اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله مغلوب علم خویش

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله مغلوب علم خویش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

چه درد بوده است در جانهای ایشان که چنین کارها و از این شیوه سخن ها از دل ایشان به صحرا آمده است... تذکره الاولیاء عطار
مقدمه
بزرگان قلمرو معرفت، به واسطه طنین وجودی که در تاریخ زمانه خویش و بعد از آن دارند همواره در معرض قضاوت قرار دارند ، آنان را هرکسی به اندازه وسع روزن خویش می نگرد، و شگفتا که گاه در هنگامه این قضاوت ها ، خفاشان نیز جرأت می یابند و در مسند داوری خورشید می نشینند و با توصیفات خود، قدرت دید و بینش خود را ابراز می دارند و آنچه می بینند و می کنند چیزی جز قدر بینایی خویش نیست.
مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است
طیف قضاوت کنندگان
بررسی تاریخ گذشته و معاصر نشان می دهد که پیرامون آراء و احوال بزرگان سه دسته افراد قضاوت کرده و می کنند:
الف) عوامان و مردم عادی کوچه و بازار که به نوعی اندیشه های بزرگان با زندگی آنها پیوند می خورد و نوعی چالش درونی را برای آنها بوجود می آورد و آنها را دچار سؤال می کند.
ب) صاحبان قدرت و سیاست ورزانی که آراء و عملکرد بزرگان حوزه معرفت با ایدئولوژی مورد تأکید آنها رابطه پیدا می کند، خواه نسبتی تأکید کننده یا تضعیف کننده.
ج) صاحبان آراء و اندیشه ورزانی که با آن بزرگان معاصرند یا سالها بعد از طریق آثار و اقوال، نسبت به آنها آگاهی پیدا می کنند و اعلام موضع می نمایند.
معیارهایی برای فهم دقیق قضاوت های بزرگان
بزرگان قلمرو علم و عرفان را از سه منظر می توان مورد قضاوت قرار داد:
الف) تاریخچه زندگی پر فراز و نشیب آنها
ب) بررسی آثار به جا مانده از آنان و گزارش های دیگران از آراء افکار و احوال آنها
ج) حدیث نفس ها، گلایه ها، و گفتگوهای تنهایی آنها با خویش
پیداست هر یک از این منظرها، ما را با ابعادی از شخصیت بزرگان آشنا می کند و قلمروهای ناشناخته روحی و ابعاد حقیقی تری از حیات آنها را آشکار می سازد.
گاه در متون بزرگان قضاوت هایی نسبت به همدیگر دیده می شود که از دو دیدگاه پذیرش آنها مشکل می نماید:
1) هم را ستایی نوع نگاه آن بزرگان به جهان
گاه مشاهده می شود بزرگی چیزهایی را نفی کرده است که خود او هم کم و بیش دارای همان افکار و نظرات بوده است ، لذا این تردید را پیش می آورد که آیا این بزرگان با توجه به محدودیتهای جهان گذشته با تمام احوال و آثار همدیگر آشنا بوده اند که اینگونه قضاوت کرده اند؟ مبادا که این آراء مربوط به مقطعی از عمر آن بزرگان باشد و سخن های نهایی آنها نباشد؟....
2) تشابه در سرنوشت و زندگی بزرگان
بررسی شیوه زندگی، نوع تعاملات و پیامدهای زندگی بزرگان، ما را در جهت حدس هایی پیرامون آنها هدایت می کند، هر چه نوع زندگی و سبک و سیاق زندگی بزرگان با هم تشابه بیشتری داشته باشد ، می توان آراء آنها را نسبت به همدیگر در فضای مفهومی نزدیک تری مورد بررسی قرار داد.
پیداست که این تشابه را تنها می توان در خطوط کلان زندگی بزرگان پی گرفت و باور داشت که آنها سلیقه ها و شیوه های تفسیر و تأویل های ویژه ای برای فهم پدیده های جهان داشته اند.
این قضاوت ها گاه به نقد و نظر شفاهی آراء و اندیشه ها محدود می شده است و گاه به مناظره ها و جدالهای قلمی علمی نیز کشانده می شده و گاه که مواضع این بزرگان با قدرت و اندیشه های تبلیغی آنها تعارض می یافته است دادگاههای فرمایشی برای محکومیت این بزرگان بر پا می شده است تا قلم بدستان مداح بتوانند از عدالت حاکمان در برخورد آزاد اندیشانه با آراء مخالفان سخن بگویند.
شمس تبریزی و داوریهای او در رابطه با بزرگان
شمس تبریزی که به تعبیر «خرقه پوش صحبت» است ، قلندری بی محابا و تند و تیز، کم حوصله، تندخو، یک دنده، پرخاشگر، سخت گیر و انعطاف ناپذیر است... اما همین مرد خشن هنگام تنبیه در دل آرزو دارد کاش او را از خطای دیگران آگاه نمی‌ساختند. در کتاب مقالات شمس که گفتارهای شفاهی او به مناسبت های گوناگون است گاه در مسند داوری و قضاوت پیرامون بزرگان می نشیند، ظاهر این قضاوتهای صریح و بریده و بی پرده نشان می دهد که این قضاوت ها گاه در پاسخ به سؤالاتی که مطرح شده اند،آمده اند و یا در لابلای کلام به آنها اشاراتی رفته است. جنس این قضاوت ها از نوع تحلیل علمی و موشکافانه مستند به آثار این بزرگان نیست، بلکه غالبا نتیجه تعاملات ، دیدارها ، شنیده ها، و محک زنیهای تجربه های فردی شمس با این بزرگان است. گاه ظاهر اظهار نظرهای او به قول خودش آمیخته به « نخوت درویشی » است که « محمد رسول ا...» نیز در این ایام مهار او را رها کرده است تا هر چه می کند بکند، گاه خود او گلایه می کند « آنها که با اولیاء حق عداوت می کنند پندارند در حق ایشان ، بدی می کنند»
و در تحلیل آنچه که خلق با بزرگان می کنند می گوید:
عیب از این بزرگان است و گرنه این خلق چه سگانند که در طعن در این بزرگان زنند؟
شمس در رهگذار قضاوت های نقادانه خود که آمیخته به طعنه و طنز است بسیاری از بزرگان را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد، و به تعبیر خودش « برهنه می کند» . گاه از منصور حلاج بیزاری می جوید و می گوید که دیروز از فلان زن بیرون آمده است و ادعای خدایی [انا الحق] می کند... با اذعان به فایده هایی که از محی الدین ابن عربی برده و علی رغم اینکه نیکو مؤمنی و همدردی اش ، را قبول داشته است ، او را (با وجود این که ابن عربی فرزند می خوانده) تازیانه می زده است . و بر خلاف ابن عربی که شمس را «اهل شرع» می دانست اما، او آشکارا می گفته که شیخ محمد متابعت دین محمد نمی کرده است... به فخر رازی طعنه می زد که تو چه زهره داری که می گویی محمد تازی چنین می گوید و محمد رازی فلان... و آنگاه که سخنان نقل شده از عین القضات را می شنود، می گوید یخ از آن می بارید.... و آنکه او را سلطان العارفین ‍]بایزید بسطامی] می خوانند بی خبر می داند و استدلال می کند « ابا یزید را اگر خبری بودی، هرگز « انا‌ » ( من ) نگفتی و نتیجه می گیرد «‌هرگز حق نگوید که انا الحق ،هرگز حق نگوید: سبحانی. از عارفان که بگذریم برخی فیلسوفان چون ابن سینا و خیام نیز از حمله او در امان نمانده اند ، او می گفت خیام سرگردان بود و بوعلی سینا، « نیم فیلسوف» است....
در میان این تهاجمات ، آنگاه که از مواجهه شیخ ابوالحسن خرقانی را با سلطان محمود یاد می کند می گوید: شیخ ابوالحسن خرقانی ، مرد[‍ی] بزرگ بود....
شمس تبریزی داوری و مواجهه با بزرگان را رسالت خود می داند و می گوید:
مرا در این عالم با عوام هیچ کاری نیست، برای ایشان نیامده ام ، این کسانی که رهنمای عالمند، به حق انگشت بر رگ ایشان می نهم،... من شیخ را می گیرم و مؤاخذه می کنم، نه مرید را ، آنگه نه هر شیخ را ، شیخ کامل را، شاید خود شمس هم در چنین تهاجماتی احساس خوبی نداشته و آن را نوعی سیاست می دانسته که گفته است:
بسیار بزرگان را در اندرون دوست می دارم و مهری هست الاظاهر نکنم.
تفاوت نگاه مولانا با شمس
یکی از نکته های عجیبی که می تواند از مواضع اختلافی بین شمس و مولوی خبر دهد این است که رفتار و آراء بزرگانی که آماج حمله های شمس بوده اند در مثنوی که سالها بعد از غیبت شمس سروده شده است به گونه ای متفاوت توجیه و تقدیس شده است، برای مثال تفسیرهایی از شطحیات بایزید بسطامی که در حالت سکر گفته بود: سبحانی ما اعظم شأنی ، و یا تقدیس هایی که از منصور حلاج و انا الحق گفتن او مولانا به عمل آورده است.
حال با توجه به هدف مقاله به بررسی آراء شمس در مورد سهروردی می پردازیم.
عارفی سرگردان، پرنده ای بی آشیان ،دو همراه؟
شهاب سهروردی و شمس تبریزی از ابعادی به هم نزدیکند و از ابعادی دور...، این دوری و نزدیکی متأسفانه بدلیل فقدان آثار قلمی شمس چندان قابل تبیین دقیق و تحلیل مقایسه ای نیست ، تنها با استفاده از خطوطی که در مقالات آمده قابل تحلیل و ردگیری است . مستند سازی این تشابه ها و تفاوت ها در یک فضای جغرافیایی مشابه خود نیازمند کاری جداگانه است ، اما در این مقال برای فهم مفهوم انتساب احتمالی کفری که شمس به شهاب نسبت داده است به چند تشابه عمده و تعیین کننده، اشاره می شود تا این نکته روشن شود که از چنین انتساب احتمالی ، نمی توان معانی امروزی مانند مرتد بودن برداشت کرد:
غربت و تنهایی، سرنوشتی محتوم
یکی از وجوه تشابه سرنوشت روحهایی که مثل همه نیستند و قصد بالا می کنند، تجربه احساس غربت و تنهایی است ، سهروردی در ابتدای قصة مرغان می گوید:
« هیچ کس هست از برادران من که چندانی سمع عاریت دهد که طرفی از اندوه خویش با او بگویم ، مگر بعضی از این اندوهان من تحمل کند به شرکتی و برادری؟ که دوستی هیچ کس صافی نگردد تا دوستی از مشوب کدورت نگاه ندارد و این چنین دوست خالص کجا یابم؟ که دوستی های این روزگار چون بازرگانی شده است. »
و از طرفی دیگر سرنوشت شمس تبریزی بی تشابه با سهروردی نیست ، او در وصف غربت خود می گوید:
هیچ آفریده ای از خالصان باشد که صحبت مرا ، تحمل تواند کرد؟ از برکات مولاناست هر که از من ، کلمه ای می شنود ، این خمی بود از شراب ربانی، سر به گل گرفته، هیچ کس را بر این وقوفی نه، در عالم گوش نهاده بودم ، می شنیدم ، این خنب به سبب مولانا ، سر باز شد، هر که را از این فایده رسد سبب مولانا بوده باشد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   14 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مغلوب علم خویش

