نگارگری ایران عرصه ای است وسیع از معنا، تجلی و روحی بزرگ و اعظم، از هنرمند ایرانی که به مدد قلم و رنگ و بوم ما را به ماورای جهانی در برابر فرا می خواند. جهانی برای پرواز اندیشه و خیال."
اگر به جستجوی تاریخ نقاشی ایران برآییم، ردپای آن را باید در اشیاء بجوییم. نقاشی ایران تا سده های متمادی بر صحنه های حجاری شده، دیوارنگاره ها، کاسه های سفالی و سفالینه ها، ظروف درخشان سیمین و زرین و بر تار و پود پارچه ها و قالی ها نقش بسته و تداوم یافته است. هنرمند ایرانی همواره هنر را با زندگی روزمره پیوند زده و زیبایی و بیان معنوی و وجه کاربردی را به هم آمیخته است.
اما آنچه امروز به عنوان نگارگری ایرانی شناخته شده، تصاویری است که برای آرایش کتابها به کار رفته است. همان که غربیان به نادرست مینیاتور نامیده اند.
برخی از پژوهندگان، آغاز نقاشی یا نگارگری ایرانی را به زمان هخامنشیان نسبت داده اند، در حالی که این هنر را باید از عصر حجر و درون غارها جستجو کرد. غارهای لرستان مانند میر ملاس و دوشان تپه. در کاخهای زمان اشکانیان آثاری دیده می شود که بیانگر این امر هستند که هنر نگارگری ایران از بیزانس و روم نیز تأثیر گرفته و بر آن نیز تأثیر گذاشته است. اما به طور مشخص، تأثیری که نگارگری ایرانی از خاور دور می گیرد، در دوره های بعد، در نگاره های ایرانی ظاهر می شود.
در زمان ساسانیان با شخصیتی برخورد می کنیم، به نام مانی، که او را پدر نگارگری ایران می گویند. کتاب ارژنگ او، نقوش ظرف های نقره ای و نقش برجسته های زیبا از شکارگاه ها، رزمگاه ها و بزمگاه ها که از آن زمان باقی مانده، دلیل روشنی است بر وجود رونق نگارگری ایران در زمان ساسانیان.
نگارگری ایرانی در هر دوره از تاریخ و هر زمان دستخوش تغییرات و تحولات فراوانی بوده است و محققان و نویسندگان مختلف هر یک به نحوی تاریخ نقاشی ایران را طبقه بندی کرده اند. گاه از پس آمدن و رفتن شاهی و حکومتی، گاه در پی روزها و ایام تاریخ و گاه دیگر به سبب مرکزیت یافتن شهر یا منطقه ای و هر بار نشانه هایی اضافه و یا نشانه ای حذف شده است و نگارگری ایرانی شکل جدیدتری به خود گرفته است. اما فضا همواره، همان فضاست و علت آن نیز، این است که ریشه در نوعی نگرش و تفکر دارد، که این نگرش شرقی مشخصاً ایرانی، همواره سایه بر سر تمام عناصر این نقاشی داشته است. فضای دو بعدی و تخت، بی حرکتی، دیدگاهی انتزاعی در ترسیم انسان ها و طبیعت، نبود حجم و پرسپکتیو، به معنایی که در نقاشی غربی، موجود است، همه و همه از دیدگاه و نگرش مذکور ناشی شده اند و همواره نیز در نگارگری ایرانی، عنصری ثابت محسوب می شوند و روح این نقاشی را به وجود می آورند. این امر در تمام دوره های تاریخی ایران صدق می کند به جز عصر ما.
نگارگری ایرانی ریشه در سنت های شرقی – ایرانی و در فضایی قدسی و باورهای قدسی دارد. تجربیاتی را پشت سر گذاشته که مخصوص به آن است. کما اینکه غرب نیز هرگز نمی توانسته دیدگاه این نوع نقاشی را تمام و کمال و به شکل ناب و بی آنکه تقلیدی خام دستانه جلوه کند، به عاریت بستاند.
بد نیست خاطر نشان کنیم که ایرانیان هیچ وقت نقاشی را وسیله ی شرح و توضیح عقاید دین، مانند مسیحیان قرار نداده اند. آنان همواره این فرصت را داشته اند که بدون تعلقات مذهبی یا غیر مذهبی، با فراغ بال به تصویر کمال حالات و آنات بپردازند. همین آزادی از قید و بند در خدمت دین و یا هر چیز دیگری بودن است که، از نگارگری ایرانی، هنری مستقل و متعالی می سازد.
پاره ای از خصوصیات نگارگری سنتی ایران
از مباحث مهم در نگارگری ایران، مبحث نور و سایه است. هنرمند ایرانی، هرگز سایه و انعکاس را ترسیم نمی کند. انجام دادن این کار به منزله ی تأکید زیاد از حد هنرمند به قصد و دیدگاه خویش است. هنرمند ایرانی در ترسیم نقش ها، رنگ ها و نورها در پی کمال گرایی اثر خویش است. او از پافشاری بر جزئیاتی که شاید ذهن را از کمال مورد جستجوی اثر به عنوان یک کل منسجم، منحرف سازند، اجتناب می کند. جزئیات مهم هستند، اما در ارتباط با یک کل منسجم، یا به قولی درست تر، همه ی جزئیات در همان جهت کل، در جهت وحدت و کمال یگانه ی اثر پیش می روند. جزئیات گوناگون، جهت های گوناگون نمی یابند که به طور مستقل و جدا از کل، مورد تأکید قرار گیرند. از این رو است که شاید اشیاء و انسان ها در نگارگری ها اصلاً نیازی به سایه یا انعکاس نداشته باشند، مگر زمانی که این سایه یا انعکاس، کارکرد فاحشی در اثر بیابد، یا به عبارتی حضورش لازم و مؤثر باشد وگرنه از ترسیم جزئیات غیر لازم و انحرافی در اثر، اجتناب می شود.
