاده بارها گفته است، او بسیایر از داستان هایش را بر اساس خاطرات خود و اغلب خاطرات دوره ی جوانی اش نوشته است.»
یکی از ویژگیهای بارز نثر جمال زاده، مردمی و عامه پسند بودن آن است. جمال زاده نثر را از انحصار افراد تحصیل کرده و خودمدار بیرون کشد و آن را در اختیار همگان قرار داد.
«حد اعلاید برخورد هنرمندانه ی تو دست یافتن به مفهوم کلی «دموکراسی ادبی» است، یعنی گنجاندن انبوهی اصطلاحات و تعابیر عامیانه و ضرب المثل در یک داستان با این هدف که زبان اصلاح و تکمیل شود و ادبیات در دسترس همگان قرار گیرد.»
تأکید جمال زاده بر نزدیک کردن زبان و نوشتار به زبان گفتار و استفاده از لغات و ترکیبات جایر در میان مردم به عنوان مصالح و ابزار ادبی، به نثر یا سبک نگارش او جلوه ای ساختگی اغراقذ آمیز داده است.»
«تقریباً در همه ی داستان های جمال زاده نقش مطلق خیر و شر و عواملی نظیر سرنوشت و بخت و اقبال، برجسته و تعیین کننده است. این نقش برجسته و تعیین کننده را می توان در آغاز و میان و پایان خوش داستان ها دید.»
«برای جمال زاده آن چه اهمیت دارد، سبک انشا یا به تعبیر خود او «انشای حکایتی» است و در همه ی داستان های او، حتی آثاری که ترجمه کرده است، این سبک انشا کمابیش ثابت و یک پارچه است. اصولاً سبک در نظر جمال زاده، در نوشتن متناسب با اقتضای موضوع پدیدار نمی شود، از پیش می آید نه از پی.
آدم های داستان های جمال زاده با وجود تفاوت های شان از لحاظ شغل و مقام و جنس و سن، کمابیش به یک زبان، به همان زبان عوامانه ی «کوچه بازاری» سخن می گویند.»

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  24  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله زندگی نامه محمد علی جمال زاده

