اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اس فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله آشنایی با دین زردشت

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله آشنایی با دین زردشت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


هنگامی که چند قرن بر ورود آریاییان به ایران گذشت این قوم اندک اندک به شهر نشینی روی آوردند و این مساءله در جهان بینی ایشان تاءثیر گذاشت .
در آن روزگار انسان اصلاح گری بر خاست و آریاییان را که خواستار ترک خرافات قدیم بودند، به آیین تازه ای دعوت کرد و آیین مغان را برانداخت . این پیامبر مصلح که خود را فرستاده خدای خوبی و روشنایی معرفی می کرد، زردشت نام داشت . وی مدعی بود آیین خود را از آهورمزدا دریافت کرده تا جهان را از تیرگیها پاک کند و آن را به سوی نیکی و روشنایی رهنمون شود.
زردشتیان به نامهایی چون گبر و مجوسی و پارسی خوانده می شوند. کلمه ((گبر)) در زبان سریانی به معنای کافر از از جانب دیگران به آنان اطلاق گردیده و واژه ((المجوس )) در دستور زبان عربی ، اسم جنس ‍ جمعی و مفرد آن مجوسی است . ((المجوس )) در قرآن کریم (حج :17) در کنار پیروان ادیان دیگر یافت می شود. اکثر علمای اسلام زردشتیان را اهل کتاب دانسته اند. احادیثی نیز در این باب موجود است . آیین زردشت حدود یک قرن قبل از میلاد تحول یافت و آن صورت تحول یافته را آیین مزدیسنی می نامند. مزدیسنا در لغت به معنای ستایش مزداست .

 

1- سرگذشت زردشت
دانشمندان در مورد وجود تاریخی پیامبر ایران باستان شک دارند، اما بیشتر آنان وجود وی را نفی نمی کنند. زردشت ، زرتشت ، زرادشت ، زراتشت ، زردهشت و کلماتی از این قبیل از واژه ((زرثوشتر))(Zarathushtra) در گاتها (بخشی از کتاب آسمانی زردشت ) می آید که طبق نظریه صحیحتر معادل زرد اشتر یعنی دارنده شتر زرد است .
نام پدرش پوروشسب یعنی دارنده اسب پیر، نام مادرش دغدو یعنی دوشنده گاو ماده و نام خاندان وی سپیتمه یعنی سپید نژاد بود.
طبری مورخ مشهور اسلام و پیروان او زردشت را از فلسطین می دانند و می گویند وی از آنجا به ایران آمده است ، اما قول صحیح و معروف آن است که وی ایرانی و اهل آذربایجان بوده است و محل برانگیختگی او را کوهی نزدیک دریاچه ارومیه می دانند.(1)
درباره زمان زردشت نیز اختلاف است و زمان وی حتی به 6000 سال قبل از میلاد نیز برده شده است . اما بر اساس نظریه مشهور، وی در سال 660 قبل از میلاد به دنیا آمد و در 630 قبل از میلاد (در سن 30 سالگی ) به پیامبری مبعوث شد. وی در سال 583 ق .م . در سنن 77 سالگی در آتشکده ای در بلخ (افغانستان ) توسط لشکر قومی مهاجم به شهادت رسید.
گر چه بعثت زردشت در شاهنامه فردوسی آمده است ، اما متاءسفانه آن حادثه در قسمت افسانه ای آن کتاب مذکور است ، به طوری که درباره گشتاسب (پادشاهی که زردشت او را دعوت می کند و به آیین خود در می آورد) اختلاف است . برخی او را با ویشتاسب پدر داریوش هخامنشی برابر دانسته اند. از سوی دیگر از نظر تاریخی مسلم است که ویشتاسب نه یک پادشاه ، بلکه استانداری بوده است .
2- تعالیم زردشت
در آیین زردشت سه اصل عملی گفتار نیک ، پندار نیک ، کردار نیک وجود دارد که مانند آن را در ادیان مختلف می یابیم . از جمله در اسلام آمده است : ((الایمان قول باللسان و اقرار بالجنان و عمل بالارکان .))
احترام به آتش به عنوان یکی از مظاهر خدای روشنایی و افروخته نگه داشتن آن و انجام مراسمی خاص در اطراف آن در معابدی به نام آتشکده مشخصترین ویژگی این آیین است . همچنین آبادانی ، کشاورزی دامداری و شهرنشینی مورد ستایش قرار گرفته است . احترام به حیوانات ، مخصوصا سگ و گاو، همچنین خوشرفتاری با مردم نیز جایگاهی به حیوانات ، مخصوصا سگ و گاو، همچنین خوشرفتاری با مردم نیز جایگاهی ویژه دارد. برخی از آداب و رسوم سرزمین ما از قبیل مراسم چهارشنبه سوری و سوگند خوردن به روشنایی چراغ و چیزهای دیگر با تعالیم زردشتی ارتباط دارد.
همچنین برخی زندیقان قرون نخست اسلام گرایشهای زردشتی داشتند.
3- اوستا
کتاب آسمانی زردشتیان اوستا نام دارد که به معنای اساس و بنیان و متن است . این کتاب به خط و زبان اوستایی نوشته شده است که به ایران باستان تعلق دارد و با زبان پهلوی و سانسکریت همریشه است . به عقیده بسیاری از محققان ، خط اوستایی در دوره ساسانیان (226 - 641 م .) پدید آمد و اوستا که قبلا در سینه ها بود، به آن خط کتابت شد و به قولی این کار پس از ظهور اسلام صورت گرفته است .
زردشتیان و پژوهشگران بر این مساءله اتفاق دارند که اوستا در اصل بسیار بزرگتر بوده است که به عقیده برخی روی 12000 پوست گاو نوشته بود. اوستای کنونی دارای 83000 کلمه است و احتمالا اصل آن دارای 345700 کلمه (یعنی چهار برابر) بوده است . اوستای اصلی به 21 نسک (کتاب یا بخش ) تقسیم می شد و اوستای کنونی نیز 21 نسک است .
اوستا 5 بخش دارد:
1. یسنا (یعنی جشن و پرستش )؛ قسمتی از این بخش گاتها نامیده می شود (به معنای سرود). این بخش که مشتمل بر ادعیه و معارف دینی و معروفترین قسمت اوستاست ، به خود زردشت نسبت داده می شود، در حالی که سایر قسمتهای اوستا را به پیشوایان دین زردشت نسبت می دهند؛
2. ویسپرد (یعنی همه سروران ) مشتمل بر نیایش ؛
3.وندیداد (یعنی قانون ضد دیو) درباره حلال و حرام و نجس و پاک ؛
4. یشتها (یعنی نیایش سرود و تسبیح )؛
5. خرده اوستا (یعنی اوستای کوچک ) درباره اعیاد و مراسم مذهبی و تعیین سرودهای آنها زردشتیان ، علاوه بر اوستا، تفسیری به نام زنداوستا و کتب مقدس دیگری به زبان پهلوی دارند.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   16 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله آشنایی با دین زردشت

دانلود مقاله مصالح ( کاشی،سیمان،رسها )

اختصاصی از اس فایل دانلود مقاله مصالح ( کاشی،سیمان،رسها ) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

کاشی :
کلمه کاشی از واژه لاتین tegula مشتق شده از فعل tegere می‌باشد که معنی پوشاندن یا پوشش‌دادن است لازم به ذکر است که این واژه در زبان رومی‌ها به کاشی‌های بام اطلاق می‌شده کاشی را بعنوان قطعاتی مسطح سطحی از سفالینه پخته شده در نظر می‌گیریم که در کف‌ها و دیوارهای ساختمانها استفاده می‌شود و اغلب بخاطر ایجاد مانعی جهت نفوذ آب به بدنه کاشی و نیز جهت خلق رنگ و نقش متنوع آنها را لعاب می‌دادند معمولاً به لحاظ جنبه‌های عملی و زیباکاری از کاشی استفاده می‌گردد. یک سطح مفروش به کاشی و سطحی کاملاً‌ بهداشتی نفوذناپذیری در برابر آب و مناسب نظافت خواهد بود. و با وجود اینکه در مقابل آتش مقاوم است لیکن بخوبی گرما را در محیط پخش می‌نماید. معمولاً تزئین کاشی‌ها به روشهای مختلفی انجام می‌گیرد. گاهی اوقات تصویری واحد گاهی منظره‌ای کامل و زمانی نیز نقوش مرموز که البته ریشه در مسائل آموزشی دارد با باورهای نمادین ملل طرح این کاشی‌ها را تشکیل می‌دهند. گاهی اوقات فقط در مورد زیبائی سطحی کاشی بحث می‌شود که البته این نکته مهم نیز حکایت از اهمیت طرح‌ها بافت‌ها، لعاب‌های رنگی دارد که همیشه چشمها را خیره ساخته است. شکلهای کاشی بسیار متنوع است و اما وجه تشابه تمامی آنها در این است که فقط مناسب پوشش سطوح هستند( که معمولاً صاف و یکدست و گاهی اوقات نیز کوژ دارند) و به همین علت می‌توان به راحتی آنها را بدون ایجاد خسارت به ساختمان و از سطوح جدا ساخت. این خصوصیات سبب تمایز کاشی از دیگر پوششهای سرامیکی مانند آجرهای لعابدار، سفالینه‌های بدون لعاب، یا بلوک‌های کوچک لعابدار شده‌است. انواع مذکور معمولاً پس از نصب جزء لازم ساختمان به شمار می‌آیند و به آسانی نمی‌توان آنها را انتقال داد اساساً کاشی را جسمی دوبعدی یا دوکاره محسوب می‌کنند چرا که تمایز بین اثر ظاهری کاشی و کاربرد آن امری تقریباً محال است.1
یکی از دلائل استفاده از کاشی مسئله محکم‌بودن، مقاوم‌بودن این ماده در مقابل حوادث طبیعی مانند باد، باران، آفتاب. عناصر شیمیای و کنش‌ها و واکنش‌های فیزیکی در ساختمان می‌باشد. کاشی که پوششی از لعاب روی آن می‌نشیند بعد از انجام مراحل پخت به دلیل شیشه‌ای بسیار مقاوم سخت و در مقابل جذب آب نفوذ‌ناپذیر می‌باشد. علاوه بر استحکام مناسب این ماده عوامل دیگری نیز در بکارگیری کاشی مؤثر بوده‌اند از جمله:1- دسترسی آسان به مواد اولیه 2- همآهنگی و هم‌سنخ‌بودن کاشی با آجر
3-‌شرایط جغرافیایی اعم از آب و هوا ومنابع طبیعی و درست 4- تنوع رنگ و انعطاف‌پذیری کاشی.2
- تنوع رنگها و انعطاف‌پذیری کاشی- همانطور که ذکر شد آجر و کاشی از قابلیت انعطاف‌پذیری عجیبی برخوردارند به نحوی که می‌توان کاشی را به ریزترین قطعات ممکن( معرق) و بزرگترین قطعات درآورد. همچنین می‌توان این قطعات را در منحنی‌ها، طاق‌ها و قوس‌ها مانند تزئینات مقرنس نیز مورد استفاده قرار داد. «عنصر زیباشناختی مهمی که ایران برای معماری مساجد به ارمغان آورد رنگ‌آمیزی بیرون و درون است.» این رنگ‌آمیزی که با کاشی‌های الوان صورت می‌گیرد علاوه بر زیبایی و جذابیت برای تأثیرگذاری بر بخش‌هایی از معماری مانند محراب، رواق و کتیبه‌ها مؤثر بوده است چنان که « درک هیل» در کتاب معماری و تزئینات اسلامی می‌گوید:« تکنیک استفاده از رنگ برای مشخص‌کردن عناصر ساختمانی یا تریینی به منظور تأکید بر برخی قسمتهای ساختمان یا تزیین به صورت یک ویژگی همیشگی معماری اسلامی باقی‌مانده‌است. استفاده از کاشی‌های الوان فضای معماری اسلامی را دگرگون کرده و هیچ‌گاه در صدد آن نبوده که ماهیت معماری را تحت تأثیر خودش قرار دهد. بلکه بزرگترین قدرت کاشی تزیین الوان، تغییر مشکل یک ترکیب کاملاً ساختمانی به ترکیبی درخشان بود که در آن توده‌های معماری، طرحهای تزیینی و رنگ با یکدیگر درآمیخت در عین اینکه هر یک اصول و ویژگی خاص خود را دارند. ملاحظه می‌شود که استفاده از کاشی‌های الوان برای ارتقا معنوی و زیبایی فضای معماری به کار گرفته‌شده نه برای پوشاندن نقائص و کاستی‌های فضای معماری« اصولاً کاشی‌کاری برای تأکیدگذاری و تجلی بخشی بر اعضای ساختمان مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت نه به نیت پوشاندن زیر کار یا پنهان‌کردن خرده نقایص بنایی.» بنابراین به هیچ عنوان تزئینات معماری در ستیز با فضای معماری بر نیامده‌اند بلکه کاشی‌ها در کمال آرامش به بدنه معماری اسلامی تکیه‌‌زده‌اند و فضای بهشت‌آسا برای آرامش روح و روان ساخته‌اند.1

 

انواع کاشی
از آثار بدست آمده چنین برمی‌آید که کاشی‌هایی که در اندازه‌های متفاوت چهارگوش و یا به شکل دایره یا اشکال غیرهندسی که در کنار کاشی‌های کتیبه‌ای به کار رفته‌ست قبل از ق 12 میلادی ساخته‌نشده و نمونه‌های قبلی به صورت فاحشی با کاشی‌های کارگاه کاشان- که شاخص عالی‌ترین و فراوان‌ترین نمونه‌هاست- چه در کیفیت ساخت چه در مهارت نقاشی روی کاشی متفاوتند.2
بعد از به کاربردن کاشی‌های مربع شکل کاشی معرق در سطوح داخلی و خارجی بنا که قابل استفاده بود به کار گرفته‌شد اما در روی گنبدها که در زمستان در معرق برف و یخبندان قرار می‌گرفت و در عوامل طبیعی تاب نداشت از آن استفاده نمی‌شد بلکه به جای آن کاشی‌هایی با ضخامت چند برابر کاشی معمولی استفاده می‌کردند که به کاشی نره‌ای نام داشت. کلمة معرق که برای نوعی کاشی که استفاده می‌شود کلمه‌ای عربی‌ست و به معنای دژ- برج و باروری مستحکم و به معنای دیگر معقل از گره‌زدن زانوی شتر حاصل می‌شود و در کاشیکاری نقوشی که از ترکیب در خانه‌های شطرنج به شکل مربع و مربع مستطیل و از پیچش قطعات در جوار یکدیگر انجام می‌شود. حالت گره را تداعی می‌سازد که در نتیجه کلمه معقل را بوجود می‌آورد. کاربرد معقلی در نی‌سازی بنا: 1- در قبال هزینه زیاد کاشی معرق بسیار کم هزینه‌ست. 2- با توجه به تهیه معرق و کاشی هفت‌رنگ که مستلزم وقت زیادست تهیه کاشی معقلی به دقت بسیار کمتر محتاج‌ست و ابعاد این کاشی بسیار کوچکترست و از قرار گرفتن آجر و کاشی در کنار هم و در قطعات جدول‌بندی به کار معقلی شکل می‌گیرد 2، 5/2و 4،5 سانتی‌متر.

