اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله زندگینامه دکتر علی شریعتی به همراه چند تصویر از ایشان

اختصاصی از اس فایل مقاله زندگینامه دکتر علی شریعتی به همراه چند تصویر از ایشان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله زندگینامه دکتر علی شریعتی به همراه چند تصویر از ایشان


مقاله زندگینامه دکتر علی شریعتی به همراه چند تصویر از ایشان

دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد.

اجداد او همه از عالمان دین بوده اند…. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم،

مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده

حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (

موسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن «تجدید حیات اسلام و مسلمین» بود) و

مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود.

علی حساسیتهای لطیف انسانی و اقتدار روحی و صلاحیت

عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود. علی به سال 1319 در سن هفت سالگی در

دبستان ابن یمین، ثبت نام می کند، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور ـ تبعید رضا شاه و اشغال کشور

توسط متفقین ـ خانواده اش را به ده می فرستد و پس از برقراری آرامش نسبی در مشهد علی

وخانواده اش به مشهد باز می گردند. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان

(کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال 31، اولین بازداشت

علی که در واقع نخستین رویارویی مستقیم وی با حکومت و طرفداری همه جانبه او از حکومت

ملی بود، واقع شد. در همین زمان یعنی 1331 وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش

شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) می کند. در اواسط سال 1331

تحصیلات علی در دانشسرا تمام شد و پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله زندگینامه دکتر علی شریعتی به همراه چند تصویر از ایشان

دانلودمقاله ضرورت و مشروعیت رهبری از دیدگاه امام علی

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله ضرورت و مشروعیت رهبری از دیدگاه امام علی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

ضرورت و مشروعیت رهبری از دیدگاه امام علی
سیداحمد خاتمی
ضرورت رهبری
مبنای مشروعیّت رهبری
بحث بیعت
حریم مردم در نظام اسلامی
حضور مردم و تحقق خارجی ولایت
حکومت اسلامی، استبداد نیست
________________________________________
"رهبری" جایگاه برجسته ای در کلام امام علی(ع) دارد و ابعاد مختلف این مسأله، در کلمات
دُرَربار ایشان، تبیین شده است.

 


ضرورت رهبری

 

اساس ِبحث از جایگاه رهبری، ضرورت رهبری برای جامعه است. بداهت این مسأله،
آنچنان است که تشکیک در آن، تشکیک در امر بدیهی است. عقل و شرع، اتّفاق دارند که هرج
و مرج، محکوم است و سامان جامعه، تنها در سایه حکومت و رهبری است.
مرحوم آیت الله نائینی، عدم رضای شارع به اختلال نظام را، دلیل ثبوت نیابت فقها در عصر
غیبت می داند. او گفته است:
از جمله قطعیات مذهب ما طائفه امامیه، این است که در این عصر غیبت، علی مغیبه
السلام، آنچه از ولایات نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس به اهمال آن، حتی در
این زمینه معلوم باشد، وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهای عصر غیبت را در آن،

 


|89|
قدر متیقن و ثابت دانستیم، حتی با عدم ثبوت نیابت عامّه در جمیع مناصب، و چون
عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بیضه اسلام، بلکه اهمیت وظایف ِ
راجعه به حفظ و نظم ممالک اسلامیه از تمام امور حسبیه، از اوضح قطعیّات است،
لهذا ثبوت نیابت فقها و نوّاب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره، از قطعیات
مذهب خواهد بود. [1]
در این کلام، این فقیه بزرگ، با ارتکازی دانستن عدم رضای شارع به اختلال نظام ـ که همان
هرج و مرج است ـ ولایت فقیه را در عصر غیبت ثابت می داند.
در عصر امام علی(ع) خوارج نهروان، با برداشت نادرست از توحید، در صدد نفی حاکمیت
امام علی(ع) برآمدند، آنان، به استناد اینکه ولایت و حاکمیت، اختصاص به خدا دارد (لا حکم
إلاّ لله) گفتند، امام، حقّ ِحاکمیت ندارد. حضرت، در برابر این انحراف گفت:
کلمةُ حقٍّ یراد بها باطلٌ! نعم إنَّهُ لا حکم إلاّ لله و لکن هؤلاء یقولون لا إمْرَةَ و إنَّهُ لابُدَّ
للناس من أمیرٍ بّرٍ أوْ فاجرٍ یعمل فی إمرتِه ِالمؤمن و یستمتع فیها الکافرُ و یُبَلَّغُ اللهُ فیها
الأجل و یُجْمَعُ به الفَیءُ و یقاتَل به العدُّو و تأمَنُ به السبلُ و یُؤْخَذُ بها للضعیف ِمن
القویّ، حتّی یستریح بّرٌ و یُستَراحُ من فاجرٍ. [2]
[این] سخن ِحقّی است که از آن، اراده باطل شده است! آری، حکم جز از آن ِخدا
نیست، ولی این گروه می گویند: "اِمارت و حکومت، ویژه خداوند است و بس"، و
حال آنکه مردم، نیازمند امیر و حاکمی هستند، خواه نیکوکار یا بدکار، تا مؤمن، در
سایه حکومت او به کار خویش پردازد و کافر، از زندگی خود بهره گیرد تا زمان هر
یک به سر آید، و حقِّ بیت المال ِمسلمانان به دست او گرد آورده شود و به کمک او،
با دشمنان مبارزه شده و جاده ها امن گردد و حقّ ِضعیف را از قوی بستاند، تا نیکوکار
بیاساید و از شر بدکار آسوده ماند.
پاسخ مولا(ع) به شبهه خوارج، استدلال به فطرت است، زیرا ضرورت نیاز جامعه به نظام، امر
بدیهی است و این، جز با رهبری، امکان پذیر نیست.
امام(ع) در این سخن، در صدد تبیین ضرورت رهبری است، نه مشروعیت بخشیدن به
حکومتِ فاجر، امام علیه السلام در این صدد است که حتی حاکمیت جائر، بر هرج و مرج، ترجیح
دارد! آن حضرت، در سخنی دیگر، گفته است:

 


|90|
والٍ ظلومٌ غشومٌ خیرٌ من فتنة تدوم؛ [3]
حاکم ستمگر ِبیدادگر، بهتر است از فتنه ای که ادامه یابد.
نیز گفته اند:
أسدٌ حطومٌ خیرٌ من سلطانٍ ظلومٍ و سلطانٌ ظلومٌ خیرٌ من فتن تدوم؛ [4]
شیر درنده، بهتر از حاکم ِستمگر است و حاکم ستمگر، بهتر از فتنه هایی است که
ادامه یابد.
برخی به انگیزه تشکیک در ولایت فقیه، اصل ضرورت ولایت و رهبری را زیر سؤال برده
و می گویند: "ولایت، مخصوص محجورانی مانند صغار و مجانین است و عقلا، نیاز به ولیّ
ندارند"!
در این شبهه، ولایت کلامی با ولایت فقهی، خَلط شده است. آری، ولایتی که در فقه مطرح
است، اختصاص به کسانی دارد که به جهت نقصان و ناتوانی عقلی، حقّ ِتصرف ندارند، اما ولایتی
که در بحث امامت مطرح است، ولایت کلامی است. این ولایت، نه تنها اختصاص به محجوران
ندارد بلکه مورد نیاز کامل عقلا است، همانند ولایت خداوند. در سایه ولایت خداوند و آنان که
برگزیده او هستند، عقل ِانسان رشد یافته و راه سعادت خود را می یابد.

 


مبنای مشروعیّت رهبری

 

از مباحث مهم و قابل توجه در بحث حکومت و رهبری، مبنای مشروعیّت آن است. این
بحث، در دو محور، مورد ارزیابی قرار گرفته است:
1ـ در رابطه با رهبری پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام؛
2ـ در رابطه با ولایت فقیه.
در رابطه با محور نخست، نظریه مشهور شیعه، آن است که مشروعیت رهبری پیامبران و
امامان، با نصب ِبدون واسطه الهی است و در این زمینه، مردم نقشی ندارند.
آری، در سالهای اخیر، نظریه ای خلاف این نظریه، مطرح شده است. این نظریه می گوید:
"مشروعیت سیاسی، یک صورت بیشتر ندارد و آن، الهی ـ مردمی است و در این مورد، میان
عصر حضور و غیبت امام، فرقی نیست."
این نظریه معتقد است که تدبیر سیاسی، همواره بر عهده مردم است و منصب الهی رسالت و

 


|91|

 

امامت، تلازمی با حکومت و مدیریت سیاسی ندارد. [5]
اهل سنت، در رابطه با پیامبران و پیامبر گرامی اسلام(ص) سخنی از انتخاب مردم ندارند. بلی
در رابطه با خلافت ِبعد از پیامبر، طرفدار انتخاب مردم اند، گرچه تاکنون حدود و ثغور آن را
مشخص نکرده اند.
در رابطه با محور دوم، می توان گفت که نظریه رایج در میان اکثریت فقهای شیعه، همین
مشروعیت الهی است. گرچه برخی از متأخران از فقها، نظر دیگری ابراز کرده و یا بر نظریه بالا،
حاشیه زده و بُعدی از آن را پذیرفته و برخی از ابعاد آن را نپذیرفته اند.
مبنای نظریه مشروعیت الهی در باب حکومت، عبارت است از:
الف) اصل، این است که هیچ فردی، بر کس دیگر، ولایت نداشته و حقّ ِدخالت در زندگی او
را ندارد، مگر خداوند که عقل، حکم به ولایت ذات مقدسش می کند، از آن رو که منعم است و
شکر منعم، از بدیهیات و فطریات است. بنابراین، ولایت ِذات مقدس خداوند بر انسان، مبتنی بر
اصل محکم و استوار و خدشه ناپذیر عقلی است. او خالق همه موجودات جهان هستی و از جمله،
انسان است و نیازها و مصالح حال و آینده مردم را می شناسد و قانون اوست که تأمین کننده
سعادت انسان است. این حقیقت، در آیات ِفراوانی، از جمله موارد زیر آمده است:
إن ِالحکمُ إلاّ لله یَقُصُّ الحقَ و هو خیر الفاصلین؛ [6]
فرمان، تنها از آن ِخداست. حق را از باطل جدا می کند و او بهترین جداکننده حق از
باطل است.
"یقص" به معنای "قطع کردن و بریدن چیزی" است و "یقص الحق"، یعنی حق را از باطل
جدا می کند.
ثم ردّوا إلی الله مولاهم الحق ِألا له الحکمُ و هو أسرع الحاسبین؛ [7]
سپس تمام بندگان به سوی خدا که مولای حقیقی آنهاست باز گردانده می شوند.
بدانید که داوری، مخصوص اوست و او سریعترین حسابگران است.
... فالحکم لله العلی الکبیر؛ [8]
... داوری، مخصوص خداوند ِبلندمرتبه بزرگ است.
أفحکم الجاهلیّة یَبْغُونَ و مَنْ أحسن من الله حکماً لقوم یوقنون؛ [9]
آیا آنان حکم جاهلیت را از تو می خواهند؟ و چه کسی برای افراد ِباایمان، بهتر از