دانلود مقاله انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.
فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد." به همین دلیل برخی آن را مشتق از عقال به معنای زانو بند و افسار شتر گرفته اند ، زیرا عاقلان را از کجروی و انحراف باز می دارد. مطابق نظریه حکمای مشاء اولین صادر از خداوند عقل است" اول ما خلق الله العقل" غزالی نیز در احیاء علوم الدین حدیثی را روایت می کند که در ابتدای آن به اولیت خلقت عقل و نیز عجز عقل از شناخت حق تعالی بدون یاری خود او اشاره شده است. " در فلسفه عقل اول و عقل کل جبرئیل علیه السلام را گویند و در فرهنگ است که عرش را نامند و نیز اصل و حقیقت انسان را گویند از آنکه فیض و واسطه ظهور نفس کل است و آنرا به چهار نام نامیده اند: یکی عقل، دوم قلم اول، سوم روح اعظم، چهارم ام الکتاب و از روی حقیقت، آدم صورت عقل کل است و حوا صورت نفس کل. " عقل گرایی در اسلام " یکی از بزرگترین حقوق اسلام بر بشر تعیین حدود عقل است، هیچ دینی به اندازه اسلام مقام عقل را بالا نبرده و از آن تجلیل ننموده است در این آیین، ارزش هیچ عملی به پای تعقل و تفکر نمی رسد، پیغمبر اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته اند، ولی همین تفکر و تعقل اگر در ذات پرودگار باشد حرام و گناه است، نه تنها در ذات بلکه در صفات و اسماء خداوند نیز کمیت اندیشه لنگ است." " عقل گرایی در اسلام با بحث قضا و قدر آغاز شد. " " تعالیم مکرر و بدون شبهه قرآن درباره دو نوع وحی- قدرت خداوند که در آفرینش دیده می شود و اراده خدا همانطور که به پیامبرانش وحی شده است- مدتها پیش از پیدایش مباحث کلامی، راهی عقلی به حقایق مذهبی گشود. در واقع در مورد بعضی از مسائل خاص که در زمان پیغمبر اسلام، مورد بحث بودند و مخصوصاً تعالیم مربوط به رستاخیز، قرآن خود شیوه استدلال را تعیین کرد. " جایگاه عقل در فلسفه عقل برای توجیه خود به فلسفه و علوم یونانی گذشتگان نیاز داشت. فلسفه نیز برای مورد قبول واقع شدن به عقل و عقلا نیت محتاج بود به همین دلیل در طول تاریخ فلاسفه به تفسیر و توضیح عقل پرداختند و سعی بسیار کردند تا هر حقیقتی را با سلاحی مجهز به عقل و استدلال کشف نمایند. از یونان قدیم که مهد بروز و ظهور فلسفه و کانون عقل گرایی قدیم بود، فیلسوفان بیشماری به پا خواستند و پرچم عقل گرایی را به اهتزاز در آوردند، از جمله آنان افلاطون، فیلسوف بزرگ و نامی بود که پایه گذار مکتب فلسفی صرف شد و هر حقیقتی را حتی حقیقت عالم مثل را با عقل جستجو می کرد، "در نظر افلاطون کلمه "ماورای عقل" وجود نداشت چون عقل با واقعیت نهایی یکی باشد چگونه چیزی می تواند ورای آن باشد؟ ارسطو نیز که شاگرد دبستان عقل افلاطون بود، ایمانی بی برهان عقلی داشت به اینکه عقل بشری می تواند به معرفت دست یابد و معرفت در نظر او جستجو از حقیقت کائن است و اطلاع یافتن از او." " ارسطو در کتاب " اخلاق نیکو ماخس" عقل را جنبه الهی وجود انسانی می شمارد و در کتاب " نفس" عقل را چیزی که جنبه الهی بیشتری دارد می داند و به هر صورت عقل فعال را او عقلی الهی که از هر جهت خارج از وجود فردی انسانی است می شمارد." به عقیده ارسطو" عقل فعال قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و الوهیت دریافته است و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبداء اصلی و عقل کل که غایت غایات است باز می گردد." جایگاه عقل در عرفان بر خلاف فلاسفه و حکما که برای عقل و خرد انسانی ارزش فراوان