کاشی معقلی به سبک کمال مطلوب کاشی‌کاری و آجر کاری‌ست و بسیار طرحهای هندسی به روش معقلی و خط در هم پیچیده به بناها زیبایی چشمگیر بخشیده‌اند رسمی‌بندی نوع دیگر کاشی‌کاری‌ست که در آن گچبری و آجرکاری و کاشی‌کاری به طور مرکب در تزئین سقف استفاده می‌شود در بین اینها شیوه مقرنس‌سازی که در اجرای آن از انواع مصالح ساختمان از جمله کاشی استفاده می‌شود و به بهترین وجه زینت‌بخش سقف ایوانها و داخل گنبدهاست.1

 

انواع کاشی و یژگیهای آن:
کاشی‌های مورد استفاده در کارهای ساختمانی که به صورت صنعتی تولید می‌شوند به دو گروه کاشی‌های دیواری و کاشی‌های کف که به آنها اصطلاحاً سرامیک می‌گویند تقسیم می‌شوند:
الف) کاشی دیواری: این کاشی‌ها در ابعاد مختلف مانند : 10×10 ، 10×15 ، 15×15 ، 20×15 و در ضخامت‌های 4 تا 12 میلی‌متری متناسب با ابعاد کاشی تولید می‌شود خاصیت جذب آب کاشی دیواری نباید بیش از 12 تا 14 درصد باشد و باید در برابر حرارت و رطوبت و سرما به اندازه کافی مقاومت کند تغییرات ناگهانی دما( 20 تا 100 درجه سانتی‌گراد) را بخوبی تحمل کند بدون آنکه هیچگونه اثر ترک‌ در بدنه یا لعاب آن ظاهر شود. بعلاوه کاشی باید در برابر مواد شیمیایی به اندازه کافی مقاوم باشد و از نظر ترکیب و رنگ لعاب هیچگونه تغییری در آن پدید نیاید. کاشی دیواری با توجه به خصوصیات فوق برای زیبائی حفظ بهداشت و جلوگیری از رطوبت در آشپزخانه، حمام.دستشویی و سایر محیط‌های بهداشتی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
ب)کاشی کف( سرامیک): این کاشی نیز مانند کاشی دیواری در ابعاد مختلف تولید می‌شود که در حال حاضر مهمترین آن1× 1 سانتی‌متر و بیشترین آنها 50×50 سانتی‌متر می‌باشد. کاشی کف بسته به ابعاد کاشی در ضخامتهای مختلف از 8 تا 25 میلی‌متر تولید می‌شود. خاصیت جذب آب این کاشی نباید از 2 درصد بیشتر باشد و باید در برابر سائیدگی و فشار و ضربه مکانیکی دارای مقاومت زیادی باشد.
کاشی کف به علت دارابودن خواص مذکور و واجد شرایط‌بودن و داشتن امتیازاتی از قبیل رنگ‌ناپذیری، مقاومت در برابر اسید و قلیا و بالاخره پایداری زیاد در برابر سرما و گرما برای پوشش کف حمام، آشپزخانه، کشتارگاه‌ها، انبارها و راهروها و سالنهای عمومی بکار می‌رود.1

کاشی‌سازی
کاشی‌سازی انواع مختلفی دارد اختلاف عمده‌شان از نظر رنگ و لعاب و نوع مصالح و شرایط حرارت پخت آن می‌باشد. کاشی از جنس به دو گروه تقسیم می‌شود: 1- کاشی گلی 2- کاشی جسمی و تفاوت این دو نوع کاشی در این است که کاشی گلی از خاک رس و خاکستر ساخته می‌شود در حالیکه کاشی جسمی از آسیاب سنگ چخماق، سیلس و مقداری گل سرشور می‌باشد.
- کاشی گلی: با غربال ناخالصی‌شان از بین می‌رود و به نسبت معین از خاکستر چوب یا کاه می‌ریزد چرا که مقداری از چسبندگی گل از بین رفته و کاشی به هنگام تراش راحت کار شود. سپس خاک را درون آبی ریخته می‌گذارند به مدت طولانی (چند روز) باقی‌بماند تا ذرات خاک بخوبی مرطوب شوند و آماده ورزدادن شود آب اضافی را گرفته و فشار می‌دهند و بعد از آن اضافه‌ها را توسط سیفی نازک برمی‌دارند و می‌‌گذارند گل قالب شده کمی خشک شود زیرا اگر لعاب بدان داده‌شود بدلیل زیادی آب به هنگام پخت لعاب آن جدا می‌شود بعد از آن لعاب داده و حرارت می‌دهند و کاشی گلی تهیه می‌شود امروزه این کار توسط ماشین صورت می‌گیرد و چون خوب ورز نمی‌شوند به هنگام قالب‌گیری تاب برمی‌دارند و دورزیر زیادی دارند.
- کاشی جسمی: مصالحی که در کار کاشی جسمی مورد استفاده قرار می‌گیرد عبارت است از شیشه، سنگ سیلیس یا سنگ چخماق که مقدار آنها معین و مشخص می‌باشد چرا که اگر مقدار کم و زیاد شود کاشی مورد استفاده نخواهد بود مثلاً اگر سیلیس زیاد استفاده شود کاشی بسیار شکننده خواهد بود یا اگر پودر شیشه زیاد باشد سخت و محکم می‌شود ابتدا برای کار، سنگ چخماق را با ماشین خرده کرده سپس آنرا آسیاب می‌کنند و بعد آنرا با آب مخلوط و به صورت دوغاب درمی‌آورند درون ظرفی ریخته و اجازه می‌دهند ته‌نشین شود سپس آب آنرا خالی کرده و بعد می‌گذارند خشک شود مجدداً آنرا آسیاب می‌کنند تا پودر نرمتری بدست آید شیشه را نیز پودر می‌کنند و به پودر چخماق اضافه می‌کنند سپس مواد درست شده را داخل قالب ریخته و فشار می‌دهند. اضافة آنرا با سیمی جدا کرده و مراحل پخت را می‌گذارنند بعد از لعاب و پخت آماده استفاده می‌شوند.
اندازه‌های کاشی معمولاً برای انواع کارها 2× 15× 15 سانتی‌مترست در صورتیکه اندازه کاشی‌های نره‌ای 5×20×5 سانتی‌مترست. ضخامت پشت کاشی نره‌ای را نسبت به لبه لعاب‌دار آن کوچکتر می‌گیرند که دیواره کاشی نره‌ای از محل لعاب‌دار به پشت صفحه مایل‌ست و اگر دو کاشی را بغل هم قرار دهیم ملاط گچ یا سیمان به راحتی می‌تواند فاصله دو کاشی را پرکند و به هم بچسباند.

 

مراحل ساخت کاشی
1- رنگ‌سازی: مواد اولیه لعاب مخلوطی از سرب و قلع ساخته‌می‌شود.
2- زیررنگی: ابتدا رنگ دلخواه را روی کاشی می‌ریزند تا تمام سطح کاشی را بپوشاند(سفید مشکی زرد، حنایی لاجوردی فیروزه‌ای قرمز)داخل کوره می‌برند تا پخته شود سپس با لعاب سفید یا رنگ دلخواه رنگ می‌کنند و به کوره می‌برند بعد از پخته بیرون می‌آورند تا اطراف کاشی‌های را تراش داده‌شده را بیک اندازه بتراشند و همه روی صفحه‌ای پهلوی هم می‌چینند و نقش را ترسیم می‌کنند و دوباره با لعاب به رنگهای دلخواه نقوش کاشی را می‌پوشانند و با رسوم به کوره می‌برند رنگ اول را زیررنگی و رنگ دوم را نقش اصلی گویند.
در لعاب‌دهی مینایی، ابتدا تمام سطح را با رنگ‌های زیرلعاب و سپس با لعاب بی‌رنگ پوشش می‌دادند و در کوره می‌گذاشتند. در مرحله دوم، نقوش را با لعاب ترکیب شده از اکسید نقره مس، گوگرد، گل اخری به رنگهای قرمز و زرد نقاشی کرده پس از نگه‌داشتن در سرکه، در دمای پایین حدود 700-600 درجه سانتی‌گراد حرارت می‌دادند. گل اخرای از روی فلز محو و نقوش با درخشندگی ویژه‌ای مانند ورقه‌ای از فلز یا شیشه روی شی باقی‌می‌ماند.
رنگ‌آمیزی: رنگ‌آمیزی یکی از مهمترین مراحل کاشی‌کاری‌ست و انتخاب رنگ در موارد مختلف جنبه علمی دارد ولی احساس افراد را نسبت به رنگهای مختلف نباید از نظر دور داشت به طور کلی رنگ عبارتست از امواج نوری که با چشم می‌بینیم و در مغز تشخیص می‌دهیم هنگامی که نور به اجسام رنگی می‌تابد چشم می‌تواند رنگها را به طور یکنواخت یا کم‌رنگ و پررنگ ببیند گاهی یکی از رنگها جلوه خاصی پیدا می‌کنند و چشم آنرا بهتر تشخیص می‌دهد مثلاً رنگ زرد یا آبی در صفحه بیشتر شده‌است بنابراین دید چشم و احساس بیننده است که ترکیب رنگ را مشخص می‌کند در کاشی‌کاری رنگها باید طوری انتخاب شود که در نورهای مختلف روز در آن تغییری حاصل نشود و در مقابل نور زیاد یکی از رنگها انعکاس شدید پیدا نکند یا در مقابل نور کم جلوه خود را از دست ندهد.
- گره‌کشی: کاشی‌هایی که با طرح و نقشهای مختلف با اشکال چندضلعی‌های هندسی پهلوی یکدیگر قرار گرفته و تشکیل نقشهای کلی را می‌دهند بنام گره‌کشی معروف‌ست. در کاشی‌کاری نقوش از گره‌کشی و تزئینات و طرحهای زیبا استفاده می‌شود که در گره‌کشی محل حمیل‌ها را با آجر مهری پرمی کنند و در بدنة دیگر از کاشی و آجر درهم گره‌سازی پدید آورده‌اند.

 

ابزارهای مورد استفاده در ساخت کاشی:
1- کاغذبر: استوانه‌ای شکل به قطر تقریبی یک سانتی‌متر سر استوانه شبیه تبر و کمی قوس‌دار و با لبة برنده‌ست و عمود بر کاغذ گرفته می‌شود.
2- تیشه: فلزی‌ست به طور تقریبیcm20 با ضخامت 3 سانتی‌متر و عرض 4 سانتی‌متر و دو سر آن به شکل تیغه‌ای در آورده‌اند و در وسط آن سوراخی دارد با قطر 5/2 سانتی‌متر و هر چه بر لبه تیشه نزدیک شویم تیزتر می‌شود و انواع آن عبارت‌انداز: تکه‌بری، لب‌زدگی، گل‌بردگی.
3- مقار: منشوری‌ست از فولاد که به لبة تیزی منتهی می‌شود و منشور آن 10 تا 20 سانتی‌مترست با عرض 4 تا 15 میلی‌متر با انتهای تیز و برنده که گاهی جای آن از مثه استفاده می‌شود.
4- اره: اره‌های نوک‌تیز چون آجرهای پشت کاشی از گل رس تهیه شده‌اند و مخلوطی از مواد دیگر که در کاشی‌سازی به آنها اشاره شده در بردارند به آسانی می‌توان آنها را با اره برید همانطور که گفته‌شد در موقع لب‌زدگی کاشی‌ها با مقار یا مقه داخل گل یا بوته‌ها را سوراخ می‌کنند و بوسیلة‌ اره‌های نوک‌تیز که بتوان از داخل سوراخها عبور داد اضافه‌های آجر اطراف یا داخل کار را می‌برند انتهای اره‌های مختلف کاشی بری از یک تا پانزده میلی‌متر پهنا دارد.
5- سوهان: سوهانهایی که در کاشی‌کاری مورد استفاده قرارمی‌گیرند قطعاتی از آن آبدیده یا فولاد به طول 10 تا 20 سانتی‌متر عرض 5 تا 30 میلی‌متر و ضخامت 4 تا 15 میلی‌متر هستند و رویشان آجرهای ریز تا درشت تعبیه شده‌ست با حرکت دادن سوهان به طریق سفت و برگشت عاجها قادرند مقداری از شی مورد نظر را با خود بردارند سوهان دارای دستگیره چوبی‌گرد طراحی شده‌ست که در انتهای آن قرار گرفته‌ست سوهانها به شکل‌های گرد، نیم‌گرد، سه پهلو، چهارگوش، مستطیلی و غیره وجود دارد.
6- کشو:‌ برای تراشیدن حمیل یا چفت از انواع کشو استفاده می‌شود، کشو ابزاری‌ست متشکل از دو قطعه تخته که از راه طول عمود برهم کوبیده یا چسبانیده شده‌اند. زاویه کشو 90 درجه‌ست در موقع تراشیدن کاشی یکی از لبه‌های آنرا با خط‌کشی، صاف می‌تراشیدند و سپس آنرا داخل زاویه قائمه کشو قرار می‌دهند و لبه دوم را که لبه خارجی کشو باشد خط‌کشی می‌کنند.
7- قلم خط‌کشی: قلم خط‌کشی ایجاد خط می‌کند و بوسیله قلم نوک تیز از جنس چوب یا عاج و گل افرا انجام می‌گیرد. گل افرا را با مقداری آب داخل ظرف را مخلوط می‌کنند و به جای مرکب استفاده می‌کنند. قلم را داخل گل افرا می‌زنند و لبه‌های قلم را به موازات لبه کشو یا خط‌کش حرکت می‌دهند تا عمل خط‌کشی انجام گیرد. برای تخمیر زیر کاشی یکپارچه ساختن کاشی‌های تراشیده‌شده و نصب آنها روی کار، همه ابزارهای بنایی مورد نیاز هستند از قبیل کمچه، تراز، شیشه، ریسمانکار، شاقول، ماله و غیره.
کوره‌های کاشی‌پزی: به شکل استوانه‌ای هستند که قطر دهانه استوانه از یک متر شروع می‌شود و گاهی تا دومتر هم می‌رسد. بالای این کوره‌ها به شکل کاسه‌ایی 1 گنبدی پوشیده شده‌اند که به سوراخی جهت مشاهده داخل کوره منتهی می‌گردد. روی سوراخ را صفحة فلزی یا گلی می‌پوشاند آتش را پائین کوره وارد محوطه کوره می‌شوند و در داخل کوره را پر می‌کنند. دیواره آن از جنس آجرنسوز یا گل نسوز است.1

 

طرز تهیه و ساخت کاشی
عمده ماده اولیه و مهم کاشی خاک رس معمولی، کائولین و بنتونیت است که به نسبتهای معین برای تولید کاشی استفاده می‌شود و با وجود اینکه درحال حاضر کارخانه‌های عظیم کاشی‌سازی در کشور فعالیت می‌کنند ولی اصول تولید همان است که درگذشته و در روش سنتی رایج بوده‌است که شامل مراحل زیر است:
الف) مخلوط و آماده کردن مواد اولیه: عمده مواد اولیه مورد استفاده در کاشی‌سازی خاک رس معمولی و کائولین و بنتویت است که پس از هوادادن خاک رس معمولی لازم است خاک کائولین را که دارای پلاستیسیته کمتر است با آن مخلوط کرد خاک سفال پس از پختن رنگ کرم یا قهوه‌ای کمرنگ می‌گیرد که برای خنثی‌کردن رنگ آن مقدار بسیار جرئی اسیدکرم به گل اضافه می‌کنند در روشهای جدید از کائولن استفاده کرده و برای اضافه‌کردن خاصیت الاستیسیته آن مقدار کمی بنتونیت به آن اضافه می‌کنند. برای تهیه سرامیک و کاشیهای مرغوب و به روش صنعتی مواد را به وسیله ماشین مخلوط می‌کنند. ولی در کارگاه‌های سنتی و کوچک این عمل با دست انجام
می‌شود.
قالب‌گیری و شکل‌دادن: بسته به نوع محصول قالب‌گیری به چندین روش صورت می‌گیرد روش قدیمی خشت‌زنی بادست که در مورد آجر معمولی بکار می‌رفته‌است. هنوز در مورد قالب‌گیری و ساخت بعضی از ظروف سفالی و یا سرامیکی و ساخت آجرهای صنعتی اعمال می‌شود. روش دیگر روش چرخ کوره‌ای است که برای تهیه بعضی از ظروف سفالی هنوز در ایران متداول است. برای تهیه وسایل چینی بهداشتی معمولاً از قالب گچی استفاده می‌شو ولی برای تهیه کاشی و سرامیک( کاشی کف) امروزه متداول‌ترین روش استفاده از دستگاه‌های پرس است. در این روش ابتدا مواد اولیه را به نسبت معین مخلوط کرده و آنها را در آسیابهای مخصوص با آب مخلوط کرد و دوغاب تهیه می‌کنند. دوغاب تهیه‌شده توسط دستگاه‌ پاشنده به صورت فواره در داخل سیلو پاشیده می‌شود و پس از حرارت‌دیدن به صورت پودر خشک با حدود 6 تا 8 درصد رطوبت درمی‌آید. در دستگاه پرس با قالب و فشار استاندارد از پودر نرم قالبهای(خشت) کاشی و سرامیک تهیه می‌شود که به آنها بیسکویت خام می‌گویند.
خشک‌کردن، پختن، و لعاب‌دادن کاشی و سرامیک: پس از قالب‌گیری و خشک‌کردن عمل پختن کاشی در دمای بالای 1100 درجه سانتی‌گراد به صورت زیر صورت می‌گیرد:
ابتدا بیسکویت‌های خام را که در روی واگنهایی چیده شده‌اند وارد کورة تونلی کرده و از طرف دیگر کوره خارج می‌کنند. و سپس آنها را برای لعاب‌زنی به خط لعاب هدایت می‌نمایند. پس از پاشیدن لعاب روی آنها از دستگاه‌های چاپ نقش برای چاپ نقش و ساختن کاشی گلدار یا نقشدار استفاده می‌شود وآنگاه در آخرین مرحله پخت، برای پختن نهایی، مجدداً وارد کوره می‌کنند. کاشی پخته‌شده پس ازخارج‌شدن از کوره درجه‌بندی و درکارتنهای مخصوص برای عرضه به بازار بسته‌بندی می‌شود.

