جان دیوئی (1859-1952) در برلینگتن واقع در ورمانت به دنیا آمد. پس از تحصیل در دانشگاه ورمانت دبیر دبیرستان شد. ولی علاقه اش به فلسفه او را به تحریر مقاله ای در باب مفروضات متافیزیکی اصالت ماده کشاند. این مقاله را به “و.ت. هریس” نشان داد و قصدش انتشار آن در مجله فلسفه نظری بود. و براثر تشویق های که از بابت این مقاله شنید در سال 1882 وارد دانشگاه جانزهاپکینز شد. در این دانشگاه در درس منطق “چ.س.پیرس” حاضر شد، ولی کسی که بیشترین تاثیر را در ذهن او گذاشت ”ج.س. موریس” ایدئالیست بود که دیوئی با او دوستی صمیمانه ای برقرار نمود.
دیوئی از سال 1884 تا 1888 در دانشگاه میشیگان، ابتدا به عنوان مدرس فلسفه و سپس به عنوان استادیار تدریس نمود. سپس یک سال استاد دانشگاه مینسوتا شد. در سال 1889 به دانشگاه میشیگان بازگشت و مدیر گروه فلسفه شد. و تا 1894 که به شیکاگو رفت این مقام را بر عهده داشت. در طی این دوره به مسایل و مباحث منطقی و روان شناختی و اخلاقی پرداخت ، و ذهنش از ایدئالیستی که از موریس آموخته بود منصرف گشت در سال 1887 کتابی تحت عنوان روان شناسی، و در سال 1891 رئوس یک نظریه انتقادی اخلاقی، در سال 1894 مطالعه اخلاق، یک درسنامه را انتشار داد. از 1894 تا 1904 مدیر گروه فلسفه در دانشگاه شیکاگو بود و هم در آنجا بود که در سال 1896 آموزشگاه آزمایشگاهی اش را تاسیس کرد. انتشارات این دوره شامل این آثار است: اعتقاد نامه آموزشی من (1897)؛ مدرسه و جامعه (1900)؛ مطالعاتی در نظریه منطقی (1903)؛ شرایط منطقی بررسی علمی اخلاق (1903.) در سال 1904 به عنوان استاد فلسفه به دانشگاه کلمبیا رفت و در سال 1929 در همانجا استاد ممتاز گردید. در سال 1908 کتاب اخلاق را منتشر کرد. و درسال 1910 چگونه می اندیشم، و نفوذ داروین و سایر مقالات در زمینه اندیشه معاصر را. در سال 1915 مدارس فردا، و در سال 1916 دموکراسی و تعلیم و تربیت، مقالاتی در منطق تجربی، و در سال 1920 بازسازی در فلسفه، و در سال 1922 سرشت و سلوک انسان و در سال 1925 تجربه و طبیعت و در 1929 جست و جوی یقین را منتشر کرد. سایر آثارش از این قرار است: هنر به عنوان تجربه، ایمانی مشترک، تجربه تعلیم و تربیت، نظریه پژوهش ، نظریه ارزش سنجی، تعلیم و تربیت امروز.
جان دیوئی پراگماتیسم را در تمام حوزه های زندگی به ویژه در حوزه تعلیم و تربیت اعمال کرد، دیوئی بر آن بود که هر تصوری در صورتی حقیقت دارد که شرایط مسأ له ای را که برای حل آن ساخته و پرداخته شده است برآورد کند. دیوئی در خارج از ایالات متحده به وسیله نظریه ابزار گرایی (instrumentalism )که روایت او از پراگماتیسم است بیشتر متهور است. در این نظریه تفکر اجتماعی به کلی شکلی از تحقیق اجتماعی است که تجربه و آزمون را در خود دارد و تجربه و آزمون خود مستلزم جرح و تعدیل است. ویلیام جیمز و جان دیوئی هر دوبر آن بودند که ذهن در روند تکاملی به عنوان ابزاری برای قادر ساختن مخلوقاتی که ذهن های خود را برای انطباق بامحیط زیست خود جرح و تعدیل آن رشدوتوسعه می بخشد شکوفا می شود و رشد می کند.