دانلودمقاله سیری در اثار و تحولات مهدی اخوان ثالث

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله سیری در اثار و تحولات مهدی اخوان ثالث دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


پیشگفتار

 

در شب چهارم شهریور 1369 اخوان ثالث درگذشت وسفینه عمر این آزاد مرد رنجور- این لولی وش مغموم- سرانجام گرفتار طوفان مرگ گردید و کمر ستبر صنوبر شعر امروز ایران دوتا گشت . با مرگ او, طومار سبک اما اصیل گونه ی شعرفارسی درهم پیچید , سبکی که پیش از این , رسالت تاریخی اما هنری آن به پایان رسیده بود .
اخوان درادب معاصر یک پدیده بود , عمر وهنری پر فراز ونشیب داشت . دغدغه های او رنگ بی قراری داشت و زمزمه هایش از زندگی و مرگ شنیدنی وتامل برانگیز است .
زندگی را دوست می دارم ;
مرگ را دشمن .
وای , اما - با که باید گفت این ؟ - من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن . (گزیده اشعار/ چون سبوی تشنه / ص 97)
و یا درجایی دیگر در قطعه ی خیامی خود چنین می گوید :
مرگ آمد و خواست جان ِ آسوده من
تابستاند کاسته و افزوده من
درکارِ طرب کرده بُدم بود و نبود
او برد همین قالب فرسوده من ( ارغنون / خیامی )
اخوان در سال 1307 ﻫ . ش در مشهد متولد شد ,همانجا درس خواند , درسال1326به تهران آمد و دراطراف ورامین (پیشوا)آموزگار دبستان شد . نیمه دوم دهه بیست اوج دموکراسی ناقص درایران بود, دوران آزادی نسبی که به دنبال انقلاب مشروطه و فعالیتهای مشقت بار دیرسال مبارزات,سیاسی وهنری در دوره رضاخوان پیدا شده بود . دهها نشریه سیاسی و هنری و ادبی منتشر می شد . مردم نمایندگانشان را کم وبیش آزادانه انتخاب میکردند . و مجلس , محل واقعی و داﺋمی تنشهای طبقاتی و تضادها و مردم - نمایندگان - پر شده از اغراض جهانی و شخصی بود.
دراین مابین فعالترین مراکز فرهنگی سفرتخانه ها , مراکز فرهنگی فرانسه وشوروی بود . عموم لیبرال ها و طرفداران فرهنگ غرب در سفارت فرانسه , وهمه هنرمندان و نویسندگان دموکرات وچپ در سفارت شوروی جمع میشدند , ودر جلسات معینی از هفته , جلسات هنری داشتند و درهمین سالها بود که دو گونه شعر نو درایران و ادبیات تازه و نوپای آن شکل گرفت : شعر نو معتدل , میانه رو یا به قول آقای نادرپور ( شعر سنت گرای جدید ) که منادیانش عمدتاﹰ لیبرال هایی چون مرحوم دکترپرویز ناتل خانلری , دکتر عبدالحسین زرین کوب , نادر نادرپور و فریدون توللی بودند , و نوآوری را فقط در حد چهار پاره و نوعی مستزاد می دانستند , و به شدت پایبند وزن عروضی و قافیه بودند , و شعر نو که در رأس همه نیمایوشیج قرار داشت . دراین میان افراطیون , نوآوری را در شکستن نظام زیبا شناسی قدیم و بنیاد نهادن نظامی نوین می دانستند. ودراین زمان , مهدی اخوان ثالث , در دهات اطراف ورامین , درحال و هوای قدمایی , غزل وقصیده می گفت و ظاهراﹰ خبر چندانی از شهر نداشت , که بعدها همین اشعارش را در کتابی با عنوان ارغنون به چاپ رسانید .
اخوان که دیری است غزل و قصیده گفته و با عشق و همتی عظیم روی به سوی قله ی عظیم شعر سنتی نهاده , و چون ماهی ای که در قسمت اعظمی از اقیانوس شعر کهن ایرانیان غوطه ور بوده , حال با اعتماد به نفس و اطمینان کامل (به قول خود) راهی از خراسان پهناور, با آن گنجینه ی عظیم وپرهیبت شعر کهن, به سوی دیار پیرمرد دریای نور ,مازندران , می زد وبه شعر نیمایی نزدیک می شد . او تازه داشت درک می کرد که سنیما چه کار شگفتی کرده است . می فهمید که نیماباتکیه بر شعر سنتی نظام نوینی راپی افکنده که چندان هم آسان یاب نیست و به گفته ی استاد لنگرودی اخوان در این برهه ی زمانی بر دروازه شعر نیمایی ایستاده بود و درون عمارت هنوز تیره وتار بنظرش می رسید .
درهمین اثنا بود که گامهای قوی اما نو رًس اخوان و مردانی چون کسرایی , ابتهاج , شاملو , نادر پور, رحمانی ,. . . در گودال حقیقی اما باور ناپذیری به نام کودتای 28 مرداد 1332 می لغزد وپیچشی را احساس می کند,وانگاره ی آزادی را که گاه به سفارش خود یا حزب وگروهی سروده بودند در این پیچش ناگهانی زخمی و کبود یافتند , اکنون ناباورانه , گنگ وخوابیده , حیرت زده و شکست خورده می دیدند هرکدام از ایشان در گوشه ای افتاده اند و امیدی ندارند :
- کوهها باهم اند وتنهایند , همچو ما با همان تنهایان - ( شاملو ) . بخش عظیمی از شاعران و نویسندگان , حزبی
( یامتهم به حزبی ) دسگیر و زندانی گردیدند و شاعر ما (اخوان ثالث ) درمیان دستگیر شدگان بود.
اخوان در زندان قصر اینچنین می سراید :
خانه ام آتش گرفته است , آتشی جان سوز
هرطرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را , تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود . . .
او این شعر سمبولیزم را که یادآور شعر ( آی آدمهای نیماست ) , و به زیبایی تصویرگر کودتای28مرداد است درسال 1333 می سراید , که بنا به عقیده شعر شناسان , این شعر , هفت بنداست و هفتاد حشو :
برای مثال آتش جان سوز در شعر بالا , حشو و زاید است , چراکه خانه سوزی غیر جان سوز نداریم .و باز بنا به گفته ی استاد لنگرودی همواره نظر نخست ما به ازا, بیرونی هر تصویر است که به ذهن متبادر می شود و لازمه هنری بودن هر تمثیل , پذیرفتنی بودن ما به ازا, آن است . خانه ات که بسوزد جان سوز است چه آپارتمان باشد و چه آمال . ویا در مورد مصرع دوم و سوم می توان یادآور شد که : تارشان بی پود مگر می سوزد ؟ , واینهمه ایراد نتیجه ی همان تعلق خاطر به او به عروض قالبی و طنین قافیه قدمایی است.هر چند که این دلبستگی تا آخر عمر با او بود, ولی اوباکوشش شبانه روزی وبی وقفه خود, این ضعف رابه قدرت بدل کرد تا اینکه درسال 1334 شعر معروف زمستان رامی نویسد : شعری فخیم , استوار ومحکم , باخصوصیات سبک خراسانی, سنجیده,بی حشو و زوائد و منطبق با ارکان نظام نیمایی. او با چاپ کتاب زمستان به مقام ملک الشعرایی ملت ایران می رسد . اما ملک الشعرایی که هنوز سالها مانده تا ملت اورا
بشناسند .
دهه ی سی , دهه شعر است . شعر, برآیند همه امیدها , آرزوها , شکست ها و مقاومت ها شده است . مجلات پر از شعر نو می شود . اشعار درخشانی از شاملو , نادر پور , آزاد وکسرایی منتشر می گردد . شاعرانی خوش قریحه و ذوق و سرشار از عطر شعر چون آتشی و فروغ به ظهور می رسند .
این شور وحال تا سالیان سال ادامه می یابد . آخر شاهنامه در سال 1338 و از ای اوستا در سال 1344 منتشر می شود . اخوان بسان عقابی بر قله شعر نو جای می گیرد و زبان او زبان مسلط شعر نو آن سالها می شود .
بعد از این دوره او دچار افولی غریب می گردد و دوره شکوهمند اخوان به پایان خودمی رسد و او غریبانه با بلندای شعر معاصر بدرود می گوید . اگرچه اخوان به ظاهر تا پایان عمرش , کم وبیش با همان قدرت زبانی به کار ادامه می دهد ولی واقعیت این است که فخامت زبانی , حبابی است زیبا که در پنهانش چیزی ندارد : نه اندیشه ای ژرف ,نه تصویری ناب , نه ایهام وکنایه جالب توجه و رشک برانگیزی و نه . . . . این فروپاشی و تزلزل تا بدانجاپیش می رود که گاه حتی ساده ترین تصاویرش غلط می شود . (1)
 هنر ثالث
در سرآغاز این بحث ابتدا باید تعریفی دقیق و شایسته , از شعر نو داشته باشیم تا اسباب نزدیکی به هدفمان , که همانا بیان کارکرد مهدی اخوان ثالث است - البته در حد توان – فراهم آوریم .