 


|92|
خدا، حکم می کند؟
و مَنْ لمْ یحکمْ بما أنزل اللهُ فأولئک هم الکافرون؛ [10]
و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نکند، پس آنان، خودشان، کافرانند.
و مَنْ لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الظالمون؛ [11]
و کسانی که بر طبق آنچه خداوند نازل کرده، حکم نمی کنند، پس آنان، خودشان،
ستمگرانند.
و مَنْ لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون؛ [12]
و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده، حکم نمی کنند، پس آنان، خودشان، فاسقانند.
اثبات حق حاکمیت، به معنای حقوقی آن، تنها راه سعادت بشر بوده و هر راهی غیر از آن،
ضلالت است. بهترین قانون، قانونی است که منطبق با نیازهای انسان بوده و قانونگذار، تنها در
پی سعادت انسان بوده باشد و سخنی از منافع خودش را به میان نیاورد. آیا جز در حاکمیت الهی،
این ویژگیها هست؟ هرگز!
بنابراین، سخن زیر، سخنی گزاف و تهی از دلیل است:
اثبات ِحقّ ِحاکمیت به معنای حقوقی آن، برای خدا، اشکالات فراوان دارد. آیه إنِ الحکمُ إلّا
لله به این معنا نیست که خداوند، حقّ ِحاکمیت بر مردم دارد، تا بحث شود که "این حق را، به چه
کسی سپرده است؟"> [13]
گزافی و تهی بودن از دلیل سخن بالا، به دلایل زیر است:
اولاً ، کدام اشکال بر حقّ ِحاکمیت، به معنای حقوقی آن برای خداوند هست تا چه رسد به
اشکالات فراوان؟ آفرینش و تکوین و در عالم احکام دینی و تشریع، به دست خداست. واژه "حکم"، به معنای
ثانیاً ، معنای آیه شریف إن ِالحکم إلّا لله این است که هر گونه فرمانی در عالم ???"منع" است،
بر این اساس، به لگام حیوان، "حکمة" گفته می شود و به علم فلسفه، از آن رو، این واژه اطلاق
می گردد که مانع ِجهل است [14] و به فرمان الهی (تکوینی و تشریعی)، "حکم" اطلاق شده، زیرا که
مانع از سستی و فروپاشی است.
در قرآن، این واژه، بر علم و عقل، [15] فرمان نبوت و رسالت، [16] حکومت و قضاوت، [17] ... به
کار رفته که همگی، مرتبط با معنای لغوی آن است.

 


|93|

 

ثالثاً ، بر فرض که آیه إن ِالحکم إلّا لله به معنای حاکمیت خداوند به معنای حقوقی آن نباشد، با
آیاتی که ولایت را برای ذات مقدس ربوبی اثبات می کند، چه می کنید؟ بی تردید، آن آیات، در
ولایت به معنای عام آن صراحت دارد:
قل أغیرَ الله ِأتَّخِذُ ولیّاً فاطر ِالسماوات و الأرض؛ [18]
بگو: "آیا غیر خدا را سرپرست خود بگیرم، خدایی که پدیدآوردنده آسمان و زمین
است؟">
أم أتَّخَذُوا من دونه ِأولیاءَ فاللهُ هو الولیُّ و هو یُحیی الموتی و هو علی کلّ شیء قدیر؛ [19]
آیا از فرودست خدا برای خود، سرپرستانی برگزیدند، حال آنکه تنها او، سرپرست
است و اوست که مردگان را زنده می کند و بر هر کاری قادر و تواناست.
در این دو آیه، از ولایت تکوینی حضرت حق، سخن به میان آمده و سخن، به ولایت
تشریعی کشانده شده است. از این، استفاده می شود که بالاصالة، او، سزاوار حکومت و سرپرستی
انسان است، از آن رو که ولایت تکوینی جهان هستی، در اختیار اوست.
ب) خالق هستی که بالاصاله، ولایت دارد، ولایت و تدبیر در امور اجتماعی و سیاسی مردم را
به پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام واگذار کرده است:
النبّی أوْلی بالمؤمنین من أنفسهم؛ [20]
پیامبر، نسبت به مؤمنان، از خود آنان، سزاواتر است.
برای این آیه شریف، چهار معنا شده است. معنایی که تقریباً مورد اتّفاق است، ولایت و
رهبری پیامبر(ص) در جامعه است؛ یعنی، ولایت ِپیامبر(ص) از دیگر ولایتهایی که در جامعه
هست، قوی تر است. این اولویت، اولویت ِفراگیر بوده و همه امور دین و دنیای مردم را شامل
است. امام باقر(ع) فرموده است که این آیه، در باره رهبری و فرماندهی پیامبر نازل شده است. [21]
شأن نزول این آیه نیز می تواند به این تفسیر کمک کند. مرحوم طبری، در مجمع البیان آورده
است که وقتی رسول خدا(ص) تصمیم به جنگ تبوک گرفت و فرمان بسیج عمومی صادر کرد،
عده ای به دنبال کسب اجازه از پدر و مادر خویش، جهت شرکت در جنگ بودند. خداوند، با
نزول این آیه، ولایت رسول اکرم(ص) را برتر از دیگر ولایتها معرفی کرد. [22]
مرحوم شیخ طوسی، این اولویت را به صراحت به "شایسته تدبیر" معنا کرده است: "أحق
بتدبیرهم."> [23]

 


|94|

 