جان دیویی ، مهمترین نماینده پراگماتیسم (عملگرایی) آمریکایی، فیلسوف و نظریه پرداز تعلیم وتربیت نیز بود. اوهدف فلسفه را رفاه لیبرالی درجامعه ونه جستجوی اخلاق و حقایق ایده آلیستی میدانست . دیویی تئوری پراگماتیسم (عمل گرایی) را به تعلیم و آموزش کودکان و جوانان نیزعمومیت داد . منقدین چپ ولی اورا یکی از مدافعان تئوری امپریالیسم آمریکا زیر لفاف و پوشش “ابزار“ گرایی بحساب می آورند، چون روشهای اوبه شناختی میرسند که فقط در روابط جامعه سرمایه داری قابل استفاده هستند. دیویی همچون ویلیام جیمز ازنظریه پردازان لیبرالیسم آمریکا نیز است،گرچه او مانند مارکس میگوید که حقیقت یک مقوله نظری نیست بلکه عمل است. امروزه درغرب ادعا میشود که “ابزار“ گرایی استالینیستی دررابطه بافرد و جامعه شباهتی با فلسفه پراگماتیسم و عملگرایی آمریکایی داشت .
دیویی خلاف کانت، فلسفه را تکیه گاه دین ندانست بلکه آنرا وسیله ای برای بیان علایق زندگی انسانها بشمار می آورد .او میگفت که هیچ دانش و شناختی:کامل ،نهایی و آرام نیست بلکه پروسه ای است زنده و پویا. فلسفه دیویی بجای جهان و کهکشانها خودرا باانسان و تربیت او در چهارچوب نظام سرمایه داری سرگرم نمود .وی میگفت که تربیت یعنی تعلیم انسان برای دمکراسی لیبرالی. برای پراگماتیسم های آمریکایی، آن چیزی حقیقت دارد که مفید بوده و زندگی فردی و جمعی انسان راقدری تسهیل کند. دیویی میگفت بجای مفهوم حقیقت، باید انسان دنبال تحقیق و جستجو برود . او همچون هگل “کل واحد“ را هدف تحقیق و آزمایش انسان میدانست، تئوری “وحدت اجزا“ برای رسیدن به “کل واحد“ او یادآور دیالکتیک هگل است . وی به انتقاد از مفهوم سنتی حقیقت پرداخت و نوشت که رئالیست کسی است که عمل خودرا با واقعیات وفق دهد، ایده آلیست کسی است که از واقعیات عملی و عینی جدا گردد، محافظه کار کسی است که نیازی به تغییر نمی بیند ، و ترقی خواه آن است که تغییرات و نوگرایی را برای خود و جامعه مفید بداند.
دیویی با آموزش از نظرات ویلیام جیمز و پریس میگفت که پراگماتیسم، فلسفه رفتار و عمل است. جیمز پیش از او گفته بود که فرهنگ انسانی طبق نظر داروین، بخشی از غرایز و طبیعت بشر گردیده است و اگر از آن استفاده نشود، دوباره از بین میرود. دیویی ادعا نمود که هیچ واقعیت یا جهان مطلقی وجود ندارد که با کمک آگاهی و عقل شناخته شود، فقط در عمل خلاق، هستی مدام دوباره قطعه ای نو میگردد.براسای نظریه عملگرایان، هیچ دانش واقعی ذاتا نمی تواند مفیدباشد،مگر آنکه باکمک آن بتوان زندگی انسان راقدری آسانتر نمود، چون شانسی برای انسان وجود ندارد که او بتواند به ذات ارزشهای همیشه متغیر، برسد . دیویی خودرا بدین دلیل ترقیخواه میدانست چون او ازطریق :عمل، رفتار، تجربه و جستجو، خالق نوگرایی شده و موجب گسترش افق دانش انسان میگردد . وی میگفت این سنت قدیمی آمریکایی است است که همیشه خواهان عبور از مرزهای خلاقیت و کشف شده پیشین، است. منتقدین مکتب پراگماتیسم مدعی هستند که روش ابزارگرایی درفلسفه آمریکا، میکوشد تا حقیقت عملی را بجای حقیقت واقعی جا بزند
