لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 21
نام و لقب و زندگانی خواجه حافظ
شمس الدین محمد حافظ که او را لسان الغیب و ترجمان الاسرار لقب داده اند در اوایل قرن هشتم و بقولی در حدود سال 726 هجری در حمله شیادان [1] (حمله درب شاهزاده فعلی) شیراز پا بعرصه حیات گذاشت.
درباره تاریخ دقیق ولادت و وفات او اطلاع صحیحی در دست نیست و آنچه که از تذکره نویسان در سفینه ها و تذکره ها بجای مانده، اغلب فقط در مورد سال وفات خواجه و مدت زندگانی وی تاکید دارد، که آن نیز با موارد اختلاف یاد شده است. لذا محققان با تکیه و استناد به این نوشته ها، بعضی سال تولد او را (720 هجری) و برخی (726 پس از هجرت) و عده ای نیز سال (27 هجری) برآورد نموده و ذکر کرده اند. اما آنچه مسلم است و در آن تردیدی نیست، این است که تولد خواجه حافظ بین سالها (720-730) در شیراز اتفاق افتاده و شاعر 65 سال و یا حدود آن در این سرای عاریت زندگانی کرده و سرانجام در سنه 791 و یا 792 وفات یافته و روی در نقاب خاک کشیده است.
پدر و مادر حافظ
اسم پدر حافظ را بهاء الدین نوشته اند که گویا در زمان سلطنت اتابکان سلفه ی فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده و مادرش ظاهرا اهل کازرون فارس بوده است. البته در این مورد اقوال دیگری نیز هست مانند اینکه اصل حافظ از تویسرکان بوده و مطالبی از این قبیل که صحت آن مشکوک بنظر می رسد و هاشم رضی در مقدمه مبسوط و پر ارزش خود بر دیوان حافظ می نویسد: (این قول نادرست بوسیله رضاقلیخان هدایت اشاعه و رواج یافته است).[2]
ادوارد براون انگلیسی از قول شیخ شبلی نعمانی که بهترین و کاملترین و دقیق ترین مطالعات خود را بزبان اردو درباره حافظ در کتابی منسجم بنام شعر العجم فراهم آورده ؛ مطالبی را نقل می کند که نقل آن خالی از فایده و ارزش و اعتبار نیست و خلاصه اش این است که :
پدر حافظ مرسوم بوده به بهاء الدین ، وی به عللی در عصر اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده و آنجا به کسب و تجارت مشغول گشته و ثروتی اندوخته ولی سر انجام ، مرگ او در رسید و کارهای وی آشفته و معطل مانده است. بهاء الدین را وارثی نبوده، جز زوجه و فرزندی خردسال که به بینوایی و تنگدستی معاش می کرده اند.[3]
لازم به تذکر است که در برخی از کتابها نیز ذکر گردیده که خواجه حافظ را دو برادر و یک خواهر بوده . یکی بنام خواجه خلیل عادل که بعد از 59 سال زندگی در سال 775 چشم از جهان فروپوشیده و دیگر برادری که در جوانی از دنیا رفته و قطعه معروف حافظ با عنوان در عدم اعتبار روزگار به عبارت:
« دریغا خلقت حسن و جوانی گردش برای طراز جاودانی»
ناظر به همین معنا است[4]. در هر صورت خواجه در خردسالی از نعمت داشتن پدر محروم گردید و ادوارد براون از قول نعماتی در ادامه شرح زندگانی حافظ چنین می نویسد: آن پسر، ] خواجه حافظ[ بعد ها ناگزیر گردید که روزی خود را به عرق جبین و کد یمین حاصل سازد.