عبارت معاصر در فرهنگ سعدی به هم عصر و دوره معنا شده است , که در این صورت شعر معاصر به معنای شعری که دچار تحول و دگرگونی عصر و دوره خویش شده است . این شعر حاوی یک نوزائی و انقلاب در بطن خویش است .
درست است که به تعبیر "بورخس" چه بخواهیم وچه نخواهیم در واقعیت های زمان غسل داده شده ایم . اما با این تعریف دستاورد هنری و فرهنگی ما الزاماﹰ , نو و معاصر تلقی نخواهد شد .
نو ومعاصر بودن یک اثر ,خاصه شعر ,مشروط به درک موقعیت های زمانی- مکانی وتسلط کافی بر پدیده هایی است که در این دوره و زمان خاص - عصر - بوقوع می پیوندد , مشروط و مربوط می شود . البته باید توجه داشت منظور از این سخن این است که , معاصر بودن یک اثر صرفاﹰ ربطی به کارکرد سیاسی - اجتماعی اثر و یا القای پیام یا تصویری دراین رابطه ندارد. بلکه درک شهودی این مضمون ویا مضامین دیگر البته با حضوری جدید ونو در عرصه ی زبان باعث می شود که میزان نو ومعاصر بودن یک اثر تا حدی روشن گردد .
اکنون صرف قبول ظاهر و رویه ی شعر نیمایی و نو در شعر و پیروی غیر اصولی و حرفه ای نشان دهنده اندیشه ی پویا , مترقی و نوخواه شاعر نیست .یک شاعر حساس ولطیف نگر می تواند موضوعی پیش پا افتاده و حتی شاید قدیمی را آنگونه بیان کند , که تا آن وقت کسی از آن دریچه به آن موضوع ساده ننگریسته باشد . این جاست که مرز شعر نو , برای هر شاعری تا حد قابل توجهی مشخص میگردد. یک شاعربه تعبیر فاکنر:متعهد وملزم است که کارش را به بهترین وجه انجام دهد . که این مسئولیت و تعهد سنگین ترین بار رابر دوش آدمی میگذارد.در این موردنیما مطلبی قابل توجه دارد , او می گوید : (( شاعر باید ذهنیات را تبدبل به عینیات کند . )) بدین معنی که ذهن را از تصویر های کلیشه ای شاعران گذشته بزداید , و توجه خود را به اطراف خود معطوف کند و آنچه را می بیند , رنگ شاعرانه بزند و بیان کند. بدین گونه شعر از ذهن گرایی و کاربرد تصویر های ذهنی , نجات می یابد و معطوف به موضوعات پیرامون شاعر کشیده می شود , این بحث سرانجام به تعهد و مسئلیت شاعر کشیده می شود , به همین جهت اغلب شاعران این دوره بخصوص مهدی اخوان ثالث , هر یک به نوعی , خود را در مقابل مردم و جامعه ی انسانی مسئول می بیند و شعر به طرف بیان درد ها و رنج های موجود جامعه , یا انتقاد بر حکومت و جامعه سوق می یابد , و چون بیم جان در بیان صریح انتقادهای اجتماعی است , شعر بزرگان ادب این دوره, به نوعی رمز گرایی و سمبولیسم , متوجه میشود.و یا در بیانی ایجاز گونه و جامع تر پیامبر اکرم , خطاب به بشر و بخصوص ساکنان اقلیم هنر , اینگونه می فرماید که :
افضل الاعمالِ احمزُها : نکوترین و زیبا ترین کارها مشکلترین آنها است .
و این بیان مبشر یگانگی را بدان سبب بدانید که ترویج بینش بیداری وآگاهی بخشی - همانگونه که گفته شد -میتواندبهایی سخت گزاف در برداشته باشد, اماباید توجه داشت طبق این سخن نکوترین اعمال مطمئناﹰ سخت ترین آنها می باشد که در این مثال بیم جان میتواند سخترین تهدید برای مروج و رسول بیداری وآگاهی,یعنی شاعر , باشد.
اخوان بحق یکی از معدود کسانی بودکه دقایق شعر نیما را عمیقاﹰ شناخت و در شناساندن بدعتها و بدایع نیما چیره دستی بی نظیری را از خود به نمایش گذاشت . پس تردیدی نیست که او فلسفه تحول شعر نیمایی را بخوبی دریافته است. او با به دست آوردن رمز و راز قوالب و اسالیب , قاطعانه اعلام میکند که : من این زبان پرورده قبل از انحطاط مغول راآورده ام توی این مایه شعر و این اسالیب نو این زبان شد برای خودم پر از تازگی . تمام امکانات بلاغی قدیم را از لحاظ سادگی و سلامت و رقت , درستی و قدرت , این نیرو را دراختیار این حس وحال وتپش و تامل امروزی گذاشتم و دراین مسیر قرار دادم . اخوان ضمن اینکه ادامه دهنده سنت ریشه دار فارسی بود , چشم اندازهای نو را نیز پیش رو داشت و به طریق خودش رابطه دقیقی را بین شعرامروز و شعر گذشته ایران برقرارکرد .
بی هیچ تردیدی مهدی اخوان ثالث موثرترین شاعر در تثبیت شعرنمایی بوده است . چرا که نخست با اشعار محکم و استوار و متینش که لحن و بوی زبان شاعران بزرگ قرون چهارم و پنجم- خراسانی - را داشت, و مخالفان قصیده گوی شعر نو , خود میدانستند که قادر به بهم بستن چنین مصراعهایی نیستند . دوم با مقالاتش که سالیان دراز , در دفاع ازنیما , با اتکا‌‌ﺀ به شعرسنتی ایران نوشت .
یکی از اتهامات همیشگی نیما بی اطلاعی وی از زبان فارسی بوده است . البته زمینه این اتهام را کلام ناهموار
سنگلاخی و نحو ناآشنا و پیچیده ی نیما بوجود می آورد . آنها میگفتند که مثلاﹰ - می تراود مهتاب - غلط است . مهتاب نمی تراود . وهمینگونه است وقتی که می گوید :
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
خواب درچشم ترم می شکند .
شکستن خواب معنا ندارد . ونیماکه به این اعتراضات پاسخ نمی داد. دشمنان , سکوت وی را دال بر صحت حرفشان می دانستند .هرچند حضور شاعران نوپردازی چون فریدون توللی و نادر نادرپور در برهه ای از زمان دشمنان را به سکوت وا می داشت ولی از اواخر نیمه دوم دهه بیست که بزعم این دوشاعر میانه رو , نیما راه افراط را پیش گرفت , عملاﹰ هیچ شاعر توانمندی که حامی نیما باشدوجودنداشت. در چنین وضعیتی است که اخوان باپشتوانه ی شعر کهن و لحن آشکار خراسانی وارد کارزار میشود . و اگر چه همان بکار بستن کلمات سنجیده در زمستان برای مجاب کردن قصیده - سرایان کافی است , ولی او با قدرت تمام وبا اطمینان کامل می گوید : چه کسی گفته است که خواب در چشم ترم می شکندنادرست است؟چه کس گفته ما در ادبیات کهن می تراود مهتاب نداریم . پس این چیست که عرفی شیرازی می گوید :
زلفت به جهان فکند آشوب در دیده فتنه , خواب بشکست .
و طالب آملی می گوید:
زلفت چوبی عتاب بشکست درچشم ستیزه , خواب بشکست .
و چیست که وحید می گوید :
دل مراد گر آن شوخ از عتاب شکست به چشم او دل من هم زناله خواب شکست .
و مگر شانی تکلو شاعر عصر صفوی نگفته است :
می تراود غم هجران ز دلم روز وصال همچو خونابه زخمی که ز مرهم گذرد ؟
پس چگونه می تراود مهتاب نادرست است ؟ و قصیده سرایان و کهنه گرایان که تا آن روز مطمئن بودند شاعران نوپرداز از ادبیات قدیم خبر ندارند و از بی سوادی است که شعر نو و معاصر می گویند , از این پس ترجیح دادند که به فحاشی اکتفا کنند.اخوان ثالث با چنین پشتوانه و حمله غیرمنتظره ای وارد عرصه شعر نیمایی شد , وهمه نگاهها , از همه طیف ها رامتوجه خود کرد . او برآیند شعر سنتی و مدرن بود و لاجرم سنت گراها و مدرنیستها را جذب کرد .
در شعر اخوان به تعبیر الیوت , سنت به ایستایی ( نوعی جمود دراندیشه ) تعبیر نمی شود و دشمن تحول و نوزایی به حساب نمی آید بلکه شور حیات را در شعر بر می انگیزد و سامان گذشته را به یاد می آورد . پیوند بافت زبان شعر کهن فارسی با شعر معاصر در شعر اخوان ضمن اینکه سفارش های هنری نیما را تداعی می کند و ناظر بر دیدگاه ِ نقد الیوت در خصوص سنت و نوآوری است , حاصل هوشمندی و مهارت اخوان در عرصه شعر فارسی است .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   40 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سیری در اثار و تحولات مهدی اخوان ثالث