پیامبر گرامی اسلام(ص) بر اساس همین ولایت الهی، به نصب حاکم و فرماندار برای مناطق
مختلف، اقدام کرد و دستورالعمل برای آنان تعیین کرد و به عقد پیمانهای سیاسی و فرستادن
نماینده به مناطق مختلف آن روز جهان، مبادرت ورزید و قاضی منصوب کرد و کسانی را به
عنوان مسؤول جمع آوری مالیات قرار داد و به سرکوب فتنه گران پرداخت.
پیامبر اکرم(ص) بر همین اساس، به معنای دقیق کلمه، "حاکم" جامعه بود و حدود الهی را
اجرا می کرد و مجرم و متهم را به زندان می انداخت و حکم به حجر و تصرف در اموال محجور
می داد و هدایت و تنظیم اقتصاد جامعه را با به وجود آوردن تشکیلات گردآوری زکات و
واگذاری منابع طبیعی و قراردادهای اقتصادی و کنترل بازار تجارت، بر عهده می گرفت.
از طرفی، در آیات فراوانی، سخن از اطاعت پیامبر و مراجعه به حضرت در اختلافات و
حرمت تخلف از دستورهای حضرت، و ... است. مجموعه این نکات، گویای این است که در
بینش قرآنی، پیامبر اسلام(ص) صرفاً، در جایگاه مسأله گویی و بیان احکام قرار ندارد و حوزه
نفوذ و دخالت او، به ابلاغ وحی، محدود نمی گردد و مسلمانان، در تمامی عرصه ها، از جمله
عرصه های سیاسی، باید از او پیروی کنند. [24]
بنابراین، سخن زیر، سخنی بدون منطق و استدلال است:
اقدام پیامبر در رهبری غزوات و نصب قضات و گردآوری صدقات و جزیه و غنایم، همگی
کارهایی در جهت اداره شؤون دنیوی مسلمانان و خارج از دایره رسالت بوده است. قرآن، در
آیات متعددی، شهادت می دهد که پیامبر(ص) فراتر از رهبری دینی، رهبری سیاسی را بر عهده
ندارد و او، تنها وظیفه راهنمایی و اندرزگویی مردم را دارد. [25]
نیز سخن زیر، ناشی از بی توجهی به رسالت پیامبر(ص) و وظایف مسلمانان در برابر ایشان
است:
یک بررسی هرچند نه چندان عمیق، به صراحت، نشان می دهد که زمامداری سیاسی
رسول اکرم(ص) نه جزء مأموریتهای حضرت(ص) بوده است و نه از نهادهای امامت علی(ع)
به شمار می آمده است. [26]
ج) از روایات فراوان، استفاده می شود که در عصر غیبت، اداره جامعه اسلامی، به فقهای واجد
شرایط واگذار شده است و آنان، نایب عام امام عصر، عجّل الله تعالی فرجه الشریف، هستند.
از آنجا که محور بحث ما، امامت و رهبری معصومان علیهم السلام است، شرح و تفسیر این

 


|95|

 

قسمت، به فرصتی دیگر موکول کرده، بحث از مشروعیت الهی امامان معصوم و رهبری امام
علی(ع) را پی می گیریم.
آنچه ذکر شد، توضیح مبنای مشروعیت الهی بود، اینک، بحث این است که "دیدگاه امام
علی(ع) در باب مبنای مشروعیت رهبری چیست؟"
آنچه از کلمات علی(ع) استفاده می شود، آن است که حضرت، مبنای مشروعیت رهبری
خویش را، نصب پیامبر اکرم(ص) می دانسته است. دلیل این سخن، استناد فراوان حضرت به
حدیث متواتر و صحیح غدیر است:
1ـ در سال بیست و سه یا اوایل بیست و چهار هجری قمری، در جلسه شورایی که عمر برای
خلافت تشکیل داد و همان گونه که قابل پیش بینی بود، عثمان، برگزیده شد، حضرت با قسم، از
اعضای شورا، چند سؤال کرد از جمله آنکه:
أنشدکم بالله أمنکم مَنْ نَصَبَهُ رسول الله یومَ غدیر خم للولایة غیری؟ قالوا:
"اللّهم لا."؛ [27]
شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در میان شما، کسی هست که در روز غدیر خم،
پیامبر او را به ولایت منصوب کرده باشد جز من؟ همگی گفتند: "خدا، شاهد است که
نه.".
2ـ از سلیم بن قیس هلالی، نقل شده که حضرت امام علی(ع) در زمان خلافت عثمان، روزی
در مسجدالنبی، در حالی که دویست نفر مجتمع بودند، سخن از خلافت و ولایت خویش به میان
آورد و از وصایت پیامبر از او و فرزندانش سخن گفت و از صحابه ای که این سخن را شنیدند،
درخواست کرد، شهادت دهند. زید بن اَرقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار، برخاستند،
گفتند: ما شهادت می دهیم که پیامبر، بالای منبر، در حالی که شما جنب منبر بودی، فرمود:
أیّها الناس! إنَّ اللهَ عزّ و جلّ أمرنی أنْ أنصبَ لکم إمامکم و القائم فیکم بعدی و وصیّی
و خلیفتی و الّذی فَرَضَ اللهُ عزّ و جلّ علی المؤمنین فی کتابه، طاعتَهُ، فَقَرنَ بطاعتِه ِ
طاعتی و أمَرَکُمْ بولایته، و إنّی راجعتُ ربّی خشیةَ طعن ِأهلِ النفاق و تکذیبهم
فأوْعَدَنی لَأبْلُغها أوْ لَیعذِّبَنی؛ [28]
مردم! خداوند عزّ و جلّ، مرا فرمان داده تا امامتان و آن کس که بعد از من، عهده دار
امر شماست و وصیّ من و خلیفه ام خواهد بود را نصب کنم، آن کس که خداوند، در

