آهنگ بی کلام
مجموعه از بهترین و معروف ترین آهنگ های بی کلام را برای شما عزیزان پدید آورده ایم.
آهنگ بی کلام
آهنگ بی کلام
مجموعه از بهترین و معروف ترین آهنگ های بی کلام را برای شما عزیزان پدید آورده ایم.
کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علومقرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آنمىنگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خواندهاند; به همین جهتکلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومىشمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و بهتفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا را صرفنظر ازاختلاف حیثیات همان کتاب خدا دانسته است; سپس به بیان مراتب کلام وکتاب پرداخته و پس از بیان درجات تشکیکى آنها مخاطب کلام خدا را درهر کدام از این مراتب بیان کرده است.
کلید واژهها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.
1) مقدمه
کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریستهاند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث استیا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى استیا آنکهشامل نفسى نیز مىگردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهتبحثخود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقالهاى که اینک پیشروى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مىدهد.
2) معناى کلام
در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمهاى از کلمات خداى تعالى است کهداراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همیناساس کتاب تدوینى الهى داراى هفتباطن است. آن از مرتبه احدیتبه عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایتباشد و هر آیهاى نسبتبه هر گروهىباطنى دارد.
صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوهاى کهتابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوستبه مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حقتعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکتحبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند»[1].
قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمىکند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیانموجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است.
اگر ما به نحوه شکلگیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مىشویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژهها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مىنامیم، از نوعى اعتبار بهره جستهایم.
علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورتاجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مىتوانستبه تنهایى زندگىکند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمىکرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشنمىشود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مىخواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانهاى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانهبرداشتن را به او یاد مىدهد، و سپس دانهاى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمىآورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مىکند و نیازى به برداشتن دانه و نشاندادن آن احساس نمىکند و جوجه نیز مقصود او را مىفهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مىتوان گفت: «لفظ» یا «کلام» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلمراهى استبراى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزىاست که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مىتوان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقىاست. پس هر موجودى کلام خداوند است»[2].
علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناىکلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهجالبلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست).
با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مىتوانند کلام باشند و ثانیا، لازمنیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان استباشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کنندهجهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمىکند کهبواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مىگویند: با زبان بىزبانى گفتم.
ضمنا اگر آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون» (1) [واقعه 79] نفى باشد - نه نهى - چونکلام مقدس الهى از ساحت و مطلب خلاف مبرى و دور است و این آیه شریفه دلالتدارد که جز انسانهاى پاک هرگز کسى به این کتاب الهى نمىرسد و از طرف دیگرمىدانیم که انسانهاى ناپاک مىتوانند قرآن کریم را مس کنند، معلوم مىشود که مراد ازاین آیه آن کتابى است که کلمات آن غیر از این الفاظ و کلمات است; یعنى: همانموجودات تکوینى است که کلمات خدا بوده و هر کدام دلالتى بر مراد الهى دارند.
3) معناى کتاب
معمولا مردم کاغذى را که بوسیله قلم رنگى چیزى بر آن نوشته شده باشد، «کتاب»مىنامند; ولى با اندکى دقت روشن مىشود که هرگز نوع کاغذ مقوم کتاب بودن نیست وبراى تحقق کتاب هرگز نوع کاغذ مدخلیتى ندارد; همچنانکه با دقتبیشتر معلوممىشود که در تحقق کتاب، اصل وجود کاغذ نیز لازم نیست و بلکه نوع قلم یا اصلوجود قلم و حتى وجود نوشته نیز ضرورتى ندارد. تنها چیزى که قوام کتاب به آن بستگىدارد، این است که باید چیزى باشد که نویسنده، مقصود خود را در آن اظهار کرده باشد.چنین چیزى کتاب است. پس هر چه که بتواند نشانه مراد و مقصود شخص باشد، کتاباو خواهد بود، و به این جهت مىتوان گفت که همه عالم کتاب خداست. چنین کتابى را«کتاب تکوینى» گویند.
بنابراین کتاب به «کتاب تدوینى» که قرآن مجید است و «کتاب تکوینى» که جهاناست تقسیم مىشود، و این کتاب تکوینى نیز به «کتاب انفسى» که جان انسانى است (2) و«کتاب آفاقى» که جهان غیرانسانى است تقسیم مىپذیرد.