دانلودمقاله مولوی ، خیام ، عطار

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله مولوی ، خیام ، عطار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


مقدمه

 

آثار ادبی بیانگر اندیشه ها و باورهای کسانی است که آنها را آفریده اند و شناساننده شخصیت هایی است که در این آثار معرفی شده اند .
مطالعه زندگی شاعران و بزرگان زبان و ادب فارسی به خوانندگان این امکان را می دهد تا با سیر و تحول و تطور اندیشه ها و جریان های فکری و ادبی آشنا شوند و در زندگی خود به طور عملی و کاربردی از آنها بهره بگیرند .
آنچه در این مجموعه گردآمده است حاصل تلاش های پیگیر بنده و دوتن از دوستانم می باشد ما برای یافتن کتابهای مناسب بارها به کتابخانه های شهر و کتابخانه مدرسه مراجعه کردیم و با افراد گوناگون از جمله کتابدارها و دبیران ادبیات مشورت کردیم و امیدواریم با دقتی که در انتخاب کتابهای مناسب و سودمند به کار برده ایم این مجموعه مورد استفاده علاقه مندان قرار بگیرد و مفید واقع شود مباحث این مجموعه در برگیرنده بخشی از زندگینامه و آثار سه تن از شعرای ایران ( خیام ، عطار ، مولوی ) می باشد که در سه فصل جداگانه به آن پرداخته شده است .
و در پایان لازم می دانیم از تمامی کسانی که ما را درتهیه این مجموعه یاری نموده اند به ویژه سرکار خانم صحت تشکر و قدردانی نماییم .