 

تاریخچه هنر کاشی‌کاری در جهان:
هنر کاشی‌کاری سابقه طولانی داد و قدمت آن به هزاره دوم قبل از میلاد می‌رسد که اول با آجرهای لعابدار برای استحکام و نماسازی بنا توأم استفاده می‌شد. ولی رفته‌رفته در آرایش‌های ظاهری ساختمان و نماسازی نیز کاربرد یافت. کاشی همیشه در معماری اورپائیان بکار می‌رفته است. حتی در اولین ساختماهای آجریی و سنگی بناشده نیز کاشی درواقع بخش مهمی از میراث واقعی و عینی ما را تشکیل می دهد. تفاوت در روشهای ساخت کاشی، تنوع روشهای بکارگیری و شیوه‌های نوین و زیبای تزئین آنها همگی در کنار هم تاریخ زیبا و اسرارآمیز از کاشی بدست می‌دهد.
البته کاشی فقط منحصر به اروپا و امریکا نیست و در این مقاله می‌توان به کاشی‌های اسلامی در خاورمیانه یا کاشی‌های هندی و چینی اشاره کرد که نمونه‌هایی از میراث غنی و باشکوه دیگر کشورها بشمار می‌آیند البته این نکته ورای بحث حاضر و گسترده تر از چنین مقاله‌ای کوتاهی است.
کاشی‌های موجود در اروپا دارای تنوع و گوناگونی بسیاری درکشورهای این قاره‌اند. دلایل از‌بین رفتن یا بقای کاشی بسیارست اما تقریباً هیچ چیزی به اندازه جنگ جهانی اول و دوم مخرب‌تر نبوده‌اند. تغییرات و سلیقه‌ها و روشهای کار و زندگی که به خود تأثیری بی‌شمار برکاشی داشته و در نهایت به جایگزین کاشی‌های قدیمی با انواع جدید آن منجر گردید.
افزایش استفاده از کاغذدیواری در قرنهای 18و 19 نکته‌ای درخود توجه است. مقایسه احیاءکنندگان ابنیه باستانی نیز آثاری تأسف‌بار از خود بجای گذاشته‌اند. در قرن 19 بسیاری از کلیساهای کوچک وبزرگ قرون وسطی درواقع طعمه سبکهای نوین معماری نظیر« ویولت ل دوکViollet- Le- Duc درفرانسه یا سرجورج گیلبرت اسکات Sir Gorge Gillbert Scott در بریتانیا متأسفانه طی بازسازی قرن نوزدهم اکثر کاشیهای قرون وسطی از بین رفتند. د رخلال قرن 20 دلیل عمده تهاجم و نابودی احیاء و بازسازی سریع شهرها بود و هلند که بواسطه ساختمانهای کاشی‌شده‌اش بسیار معروف بود هم‌اکنون به ندرت دارای کاشی‌های مربوط به قرن 17 یا حتی 18 می‌باشد.
در کشورهایی که شیوه صنعتی‌شدن ساختمان‌سازی و بازسازی شهری به کندی پیش رفته‌است نمونه‌های بسیاری از کاشی‌های اولیه باقیمانده‌اند. قسمتهایی از ایتالیا و جنوب اسپانیا، پرتغال میراثی از کاشی‌های اصیل خود را حفظ کرده‌اند ( بخصوص در عبادتگاه‌ها، کاخها، یا خانه‌های اشرافی) اغلب کاشی‌های قرن 19 در اوایل قرن 20 را می‌توان در شمال اروپا و امریکا یافت. این مسئله و این رشد سطح آگاهی نسبت به میراث گرانبهای کاشی‌های اروپایی و امریکا بیشتر به خاطر علایق و گردآورندگان کاشی و نیز گروههای حفظ تاریخ طبیعی بوده‌است.
پدیده جمع‌آوری کاشی به قرن 19 بازمی‌گردد که هم تأثیری منفی و هم مثبت داشته‌است. جداکردن کاشی از محل نصب در واقع فاصله‌ای بین محیط اصلی و کاربرد آنها قائل است. از طرفی دیگر بسیاری از کاشی‌ها با این روش از خط نابودی فاصله گرفته و هم‌اکنون در کلکسیونهای عمومی یا خصوصی بسر می‌برند. چنانچه ساختمانی از بین برود تنها آیندگان می‌توانند از عکسهای آن استفاده کنند. کاشی‌های تزئینی کف مربوط به قرون وسطی در مکانهای گوناگون بریتانیا مورد استفاده قرار می‌گرفتند و در کاخ قرون وسطایی« الحمبرا Alhambra » که متعلق به مغربی‌های مسلمان در جنوب اسپانیاست. هنوز هم کاشی‌های موزائیکی آن دوران به چشم می‌خورند. در اوایل قرن 19 بکاربردن تکنیک‌های نقاشی چندرنگ بر روی کاشی‌ با روکش قلع از ایتالیا به تمام اروپا توسعه یافت و درکاشی‌های منقوش و صفحات نقش‌دار باشکوه و مجلل قرون 16 و 17 و اوایل قرن 18 توسط سفالگران اسپانیایی، هلندی ، پرتغالی به اوج خود رسید. دوره رنسانس یکی از مهمترین دوران مربوط به تولید کاشی در اروپا بود بطوریکه در این دوره نمای داخلی تمام دیوارها از بالا تا پائین با کاشی‌های نقاشی‌شده آراسته می‌شدند. انعکاس این توسعه تحت تأثیر صنعت کاشی‌ هلندی، حتی در فرانسه و بریتانیا، آلمان، و دانمارک نیز به چشم می‌خورد.
مجدداً در خلال انقلاب صنعتی تولید عمده کاشی به شمال اروپا تغییر مکان یافت و تغییرات حائز اهمیتی در زمینه فنآوری و تولید رخ داد. یکی از مهمترین تکنیکها چاپ طرح برروی کاشی سرامیکی بود که اولین بار در نیمه دوم قرن 18 در« لیورپول Liverpool » توسعه یافت. بریتانیا در خلا قرن 19 جهان را به سوی ماشینی‌شدن، تولید و تزئین کاشی هدایت کرد و تولید انبوه طی نیمه دوم قرن 19 منجر به ارزان‌شدن و قابل دسترس‌شدن بیشتر کاشی گردید. کاشی به دلایل گوناگون و برای مصارف متعدد در اغلب کلیساها، مکانهای عمومی و خانه‌های بریتانیایی بکار می‌رفت این پیشرفتها تأثیر بارزی بر تولید کاشی در سایر نقاط اروپا داشت و حتی در امریکا برای جوابگویی به تقاضای دنیای جدید تولید انبوه کاشی نیز عملی گردید. همچنین طراحان و معماران نیز در این توسعه صنعتی تآثیرگذار بودند. برای مثال از طراحان بریتانیایی نظیر« والترکرین Walter Crean » و « ویلیام‌موریس William Morris » و« ویلیام مورگان William De Morgan » و معماران اسپانیایی و هلندی مانند« آنتونیو گائودی Antonio Gaudi » و « هندریکو برلیج Henndrico Berliage » نام برد.
در قرن حاضر تمایل مفرط نوگرایان به مواد خام، عریان و زشتی نظیر شیشه و آهن باعث شد کاربرد وسایل تزئینی نظیر کاشی در معماری کنار گذاشته شود. تحولات هنر معماری در بیشتر شهرها طی سالهای 1960 ،1970 باعث نابودی تعداد زیادی از ساختمانهای قرن 19 بالطبع مفقودشدن کاشی‌های نصب‌شده گردید.
خوشبختانه با محافظت از بیشتر مکانهای باستانی و علاقه مجدد معماران پس نوین‌گرا به کاشی‌های تزئینی سرعت این روند مخرب کمتر شده‌است. امروزه علاوه بر اکثر تولیدکنندگان کاشی تعداد زیادی از هنرمندان مرد و زن کارگاههای کوچکی را راه‌اندازی کرده و به تولید کاشی‌های تزئینی دستی در انواع جالب ودرخور توجهی همت گماشته‌اند.

 

برای خدا و شاهزادگان زمینی
تاریخچه کاشی‌های قرون وسطی را می‌توان طبق دو سنت متفاوت به دو دوره مجزا تقسیم‌بندی کرد: یکی در شمالی‌ترین قسمت اروپا و دیگری در اسپانیا تحت سلطه مغربی‌ها، ساخت کاشی در شمال با ظهور سبک معماری گوتیک مصادف شد. شکوفائی معماری گوتیک نیز به نوبه خود از اواخر قرن 12 تا اوایل قرن 16 بود. در طول این دوره کاشی‌ها عمدتاً برای فرش‌کردن کلیساها، قلعه‌ها و قصرها بکار برده می‌شدند. چرا که فقط روحانیون. پادشاهان، و اشراف می‌توانستند یک چنین کالای تجملی‌ایی را تهیه کنند. کاشی در کلیساها قسمتی از گرایش عموی برای جلوه‌دادن به این اماکن بود در حالیکه امرا و پادشاهان این تزئینات را برای راحتی بیشتر در منازل خود و نیز نشانه‌ای از ثروت و قدرتشان در زمین استفاده می‌کردند. بعد از سقوط امپراطوری روم در قرون وسطی بیشتر بناها از چوب ساخته می‌شدند. تا اینکه در قرن دهم اقتصاد اروپای غربی مجدداً‌ احیاء شد و ساختمانهای سنگی( مخصوصاً کلیساها) بنا شدند. با اینکه کف ساختمانهای چوبی اغلب از خاک کوبیده‌شده و محکم ساخته شده‌بودند اما ساختمانهای سنگی به چیزی با قوام‌تر احتیاج داشتند. قبل از اینکه کاشی‌های کف بطورگسترده مورد استفاده عموم قرار گیرند مواد دیگری مانند موزائیک، سنگ‌مرمر، سنگهای معمولی بکار برده‌می‌شدند.
کفهای موزائیک‌شده میراثی از سنتهای رومیان بودند که از مکعب‌های کوچک سنگ یا سنگ‌مرمر ساخته می‌شدند. این قطعات کوچک و رنگین مرمر طوری کنار هم چیده می‌شدند که سطح هندسی یا تمثیلی بوجود می‌آوردند. چنین آثاری تا اوایل قرون وسطی و بخصوص تا زمانیکه ستنهای تزئینی رومی زنده نگهداشته می‌شد در دیگر قسمتهای اروپا به چشم می‌خوردند. کلیسای سنت‌پل دوکمپ بنام کاردوسنت پو که در بارسلونا و به سبک کلیساهای رومی قرن دهم ساخته شده‌است هنوز دارای کف فرشهای موزائیک سیاه و سفید اصل است. نوع خاص از فنآوری بنام
« کازمتیCosmati» در خلال قرنهای دوازده و سیزده در ایتالیا رواج یافت. در این سبک کاشی را به اندازه‌های گوناگون و شکلهای مسطح درمی‌آوردند و از آنها برای خلق استادانه کاشی‌های نقش‌دار درکف استفاده می‌کردند. همچنین کاشی‌ها برای تزئین دیوارها،کلیساها، آرامگاهها و تختها بکار گرفته می‌شدند. کلمة کازامتی از خانواده« کازماز Cosmas » گرفته شده‌است امضای این نام برروی آثار متعددی به چشم می‌خوردند و نمونه بارز آن« دومو Dumo » در« آناگنی Anagni » به سال 1231 است. البته این اثر بسیار قابل توجه به تنها به تزئینات سطحی محدود شده‌است. سنگفرش باشکوهی به روش گازمتی جهت تزئین محوطه جلوی محراب اصلی کلیسای« وست‌مینسترWest Minster » از سال 1259 تا 1268 زیر نظر هنری سوم، ساخته شد و هنوز نیز باقی است. این سنگفرش حدود هفت مترمربع وسعت دارد و شامل طرح‌های پیچیده هندسی به صورت اشکال مستطیل و دایره ای است. کاشی‌های سنگی گونه دیگری از تزئینات مخصوص کف بشمار می‌آمدند. در« پادوکالای Pas-De-Clalais » در شمال فرانسه گونه‌ای از سنگ آهک پیدا شده‌بود که پس از صیقل کاملاً ظاهر هر سنگ مرمر سفید را به خود می‌گرفت. کاشی‌های مربعی شکل از این سنگ بریده شده و با طرح‌های نقش‌کوب تزئین می‌شدند. ابتدا سنگ را صیقل می‌دادند و سپس طرح‌ها روی آن یا کنده‌کاری و یا ساخته می‌شدند پس از آن فرورفتگی‌ها با نوعی بتونه قهوه‌ای رنگ، قرمز، خاکستری یا مشکی پر می‌شد. اما این طریقه بتونه‌کاری دوام چندانی نداشت. این روش بیشتر مناسب پرکردن فرورفتگی‌های روی سنگ قبرها بود. نمونه‌های بسیار خوبی از این نوع سنگهای متعلق به قرن 13 که طرح‌های تمثیلی و هندسی بسیار زیبا را نمایش می‌دهند در کلیسای جامع« نوتردام Cothedral de NoterDome » « سنت‌امر Saint- Omer » و مخصوصاً در کلیساهای کوچک جانبی و کم‌تردد هنوز به چشم می‌خورند گاهی اوقات این سنگ‌فرشهای نقش‌دار به عنوان نسل پیشین کاشیهای سرامیکی نقش‌دار قرون وسطی محسوب می‌شدند. قدیمی‌ترین کاشی‌های کف سرامیکی، باقیمانده از قرون وسطی طی حفاریهایی در یورک انگلستان« پیتربارو Peter Borough » « سنت آلبانزSt Albans» و« وینچستر Winchester » کشف شده‌اند. این کاشی‌ها در دوران ساکسون (اواخر قرن دهم و اوایل قرن 11) تزئینات هندسی برجسته‌ای دارند که به صورت خطوط برآمده با پوششی از لعاب سربی هستند. بیشتر این کاشی‌ها مفروش به تکه‌های نوک‌تیز برآمده‌ای بودند که چسبیدن ملات را به کاشی‌ها تسهیل می‌کردند. در پشت تعدادی از آنها رگه‌هایی دیده می‌شود که احتمالاً بیانگر کاربرد خاص آنها روی دیواره پله‌ها یا دیوارهاست.