جان دیویی درمباحث گوناگون زیر تاثیر متفکرانی مانند برگسون، پیرس، هگل ، ویلیام جیمز و چارلز ساندرز بود . او از نظر منطق مقلد پریس است که “وحدت پویای “اش زیر تاثیر هگل است که مخالف هرگونه اغراق دوئالیستی بود چون مقوله های : روح-جسم، جبر-آزادی، علت-معلول، سکولار-متافیزیکی، که توجهی به تجربه ندارند ، ترقی فلسه را غیرممکن میسازند. وی هدف ترقی و پیشرفت رامانند هگل وحدت پویا و زنده میدانست و دانش را نتیجه یک پروسه عملی بشمار آورد. درنظراو واقعیت عینی نباید فقط مورد توجه ذهن یا شخص قرار گیرد بلکه این واقعیت را باکمک شناخت هر اثری دوباره خلق نماید.. دیویی خلاف فلسفه ریاضی افلاتون و فیثاغورث دنبال مقوله های: حقیقت-گمراهی ، یا غلط-صحیح نبود . چون از زمان افلاتون و فیثاغورث، ریاضیات با کمک الاهیات ؤ تئوری شناخت، غالب فیلسوفان را تحت تاثیر خودقرار داده بود. علاقه او بجای ریاضیات، بیشتر به علم زیست شناسی است. فلسفه دیویی مانند فلسفه نیچه ، فلسفه قدرت است ولی نه قدرت فردی، بلکه قدرت گروهی، و از اینکه مفهوم حقیقت زیر مفهوم قدرت قرار گرفت، نه نیچه و نه فیشته مقصربودند ،بلکه آن هیوم بودکه حقیقت رادست بسته تحویل خواسته های انسان نمودوبجای هستی شناسی سراغ روانشناسی رفت. به ادعای مورخین اندیشه ، اینگونه فلسفه ، انسان رابیاد ابزارگرایی استالینیستی می اندازد!.
درمجامع لیبرال ادعا میشود که دیویی غیراز فلسفه و تعلیم و تربیت در شاخه های زیباشناسی ، تئوری سیاسی و علوم اجتماعی نیزمؤثر بوده است . فلسفه تربیتی او متکی به تجربیات عملی است . دیویی در زندگی اجتماعی و عملی نیز فعال بود. وی غیر از کوشش برای اصلاح سیستم آموزشی آمریکا، خواهان رفتار غیرخشونت آمیز با سازمانهای کارگری و کمک به محلات فقیرنشین آمریکا شد . فلسفه عملگرایی دیویی، یک تئوری تعلیم و تربیت است،چون فلسفه، خلاف علوم دیگر تاکنون خودرا با خواسته ها و اهداف مشغول کرده و نه با نتایج، شناخت ها و علم چگونه زیستن . گروهی از صاحبنظران در غرب مدعی هستند که قرن بیست قرن قدرت گرفتن آمریکا بود گرچه ارزشهای آمریکایی مانند آزادی فرد، عبور از مرزهای دمکراسی اجتماعی ، امید و خوشبینی، با شکست روبرو شدند. دیویی کوشید تا اینگونه ارزشها را نمایندگی نماید، آنها بعدها بخشی از اخلاق و سیاست لیبرالیسم درآمریکا شدند.
درنظر عملگرایان، ازمایش و زیر سئوال بردن هر واقعیتی موجب تولید واقعیتی جدید میشود. آنها بااشاره به هگل میگفتند که ذهن و عین در پروسه شناخت، سرانجام یکی شده ، و وظیفه اصلی تاریخ فلسفه، نشان دادن دلیل جدایی و غلط بودن مقوله های : ذهن-عین ،آگاهی-شناخت، روح-ماده، است چون شناخت ابزاری برای نزدیکی به ماهیت واقعیات نیست بلکه کوشش برای خلق و کشف واقعیتی جدید است . پراگماتیسم را نوع مدرن فلسفه قدرت میدانند که باکمک عین، علیه ذهن و شخص شورش کرده . راسل با طنز میگفت که اگر از یک انسان عملگرا سؤال شود که قبلا چای یا قهوه نوشیده ، او باید پیش از جواب، به دوموضوع توجه کند ؛ اول اینکه جوابش باعث چه قضاوتی خواهد شد، و دوم اینکه آیا او خاطره ای از تاثیر نوشیدن چای یا قهوه دارد یا خیر؟ ، در غیر اینصورت ضرورتی ندارد که به نوشیدن اعتراف کند.