قائل شده اند و زمام همه امور خود را به دست عقل سپرده اند، عرفا و صاحبدلان کمترین ارزشی برای عقل و استدلال قائل نشده اند. البته قابل ذکر است که این عقل و استدلال مذموم و نکوهیدنی به آن جنبه ثانوی عقل اشاره دارد که می توان به نوعی آنرا عقل معاش نامید، زیرا، هر که از این عقل مادی بهره بیشتری داشته باشد، در زندگی مادی و دنیایی موفق تر و بهره مندتر است و به همان میزان خسران دیده آخرت و حیات معنوی است. این عقل دنیایی غیر آن عقل کلی است که به نوعی با واجب الوجود فلاسفه هم یکی است و هر که از آن عقل نصیبی برده باشد با فرشتگان پهلو می زند بلکه رشک ملایک هم می شود. عقل کلی در همه جا ستایش شده، در جای جای اثر بزرگ و جاودانه مولانا جلال الدین هم، پیوسته مورد مدح و ستایش واقع شده است. "عرفا اگر هم گاهی سخنانی می گویند که از آن می توان به اندیشه فلسفی تعبیر کرد این اندیشه یا فلسفه را باید از همان نوع اندیشه های ما قبل منطق ارسطویی دانست که در تفکر عرفان گرای کهن به طور کلی یافت می شود. چنین فلسفه ای در پی اثبات یا رد امری از طریق تعقل منطقی نیست. بلکه معرفتی را که از راه شهود و بلاواسطه دریافته است با یقین و اعتقادی پیامبرانه بیان می کند. در تفکر فلسفی هدف از پیش معین و معلوم است اما در عرفان از پیش نه هدف معلوم است و نه راه." امام محمد غزالی در کیمیای سعادت می گوید: " ... به سبب آنکه دروی عقل نهاده اند کار فرشتگان کند... و آدمی را فرموده اند که: به نور عقل که از آثار انوار فرشتگانست، تلبیس و مکر شیطان کشف می کند تا وی رسوا شود و هیچ فتنه نتواند انگیختن..." نیز باز هم در ستایش خرد گوید: " پس آدمی را آنچه سباع را و بهایم را داده اند هست و زیادت از آن وی راکمالی داده اند – و آن عقل است- که خدای را تعالی بدان بشناسد و جمله صنع وی بداند و بدان خویشتن از دست شهوت و غضب برهاند و این صفت فرشتگان است و بدین صفت وی بربهایم و سباع مستولی است و همه مسخر ویند با هر چه بر روی زمین است." و نیز وی عقل را جوهری روشن و نورانی دانسته که پس از مرگ انسان باقی می ماند: " پس حقیقت آدمی آنست که کمال وی و شرف وی بدوست و دیگر صفتها غریب و عاریتی است و ایشان را به مزدوری و چاکری وی فرستاده اند و برای اینست که چون بمیرد نه غضب ماند و نه شهوت. اما جوهری روشن و نورانی آراسته به معرفت حق تعالی بر صورت ملایکه تالاجرم رفیق ایشان باشد." عین القضاه در کتاب "زبده الحقایق" بحث مفصلی راجع به عقل و معرفت دارد که عفیف عسیران در مقدمه تمهیدات شرح و تفسیر جامعی از آن به عمل آورده است. لب تمام مطالب و نظریات عین القضاه در مورد عقل این است که عقل وسیله شناخت است و خطا هم در آن راه ندارد ولی نه هر شناختی و معرفتی. به گفته عین القضات عقل و خرد برای درک بعضی از موجودات آفریده شده، نه همه موجودات، یعنی درست است که ما به وسیله عقل برخی موضوعات مشکل و پیچیده را حل می نماییم اما این دلیل نمی شود که آن را در همه امور راهنما و کاردان تلقی کنیم: "... خرد برای دریافت بعضی از موجودات آفریده شده چنانکه چشم برای دیدن قسمتی از موجودات خلق شده است و از دریافت شنیدنی ها و بوئیدنی ها ناتوان است، همچنان عقل از ادراک بیشتر موجودات عاجز است." وی اشاره می کند از طریق علم که مقید به زمان و مکان است نمی توان به وجودی که ازلی و رها از زمان و مکان است پی برد:"از محالات آشکار آنست که سالک بتواند از طریق علم، به ازلیت راه یابد زیرا آنکه جز به دانش نمی