 

شکوه ترسیم‌شده
از جمله حرکتهای بزرگ هنری در ایتالیا طی قرن 15 میلادی می‌توان به تولید کاشی کف از نوع سفالینه بدون لعاب اشاره کرد که با دست نقاشی شده‌بودند گرچه خاستگاه اصلی کاشی‌های لعابدار را مربوط به اسپانیا می‌دانند اما ایتالیا اولین مرکز مهم اروپایی در خصوص کاشی‌های نقاشی‌شده محسوب می‌گردد. در آغاز قرن 17 سفالگران مهاجر از شمال ایتالیا تکنیک ساخت سفالینه‌های بدون لعاب را برای اولین بار در اسپانیا، فرانسه، و فلاندزر باب کردند. از همین محلها بود که این تکنیک‌ جدید به هلند و پرتغال ریشه دواند. طی قرن 17 در کشور مذکور سرآمد صنعت کاشی‌سازی در اورپا شدند. سپس هلندی‌ها گوی رقابت را ربودند و با تولید کاشی‌های پرتلألو و باشکوه بازار فروش این محصول را در سراسر اروپا از آن خود کردند. البته مراکز تولیدی کوچکتری نیز طی قرن هجدهم بریتانیا، آلمان، دانمارک فعالیت داشتند که البته ایده‌آل‌های خودر ا از سفالگران هلندی به عاریت گرفته‌بودند. نقاشی رنگی روی لعاب سفید بالطبع باعث خلق تصویری می‌گردد که به چشم خوشایند می‌آید. به همین دلیل اگر محوطه‌های مفروش به کاشی در قصرها، کلیساها، و خانه‌های اغنیا طی آن دوره با تلألوی رنگی خاصی جلوه می‌نمودند درواقع کاشی‌ در آن زمان نمادی از قدرت و شکوه و در نتیجه زینت بخش بیشتر اماکن مهم در اروپا بود. شایان ذکر است که نقاشی روی لعاب سفید خود بیانگر روحیه خلاق هنرمندان متعلق به دوره رنسانس بشمار می‌آمد. تمام اطلاعات ما از صنعت سفالگری و لعابکاری قرن 15 و اوایل قرن 16 متعلق به ایتالیا در رساله‌ای به قلم یک سفالگر ایتالیایی به نام« پیکو لپاسو Pico Lpasso » تحت عنوان سه کتاب در خصوص هنر سفالگران به سال 1557 جمع‌آوری شده‌است در این رساله مسائل مربوط به آماده‌سازی خاک رس، روشهای شکل‌دادن گلدانها، ابزارها و کوره‌های مخصوص پخت سفال، روشهای ترکیب لعاب و رنگدانه‌های سرامیک مورد بررسی قرار گرفته‌اند البته باید گفت که صنعت سفالگری و لعابکاری در ایتالیا ریشه در قرن 12 دارد. طی قرن 13 سفالینه‌هایی به رنگهای سبز صورتی و قهوه‌ای تولید شدند. اولین نمونه‌های سفالینه‌های« لعاب قلعی Maiolica » معروف به سفالینه‌های اوروتیوپی نیز شهرت داشتند. طی نیمه اول قرن 15 و تحت تأثیر صنعت سفالگری والنسیایی سفالگران ایتالیایی از رنگ آبی برروی زمینه سفید استفاده کردند. گاهی اوقات نیز سایه رنگ ارغوانی به آنها اضافه می‌شد. رنگهای نارنجی، آبی، سبز، و زرد در اواخر قرن 15 به دیگر رنگها اضافه شد و درنتیجه طرح‌های کاملاً رنگارنگ. و بدیع بوجود آمد. تکنیک عاریه‌ای دیگری که اصلاً اسپانیایی بود در اواخر قرن مورد استفاده قرار گرفت این فنآوری جدید به« لعاب شفاف و صدفی Luster » شهرت داشت شاهکارهای هنری کاشی‌کاری اسپانیا را باید در قصرها و کلیساهای متعددی در« سویلSevill » یافت. قصر پیتر ملقب به ظالم در آلکازار کاخ چارلز پنجم کلیسای سانتا آنا در تریانا، عبادتگاه کاسا در پیلاتو و بسیاری اماکن دیگر نمونه‌های بارز شاهکاریهای کاشی‌کاری هنرمندان اسپانیایی و بخصوص طراح و کاشی‌کار معروف اسپانیای « فرانسیسکو نیکولوز» هستند.
تأثیر کاشی‌کاری ایتالیا در فرانسه نیز به چشم می‌خورد. در ابتدای قرن 16 سفالینه‌هایی ساخته شدند که به وضوح نشانگر روشها و طرح‌های ایتالیایی هستند کارگاههای لیون و نوروسپس روئن، لیسیو و لیل طی آن دوره همچنان روبه افزایش بودند. شاید بتوان گفت که آثار ماسئوآباکوئنس در روئن بین سالهای 1526 تا 1564 جز اولین آثار درخور توجه و ارزشمند کاشی‌کاری فرانسوی بشمار می‌‌آیند.
سومین کشور اثر پذیر از هنر ایتالیایی فلاندرز بود. آنتورپ در ابتدای قرن 16 مرکز فعالیت کاشی‌کاران جدید فلاندرزی و تولید سفالینه‌های لعاب‌ خورده بودند. مشهورترین آثار هنری « آنتورپ» متعلق به نام گوئیدو دی‌ساوینو است پس از آنتورپ مرکز تولید کاشی‌های لعابدار به هلند نقل مکان یافت و برای اولین بار سبک ایتالیایی کاشی‌کاری کف به کاشی‌کاری دیوار تبدیل گردید. البته هنوز دلیل چنین تغییری در سبک طراحی و معماری کاملاً روشن و واضح نیست.
فرهنگ کاشی‌کاری در پرتغال با نام مخصوص آن« آزولجو Azulejos » کاملاً جهانی و بسیار ظریف و بدیع و غیرقابل قیاس در سراسر اروپاست. گرچه کاشی‌کاران پرتغالی ایده‌های اصلی خود را از اسپانیایی‌ها، فلاندرز‌یها و هلندیها به عاریت گرفته‌بودند. ولی در نتیجه اول قرن 16 در اکثر کلیساها منازل اشراف در پرتغال، کاشی‌های لعابدار و رنگارنگ پرتغالی در کنار یکدیگر جلوه‌های بدیع و با شکوهی به وجود آورده‌بودند.
اولین نمونه‌های این نوع کاشی‌کاری بدیع پرتغالی طی قرن 16 در آثار« فرانسیسکو دی‌ماتو» در کلیسای سیوعیون بنام« کاپلادوسائوروک» به چشم می‌خورند. بریتانیا، سوئیس، اتریش، آلمان، و دانمارک جزء آخرین کشورهایی بودند که تحت تأثیر کاشی‌کاری ایتالیای و هلندی در اواخر قرن 15 این سبکهای هنری را بکار می‌بستند. شایان ذکر است که اولین نمونه‌های اصلی کاشی‌کاری که صرفاً متعلق به کشورهای مذکور بود تنها پس از گذشت حدود یک قرن در آثار تاریخی ذکر نام شده‌اند.

عصر ماشین
اثرات بلندمدت انقلاب صنعتی بر صنعت کاشی‌کاری و کاشی‌سازی بسیار عمیق بود. ساخت و پیشرفت ماشینهای جدید و تکنیک‌های نوین ساخت کاشی‌ همانا به معنی تولید بیشتر و سریع‌تر محصولات بشمار می‌آمد و بالطبع شاهد جایگزینی انسان با ماشین بودیم. در این راستا بریتانیا از پیشگامان و هربرت منیتون بریتانیایی که خود تولیدکننده کاشی بود از پیشتازان این صنعت محسوب می‌شدند. طی نیمه دوم قرن 19 تکنولوژی بریتانیایی سراسر اروپا را جولانگاه خود قرار داده‌بود. صنایع آلمانی، بلژیکی، فرانسوی، تحت تأثیر بریتانیا محصولات ماشینی را جایگزین فرآورده‌های دست‌ساز کردند. در هلند، اسپانیا، و پرتغال نیز میزان بسیار اندکی از فرآورده‌های دست‌ساز کردند. در هلند، پرتغال و اسپانیا نیز میزان بسیار اندکی از فرآورده‌های دست‌ساز هنوز وجود داشت اما ماشین با سرعتی رعب‌آور در حال پیشرفت بود. اولین نشانه‌های تولیدات صنعتی بجای مصنوعات دستی در بریتانیا به چشم می‌خورد جائیکه برای اولین بار کاشی با طرح‌های چاپی تولید گردید. اولین نمونه‌ این کاشی‌‌ها جزء تولیدات چاپچی لیورپول بنام« جان‌سدلر John Sadler » هستند. او که چاپخانه خود را در خیابان« هرنگیتون HARRINGTON » در لیورپول Liverpool تأسیس کرده بود که ابتدا کار چاپ سری را روی مصنوعات سرامیکی انجام داد. چنین فعالیتها و اشخاصی پس از گذشت چندسال در کشورهای دیگر اروپایی پا به عرصه حیات گذاشتند.

 

تفوق علم طراحی
پس از روی کارآمدن ماشین و سلطه آن بر صنایع، مشکلات عدیده‌ای به وجود آمد که از آن میان می‌توان به مهمترین آنها یعنی سازگاری و همسوشدن هنر با صنعت اشاره کرد در آغازین روزهای به حرکت درآمدن چرخ‌های انقلاب صنعتی، علم طراحی و طراحان مربوط به صنعت کاشی در غبار برخاسته از چرخ‌های انقلاب محور گم شده‌بودند. به همین علت اطلاعات بسیار کمی از طراحان آن دوره شاهد فعالیت برخی از آنها به عنوان طراحان استخدامی در شرکتها یا منازل هستیم تولیدکنندگان آن دوره بیشتر به سلیقه مردم و تنوع‌طلبی آنان که خود ناشی از کسالتهای انقلاب صنعتی بود پی‌برده و برای خلق طرحها و نقوشی جدید فعالیت خود را آغاز نمود این که خود راهگشای فعالیت طراحان شده‌بود باعث بروز خلاقیتهای ذهنی آنان گردید و بیانگر این واقعیت بود که انسان تحت هیچ شرایطی به زنجیر و اسارت ماشین درنمی‌آید. در همان دوره گروه جسورتری از طراحان حتی انقلای صنعتی را به دید حقارت نگریسته و با تولید کاشی‌های تزئینی و نقاشی شدة دست‌ساز جانی دوباره به این هنر ظریف بخشیدند. در بازارکاشی‌ این محصولات حتی بر کاشی‌های ماشینی نیز برتری جستند. پیامد این حرکت ظهور نسلی جدید از معماران در کل اروپا بود که کاشی را به عنوان جزء اصلی طراحی و معماری در بناها بکار می‌بردند. تأثیر ماشین برکیفیت طراحی بحثی داغ در سراسر قرن 19 بود. در ابتدای سال 1840 در مقاله‌ای تحت عنوان« هنرهای زیبا در فلورانس که در نشریه Quarterly Review » به چاپ رسید. استاد انجمن سلطنتی و عتیقه‌شناس خبره سرفرانسیس‌ پاگریو(1861-1788 ) طراحی ماشین را مورد تقبیح قرار داد. و از آن با نام« نقشی کاملاً بی‌ارزش و ساده» یاد کرد. نمایشگاه بزرگ سال 1851 عجایب ماشین را در مقابل دیدگان مردم قرار دارد. لیکن تأثیر دیگر آن هوشیاری و بیداری بینندگان نسبت به محدودیت‌های طرحهای ماشینی نیز بود. برخی معتقدند که این نوع طراحی کاملاً بی‌ارزش،ساده، زشت، و غیر هنری بود.
بطورکلی دو دیدگاه متفاوت در خصوص طراحی با ماشین وجود دارد. دیدگاه نوین‌تر یا بهتر بگوئیم علمی‌تر، متعلق به مکتب متفکران است که ماشین را به عنوان تنها راه‌حل امیدبخش برای هر مقوله‌‌ای در آینده می‌پندارند. در مقابل هنرمندان ماشین را وسیله‌ای قوی و بسیار مخرب می‌دانند که در زیر چرخ‌های آن بالاخره هنر از بین خواهد رفت. در اواسط قرن طراحان متخصص در زمینه ساختمان‌ها نیز نه تنها استفاده از کاشی‌ بلکه تولید آن را نیز تحت تأثیر خود قرار دادند.
«William Barges , Halsey Ricardo, Normar Show » در بریتانیا«Gaudi » در اسپانیا
« William Kramhout » « Hendrikus Petrus Berlage » در هلند« Guimard Hector »
« Augusts Perret » در فرانسه و «oHo Wagner » در وین با دیدی بکر و نوآورانه کاشی را در معماری مورد استفاده قرار دادند. تمامی این هنرمندان بزرگ صنعتی مشترک یعنی خلاقیت در کاربرد کاشی به گونه‌ای تزئینی و کاربردی در بناها را داشتند. کاشی‌های مورد استفاده آنها از هر دوگونه دست‌ساز و ماشینی بودند. این افراد کاشی را به عنوان جزئی از معماری به طریقه‌ای کاملاً هنری و کاربردی بکار می‌برند. به عبارت دیگر تنوع رنگ، اندازه، طرح و نوع کاشی در یک بنای مدرن یا قدیمی کاملاً به جا و شگفتی‌ساز بود.
 دنیای نو
در مقاله‌یا تحت عنوان« هنر کاشی‌سازی و ارتباط آن با معماری» منتشره به سال 1915 نویسنده اثر یعنی« J.H.Dull » بیان می‌دارد که« زیبائی …. تنها مسئله مشکلها و احجام نیست بلکه گواهی است بر خلاقیت تصویربرداری ذهن از شکل و حجم». این اصل درواقع زیربنای فلسفه و تعاریف زیبائی و تنوع تمامی کاشی‌های تزئینی امریکا‌یی است. از سال 1870 به بعد نسلی از افراد مصمم خلاق و هنرمند کمک شایانی به استحکام صنعت کاشی در امریکا کرده‌اند. البته طی 50 سال نخست این دوران باید به تأثیر زیاد آگاهی‌های فنی و هنری اروپا بر این صنعت در امریکا اشاره کرد رشد سریع این صنعت در امریکا مدیون« نمایشگاه صدسالانه بین‌المللی فیلادلفیا به سال 1876» است. در این نمایشگاه بهترین و شگفت‌آورترین سرامیکهای شرقی و اروپائی به نمایش درآمدند. این محصولات با تأثیری بسزا بر هنرمندان امریکای درواقع آنها را ترغیب نمودند تا با خلق آثاری مشابه به رقابت بپردازند. البته این علاقه طی ده‌سال بعدی به ثمر نشست. در ابتدای سال 1870 کاشی‌های امریکایی تحت تأثیر بسیار کاشی‌های سنتی بریتانیا بودند. بیش از یکصد شرکت بریتانیایی بین سالهای 1870 و 1910 مشغول به کار بودند و بسیاری از تولیدکنندگان بزرگ به نمایندگی‌هایی نیز در سراسر دنیا داشتند. در دهه 1880 با افزایش بازار تقاضای کاشی تعداد نمایندگان خارجی دوچندان شد. شرکت بریتانیایی Maw Fo Company درکانادا، امریکا، افریقای جنوبی، نیوزلند. هند، خا

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مصالح ( کاشی،سیمان،رسها )

دانلودمقاله حجاب در ایران

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله حجاب در ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