جهان کتاب تکوینى خداوند است; زیرا نشان دهنده خداى تعالى و حکمت او وهدف از خلقت است; پس صحیفه وجود عالم خلق، کتاب خدا است و اعیان موجوداتآیات اوست: «ان فى اختلاف اللیل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لآیات لقومیتقون» (3) [جاثیه 5] و به جهت آنکه کتاب داراى آیات است و آیات گاهى در کتاب تدوینىو گاهى در کتاب تکوینى انفسى و گاهى در کتاب تکوینى آفاقى ثبتشدهاند، خداىتعالى فرموده است: «سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انهالحق» (4) [فصلت 53].
در ادبیات عرفانى نیز معمولا آدم و عالم را به عنوان کتاب معرفى مىکنند. مثلا درشعرى منسوب به علىعلیه السلام آمده است:
انت الکتاب المبین الذى باحرفه یظهر المظهر (5)
و شبسترى گوید:
بنزد آنکه جانش در تجلى است همه عالم کتاب حقتعالى است عرض اعراب و جوهر چون حروف است مراتب جمله آیات و وقوف است
و سعدى گوید:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
عارف بزرگ میرزا مهدى آشتیانى فرموده است: «هر چه که چیزى در آن نقش ببنددکتاب است; چه آنکه کاغذ یا لوح ظاهرى یا لوح و صحیفه باطنى و معنوى باشد و یاآنکه صحیفه ذهن عالى یا سافل یا از موجودات خارجى باشد. به هرحال تفاوتى ندارد،و اگر آن صحیفه از موجودات خارجى بود، تفاوتى نمىکند که از موجودات امرى باشدیا خلقى، و نیز تفاوتى نمىکند که حروف آن الفاظ و حروف و کلمات ظاهرى یا وجودىیا معنوى الهى باشد یا از کلمات تام جبروتى ابداعى یا از آیات محکمات ملکوتىانشائى یا از متشابهات ناسوتى عالم ماده باشد. تمام اینها کتاب مىباشند»[5].
دى عشق نشان بىنشانى مىگفت اسرار کمال جاودانى مىگفت اوصاف جمال خویشتن بى من و تو با خود به زبان بىزبانى مىگفت آندم که ز هر دو کون آثار نبود بر لوح وجود نقش اغیار نبود معشوقه و عشق و ما بهم مىبودیم در گوشه خلوتى که اغیار نبود[6]
عرفاى بزرگ موجودات خارجى را «کلمات وجودى» و مجردات و مفارقات را«کلمات تام» و ماهیات و حقیقت موجودات را «کلمات معنوى و غیبى» مىخوانند[7].
4) معناى کلمه خدا
سید حیدر آملى که از مفسران و عارفان بزرگ شیعه است، گوید: «در آیه شریفه «نوالقلم و ما یسطرون» (6) [قلم 1] نون همان اجمال علوم و حقایق است که به منزله دوات یاعقل اول است، و قلم عبارت از تفصیل علوم و حقایق یا نفس کلى است و این قلم ودوات همه موجودات و حقایق را نوشتهاند که همان وجود مطلق است که این وجودمطلق کلمه خداست و ازلا و ابدا پایان ندارد. پس کلمه خداوند; یعنى: تک تک هر کداماز ماهیات و اعیان و حقایق موجودات خارجى. به هرحال هر موجودى را که داراىنوعى تعین باشد، کلمه مىنامند»[8]. وى در جاى دیگر گوید: «به اتفاق همه علمامقصود از کلمات خداوند اعیان موجودات است»[9]. همچنانکه روشن است، مقصود ازکلمات در آیه شریفه «لو کان البحر مدادا لکلمات ربى ...» نیز معنا و حقیقت کلماتاست، نه الفاظ آنها.
5) تفاوت کلام و کتاب
اینک این سؤال در خور طرح است که آیا کتاب خداوند و کلام خداوند دو چیز استیا با همدیگر اتحاد دارند.
پاسخ این سؤال آن است که کلام وقتى ثبت و ضبط شود کتاب مىگردد و به دیگرسخن: هر گاه کلام متشخص گردد کتاب مىشود; به همین جهت وقتى انسانى چیزى رابنویسد، نوشته او را کلام او نیز مىتوان نامید. چنانکه فراوان مىگوییم: «فلان نویسندهدر کتاب خود گوید ...». از طرف دیگر قبلا گفتیم که وجود هر انسانى یک کتاب انفسىاست و آنچه را که انسان مىگوید، در واقع تدوین کتاب انفسى اوست.