نگارگر ایرانی بسیار زود و بدون مقدمه چینی به سر اصل مطلب می رود و مغز را در می یابد. یعنی همان عامل مرکزی خلق اثر هنری. نگارگر ایرانی بیشتر بر موضوع تأکید می کند و در زمینه ی انتخاب موضوع دست به نوآوری می زند. عده ای که تنها با نگاهی سطحی به بررسی نگاره های ایرانی پرداخته اند، اعتقاد دارند که در توجه به موضوع، به یک عامل مرکزی وحدت دهنده در اثر، گاه به حدی افراط شده که نگارگر ایرانی را از تجربه در عرصه ی روش ها باز داشته است. آنها می اندیشند، این امر، توجه نگارگر ایرانی را از توجه به جزئیات کار منحرف می سازد. نگارگر ایرانی در ترسیم هر پدیده ای، آنرا در کامل ترین و گویاترین حالتش مجسم می کند و از این رو به جستجوی شکل ها و زوایایی از پدیده ها می رود که بهتر از سایر زوایا آن پدیده را در کمالش، در تمامیتش مجسم می سازند.
نکته ی جالب دیگر، تفاوت جنسها – زن و مرد – در نگاره هاست. دو جنس زن و مرد در نگاره ها معمولاً، تنها از طریق تفاوت بین جامه – دستارها – به چشم می خورد و نه هیچ عامل متمایز کننده ی دیگر.
هنر نگارگری ایران، کمالی را تصویر می کند که از امور ملموس، از مرز حال و آینده، واقعی و غیر واقعی می گذرد. در چنین فضای یگانه ای که هر چیز به کمال خود ارتقاء می یابد مسلماً مرز بین جنس ها نیز از عامل چندان مؤثر و سرنوشت سازی تلقی نمی شود. در نگاره های ایرانی، دوگانگی میان انسان ها، پدیده ها و حتی در دیدگاه نگارگر نسبت به جهان و هنرش به چشم نمی خورد، اینجا هر چه هست یگانگی است و تمام این یگانگی، در آفتاب درخشان بهاری می درخشد. روشنایی، کمال و تاریکی، نقص است. پس تعجبی ندارد که نگارگر ایرانی به سراغ روشنایی می رود و پرتو عالم گیر و درخشان آفتاب را به صحنه ی نقاشی اش ترسیم می کند. هر چه هست روشنایی و نور است. آسمان در این نگاره ها، معمولاً با رنگ طلایی یکدست نقاشی می شود که نشان دهنده ی پرتو زرین شعاع هایی از خورشید می باشد. ما در اینجا با چنان کمالی از نور مواجه هستیم که نیازی به استفاده از سایه روشن نیست. روشنایی کمال نهایی است. نور در نگارگری ایرانی، مانند نقاشی های غربی، برای ایجاد توهمی از عمق استفاده نمی شود. نور نیز مانند سایر اشکال و پدیده ها، کمال وجودی خاص خویش را داراست و این کمال فدای تبدیل آن به وسیله ای نازل به قصد بیان چیز دیگر نمی شود.
نگاره های ایرانی به ثبت لحظه ای می پردازند. ثبت یک آن، که تمام احساس هنرمند و روح طبیعت در آن به اوج می رسد، لحظه ای از شهود. نگاره های ایرانی به منزله ی عکسی هستند که از این لحظه برداشته می شود. زمانی که هنرمندان غربی با وسواس در نقاشی هایشان، قصه ای را از ابتدا تا به انتها توضیح می دادند، نگارگر ایرانی به خلق لحظاتی از اوج شور و حال یک زندگی، یک حکایت می پرداختند و به بسط هنرمندانه ی لحظه دست می یافتند.
امروزه نقاشی ایرانی را به چند دوره طبقه بندی کرده اند که با اختلاف نظرهایی کوچک در بین اهل قلم پذیرفته شده است و عبارتند از: مکتب بغداد (عباسی)، مکتب سلجوقی، مکتب نخست تبریز، مکتب دوم بغداد، مکتب شیراز، مکتب هرات، مکتب دوم تبریز، مکتب قزوین و مشهد و مکتب اصفهان.
در این تحقیق سعی کرده ام تا بر اساس اطلاعات و بررسی های انجام شده و تکیه بر منابع شناخته شده نکاتی را نسبت به نگارگری ایرانی و خصوصاً نگارگری مکتب اصفهان ارائه دهم و برای توضیح بیشتر اشاراتی کوتاه به سایر مکاتب نیز خواهم داشت
این مقاله به صورت ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 50صفحه آماده پرینت می باشد
چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد
مقالات را با ورژن office2010 به بالا بازکنید
مقاله نگارگری های مکتب اصفهان