 

 

 

1-معرفی شخصیت خیام
2-زندگینامه خیام
3-خیام و جوانی
4-آرامگاه خیام
5-آثار خیام ( رباعیات )
6-چکیده ای از رباعیات خیام

معرفی شخصیت خیام
خیام نامی است که با نیشابور پیوستگی دیر سالی دارد . بگونه ای که گاهی این دو واژه خویشاوند را مترادف می پندارند سیمای واقعی این شخصیت هیاهوزا در فراسوی توده متراکمی از ابرهای ابهام و پرده های افسانه ای زندانی است گر چه تا حدودی تصویر ابوالفتح ( یاابوحفض ) عمر فرزند ابراهیم خیامی به عنوان فیلسوف و ریاضیدان و طبیب و حکیم آشکارتر و شناخته تر است جماعتی در وجود شاعری به نام خیام شک کرده اند و او را موجودی وهمی و خیالی پنداشته اند موجودی که سایه اش بر همه قرون و اعصار گذشته است سخن خیام سرسری و هوایی نیست .
عصیان اندیشه ای شکافنده و طولانی است که با اسارت قیود و قواعد مسخره زندگی بشری تسلیم نمی شود و حتی همه کاوش های خستگی ناپذیرش از حقیقت و نهایت وجودی خویش آگاه نمی شود .
زمره آنرا دارد که در ژرفای هراسناک و شکننده و خود شکافی فریاد برآرد و شعله آواز اندوهگین خویش را چراغ زاویه تیره خانه جهل و غفلت کند .اما خام سگالان خشک مغزی که ایمان رکود و انجماد تحیّر می کنند و محراب مناجات را بر معراج خرابات اوج می نهند .اینان به حقیقت ویژگی نهادی و درونی شعر خیام را درک نکرده اند اینان برش اندیشی را نمی شناخته اند .تنها با نگاهی گذرا و سطحی ظاهر الفاظ و اندام بیرونی اشعار وی را آنهم بریده غرض دیده اند .*

 

 

 

 

 

 

 


فرهنگ شاعران زبان پارسی ،عبدالرفیع حقیقت ،جلد اول

زندگینامه خیام
ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری، فیلسوف و ریاضی دان و منجم و پزشک و شاعر و نویسنده بزرگ ایران در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری است .ولادتش در نیشابور اتفاق افتاده و در بیرون آن شهر پهلوی امام زاده معروف به محمد محروق به خاک سپرده شده است .
خیام از طرفداران بزرگ حکمت ابن سینا در عهد خود و پزشک و منجم دربار ملک شاه بوده است . در ریاضیات نیز چند اثر معروف دارد که از همه مشهور تر کتابش در جبر و مقابله است .
تفضیل زندگی خیام مانند احوال همه بزرگان ما مجهول است و آنچه یقین است این است که در سال 467 در سلطنت جلال الدین ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظام الدین الملک چون خواسته اند ترتیب تقویم یعنی محاسبه سال و ماه را موافق قواعد نجومی بدرستی معین کنند هیئتی از دانشمندان اهل فن هیئت و نجوم را برای این مقصود برگزیده اند و خیام یکی از آن دانشمندان و گویا بر همه مقدم بوده است .
به خیام کتابی در نثر پارسی به نام نوروزنامه نسبت داده شده است .
شهرت خیام در ایّام زندگی و دوران قریب به آن بیشتر در حکمت و طب و نجوم و ریاضی بود و لیکن امروز او را در جهان بیشتر به سبب رباعیات فلسفی لطیفش می شناسند .این رباعیها بسیار ساده و بی آلایش و دور از تصنع و تکلّف و با این حال مقرون به کمال فصاحت و بلاغت معانی عالی استوار است . در این اشعار خیام افکار فلسفی خود ر ا غالباً در مطالبی از قبیل تحریک تفکر در برابر اسرار خلقت ، کوتاهی حیات و مصائب آن بیان می کند ،او برای آدمیان بازگشتی که اهل ادیان معتقدند قائل نیست . با این همه خیام از انتقادات سخت اجتماعی هم در بعضی از ترانه های خود غافل نماند وعلی الخصوص از حمله بر علمای ریا کار مذهبی باز ننشسته است .
تعیین شماره واقعی رباعیهای خیام دشوار است چه بر اثر شهرتی که در ترانه های فلسفی او می توان یافت بسیاری از ترانه های دیگر شاعران نیز بدو منسوب شد و از این رو در پاره ای از نسخ عدد آنها به صدها رباعی بالغ گشت لیکن گویا بیش از شصت و شش رباعی را به تحقق می توان از او شمرد و از روی سبک آن شصت و شش رباعی تا حدود 178 رباعی را می توان بحدس قریب به یقین از او دانست .*
خیام و جوانی
از اوائل زندگی خیام و جوانی او اطلاع دقیق و صحیحی در دست نیست ولی این نکته روشن است که خیام در کار تحصیل بسیار کوشا بوده از جمله یکی از کتابهای چاپی اوائل قرن 14 ( 1312 ق ) متذکر است که خیام جهت کسب علم از دیر ،زادگاه به دارالعلم نیشابور وارد شد .
ملاحظه شده است ناشران غربی در مقدمه ( رباعیات خیام ) جهت تفهیم نام وی خیام را به TENT یا MAKER ، ضمیمه دوز یا چادر دوز معنی و ترجمه کرده اند و اظهار داشته اند چون پدرش و یا خودش به چادر دوزی اشتغال داشته به خیامی مشهور گشته است . چنین تفسیر و ترجمه ای به آسانی قابل قبول نیست .درست است که خیام را اصطلاحاً چادر دوز می گویند ولی چنین لازم نمی آید که هر که نامش خیام یا خیامی باشد چادر دوز هم باشد . پدرش نیز که نیشابوری بوده مسلماً صاحب کمال و استعداد بوده است و معتقد به تربیت صحیح فرزندش ،چنان که از بذل مال و سعی در واداشتن فرزندش به تحصیل دریغ نورزید . بنابراین از چادر دوز ساده بعید می نمود که صاحب چنین فرزندی با چنان فضائل باشد . این نکته را فراموش نکنیم که قریحه ، استعداد و نبوغ تا حدی موروثی است توارث سهم به سزایی در پرورش بزرگان و نوابغ دارد . از جهتی به عناوینی چون عمر بن خیام بر می خوریم که قابل تأمل است نخست عنوان نامه سنایی است که با عبارت ( به خدمت خواجه حکیم عمر بن خیام … ) عنوان شده ، دیگر رساله ای از امام فخر رازی درباره سوره التین است که به هنگام نقل رباعی معروف دارنده ترکیب طبایع آراست با عنوان ( نظم ابن الخیام ) آغاز می شود .*

 

 

 

 

 

* زندگی خیام مصطفی باد کوبه ای هزاوه ای
*تعلیقات چهار مقاله دکتر محمد معین ،جلد دوم

آرامگاه خیام
آرامگاه خیام ، زیبا ، شاعرانه ، مستحکم و روح پرور در تابعه نیشابور و در طرف شرق باغ مزار امام زاده محمد محروق نیشابوری است . سقف آهنی بطوری ترتیب داده شده که علاوه بر استحکام ساختمان ، زیبایی خاصی به آن بخشیده است بین هر کدام از پایه های دهگانه ساختمان مثلثی بزرگ ایجاد شده . در کنار آن یک لوزی کشیده ، تشکیل شده است و در هر لوزی بزرگ عناوین و اشعاری بر روی کاشی معرق نوشته شده است .
سطح لوزی های قدری گودتر از حاشیه است تا بتوانند کاشی زمینه و خطوط نوشته شده را در آن جا سازی کنند و تا اندازه ای از گزند برف و باران محفوظ بماند .
سبک این بنا مخلوطی از سبک معماری شرق و غرب است و شاید از اندیشه خیام و نکات هندسی ذهن وی الهام گرفته باشد اطراف پایه ها گنبد هرمهایی از سنگ های بزرگ و آب نماهای سنگی که دیواره آنها کاشیکاری شده است .زیبایی پر طرواوتی را در باغ مصفای آرامگاه ایجاد می کند .
در قسمت غربی آرامگاه مجموعه ای از کتابخانه ، موزه و مهمانخانه وجود دارد که هم اکنون در اختیار سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ایران است مساحت زیر بنای این گنبد یکصد و سی متر مربع است .
در حدود نهصد متر مربع مساحت چندین آب نماو محوطه سازی اطراف می باشد در زیر گنبد بر روی زمین ، سنگی نصب شده و عبارت ذیل روی آن نوشته شده است .
(( کل شئ هالک الّا و جهد . ))
آرامگاه حکیم ابوالفتح ، عمر بن خیام نیشابوری که پس از هفتاد و چند سال زندگی در سال 517 هجری قمری به رحمت ایزدی پیوسته است .
کاشی اشعار و مطالب لوزیها و پایه های گنبد تماماً کاشی معرق است و با رنگهای لاجوردی ، زرد ، سیاه ، قهوه ای و سبز تزئین یافته است.*