بنابراین حقیقتا هر کلامى کتاب است و هر کتابى کلام، و اگر تفاوتى بین کلام و کتاباست، اعتبارى و نسبى است. مقصودى که بیان شده است، اگر با فاعل آن مقایسه شودکلام است و اگر با قابل آن سنجیده شود، کتاب است. پس مىتوان کتاب خدا را کلام خداو کلام او را کتاب او نامید.
البته اگر به نسبتهاى میان کلام و کتاب نگریسته شود، تفاوتهاى بسیارى میان آن دوبه نظر مىرسد که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
ا) کتاب خلقى است و کلام امرى است.
ب) کتاب داراى کثرت است و کلام وحدت دارد.
ج) کتاب مادى است و کلام مجرد است.
د) کتاب تفصیل و تفریق است و کلام اجمال و جمع است.
ه) کتاب مرکب است و کلام بسیط است.
و) کتاب تدریجى است و کلام دفعى است.
ز) کتاب داراى تضاد ترتبى است و رطب و یابس در آن است و کلام منزه از کثرت وتضاد است.
ح) کتاب دنیائى است و کلام آخرتى است.
ط) کتاب شهادت است و کلام غیب است.
ى) کتاب آفاقى است و کلام انفسى است.
ک) کتاب محسوس است و کلام معقول است.
به هرحال هر کدام از کتاب خدا و کلام خدا داراى آیاتى بوده و به وجهى هر کدامعین یکدیگر بوده و تفاوت به اجمال و تفصیل است.
انسان باید با مطالعه کتاب خداوند - چه کتاب تدوینى و چه کتاب تکوینى - از عالممحسوس به جهان معقول پى برده و با مطالعه کلام خداوند از غیب جهان و عالم آخرتباخبر شود[10].
اینک مناسب به نظر مىرسد، ارتباط عالم عقول با عالم ماده یا ملک با ملکوتروشن گردد. این ارتباط در بیت ذیل چنین بیان شده است:
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستى صورتى در زیر دارد آنچه در بالاستى
این معنا را امام صادقعلیه السلام چنین بیان فرمود: «کتاب خداى تعالى داراى چهار بخشاست : عبارت، اشاره، لطایف، حقایق. عبارت براى عوام، اشاره براى خواص، لطایفبراى اولیاء و حقایق براى انبیاءعلیهم السلام است»[11].
نکته دیگر آن که هرگز کتاب خدا با کتاب انسانها قابل مقایسه نیست; زیرا کتاب خدااز باطن به ظاهر و از غیب به شهادت و از وحدت به کثرت و از تجرد به ماده آمده است;اما کتابهاى انسانها در صورتى که ارزش و بار معنوى داشته باشند، از ظاهر به باطن و ازمحسوس به غیب و از ماده به تجرد حرکت مىکنند، و لذا کتاب خدا قرآن نازل و دعاقرآن صاعد است.
6) اقسام کلام
گاهى کلام را به نفسى و لفظى تقسیم مىکنند و گاهى به اعلى و اوسط و ادنى.
کلام لفظى همان الفاظ و حروفى است که تدریجا از متکلم صادر مىشوند و کلامنفسى آن است که در دل متکلم است و به فرموده امام خمینى: «کلام نفسى یعنى اظهارخداى تعالى آنچه در غیب احدیت اوستبه وسیله تجلى ذاتى بر حضرتواحدیت»[12].
صدر المتالهین در تفسیر کلام اعلى و اوسط و ادنى فرموده است: «کلام ا على یابالاترین کلام آن است که عین و خود کلام مقصود اولى و بالذات متکلم باشد و هیچمقصودى و غرضى پس از آن و اشرف و اهم از آن نباشد; براى مثال خداى تعالىمجردات را با کلمه «کن» ایجاد کرده است و هیچ غایتى دیگر وراى امر الهى وجودندارد; اما کلام اوسط کلامى است که خودش به تنهایى مقصود نیست; بلکه چیز دیگرىنیز مقصود است; ولى لزوما بر یکدیگر مترتب شده، قابل انفکاک و تخلف از یکدیگرنیستند; مثل امر خداوند به فرشتگان که قابل تخلف نیست: «لایعصون الله ماامرهم» (7) [تحریم6] و اما کلام ادنى یا پایینترین قسم کلام آن است که آن کلام داراىمقصودى قابل تخلف باشد; مثل کلام خداوند خطاب به جن و انس»[13].