پردازد، در بند زمانست و رسیدن به ازلیت ممکن نیست مگر پس از پاره کردن این بند." عین القضات همچنین در تمهیدات " نسبت چشم عقل را با چشم بصیرت مانند نسبت پرتو آفتاب با ذات خورشید می داند و معتقد است قصور عقل در ادراک معانی عرفانی مانند قصور و هم است در ادراک معقولات." و نیز در رساله جمالی می گوید:" انسان عقل را نباید در امور دینی به کار ببرد مگر در حالت دفاع بر ضد مبدعان" مولوی و اعتقاد به تفاوت عقول مولوی در مثنوی درباره عقل مطالب گوناگون و به زعم بعضی متناقض دارد، اما با توجه به مقدمه ای که ذکر شد و نیز با مطالعه بیشتر و عمیق تر مثنوی این تعارض و تناقض حل می شود و اصولاً در مثنوی هیچ تعارضی نیست که به وحدت نرسد چنانکه خود مولانا فرموده: "مثنوی ما دکان وحدت است." عقلی که مولوی در جای جای مثنوی از آن نام می برد یک عقل نیست بلکه عقلی است که مراتب گوناگون دارد. خود مولوی به تفاوت عقول عقیده دارد و آنها را دارای مراتب و انواع می داند و تفاوت در عقل بشر را با تفاوت در صورت های شاهدان مقایسه می کند: این تفاوت عقلها را نیک دان هست عقلی همچو قرص آفتاب هست عقلی چون چراغ سرخوشی در مراتب از زمین تا آسمان هست عقلی کمتر از زهره و شهاب هست عقلی چون ستاره آتشی 5/459-461 آن تفاوت هست در عقل بشر که میان شاهدان اندر صور 3/1537 مولوی همانند اشاعره اعتقاد به این دارد که درجه عقول بشری از ابتدای خلقت متفاوت بوده است، بر خلاف معتزله که می پندارد عقول در ابتدا یکسان بوده سپس بر اثر آموزش و تجربه عده ای سهم بیشتری می برند و عده ای هم سهم کمتر: اختلاف عقل ها در اصل بود بر خلاف قول اهل اعتزال تجربه و تعلیم بیش و کم کند باطل است این زانکه رای کودکی بردمید اندیشه ای زان طفل خرد بر وفاق سنیان باید شنود که عقول از اصل دارند اعتدال تا یکی را از یکی اعلم کند که ندارد تجربه در مسلکی پیر با صد تجربه بویی نبود 3/1539-1543 مولوی منبع عقل را دو گونه می داند: 1- عقلی که بوسیله خود فرد و تحت تحصیل و تجربه حاصل شود. 2-عقلی که بخشش یزدان است و بدون سعی و اکتساب بدست می آید. وی عقل نوع اول را مایه زحمت و دردسر شخص می داند و لیکن عقل نوع دوم را ارزشمند و مایه رحمت و سعادت می شمرد: عقل، دو عقلست اول مکسبی از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر عقل تو افزون شود بر دیگران لوح حافظ باشی اندر دور و گشت عقل دیگر بخشش یزدان بود چون ز سینه آب دانش جوش کرد ور ره نبعش بود بسته چه غم عقل تحصیلی مثال جویها راه آبش بسته شد شد بی نوا که در آموزی چو در مکتب صبی از معانی و زعلوم خوب و بکر لیک توباشی ز حفظ آن گران لوح محفوظ اوست کو زین در گذشت چشمه آن در میان جان بود نه شود گنده نه دیرینه نه زرد کو همی جوشد زخانه دم به دم کان رود در خانه ای از کویها از درون خویشتن جو چشمه را 4/1960-1968 عقل کل و عقل جزئی در مثنوی با دو نوع دیگر از عقل نیز مواجه می شویم: 1-عقل کل که بسیاری از انواع ارزشمند عقل که در مثنوی اشاره شده تحت همین عقل جای می گیرد، همانند: عقل ممدوح ، عقل ایمانی، عقل عقل و .... که همان عقل مجرد علوی و مفارق از مادیات است که انبیاء و اولیاء و انسان کامل را می توان تجسمی از آن دانست یا حتی با آن یکی دانست. -عقل کل ونفس کل با انسان کامل برابر است. "از دید مولوی انسان کامل با "لوگوس" یا عقل کل که خالق و مدبر کاینات است، یکی است. انسان کامل تجسم عقل کل است و با نفس کلی یکی است بنابراین هیچ قدرتی بیرون از او وجود ندارد: عقل کل و نفس کل مرد خداست عرش و کرسی را مدان کزوی جداست" 5/38 " مولوی گاهی عقل کل را همانند هگل زیر بنای جهان هستی معرفی می کند" اما موضوعی که باید روشن شود مسئله اتحاد عقل کل با خداوند است به عقیده برخی عقل کل در نظر مولوی همان خداوند است ، درست است که در مثنوی عقل کل فراوان ستوده شده و همواره از آن به عنوان ملجأ و پناه انسان ها و در حقیقت پدر روحانی بشر یاد می شود: کل عالم صورت عقل کل است این جهان یک فکرتست از عقل کل اوست بابای هر آنک اهل قل است 3/20 عقل کل شاهست و صورتها رسل 2/18 - عقل کل در برابر عظمت خداوند حیران و ناتوان است: عقل کل سرگشته و حیران تست نعلهای باژگونه ست ای پسر زهره نی مر زهره را تا دم زند کل موجودات در فرمان تست عقل کلی را کند هم خیره سر عقل کلش گر ببند کم زند عقل کل را گفت مازاغ البصر عقل مازاغست نور خاصگان عقل جزوی می کند هر سو نظر عقل زاغ اوستاد گورمردگان عقل کل حقیقتی است که در عین برتری و فضل بر سایر عقول و موجودات در برابر عظمت و اراده قاهره الهی درمانده و بیچاره است. مولوی در دفتر پنجم مقصود خود را از عقل کل روشن می سازد: عقل کل و نفس کل مرد خداست عرش و کرسی را مدان کزوی جداست - عقل کل با ملائک از یک سرشت است: این همان عقل است که با ملائک از یک سرشت است وحتی از ملائک نیز با شکوه تر است: چون ملک با عقل یک سررشته اند آن ملک چون مرغ با او پر گرفت لاجرم هر دو مناصر آمدند هم ملک هم عقل حق را واجدی بهر حکمت را دو صورت گشته اند وین خرد بگذاشت پر و فر گرفت هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند هر دو آدم را معین و ساجدی - عقل کل با عقل عقل یکی است: عقل تو همچون شتربان تو شتر عقل عقلند اولیا و عقل ها می کشاند هر طرف در حکم مر بر مثال اشتران تا انتها 1/2497-2498 باز عقلی کور مد از عقل عقل کرد از عقلی به حیوانات نقل 1/3320 2- عقل جزئی که ناقص و نارساست و برای درک حقایق امور کافی نیست و عقل مذموم و نکوهیده از تجلیات این عقل است : عقل جزوی عقل استخراج نیست عقل جزوی را وزیر خود مگیر عقل جزوی عشق را منکر بود جز پذیرای فن و محتاج نیست عقل کل را ساز ای سلطان وزیر گر چه بنماید که صاحب سر بود هش چه باشد عقل کل هوشمند هوش جزوی هش بود اما نژند - عقل جزئی همچون مردارخواری در پی بدست آوردن متاع ناچیز دنیوی است: عقل جزوی کرکس آمد ای مقل عقل ابدالان چو پر جبرئیل پر او با جیفه خواری متصل می پرد تا ظلّ سدره میل میل 6/4138-4139 - عقل جزئی صفتی چون صفت بهایم دارد: قوه زیرکی و سود جویی و تزویر در امور دنیا که همین عقل جزوی و مذموم است و صاحب این عقل پیوسته در صدد افزودن کاه به آخر زندگانی دنیویش است : هم مزاج خر شده است این عقل پست فکرش این که چون علف آرد بدست 2/55 عقل اسیر است و همی خواهد ز حق روزی بی رنج و نعمت بر طبق 2/18 - عقل جزئی مغلوب هوای نفس است: عقل تو دستور و مغلوب هواست در وجودت رهزن راه خداست 4/1246 - خطاب "لایعلمون" از طرف خداوند به کسانیکه عاقل به عقل جزئی هستند: همچنان لرزانی این عالمان از پی این عاقلان ذوفنون که بودشان عقل و علم این جهان گفت ایزد در نبی لایعلمون 3/2642-2643 به نظر مولوی روح و جان بر عقل تأثیر می گذارند و به واسطه همین تأثیر است که عقل تدبیر می اندیشد و لیکن عقل با استدلال ناقص خود این نکته را درنمی یابد که آن اثر روح بوده نه خود روح: نص، وحی روح قدسی دان یقین عقل از جان گشت با ادراک وفر لیک جان در عقل تأثیری کند عقل اثر را روح پندارد و لیک و آن قیاس عقل جزوی تحت این روح او را کی شود زیرنظر؟ ز آن اثر آن عقل تدبیری کند... نور خور از قرص خور دورست نیک - وهم وظن و تردید از آفت های عقل جزئی است: عقل جزوی آفتش وهم است و ظن زانکه در ظلمات شد او را وطن - عقل جزئی منکر عشق است: عقل جزئی عشق را منکر بود زیرک و داناست اما نیست، نیست او به قول و فعل یار ما بود گر چه بنماید که صاحب سر بود تا فرشته لانشد آهر منیست چون به حکم حال آیی لابود 1/1982-1984 - عقل کل همچون شمع چشم دریا بین است و عقل جزئی همچون چشم ظاهربین: در ابیات ذیل مولوی به مقایسه عقل کلی و عقل جزئی پرداخته است: *چشم حس همچون کف دستست وبس چشم دریا دیگرست و کف دگر نیست کف را بر همه او دسترس کف بهل وزدیده دریانگر 3/1269-1270 پس از اشاره ای به موارد توصیف عقل کلی و جزئی در مثنوی این نکته قابل ذکر است که مولوی اعتقادی تمام به این دارد که حتی عقل کلی و ممدوح نیز اگر مشیت خداوند عالم اقتضاء نکند از علم و دانائیش نمی تواند استفاده کند و بهره ببرد و این که اگر خداوند از عقل پرتو عنایت خویش را بازگیرد زیرکی عقل مبدل به جهل و ابلهی می شود و تمامی استدلال ها و تفکراتش نتیجه عکس می دهد: بی خبر بود او که آن عقل و فواد یک زمان از وی عنایت بر کند بی ز تقلیب خدا باشد جماد عقل زیرک ابلهی ها می کند 4/3729-3728 مولوی و ستایش عقل: مولوی ابیاتی بسیار هم در توجیه و تعریف عقل دارد، وی همانند فلاسفه به این قول اعتقاد دارد که "اول ما خلق الله العقل": نی که اول دست یزدان مجید از دو عالم پیشتر عقل آفرید به نظر وی هر چه عقل ممدوح و ایمانی در زندگی انسان بیشتر به کار گرفته شود باعث افزایش بصیرت در انسان ها می گردد : عقل با عقل دگر دوتا شود نور افزون گشت و ره پیدا شود زانک با عقلی چو عقلی جفت شد مانع بدفعلی و بدگفت شد ور چه عقلت هست با عقل دگر با دو عقل از بس بلاها وارهی یار باش و مشورت کن ای پدر پای خود بر اوج گردون ها نهی - در بیتی دیگر نفس را نمرود می خواند و عقل را ابراهیم خلیل الله : نفس نمرود است

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  13  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

تحقیق در مورد امام محمد تقی (ع) «جواد الائمه »

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد امام محمد تقی (ع) «جواد الائمه » دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد امام محمد تقی (ع) «جواد الائمه »


تحقیق در مورد امام محمد تقی (ع) «جواد الائمه »

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:9

 

 

 

 

 

مقـدمـه

امام محمد تقی می فرماید :

سه چیز است که رضوان خداوند متعال را به بنده می رساند زیادی استغفار و نرمخوبودن و زیادی صدقه و سه چیز است هر که آن را مراعات کند پشیمان نشود :

ترک نمودن عجله

مشورت کردن

به هنگام تصمیم توکل بر خدا نمودن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نام : محمد                                     

 سن شهادت : 28 سالگی

نام پدر : رضا                             

 مدت امامت : 20 یا به روایتی 19 سال 

نام مادر : سبیکه                

لقب مشهور : تقی و جواد            

کنیه : اباجعفر            

سال ولادت : دهم ماه رجب

محل دفن : کاظمین                 

قاتل : ام الفضل به دستور معتصم خلیفه عباسی


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد امام محمد تقی (ع) «جواد الائمه »