 


* دمی با خیام ، علی دشتی ، جلد دوم

آثار خیام ( رباعیات )
شگفت آن که رباعیات اصیل منسوب به او ( خیام ) آنقدر اند که عدد آنها را بین 16 ، 36 ، و 66 انگاشته اند هر چند صدها رباعی به نام او در کتاب ها و مجموعه ها درج است
با همه جاذبه و لطفی که رباعیات خیامی دارد بی گمان این اشتهار مرهون ترجمه آزاد و هنرمندانه ای است که ادوارد فیتر جدالر شاعر انگلیسی به ذوق و سلیقه خویش از رباعیات خیام کرده و نخستین بار به سال 1859 م . بطبع رسیده است و هم این کار سبب نام و اعتبار فیتر جدالر در شعر و ادبیات جهان نیز شده است .
در حقیقت در مرحله نخست جاذبه و جوهر سعدی و افکار حکیمانه رباعیات خیام بود که پروفسور کاول را بر انگیخته که رونوشتی از رباعیهای او را به خط خود از روی نسخه کتابخانه بادلیان آکسفورد بنویسد و به نزد فیتر جدالر بفرستد . دیری نگذشت که شرق شناسان و پژوهندگان به تتبع درباره رباعیات خیام و تصحیح متن آنها پرداختند به علاوه رباعیات خیام از روی منظومه فیتر جدالر به زبان های دانمارکی ، فرانسه ، آلمانی ، سوئدی ، ایتالیایی ، لاتینی و یدّی ( زبان یهودیان و اروپای مرکزی ) ترجمه شده و نیز ترجمه های متعدد دیگری به انگلیسی بر اساس شعر فیتر جدالر یا از متن فارسی به زبان های فرانسه ، آلمانی ، عربی ، ایتالیایی ، ترکی ، روسی ، دانمارکی ، سوئدی ، ارمنی ، اسپانیایی ، اسپرانتو ، گالی ، هلندی ، و مجاری صورت گرفته است .
این همه شهرت و حسن به قول خیام از کیست ؟ درست است که نفوذ ترجمه زیبا و شاعرانه فیتر جدالر را نباید از نظر دور داشت و شاید به قول یان ریپسکا شعر خیام
(( در نظر اروپاییان مانند آیینه ای بود که انعکاس درماندگی خود را در آن می دیدند )) اما جوهر اصلی شعر فیتر جدالر رباعیاتی است که از خیام خوانده بود و از آنها الهام گرفته است .
در رباعیهای خیام نخستین چیزی که جلب توجه می کند ژرفای اندیشه است . پیداست حکیمی است که به شعر سخن می گوید و نکته هایی را که در ذهن او جرقه زده است در قالب هایی کوتاه گنجانده است .
سراینده این ترانه ها قاعدتاً بایست اندیشه گری دورنگر و فیلسوفی صاحب نظر باشد بعلاوه چنان کششی داشته که تأثیر آنرا در شعر کسانی از پیشینیان مانند عطار و سعدی و حافظ و دیگران و نیز در صادق هدایت از معاصران می توان دید .
پایه اصلی اندیشه خیامی تأمل در راز هستی و نیستی است و سر نوشت انسان : از کجا آمده ایم و به کجا می رویم ؟ چرا کائنات به وجود آمده اند و چرا از بین می روند ؟ پرسشی است که قرن هاست فکر بشر را به خود مشغول داشته است .
البته این گونه افکار سابقه دیرین دارد منتهی طرز برخورد و واکنش خیام با مسئله و شیوه بیان و تأثیرات وی دارای حالت و رنگ خاصی است که صفت ویژه رباعیات اوست.
بنابر این شگفت نیست که دو موضوع مهم پایه اصلی تفکر خیام است : مرگ و زندگی . چرا مرگ را مقدم می گوییم ؟ زیرا اندیشه مرگ بر اکثر اشعار خیام سایه انداخته و بیش از هر چیز مطرح است ( از جمله رباعیات 3 ، 4، 5 ، 9 ، 10 ، 11 ، 13 و 16 ) چندان که پیر پا سگال نیز در مقدمه خود بر ترجمه منظوم رباعیات به زبان فرانسه از (( مرگ )) بعنوان درون مایه و فکر در رباعیات خیامی یاد کرده است . طبع حساس و زیبا پسند خیام از جلوه های رنگارنگ و دل انگیز زندگی سبزه و باغ و گلزار و جویبار و ماهتاب و زیبا رویان تأثیر می پذیرد .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  31  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مولوی ، خیام ، عطار

دانلودمقاله جمال الدین ابومحمد الیاس

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله جمال الدین ابومحمد الیاس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی گنجه یی ، استاد بزرگ در داستان سرایی و یکی از نتون های استوار شعر پارسی است . زندگی او بیشتر و نزدیک بتمام در زادگاهش گنجه گذشت و از میان سلاطین با اتابکان آذربایجان و پادشاهان محلی ارزنگان و شروان و مراغه و اتابکان موصل رابطه داشت و منظوم های خود را به نام آنان ساخت .در باره و فاتش تاریخ قطعی درست نیست و آنرا تذکره ای از 576 تا 606 نوشته اند و گویا سال نزدیک بحقیقت 614 هجری (1217 میلادی )‌باشد وی علاوه بر پنج گنج یا خمسه :‌مخزن الاسرار ، خسرو و شیرین ،‌لیلی و مجنون ، هفت پیکر ، اسکندر (نامه ) دیوانی از قصیده ها و غزل ها نیز داشت . نظامی بی شک از استادان مسلم شعر پارسی و از شاعرایست که توانست بایجاد با تکمیل سبک وروش خاصی توفیق یابد. اگر چه داستانسرایی در زبان پارسی پیش از و شروع شده و سابقه داشته است ،‌تنها شاعری که تا پایان قرن شعر تواست این نوع شعر را در زبان پارسی بحد اعلای تکامل برساند نظامیست وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع و اختراع معانی و مضامین نو و دلپسند در هر مورد ،‌و تصویر جزئیات و نیروی تخیل و دقت در وصف و ایجاد مناظر دلپذیر و ریزه کاری در توصیف طبیعت و اشخاص و احوال ،‌و به کار بردن تشپیهات و استغارات مطبوع و نوع ،‌در شمار کسانیست که بعد از خود نظیری نیافته است . ضمناً بنابر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمی و لغات و ترکیبات عربی وافر و بسیاری از اصول و مبانی حکمت و عرفان وع لوم عقلی بهیچر وی ابا نکرده و به همین سبب و با توجه به دقت فراوانی که در آوردن مضامین و گنجانیدن خیالات باریک خود در اشعار داشت ، سخن اوگاه بسیار دشوار و پیچیده شده است.
فریاد روز افزون
مرا پرسی که چون ! چونم ایدوست جگر پر درد و دل پر خونم ایدوست
حدیث عاشقی بر من رها کن تو لیلی شو که من مجنونم ایدوست
به فریادم زتو هر روز ، فریاد از این فریاد روز افزونم ایدوست
شندیم عاشقان را می نوازی جگر من آن میان بیرونم ایدوست
نگفتی گربیفتی کیرمت دست ؟ از این افتادمتر گاکنونم ایدوست
غزل های نظامی بر تو خوانم نگیرد در تو هیچ افسونم ایدوست

 

ابوالمکارم مجیرالدین بیلقانی
مجیر از شاعران معروف و زبان آور آذربایجان در قرن ششم هجری (قرن دوازدهم میلادی) و از شاگردان خاقانی شروانیست که بزودی بپایه استاد خود در سخن نزدیک شد و دست بمعاره او زد و پیش از مرگ آن استاد بسال 586 هجری (=1190میلادی) درگذشت. وی بدستگاه اتابکان آذربایجان اختصاص داشت و از سلجوقیان عراق ارسلان بن طغرل سلجوقی (م.571=1175میلادی) را مدح گفت. دیوانش قریب به پنجهزار بیت و پرست از قصائد عالی و غزلهای دل انگیز. تأثیر سبک سخن خاقانی در غالب اشعار او مشهودست و با اینحال مجیر از استاد خود ساده گوی ترست. چیرگی مجیر در ایجاد ترکیبات بدیع و مضامین و معانی نوودلپذیر قابل توجه بسیارست. درباره اورجوع شود به: سخن و سخنوران ، آقای فروزانفر ، (ج2ص250-267) و تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا (ج2،ص721-729).