7) مخاطب کلام الهى
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 13 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:37
شاید سادهترین و کوتاهترین تعریفی که بتوان از نهج البلاغه ارائه داد این باشد که بگوییم: نهج البلاغه کلام امیرالمومنین، علی علیه السلام است که از حدود هزار سال پیش به صورت کتابی در سه بخش خطبهها، نامهها و کلمات قصار تدوین شده است. اما در حقیقت این بیان قطرهای از دریا و ذرهای از دنیای این کتاب عظیم را نیز در برنمیگیرد. کتابی که منبعث از وحی و زیباترین و منطقیترین و کاملترین ادامه دهنده مسیر قرآن است.
سنت تاریخ بشر همواره بر این اساس بوده است که امور جدید به مرور زمان کهنه شده و جوانها، پیر و کم کم از صحنه ذهن جامعه محو و به دست فراموشی سپرده میشوند. به عبارت دیگر فرسودگی، کهولت، محو شدن، بی رنگ شدن با گذشت زمان ولو مهمترین حوادث عالم، از مهمترین قوانین تاریخ بشر و بلکه خاصیت عالم ماده است. ولی در این میان مسائلی استثنائی وجود دارد که از این سنت تبعیت نمیکند و گذشت زمان، اثری روی آن نمیگذارد بلکه برعکس به جای کمرنگ شدن، روز به روز نامیتر و پرجوشتر و پررنگتر جلوه میکند. از جمله این موارد، قرآن کریم است که در راس تمام امور قرار دارد. و پس از آن نهج البلاغه نیز از سنخ همین گونه امور است. چنان که امروز ملاحظه میکنیم علاوه بر هشتاد و یک شرح و ترجمهای که علامه امینی -رحمه الله- در الغدیر در شرح حال مرحوم سیدرضی برای نهج البلاغه نقل میکند، باز هم شرح فراوانی بر این اثر عظیم نوشته شده و میشود و باز هم میبینیم که مسائل ناگفته در نهج البلاغه فراوان است و هر سخن جدیدی نیز که در مورد آن بیان میگردد، تازگی دارد.
امیرمومنان علیه السلام در پاسخ به کسانی که او را در برابر معاویه متهم به نداشتن «سیاست» میکردند فرمود: به خدا قسم، معاویه از من زیرکتر و سیاستمدارتر نیست، ولی او حیله باز و فاجر است و اگر از حیله گری و مکاری نفرت نداشتم از زیرکترین مردم بودم، لکن هر مکر و حیلهای همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم کفر را همراه خود دارد و هر مکار و حیلهگری روز قیامت همراه خود پرچم و نشانی دارد که با آن شناخته میشود.
دلیل این امر آن است که نهج البلاغه از همان جایی جوشیده که قرآن از آنجا جوشیده است. نهج البلاغه فرسوده و کهنه نمیشود همانگونه که قرآن فرسوده و کهنه نمیشود و این واقعیتی عینی و انکارناپذیر است، چنان که خطبهها و کلمات حضرت علی علیه السلام که در جامعه اسلامی آن روز بیان فرموده بودند، امروزه نیز در صحنه اجتماع کاربردی قوی دارد کتاب نهج البلاغه در عین حالی که مباحثی درباره معارف الهی، بحثهای اخلاقی و تهذیب نفس و... دارد اما عمده مباحث آن را مسائل مربوط به حکومت تشکیل میدهد، به ویژه بخش نامهها که بیشتر مباحث آن سیاسی و مربوط به نظام حکومت اسلامی است. در این میان، عهدنامه مالک اشتر یا فرمان تاریخی امام علی علیه السلام به یار و صحابی وفادار خود مالک اشتر نخعی، یکی از درخشانترین فصول نهج البلاغه است که در آن قوانین حکومت دینی اسلامی از زبان امام خطاب به مالک اشتر بیان شده است. اما حقیقت این است که تمام انسانها در همه مکانها و زمانها مخاطب این فرمان و پیمان هستند. به عبارت دیگر، احکام و فرامین انسان سازی و فشردهای از افکار و اندیشههای علی علیه السلام به صورت بسیار دقیق و عمیق در این نامه بیان شده و در آن تکلیف تمامی افراد بشر چه به عنوان یک انسان در جامعه و چه به عنوان حاکمی مسئول در جامعه اسلامی برای اجرای احکام اسلام روشن شده است . سفارشهای آن حضرت در این نامه خطاب به مالک اشتر و بلکه خطاب به نوع انسانیت، هرگاه به درستی در جامعه اجرا شود ضامن ایجاد عدالت و امنیت و آرامش جامعه انسانی و بلکه ضامن ایجاد حکومتی دینی براساس ملاکهای اسلام است .