این بخش متشکل از سه مبحث می‌باشد؛ در مبحث اول به تشریح مقام و حرمت دختران و زنان از دیدگاه اسلام و اقوام دیگر خواهیم پرداخت، در مبحث دوم پیشینۀ حجاب را در میان اقوام باستان تاکنون بیان می‌کنیم و در مبحث سوم نیز چگونگی نفوذ بی‌حجابی را در ایران بررسی خواهیم کرد:
مبحث اول: مقام و حرمت دختران و زنان از دیدگاه اسلام و اقوام دیگر
شایسته است که قدر و منزلت دختران و زنان از منظر شارع مقدّس احراز گردد و انصاف نیست که قبل از مطالعه و تعمّق در احکام الهی و ارشادات قرآنی و نیز بررسی وضع گذشتۀ زن در اعتقادات پیشین مردم ماقبل (تا زمان) مبعث رسول اکرم(ص) مبادرت به نتیجه‌گیری نمود. قبل از ظهور اسلام، اعراب جاهلیت رسم زشتی داشتند که به موجب آن دختران خود را زنده‌ به گور می‌کردند، این رسم ناپسند ریشه در ننگ شمردن فرزند دختر داشت، اما بعد از طلوع خورشید اسلام در شبه جزیرۀ عربستان، قرآن این رسم را جاهلانه دانسته و آن را تقبیح نمود:
«وَاِذا بُشِّرَ اَحَدَهُمْ بَالْنثی ظَلَّ وَجْهُهُ مِسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیم یَتَواری مِنَ الْقَومِ مِنْ سُوء ما بُشِّرَ بِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ اَل سآءَ مایْحکُمُون.»
ترجمه: «و آنگاه که یکی از ایشان را (مردم دوران جاهلیت را) به دختری مژده میدادند، رویش از فروخوردن غیظ سیاه می‌گردید، خود را از مردم پنهان میکرد، از شرمندگی و زشتی امری که از باب مژده به او می‌دادند. از این رو نمی‌دانست که باید او را با قبول ذلّت و زبونی نگه داشته، بزرگ کند یا او را مثل سنّت دیرینه‌ایکه مرسوم بوده، زنده به گور نماید. به هر صورت آگاه باشید که چه غلط حکم می‌کردند.»
در قبائل ابتدایی (که نمونه‌های آن تا به امروز موجود است) زن را چون حیوانات به پلیدترین کارها وامی‌داشتند، از نفس کشیدن در کنار زن احتراز می‌کردند، به بهای اندک ایشان را می‌فروختند. در روسیه تازیانه‌ای به داماد می‌دادند تا همسر خود را بزند. همه جا ارزش زن خیلی کمتر از مرد بود. در آتن، زنان در اموالی که بیش از بیست من جو بود حقّ خرید و فروش نداشتند. زن یونانی حق عقد قرارداد نداشت، نمی‌توانست بیش از مبلغ ناچیزی وام بستاند، اقامه دعوی در محکمه برای او ممکن نبود. در قوانین سولون اعمالی که تحت تأثیر زنان صورت گرفته بود اعتبار قانونی نداشت، زن پس از مرگ شوهر از ارث او سهمی نمی‌برد. در اسپارت وقتی از پسر زائیدن زن مأیوس می‌شدند او را به مرگ محکوم می‌کردند. از جمله امثال رومیان این بود: «زن را نمی‌توان انسان نامید.» در ایران وضع بهتر بود، عزّت و کرامت زن را بیشتر در پرده داشتن او نشان می‌دادند از این جهت در نقش‌های ایران باستان کمتر به صورت زن برخورد می‌کنیم، با این وجود در قوانین ساسانی زن دارای شخصیت حقوقی نبود (از اشیاء بود). در هند و دیگر جاهای آسیا، بسیاری از معبدها زنانی به نام زنان مقدّس داشتند که روسپی بودند می‌رقصیدند، نیازهای جنسی راهبان و افراد دیگر را ارضاء می‌کردند و پول می‌گرفتند و به راهبان می‌دادند، گاهی افراد محترم یکی از دختران خود را وقف معبد می‌کردند. چینی‌ها زن را مصدر ناپاکی و مصیبت می‌دانستند، در چین غالباً نوزادان دختر را کشته یا به صحرا می‌افکندند، خویشان برای تولّد دختر تسلیت می‌گفتند.
در شریعت موسی دختر با بودن پسر ارث می‌برد و هر گاه ارث می‌برد نمی‌توانست با سبط دیگر ازدواج کند، درآخرین بند از وصایای دهگانه تورات زنان در ردیف چهارپایان و اموال منقول به حساب آمده‌اند، مادر اگر دختر به دنیا می‌آورد واجب بود دو بار غسل کند، از دعاهای یهودیان این است: «تبارک الله خالق و سلطان عالم که مرا زن نیافریدی.» در مجمع لاهوتی ماکون بحث بود که آیا زن جسمی بی‌روح است یا دارای روح می‌باشد؟ و در نهایت به این نتیجه رسیدند که زن دارای روح نمی‌باشد. در تعلیمات سن پول به زنان اجازه خواندن، نوشتن و آموختن داده نشده است. در اسپانیا فقط مریم قدّیسه را انسان می‌دانستند و سایر زنان را برزخی میان انسان و حیوان می‌دانستند. تا سال 1900 میلادی زن به‌ندرت دارای حقّی بود که مرد ناگزیر به ادای آن باشد. زنان آفریقا تا قرن نوزدهم هم‌چون بردگان و ابزار کشاورزی خرید و فروش می‌شدند. در تاهیتی زنان مجبور بودند بچه خوکان را از سینه خود شیر دهند، در آئین برهمنی و هند جامعه به چهار کامت (طبقه) تقسیم می‌شد و آن طبقه‌ای که به حساب نمی‌آمدند «باریا» خوانده می‌شدند و زنان در بسیاری از تکالیف مانند باریاها بودند. قانون مانو مقرر می‌دارد که زن باید در طول زندگی زیر قیمومیّت مرد باشد، اول پدر بعد همسر و سپس شوهر، باید مرد را ارباب و خدا خطاب کند، همدوش او راه نرود، باید کارها را انجام دهد و پس‌مانده غذای همسر و پسر را بخورد، زن از کسب دانش محروم بود. عقاید تحقیرآمیزی بسیاری نسبت به زن وجود داشت از قبیل: «زن انسان کاملی نیست.»، «زن هرگز به بهشت راه نخواهد یافت» و نظایر آنها که نتیجه آن غرور مردان سطحی‌نگر و حقارت زنان جاهل به امر الهی بود. و اینک به مقام زن در اسلام می‌پردازیم:
پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند: «دختران فرزندانی هستند که جوهره مهربانی، کمک، انس، برکت و آرامش در آنان است.» امام صادق(ع) فرموده‌اند: «دختران حسنه و پسران نعمت هستند، حسنه رحمت است و سؤال ندارد ولی از نعمت سؤال می‌گردد که آیا شکر واقعی و عملی آن به جا آورده شده است یا خیر؟» پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هر کس دختری دارد خداوند آماده یاری کردن و برکت دادن به او و آفریدن اوست.»

 

قرآن کریم می‌فرماید:
«وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف»
ترجمه: «و برای زنان است حقّی از معروف و خوبی همانند آنچه که برای مردان حقّی برایشان هست.»
مقام زن در اسلام چنان است که در قرآن، سومین سوره مفصّل به «النساء» نامیده شده است و در ده سوره دیگر از قرآن کریم مسائلی مربوط به حقوق وکرامت زن آمده است. همه جا در خطابات عامّ قرآن، زنان مورد خطابند و غیر از این موارد، از بسیاری از مفاهیم قرآن می‌توان مطالبی درباره حقوق و منزلت زن استنباط نمود. پیش از اسلام در هیچ قانون از قوانین اجتماعات متمدّن و بزرگ، درباره ارزش واقعی زن، اثر وجودی او و نیز فقط کرامت و حقوق او، نفصیلات فلسفی، روانی و نیز مواد قانونی وجود ندارد. در نظر اسلام زن، عضو جدانشدنی اجتماع است که تا ارزش انسانی و مسؤولیت‌های ویژه خود را نشناخته و به کار نبندند و همچنین تا زمانی که اجتماع ارزش و مقام زن را درنیابد آن اجتماع به تکامل نخواهد رسید، زن در اسلام موجودی زیبا، ظریف، مستقل و آرامش‌بخش است با تقدس دختری، همسری، مادری، خواهری. پیامبر(ص) فرمودند: «از دنیای شما سه چیز را دوست دارم. بوی خوش، زنان و نور چشم نماز را.»

 

خداوند متعال درباره چگونگی رفتار با زنان می‌فرماید:
«وَ عاشِروُهُنَّ بِالْمَعْرُوف»
ترجمه: «با ایشان با روشهای معروف و نیک رفتار کنید.»
در اسلام زنان همچون مردان مستحق ارث هستند (آیه شریفه 17 از سوره مبارکه نساء)، در بهره‌مندی از کسب و تلاش و پاداش عبادات و نیز الزام به وظائف و مسئولیتها مساوی هستند (آیه شریفه 32 از سوره مبارکه نساء)، زنان نیز همچون مردان استعداد تحصیل معارف، فضیلت و رسیدن به کمالات و نیز استحاق امر صواب و پاداش ثواب را دارند (مستفاد از آیات شریفه 190 الی 195 از سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 135 از سوره مبارکه احزاب و نیز آیات شریفه 12 و 18 از سوره مبارکه حدید). پیامبر(ص) در آخرین دقایق حیات، به سه چیز سفارش فرمودند که زنان از آن جمله‌اند. پیامبر اکرم(ص) مهربانترین مردم بود به زنان و کودکان. از پیامبر(ص) پرسیدند: حقّ زنان بر مردان چیست؟ فرمودند: «جبرئیل چندان سفارشی زنان را به من می‌نمود به طوریکه فکر کردم که در هیچ موردی شوهر نمی‌تواند حتی نسبت به زن اخم کند.» کنایه از آن است که همواره زن به رفتار مرد اتکاء دارد و عدم توجه همسرش به او باعث فرو ریختن اعتماد به نفس زن می‌شود این نتکه از جهت روان‌شناسی به اثبات رسیده است. قرآن کریم در کنار هر مرد بزرگ و قدیسی از یک زن بزرگ و قدیسه یاد می‌کند، از همسران آدم و ابراهیم، از مادران موسی و عیسی و از زن فرعون در نهایت تجلیل یاد می‌کند. قرآن وجود زن را مایه خیر، سکون تو آرامش برای مرد می‌داند. کمتر مردی است که به پایه خدیجه(س) برسد و هیچ مردی به جز پیامبر(ص) و علی (ع) به مقام حضرت زهرا(س) نمی‌رسد، حضرت زهرا بر فرزندان خود که امامند و بر پیغمبران به غیر از خاتم‌الانبیاء برتری دارد. اسلام دوست داشتن زن را از اخلاق انبیاء دانسته و می‌فرماید:
«مِنْ اَخْلاقِ الْاَنْبیاءِ حُبُّ النَّساء.»
«بود زن نور چشم اهل بینش که زن باشد جمال آفرینش»
خلاصه اینکه اسلام هرگز درصدد تحقیر و تضعیف زن نبوده بلکه با وضع احکام و قوانین مختلف در جهت حمایت از شأن انسانی زن برآمده است مثلاً حکم تکلیفی «پوشش اسلامی» (حجاب) برای بانوان در جهت تأمین امنیت، حفظ ارزشهای انسانی و کرامت بخشی به زن و ... می‌باشد. در دین مبین اسلام تنها ملاک برتری انسانها به یکدیگر میزان تقوی آنهاست نه جنسیت.

 

مبحث دوم: پیشینه حجاب در میان اقوام باستان تاکنون
با مطالعه آثار تمدنهای مختلف، چنین به نظر می‌رسد که حجاب زنان از عادات قدیمه تمدنهای بشری بوده است. زنان یونانی حجابی داشتند که در جزیره خیوس تا مدتها رواج داشته است. اغلب مؤلفین یونانی از حجاب صحبت کرده‌اند از جمله نوشته‌اند «بین لوب» دختر «اولیس» پادشاه یونانی حجاب داشته است. زنهای شهر تب حجاب خاصی داشته‌اند که مقابل دو چشم سوراخی داشته برای اینکه چشمها بتوانند ببینند (نظیر روبند). دختران اسپارتی پس از شوهرکردن حجاب می‌گرفتند. نقوش تاریخی نشان می‌دهد که زنان اسپارتی سر را می‌پوشاندند ولی صورتشان باز بوده است و موقعی که به بازار می‌رفتند حجاب داشته‌اند. در کیش آرایی زنان محترم و اشرافی محبوب بوده‌اند. زنان محترم ایرانی برای حفظ حیثیت طبقه ممتاز و ایجاد حدودی که آنها را از زنان عادی و طبقه چهارم امتیاز دهد صورت خود را می‌پوشاندند و گیسوان خود را دراز نگاه می‌داشتند.
قدر مسلم این است که در ایران باستان، در میان قوم یهود و احتمالاً در هند حجاب وجود داشته و از آنچه که در اسلام آمده است سخت‌تر و شدیدتر بوده است، اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسیله اسلام در میان اعراب پیدا شده است. در ایران باستان، حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده می‌شده‌اند. در هند حجاب سختی وجود داشته است ولی به درستی روشن نیست که سابقه رواج حجاب در میان زنان هندی به قبل از نفوذ اسلام در این کشور برمی‌گردد یا پس از نفوذ اسلام در آن، هندوهای نامسلمان تحت تأثیر مسلمانان و خصوصاً مسلمانان ایرانی حجاب زن را پذیرفته‌اند. به هر حال آنچه مسلم است این است که قبل از اسلام حجاب در جهان وجود داشته است و اسلام مبتکر آن نیست، اما اینکه حدود حجاب اسلامی با حجابی که در ملل باستانی وجود داشت یکی است یا خیر؟ و اینکه علت و فلسفه‌ای که از نظر اسلام حجاب را لازم می‌شمارد همان علت و فلسفه‌ای است که در جاهای دیگر جهان منشاء پدیدآمدن حجاب شده است یا خیر؟ بحث خاص خود را می‌طلبد ولی بحث ما وجود اصل حجاب و پوشش است.
مبحث سوم: چگونگی نفوذ بی‌حجابی در ایران
یکی از ثمرات شوم هجوم فرهنگی غرب به ایران تغییر لباس و رواج بی‌حجابی (البته بی‌حجابی درجات متفاوتی دارد) در میان قشرهایی از جامعه می‌باشد و از آن در رژیم طاغوت تحت عنوان «کشف حجاب» و در این اواخر «رفع حجاب» یاد می‌شد و در حقیقت چیزی جز مبارزه با پوشش اسلامی (حجاب) و ترویج لباس‌های غربی نبود. اجرای این برنامه محتاج دو شرط بود: اول: یک زمینه فرهنگی و اجتماعی برای پذیرش لباس غربی و در نتیجه برداشتن حجاب اسلامی، دوم: یک عامل اجرا که زور و قدرت داشته باشد و به اسلام معتقد نباشد. عامل اجرا، رضاخان، مأمور و سرسپرده دولت استعمارگرانگلیس بود که وظیفه داشت «ایران را هر چه زودتر از حضیض ذلّت به اوج عزّت برساد و از گمراهی به شاهراه ترقی هدایت نماید!» و در پی اجرای همین مأموریت موظف بود به زور لباس مردان را متحدالشکل کند و بر سر همه‌ی آنها کلاه پهلوی بگذارد و چادر را نیز از سر زنان بردارد. اما شرط اول، یعنی زمینه فرهنگی و اجتماعی پذیرش لباس غربی را، غربزده‌ها تأمین کردند، آنان اسلام را نمی‌شناختند و به غرب خوشبینی مطلق داشتند. در واقع این قشر معدود، همان قشری بودند که قبل از فرو رفتن در لباس غربی، فرهنگ غرب را پذیرفته بودند و تغییر لباس، آخرین و بیرونی‌ترین پوسته‌ای بود که در وجود آن‌ها تغییر می‌کرد.
در سالهای قبل و بعد از 1314، آنها که تغییر لباس را پذیرفتند، همان کسانی بودند که فرهنگ غربی را پذیرفته بودند و آنها که آن را نپذیرفتند دقیقاً همان کسانی بودند که آن فرهنگ را نپذیرفته بودند و گول به اصلاح «ترقی»، «آزادی» و «تساوی حقوق» را نخورده بودند و همان کسانی بودند که در برابر آن همه زور و فشار مقاومت کردند. رضاخان می‌خواست زنان را از کیسه چادر بیرون آورد. و آنان را وارد دنیای پرنور و مترقی جدید کند، ولی اکثریت عظیم این مردم در برابر این پیشنهاد به ظاهر ساده و منطقی، تا سرحد جان مقاوم تکردند و حتی حاضر شدند کفن بپوشند اما لباس غربی نپوشند. ماجرای دردناک مسجد گوهرشاد مشهد و آن جمع کثیری که در مخالفت با بی‌حجابی رضاخانی با دست خالی در برابر اسلحه ایستادند و کشته شدند، سند افتخار ملتی است که تا پای جان می‌کوشد از معنویت و فرهنگ الهی خود دفاع کند. رضاخان و مزدوران او با تمام قوا کوشیدند چادر را از سر زنان بردارند، پاسبانهای آن زمان موظف بودند هر کجا زنی را با چادر دیدند او را دنبال کنند و چادر و روسری او را بکشند و پاره کنند. اما مردم ما ایستادند و مقاومت کردند و دستگاه حکومتی پهلوی علی‌رغم همه زورها، فشارهای اجتماعی و تبلیغاتی خود روز به روز خود را در این مساله شکست خورده‌تر دید. بالاخره همان زنانی که اجازه ندادند رضاخان با برداشتن حجاب آنان، پرچم بیگانه را بر تن آنان بپوشاند، چهل و چند سال بعد، با همان چادرها، دوش به دوش برادران خود در یک انقلاب خونین با برانداختن دودمان پهلوی، به سلطه فرهنگ رضاخانی خاتمه دادند.
امروزه به اصطلاح روشنفکرانی (در داخل یا خارج کشور) وجود دارند که الزام زنان و دختران جوان را به رعایت حجاب اسلامی، خلاف دموکراسی و حقوق و آزادی‌های فردی می‌دانند. حال ما از همین افراد می‌پرسیم که آیا پاره کردن چادر و روسری زنان و دختران و برداشتن حجاب مطلوبشان در زمان رضاشاه خلاف اصول دموکراسی و حقوق و آزادیهای فردی نبود؟
نتیجه:
برخلاف اقوام و تمدنهای گوناگون که زن را تحقیر کرده و حتی او را انسان ندانسته و در ردیف اشیاء و اموال قرار می‌دادند و حقوقی هم برای او قائل نبودند. اسلام زنان را تکریم کرد و آنان را در کنار مردان و مایه آرامش مردان قرار دارد و تنها ملاک برتری انسان را نسبت به یکدیگر میزان تقوای آنها دانست و برای زنان حقوقی مشخص را تعریف کرد.
آنچه مسلم است این است که حجاب قبل از اسلام، در جهان وجود داشته است و اسلام مبتکر آن نیست.
رضاخان پهلوی با حمایت بیگانگان برای برداشتن حجاب و عفت بانوان ایرانی تمام تلاش خود را به کار بست اما با مقاومت ایرانیان غیور، این طرح شوم شکست خورد.