 

طارم زربین که درج در مکنون کرده اند
طاق ازرق بین که جفت گنج قارون کرده اند
پیشکاران شب این بام مقرنس شکل را
باز بی سعی قلم نقش دگرگون کرده اند.
سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال
این سرافسار مرصع بر سرا کنون کرده اند
از برای قدسیان سی پاره افلاک را
این ده آیتهای زریارب چه موزون کرده اند
خرد کاری بین که در مشرق تتق بافان شب
دق مصری را نورد ذیل اکسون کرده اند

 

جمال الدین اصفهانی
جمال الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی بیشتر عمر خود را در اصفهان بزرگری و نقاشی و عاقبت بشاعری گذراند و علاوه بر آل صاعد و آل خجند بعضی از ملوک باوندی طبرستان و سلجوقیان عراق و اتابکان آذربایجان و عراق را نیز مدح گفت . شعرش خالی از تکلف و روانست . در قصائد خود گاه از سنائی و گاه از انوری تقلید کرده است. با اینحال مضامین و موضوعات تازه بسیار در اشعار خویش دارد. در غزل بمرحله بلندی از کمال نزدیک شده و در سایر انواع شعر نیز آثار دل انگیزی بر جای نهاده است . در باره احوال او رجوع کنید به مقدمه دیوان جمال الدین اصفهانی ،‌چاپ تهران ، 1320 و به تاریخ ادبیات در ایران ،‌ ج 2 ص 731-733.
رستاخیز
چودر نو رددفراش امر کن فیکون
سرای پرده سیماب رنگ آینه گون
چو قلع گردد میخ طناب دهردورنگ
چهار طاق عناصر شود شکسته ستون
نه کله بندد شام از حریر غالیه رنگ
نه حله پوشد صبح از نسیج سقلاطون
مخدرات سماوی تتق بر اندازند
بجا نماند این هفت قلعه مدهون
بدست امر شود طی صحایف ملکوت
بپای قهر شود پست قبه گردون
عدم بگیرد ناگه عنان دهر شموس
فنا در آرد در زیرران جهان حرون
فلک بسر برد اطوار شغل کون و فساد
قمر بسر برد ادوار عاد کالعر جون
نه صبح بندد بر سر عمامه های قصب
نه شام گیرد بر کتف حله اکسون

 

 

 


ظهیر الدین ابوالفضل طاهر بن محمد فاریابی
سخن سرای بلیغ پایان قرن ششم و ازجمله قصیده سرایان بزرگ و غزلگویان استادست . جوانی او در فاریاب و نیشابور ( از بلاد خراسان ) و بعد از آن چندی در اصفهان (درخدمت آل خجند) و مازندران ( در دستگاه باوندیان ) و آخر الامر در آذربایجان ( نزد اتابکان آذربایجان ) گذشت . وفاتش بسال 598 هجری (=1201 میلادی ) اتفاق افتاد و در مقبره سرخاب تبریز مدفون شد.
وی از شاعر انیست که دنباله روش انوری را پیش گرفت و بکمال رسانید . سخن او مانند انوری و پیروانش پر از معانی دقیق و مقرون بروانی و لطافت ، و استوار و برگزیده و فصیح است. قدرتش در مدح و ابداع معانی و مضامین جدید در این راه بسیارست ولی نیروی خلاقه طبق او بیشتر در غزلهای لطیف و پر معنی و جذابش آشکار می شود. الفاظ نرم و هموارش درین نوع شعر وقتی بامعانی لطیف و مضامین باریک همراه شود بآسانی تحول غزل را از حالتی که پیش از قرن ششم داشت بحالتی که در غزلهای سعدی می بینیم نشان می دهد:

 

سفر
سفر گزیدم و بشکست عهد قربی را
مگر بحیله ببینم جمال سلمی را
بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل
بسی خطر نبود نیز عهد قربی را

 

مرازمانه بعهدی که طعنه میزد نفس
هزار بار بهر بیت ، شعر شعری را
مزاج کودکی از روی خاصیت بمذاج
هنوز طعم شکر می نهاد کسنی را
زخان و مان بطریقی جدافگند که چشم
در آنبماند بحیرت سپهر اعلی را
زمانه هر نفس تازه محنتی زاید
اگر چه وعده معین شدست حبلی را
زروز گاربدین روز گشته ام خرسند
وداع کرده بکلی دیار ومأوی را
ولیکن از سرسیری بود اگر قومی
بتره باز فروشند من و سلوی را
بر آن عزیمتم اکنون که اختیار کنم
هم از طریق ضرورت صلاح و تقوی را
برای تحفه نظارگان بیارایم
بحله های عبارت عروس معنی را
اگر بدعوی دیگر برون نمی آیم
نگاه داشته باشم طریق اولی را
چرا بشعر مجرد مفاخرت نکنم
زشاعری چه بدآمد جریر واعشی را
اگر مرا زهنرنیست راحتی چه عجب

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  45  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله جمال الدین ابومحمد الیاس

