دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
متفکرانی که به قضاوت ارزشی در باب طبیعت انسان دست یازدیده اند، آدمی را در وضع طبیعی خویش موضوع قرار داده اند. مقصود از موضع طبیعی آن است که ذات انسان صرف نظر از فشارهای محیطی یا مجازاتهای قانونی و وعده و وعیدهای اخروی به لحاظ میل به خیرات و نیکیها یا تباهیها و فسادها چه اقتضایی دارد. آیا انسان ذاتاً موجودی شریر و تبهکار و خود محور است یا آنکه طبیعت انسان میل به خیرات و نیکیها د ارد و ایم تربیت غلط یا جو اجتماعی ناسالم است که او را به سوی بدیها سوق می دهد؟
آن دسته از کسانی که از اساس منکر وجود طبیعت و سرشت مشترک برای انسانها هستند هیچ گونه قضاوت ارزشی درباره طبیعت انسان ندارد زیرا موضوعی برای قضاوت باقی نمی ماند. به عنوان مثال روانشناسان رفتارگرا و اگزیستانسیالیست ها انسان را معلول عوامل محیطی و تربیتی می دانند. از نظر آنان انسان حیوانی با قدرت یادگیری بسیار بالاست؛ بنابراین اگر تحت تربیت اخلاقی صحیح واقع شود موجودی اخلاقی و خیر خواه خواهد شد و اگر تحت تربیت غلط باشد و میل به فسار و تباهی را در او پرورش دهد موجودی شریر خواهد شد. اگزیستانیسالیستها نیز با زاویه دیدی کاملاً متفاوت به نتیجه ای مشترک با رفتارگرایان می رسند. از نظر آنها نیز انسان فاقد ذات و ماهیت مشخص و ثابت است. آنسان مانند مومی است که می تواند با انتخاب و اراده آزاد خویش را شکل دهد. پس انسان داتاً نه بد است و نه خوب و مسئول اعمال و روحیات خویش است. ساختار شخصیتی، روحیات، ارزشها و فضایل و نیات و کلیه شوون یک انسان همگی با انتخاب و اراده آزاد اتو شکل گرفته اند. بنابراین هر گونه قضاوت درباره ذات و طبیعت او همانطور که از نظر رفتارگرایان، قضاوتهای ارزشی باید شامل عوامل تربیتی و مربیان شود نه ذات و طبیعت فرد.
رخی از اندیشمندان و حتی برخی از مذاهب بانگرشی منفی نسبت به طبیعت بشر می نگرند. ((توماس هابز)) با دیدی مادیگرایانه منکر وجود جوهر روحانی در انسان است و شدیداً به طبیعت انسانی بدیین است و او را موجودی خودخواه و برتری طلب می داند. از نظر وی انسان غریزه صیانت و حفظ ذات تنها به فکر حفظ امنیت خویش است و در این راه به هر کاری دست می زند. اگر انسانها به حال طبیعی خود رها شوند و ترس از قانون و مجازاتهای سنگین در کار نباشد و هیچ حکومت و قانونی آنها را کنترل نکند بنا به گفته مشهور هابز :«زندگی بشر ، در انزوا و فقیرانه و بسیار کثیف و خشن و حیوانی و کوتاه خواهد گذشت».1
مسیحیت نیز با طرح نظریه «گناه نخستین»2 طبیعت انسان را دارای نقیصه ای ذاتی و مقدر می داند. گناهکاری داتی در الهیات مسیحی ، گناه آدم (ع) است ، که در نتیجه آن نوع بشر خود را از فیض خدا دور کرده است. مسیحیان این کیفیت را از طبیعت بشری می دانند که از اصل شرور است و باید به وسیله ای از آن جلوگیری شود و معتقدند که «غسل تعمید» ، این گناه اساسی را از انسان می زداید ، ولی همچنان تمایل به گناه کردن در انسان باقی می ماند.