از جمله آثار دیویی :
دمکراسی و تربیت ، مدارس و زندگی اجتماعی ، کوشش برای نوگرایی فلسفه ، طبیعت انسانی – ماهیت و رفتار آن، علم منطق، و تجربه و طبیعت، هستند.
جان دیویی بین سالهای 1859 و 1952 درآمریکا زندگی نمود ،پدرش بازرگان بود . او پایاننامه دکترای خودرا درباره روانشناسی کانت نوشت . دیویی سالها کوشیدهمراه همسرش به عملی نمودن اصول دمکراتیک تعلیم و تربیت درمدارس آمریکا کمک کند . او یکی از پایه گذاران اتحادیه معلمان زمان خود بود . وی غیر از سفر به ژاپن، ترکیه و مکزیک ، به کشورهای کمونیست آنزمان مانند چین و شوروی نیز برای تهیه گزارش سفر کرد و در طول محاکمه تروتسکی در شوروی کوشید تا نمایشی بودن آن محاکمات را افشا نماید، گرچه میگفت که اگر بجای استالین، بعد از لنین، تروتسکی به قدرت میرسید، سرنوشت شوروی تغییری نیزنمی کرد .
مدرسه و تاثیرات مهم آن در رشد و تربیت اجتماعی
دیوئی و مدرسه ی آزمایشگاه
دیوئی در طول خدمت خود در دانشگاه شیکاگو , ‹‹ مدرسه آزمایشگاه ›› را تأسیس و از سال 1896 تا 1904 رهبری کرد . مدرسه ی آزمایشگاهی دیوئی کودکان چهار تا چهارده ساله را می پذیرفت ,می کوشید تا با استفاده از روش فعالیت که متضمن بازی , سازندگی , مطالعه ی طبیعت و ابراز وجود بود , تجاربی را برای زندگانی توأم با همکاری و سودمندی متقابل برای بچه ها فراهم کند ( گوتگ , ص 119 ).
مدرسه قدیم
به نظر دیوئی هدف اصلی مدرسه ی قدیم آماده ساختن کودکان برای زندگی دوره ی بلوغ و دوره بلوغ به نوبه ی خود در حکم تدارکی برای زندگی بعد از مرگ بوده است . کودک و بعدها بزرگسال همش بیشتر مصروف برآن بوده است که خود را برای مرحله ای از حیات که خواهد آمد , آماده سازد نه اینکه دم را غنیمت شمرد و از آن چنانکه باید بهره مند گرد . به بیان بهتر تئوری آن زمان , یعنی تئوری ارسطوئی , تربیت نوعی شکفتگی و از قوه به فعل درآوردن امکانات خفته و نهفته کودک بود . تربیت نوعی توسعه و گسترش به سوی هدفی غایی و به جانب حالتی از شکفتگی کامل یا کمال توانائیهای فرد بوده است .
تصور می رفت که هرچه مواد برنامه دشوارتر باشد قدرت توسعه یافته بیشتر و مهمتر می شود . به همین مناسبت غالبا انتخاب و ترتیب مواد برنامه بیشتر با توجه به ارزش انضباطی آنها صورت می گرفت تا به دلیل روابط آنها با مقتضیات عملی زندگی . در چنین شرایطی روش تعلیم تا حد زیادی جنبه ی استبدادی داشت .
بهترین روش تعلیم آن زمان یعنی ‹‹ روش هربارت [5] ›› , به صورت بسیار محسوسی در اطراف معلم دور می زد . مراحل پنجگانه ی آن که در هریک از آنها ابتکار عمل کاملا در دست معلم بود , متوجه توسعه ی حقیقتی ناشی از پیشداوری و مأخوذ از گنجینه ی دانش بود .