دانلودمقاله توماس ادیسون

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله توماس ادیسون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
توماس الوا ادیسون (۱۱ فوریه ۱۸۴۷ (میلادی) - ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱ (میلادی)) مخترع و بازرگانی امریکایی بود. او وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهم‌ترین و معروفترین آنها لامپ الکتریکی است.
ادیسون در طول حیات علمی خویش توانست ۲۵۰۰ امتیاز اختراع را در ایالات متحدهٔ امریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت کند که رقمی حیرت‌انگیز و باورنکردنی به نظر می‌رسد. واقعیت این است که بیشتر اختراعات وی تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان پیشین بودند و ادیسون کارمندان و متخصصان پرشماری در کنار خود داشت که در پیشبرد تحقیقات و به سرانجام رسانیدن نوآوری‌هایش یاریش می‌کردند. دهنی ذغالی تلفن،ماشین تکثیر، میکروفن، گرامافون، دیکتافون، کینه‌توسکوپ (نوعی دستگاه نمایش فیلم)، دینام موتور و لاستیک مصنوعی از جمله مواد و وسایلی هستند که بدست ادیسون و همکارانش ابداع یا اصلاح شدند.
ادیسون از اولین مخترعانی بود که توانست با موفقیت بسیاری از اختراعات خود را به تولید انبوه برساند.
دوران طفولیت و نوجوانی
توماس ادیسون در شهر میلان ایالت اوهایو متولد شد و سال‌های کودکی را در پورت‌هِرون میشیگان بسر برد.«آل» بیش از یک سال نتوانست به مدرسه برود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آب‌نبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی گذراند. او که برای فروش اجناس خود مرتباً با ترن میان پورت‌هرون و دیترویت در رفت و آمد بود، توانست از شرکت راه‌آهن نمایندگی توزیع یک روزنامهٔ دیترویتی را بدست آورد. با پس‌انداز پول حاصل از فروش روزنامه، آل توانست یک ماشین چاپ دست دوم خریداری کند. او دستگاهش را در یک واگن بارکشی نصب کرد و در سن پانزده سالگی اولین شماره‌ی‌ روزنامهٔ خود را با نام «ویکلی هرالد» منتشر ساخت. این نشریه که تمام کارهایش را ادیسون خود انجام می‌داد، نخستین و تنها روزنامه‌ای بود که در یک قطار در حال حرکت حروفچینی و چاپ می‌شد.
در سال ۱۸۶۲ م. وی اتفاقاً با تلگراف که در آن زمان وسیلهٔ نوظهوری بود آشنا شد و با وجود کم‌شنوایی چندی بعد توانست در ادارهٔ راه‌آهن به‌عنوان تلگرافچی شغلی برای خود بیابد و با تمرین زیاد یکی از چابک دست‌ترین مأموران تلگراف در امریکا شود.
ادیسون هنگامی که فقط بیست و یک سال داشت، اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکی شمارش آراء بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و او تصمیم گرفت که دیگر تا احتیاج و تقاضای عامه ایجاب نکند به فکر اختراع دیگری نیافتد.
سال‌های میانه
نخستین پله‌های ترقی
در سال ۱۸۶۹ م. ادیسون که ادارهٔ راه‌آهن را ترک کرده بود، به‌عنوان سرپرست فنی به استخدام یک مؤسسهٔ صرافی بزرگ در نیویورک در آمد. در این مقام او توانست نخستین اختراع موفقش را که نوعی تلگراف چاپی بود، به نام خود ثبت کند. تلگراف ادیسون برخلاف انواع رایج که علائم مورس را به صورت صداهای کوتاه و کشیده به گوش اپراتور می‌رسانیدند، آنها را به شکل خط و نقطه بر روی نوار کاغذی چاپ می‌کرد. او حق امتیاز اختراعش را در مقابل چهل هزار دلار به مدیر صرافخانه واگذار کرد و با پول آن در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی یک کارگاه تحقیقاتی برای خود برپا نمود. در محل جدید او علاوه بر تکمیل لوازم جانبی تلگراف، یک سامانهٔ پیشرفتهٔ نمایشگر اطلاعات بورس را طراحی کرد که سود هنگفتی از آن حاصل آمد.
منلو پارک
ادیسون مدتها این فکر را در سرداشت که کارگاهش را به محل بازتر و بزرگ‌تری منتقل کند. با فراهم شدن سرمایهٔ کافی، سرانجام در سال ۱۸۷۶ م. در منطقهٔ «منلوپارک» نیوجرسی یک لابراتوار پژوهشی مجهز بنیاد نهاد و گروهی از افراد لایق و مستعد را به همکاری فراخواند.
تأسیس این آزمایشگاه نقطهٔ عطفی در رشته فعالیت‌های ادیسون و از بزرگ‌ترین ابتکارهای او به شمار می‌رود. آزمایشگاه منلو پارک نخستین مؤسسه‌ای بود که منحصراً با هدف تولید و تکمیل ابداعات علمی برپا شد و آن را باید نمونهٔ اولیهٔ آزمایشگاه‌های تحقیقاتی بزرگی دانست که از آن پس تمام صنایع مهم در کنار کارگاه‌های خود ایجاد کردند. در سایهٔ نظارت و سازماندهی توماس ادیسون و کار گروهی کارمندان وی صدها اختراع کوچک و بزرگ در این مؤسسه به ثمر رسیدند که البته همگی به نام ادیسون تمام شدند.
====گرامافون==== از قدیم الایام، داشتن وسیله‌ای که بتوان با آن صدا را ضبط کرد از آرزوهای بشر بوده است. قبل از آنکه توجه ادیسون به این مقوله جلب شود، لئون اسکوت مارتین‌ویل فرانسوی (۱۸۵۷ م.) و دیگران تحقیقاتی کرده و گام‌هایی در این راه برداشته بودند؛ اما دستگاه‌های آنها عملا ً قابل استفاده نبود زیرا تنها با یک دور گوش دادن، صدای ضبط شده از بین می‌رفت.
در سال ۱۸۷۷ م. ادیسون موفق به ساخت وسیله‌ای شد که واقعاً کار می‌کرد؛ یعنی می‌توانست صدا را ضبط و دو تا سه بار پخش کند. «ضبط صوت» ادیسون که فونوگراف (آوانگار) نام گرفته بود، ساختمانی ساده داشت: استوانه‌ای فلزی بود با یک دستهٔ گرداننده که در یک انتهای آن سوزنی همراه با یک بوق تعبیه شده بود. وقتی کسی استوانه را می‌چرخاند و درون بوق صحبت می‌کرد، بر اثر ارتعاش سوزن، روی ورقهٔ نازک حلبی ِدور استوانه خراش‌هایی می‌افتاد. برای شنیدن صدای ضبط شده نیز کافی بود سوزن را به ابتدای مسیر برگردانده و دوباره استوانه را به‌چرخش در آورند. کیفیت صدا البته بسیار پایین بود و صفحه حلبی هم پس از چند بار استفاده خراب می‌شد. با اینحال همین وسیله ابتدایی در نظر مردم بسیار شگفت‌انگیز می‌نمود و بشدت مورد استقبال قرار گرفت. روزنامه‌ها ادیسون را «جادوگر منلوپارک» لقب دادند. حتی دولت رسماً وی را به واشینگتن دعوت کرد تا اختراعش را در برابر مقامات به نمایش بگذارد. ده سال بعد (۱۸۸۷ م.) ادیسون (یا به روایتی الکساندر گراهام بل)، استوانهٔ مومی را جایگزین ورق حلبی کرد و بالاخره امیل برلینر مخترع امریکایی آلمانی‌تبار با تبدیل استوانهٔ مومی به صفحهٔ پلاستیکی، گرامافون را به شکل امروزی درآورد.
لامپ الکتریکی

سابقهٔ سیستم روشنایی الکتریکی به اواسط قرن نوزدهم می‌رسد. در سال ۱۸۵۴ م. هاینریش گوبل نخستین لامپ برق را اختراع کرد که حدود چهارصد ساعت نور می‌داد اما آن را به نام خود به ثبت نرساند. پس از وی جیمز وودوارد، ویلیام سایر، متیو ایوانز (۱۸۷۵ م.) و جوزف سووان (۱۸۷۸ م.) مدل‌های دیگر چراغ‌های ا لکتریکی را ارائه کردند.
کمی پیش از آنکه ادیسون نیز وارد این عرصهٔ جدید شود، والیس صنعتگر امریکایی نوعی چراغ برق را روانهٔ بازارکرده بود که نمونه‌ای از آن به دست ادیسون رسید (۱۸۷۸ م.). دستگاه والیس تشکیل می‌شد از چارچوبی با یک حباب و دو میلهٔ فلزی متحرک که به هر کدام تکه ذغالی متصل بود .عبور جریان برق از میله‌ها باعث می‌شد که دو قطعه ذغال بسوزند و میانشان قوس الکتریکی بسیار درخشانی به رنگ آبی پدیدار ‌شود. این چراغ الکتریکی ابتدایی بازده پایینی داشت زیرا مصرف برق آن زیاد و عمر ذغال‌هایش کم بود. با این وجود، ادیسون که به اهمیت اختراع والیس پی‌برده بود، تصمیم گرفت آن را اصلاح کند و به جای ذغال مادهٔ مناسب تری بیابد که با برق کمتر مدت درازی روشنایی بدهد و به مرور زمان نسوزد و از بین نرود.
پس از یک سال تلاش بی‌وقفه و آزمایش صدها مادهٔ گوناگون، سرانجام ادیسون و همکارانش توانستند با خالی کردن هوای داخل حباب و استفاده از نخ معمولی کربونیزه (ذغالی‌شده) لامپی بسازند که تا چهل ساعت نور بدهد. این موفقیت اولیه موجب شد تا آنها با پشتکار بیشتری به تحقیقات خود ادامه دهند و زمانیکه موفق شدند عمر متوسط چراغ برق را به پانصد ساعت برسانند، ادیسون تشخیص داد که زمان مناسب برای نمایش آن فرا رسیده است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  14  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله توماس ادیسون