امیر مومنان علیه السلام خطاب به مالک اشتر: مهربانی بر مردم را پوشش قلبت قرار ده و به آنها محبت روا دار و لطف و مهر داشته باش و برای آنان چون حیوانی درنده و ضرر رسان نباش که خوردنشان را مغتنم شماری . در زمان حضرت امیر علیه السلام کوردلان و جاهلانی بودند که امام را متهم به بیسیاستی میکردند و مثال معاویه را به عنوان سیاستمداری آگاه میستودند، چنان که امام علیه السلام در قسمتی از خطبه خویش، دردمندانه در این خصوص میفرمایند: «به خدا قسم، معاویه از من زیرکتر و سیاستمدارتر نیست. ولی او حیله باز و فاجر است و اگر از حیلهگری و مکاری نفرت نداشتم از زیرکترین مردم بودم. ولی هر مکری همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم کفر را همراه خود دارد، و هر مکاری روز قیامت همراه خود پرچم و نشانی دارد که با آن شناخته میشود. قسم به خدا که مکارها نمیتوانند مرا غافلگیر کنند و فریب بدهند و قدرتمندان نمیتوانند مرا تحت فشار و در حال ضعف قرار دهند.»
البته در برخی نوشتههای مخالفین شیعه، این اظهار نظر به چشم میخورد که علی علیه السلام با همه فضائل و کمالات، آگاهی به علم سیاست و حکومت نداشت و مشکلات دوران پنج ساله حکومت ایشان نیز از عدم سیاستمداری ایشان ناشی شده بود.
اینگونه قضاوتها که معلول عدم شناخت کافی از اسلام و شخصیت آن حضرت علیه السلام است، بدین سبب است که اینان این حقیقت را نمیبینند که علی علیه السلام برای اجرای اسلام و احیای مکتب و با التزام به اصول اسلامی و انسانی حکومت میکرد، در حالی که معاویه و یا دیگر حاکمان به ظاهر موفق و سیاستمدار آن دوران، به خاطر ارضای حس برتری طلبی و ریاست خواهی و تمایلات شهوانی خویش تلاش میکردند و عجیب است که این افراد، اینگونه حیلههای شیطانی معاویه و عمروعاص و طلحه و زبیر و... را به حساب سیاستمداران، و تلاش حضرت علی علیه السلام در عزل برخی والیان و قطع مستمری زورمندان را به حساب بیسیاستی میگذراند. در حالی که قطع نظر از علم امامت و تعلیمات خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، سرعت عمل و هوش امیرالمومنین علیه السلام در متن حوادث و جریانات سیاسی و نظامی و اقتصادی کشور، سندی قطعی در سیاستمداری امام علیه السلام و احاطه ایشان بر فنون و رموز کشورداری است.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه22
نشانههای ظهور در کلام امیرالمؤمنین
سلمان فارسى مى گوید: آمدم خدمت حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام عرض کردم قائم از فرزندان شما کى قیام مى کند؟ آن حضرت آهى کشیده ، فرمودند:
لایظهر القائم حتى یکون امور الصبیان و یضیع حقوق الرحمن و یتغنى بالقرآن فاذا قتلت ملوک بنى العباس اولى العمى و الالتباس اصحاب الرمى عن الاقواس بوجوه کالتراس و خربت البصرة هناک یقوم القائم من ولد الحسین علیه السّلام
قائم ظاهر نمى شود تا اینکه چند نشانه به وجود آید:
کارها به دست نوجوانان و افراد ناآگاه قرار گیرد.
حقوق خداوند رحمان (احکام دین خدا) ضایع گردد.
قرآن را با تغنى (به غنا) بخوانند.
پادشاهان بنى عباس که از دیدن حق محروم ، و از شناخت آن ناتوانند، به دست تیراندازان و کماندارانى کشته شوند، که صورتهایشان همانند سپر مى باشد (منظور مغولها هستند که در نهج البلاغه – خطبه 128 – از آنها ((المجان المطرقة )) یعنى : سپرهاى چکش خورده ، تعبیر شده است ).
بصره خراب گردد.
در این موقع قائم ما از فرزندان امام حسین علیه السّلام قیام مى کند.