مدرسه دیوئی
مدرسه دیوئی به جای آنکه از فعالیتهایی که تصور می شود کودک در دوران بلوغ در آنها شرکت خواهد داشت آغاز کند , از فعالیتهای معمولی که کودک در آنها مستغرق است , شروع کرد. بنابراین هدف تعلیم
و تربیت نه آن بود که کودک را از حالت طبیعیش جدا کند یا او را طبق نمونه ای دور دست ... پرورش دهد , بلکه هدف آموزش و پرورش آن بود که کودک را در حل مشکلات و مسائلی که در جریان زندگی روزمره و در محیط طبیعی و اجتماعی خاص خود با آنها مواجه می شود , کمک نماید .
برنامه را چون وسیله ای که کودک را در تحقق پروژه هایی که برای وارسی نتیجه ی فعالیتهای فعلی خود تهیه می کند کمک تواند کرد , تصور می کند . برنامه ی سالهای اول مدرسه دیوئی خواندن و نوشتن بود که صرفا به عنوان وسیله می نگریست .
در دهه ی آخر قرن نوزدهم دیوئی مدعی بود که بزرگترین عیب روشهای معمول آن زمان جدایی بین دانش و بکاربستن آن است . به نظر او هر تعلیمی که علم وعمل را یکدیگر جدا کند , موفقیت نتواند داشت .
همانطور که دیوئی سعی می کرد برای فعالیتهای مدرسه انگیزه ای همانند فعالیتهای خارج از مدرسه پیداکند به همان طریق احساس می کرد که روح اخلاق مدرسه منوط به شرکت در همان انگبزه های اخلاقی است که در زندگی خارج از مدرسه وجود دارد
هدف های آموزش و پرورش
هدف دلات می کند بر نتیجه ی یک فرایند طبیعی آگاهانه ای که هدف را در برآورد ملاحضات جاری و در انتخاب راههای رفتاری و تعامل , به یک عنصرتبدیل می کند . مفهوم این فرایند , این است که فعالیت , تبدیل به عملی هوشمندانه شده است بخصوص که هدف یعنی تدبیر پیامدها با توجه به نتایج احتمالی که از رفتاری خاص در موقعیتی خاص به روشهای مختلف ناشی می شود و استفاده از موقعیتهای قابل پیش بینی به منظور هدایت مشاهدات و مهارتها .
دیوئی , هدف تربیت باید نه تنها آمادگی کودک برای رشد و بلوغ باشد ؛ بلکه باید هدف و مقصود آن یشرفت و توسعه ی مستمر ذهن و روشن ساختن دائمی راه زندگی گردد . به یک معنی , مدارس فقط می توانند اسباب و ادوات ضروری پیشرفت ذهنی ما را تهیه کنند , و بقیه مربوط به خودمان است و بسته به طرز بکار بستن تجربیات ماست .
معیار های جان دیوئی برای اهداف شایسته و معتبرعبارتتند از :
1- به نظردیوئی اولین ملاک تشخیص یک هدف تعلم وتربیتی معتبرآن است که زائیده ی فعالیتهای جاری باشد
2- هدف باید انعطاف پذیر و قابل تغییر باشد تا با شرایط هماهنگ شود ؛ چون تعیین هدفها نوعی پیش دستی نسبت به آینده است و آینده محاط در ناپایداری است , به جاست آنکس که یاد می گیرد هدفهای خود را به طور موقت و آزمایشی انتخاب نماید . به محض اینکه آن را به مرحله ی عمل درآورد , محتمل است به نتایجی برخورد کند که از آنها غافل مانده یا نتوانسته است آنها را پیش بینی نماید . نتیجه هر چه باشد , یادگیرنده باید قادرباشد طرح عملی اصلی خود را بهتر کند یا در آن تجدید نظر نماید . به نظر دیوئی هدفهای تحمیلی از خارج
شامل 15 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله نگاهی بر زندگی نامه جان دیوئی