 


|96|
کتابش، بر مؤمنان، اطاعتش را واجب کرده و اطاعت از او را همانند اطاعت از من
قرار داده و شما را مأمور به ولایت پذیری از او کرده است، [ولی] من، از پیشگاه
خداوند، به خاطر ضربه اهل نفاق و تکذیبشان، عذر خواستم، و اما خداوند، مرا تهدید
کرد که یا این پیام را ابلاغ کنم و یا عذابم خواهد کرد.
ـ سپس فرمود ـ : مردم! خداوند مرا فرمان داد تا نماز را ابلاغ کنم، [و من نیز] برایتان
بیان کردم و مرا فرمان داد تا زکات و روزه و حج را ابلاغ کنم [و من نیز] آن را برایتان
بیان و تفسیر کردم. میهمان خدا، شما را مأمور به ولایت کرده است و من، شما را گواه
می گیرم که ولایت از آن ِاین کس است (پیامبر، دستش را بر شانه علی گذارد)، سپس،
از آن ِدو فرزندش (حسن و حسین) سپس، بعد از آن دو، از آن ِاوصیای از
فرزندانشان است. اینان، از قرآن، جدا نشده و قرآن نیز از آنان جدا نخواهد شد تا در
بهشت، در کنار حوض ِکوثر، بر من وارد شوند.
3ـ در سال سی و پنج قمری، برخی این زمزمه را ساز کردند که پیامبر(ص) امام علی(ع) را به
خلافت نصب نکرده است. حضرت، در محل اجتماع مردم در رحبه کوفه حاضر شده و آنان را
سوگند داد که هر کس حدیث غدیر را از پیامبر(ص) شنیده، برخیزد و شهادت دهد. در این
هنگام، بیش از بیست نفر از صحابه برخواستند و شهادت دادند که ما از پیامبر(ص) شنیدیم که
فرمود:
ألا مَنْ کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه. اللهم! والِمَنْ والاهُ و عاد ِمَنْ عاداه و أحبّ مَنْ أحَبَّهُ وَ ابْغضْ مَنْ
أبْغَضَهَ و أعِنْ مَنْ أعانه؛ [29]
آگاه باشید! هر کس که من، مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا!! هر کس ولایت علی را
پذیرد، او را در کنف ولایت او قرار ده! و هر کس او را دشمن می دارد، دشمن بدار! دوست دار آن
کس که علی را دوست دارد! و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض می دارد! و کمک کن آن کس
که علی را کمک می کند!
برخی از اینان که برخاستند، عبارت بودند از:
1ـ ابو ایوب انصاری که در جنگ بدر شرکت داشته و در جنگ با رومیان به شهادت رسیده
است؛
2ـ ابوعمرة بن عمرو بن محض؛

 


|97|

 

3ـ ابو زینب بن عوف انصاری؛
4ـ سهل بن حنیف که از رزمندگان جنگ بدر بوده است؛
5ـ خزیمة بن ثابت که در جنگ بدر شرکت داشته و در صفین به شهادت رسیده است؛
6ـ عبدالله بن ثابت انصاری؛
7ـ حبشی بن جناده سلولی؛
8ـ عبید بن عازب انصاری؛
9ـ نعمان بن عجلان انصاری؛
10ـ ثابت بن ودیعه انصاری؛
11ـ ابوفضاله انصاری که در جنگ صفین به شهادت رسید؛
12ـ عبدالرحمان بن عبدرب انصاری؛
13ـ ابوقدامة انصاری که در جنگ صفین به شهادت رسید؛
14ـ ابولیلی انصاری که او نیز شهید جنگ صفین است؛
15ـ ابوهریره دوسی؛
16ـ ابوالهیثم بن تیهان که شهید صفین است؛
17ـ ابوشریح خویلد بن عمرو خزاعی؛
18ـ زید یا یزید بن شراحیل انصاری؛
19ـ ابوسعید سعد بن مالک خدری؛
20ـ ابوالعباس سهل بن سعد انصاری؛
21ـ عامر بن لیلا غفاری؛
22ـ ابوطریف عدی بن حاتم؛
23ـ عقبة بن عامر جهنی؛
24ـ ناجیة بن عمرو خزاعی.
نام این افراد، در روایات مختلف و در هر روایت، نام تعدادی از این کسان آمده است.
از عجایب این است که تاریخ این مناشده، سال سی و پنج قمری است و با اینکه از زمان حادثه
غدیر بیش از بیست و پنج سال گذشته است و در خلال این مدت، بسیاری از صحابه ـ که شاهد
صحنه غدیر بودند ـ از دنیا رفته اند و برخی در جنگها کشته شده اند و بسیاری از آنان در شهرهای

 


|98|

 

مختلف پراکنده گشته اند و کوفه، مرکز اجتماع صحابه نبوده است و جز عده اندکی از صحابه، به
کوفه، به عشق علی(ع)، هجرت نکرده بودند، در عین حال، این حجم عظیم از روات، آن هم در
مجلسی که از پیش برای این کار تشکیل نشده، نشان دهنده شهرت فوق العاده این حدیث است.
در این مراسم، زید بن ارقم، با اینکه حدیث را از پیامبر شنیده بود، شهادت نداد. امام علی(ع)
نفرینش کرد و از خداوند خواست چشمش را از او بگیرد و او در پی این نفرین مولا، نابینا شد،
ولی بعد از نابینایی، پیوسته حدیث غدیر را برای مردم بازگو می کرد.
این جریان را چهار نفر از صحابه و چهارده نفر از تابعین، به سند صحیح نقل کرده اند.
این حدیث، گویای آن است که امام علی(ع) اصرار بر این نکته داشت که نصب الهی حضرت
از خاطره ها نرود.
4ـ علی(ع) در سال سی و شش قمری به هنگام جنگ جمل، طلحه را به حضور طلبید. از او
پرسید: تو را به خدا! آیا از پیامبر شنیدی که فرمود: "مَنْ کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه. اللهم! والِمَنْ
والاه! و عاد من عاداه!"؟ او گفت: "بلی." حضرت فرمود: "پس چرا با من می جنگی؟!" او
جوابی نداشت. [30] در این سخن، امام علی(ع) مشروعیت حکومت خود را به حدیث غدیر
منتسب کرده و بر این اساس از طلحه می پرسد: "چرا با من قتال می کنی؟"؛ زیرا، با آن
مشروعیت الهی دیگر جایی برای خیره سری نیست و به همین جهت، طلحه، جوابی برای گفتن
نداشت.
در موارد دیگری هم امام علی(ع) مناشده به حدیث غدیر را داشته که همگی این موارد،
گویای آن است که حضرت، مشروعیت حکومت خویش را به نصب الهی می دانسته است. جای
تعجب فراوان است که کسانی با این همه نصوص صریح، می گویند، هیچ جا مولا علی(ع) در
رابطه با خلافت خود، از مشروعیت الهی سخن نگفته و پیوسته از رأی مردم دم زده است!
برخی، با غمض عین از این بیانات صریح امام علی(ع) با استناد به برخی از کلمات حضرت،
در پی آنند که بگویند: امام علی(ع) هم، مشروعیت رهبری خود را به رأی مردم می دانست:
علی(ع) حکومت و ولایت را، یک امر مردمی، و امانتی از سوی مردم و حکومت شونده،
تلقی می کند، نه از طرف خدا. در ختم جنگ صفین و آتش بس هم، تسلیم رأی عمومی شد. [31]
اگر امامان، برای خود، مشروعیت حکومت قایل بودند، چرا همواره از مردم برای حکومت
کردن خود مشروعیت می طلبیدند، همچون بیعت امام علی(ع) و صلح امام حسن(ع) و دعوت