از امام امیرالمؤ منین و نیز از حضرت صادق و حضرت باقر علیهم السلام نقل شده است که فرموده اند:
و یحا للطالقان فان لله فیها کنوزا لیست من ذهب ولا فضة ولکن بها رجال عرفواالله حق معرفته و هم انصار المهدى فى آخر الزمان .
خوشا به حال مردم طالقان که در اجتماع و منطقه آنان براى خداوند متعال گنجهایى است که از طلا و نقره نیست ، اما مردانى هستند که به درستى خداوند را شناخته اند و اینان از یاوران حضرت مهدى روحى له الفداء در آخر الزمان هستند (به راستى خوشا به حال آنها).
حضرت امام امیر المومنین و وسایل نقلیه زمان حکومت حضرت مهدى (ع )
امام امیر المومنین (ع ) درباره وسایل نقلیه دوران جهانگیرى حضرت بقیه الله روحى له لفدا چنین مى فرماید:
ثم یامر المهدى بالنشاء مراکب یبنى اربعمائه سفینه فى ساحل عکا و یوافى المهدى طرطوس فیفتحها و یتقدم الى انطاکیه فیفتحها و یهاجم القسطنطنیه فیفتحها و یتوجه الى بلاد الروم فیفتح رومیه مع اصحابه .
آنگاه حضرت مهدى (ع ) امر مى فرمایند مرکبهاى سوارى بسازند و در کرانه عکا چهار صد کشتى ساخته مى شود و به طرف طرطوس به حرکت در مى آیند و آنجا را فتح مى کند و از طرطوس به سمت انطاکیه مى رود، آنجا را هم فتح مى کند و از انطاکیه به طرف قسطنطنیه هجوم مى آورد، آن سرزمین را هم فتح مى کند و به جانب بلاد روم (کشورهاى غربى ) حرکت مى کند و همه آن کشورها را مسخر مى نماید (اللهم عجل فرجه ) .
امام امیرالمؤ منین علیه السّلام به تشریف فرمایى حضرت عیسى بن مریم على نبینا و علیه السّلام در روزهاى اول ظهور اشاره مى فرمایند، آن هم در بیت المقدس روز جمعه:
ثم ان المهدى یرجع الى بیت المقدس فیصلى بالناس ایاما فاذا
فایل خود هیپنوتیزم بی کلام افزایش قدرت هوش
فایل خود هیپنوتیزمی:
فایلهای سابلیمینال یا خود هیپنوتیزم بی کلام و هیپنوتراپی هردو بر ناخودآگاه شما تاثیر می گذارند و با پیامهایی که به ناخودآگاه می دهند باعث ایجاد نغییرات مطلوب و پایدار در شمامی شوند.در فایلهای خود هیپنوتیزمی پیامها در قالب نت های موسیقی به ضمیر ناخودآگاه ارسال می شوند. این تلقینات صرفا برای ضمیرناخودآگاه قابل درک و تشخیص است . اطلاعات و تلقینات به راحتی با زبان موسیقی به ضمیرناخودآگاه تحویل داده می شود و با تکرار گوش دادن به این فایلها می توانید ذهن خود را با آن موضوع هم فرکانس کرده و به طور کاملا اتوماتیک نتایج دلخواه را در زمینه ثروت بگیرید.
در فایلهای هیپنوتراپی کلامی تلقینات به صورت مستقیم هم وارد ناخودآگاه می گردد . با گوش دادن به این فایلها در زمان بسیارکوتاه باورهای اشتباه و مخرب ذهنتان که عامل اصلی نرسیدن شما به ثروت است جای خود را با باورهای ثروت ساز عوض می کنند و ذهن شما مانند ذهن قدرتمندترین و ثروتمندترین افرادجهان به شما این توانایی را می دهد تا با اهداف و رویاهایتان در زندگی هم فرکانس شوید و بتوانید آنها را لمس کنید
مزیتی که این فایلها دارند این است که شما درهر شرایطی می توانید ان ها را گوش کنید. حین رانندگی، در حال ورزش، حین آشپزی، در محل کار، حین غذاخوردن و قبل از خواب و........ و تنها با گوش کردن به این فایلها نتایج دلخواه را بدست آورید.
شما به وضوح خواهید دید که لذت بخش ترین چیز در زندگی دنبال کردن و رسیدن به اهداف و آرزوهاست، امروز که شنیدن این فایل ها را شروع
می کنید تولد دوباره نگرش شما نسبت به زندگی است.به شما تبریک می گوییم.