 

 

 

بخش دوم

 

بررسی شرعی و فرهنگی حجاب (پوشش اسلامی)

«زن بدون حجاب همچون خانه‌ای است بی‌حصار»

 

این بخش متشکل از دو مبحث است؛ در مبحث اول به بررسی ابعاد شرعی و فقهی «حجاب» خواهیم پرداخت و در مبحث دوم از رابطه لباس و «حجاب» با فرهنگ سخن خواهیم گفت:
مبحث اول: بررسی شرعی و فقهی حجاب (پوشش اسلامی)
این مبحث دربردارنده دو گفتار است؛ در گفتار اول به تعریف اصطلاح «حجاب» ، تعیین حدود و ثغور آن و نیز بیان احکام و فتاوای مرتبط با موضوع خواهیم پرداخت، در گفتار دوم از فلسفه‌ی حجاب، دلایلی بر لزوم آن و ایرادات و اشکالات وارده بر آن سخن خواهیم گفت:
گفتار اول: تعریف حجاب و تعیین حدود آن
در این گفتار به تعریف «حجاب»، تعیین حدود آن و نیز بیان احکام و فتاوای فقهی مربوط با موضوع خواهیم پرداخت:
بند اول: تعریف «حجاب»
حجاب در لغت و همچنین در اصطلاح عرفی و شرعی معانی دقیقی دارد:

 


الف: تعریف لغوی
در بحث حجاب، اولین گام روشن شدن معنای لغوی «حجاب» است که در عصر ما این کلمه برای پوشش زن معروف شده است. کلمه حجاب در لغت به معانی پرده، چادر، روپوش، روبند، آنچه که با آن چیزی را بپوشانند و چیزی که مانع بین دو چیز دیگر باشد، است. جمع آن «حُجب» است. به معنی «پوشیدن» نیز می‌باشد، که البته بیشتر به معنی «پرده» استعمال می‌شود. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می‌دهد که پرده وسیله‌ی پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نیست، آن پوشش حجاب نامیده می‌شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.
ب) تعریف عرفی
برای دانستن معنای عرفی حجاب، باید به عرف منطقه مورد نظر رجوع کرد. در چنین مناطقی معنای عرفی حجاب تحت تأثیر شرایط خاص جغرافیایی، اقلیمی، سبک زندگی و آداب و رسوم خاص آن منطقه می‌باشد. برای مثال نوع پوشش و حجاب زنان عشایری، ترکمنی، جنوبی، شمالی، کردی و ... تحت تأثیر عرفهای محلی‌شان می‌باشد. اما در کل، معنای عرفی حجاب متأثر از معنای شرقی آن می‌باشد، عرف پوششی را حجاب می‌نامد که ویژگی‌های پوشش اسلامی را دارا باشد، تمام بدن زن را بپوشاند و محرک برای مردان نباشد.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  119  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله حجاب در ایران

دانلودمقاله لباس درقرآن

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله لباس درقرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
کلام جاویدان الهی بشر را به سوی محکم ترین و استوار ترین روشها و مسلک ها سوق می دهد.1 قرآن کتابی است که برای هدایت بشر در تمام عصرها و نسلها نازل شده است و بطور یقین جامع ترین دستورات را برای سعادت و خوشبختی انسان تدوین نموده است. نگاه تازه به جایگاه قرآن و تبیین وظایف امت اسلامی در برابر این معجزه الهی و بررسی آثار و برکات محوریت قرآن در سیمای الگوها و اسوه ها می تواند گامی هرچند ناچیز در جهت تبیین این کتاب آسمانی بوده، ما را به صراط مستقیم الهی رهنمون سازد.

امام العارفین در نهج البلاغه می فرماید:
فأسألوا الله به و توجهوا الیه بحبه.2
آنچه می خواهید بوسیله قرآن بخواهید و با عشق به قرآن به خدا توجه کنید.

بنابر آموزه های علوی قرب الرحمان در سایه حب القرآن محقق می شود.

علامه طباطبائی می فرمایند: رابطه مخصوصی که ما آن را حب و علاقه می نامیم تأثیر خاصی در فاعل دارد، بطوریکه قوه فاعلی مزبور همواره متوجه و خواهان انجام خود فعل است و در صورتیکه به آن نائل گردد باز خواهان حفظ و نگهداری آن است. حب یک نوع تعلق و ارتباط محب و محبوب است.3

وقتی کنش وﻳﮊه عاطفی بین انسان و کمالش ایجاد شود، محبت پیدا شده است و هرچه این مغناطیس قوی تر باشد جذب بیشتر می شود، هر چه قدر بتوانیم رابطه قوی تر با قرآن برقرار کرده و در اعماق وجود خود بذر محبت این گنجینه بیکران را بکاریم، گامی در جهت رسیدن به قرب الهی برداشته ایم.


گام اول: شناخت قرآن
علی - علیه السلام- می فرمایند:
«المعرفه نورالقلب.»4
شناخت روشنائی دل است.

آن گاه که قلب جلا یابد، نور قرآن در آن تجلی پیدا می کند و معرفت و شناخت آن ممکن می شود. البته شناخت لفظی هرگز نمی تواند ما را به دوستی و عشق کلام الله مجید رهنمون شود، بلکه این معرفت حقیقی است که محبت را به دنبال می آورد. برای رسیدن به شناخت واقعی باید طهارت دل کسب کنیم چرا که قرآن کریم قابل مس و لمس نخواهد بود مگر آن که تطهیر جسم و جان صورت گرفته باشد. چنانچه ذات اقدس اله خود در آیه شریفه می فرماید:
و لایمسه الا المطهرون.5

انسانی که به پلیدی شهوت و گناه آلوده و به هوی و هوس مبتلا است و موانع شناخت را از خود دور نساخته است از قرآن بهره ای نمی برد. آدمی باید از انواع آلودگی در علم وعلل پاک باشد تا بتواند در قرآن اندیشه کرده و حقیقت آن را دریابد.

یکی از صفات قرآن، هادی بودن آن است. چنانچه در نهج البلاغه آمده است.
«الهادی الذی لایضل.»6

هدایت قرآن شامل حال کسانی می شود که قابلیت و شایستگی را دارند، کسانی که شهوت و غضب حیوانی خود را بر فطرتشان حاکم ساخته چون حق را انکار می کنند و در برابر آن می ایستند گمراهی و ضلالتشان بیشتر می شود. هدایت یعنی راهنمایی و دستگیری مؤمنان و خارج کردن آنها از ظلمات احتجاب از شهود خدا به سوی نور مشاهده الهی.7

کوتاه سخن اینکه برای دست یافتن به هدایت قرآن، شناخت قرآن را لازم داریم و جهت شناخت حقیقی تطهیر جسم و جان را باید کسب کنیم.


گام دوم: مجالست با قرآن
در بهشت اندیشه علوی به جمله ای زیبا از امام العارفین پیرامون قرآن برخورد می کنیم. حضرت می فرمایند:
وما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزیاده و نقصان: زیاده فی هدی او نقصان من عمی.8
احدی با قرآن ننشست جزاینکه به فزونی یا کمی از پیش آن برخاست: فزونی در هدایت، کم شدن در کوردلی.

بنابر فرمایش حضرت، ریزش و رویش در پرتو قرآن صورت می گیرد. نشستن در محضر قرآن زنگار جهالت را از صفحه دل می زداید و به قلب جلاء و روشنی می دهد. به همین دلیل ایمان افزایش می یابد. چنانچه در صفات مؤمنان به این معنا اشاره شده است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   20 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله لباس درقرآن

دانلودمقاله انسان و کرامت او

اختصاصی از اس فایل دانلودمقاله انسان و کرامت او دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 



 

 

 


آفریده ها ، همه کریم هستند ( 1 ) . کرامت هر پدیده به برخاستن از هستی و اتصال به هستی هوشمند است . (2 ) بنا بر این اتصال، هر پدیده ای آزاد است و تا وقتی از ، خدا، از آزادی خویش، غافل نمی شود، کریم است . صفت کریم که انسان جسته است، به ورود در ابتلی (3 ) و به تسلیم حکم زور نشدن است (4 ) ، به همه پدیده های هستی را کریم دانستن و کرامت هر آفریده را رعایت کردن است ( 5 ) . انسان کریم می ماند و اکرم می شود به تقوی (6 ) . و تقوی تحقق پیدا می کند به « آزاد و آزادتر شدن از راه رشد » ( 7) ، به پیشی گرفتن در علم ، در دادگری، در خدمتگزاری ، در دوستی و... و به عمل به همه حقوق انسان (8 ) و افزودن بر کرامت خویش به تکریم همه پدیده ها و بر انگیختن آفریده ها بر افزودن بر کرامت ، تحقق پیدا می کند. از آن رو فرمود « در دین اکراه نیست » که هم دین روش زور و خشونت زدائی است و هم بکار بردن هر اکراهی ، کرامت را با خواری جانشین کردن است. به سخن دیگر، کریم صفت خداوند است و همچون صفات دیگرش، در انسان ، هست ׃ حقوق و استعدادها ذاتی انسانند. اما چنان نیست که اگر آدمی از آنها غافل شد، اگر راه رشد را باز گذاشت و در بیراهه ویرانگری افتاد، استعدادهای او تباه نشوند و زندگی که نه عمل به حقوق شد، ویرانی بر ویرانی نیفزاید و زندگی انسان و محیط زیست او را تباه نگرداند.
کرم خداوند در حق انسان و همه آفریده ها ، آزاد و کریم آفریدن آنها است : او، داستان آفرینش انسان را در قرآن ، این سان آغاز می کند : به فرشتگان می گوید قصد دارد بر روی زمین خلیفه ای قرار دهد . فرشتگان می پرسند آیا می خواهی کسی را قرار بدهی که در آن فساد کند و خونها را بریزد ؟ خداوند به آنها پاسخ می دهد آنچه را من می دانم شما نمی دانید (9) بدین سان انسان با حق خلیفة اللهی آفریده شد و بر زمین قرار گرفت :

 

خلیفة الله :
تاریخ از دیدگاه قرآن ، یک رشته جانشین شدنها است : هر نوبت قومی از خود بیگانه می شود و به بیراهه تخریب خود و طبیعت می افتد . قومی دیگر به حق خلافت خویش عارف می شود و ، به بعثت، انسان را از بیراهه مرگ و ویرانی . به راه زندگی و رشد در آزادی باز می آورد . بدین قرار ، جریان تاریخ هستی ، جریان رشد است. کرامت انسان به ایفای نقش رهبری در این جریان است. اما، بسا انسانها از فطرت خویش غافل و، در روابط قوا ، از خود بیگانه و آلت قدرت ویرانگر می شوند. با وجود این ، بنا بر فطرتی که انسان را است ، جریان تاریخ گذار از انحطاط به رشد است . چنانکه اگر قومی به بیراهه انحطاط افتاد ، قوم دیگری به انقلاب روی می آورد و راه رشد را بر انسانیت می گشاید . ( 10 ) حتی وقتی تمامت یک قوم به بیراهه ستم می روند ، اندک شماری از آنها که راه هدایت جسته اند و به راه زیستن در آزادی و کرامت افزائی از رهگذر رشد بازآمده اند ، برحق و مقام خلیفة اللهی بر روی زمین ، عارف ( 11 ) و بانی انقلاب می شوند و حیات انسانها در آزادی و رشد ادامه می یابد:
جدا کننده راه زندگی از بیراهه مرگ در ویرانگری چیست ؟ تکرار کنیم که انسان آزاد کریم است. پس کرامت او در گرو تکریم خود و همه پدیده های هستی است . غفلت از کرامت هر پدیده ای غفلت از کرامت خویش است. اما این غفلت فرآورده تسلیم شدن به حکم زور است . وقتی غفلت همگانی می شود، فساد جهان شمول می گردد (12 ) . به سخن دیگر ، قهر و فقر زندگی اکثریت بزرگ انسانها و محیط زیست آفریده ها را تباه می کند. انسانها نه تنها هستی را شئی می گردانند که خود نیز جریان شئی شدن را شتابان به پیش می روند. بارز ترین نشانه آن جانشین کردن کرامت فطری با کرامت صوری است. ضابطه تکریم قدرت مداری است . لذا، هر استکباری با استضعافی و هر بزرگ نمائی با تحقیری همراه می شوند. چون بدون تخریب قدرت نیست ، پس بدون تحقیر ، تکبیر نیست . نه تنها در این معنی که هرکس بزرگی جستن خویش را در گرو خوار کردن دیگری می بیند که، وخامت بارتر ، او در نمی یابد که گم کردن کرامت از بیمقدار شدن در جریان اینهمانی جستن با قدرت و آلت آن گشتن است . او تجسم خواری گشته و می پندارد بزرگی جسته است. رها شدن از خواری همگانی و از قهر و فقر بر خود افزا، موکول به باز شناختن فطرت خویش یا پیروی از قاعده « تغییر کن تا تغییر دهی » است. (13 )
بدین انقلاب ، انسان کرامتی را باز می یابد که ویژه او است : امانت خداوندی به همه آفریده ها پیشنهاد شد و تنها انسان بود که آن را پذیرفت ( 14 ) . این امانت مسئولیت امامت رشد در آزادی است ( 15 ) . نه تنها تصدی رشد خویش که رهبری رشد آفریده ها و عمران طبیعت . بدین قرار، رشد انسان و آفریده ها در آزادی - نه چون رشد قدرت که خشونت بر خشونت و ویرانی بر ویرانی و فقر بر فقر و نابرابری برنابرابری می افزاید - واقعیت پیدا می کند : جریان رشد تمامی پدیده های هستی ، یک جریان است. اگر بخشی غنی شد و بخشی دیگر فقیر گشت ، اگر انسانها گمان بردند ثروت بر ثروت می افزایند اما طبیعت ویران شد، جریان ، جریان رشد نیست، جریان بندگی قدرت را به پیش رفتن است . پس، جدا کننده مشی زندگی در آزادی ، از مشی مرگ در ویرانگری، لااکراه است :
در حقیقت، برای آنکه همه پدیده ها کرامت خویش را از دست ندهند و در جریان رشد، بر آن بیفزایند، بر انسان است که نقش خویش را ، بعنوان خلیفه خدا ، ایفا کند. غفلت از این حق و نقش، انسان را رهبر مشی مرگ در ویرانگری همه پدیده ها می کند. در جهان، خواری بر خواری افزوده می شود . لحظه مرگ، لحظه تهی شدن از کرامت می گردد ׃ انسانها بر فطرت آفریده می شوند و با صفت و حق خلیفة اللهی آفریده می شوند . اما آنکس که توحید را بمثابه اصل راهنما گم می کند و بر این یا آن ثنویت در بیراههِ قدرتمداری می شود ، از فطرت بیرون می رود ، خلیفه اللهی را از دست می دهد و آلت کفر یا باورهایی می شود که ترجمان اصالت زور هستند. او کرامت از دست می دهد و خواری می یابد ( 16 )
" او شما را خلیفه بر روی زمین قرار داد . هر کس کفر می ورزد ، به کفر خویش تباه می شود ...کفر کافران تنها زیانهای آنها را افزون می کند "
بدین قرار، هشدار خداوند صریح است ׃ کفر ورزیدن ، خلیفة اللهی را از یاد بردن ، از آزادی خویش غافل شدن ، صفت کریم را از دست دادن و خوار شدن و زیان دیدن و زیان رساندن است ( 17 )