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   22 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ضرورت و مشروعیت رهبری از دیدگاه امام علی

تحقیق در مورد تربیت علی (ع) نهج البلاغه

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد تربیت علی (ع) نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تربیت علی (ع) نهج البلاغه


تحقیق در مورد تربیت علی (ع)  نهج البلاغه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:16

 

 

 

 

 

اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ بارِئِ الخَلائِقِ اَجمَعینَ وَالصَّلوهُ وَالسَّلام عَلی عَبدِ اللهِ مُحَمَّدٍ والِهِ اطّاهِرینَ .

 

مورد اتفاق است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را از کودکی پیش خود آورده بود و در خانه ی خودش او را تعلیم و تربیت کرد . علی با اخلاق غیر پیغمبر ار همان اول آشنا نشد . راجع به این که چطور شد رسول اکرم علی را از همان اول از عموی خود گرفت و نزد خود آورد و حتی اورا در خلوتگاه عبادت با خود می برد مورخین عللی نوشته اند ؛ بعضی صرفا به موضوع ، جنبه ی حق شناسی و کمک به ابوطالب داده اند . زیرا رسول اکرم خودش در کودکی در تکفل جدش عبدالمطلب بود ،  بعد از عبدالمطلب در کفالت عمویش ابوطالب درآمد ، پس ابوطالب از این نظر حق بزرگی بر رسول اکرم داشت ، سالها متکفل مخارج و زندگی رسول اکرم بود . گفته اند رسول اکرم خواست آن خدمتها و زحمت های عمویش ابوطالب را جبران کند ، لا بعد از آنکه خودش صاحب خانه و زندگی شد و عائله تشکیل داد ، فرزند کوچک ابوطالب  یعنی علی علیه السلام را از ابوطالب گرفت و متکفل مخارج و تربیت او شد .

بعضی از مورخین نوشته اند سال گرانی و سختی پیش آمد ، رسول اکرم به دو نفر از عموهایش عبّاس و حمزه پیشنهاد کرد که چون ابوطالب تنگدست است و عائله اش زیاد است در کفالت عائله اش شرکت کنیم ؛ رفتند و از ابوطالب خواهش کردند ، ابوطالب گفت : عقیل را بر ای خود بگذارید ، سایر فرزندان مرا هر کدام را می خواهید ببرید ، عباس طالب را و حمزه جعفر را و رسول اکرم علی را گرفتند و با خود بردند . این داستان بدین صورت ، بعید به نظر می رسد حقیقت داشته باشد ، زیرا همه علی را در آن وقت طفل 5 ساله یا 6 ساله نوشته اند و همه نوشته اند که جعفر از علی ده سال بزرگتر بود و عقیل از جعفر 10 سال بزرگتر بود و طالب از عقیل ده سال بزرگتر بود ، بنابراین طالب در آن وقت مردی در حدود 35 ساله و عقیل جوانی تقریبا 25 ساله و جعفر نورسی پانزده ساله بود احتیاج به کفالت داشته باشند . سن حمزه که در این نقل نامش آمده و همچنین سن خود پیامبر اکرم نیز در ان وقت در حدود 35 سال بوده ؛ یعنی با طالب که پسر بزرگ ابوطالب بوده تقریبا هم سن بوده اند . بعضی دیگر از مورخین ، از فرزندان ابوطالب نام طالب را دراین قصه ذکر نکرده اند و همچنین عمو ها نام حمزه را نیاورده اند ، همین قدر گفته اند رسول کرم این مطلب را با عمویش عباس درمیان گذاشته و ابوطالب از تسلیم عقیل امتناع کرد و عباس جعفر را به خانه برد و رسول اکرم علی را . مطابق این نقل ، عباس متکفل جعفر بوده و مطابق نقل اول عباس متکفل طالب بود . این تعارض هم بین دو نقل هست . علیهذا معلوم نیست این داستان اساسی دارد یا ندارد . خصوصا اینکه تکفل رسول اکرم علی علیه السلام را مربوط به یک سال و یا دو سال نیست ، علی تا آخر در خانه ی پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بود و حتی در مواقع عبادت و خلوات عبادت علی را همراه خود می برد . گذشته از همه ی اینها طرز رفتار و محبت و علاقه رسول خدا نسبت به امیرالمومنین در همان دوره ی کودکی می رساندکه رسول اکرم شخصا به علی عنایت مخصوص داشت ، تنها به خاطر حق شناسی از ابوطالب نبود .