معنای نظریه گناه اولیه در یک نگاه خوش بینانه تر به انسان ، عبارت از این است که هیچ یک از اعمال ما نمی تواند مطابق با معیارهای کامل الهی باشد ، نه اینکه ما انسانها کاملاً پلید هستیم و هیچ کار خوبی از ما صادر نمی شود.3
برخی روانشناسان انسانگرا ، نگاهی خوش بینانه به طبیعت انسان دارند. به عنوان نمون ، «کارل راجز» معتقد است که اگر انسانها به نوع خاصی از زندگی اجتماعی مجبور نشوند و همان گونه که خود می خواهند عمل و تجربه کنند و با اعمال مقررات و تحمیل ارزشهای اجتماعی در روند رشد آنها اخلال نشود ، گرایش به خوبی خواهند داشت و برای خود و جامعه عنصری مفید خواهند بود.
قرآن کریم درباره انسان دو گونه اظهار نظر کرده است. در برخی از آیات ، از کرامت و بزرگی او سخن به میان آمده و امیال و گرایشها و شناختهای مثبتی به او نسبت داده شده است :
وَلَقَد کَرَّمنَا بَنِی آدَمَ؛ 5
به درستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم.
فِطرَتَ اللهِ الّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ؛ 6
سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است ، آفرینش خدا تغییر پذیر نیست.
حَبَّبَ اِلَیکُمُ الاِیمانَ و زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم وَ کَرَّهَ اِلَیکُمُ الکُفرَ و الفُسُوقَ وَ العِصیانَ؛ 7
خدا ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دلهای شما بیاراست و کفر و پلیدی و سرکشی را در نظرتان ناخوشایند ساخت.
وَ نَفسٍ وَماسَوّیها فَأَلهَمَها فُجُورَهَا وَ تَقوَیهَا؛ 1
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد ، سپس پلیدکاری اش را به آن الهام کرد.
اِنّی جَاعِلِّ فِی الأرضِ خَلِیفَﺔً
من در زمین جانشینی قرارخواهم داد .
از این آیات که به عنوان نمونه ذکرشد چنین استفاده می گردد که انسان موجودی است که در اواستعداد رسیدن به خلیفه اللهی وجود دارد ذاتا به ایمان گرایش دارد واز کفر والحاد گریزان است . نحوه ساختمان ونوع خلقتش بر محور خداجدیی استوار شده است راه تقواه وعصیان براو نمودارشده ودارای کرامت ذاتی است .
در نقطه مقابل شاید نزدیک به شصت مورد در قرآن کریم انسان به طریقی مذمت شده وموردنکوهش وسرزنش قرارگرفته است . در ذیل به برخی ازاین آیات اشاره می کنیم :
وَاِذا أَنعَمنا علی الإنسانِ أَعرَضَ و نَئا بِجَانِبِهِ وَ اِذَاَ مَسَّهُ الشَّرُّکَانَ یَؤُساً؛3
وچون به انسان نعمت ارزانی داریم روی می گرداند وپهلوتهی می کند وچون آسیبی به وی رسد نومید می گردد .
اِنَّ الإنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً اِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوُعاً وَ اِذَا مَسَّهُ الخَیرُ مَنُوعاً الاّ المُصَلّیِنَ؛4
به راستی که انسان سخت حریص آزمند [وبیتاب] خلق شده است چون صدمه ای به او رسد عجزولابه کند وچون خیری به او رسد بخل ورزد غیر از نمازگزاران .
فهرست مطالب:
مقدمه
نیک سرشتی بشر
نظریه نیک سرشتی بشر
احسان و نیکی به دیگران از تمایلات عقلی
نیکی به دیگران گاهی اسباب زحمت می شود
اندیشه و فرهنگ آئین درست درباره ی نیک سرشتی بشر
نتیجه گیری
منابع
شامل 23 صفحه فایل word قابل ویرایش