 

تاریخ با پیروزی زورپرستان پایان نمی پذیرد :
جریان تاریخ ادامه می یابد . در پی هر انحطاطی ، قیامی به حق و برای حق روی می دهد . سر انجام توحید اصل راهنمای همه انسانها می شود . حق می آید و باطل می رود . و اهل توحید ، خلیفه های خدا بر روی زمین می شوند : ( 18 )
" و خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و عمل صالح می کنند ، وعده کرده است آنها را خلیفه های روی زمین بگرداند . "
این قاعده عمومی تنها ترجمان تجربهِ تاریخ نیست : هر چند قاعده نسبت به گذشته صدق می کند . توضیح اینکه اقوامی از میان رفته اند . اما انسانها ، به یمن بعثت ها ، به حیات خویش ادامه داده اند . حیات ادامه یافته است اما از کجا بدانیم که قاعده نسبت به آینده نیز صدق می کند . به سخن دیگر از کجا آدمیان طبیعت و انسانها بر جا بمانند ، تا مؤمنان نیکوکار خلیفه های خدا بگردند ؟
سرنوشت انسان و مسئولیت امانتی که پذیرفته است ؟ :
انسان از گلی سرشته شد که مجموعه حیات پذیر کاملی بود . روح خدا در او دمیده شد ( 19 ) و فطرتی پیدا کرد که خدائی است ( 20 ) در متناسب ترین اندازه ها ساخت گرفت و زیباترین صورت را یافت ( 21 ) و خدا آفرینش او را به خود تبریک گفت ( 22 ) او را بر فطرت آفرید ، چرا که فطرت توحید است ( 23 ) و حیات بدون توحید در وجود نمی آید . در بهترین اندازه ها آفرید و آفرینش او را بخود تبریک گفت . زیرا تمامی هستی را در وجود کوچک او خلاصه کرد ( 24 ) و خلیفه خود بر روی زمین گرداند و هدایت شدن را در عهده خود او نهاد . او و همه پدیده ها را کریم آفرید و او را به تکریم خویش و همه پدیده ها خواند. انسان خود داوطلب این مسئولیت شد. پدیده های دیگر تن به این مسئولیت ندادند ׃
اما اگر قرار باشد در جریان زمان ، زمین از خلیفه های خدا - کسانی که به حق خلیفة اللهی عارف هستند - خالی نشود ، باید آفریده ها یی مسئولیت این امانت را بپذیرند . خدا امانت را به همه آفریده ها پیشنهاد کرد و انسان بود که آن را پذیرفت :
" همانا امانت را به آسمانها و زمین و کوه ها پیشنهاد کرد . همه بیم کردند و از بر دوش گرفتن آن خود داری کردند . انسان بر دوش گرفت و همانا با نادانی و ستم "
این " امانت " نوعی رهبری ( امامت ) ، به یمن عقل ﺁزاد، است. رهبری بیانگر خلیفة اللهی و تضمین کننده تداوم آن است . از آنجا که انسان عهده دار این رهبری و با تمام اعضای خویش مسئول ﺁن می شود ( 25 ) پس باید صفات خدائی و بعد معنوی داشته باشد . توانائی های خویش را بپرورد و موجودی نسبی و فعال باشد که در پهنه ای گسترده تا بی نهایت ، در صیرورت است . در این پهنه گسترده ، نقش امامت را برای همه پدیده ها بر عهده گرفتن، نیاز به داشتن استعدادها و حقوق دارد. استعدادهای او، صفات ثبوتیه خداوندند :
خدا به انسان اسماء آموخت ( 26 ) بدو آنچه نمی دانست و بیان و کتابت آموخت ( 27 ) استعداد دانش جویی داد . به او هوش و عقل داد و صاحب بصیرت بر خویشتن گرداند و قوه تمیز عمل نیک از عمل زشت داد. نشانه های خود را بر او بنمود تا عقل را بکار اندازد ( 18 ) . او را قوه ابداع و خلاقیت و صنعت و استعدادهای دیگر بخشید . اما از انسان ها، یکی کار پذیر ، دیگری فعال شدند . یکی استعدادها را در رشد بکار برد و دیگری، به ساختن دروغ و زور، استعدادهای خویش را تباه گرداند ( 29 ) . به انسان فطرت عدالت جو داد او را به عدالت و قسط خواند . ( 30 ) بدو، استعداد رهبری داد و او را امام و آزاد و هدف دار آفرید . ( 31 ) راه رشد را از راه سرکشی جدا کرد ( 32 ) و هدایت خویش را به مؤمن و کافر داد . به انسان هشدار داد اگر از راه رشد بیرون برود ، به بیراههِ زیادت طلبی ( 33 ) می افتد و آن را تا مرگ و ویرانی پیش میرود .
با اینهمه این انسان کامل نیست . او می تواند از فطرت خویش بدر رود . انسانی است که ضعیف و بی قرار آفریده شده است ( 34 ) . اگر بر فطرت بماند از ضعف به قوت می رسد و بر کرامت خویش می افزاید . اما اگر، در پندار و گفتار و کردار توحید را با ثنویت جانشین کند، عقل او از ﺁزادی که دارد غافل می شود و با راهنما کردن ثنویت ، قدرتمدار می شود و نیروهای حیاتی را به زور مرگ آور بدل می کند و ستمکار می شود و بیراههِ ضعف را تا مرگ و ویرانی می رود .
قرآن در تشریح چگونگی از خود بیگانه شدن انسان ، واقعیتی را خاطر نشان می کند که انسانها همچنان از آن غفلت می کنند :

حقوق انسان ذاتی او و سلب نکردنی هستند :
هر انسانی خلیفهِ خدا ، امام و آزاد بدنیا می آید . پیش از آنکه به دینی یا مرامی در آید ، صاحب حقوق و مسئول دفاع از حقوق خویش و حقوق هر فرد دیگری با هر دین و مرام و هر نژاد و رنگ و ملت و قوم و قبیله و مسئول کرامت خویش و تمامی پدیده ها است . به سخن دیگر حقوقی که او دارد ، اعطائی نیستند . تابع در آمدن او به این یا آن دین نیستند . بهر دینی در آید ، این حقوق را از دست نمی دهد . چرا که در دین اکراه نیست ( 35 ) و گرویدن به دین ، حقی از حقوق او است . همانطور که در حقوق بشر در قرآن می خوانید ، شرط برخورداری از این حقوق این نیست که مسلمان بشود و نیز نمی گوید اگر اسلام نپذیرفت یا بدان در آمد و سپس آن را ترک گفت ، حقوق خود را از دست می دهد .
اما آن واقعیت که قرآن می آموزد و این آموزش را انسان ها از یاد میبرند ، اینست : تا وقتی انسانها بخواهند آزاد بمانند، هیچ قدرتی پدید نمی آید تا بتواند آزادی و حقوق آنها را سلب کند . زمانی هم که بیشتر انسانها از خود بیگانه می شوند و آزادی و حقوق و بنا بر این کرامت خویش را از یاد می برند و قدرت را پدید می آورند، این قدرت نمی تواند کسانی را از آزادی و حقوق خویش محروم کند که آنها را از یاد نمی برند . کرامت هر انسان را هیچ موجود دیگری، هیچ قدرتی نمی تواند از او بستاند. تنها خود او است که می تواند کرامت خویش را از یاد ببرد و خواری گزیند. انسان خلیفهِ خدا و امام خلق شده است . وقتی از توحید بدر می رود ، خلیفه زور و امامِ شرک می شود و حقوق خویش و انسانهای دیگر را از یاد می برد ׃ خوار می شود و خوار می کند.
بدین قرار هیچ انسانی نمی تواند خود را از مسئولیت رعایت نشدن حقوق خویش مبری کند . و نیز ، به این عذر که تنها است و بر جهان قدرتهای ستمگر حاکمند ، نمی تواند وظیفهِ خویش را در دفاع از حقوق خود و حقوق فرد فرد انسانها و همه پدیده های هستی بر زمین بگذارد .( 36 ) وقتی انسانی به دفاع از حقوق بر می خیزد ، خلیفهِ خدا در روی زمین می شود و چون فطرت انسان را باز می گوید ، بگونه ابراهیم ( 37 ) ، سخنگوی تمامی انسانیت می شود . و چون خلیفهِ خدا است ، تنها نیست ، خدا با اوست و سر انجام پیروز می شود . خدا با او است وقتی او از بیان آزادی غافل نشود و بدین غفلت، بیان آزادی را در بیان قدرت از خود بیگانه نکند و راهبر عقل خود نگرداند و پندار و گفتار و کردار خویش ترجمان قدرت نسازد .
اما چرا آزادی و حقوق ذاتی انسان هستند ؟ زیرا آزادی و حق را جز بر اصل توحید نمی توان در تصور آورد و تعریف کرد . بر اصل ثنویت ، حق و آزادی به لباس باطل در می آیند . برای مثال بر اصل ثنویت می گویند : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که، از ﺁنجا، آزادی دیگری شروع می شود . اما آیا دانش هر کس هم آنجا تمام می شود که دانش دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آیا ابداع و خلاقیت هر کس هم جائی تمام می شود که ابداع و خلاقیت دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ آیا خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... هر کس هم آنجا تمام می شود که خدمتگزاری ، عدالتخواهی ، دوستی و عشق و ... دیگری، از ﺁنجا، شروع می شود ؟ پس تعریف آزادی باید در برگیرنده زور و بکار بردن آن نیز باشد ، تا بتوان گفت : آزادی هر کس آنجا تمام می شود که آزادی دیگری ، از ﺁنجا، شروع می شود . اما زور نبود آزادی است و با جبر ملازمه دارد . اگر آزادی عبارت شود از بکار بردن زور ، پس هر فرد در زندانی که «آزادی» فردهای دیگر است ، زندانی می شود . رابطه ها ، رابطه قوا می گردند و بدیهی است ، که قوی ترها وارد قلمرو "آزادی " ضعیف ترها می شوند . بر اصل روابط قوا ، آزادی و حقوق انسانی و حیات انسان و طبیعت هستند که قربانی می شوند .
آزادی و حقوق بر اصل توحید تعریف دقیق خویش را پیدا می کنند : آن آزادی که به تعریف نمی آید اما چون نسیم می توان حسش کرد، آزادی است که عقل ، در لحظه خلق، در لحظه اینهمانی جستن به هستی ، می یابد. از این رو، اندیشه و عمل خالی از زور ، صفت آزاد می جویند ( 38 ) . از این رو، آزادی حدگذار نیست ، حد و مرز بردار است : آزای هرکس مرز آزادی دیگری نیست ، فراخنای آزادی دیگر است. بدین قرار ، وقتی هستی بر فطرت آفریده شده است و فطرت توحید است ، آزادی و حقوق ترجمان توحید و بنا بر این ذاتی انسان و غیر قابل سلب هستند .
آفرینش انسان گزارشگر کرم بی پایان کردگار است چرا که هم بی کران هستی را فضای عقل او کرده است و هم این آزادیها را درونی او گردانده است . درونی او گردانده است چرا که از بیرون، قابل سلب و کاست و افزود نیستند :
1 - آزادی انتخاب اصل راهنما که هر انسان از آن برخوردار است . به این دلیل که از بیرون نمی توان کسی را ناگزیر کرد اصل راهنمای ترجمان قدرت ( ثنویت ) و یا اصل راهنمای بیانگر آزادی (موزانه عدمی = رهائی عقل از هر محدود کننده ای ) را برگزیند.
2 - آزادی بر قرار کردن رابطه آزاد : اگر انسانی بخواهد با انسانهای دیگر، با پدیده های هستی رابطه قوا بر قرار نکند، از بیرن نمی توان او را مجبور کرد رابطه قوا بر قرار کند. ابراهیم در آتش ، آزادی عقل خویش را از دست نداد. روشی در پیش گرفت که آتش بر او سرد شد. بدین قرار، ولو تمامی دیگر انسانها زور را روش کنند، انسان مسئول آزادی خویش است و تا وقتی خود به مدار بسته زورمداری در نیاید، می تواند الف - آزادی عقل خویش را حفظ کند و ب - می تواند با زورمدارها رابطه آزاد برقرار کند : آزاد ماندن و عارف گرداندن دیگران بر آزادی خویش : پیامبری آزادی، ابلاغ بیان آزادی است.
3 - آزادی انتخاب اطلاع ها و اندیشه و بیان ها ( بیان آزادی یا بیان قدرت ) . این آزادی نیز درونی است . از بیرون نمی توان عقل کسی را مجور کرد ، اطلاعی ، اندیشه ای ، بیانی ، باوری را بپذیرد.
4 - آزادی تحصیل دانش . استعداد آموختن از استعدادهای انسان و دانستن حقی از حقوق انسان است . از این رو، از بیرون نمی توان کسی را از دانستن بازداشت.
5 - آزادی ابداع و ابتکار و خلق : نه تنها از بیرون نمی توان عقل را از این آزادی محروم کرد که آن آزادی که، بسان هستی، بی کران است و عقل آدمی، بگاه خلق ، حس می کند، آزادی اصیل ، این آزادی است.
6 - آزادی گزینش هدف نیز درونی است . از بیرون نمی توان عقل را از گزینش هدف بازداشت. این آزادی بکار آن می آید که عقل ، میزان آزادی خویش را، بدان، محک بزند. چرا که هر حقی خود روش خویش است . چنانکه روش آزادی ، آزادی است، روش علم ، علم است ، روش عشق ، عشق ورزی است و... و چون ، روش قدرت نیز زور است، پس هربار که هدف برگزیده نیازمند بکار بردن شکلی از اشکال قدرت شد، عقل در می یابد که آزادی خویش را از دست داده است. چرا که قدرت را محور فعالیت خویش کرده است.
7 - آزادی رهبری : از استعدادهای انسان ، یکی استعداد رهبری است. این استعداد، با اصل راهنما و اندیشه راهنما، فعالیتهای استعدادهای آدمی را همآهنگ می کند. تا وقتی آدمی خود نخواهد، از بیرون نمی توان استعداد رهبری او را از آزادی عملش محروم کرد. خداوند اگر می خواست همه را هدایت می کرد اما به کرم خود، (39 ) چنین خواست که
« هرکس خود خویشتن را رهبری می کند » و خطاب به (پیامبر )، فرمود : «آیا می پنداری می توانی هرکس را خواهی هدایت کنی؟ »
8 - آزادیهای استعدادهای دیگر، چون استعداد انس و عشق و استعداد هنر و استعداد اقتصاد ( تنظیم فعالیت همآهنگ استعدادها در جریان رشد ) ، آزادیهای درونی هستند.
این آزادیها را آدمی خود نیز نمی تواند سلب کند. این تصور نادرست که گویا قدرت می تواند آزادی را بگیرد یا بدهد، وزنی بیشتر از خیال ندارد. آزادی ذاتی حیات است و دادنی و ستاندنی نیست. تنها کاری که انسان معتاد به زور می کند ، غافل شدن از آزادی است.
این تصور همسنگ خیال حاصل بکار بردن منطق صوری است . توضیح این که فضای باز پندار و گفتار و کردار آدمی ( = آزادی منفی ) را آزادی گویند و از آنجا که قدرت می تواند این فضا را به مدار بسته ای تبدیل کند، پس برای قدرت ، توانائی سلب و ایجاد آزادی را قائل شده اند. حال ﺁنکه ، خداوند، به کرم خویش، فضای پندار و گفتار و کردار عقل انسان را بی کران لااکراه و بیان آزادی را ، روش رشد در آزادی گرداند. از این رو، مسئولیت او ، هم از لحاظ غافل نشدن از آزادیهای درونی خویش و هم از نظر بی کران لااکراه و از خود بیگانه نشدنش در فضای بسته اکراه، کامل است. بر او است که زور در کار نیاورد و در رویاروئی با زور است که می باید وارد مدار بسته زورمداری نشود و بگاه رویاروئی با زور، کرامت خویش را به یاد آورد و زدودن زور را روش کند .
بدین سان، فضاهای بسته اکراه ، از جمله، مرزهای نژادی و قومی و ملی و ... را زور در میان آورده است . این مرزها حاصل از یاد بردن این واقعیت هستندکه انسانها از یک گوهرند. غفلت از این واقعیت سبب از خود بیگانه شدن انسان ، بر اثر اعتیاد به قدرت طلبی، است . اگر انسان به فطرت خویش باز خوانده نشود ، در تولید و مصرف قهر، به راه افراط می رود و حیات خود و طبیعت را به خطر می افکند . در جریان باز یافتن فطرت است که او می پذیرد ، با دیگری ، از هر نژاد و قوم و فرهنگ از یک گوهر است :