ابن ابی الحدید از فضل بن عباس نقل می کند که از پدرم عباس پرسیدم پیغمبر کدامیک از فرزندان خود را از همه بیشتر دوست می داشت ؟ گفت : علی را . من گفتم : من از تو از فرزندانش می پرسم که کدامیک را بیشتر دوست می داشت و تو میگویی علی را از همه بیشتر دوست می داشت ؟! گفت : پیغمبر به اندازه ای که علی را دوست می داشت هیچکدام از فرزندان خود را دوست نمی داشت .

آن عنایت مخصوص پیغمبر به علی از زمان کودکی می رساند که علت اصلی این تکفل و تحت نظر گرفتن نشأت و تربیت حضرت مناسبات معنوی بوده ، او را تربیت می کرد که در آینده همان سمتی را برا او داشته باشد که هارون برای موسی داشت یعنی معین و معاون و کمک و وزیر او بوده باشد . خود علی علیه السلام درباره ی رسول اکرم و تربیت خودش در زیر دست پیغمبر می فرماید :

وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اءَنْ کانَ فَطِیما اءَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ اءَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصِیلِ اءَثَرَ اءُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ اءَخْلاقِهِ عَلَما، وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِداءِ بِهِ.[1]


[1] - نهج البلاغه ، خطبه ی 234 : قاصعه .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تربیت علی (ع) نهج البلاغه

تحقیق در مورد محمد علی فروغی

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد محمد علی فروغی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد محمد علی فروغی


تحقیق در مورد محمد علی فروغی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه11

 

 علی فروغی

تولد: 1254 هجری شمسی

وفات: پنجم آذرماه 1321 هجری شمسی

محمد علی فروغی که در اواخر دوران قاجاریه به لقب " ذکاءالملک " شهرت داشت، اولین و آخرین رئیس الوزرای رضا شاه و اولین نخست وزیر محمد رضا شاه است؛ که هم در جریان انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی و هم در جریان انتقال سلطنت از رضا شاه به پسرش نقش مهمی ایفا کرد. محمد علی فروغی فرزند یکی از ادبا و شعرای دوران سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به نام محمد حسین ملقب به ذکاءالملک بود که در اشعار خود " فروغی " تخلص می کرد. محمد علی در سال 1254 هجری شمسی متولد شد و تحت سرپرستی پدرش که در آن زمان در وزارت انطباعات ناصرالدین شاه شغل مترجمی داشت، نخست زبانهای فارسی و عربی و فرانسه و سپس علوم ریاضی و طبیعی را فرا گرفت و در دوازده سالگی وارد مدرسهً دارالفنون شد.

محمد علی ابتدا به خواست پدر به تحصیل در رشته پزشکی و داروسازی پرداخت، ولی چون علاقه و استعداد لازم برای ادامه تحصیل در این رشته را نداشت از پدر خواست که با تغییر رشته تحصیلی او به ادبیات و فلسفه موافقت نماید. محمد علی در این رشته به سرعت پیشرفت کرد و با اهتمام در فراگرفتن هر دو زبان فرانسه و انگلیسی، به مطالعه و ترجمه آثار ادبی و فلسفی و تاریخ از هر دو زبان پرداخت.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد محمد علی فروغی

تحقیق در مورد اصول و شیوه‌های حکومت اسلامی در آینه کلام امام علی علیه السلام

اختصاصی از اس فایل تحقیق در مورد اصول و شیوه‌های حکومت اسلامی در آینه کلام امام علی علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اصول و شیوه‌های حکومت اسلامی در آینه کلام امام علی علیه السلام


تحقیق در مورد اصول و شیوه‌های حکومت اسلامی در آینه کلام امام علی علیه السلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:37

 

 

 

 

 

شاید ساده‌ترین و کوتاه‌ترین تعریفی که بتوان از نهج البلاغه ارائه داد این باشد که بگوییم: نهج البلاغه کلام امیرالمومنین، علی علیه السلام است که از حدود هزار سال پیش به صورت کتابی در سه بخش خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار تدوین شده است. اما در حقیقت این بیان قطره‌ای از دریا و ذره‌ای از دنیای این کتاب عظیم را نیز در برنمی‌گیرد. کتابی که منبعث از وحی و زیباترین و منطقی‌ترین و کامل‌ترین ادامه دهنده مسیر قرآن است.

سنت تاریخ بشر همواره بر این اساس بوده است که امور جدید به مرور زمان کهنه شده و جوان‌ها، پیر و کم کم از صحنه ذهن جامعه محو و به دست فراموشی سپرده می‌شوند. به عبارت دیگر فرسودگی، کهولت، محو شدن، بی رنگ شدن با گذشت زمان ولو مهم‌ترین حوادث عالم، از مهم‌ترین قوانین تاریخ بشر و بلکه خاصیت عالم ماده است. ولی در این میان مسائلی استثنائی وجود دارد که از این سنت تبعیت نمی‌کند و گذشت زمان، اثری روی آن نمی‌گذارد بلکه برعکس به جای کمرنگ شدن، روز به روز نامی‌تر و پرجوش‌تر و پررنگ‌تر جلوه می‌کند. از جمله این موارد، قرآن کریم است که در راس تمام امور قرار دارد. و پس از آن نهج البلاغه نیز از سنخ همین گونه امور است. چنان که امروز ملاحظه می‌کنیم علاوه بر هشتاد و یک شرح و ترجمه‌ای که علامه امینی -رحمه الله- در الغدیر در شرح حال مرحوم سیدرضی برای نهج البلاغه نقل می‌کند، باز هم شرح فراوانی بر این اثر عظیم نوشته شده و می‌شود و باز هم می‌بینیم که مسائل ناگفته در نهج البلاغه فراوان است و هر سخن جدیدی نیز که در مورد آن بیان می‌گردد، تازگی دارد.