با این همه هر وقت فرصت و مجالی می یافت در مکتبی که در جوار محل کار او بود به کسب کمال پرداخت. تا در آنجا سرمایه علمی فراوان بکف آورد و قرآن مجید را حفظ کرد و از همین رو بعدها تخلص خود را حافظ قرار داد. لقب حافظ عموما به کسانی اطلاق می شود که بتوانند کلام الله مجید را تماما بدون غلط از بر بخوانند. اندکی برنیامد که آن جوان بنظم اشعار مشغول گردید لیکن در این کار برتری و براعتی حاصل نمیکرد تا آن که در شب قدری در بقعه باباکوهی[5]
که در تل شمالی شیراز واقع است او را مکاشفه ای روی داد و توفیق زیارت علی بن ابیطالب (ع) او را حاصل آمد که باو غذایی ربانی عنایت کرد و بوی فرمود که:
از این پس موهبت شعر و نعمت علم لدنی نصیب او خواهد شد اما آنچه در شیراز معروف است، این است که مکاشفه حافظ در کوه خواهد شد اما آنچه در شیراز معروف است این است که مکاشفه حافظ در کوه شرقی تنگ الله اکبر در نزدیک جایگاهی که به چاه مرتاض علیشاه (مرتضی علی –شاه) معروف است اتفاق افتاده و هنوز هم در النسه و افواه مردم آن شهر در این باب حکایت شیرین جاریست از آن جمله منقول است که خواجه یک اربعین، شبها را برای ذکر و عبادت از شهر به مقبره آن بزرگ میرفت.
و در یکی از شب ها در حالی که عشق صوری با شاهدی شاخ نبات نام در سر داشت، معشوقه حجازی را رها کرد و به طالب محبوب حقیقی به عبادتگاه خود رفت.
سحرگاهان او را در ذوق و وجدی حاصل گردید و در عالم مکاشفه چند تن از اولیا را مشاهده کرد که به او شرایی روحانی چشانیدند، در حال زیال او به شعر گویا شد و اولین ابیاتی که بر طبق او از غیب الهام گردید این غزل معروف بود (غزل 173).
« دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخورد از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی به صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
این همه شهد و شکر کز نی کلکم ریزد
اجر صبری است که کز شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود
که زبند غم ایــام نجاتم دادند»[6]
تحصیلات و وسعت معلومات حافظ
حافظ تحصیل علوم و کمالات را در زادگاهش شیراز آغاز کرد و مجالس درس علماء و فضلای بزرگ زمان خود را که یکی از آنها مولانا قوام الدین عبدالله (متوفی در 772) بود درک نموده و در علوم بمقانی والا و رفیع رسید و شهادت شمس الدین محمد گلدان که معاصر حافظ و از فضلاء و مداومین درس قوام الدین عبدالله شیرازی بود در مطالعات و تحقیقات خود در علوم ادب و دواوین عرب به مرحله کمال و نهایت تبحر و استادی رسید که نمونه روشن آن را می توان در اشعار ملمع خواجه که بدو زبان عربی و فارسی گفته شده ملاحظه کرد. علاوه بر آن شاعر بزرگ ما به کتابهایی چون کشاف زمخشری (متوفی 538) در تفسیر و مصباح مطرزی (متوفی 610) در نحو و طوالع الانوار من مطالع الانظار تالیف بیضاوی (متوفی در اواخر قرن هفتم) در علم حکمت و شرح مطالع قطب الدین رازی در منطق و مفتاح العلوم اثر سکاکی (متوفی 626) دقیقا آشنا بود و به مطالب مندرج در آنها احاطه کامل داشته است.[7]
پیشه حافظ
صاحب سفینه مینویسد: « پس از مرگ بهاء الدین پدر حافظ ، خانواده او متلاشی و حافظ تحت کفالت و سرپرست مادر قرار گرفت. مادر، پسر را به محفل شمس الدین بنجیری شیراز سپرد. و خواجه که وجدانا خود را کفیل خرج مادر می دید ضمن تحصیل روزانه، شبها را از نیمه شب به بعد در یک نانوایی به شغل خمیرگیری مشغول گشت.
و بزودی قرآن را از حفظ گردید و به حافظ شهرت یافت و در خداخانه بتلاوت قرآن و مناجات مشغول گردید.[8] خداخانه خطیره ای (چهاردیواری) بوکه بدستور شاه شیخ ابواسحاق اینجو پادشاه همعصر دوره جوانی حافظ در وسط مسجد جامع عتیق و مسجد آدینه) شیراز بنا گردیده بود. باین چهار دیواری در آغاز دارالقرآن یا قرائت خانه می گفتند که بعدها این خطیره خداخانه نامیده شد. داستانهای قدیم محلی شیراز حکایت از آن دارد که خواجه حافظ شبها پیرامون این بنا می گشته و قرآن می خوانده و مناجات میکرده است و اشعاری که دلالت بر این شب زنده داری ذکر دعا و ورد و درس قرآن سحرگاهی دارد در دیوان حافظ فراوان به چشم می خورد.
دانلود تحقیق کامل درمورد حافظ