 

انسانها از یک گوهرند :
آدم وقتی از بهشت رانده شد ، توبه کرد و توبه او پذیرفته شد . پس نه مرد و نه زن با گناه بدنیا نمی آیند . بر فطرت خدائی بدنیا می آیند . زن را که " دون انسان و عامل فریب مرد " بشمار می آمد ، قرآن با مرد برابر کرد ( 40 ) . زن و مرد را از یک نفس دانست ( 41 ) و به آنها گفت : از یکدیگرند و یکی دیگری است . هر یک از مرد و زن فضل ها دارند . زن که در باورهای دینی و فلسفی ، عامل فساد و مرگ بود ، این فضل ها را دارد :
1 - زن کوثر و مزرعه حیات است ( 42 ) مزرعه ایست که وقتی در فطرت خویش است ، هرگز خشکی نمی پذیرد . در این مزرعه ، بذر به عشق کاشته می شود و میوه نیز به عشق زاده و پرورده می شود .
2 - او را آموزگار عشق گرداند . این او است که زناشوئی را کانون عشق می کند تا مرد را از رفتن به بیراهه خصومت ها و از پا بدر آمدن به تنش ها ، به مزرعه عشق باز آورد . ( 43 )
3 - زن را هنرمند آفرید : بیرون نهادن پا از دایره ای که طرز فکرها و باورهای هر عصر دایره ممکن ها می شمارند و پیشی جستن در فراخنای ناممکن ها ، هنری است که بیشتر زنان خلق می کنند . بنا بر قرآن، در جریان مداوم زمان ، هر بار عصری آغاز می شود ، هنر به بیرون از دایره ممکن ها پا نهادن و بدان عصری را با عصری جدید جای گزین کردن ، هنر زن و از او است : هاجر، زن برده ای که مزارش ، در مکه ، قبله گاه مسلمانان است ، به ابراهیم (ع) ، در پیری ، فرزند می دهد ( 44 ) . به عشق مادری، در شن زار سوزان ، از زمین آب می جهاند . چشمه زمزم پدید می آید که در شوره زار همچنان نشانه دوام حیات است . مادر موسی (ع) او را به آب می دهد و همسر فرعون او را از آب می گیرد و ، هم در خانه فرعون ، جباری که فرمان داده بود نوزادان پسر بنی اسرائیل را بکشند ، می پرورد ( 45 ) . مریم ، بدون شوهر ، عیسی (ع) را به دنیا می آورد ( 46 ) و محمد (ص) در آغوش خدیجه (ع) ، از اضطراب و فشار مسئولیت سنگین پیامبری ، آرام می گیرد . هم او می گوید : " خدیجه نیمی از نبوت بود " ( 47 ) . و ...
4 - زن را فضل مادری است : قرآن به فرزندان خاطر نشان می کند که به مادر ، احترامی فزونتر کنند ( 48 ) و پیامبر بهشت را زیر پای مادران دانست .
5 - زن میزان کرامت و فراخوان مرد به کرامت است : خواری زن گزارشگر واپسگرائی و انحطاط جامعه است. هرچند پیامبر (ص) تکریم زن را نشان سلامت اخلاقی و کرامت مرد شمرد ( 49 ) ، اما حافظ کرامت زن، خود او است و او با افزودن بر کرامت خویش است که مرد را به تکریم زن و به تکریم همه آفریده ها باز می خواند ( 50 ) :
و مرد را نیز فضلها است. بر میزان عدالت، فضلهای زن با فضلهای مرد زوجی را می سازند که این دو را به کرامت جوئی و کرامت بخشی توانا تر می کنند :
1 - فضل پدری که وقتی با فضل مادری جمع می شود، رهبری و فضای آزاد رشد را گسترده تر می کنند .
2 - فضل قوام بودن و اعتماد بخشیدن . توان اعتماد بخشیدن وقتی با فضل زن که برانیگختن اعتماد به نفس در مرد است - هر بار که او این اعتماد را از دست می دهد - ترکیب می شوند، پایه استوار عشق پایدار می گردند.
3 – فضل خطر پذیری و ابتکار و ورود در ابتلا :
فضل هنرمندی زن که جرأت بیرون رفتن از دایره ممکن ها و گشودن فضاهای باز به روی اندیشه و عمل با فضل خطر پذیری و ابتکار و ورود در ابتلی ، ترکیبی را می سازند که رشد زوج زن و مرد را میسر می کنند. ابتلی را راه رشد انسان گرداندن، کرم خداوند در حق انسان است. آن سان که اریک فروم می پندارد، انسان از آزادی نیست که می ترسد ، از ابتلی است که می ترسد . او می ترسد آنگاه که دو فضل زن و مرد، ترکیبی درخور برای پذیرفتن خطر ورود در ابتلی را بوجود نمی آورند. بدین خاطر است که انسانها چون از زوجیت فضلها غافل می شوند، از ورود در ابتلی می ترسند. در نتیجه، از کرامت و آزادی خویش غافل می شوند و از رشد می مانند .
4 – زن میزان کرامت است و مرد از رهگذر تکریم زن بر کرامت خویش عارف می ماند. بدین سان ، زن، به وجود خویش، فراخوان مرد است به غافل نشدن از کرامت خود . و تقوی حق کرامت یکدیگر و آفریده ها را به جا آوردن است . پس هر کوشش در تکریم زن، افزودن بر کرامت مرد است. ترکیب این دو فضل به زوج زن و مرد امکان می دهد از راه تکریم آفریده ها، بر کرامتهای خود و آفریده ها بیفزایند.
5 - زن آموزگار عشق است و مرد را فضل دفاع از استقلال و آزادی زن ، در برابر تجاوز است. هرچند ، مدافع اول زن از استقلال و آزادی خویشتن، خود او است، اما ترکیب این دو فضل است که خانواده را کانون عشق و اعتماد متقابل می کند و رابطه ها میان انسانها را از زور تهی می گرداند. از این رو فرمود ( 51) :
« فضل میان خود را فراموش نکنید. همانا خداوند بدانچه می کنید همواره بینا است »

بدین سان، هر مرزی میان زن و مرد، نه تنها ترکیب فضلهای آنها را ناممکن می کند، که خود گویای غفلت زن و مرد از این فضلها است : زناشوئیها که فرآورده ترکیب فضلها نیستند، رابطه قوا میان زنها و مردها هستند. رابطه قوا زناشوئی را نه کانون عشق که کارگاه تولید قدرت ویرانگر می کند. و نخستین آفریده ای که، به قدرت باوری، قیاس صوری را روش کرد و به اختلاف جنس استناد کرد ، شیطان شد ( 52 ) . خدای به انسانها گفت : از شیطان پیروی نکنند و، به قدرت باوری، مرزهای جنسی و نژادی و قومی و ملی و... را پدید نیاورند . به آنها خاطر نشان کرد : به رنگ های مختلف آفریده شده اند و هیچ رنگی را بر رنگ دیگر ، امتیازی نیست ( 53) و قرار گرفتن ﺁنها در قبیله ها و ملت ها ، برای اینست که از یکدیگر باز شناخته شوند : ( 54 )
" ای مردمان همانا شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا از یکدیگر شناخته شوید . همانا بزرگوارتر شما نزد خدا ، پرهیزکارتر شما است . خدا همواره دانا و آگاه است . "
بدین قرار ، در آزاد زیستن و در نژاد و رنگ و معیشت مادی و در حقوق و وظایف و در شرکت در مسئولیت رهبری اصل بر برابری است . قرآن عدالت را که تا آن زمان ، در نحله های فلسفی و دین ها ، بر نابرابری تعریف می شد ، خط جدا کننده « بودها » یا آفریده های آزاد از « نبودها » یا فرآورده های زور گرداند : زور نمی سازد ، ویران می کند . بنا بر این ایجاد حق نمی کند . پس هر نابرابری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی که زور ایجاد می کند ، خلاف عدالت و مایه ویرانی طبیعت و تباهی انسانها و دیگر جانداران می شود . حال آنکه ناهمسانی های زوجیت پذیر (فضلهای زنان و مردان ) نه بر نابرابری که بر برابری و از یک گوهر بودن شهادت می دهند ( 55 ) . و آن نابرابریهای اکتسابی بر میزان عدالتند که از راه مسابقه در امامت، در علم ، در دادگری ، در خدمتگزاری ، در پرورش اندیشه و تن و در هر آنچه معنوی است ( 56 )، حاصل شوند و پیشی گیرندگان ، موقعیت خود را مجوز سلطه طلبی و ایجاد نابرابریها نکنند و کرامت خویش را در گرو تکیریم بجا ماندگان از راه کوشش در بر کشیدن آنها کنند. بدان مسابقه و این کرامت است که پیشی گیرندگان ، هشدار و انذار می شوند( 57 ) ، الگو می شوند و امام رشد پس افتادگان می گردند . چنان که یک رشته گذار ها از نابرابری ها به برابریها ، انسانها را در افق باز معنویت به پیش می برند : ( 58 )

 

کرامت انسان تحقق پیدا می کند به :
اینک آنچه را پیرامون تکریم کرامت افزا نوشتیم و آنچه را که پیش از این ننوشتیم ، به نگارش آوریم ، با تفصیل و ترتیب :
1 - خدا ، در طبیعت ، از هر چیز به اندازه آفریده است ( 59 ) پس ندرت ، را انسانها بوجود می آورند . چرا و چگونه ندرت را بوجود می آورند ؟ با از یاد بردن کرامت خویش و کرامت آفریده ها ، در نتیجه، برگرداندن نیازهای غیر مادی به نیازهای مادی و اصالت دادن به زور و زور را اساس رابطه ها ، با خود ، با دیگران و با طبیعت کردن :
* هیچ نیاز طبیعی را نمی توان با فرآورده ای بر آورد که مصرف آن غیر طبیعی است . بدن انسان نیازهایی دارد . اما فرآورده هایی که برای برآوردن آن نیازها مصرف می کنیم ، نباید با بدن رابطه قوا برقرار کنند . بدین قرار، تولید و مصرف فرآورده هایی که اثر تخریبی بر بدن دارند ، غفلت از کرامت خویش و طبیعت است ( 60 )
* اما امر واقع مهمتری که قرآن بدان توجه کرده و توجه اهل خرد را نسبت به آن جلب می کند ، اینست : وقتی ثنویت اصل راهنمای اندیشه و عمل می شود ، مدار باز مادی ↔ معنوی به مدار بسته مادی ↔ مادی بدل می شود . در این مدار بسته ، نیازهای معنوی را نیز باید با فرآورده های مادی برآورده ساخت . معنوی ها مادی ها می شوند و برآوردن این نیازها به تولید و مصرف انبوه ممکن می شود . در نتیجه ، زمان به زمان نیازها بیشتر و منابع طبیعت کمتر می شوند . برای مثال ، عشق میان زن و مرد ، معنوی است . چرا که دوست داشتن حقی معنوی است . اما اگر در " حب شهوات " از خود بیگانه و در این « حب» خلاصه شد ، زمان که در عشق بی نهایت است ، در شهوت گرائی ، کوتاه می شود . پس زمان مصرف فرآورده ها کوتاه می شود . در عشق نیازها را فرآورده های معنوی برآورده می کنند . در « حب شهوت » ، نیازها را فرآورده های مادی رفع می کنند . و چون زمان ارضاع شهوت کوتاه است ، پس زود به زود نیاز به فرآورده های مادی تجدید می شود . بدین سان در مدار بسته مادی ↔ مادی ، تولید و مصرف با اسراف و تبذیر همراه می شود ( 61 ) . اما از آنجا که تمامی انسانها نمی توانند در مسابقه مصرف انبوه شرکت کنند ، فقر در جامعه های انسانی و در طبیعت گسترش می یابد . اکثریت بزرگی را فقر و اقلیت کوچکی را مصرف انبوه می فرساید .
آن روز که ، در شبه جزیره عربستان ، جامعه فقیری می زیست ، دیدن امروز که تولید و مصرف انبوه کار را به اینجا رسانده است که بیش از دو سوم تولید کشورهای صنعتی ویرانگر هستند وکه تولید و مصرف انبوه فرآورده ها انسان و طبیعت را به نیستی تهدید می کند ، کاری بیش از معجزه است .
از این رو ، قرآن دوگانگی میان انسان و طبیعت و انسانها و دیگر زیندگان را الغا می کند و هشدار می دهد : خداوند طبیعت را مسخر انسان کرد ( 62 ) و انسانها را به تکریم همه آفریده ها و عمارت طبیعت گماشت ( 63 ) و برای حیوانها نیز حقوق و کرامت قائل شد ( 64 ) .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   21 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله انسان و کرامت او