 

امیرمومنان علیه السلام در پاسخ به کسانی که او را در برابر معاویه متهم به نداشتن «سیاست» می‌کردند فرمود: به خدا قسم، معاویه از من زیرک‌تر و سیاستمدارتر نیست، ولی او حیله باز و فاجر است و اگر از حیله گری و مکاری نفرت نداشتم از زیرک‌ترین مردم بودم، لکن هر مکر و حیله‌ای همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم کفر را همراه خود دارد و هر مکار و حیله‌گری روز قیامت همراه خود پرچم و نشانی دارد که با آن شناخته می‌شود.

 

دلیل این امر آن است که نهج البلاغه از همان جایی جوشیده که قرآن از آنجا جوشیده است. نهج البلاغه فرسوده و کهنه نمی‌شود همانگونه که قرآن فرسوده و کهنه نمی‌شود و این واقعیتی عینی و انکارناپذیر است، چنان که خطبه‌ها و کلمات حضرت علی علیه السلام که در جامعه اسلامی آن روز بیان فرموده بودند، امروزه نیز در صحنه اجتماع کاربردی قوی دارد کتاب نهج البلاغه در عین حالی که مباحثی درباره معارف الهی، بحث‌های اخلاقی و تهذیب نفس و... دارد اما عمده مباحث آن را مسائل مربوط به حکومت تشکیل می‌دهد، به ویژه بخش نامه‌ها که بیشتر مباحث آن سیاسی و مربوط به نظام حکومت اسلامی است. در این میان، عهدنامه مالک اشتر یا فرمان تاریخی امام علی علیه السلام به یار و صحابی وفادار خود مالک اشتر نخعی، یکی از درخشان‌ترین فصول نهج البلاغه است که در آن قوانین حکومت دینی اسلامی از زبان امام خطاب به مالک اشتر بیان شده است. اما حقیقت این است که تمام انسان‌ها در همه مکان‌ها و زمان‌ها مخاطب این فرمان و پیمان هستند. به عبارت دیگر، احکام و فرامین انسان سازی و فشرده‌ای از افکار و اندیشه‌های علی علیه السلام به صورت بسیار دقیق و عمیق در این نامه بیان شده و در آن تکلیف تمامی افراد بشر چه به عنوان یک انسان در جامعه و چه به عنوان حاکمی مسئول در جامعه اسلامی برای اجرای احکام اسلام روشن شده است . سفارش‌های آن حضرت در این نامه خطاب به مالک اشتر و بلکه خطاب به نوع انسانیت، هرگاه به درستی در جامعه اجرا شود ضامن ایجاد عدالت و امنیت و آرامش جامعه انسانی و بلکه ضامن ایجاد حکومتی دینی براساس ملاک‌های اسلام است .

امیر مومنان علیه السلام خطاب به مالک اشترمهربانی بر مردم را پوشش قلبت قرار ده و به آنها محبت روا دار و لطف و مهر داشته باش و برای آنان چون حیوانی درنده و ضرر رسان نباش که خوردنشان را مغتنم شماری . در زمان حضرت امیر علیه السلام کوردلان و جاهلانی بودند که امام را متهم به بی‌سیاستی می‌کردند و مثال معاویه را به عنوان سیاستمداری آگاه می‌ستودند، چنان که امام علیه السلام در قسمتی از خطبه خویش، دردمندانه در این خصوص می‌فرمایند: «به خدا قسم، معاویه از من زیرک‌تر و سیاستمدارتر نیست. ولی او حیله باز و فاجر است و اگر از حیله‌گری و مکاری نفرت نداشتم از زیرک‌ترین مردم بودم. ولی هر مکری همراه با فسق و فجور است و فسق و فجور هم کفر را همراه خود دارد، و هر مکاری روز قیامت همراه خود پرچم و نشانی دارد که با آن شناخته می‌شود. قسم به خدا که مکارها نمی‌توانند مرا غافلگیر کنند و فریب بدهند و قدرتمندان نمی‌توانند مرا تحت فشار و در حال ضعف قرار دهند

 

البته در برخی نوشته‌های مخالفین شیعه، این اظهار نظر به چشم می‌خورد که علی علیه السلام با همه فضائل و کمالات، آگاهی به علم سیاست و حکومت نداشت و مشکلات دوران پنج ساله حکومت ایشان نیز از عدم سیاستمداری ایشان ناشی شده بود.

اینگونه قضاوت‌ها که معلول عدم شناخت کافی از اسلام و شخصیت آن حضرت علیه السلام است، بدین سبب است که اینان این حقیقت را نمی‌بینند که علی علیه السلام برای اجرای اسلام و احیای مکتب و با التزام به اصول اسلامی و انسانی حکومت می‌کرد، در حالی که معاویه و یا دیگر حاکمان به ظاهر موفق و سیاستمدار آن دوران، به خاطر ارضای حس برتری طلبی و ریاست خواهی و تمایلات شهوانی خویش تلاش می‌کردند و عجیب است که این افراد، اینگونه حیله‌های شیطانی معاویه و عمروعاص و طلحه و زبیر و... را به حساب سیاستمداران، و تلاش حضرت علی علیه السلام در عزل برخی والیان و قطع مستمری زورمندان را به حساب بی‌سیاستی می‌گذراند. در حالی که قطع نظر از علم امامت و تعلیمات خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، سرعت عمل و هوش امیرالمومنین علیه السلام در متن حوادث و جریانات سیاسی و نظامی و اقتصادی کشور، سندی قطعی در سیاستمداری امام علیه السلام و احاطه ایشان بر فنون و رموز کشورداری است.

 

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اصول و شیوه‌های حکومت اسلامی در آینه کلام امام علی علیه السلام